این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* رمزگشایی علامه طباطبایی از نزاع حق و باطل [3:34]
* حق مانای بی کم و کاست و باطل میرای پر کم و کاست [4:13]
* ظهور، رجعت و قیامت؛ مراتب ظهور حقیقتِ ایامالله [7:55]
* از اشراطالساعه تا موعد ابلیس؛ رمزگشایی از پیوند ظهور و قیامت [12:27]
* قیامت و ظهور؛ سفر به مراتب حقیقت با دید باطنبین [17:38]
* در ظلماتِ تردید، راهت را با اهل ذکر پیدا کن [24:50]
* روز ملاقات؛ زمانی که کشتی قیامت لنگر میاندازد [29:47]
* آقای بهاءالدینی: رهبر ما آقا سید علی خودمونه! [33:21]
* فریب ظاهر افراد را نخور! حقیقت در روز ظهور روشن میشود [36:51]
* افراطی بودن در مسیر حق؛ فضیلتی که منحرفین نمیفهمند [41:49]
* تناقضی عجیب؛ دین مردم به ما ربط ندارد؛ ولی قانون حجاب به دین مردم آسیب میزند! [45:59]
* قیام به عدل؛ مسیری برای همراهی با حضرت قائم (علیهالسلام) [48:54]
* روشنگری؛ مسئولیتی که بر دوش همه ماست [54:03]
* هر که بمیرد، حق را میبیند؛ هنر مردن پیش از مرگ [59:26]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
خب، عزیزان، سؤالات زیادی را از جلسات قبلی فرستادند که میطلبد به آنها پرداخته شود و گفتوگو شود. البته وقت مبسوطی را میخواهد. انشاءالله در وقت خاصی به آن خواهیم پرداخت؛ چون فعلاً مطلب زیاد است و نکات زیادی هست که باید به آن اشاره شود تا از بحثمان جا نمانیم. فعلاً سیر بحث را داشته باشیم. انشاءالله این سؤالات تجمیع و دستهبندی شود، بهطور خاص به آن میپردازیم. بخش زیادش هم به نظر میرسد که شاید در حین جلسات و گفتوگوها، انشاءالله برطرف شود.
خب، نکاتی را در مورد علائم ظهور عرض کردیم، به این معنا که چه نیازی هست و چرا باید به علائم ظهور پرداخت؟ مقداری به این نکته اشاره کردیم و به این نکته هم پرداختیم که اساساً تفسیر ما از ظهور چیست؟ وقتی میگوییم علائم ظهور، در واقع علائم چهچیزی است؟ ظهور باید یک تحلیل نسبت به آن داشته باشیم. مقداری هم در مورد این دیشب عرض کردم، و آن نکته «نزاع فراگیر و همهجانبهی حق و باطل» بود. جالب بود که مقام معظم رهبری، خرداد ماه امسال، در دیداری که با یکی از مسئولین لبنان داشتند، به همین بحثی اشاره کردند که این چند وقت برجسته شد و منتشر شد. آن هم اینکه ما وارد جنگ حیاتی شدیم و جنگ ما امروز با استکبار، جنگ موجودیتی و جنگ حیاتی است. این همان عبارت «نزاع همهجانبهی حق و باطل» است.
آیهای هم که دیشب خواندیم: «بل نقذف بالحق علی الباطل فیدبغه فاذا هو زاهق». خیلی تعابیر جالبی را بعد از جلسه مجدد مراجعه کردم به تفسیر المیزان، دیدم که چقدر نکات جالبی را در آیه ۱۸ سوره مبارکه انبیا مطرح میکنند که خیلی نکات جالبی داشت در توصیف این درگیری حق و باطل. خب، خودش یک بحث مبسوطی است: درگیری حق و باطل. اصلاً حق چیست؟ باطل چیست؟ درگیری اینها چیست؟ علامه اشاره به این نکات دارند که قبلاً هم در تفسیر سوره مبارکه محمد به بحث حق و باطل اشارهای شد که حق به معنای «مانای بیکموکاست» و باطل به معنای «میرای پرکموکاست» است. این مانا و آن میراست، این ماندنی و آن مردنی است. از آنطرف، این هم ماندنی و هم بیکموکاست است، هیچ نقصی در آن نیست؛ نه نقص دارد و نه زوال. باطل هم نقص دارد و هم زوال. این میشود حق و باطل. در واقع، همه حق هم خود خدای سبحان است: «ذلک بإن الله هو الحق». حق مطلق خود خدای سبحان و خود خدای متعال است. و در واقع، در برابر خدای متعال، همهچیز باطل است؛ چون زوال دارد. خداست که باقی است و همهچیز فانی. «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام». «کل شیء هالک الا وجهه». همهچیز هالک است؛ نه «یَهلَک» (هلکش میکند) یا «هلاک میشود»، بلکه «هالک» است، همهچیز نابود است؛ نه نابودشدنی است، بلکه نابود است، نابود هم نیست. یک صورتی است. آن صورت یک معنا و حقیقتی پشتش است که این به آن بند است، ولو آن دیده نمیشود. بهحسب ظاهر، همهاش اوست. خدا ظاهر و باطن است، خدا اول و آخر است، خدا حق مطلق است.
از این جهت، روز ظهور، روز حق است، روز غلبه حق است، روز ظهور حق است. البته این حق و حقیقتی که در ظهور جلوه پیدا میکند، مراتبی دارد. اولاً، تعبیر «یوم الله» میشود. روز خداست، روز ظهور خداست. روزی است که خدا در آن روز عیان و نمایان و مشهود است. این روز خدا هم سه روز است دیگر: یک روز، روز ظهور، یک روز، روز رجعت، یک روز، روز قیامت. بحثی دارد مرحوم علامه طباطبایی (رضوان الله علیه)، به نظرم در جلد ۲ المیزان بود، که این ایام الله که سه روز است، ایشان آنجا روی آن بحث میکند که اینها همه یک حقیقتند، شدت و ضعف دارند. که ما هم یک وقتی یک بحثی داشتیم به عنوان «از قائم تا قیامت»، یکم به این موضوع پرداخته شد که اینها در واقع یک حقیقت است؛ این نازله آن است، آن صاعده. روز ظهور یک مرتبهی نازلهای از روز قیامت است. روز قیامت یک مرتبهی صاعدهای از روز ظهور است. «ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم». همهچیز در خزائن الهی پیش خدای متعال است، اصلش آنجاست. خزائن هرچیزی پیش خداست. آن خزائن تنزل پیدا میکند، میآید پایین. حقیقت و نور خود خدای سبحان است. این هی تنزل میکند، تنزل میکند، تنزل میکند، ایام را شکل میدهد. ایام ظرف ظهور حقیقت است. باز در مرتبهی عالیش خود اهل بیت: «نحن الایام». ایام خود اهل بیت. در مرتبهی پایینترش هی اینها تکثر پیدا میکند: طولی و عرضی. ایام الله میشود که حالا در مراتب طولیش یکیش روز قیامت، پایینترش روز رجعت، پایینترش روز ظهور است. پس ظهور یک مرتبهای از مراتب قیامت. همان اوصاف و ویژگی در مرتبهی پایینترش. نسخهی سادهسازی شدهی قیامت، این نسخهی کوچک. نسخهی پرتابل، پرتابل میگویند دیگر، قابل حمل. نصب نمیخواهد. آن روز قیامت، آن نسخهی سنگینش، آن نسخهی اورجینالش است. مثلاً به قول معروف، این نسخهی پایینترش، بتای نسخهی بتا است. این همان است، پایینتر.
