این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* اوضاع سختی که لرزه به تن انسان میاندازد؛ توصیف وضعیت کاروان اسرای حسینی در مسیر شام [2:18]
🔸 شهر رازآلود شام؛ از زندگی حضرت ابراهیم (علیهالسلام) تا حکومت حضرت سلیمان (علیهالسلام) و پیدایش یهود [4:31]
🔸 شهر اعجاب برانگیز شام؛ از وعده تحقق حاکمیت الهی تا مرکز فتنههای قبل از ظهور و پایتخت سفیانی [7:31]
* محدوده شهر شام: سوریه، لبنان، اردن، فلسطین [8:20]
* درگیری امیّه و هاشم از قبل اسلام تا زمان ظهور [9:50]
⚜️ سفیانی؛ سپر و مدافع یهودیان در درگیریهای آخرالزمانی [12:25]
* حتمیت مسئله سفیانی و عدم امکان بداء در آن [17:30]
📍 آن که فلسطینیها را بیچاره کرد محمودعباس بود نه نتانیاهو! [21:06]
* کربلا همچنان جاریست چرا که حقیقت آن جنگ بین اسلام علوی و اسلام اموی بود [22:23]
* شهر شام؛ منطقهای که بر اساس بغض اهل بیت (علیهمالسلام) تربیت شدند [32:54]
* روایت جناب سهلبنسعدساعدی از وضعیت شام به هنگام ورود اسرای حسینی [38:07]
* قل لصاحب الرأس أن يتقدم بالرأس أمامنا حتى يشتغل الناس بالنظر إليه فلا ينظرون إلينا ، فنحن حرم رسول اللّه [45:53]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد، فعالیت طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری، بهلن عقلت و لسانی یفقهو ق.
دهه اول ماه صفر، همانطور که میدانید، از جهت تاریخی ایام حزن و اندوه و ایام مصیبت اهل بیت عصمت است و روزهای بسیار سنگین و تلخی که اتفاقات بسیار تلخی رقم خورد. در روزهای اول ماه صفر، زمانی بود که خانواده امام حسین (علیه السلام) وارد شام شدند. در اینجا اتفاقاتی رقم خورد که واقعاً اتفاقات بسیار سخت و تلخی بود. به تعبیر یکی از تاریخنویسان که در مورد وقایع ورود اهل بیت به شام تعبیر عجیبی دارد – در "اخبار الدول و آثار الاول" از کتب منبع در تاریخ و مقتل – میگوید که: «إِنَّ عُبَیْدَ اللهِ بْنُ زِیَادٌ جَهَّزَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنْ حَرَمِهِ». عبیدالله ملعون، امام سجاد را و همراهان ایشان را از خانوادهاش، به سمت یزید از کوفه به شام فرستاد.
تعبیر این است؛ اکثر این منابع تاریخی را هم اهل سنت نوشتهاند، میگوید: «بِحَیثُ وَ تُقَشْعَرُ مِنْ ذِکْرِهِ الْأَبْدَانُ». به یک کیفیتی عبیدالله این خانواده را به شام فرستاد که از شنیدنش بدن آدم به لرزه میافتد و «تَرْتَعِدُ مِنْهُ مَفَاصِلُ الْإِنْسَانِ»؛ مفصل انسان میخواهد جدا بشود از شدت وحشت از این وضعیتی که این خانواده را باهاش به شام فرستادند. خیلی تعبیر عجیبی است. اتفاقات بسیار تلخ و سنگین و عجیبی رقم خورد که بعضیشان در طول تاریخ بیسابقه بوده، مثل این قضیه حضرت رقیه (سلام الله علیها) که در این شبها رقم میخورد. البته تاریخ دقیقی برایش معلوم نیست، حالا ۵ صفر را معمولاً شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) میگیرند. دقیق روزش مشخص نیستش که چه روزی بوده، فقط میدانیم که در قصر یزید بوده؛ تو همین دهه اول صفر بوده که این خانواده آنجا بودند. ظاهراً شش هفت روز هم بیشتر نبودند اهل بیت در شام و دیگر بعد حرکت میکنند به سمت مدینه که در راه به کربلا برای زیارت مشرف میشوند.
شام، قضایای عجیب و غریبی دارد. شهری عجیب و اعجابانگیز است و شهر رازآلودی است. هم در قضیه کربلا، اتفاقات عجیبی در این شهر رقم خورد، هم امیرالمومنین (علیه السلام) مهمترین کاری که برای حکومت خودش تعریف کرد، حمله به شام بود و نبرد با معاویه در شام بود. جنگ صفین رخ داد و پایگاه فتنه و سر فتنه را امیرالمومنین در شام میدید. هم در طول تاریخ شهر شام شهر عجیبی بوده؛ از یک طرف مرکز حکومت حضرت سلیمان (علیه السلام) بوده، مرکز زندگی حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده، مرکز زندگی بنی اسرائیل و بعدها پیدایش یهود و مرکز فتنهانگیزی یهود در شام بوده. اتفاقاتی که در طول تاریخ رقم خورده است. تنها سفر خارجی پیغمبر اکرم به شام بوده در نوجوانی. بنی هاشم هم که ما به اسم بنی هاشم میشناسیم، این جناب هاشم که جد پیغمبر است، در همین غزه مدفون است و همین غزهای که الان محل درگیری است که انشاءالله به فضل الهی هرچه زودتر آزاد بشود و پیروز بشود. مزار جناب هاشم اینجاست، حالا چرا جناب هاشم آنجا رفته، به چه نحوی آنجا از دنیا رفته، این خود مرکز فتنهانگیزیهای یهود بوده.
شهر شام قضایایی هم دارد در خود همین سفر پیغمبر به شهر شام. بعدها هم پایگاه بنی امیه میشود، پایگاه معاویه میشود، بعد پایگاه یزید میشود و فتنه کربلا که مرکزش میشود شهر شام. مرکزیت معاویه، قصر یزید، قصر معاویه، کاخ سبزی که اینها داشتند و ورود اهل بیت به شهر شام. اتفاقاتی که دهه اول صفر رقم میخورد و این درگیری ادامه دارد. با شام از قبل هم بوده درگیری با بنی امیه، و همیشه تاریخ، شهر شام محل توجه بوده به عنوان یک مرکز مهم. شهری که حالا عرض میکنم روایاتش را، شهری که خدای متعال حاکمیت جهانی را آنجا وعده داده که رقم میخورد. عرض مقدس شام هم شهری که فتنههای آخرالزمان را و مرکزش را آنجا دانستهاند که پایتخت حکومت سفیانی خواهد شد و در درگیریهای شام است که قضیه ظهور رقم میخورد.
شام هم فقط سوریه نیست. الان به اسم سوریه میشناسیم، البته اسمش هم سوریه هست. اسامی دارد، حالا من آوردم یکسری مطالب در این زمینه اگه فرصت بشود بخوانم، ولی محدود به سوریه نیست. لبنان، اردن، فلسطین، اینها همه منطقه شامات محسوب میشوند. زمان خلیفه دوم فتح شد و از همان اولی که فتح شد، این منطقه را دادند دست بنی امیه و اینها با بنی امیه مسلمان شدند. مسلمانیشان با بنی امیه بود. اسلامشان، اسلام اموی بود. از همان اول اصول دینی که یاد گرفتند، از همان اول – معاذالله – لعن امیرالمومنین بود و مدح ابوسفیان و معاویه بود. منطقه عجیبی است، منطقه شامات که آن زمان پایتختش دمشق بوده که اسم درستترش دیمشک است، پایتخت امویهاست تا آخرین شخص از این سلسله خبیثه، از این شجره ملعونه که قرآن بنی امیه را با نام "شجره ملعونه" یاد میکند، «وَشَجَرَهَ الْمَلْعُونَهِ فِی الْقُرْآنِ».
این شجره ملعونه که به حسب ظاهر با ابوسفیان قدرت پیدا کرد، البته از امیه شروع میشود که داستانی دارد. پدر امیه و هاشم برادر بودند و دوقلو بودند، به هم چسبیده بودند، با شمشیر این دو تا را از هم جدا کردند. یک استعارهای شد که انگار این دو تا همیشه در طول تاریخ و نسلشان با همدیگر این درگیری را دارند. با شمشیر و توی این منطقه، بنی هاشم بیشتر مرکزیتش حجاز بود، بنی امیه بیشتر مرکزیت شام بود. این درگیری ادامه دارد تا ظهور که نفر آخر بنی امیه سفیانی خواهد بود، لعنت الله علیه. و به ما گفتند که چشمتان به شام باشد برای قضایای ظهور. حالا انشاءالله در این ۱۰ شب بنا داریم هم از گذشته شام بگوییم، هم از آینده شام. بنی امیه وضعشان چطور بود در این شهر؟ چه کارها کردند و بعدها چطور خواهد شد وضع شام؟ چه اتفاقاتی رخ خواهد داد؟
ایام هم طوری است که به هر حال رایحهای و بویی به مشام میرسد، انشاءالله که این همان چیزی باشد که به ما وعده دادند. ما تطبیق نمیدهیم ولی امید که داریم. نمیگوییم «الا و لا و بد» این قضایا مقدمه مثلاً خروج سفیانی است. هرچند که خروج سفیانی چیزی هم نیستش که آدم بخواهد بهش امید داشته باشد و خوشحال بشود، ولی میشود به هر حال از جهت ذهنی آدم آمادگی داشته باشد و امید داشته باشد به اینکه این قضایا منجر بشود به آن نتایجی که به ما وعده دادهاند.
خب، روایت خیلی جالبی داریم در مورد شام، خصوصاً در مورد آخرالزمان و پایتخت سفیانی. پایتخت سفیانی دمشق خواهد بود، سوریه خواهد بود. منطقه شامات را حکومت خواهد کرد سفیانی قبل از ظهور که لازم است یکم به خود سفیانی هم بپردازیم، به وضع شام بپردازیم، به شخصیتهایی که در آن دوران با همدیگر جدال دارند که اسامیشان به نحو رمز اشاره شده است: یمانی، سفیانی، خراسانی و شخصیتهای که میداندار قضایای آخرالزمان هستند. درگیریهایی که شکل میگیرد. اولش بر اساس درگیری با یهود است. سفیانی سپر میشود برای یهود. رنگ و لعاب اسلامی دارد با اسم قیام و انقلاب و جنگ و اینها. مسلمینی که با یهود درگیر شدند را تحریک میکند و کمکم منحرف میکند از درگیری با یهود. به اسم درگیری با یهود، اینها که از مجموع روایات برداشت میشود، بعضی بزرگان هم این را اشاره کردهاند که شبهای بعد شاید حالا سریعترین و دقیقترش را بخوانم، مثلاً مرحوم آیت الله سید محمد کاظم قزوینی در کتاب "الامام المهدی من المهد الی الظهور" که از آثار بسیار فاخری است، ایشان آنجا همین تحلیل را دارد که – یا مرحوم آقای کورانی که رحلت ایشان هم ضایعه بزرگی بود مصادف شد با روز شهادت آقای رئیسی و خیلی عظمت این اتفاق فهمیده نشد – صبح آقای کورانی از دنیا رفت، عصرش آقای رئیسی. روز بسیار سنگینی بود آن روز، دو تا شخصیت بسیار به درد بخور برای عالم اسلام از دست رفتند.