خب، تمام ویژگیهای آن روز را دارد دیگر. مثلاً تمام اوصافی که ما در مورد «یوم التغابن»، «یوم التناد»، «یوم الحسرَه»، دیگر چی؟ کلی توصیف دارد در قرآن در مورد قیامت. تمام اینها را آقا در مورد ظهور هم، در مرتبهی پایینترش حق، ساعت، دیگر چی؟ «طامَّه»، «غاشیَة»، «قارعه»، «واقعه»، «قیام موعود»، موعود که دیگر «یوم الازفه»، «یوم البعث»، «یوم التلاق» گفتم، تلاق با ط دو نقطه و قاف، «یوم الجمع»، «یوم الحساب»، «یوم الحسرَه»، «یوم الحق». آفرین! «ذلک الیوم الحق فمن شاء اتخذ الی ربه مآبا» (سوره نبأ، آیه ۳۹). بله، سوره نبأ: «ذلک الیوم الحق». «الیوم الحق فمن شاء اتخذ الی ربه مآبا». که خیلی ظریف و لطیف است، این روز، روز حق است. خب، قیامت روز حق است. چرا علامه اشاره میکند به همان «یوم الفصل»، «یوم الفصل» و «یوم التلاق». «الیوم ایها المجرمون» (سوره یس، آیه ۵۹)، «یوم الامتیاز». اگر اینجوری بخواهیم آیات را بررسی کنیم که خیلی دایره وسیعتر میشود؛ چون اینهایی که الان گفتید، همهاش آنهایی است که صفتِ موصوفی یا مضافِ مضافالیه است: «یوم الفصل» مثلاً؛ «یوم الامتیاز» را به این شکل نداریم، ولی «و امتازوا الیوم» که این نشان میدهد امروز روز امتیاز است. شیب مثلاً. «یوم نفخ» مثلاً. «یوم تبلی السرائر». خیلی لطیف است. وقت معلوم است.
بعد جالب است که اینها را هم به قیامت هم میبینی در روایات تفسیر میکنند، هم به ظهور هم تفسیر میکنند. مثل مثلاً «موعد ابلیس»، «وقت معلومی» که وقت دارد را تا ظهور. این هم یک مرتبه از قیامت است. از آنور «اشراط الساعه»، چیزهایی که در مورد قیامت گفته شده که شرایط ظهور قیامت است. ویژگیهایی است که در آن ظرف قیامت جلوه پیدا میکند. یک مرتبهی نازلش ظهور هم هست. «لا تاتیکم الا بغتَة». این «بغتَة» (با غین)، ناگهانی بودن، از این جهت نیستش که روندش طی نشده، از این جهت است که همه در غفلتند. «اقترب للناس حسابهم» (سوره انبیا، آیه ۱)؛ آیه اول سوره مبارکه انبیا: «وهم فی غفلة معرضون». اینها حسابشان هی دارد نزدیکتر میشود، ولی در غفلتند، در اعراضند، حواسشان پرت است، حواسها جمع نیست، اینجوری میشود. یک آیات دیگری که در قرآن داریم، خیلی جالب است: «الوعد الحق فاذا هی شاخصة ابصار الذین کفروا یا ویلنا قد کنا فی غفلة من هذا».
یک نکتهی فنی لطیف بگویم. در آخرالزمان بیشتر به آن بپردازیم. میفرماید که: «وعد الحق هی داره نزدیک میشود». یکهو چی میشود؟ یکهو امر مکشوف میشود و همهی این چشمها خیره میشود. چشمهای کسانی که تا حالا کافر بودند. کافر بودن یعنی بیاعتنا بودن، بیمحلی کردن. یکهو که چشمشان به این حقیقت میافتد، میگویند: «یا ویلنا ما در غفلت بودیم». این چه تعبیر جالبی است! ما نسبت به این مسئله «قد کنا فی غفلة من». غفلت در مورد چی میگویند؟ چیزی که هست. غفلت یکچیزی است که هست و میشود به آن توجه کرد و شأنش هم این است که به آن توجه کنی، ولی حواست پرت است. چیزی که نیست که به آن میگوییم آقا نسبت به این تابلو غافل بودی! تابلویی نبود که من بخواهم غافل باشم. چیزی که نباشد رو که نمیگویند غفلت. یکچیزی باید باشد، درخور توجه هم باشد، به آن توجه نشود. اینجا میگویند غفلت. میفرماید قیامت که میشود، اینها میگویند ما نسبت به این در غفلت بودیم. یعنی چی؟ یعنی قیامت بود و اینها غافل بودند. خب، قیامت کجا بود که اینها غافل بودند؟ مگر قیامت نمیگویند قیامت میشود؟ بله. مگر قیامت نباید واقع بشود؟ پس چی؟ میفرماید که قیامت بود و اینها غفلت کردند. چیزی که نبوده، چطور میشود نسبت بهش غافل بود؟ الان من به شما بگویم آقا نسبت به مثلاً بازی دربی، دربی کیه؟ خیلی مانده. مثلاً نسبت به بازی دربی غافل بودی ها؟ آقا سیدمحمد نسبت به دربی غافل بودی ها! غافل نباش، غافل نباش، حواست باشه، حواست به دربی باشه.
دربی نیست. گذشته. بعدش هم خیلی مانده. آقا چیزی که نیست، من چطور غافل نباشم؟ حواست باشه، حواست به این زیرنویس تلویزیون باشه. حواست به شبکه خبر باشه. یکچیزی هست و درخور توجه. وقتی چیزی نیست، چطور حواسم بهش باشه؟ چیزی که معدوم است و هنوز نیامده، مگر اینکه مجازاً حواسم بهش باشه، یعنی حواست به تحققش باشه. که بعضیها هم این شکلی تفسیر کردند که مثلاً یعنی ما نسبت به تحققش غافل بودیم، اینکه یک روزی واقع میشود، نسبت به این غافل بودیم. نه اینکه بوده و غافل بودیم. غافل بودیم از اینکه رخ میدهد. بعد اینجور تفسیر کردن خلاف ظاهر است. ظاهرش به این است که بوده و غافل بودیم. غفلت. در آیه دیگر هم که فرمود اصلاً آخرت باطن دنیاست: «یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون». (سوره روم، آیه ۷). ظاهری از حیات دنیا را میدانند. خب، روبهرویش چی باید بگوید؟ باید بگوید باطن حیات دنیا را غافلند. بهجای باطن حیات دنیا چی میگوید؟ آخرت. معلوم میشود که آخرت چیست؟ باطن حیات دنیاست و غافلند. اینها نکته دارد عزیزان، آقایان، سروران، بزرگواران، نکته دارد. آخرت باطن چیست؟ دنیاست.
و کسی که فقط ظاهر را به آن توجه دارد، نسبت به باطن غافل است. از قیامت غافل است. و دور است. پس میشود به قیامت نزدیک شد. میشود به قیامت توجه داشت. میشود در قیامت بود. وقتی میشود در قیامت بود، بهطریق اولی میشود در ظهور بود؛ چون ظهور خودش مرتبهی نازلهی قیامت است. خیلی دارم سخت صحبت میکنم ها! فارسی سخت. یک تعبیری دارد امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهجالبلاغه، خطبهی ۲۲۲، صبحی صالح. میفرماید: «فحُقَّت القیامةُ عليهمُ اداتُها، فکَشَفوا غُطاها لأهل الدنيا حتّى کانّهم يُرَوْنَ مالَا يَرَى النّاسُ و يَسمَعونَ مالَا يَسمَعونَ». بهبه! چه کتابیست نهجالبلاغه!
میفرماید که حالا قبلش هم میفرماید که از قبلش حالا این تعابیر شروع میشود. از اولش اصلاً بخوانم برایتان. معروف است. یک وقتی هم ما بحثش کردیم، صوتش فکر میکنم منتشر نشده هنوز. چقدر؟ سال پیش، ۱۲-۱۳ سال پیش. فکر میکنم بحث شد ۹۰ یا ۹۱. این آیه را که ازت خواندم که: «رجال لا تُلهيهم تجارةٌ و لا بيعٌ عن ذكرِ الله». (سوره نور، آیه ۳۷). اینجا فرمود که: «إنّ اللهَ سبحانه و تعالى جعل الذكرَ جَلاءً للقلوبِ تسمعُ به بعدَ الوَقرَةِ و تبصرُ به بعدَ العَشوَةِ و تنقادُ به بعدَ المُعانَدَةِ». همینطور تعابیر فرمودند: «عبادٌ ناجاهُم في فکرهم». بندههایی که اهل توجه و اهل ذکرند، خدا دارد در فکرشان با آنها مناجات میکند. خدا با اینها مناجات میکند کجا؟ در فکرشان. «و کَلّمَهُم في ذات عقولهم». خدا توی آن حق عقلشان، کنه عقلشان، دارد با اینها حرف میزند. خدا دارد تکلم میکند. تکلم فقط مخصوص موسی نبود.
موسایی نیست که دعوی «أنا الحق» شنود، ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست. از کیست؟ از حاجی سبزواری. به نظرم این بیت. موسایی نیست که دعوی «أنا الحق» شنود، ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست. خدا که دارد دائماً حرف میزند، تکلم میکند. ساکت باش بشنوی. تو یکم ساکت باش، یکم سکوت اختیار کن، آرامش، سکوت. بشنوی چی بهت میگویم. و گوش سپردیم به نفس و از زاویه نفسم که ابلیس گوش و پر کرده. اینقدر زمزمه و همهمه شیاطین گوشمان را پر کرده نمیشنویم. امام رضا (علیه السلام) فرمود: اگر این وژوِژ کلام نبود و این رفتوآمد شیاطین در گوش اینها نبود، اگر شماها این را نشینید، اول لُباب علامه طباطبایی را بهتان نقل میکند: «لولا تکثیر فی الکلام و تمریر القلوب». اگر این نبود، «ما أسمع» هرچی من پیغمبر میشنوم را شما میشنیدید و «ما أری» هرچی من میبینم را میدیدید. چی پیغمبر؟ چی میبیند؟ امام زمان که چیزی نیست، بدن عنصریشان شما خود خدا را میتوانی ببینی. پیغمبر، بدن عنصری امام زمان کجا؟ خود خدا، ذات خدای سبحان.
آن را میشود مشاهده کرد. بهشرطی که این تمریج نباشد. این تکثر و شلوغی نباشد. حالا بنده که خودم از همه شلوغترم. پس گوشمان پر است دیگر. اگر این گوش پر نباشد، خدا در حال تکلم است. «کلمهم فی ذات عقولهم فاستنبهوا بنور یقظة فی الأسماع والأبصار». اینها به روز رسیدهاند، اینها روشن شدهاند، اینها در روزند. با نور یقظه، با نور بیداری. چشمش روشن شد، گوشش روشن شد. «والأفئدة یتذکرون به أیام الله». حواسشان به ایام الله جمعه. اینها رسیدهاند به یوم الله. اینها در یوم الله اند. با چی؟ با ذکر، با توجه. ذکر و توجه تو را به یوم الله میرساند. غفلت تو را از یوم الله خارج میکند. تو در تاریکی میروی. بعد این فتنههای قبل از ظهور مثل شب مظلمه است دیگر. برای کی شب مظلمه است؟ برای آنی که غافل است. آنی که حاضر و ذاکر و متوجه است، رسیده به ظهور. کجا میفهمد یوم الظهور چیست؟ برسیم جلوترش. فرمود نه، دلهایشان روشن است. گوش و چشمشان روشن است. با نور بیداری، با نور یقظه، و حواسشان به ایام الله جمعه. «ویخافون مقامه بمنزلة الأدلة فی صلواتهم». حواسشان آنجایی است. ترسشان آنجایی است. در آن مقامند. «من أخذ القصْد حُمِدَ إليه طريقه و بُشّرَ بإنْجَازِ مُناجَاتِهِ». همینجور تعابیر دارند.