کورانی انسان بسیار محقق و زحمتکشی بود. آثار بسیار خوبی در زمینه مهدویت دارد. شبهای بعد از بعضی مطالب ایشان استفاده میکنیم. اینها تحلیلشان به این است که سفیانی اساساً برای دفاع از یهود میآید و یهودیها میآیند پشت او ولی به اسم درگیری با یهود و ورق را از درگیری با شام یعنی جبههای که شکل میدهد، فضای درگیری را از درگیری با یهود برمیگرداند به درگیری با شیعه و شیعهکشی راه میاندازد. قتل عام گسترده شیعیان، جنایات عجیب و غریبی که مو به تن آدم راست میشود از یادش، در چند ماه انجام میدهد در این منطقه شامات که محدوده جغرافیاییاش را هم در بعضی روایات به ما گفتند که حالا میخوانم چرا شبهای بعد روایاتش را. و این منطقه، منطقه درگیری میشود.
باز برخی اساتید و بزرگان قائلاند که حکومت یهود متلاشی میشود قبل از ظهور، ولی خود یهودیها هستند هنوز. در واقع با چتر حمایتی سفیانی زندهاند و از آن طرف هم در روایت داریم که سپاه ایرانیها پایش به منطقه بیتالمقدس که حالا تعبیر درستترش بیتالمقدس است، پای اینها باز میشود تا آنجا میرسند و یک جبهه بسیار فراگیر و وسیعی شکل میگیرد از یمن، فلسطین، حتی مصر هم درگیر میشود. نُجَباء مصر به تعبیر روایت، اَبدال شام و اَصابه عراق. سه تا گروه را با این سه تا عبارت روایت یاد میکند: نُجَباء مصر، اَبدال شام و اَصابه عراق. اینها با هم درگیرند و در واقع جبههای از مسلمین به حسب ظاهر مسلمین که اسلام اموی است ولی در واقع کارش دفاع از یهود است، سپر حمایتی شده یهود و شیعه که با یهود درگیر است ولی این وسط با سپاه سفیانی هم درگیر میشود. مرکز این درگیری شام است و خود شام هم اوضاعی دارد که حالا گفتند در روایات جمعیتهای آنجا درگیرند، سه تا گروه در شام با همدیگر درگیرند. اوضاع و احوال بسیار خونین و غمباری بر دمشق حاکم میشود. قتل عام گستردهای قبل از ظهور در این منطقه شکل میگیرد. دایره ناامنی به عراق هم میرسد، حتی به نجف و کوفه هم میرسد که حالا روایتش را انشاءالله شبهای بعد میخوانیم.
حالا البته ما عرض کردم نه میخواهیم تطبیق بدهیم با شرایط امروزمان نه میخواهیم بگوییم که الا و لا و بد تکتک این اتفاقات به همین کیفیت رخ میدهد. جای تحول هم هست، یعنی اصطلاحاً بهش میگویند "بَدا". ممکن است بدا حاصل بشود ولی قضیه سفیانی قضیهای نیستش که درش بدا حاصل بشود. این نکته را بدانید چون بعضی دوستان هم مطالبی گفته بودند منتظرند شده بود در مورد قضیه سفیانی و اینها. بنده با خودشان هم صحبت کردم و به نحوی متوجه شدم که حالا مطلب باید طور دیگری باشد. قضیه سفیانی اینطور نیست که بگوییم آقا قضیه سفیانی کلاً معلق شده و فلان شد و دیگر رقم نخواهد خورد؛ نه. سفیانی از اموری است که روایت متعددی داریم که در این قضیه بدا صورت نخواهد گرفت. امر حتمی است. خیلی هم این مسئله، مسئله جدیای است تا جایی که مأمون وقتی به امام رضا (علیه السلام) گفت که من میخواهم حکومت را تحویل شما بدهم، حضرت فرمودند که مگر میشود ما اهل بیت قبل از حکومت سفیانی حکومت داشته باشیم؟ تا سفیانی نیاید که ما حکومتی نداریم. آنقدر مسئله حتمی و واضح است.
سفیانی به عنوان آخرین شخصیت از حکومت اموی میآید و این درگیری شکل میگیرد بین او و امام زمان. عنوان او ذخیره این دو جبهه است: سفیانی ذخیره جبهه اموی اسلام اموی بنی امیه آل ابوسفیان و امام زمان به عنوان ذخیره بنی هاشم که این دو تا تعیین کننده سرنوشت این دو خانواده و این دو جناح که اگر جناح بنی امیه محو بشود، جناح یهود هم محو خواهد شد چون یهود ضربهای که به اسلام زده به پشتوانه بنی امیه بوده. اگه اینها نبودند یا به تعبیر بعضی روایات، «یهودیان این امت، بنی امیه یهودیان این امتن». آن یهود بیرونی نمیتوانست کاری بکند.
این وعدهای است که خدای متعال در غدیر داد: «وَاللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» یعنی تو که غصه نخور، چیزیات نمیشود. و نسبت به بیرون هم نترسید «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ» از امروز به بعد دیگر کفار نمیتوانند کاری با شما بکنند. ما دیگر فتنه بعد غدیر تا قبلش داشتیم، بعد غدیر دیگر فتنهای از جانب مستقیم از جانب کفار نداشتیم. درگیری داشتیم، نبرد داشتیم، جنگ داشتیم ولی آسیبی که آنها میزدند همیشه به واسطه این نفوذیها و دلالها و آن کسانی که از جنس خودمان ولی ذهنشان را آنها پر کردهاند بوده است.
ما داریم الان با اسرائیل میجنگیم، وسط جنگیم، زدیم، خوردیم، داریم میزنیم، داریم میخوریم؛ بعد اینجا جرثومههایی داریم که ایام انتخابات میآیند مردم را از جنگ میترسانند که رأی جمع کنند که اگه اینها بیایند جنگ میشود! وسط جنگیم، اینها میگویند اینها بیایند جنگ میشود. وسط جنگیم میگویند اسرائیل را یک وقت نزنیدها، جنگ میشود. تو بازی نتانیاهو نیفتید! بازی نتانیاهو دیگر چیست؟ ما الان وسط جنگیم. بازی نتانیاهو این است که با دهن شماها حرف بزند! نتانیاهو که قدرتی ندارد. «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ». میگویم که بیچاره کرده فلسطینیها را نتانیاهو نیست، محمود عباس است! اینها بیچاره کردند، اینها آواره کردند. محمود عباس حاضر نشد تو مراسم ختم اسماعیل هنیه شرکت کند، محمود عباس رئیس دولت فلسطین! بعد تو مراسم ختم شیمون پرز نشسته بود گریه میکرد برای رئیس رژیم صهیونیستی. یاسر عرفات رفته بود مراسم ختم اسحاق رابین دولا شد، دست زن اسحاق رابین را بوسید جلوی دوربین. رئیس رژیم صهیونیستی اسحاق رابین که خدا از آن همهشان بیشتر کند. اسحاق رابین، قبر شیمون پرز، قبر آرییل شارون و اینها. مراسم ختم اسحاق رابین، یاسر عرفات دولا میشود، دست زن اسحاق رابین را میبوسد! اینها محصول کدام مکتباند؟ مسلمانند؟ آره، ولی اسلام شان، اسلام اموی است. اینها خروجیهای ابوسفیاناند، اینها خروجیهای معاویه، اینها دنبالههای یزیدند.
قضیه کربلا یک قضیه تمام شدهای نیست، برای اینکه جنگ بین امام حسین و یزید نیست؛ جنگ بین اسلام علوی و اسلام اموی است. اسلام اموی و جنگ بین این دوتاست. بعضی بهشان برمیخورد که چرا میگوییم کل یوم عاشورا؟ پایین آوردن سطح داستان و نفهمیدن ماجراست. دو نفر دعوا داشتند؟ دو نفر نیست، دو تا مکتب است، دو تا نگاه، دو تا ایدئولوژی است. «أَنَا وَ آلُ أَبِی سُفْیَانَ أَهْلُ بَیْتٍ تَعَادَیْنَا فِی اللهِ». امام صادق فرمود: ما و آل ابوسفیان دو تا خانوادهایم که به خاطر خدا با هم جنگیدیم. «قُلْنَا صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قَالُوا کَذَبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ». ما گفتیم خدا و پیغمبر راست میگویند، آنها گفتند خدا و پیغمبر دروغ میگوید. ولو به حسب ظاهر هم حرف پیغمبر را میزدند، اسم پیغمبر را میآوردند. معاویه را به عنوان کاتب وحی میشناسند. ابوسفیان، پیغمبر فرمود خونش محل امان است، هرکی آنجا برود مصرف زائر مسلمان شد ولی آخر عمرش نابینا بود، همانطور که تمام عمرش نابینا بود قلبش، آخر عمرش چشم ظاهریاش را هم از دست داد. ابوسفیان بهش گفتند بنی امیه اینجا جمع شدهاند. او آمد به اینها در همان حالت گفتش که آن اشعار معروف که شنیدید: «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلَا خَبَرَ وَلَا وَحْیٌ نَزَلَ». شعرشان هم قوی است دیگر، خود یزید شاعر درجه یکی است. برگشت به اینها گفتش که: «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ»؛ این بنی هاشم با حکومت بازی کردند، اسباببازی گرفتند. «لَا خَبَرَ جَاءَ وَلَا وَحْیٌ نَزَلَ»؛ همه اینها کشک است، قرآن و روایت و وحی و خدا و همش دروغ است. اینها اینها ابزار کردند برای قدرت. حواستان باشد این قدرتی که در چنگ شما افتاده بین هم یک طوری پاسکاری کنید دوباره دست بنی هاشم نیفتد. آخرین وصیتهای گادفادر مافیا بود که وقتی داشت کیک میشد، به بقیه مافیا وصیت کرد: مراقب باشید اینها، این توپ دوباره دستشان نیفتد. اصلاً قبول ندارد. یزید هم وقتی که رأس مبارک اباعبدالله را میآورند در قصرش، جسارت که میکند میگوید: «لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا». کاش بزرگترهای من که در بدر بودن الان بودند و میدیدند من چه شکلی انتقام بدر را گرفتم! خود یزید میگوید قضیه، قضیه بدر است. بعد ما اینجا افرادی داریم که قضیه را با یک روز کربلا سر و تهش را هم میآورند! خود یزید دارد میگوید کربلا ادامه بدر است! بعد ما اینجا میگوید آقا غزه ادامه کربلا است. میگوید سوء استفاده نکن. ادامه بدر، ادامه آن درگیری که پیغمبر با ابوسفیان داشت. این دارد میگوید من انتقام کشتههای بدرم را گرفتم از بنی هاشم. خود کربلا را به چشم انتقام بدر دارد میبیند.