«و كانوا كذلك مصابيح تلك الظلمات». اینها اینطور که شدند، چراغ این تاریکیها شدند. حالا در این ظلماتی که بقیه در این غفلتند و در دنیایند و در این حجاب و انا، در ظاهر بینی اند، چیزی جز ظاهر نمیبینند و نمیفهمند. اینهایی که قیامتیاند، چراغ اینان. مثل کی؟ مثل آقای بهجت، مثل علامه طباطبایی. حضرت آقا آیت الله خوشوقت را مثال زدند، فقط در فتنهها و امثال ایشان. پناه ببرید. اینها روشنند. اینها قلبشان روشن است. به نور توحید روشن است. اینها به ایام الله رسیدهاند. منورند. این بازیها فریبشان نمیدهد. این همهمهها و این وسوسهها روی آنها اثر نمیگذارد. عبور کردهاند. بعضی بزرگان این شکلیاند. مثل خود رهبر عزیز انقلاب، مثل حضرت امام. اینها چراغ این ظلماتند. «و أدلة تلقاء الشبهات». اینها راهنمای در این شبهاتند. وقتی در این گرفتاریها و همهمهها دچار تردید میشوی، ببین او چی میگوید. خطش کدامور است؟ کداموری دارد میرود؟ «و إنّ للذِکْرِ لأهلاً أخَذوهُ مِنَ الدُّنیا بدَلاً». به! به! به! به! به! به! به! ذکر اهلی دارد که اینها بهجای دنیا مشغول ذکر شدهاند. آدمها دو جورند: یا مشغول دنیایند یا مشغول ذکر. یا مشغول دنیایند یا مشغول خدا. اینها حتی وقتی که مشغول دنیا هم میشوند، مشغول دنیا نمیشوند، مشغول خدایند. «رجال لَا تلهيهم تجارةٌ وَ لَا بيعٌ عَن ذِکرِ اللَّه». (سوره نور، آیه ۳۷). همهاش در تفسیر این آیه است دیگر. اینها ذکر، مشغولش شدهاند بهجای دنیا. امثال بنده، مشغول ذکرم که میشوم، مشغول دنیا میشوم. مشغول تسبیح و انگشتر و چند تا بگویم، صد تا رد نشود و پس کی صد تا میشود و الان میخوانم یکچیزی میشود و مشغول ذکرم که میشوم، مشغول دنیا.
آنها مشغول دنیا هم که میشوند، مشغول ذکرند. خدا را میبینند. خدا را میخواهند. خدا را میبینند، خدا را میشنوند. فرمود به چیزی نگاه نکردم مگر اینکه قبلش و بعدش و با آن خدا را دیدم. امیرالمؤمنین فرمود. خیلی تعبیر عجیبی است. «فلم تشغلهم تجارةٌ وَ لَا بيعٌ». نه تجارت اینها را مشغول کرد. کاسبی مشغول نشدند. بهواسطهی اینها از آن ذکر. علامه در همان کتاب میفرماید که بعضی بودند میفرمودند ما چهل سال با مردم زندگی کردیم. اینها خیال میکردند ما با اینها زندگی کردیم، در حالی که ما چهل سال جز خدا ندیدیم. یعنی چی؟ من که نمیفهمم. «يقطعونَ بهِ أيامَ الحياةِ». همه روزگار زندگی را به همین چسبیدهاند، به ذکر. این ذکر معنایش این نیست که ول کنی بروی یک گوشه بنشینی. تو در حین همه اینها مشغول ذکر هستی. یک مرتبهاش همان است که در حدیث عنوان بصری فرمود که «جَعَلتُ اشتغالَهَ فی ما». تو همه چیز، همه فکر و ذکر و هوش و گوشش دستور خداست. امر و نهی خداست. دارد حرفی که میزند، دارد به این فکر میکند که درست است، غلط است؟ خدا راضی است؟ خدا راضی نیست؟ حلال است؟ حرام است؟ همین مشغولیت.
مرتبهی از ذکر، رهایی از دنیاست. یک مرتبهاش. و یک مرتبهای از ظهور، یک مرتبهی از ظهور حق، یک مرتبهی از یوم الله. اینها یوم اللهیاند. اینها اهل اللهند. اینها اهل ظهورند. اینها اهل حقند. اینها حق را بر باطل غلبه دادهاند در ساحت وجود خودشان و میتوانند در عالم هم حق را بر باطل غلبه دهند. اینها را داشته باشید. بعد مطلبی میخواهم بعد اینها بگویم. حالا احتمالاً ساعت بعدی میشود که خیلی مهم است. برای چی گفتیم تا حالا؟ یک بحثی میخواهم مطرح کنم انشاءالله به عنایت الهی و به توفیق الهی در مورد تفاوت شرایط ظهور با علائم ظهور. که مهمتر از علائم ظهور، شرایط ظهور است. مقدمات بحث در مورد خود ظهور اول داریم صحبت میکنیم تا برسیم به این مقدماتش. ظهور چیست؟ ظهور اینهاست. و یک ظهوری است که تکویناً برای نوع رخ میدهد که میشود فرج نوعی. یک ظهوری است که شما بهش میرسی. یک ظهوری است که او به شما میرسد. این مال نوع است.
یک ظهوری است که تو به آن میرسی. این فرج شخصی است. این ظهور شخصی است. در قیامت هم همین است. یک قیامتی است که آن بیاید. یک قیامتی است که تو میروی. آن هم زنده است دیگر. یک حقیقت است دیگر. در حال حرکت است دیگر. «عیاناً مرصادها» (سوره نبأ، آیه ۲۱) دارد حرکت میکند. قیامت کی لنگر میاندازد؟ قیامت خودش در حرکت است. او دارد حرکت میکند. جامعه هم دارد حرکت میکند. این حرکت به تلاقی میرسد، میشود یوم التلاقی (سوره غافر، آیه ۱۵). ملاقات میکنند دوتایی با همدیگر. درست شد؟ حالا یک سیر طبیعی تکوینی اجتماعی دارد. یک وقت هم خودت میزنی میروی تو. زودتر میرسی. تو در قیامت حاضری. قیامت هم حاضر است. قیامت هست. قیامت از ظهور هم هست. اینها یعنی چی؟ خب، یعنی الان آن عدالتی که همه عالم را گرفته، آن تو آن مرتبه، شما برسی، آن هست. آره، حرفهای عجیب غریبی دارم میزنم. حالا یکم بخوانیم و سختش.