این جریان ادامه دارد. این اسلام ادامه دارد. این اسلام دروغین، تقلبی، ادامه دارد. هرچی هم که امروز شما میبینید تو این عالم داریم میکشیم، یهود به ما نمیزند. از بعد غدیر اسلام پایش محکم شد، ما دیگر از بیرون نخوردیم. اگه بیرون هم زده، چون قبلش اگه این محمود عباس و حماس نبود، اسرائیل هیچ غلطی نمیتوانست بکند. کسی نبود که ما را بیچاره بکند. آنکه فلسطین را بیچاره کرده محمود عباس است، یاسر عرفات، همین به قول خودشان جنبش فتح، دولت خودگردان و کوفت و زهرماری که بهش میگویند تخم و ترکه بنی امیه. ادامه آنها. همانطور که به امیرالمومنین دیگر یهودیها نتوانستند ضربه بزنند، معاویه بود که ضربه زد. بقیه جنگ هم که شکل گرفت، مرتبط با معاویه بود. جنگ جمل را هم تحریک معاویه بود به عایشه. جنگ نهروان هم که اصلاً از تو دل جنگ صفین در آمد، بازی فریب و رسانهای بود که معاویه به همراه انداختن قرآنهایی که بالا بردند انجام داد. یک تعدادی از این افراد سادهلوح فکر کردند امیرالمومنین دشمن قرآن است. امیرالمومنین خوب تشخیص داد مرکز این فتنه شام است و معاویه است، بنی امیه است. اینها که برداشته بشوند، امپراتوری و قدرت مطلق اسلام جلوه میکند. همه یهودیها و مسیحیها به چنگ میافتند. لذا بعد از سفیانی است که امیرالمومنین فرمود: من راه میافتم، تو دهاتها و کورههای شام دانه به دانه غیرمسلمین را از قدرت میاندازم. راوی میگوید: ازشان پرسیدم خود شما؟ فرمودند: نه، یک کسی میآید که جانِ من. منظور امام زمان است. راه میافتم تو دهات، کورهها، روستا به روستا، «نار» یعنی از قدرت میاندازم. کی؟ وقتی سفیانی از قدرت افتاد. تا سفیانی هست، اسرائیل هست. تا بنی امیه هست، یهود سرپا است.
حالا این اسلام اموی یک رنگ و لعابش آن چیزی است که منطق اهل سنت دارد، یک رنگ و لباسش هم منطق شیعی دارد! شیعه اموی به یک معنا داریم، فعلاً وارد تحلیلش بشوم و مشخصاتش را عرض بکنم. امام رضا فرمود: فتنهای شدیدتر از دجال هست. دجال موعود یهودیهاست. آقا فتنه شدیدتر دجال چیست؟ فرمودند که: «إِنَّ مَنِ انْتَحَلَ بِمَوَدَّتِنَا بَعضُ مَن يَتَنَحلُ إِلَى مَودَّتِنا». بعضی از کسانی که ادعای شیعه بودن ما را دارند، میآیند یک کاری میکنند که مردم نسبت به دوستان ما نفرت پیدا میکنند، نسبت به دشمنان ما محبت پیدا میکند. اینها خطرشان و ضررشان از دجال برای شیعه بیشتر است. یعنی آن کاری که صهیونیست میکند به پشتوانه اینهاست. اینها اگه نباشند که ترامپ چه غلطی میخواهد بکند؟ نتانیاهو چی میخواهد بگوید؟ مرحوم آقای رئیسی که بود، موشکباران کریم اسرائیل و آب از آب تکان نخورد. هنوز هیچی نشده هیچ کاری نکردیم، کل سر و صدا بلند شده: آقا نزنیدها! آقا کاری نکنیدها! آقا اینطور نشود! آقا آنطور نشود! طرف جزء ۱۰ نفری است که دارد کابینه میبندد و ورزش توییت کرده که همینهایی که هی میگویند انتقام انتقام، پس معلوم میشود که خودشان داستان را راه انداختند که دارند میگویند انتقام انتقام! یعنی قشنگ وقتی که همه دارد انرژیشان متمرکز میشود در زدن دشمن، میآید همه حواسها را نسبت به انتقام او پرت میکند. حساسیتها را نسبت به او کم میکند. حساسیتها نسبت به اینی که میخواهد انتقام بگیرد و بزند و دفاع بکند زیاد میکند. این دنباله اسلام اموی است ولو نماز بخواند، هیئت برود، مشکی بپوشد، سینه بزند، ولی منطق، منطق اموی است. منطق، منطق سفیانی است. آخرش هم سر از همانجا درمیآید.