فرمود اینها این شکلی چراغ شدهاند. روشنایی میدهند. از ابهام در میآورند. اصلاً فتنه، فتنه یعنی ابهام. شیاطین هم میبرند تو ابهام، میبرند تو ظلمات. انبیا و اولیا از ابهام در میآورند. کتاب مبین، امام مبین، تبیین، ابیان. است بینه است، بینات. آنور همهاش ابهام است، تردید است، شک است، ریب است، ابهام. و هی تو ابهام انداختن. فتنه این است دیگر. هی تو ابهام میاندازد. هی تردید میاندازد. هی سٶال، ابهام. بهبه! بهبه! بهبه! ببین آقا خطبه. این خطبه. اینها آقا مشغول ذکر شدهاند بهجای دنیا که گفتم. یک مرتبه ذکر گفتم. فرمود: «ذکر الله عند الحلال و الحرام». این هم ذکر است دیگر. امام صادق (علیه السلام) فرمود: من منظورم سبحان الله و الحمدلله و الله اکبر و اینها نیست. هرچند این هم ذکر است، خب ذکر لفظی است. منظورم از ذکر، ذکر خداست. «عند الحلال». این اولین مرتبهی ذکر است. این ذکر جدی است. توجه که انسان را از دنیا فارغ میکند.
یکی همه هم و غم و هوش و گوشش به این است که این چقدر سود در آن است؟ چند بخرد؟ چند بفروشد؟ چند تا بفروشد؟ چکار کند؟ بیشتر بشود. مشتری بیشتر بشود. مشتری بماند. مشتری نرود. این دنیاست. یکم همه هم و غمش این است که دروغ نشود. روا نشود. ریا نشود. فریب ندهد. معاملهی غَرّی نشود. کلاه سر کسی نگذارد. اضافه الکی تعریف نکند. همه هوش و گوشش حلال و حرامش. این اهل ذکر است. این دنیا مشغولش نکرد. این یک مرتبه. مراتب هم دارد. این با همین به ظهور رسیده است. نور ولایت به قلبش تابیده. فرمود: امر ما از این خورشید آشکارتر است. ولی کی و کجا؟ وقتی که آن پردهی فسقات نباشد. آن پردهی خیمه نباشد. خورشید که دارد میتابد. خورشید هم که از خودش حجاب ندارد. که ما خیمه زدهایم. ما پرده انداختهایم. ما تو حجاب رفتهایم. چون تو حجاب رفتهایم، تاریک شده. تاریک شده. مبهم شده. معلوم نیست چی بشود. کی راست میگوید؟ کی دروغ میگوید؟ کی چهکاره است؟ کی کجاست؟ اول که نگاه میکنند میفهمند کی چهکاره است. آقای بهاءالدینی همان اول نور ولایت تو سینهی سیدعلی، آقا سیدعلی آقای خودمونه. تعبیر آقای خودمون. بنده با یک واسطه، بها مراجع فعلی قم تعریف کردند. منزلشان بودیم، از ایشان شنیدم. از اولش همین مسأله بود که آقا آقای منتظری و اینها همان اول که مجلس خبرگان ایشان را به ما رهبر انتخاب کردند، جانشین رهبری، اینها قائم مقام بهشان گفتند: آقا ایشان قائم مقام. گفت: نه آقا، این نور ولایت تو سینهاش است. رهبری ۶۴. آن موقع مثلاً خودمان چه تفاوتی است؟ کی دیده؟ چی دیده؟ چی فهمیده؟ چراغ هدایت. جان به جونشان کنی حالیشان نمیشود. کی به کی؟ غافلین را قرآن تعبیر کرد به چی؟ «هم کَاْلْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ». (سوره اعراف، آیه ۱۷۹). به تعبیری دیشب بهکار بردم، البته در مورد شخص خاصی نبود. «أَشْتَرُها وَ أَشْرَدُها» که گفتم یک پیام آمده بود کلی آره، به رگبار بسته بودند ما رو. چرا به فلانی توهین کردی؟ نه، من شخص خاصی نگفتم. ولی حالا همان شخص خاصی هم که مد نظر شماست و ناراحت شدید، قرآن فرمود آنی که غافل است «کالاَنعام». یکی از انعام شتر است دیگر. غافل یعنی کی؟ غافل یعنی آنی که حالیش نمیشود دوستی و دشمنی چیست؟ حالیش نمیشود دشمن چکار میکند؟ حالیش نمیشود طرح دشمن چیست؟ حالیش نمیشود کی برایش ضرر دارد؟ کی برایش نفع دارد؟ حالیش نمیشود خدا ازش چی میخواهد؟ حالیش نمیشود باید دستور خدا را در جامعه اجرا کند. با همین شاخصها برو بفهم که حالا «أَشْتَرُها» را میتوانی دقیقتر پیدا کنی. اگر ناراحت شدی، این هم استدلالی باشه که از ناراحتی دربیایی.
«أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ». البته آنها اشترند، من آدمم. من چهبسا از همه اشترتر. پرده کنار برود، خدا میداند. روایتی میخواندم در «غیبت نعمانی». فرمود: «در وقت ظهور.» بخوانم؟ خیلی روایت عجیبی است. بعداً انشاءالله بیشتر به آن خواهیم پرداخت. ببخشید. دست شما درد نکند. روایت ترسناکی است. میفرماید که: «اذا خرج القائم علیه السلام، خرج من هذا الأمر...» سبحان الله! سبحان الله! وای که چقدر این روایت، چقدر ترسناک است! مو به تن آدم راست میشود. «خرج من هذا الأمر من کان یری انه من اهله». بعضیها که خاطرشان جمع بود که اهل قائماند و اهل ولایتند و اینها، بعد از خروج قائم، اینها میافتند. «خرج من هذا الأمر»، از این امر خارج میشوند. از دایره اهل ولایت خارج میشوند. اینها نیستند با امام زمان. «و دخل فیه شبه عبدة الشمس والقمر». اینها میروند از ولایت بیرون. کسانی میآیند توی ولایت امام زمان و دوره امام زمان که وقتی بهش نگاه میکنی، فکر میکنی خورشید میپرستد. «عبدة الشمس والقمر» به خورشیدپرستان و ماهپرستان میخورند. اینها میشوند انصار امام زمان. بسیجیها، حزباللهیها، یقه بستهها، تسبیحدستها. اینها بعضیهایشان «خرج من هذا الأمر»، از این امر خارج میشوند. چرا؟ چون روز ظهور حقیقت است. روز ظهور مکنونات. ای چه بسا همینهایی که امروز ما تو سرشان هم میزنیم، فردا میشوند صحابه درجه یک امام زمان. امثال منم که اینجا هی بلبلزبانی میکنم، برای خود و مجلس گرمکنم. سروصدا میکنم. «معاذ الله»، اهل سقوط! خدا نکند.
پس چی شد؟ فرمود اینها اهل ذکرند، مشغول ذکرند، مشغول دنیا نیستند. اینها «ایام الله» در واقع «یذکرون به ایام الله». اینها متوجه ایام الهیاند. «وَ یَحدِفونَهُم بالزَّواجِرِ». چقدر تعبیر زیباست! اهل ذکر را امیرالمؤمنین چهشکلی معرفی میکند؟ بهترین خطبهی ۲۲۲. «و یخْفُونَ مقاماتٍ بمَنْزِلَةِ النَّدَلَةِ فی صَلَواتِهِمْ». اینها هی میآیند تو گوش غافلان محارم الهی را تذکر میدهند. هشدار میدهند. اهل ذکر این شکلیاند. حواست را جمع کن. به خودت بیا. حالا این غافلان در دایره وسیعش دیگر. یک وقت عامی است. دانشجوی دانشآموز، طلبه است، رئیسجمهور است. آقا به خودت بیا. بیدار شو. مگر چقدر دیگر زندهای؟ چقدر میخواهی عمر کنی؟ اینجا را به تو دادهاند. این محصول خون شهداست. مملکت اسلامی. این پیشران این پرچم حق است که برساند به دست امام زمان. داری چکار میکنی؟ مملکتت را اداره میکنی؟ کدام امر خدا را به گوش گرفتی؟ کدام نهی خدا را جدی گرفتی؟ با آن مبارزه کردی؟ حواست به این مسائل هست؟ از آن بالا تا این پایین. اهل ذکر این شکلیاند. هشدار میدهند. در گوش غافلان، حرام الهی را میخوانند. در گوش اینها که اینها دست بردارند. «و یَأمُرونَ بالقِسطِ». امر به قسط میکنند. عدالت. امور سر جای خودش باشد. اهلش سرکار باشد. دلسوز باشد. بابا! هر کسی و کار این مملکت جمهوری اسلامی را قبول داشته باشد، قرار است جمهوری اسلامی باشد. براندازی گفتند، پایبند جمهوری اسلامی. فکر میکردند، پابند جمهوری اسلامی باید خورده باشد. در پایبند جمهوری اسلامی گفته بودند. درست نشنیدم. بندگان خدا. هر کی پابند دارد را میآید انگار. بعضیها. طرف چند بار سابقه براندازی و زندان و فلان و اینها. میآید یک جایی. جمهوری اسلامی قرار است آن آرمانها و اهداف و قانون اساسی اینها را پیگیری کند. این را میشود قسطجو. دل بسوزاند. کار بکند.
«يعْتمِرونَ بها». و «ينهون عن المنکر». امر به قسط میکند و خودش هم این امر را پذیرفته است. خودش دارد به قسط عمل میکند. عدالت در زندگیاش جاری است. نهی از منکر میکند. و «يتناهون عن المنکر». خودش هم دست از منکر برداشته است. در او منکر دیده نمیشود. «فکانَّما قطعوا الدنيا إلى الآخرةِ و هم فيها». چه تعابیر فوقالعادهای است! پاشیم برویم پای امیرالمؤمنین را ببوسیم بابت این کلمات. «فَکَانَّمَا قَطَعُوا الدُّنْیَا إِلَى الآخِرَةِ وَ هُمْ فِیهَا». انگار اینها دنیا را به آخرت قطع کردهاند و اصلاً در آخرتند. اینها حال و هواشون آخرتی است. بعد اینها منزوی میشوند. مجنون تلقی میشوند. اینها افراطی. راست هم میگوید. افراطی است، درست است. این تعبیر افراطی، زده جلو دیگر. سابقونند دیگر. تو تو دنیاگیری، از دنیا زدی جلو. راست میگوید افراط اینجا درست است. حالیشان نیست افراطی. اینها خیلی کلماتی را که میگویند خودشان نمیفهمند که درست است! معمولاً درست است. فرمود: این «رافضی» که به شما میگویند، غصه نخورید. به شما میگویند رافضی، از دین خارجی. این کلمه را فرعون اولین بار وصل کرد برای موسی و طرفدارانش. به اینها گفت رافضی. اینها از دین فرعون درآمدهاند. حالیشان نیست. رافضی که دارم شما میگویند، چیزی بوده که فرعون به طرفدار موسی گفته است: از دین اینها بیرون. راست میگوید افراطی هم درست است. شماها ماندید تا قیامت بشود، حساب و کتاب بشود. ماندید تا آخرت بشود. یک عده افراطی زدند، رفتند به زدند جلو. تندرو. تندرو فضیلت است. آن تندرویی که از حق خارج بشود، رذیلت است، که آن هم بهش نمیگویند تندرو، میگویند منحرف. تندرو که چیز بدی نیست که. تندرو خیلی چیز خوبی است. منحرف بد است. لذا جلوتر رفتن که اشکالی ندارد. چپ و راست رفتن مشکل دارد. «الْیَمِینَ وَ الشِّمَالَ الطَّرِیقُ وَسْطَیٰ هِیَ الْجَادَّةِ». امیرالمؤمنین فرمود تو این طریق حالا یکی دارد با سرعت ۱۰۰ تا میرود. یکی ۸۰ تا میرود. یکی ۶۰ تا میرود. ای تندرو! تا وقتی که تو جاده دارد تند میرود و از جاده بیرون نمیزند که خیلی خوب است. این زودتر از همه میرسد. آن وقتی که از جاده میزند بیرون، خطرناک است. یکی ممکن است آنقدر سرعتش کم بشود که از جاده بیفتد بیرون. آن بیرونزدنه بد است. یک وقتی بله. به کسی میگویند آقا این حدی که تو شتاب برداشتی، این عنقریب از جاده میزنی بیرون. آن تندروی بد است. آن افراط بد است برای اینکه مرزها را بهش توجه ندارد. برای آن کسی که مرزها را توجه دارد، با سرعت دارد در آن بین این دو تا خطکشی عبور میکند.