وارد تحلیلهای تاریخیاش بشوم. خب، اینها میشود داستان شهر شام. در مورد شهر شام مطالبی هست انشاءالله شبهای بعد عرض میکنم. انشاءالله فردا شب را از اول بحث یک تحلیل تاریخی در مورد شام و اسم شام که اصلاً چرا بهش میگویند شام. قشنگش به این است که یک شام داریم یک یمن داریم. این دو تا اسمهایشان نکته دارد. دقیقاً همان نکتهای که در اسمشان هست در قضیه ظهور اثر دارد. فقط یک اشارهای میکنم. شام از شومی میآید، یمن از یمن میآید. آن منطقه، منطقه شومی است، این منطقه، منطقه با برکتی است. و دقیقاً هم همین دو منطقه، دو منطقه اصلی قبل از ظهورند. شام میشود پایگاه سفیانی، یمن میشود پایگاه سپاه امام زمان و مرکزی که آنجا خیلی نمایان و آشکارا با دشمن درگیرند. در مورد رعایت یمانی روایتی است که باید اشاره کنیم. انشاءالله جلو فردا شب به این بحث میپردازیم به بعضی روایاتی که در مورد شهر شام است هم خوبیهایی که ازش گفتند هم بدیهایی که ازش گفتند. سابقه تاریخیاش در زمان حضرت ابراهیم، قضیه پیغمبر در نوجوانیاش تا برسیم به بنی امیه و معاویه و یزید و این ایامی که رقم خورد در ماه صفر و بعد بریم به سمت ظهور.
شبهای آخر فصل چهار شب آخر انشاءالله به این بحث برسیم که قبل از ظهور وضعیت شام به چه نحوی خواهد بود انشاءالله. خب، من سخنرانی امشب را کمترش میکنم به جاش روضه میخوانم ولی خب این روضه، روضهای است که بسیار روضه تلخ و سختی است. ورود خانواده پیغمبر به شهر شام. فقط یک زمینه عرض بکنم که حالا شبهای بعد بیشتر بهش خواهیم پرداخت. این منطقه، منطقهای است که اساساً با نفرت و بغض اهل بیت و بنی هاشم بزرگ شدند. در تمام وجودشان، سلول سلول وجودشان نفرت از اهل بیت، نفرت از امیرالمومنین بود. همین مردم و همین منطقه بودند که وقتی بهشان خبر رسید علی بن ابیطالب کشته شده، پرسیدند کجا؟ گفتند در محراب. گفتند مگر نماز میخوانده؟! اینها مردم شامند. با امپراتوری رسانهای بنی امیه رشد کردند. مسلمانیشان اصلاً از اول قرائت بنی امیه بوده. قرائت اینها از اسلام با معاویه اسلام را شناختند. شما دیگر ببین چی میشود. قضایای عجیب تاریخی ما داریم در مورد اینکه این مردم چطور سرسپرده معاویه بودند، چطور فریب معاویه در اینها اثر داشت. انشاءالله فرصتی باشد شبهای بعد اشاره میکنم به بعضی از این قضایا.
همه وجودشان کینه و نفرت از این اهل بیت و همهشان خانواده خانوادههای داغدار این جنگهای قبلیاند؛ از بدر گرفته تا صفین و قضایای بعد صفین و بعد رسیده به داستان کربلا. تصور داشته باشید مردم عادی نبودند. سطح دشمنیشان هم یک سطح عادی نبود. شدیدترین درجه نفرتی که میشود تصور کرد. مثلاً شما الان تو این شهرهایی که مثلاً وهابینشین هستند خب بعضی شهرها خیلی دوز وهابیگریشان، سلفیگریشان خیلی شدید است. بعضی کشورها خیلی شدید است. بعضیها خوشخیماند، خیلی آنجور وهابی سفت و سخت نیستند ولی بعضی جاها مثلاً مثل پاکستان. حالا این قضایای پاراچنار هم که الان هست خدا انشاءالله این شیعیان مظلوم را نجات بده و این سلفیهای پست را نابود بکند انشاءالله. دوز مثلاً فتنهگری و جنایتی که معمولاً تو پاکستان هست، پاکستان تروریست تربیت میکند. سلفیهای پاکستان مثلاً با سلفیهای تاجیکستان خیلی فرق میکند. دوز دشمنی شدیدتر است. آن کینه و نفرت عمیقتر است. حالا شهر شام هم این شکلی است. تمام این مناطقی که این اهل بیت را در این ایام بعد عاشورا بردند، شهر به شهر و چرخاندند، شهر به شهر دشمن بودند، توهین کردند، اذیت کردند ولی هیچ جا دمشق نشد. هیچ جا شام نشد! تا جایی که از امام سجاد (علیه السلام) نقل که وقتی پرسیدند کجا بیشتر از همه به شما سخت گذشت، فرمود: هیچ جا شام نشد. اینها منتظر بودند که اینها بیایند و اینطور زهر خودشان را بریزند، اینطور انتقام بگیرند. بیصبرانه منتظر آمدن بچههای علی بن ابیطالب بودند به دمشق. اینها آنهاییاند که آرزوشان این بود که روبروی علی بن ابیطالب بایستند. آرزوشان این بود که یک روزی دستشان به علی برسد، علی را بکشند، انتقام کشتههای بدر را بگیرند که علی کشت اینها را. جنگهای صدر اسلام که فرماندهش معاویه بود، از همین بنی امیه و بنی هاشم بزرگانی را کشت امیرالمومنین. این کینهها در دلهای اینها لبریز بود.
حالا حسشان این است که اگر علی نیامد، عوضش بچههای علی دارند وارد این شهر میشوند. سر بریده حسین دارد میآید. زینب دارد میآید. دختر علی دارد میآید. حالا وقت انتقام است. حالا وقت آرام شدن این سینههایی که این سالها داغ انتقام را تحمل کرده و مشق انتقام نوشته، بیصبرانه منتظر انتقام بوده. شهر آذین بستند، اوضاعی راه افتاد. یک جشن معمولی نبود، یک جشن ملی بود، یک جشن همهجانبه بود. چند روز داشتند تدارک این جشن را میدیدند تا خانواده وارد بشود. خب، این روضه را زیاد شنیدید. در مقتل الحسین خوارزمی من کاملترش را از رو بخوانم. خیلی متن عجیب و بسیار سختی دارد. یعنی واقعاً خواندن این روضه خیلی سخت است. شب اول صفر فقط میشود این روضه را خواند. در این ساعاتی که دارند این خانواده وارد شهر شام میشوند. راوی روایت هم زید بن علی است، فرزند امام سجاد (علیه السلام)، زید شهید که از امام سجاد نقل میکند. خیلی عجیب است. یعنی خود امام سجاد راوی این روایت است.
«أَنَا سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ قَالَ خَرَجْتُ إِلَى بَیْتِ الْمَکْدِسِ». سهل بن سعد ساعدی جز اصحاب پیغمبر بود، هم جز اصحاب پیغمبر بود هم جز اصحاب امیرالمومنین بود و جز یکی از شاهدهای حدیث غدیر بود، جز آن ۱۷ تایی بود که شاهد حدیث غدیر بود. میگوید که من رفته بودم شام بیتالمقدس، حتی توسط شام بیتالمقدس رفته بودم برای سفر رفته بودم. در این سفر رفتم به شام رسیدم. «فَإِذَا أَنَا بِمَدِینَةٍ مُجَدَّدَةِ الْأَنْهَارِ کَثِیرَةِ الْأَشْجَارِ». رسیدم به یک شهری که پر از رودخانه بود و پر از درخت بود. کجا؟ حمید دمشق. جای بسیار خوش آب و هوا دیدم. «قَدْ عَلِقَ الصُّدُورَ وَالْحُجُبَ وَ الدِّیْبَاجَ». خب ماها مثلاً جشن میگیریم چی کار میکنیم؟ کلی بنر میزنیم، کتیبه میزنیم. میگوید دیدم که سراسر شهر پر از پرچم و پر از پارچه و پرده و دیبا و «وَ هُمْ فَرِحُونَ مُسْتَبْشِرُونَ». همه خوشحالاند، شاد و «وَ عِنْدَهُمُ نِسَائٌ یَلْعَبْنَ بِالدُّفُوفِ وَ الطَّبُولِ». دیدم زنهای آوازهخوان ساز میزنند، میرقصند، طبل میزنند، دف میزنند. «وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَعَلَّ أَهْلَ الشَّامِ عِیدًا لَا نَعْرِفُهُ نَحْنُ». میگوید گفتم احتمالاً این مردم یک عیدی دارند، من خبر ندارم. یک جشن ملی دارند، من در جریان نیستم. «قَوْمٌ یَتَحَدَّثُونَ». دیدم یک جماعتی وایسادند حرف میزنند. به اینها گفتم که: «یَا هَالَأَ أَلَکُمْ بِالشَّامِ عِیدًا لَا نَعْرِفُهُ نَحْنُ؟» ببخشید من یک سوالی دارم. امروز در شام عید خاصی است؟ من در جریان نیستم. اینها گفتند: «یَا شَیْخُ نَرَاکَ غَرِیباً». پیرمرد مشخص! غریبهای، مال اینجا نیستی. بهشان گفتم: آره، «أَنَا سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ». من سهل بن سعدم. «رَأَیْتُ الرَّسُولَ اللَّهَ وَ حَمَلْتُ الْحَدِیثَ». من یار پیغمبر بودم، از پیغمبر حدیث شنیدم. یعنی مال مدینه، مال آن مناطق. عجب؛ تو آن شهر شام اینها اینطور جواب دادند به سهل بن سعد. جمله عجیبی است. گفتند: «یَا سَهْلُ! مَا أَعْجَبُکَ السَّمَاءُ لَا تُمْطِرُ دَماً؟» آقای سهل! باید تعجب بکنی که چرا الان آسمان خون نمیبارد؟ «وَ الْأَرْضُ لَا تَخْصِفُ بِأَهْلِهَا؟» جشن را نگاه نکن، تعجب این است که چطور زمین اهلش را در بر نمیگیرد، نمیبلعد. گفتم برای چی؟ «وَ لِمَ ذَلِکَ؟» گفتند: «هَذَا رَأَسُ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلَامُ عِتْرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ أَرْضِ الْعِرَاقِ إِلَى الشَّامِ». دارند سر حسین بن علی را وارد شام میکنند و «وَ سَیَأْتِی الْآنَ». الان که گفتم: وای عجبا! یح الحسین و الناس یفرحون. شادند که دارد سر حسین میآید. «فَمِنْ أَیِّ یَدْخُلُ؟» از کدام در واردش میکنند؟ اشاره به یک بابی که «یُقَالُ لَهُ بَابُ السَّاعَاتِ». بهش میگفتند باب ساعات. «فَسِرْتُ نَحْوَ الْبَابِ». من رفتم سمت آن در. خیلی برایم عجیب بود. همچین صحنهای، همچین اتفاقی و شادی مردم را نمیفهمیدم یعنی چی.