این که عین فضیلت است که اصلاً باید تندرو باشی. «سابقوا السابقون»، «السابقون السابقون اولئک المقربون». یک بحث مفصلی در مورد مقربین ماه مبارک داشتیم، تو کانال دوستان منتشر نکردند. سبقت گرفت. این سبقتش همین است. بقیه تو دنیا و وقایع ماندند. این زده جلو. این جلوجلو به آن حقیقت رسیده. کی به آن حقیقت جلوجلو رسیده؟ آن کسی که همه هوش و گوشش ذکر خدا بوده. حواسش به خدا جمع بوده که یک مرتبهای از این حواس جمعی به خدا چی بود؟ آقا، حواس جمعی نسبت به حلال و حرام الهی. کسی که حواس جمع به حلال و حرام بود، آقا از آن غفلت حیوانی درمیآید. وگرنه اشتر است. عین خیالش نیست این حلال است، این حرام است. هزار تا چیز و هزار تا مؤلفه را توجه دارد. اما اینکه این دستور، این وظیفه است، این واجب دینی است. به این کار ندارد. همه چی حساب کتاب میکند ها! این خیلی یک دانه حالا واجب است، کی گفته زورکی که نمیشود. خندهدار این است که بعضی از اینها میآیند میگویند که اصلاً به دولت چه ربطی دارد دین مردم؟ بعد میآیند میگویند که ما قانون حجاب را اجرا نمیکنیم چون به دین مردم آسیب میزند. خب، وقتی تو برات تو اگر وظیفه نداری نسبت به دین مردم، غلط میکنی اینجام دلت برای دین مردم میسوزد که اگر ما قانون حجاب را رعایت بکنیم، از حجاب درمیآیند مردم. دل بسوزانی، تانک قانون انجام بدهی. این قانون را میگوید من به قانون عمل نمیکنم بهخاطر اینکه دین مردم آسیب میبیند. یکهو حواسش به دین مردم شد. نگران شد. یکهو پاسخ شما را رئیستان داد دیگر. گفت: یک عده بیکارند، شغلی ندارند، مینشینند برای دین مردم و آخرت مردم دل میسوزانند. خب، ایشان قائل بود که امام زمان را همیشه نقد کرد و از پیغمبر هم سوال میکند که حرف خودت است یا خدا بهت گفته؟ چون تفاوت پیغمبر بگوید میشود قبول نکرد. اعتقادات ایشان این بود. اصلاً کلاً وظیفهای هم که نداشتیم کسی را بهشت ببریم و اینها. مردم خودشان عقل دارند، تشخیص میدهند. و ولی یکهو میگوید آقا این قانون حجاب من اجرا کنم، این آسیب میزند به مردم. حجابشان بدتر میشود. اگر هم دلت میسوزد برای اینکه آشوب اجتماعی و اینها بشود که این کارهایی که دارید میکنید پس چیست؟ دلار ۷۵ تومان و برق و سه برابر میکنید و روزی دو بار قطع میکنید بدون خبر قبلی و اگر واقعاً نگرانی که آشوب اجتماعی بشود، پس این غلطها چیست؟ نگاه اشتر! ما که نباید اشتر باشیم دیگر. اینجوری میشود. باکش نیست اصلاً کاری ندارد به اینکه چی واجب است، چی حرام است. اصلاً مسئولیت یک بار روی دوش من، یک وظیفه است. میگوید حقی را باید ادا کنم، یک تکلیف. اقتضائات و لوازمی دارد. در پیشگاه خدای متعال حساب و کتاب دارد. خوابش نمیتواند ببرد. وقتی مسئولیت دستش است، پیر میشود آدم بابت این مسئله. از من سوال میکنند چی میخواهم جواب بدهم؟ بابت فلان موضع، بابت فلان آدم، بابت فلان کاری که در فلان بخش مجموعه شده، فلان موضعی که گرفته شده، فلان آسیبی که وارد شده، پیشگاه الهی جواب بدهم. این میشود آن حال و هوای قیامتی. این آدم. آدم ظهور است. این آدم حق برایش ظاهر شده. یک مرتبه این هم مقبول به تشکیک است دیگر. این امام زمان برایش ظاهر شد. این حق بر باطل غلبه پیدا کرده در مملکت وجودش.
اینها وقتی شدند اکثریت، حق را بر باطل در مملکت بیرونی هم غلبه میدهند. میشوند آن هستهی سختی که میشود بار ظهور حقیقت را روی دوش اینها گذاشت. اینها چکار میکنند؟ اینها خودشان قائم به قسطند. قیام به قسط میکنند. در قیام به قسط هم نصرت میکنند قائم حقیقی را. آن قائم حقیقی، قائم میخواهد، قوامین بالقسط میخواهد. به همه ما دستور داده که قوامین بالقسط باشید. اگر ما همین امر خدا را انجام بدهیم، قوامین به قسط بشویم، قائم مطلقاً اینها قائم در طول او هستند. من تو همین فضای خانه خودم هی سؤال میکنم که آقا وظیفه ما چیست؟ تو همین فضای محدود ارتباطت با بچه چقدر قیام به قسط داری؟ با شوهرت چقدر قیام به قسط داری؟ تو همین شعاعی که داری زندگی میکنی. همین مغازهای که میروی، بقالی که میروی، آرایشگاهی که میروی، چقدر قیام به قسط داری؟ چقدر با انحراف و شرک و غفلت مبارزه داری؟ چقدر غافل بیدار کردی؟ اولین غافلی که باید بیدار بشود کیست؟ خودم. چقدر بیدار شدم که بیدار کنم؟ و تو یک کلمه، چقدر اهل ذکرم؟ روشن شد؟ ذکر. ذکر با همه توسعهای که دارد. ذکر عملی، ذکر قلبی. جملهی کلیدی آقای بهجت که کسی اهل ذکر عملی نمیشود مگر به مراقبه دائمی. مراقبه میخواهد ذکر عملی. مراقبت نسبت به حلال و حرام اصلش. و کسی میتواند این را داشته باشد که مراقبه داشته باشد. آخه نکنه این حرام باشد؟ نکنه این ظلم باشد؟ نکنه بیشتر از اندازه باشد؟ نکنه این تهمت باشد؟ آنقدرش دیگر معلوم نیست. نکنه این دروغ باشد؟ گفتم این را چند بار. این مراقبههاست که این حق را ظاهر میکند.