«فَبَیْنَمَا أَنَا هُنَاکَ». رفتم همانجا وایسادم. «إِذْ جَاءَتْ رَایَاتٍ یَتَلَوَّهُ بَعْضُهَا بَعْضاً». دیدم یکی یکی پرچمهایی وارد شد و «وَ إِذَا أَنَا بِفَارِسٍ بِیَدِهِ رُمْحٌ مَصْبُوعُ السَّنَانِ». یا الله، یا الله. یکهو دیدم یک نیزهای وارد شهر شد. دیدم بالای آن نیزه سری است و «عَلَیْهِ رَأْسٌ». حالا عبارتش عجیب است. یک سری را روی نیزه دیدم که وقتی نگاه کردم دیدم «مِنْ أَشْبَهِ النَّاسِ وَجْهاً بِرَسُولِ اللَّهِ». دیدم چقدر این چهره شبیه پیغمبر است. انگار سر پیغمبر است. این سر را دیدم وارد شد. «مِنْ بَعْدِهِ». پشتش چی دیدم؟ دیدم یک تعدادی «زُنُودٌ عَلَى جِمَالٍ بِغَیْرِ وَطَاءِ». سوار مرکبهاییاند که زین ندارد. یا الله. «فَدَنَوْتُ مِنْ إِحْدَاهُنَّ». از امام رضا عذرخواهی میکنم. من این روضه را میخوانم که جدشان امام سجاد نقل کردهاند. این روایت را سهل بن سعد میگوید. به یکی از این زنها نزدیک شدم، گفتم: «یَا جَارِیَةُ! مَنْ أَنتِ؟» خانم ببخشید دختر خانوم شما کی هستی؟ گفت: سکینه بنت الحسین. من سکینه دختر حسینم. گفتم: «أَلَکِ حَاجَةٌ إِلَیَّ؟ فَأَنَا سَهْلُ جَدِّکِ وَ سَمِعْتُ حَدِیثَ». اگه کاری چیزی هست خانم به من بگوئید. من یار جد رسول الله بودم و ازش حدیث شنیدم. فرمود: یا الله. من خیلی سخت است این دو سه خط خواندنش. خیلی سخت است. سریع بخوانم و تمام بکنم. این روضههای ماه صفر واقعاً اصلاً متفاوت با روضههای محرم. روضههای محرم توش حماسه است، جنگ است، دلاوری است. قمر بنی هاشم درسته دستاش قطع شده ولی شمشیر زده، جنگیده، به دل دشمن زده. اینجا همش مظلومیت است، همش درد است، همش بغض فروخورده و فروخفته امام سجاد است. خیلی دردناک است این صحنهها.
سهل میگوید به سکینه گفتم خانم اگه کاری دارید بفرمایید به من. گفت: «یَا سَهْلُ! قُلْ لِصَاحِبِ الرَّأْسِ أَنْ یَتَقَدَّمَ بِالرَّأْسِ أَمَامَنَا». ای سهل! به این کسی که نیزه سر حسین را دارد، ازش درخواست کن چرا «حَتَّى یَشْتَغِلَ بِالنَّظَرِ إِلَیْهِ فَلَا یَنْظُرُونَ إِلَیْنَا حَرَمَ رَسُولِ اللَّهِ». مردم مشغول دیدن سر باشند انقدر با خانواده پیغمبر کار نداشته باشند. یک عبارت دیگر میگویم حیفم میآید چون نمیتوانم این را یک شب دیگر روضه جداگانه بخوانم همین جا پروندهاش را ببندم. سید در لهوف میگوید؛ این عبارت مال لهوف است. عبارت قبلی مال خوارزمی بود در مقتل الحسین. میگوید که نزدیک دمشق شدند ام کلثوم – حالا این ام کلثوم یا همان لقب زینب کبری است یا ام کلثوم دیگری است که دختر امیرالمومنین از زن دیگری، خواهر امام حسین – «دَنَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ مِنَ الشِّمْرِ». ام کلثوم به شمر نزدیک شد. آنجا ابن سعد به سکینه گفت اگه کاری دارید بفرمایید، اینجا خود ام کلثوم نزدیک شد، گفت: «لِی إِلَیْکَ حَاجَةٌ». من یک درخواستی ازت دارم. «وَارِدُ الشَّامِ قَدْ الْقَلِیلِ مِنْ نِزَارٍ». از یک دری وارد شهر دمشق کنیم. از دری که تماشاچی کمتر داشته باشد.
تمامش کنم. فقط «خَوِّزْنَا مِنْ کَثْرَةِ النَّظَرِ». هر جا رفتین خیلی نگاهمان کردند، خیلی کوچک شدیم، خیلی خوارمان کردند. شمر دستور داد هم از تماشاچی بیشتر باشد هم یک طوری ببرند که بیشتر دیده شوند. الا لعنت الله علی القوم الظالمین. «یَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ».
خدایا به دل داغدیده زینب کبری، به دل درد دیده زینب کبری وقتی که وارد شام شد، به دل خون این زن و بچه در آن احوالی که وارد شهر شام شدند، فرج منتقمشان امام زمان را برسان. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمرمان را نوکری حضرتش قرار ده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل، و ذوی الحقوق، ذوی الارحام، ملتمسین دعا از سفره با برکت زینب کبری متنعم بفرما. شب اول قبر زینب کبری را به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را به آبروی زینب کبری نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت و عنایت بفرما. خائنین داخلی را بعد از رسوایی نیست و نابود بفرما. خدایا به فضل و کرم خودت بیماران اسلام و مجروحین غزه را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. رزمندگان اسلام خصوصاً در این عملیاتی که در میدان و حرکتشان را مقدمهساز نابودی رژیم صهیونیستی قرار بده. هرچه گفتی و صلاح ما بود، هرچه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بمحمد و آله. رحم الله من قرائت فاتحه.
در حال بارگذاری نظرات...