مرحوم شیخ مرتضی حائری، فرزند شیخ عبدالکریم، مؤسس حوزه علمیه قم، ایشان میفرمود که بعد از رحلت پدرم، آمدم یکچیزی میخواستم بنویسم. نوشتم: مرحوم مغفور آیت الله العظمی حائری یزدی. تو مطمئنی بابات مرحوم مغفور است؟ مرجع تقلید، مؤسس حوزه. برایم «قطعه»، که افترا میبندم. از کجا مغفور را؟ حالا مرحوم بهمعنای از دنیا رفته. مغفور، جنتمکان. مغفور را خط زدم. شبش پدرم را خواب دیدم. شیخ عبدالکریم. ایشان به من گفتش که: من مرحوم مغفور هستم، ولی میخواهم سر آن انگشتهای تو را ببوسم که آنقدر حواست هست، حساب کتاب داری. دیگر از کجا گفتی این را؟ از کجا مطمئن بودی؟ کی به تو گفته بود؟ بهشت بود؟ تو بهشت دیده بودی؟ قطعاً بهشتی؟ آن قطعاً جهنمی؟ یکی توییت کرده بود این بنده خدا تو یزد بود. دانلود! یکی داشت به آن یکی. من نمیدانم این پسر او هست یا نیست، ولی این کسی که این دارد کار میکند، قطعاً عاقبت به خیر میشود. قطعاً از کجا درآوردی؟ قطعاً عاقبت به خیر میشود؟ امید است انشاءالله. «افتراء علی الله». همهاش «کفا بهی اسماً مبیناً». آیه فرمود آنی که میگوید آقا من خوبم، همین برای گناهکاربودن، مثل همین برای افترا علی الله بس است.
پس چی شد؟ از این غفلت درآمدن، به توجه رسیدن، وظایف را فهمیدن، دائماً متوجه وظایف بودن. تو شعبهی بسیج، وظایف فردی، اجتماعی، سیاسی. چقدر ما نسبت به وظایف سیاسیمان غفلت داریم؟ طاق وظیفه متوجه من میشود. آنی که عالم دانشمند است، اهل علم است، تحصیلکرده است، وظایفی دارد نسبت به جامعه، وظایفی دارد. در خطبهی شقشقیه امیرالمؤمنین فرمود: خدا از علما عهد گرفته که نسبت به گرسنگی گرسنه سکوت نکنند، نسبت به سیری ظالم سکوت نکنند. کاری به هیچی ندارم. نسبت به دلار ۷۵ تومان کار ندارم، ۷۷ تومان. به من چه؟ من آقای محسنم. مدرسم. درسم را میدهم. جمهوری اسلامی، پهلوی، صفویه، قاجار. هر کی هم باشد. وظیفهای ندارد. از من سؤال نمیکنند. تو چرا نگفتی؟ تو چرا روشن نکردی؟ تو چرا توضیح ندادی؟ تو میفهمیدی کی به کی است؟ چی به چی است؟ همانقدری که میفهمیدی، برایت واضح بود. آنش که مشتبه بود، کار نداشتی. اطلاعات ندارند، عناد هم ندارند. کسی توضیح نداده برایشان. نمیدانم. بنده خودم خاطراتی از خودم دارم. از نوجوانی و بچگی خودم. خیلی به سرووضع خودم میرسیدم. موهای فشن و کاپشن گران و فلان. یک بار یک کسی یکچیزی گفت که مثلاً آقا مسلمان ظاهرش مثلاً ظاهر مسلمان، مسلمانی تو ظاهر ما هم یکچیزهایی دارد. عکس خواننده به دیوار. حالا آزاد هم بودیم برای خودمان دیگر. مملکتی داشتیم برای خودمان. تکفرزند بودیم. اتاق دستگاه تشریفات و مداحی میکردم ها! عکس خواننده هم به دیوار زده بودم. خواننده. خیلی الان فکرتان جای بد نرود. دو نفر آمدند که خانم هم بودند. من آن موقع نوجوان بودم. به سن بلوغ نرسیده بودم. دوستهای مادر ما بودند. یکیشان برگشت به من گفتش که این عکسی که مثلاً مضمون این عکس را شما به دیوار زدی، مثلاً امام زمان راضیاند؟ مثلاً سی سال. چقدر گذشته؟ الان بیست و خردهای. چقدر راست میگوید؟ مثلاً من اصلاً حواسم به این نبود که امام زمان به این عکسم یک ربطی دارد. این هم یک شعبهای از شعبههای اظهار ارتباط من با امام زمان. میخواهم بگویم خودم را که در آن اوضاع میبینم، میبینم آقا خیلیها را ما میگوییم آقا این ملحد و فلان. نگاهت عکس. میتارانیم بهاسم نامسلمان و کافر و فلان و نمیدانم. بله، اگر گفتی و بیمحلی هم یکچیز دیگر است. آن معرض است. «هم فی غفلة معرضون». (سوره انبیا، آیه ۱). ببین دو تاست دیگر. یکی در غفلت است، یکی در اعراض. آنی که بد است در غفلت و اعراض است. غفلتی که هنوز خبر ندارد که وظیفه ندارد که. این را باید بهش هشدار داد. اینها وظیفه، از وظیفه کیست؟ وظیفه آنی که میداند. پس آنی که آگاه است. اینها وظایف ماست. فرمود اینها آقا از دنیا بریدهاند، به آخرت. در دنیا هستند ها. «وهم فیها». در دنیا هستند ها، ولی در دنیا نیستند. دنیایی نیستند. دنیایی نمیبینند. دنیایی فکر نمیکنند. «فَشَهِدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِکَ». ماوراء دنیا مشاهده میکنند. خیلی عمیقتر، خیلی افقهای بلندتر. حالا فقط هم چشم برزخی خرکی، کی گاوی است، چشم برزخی اینهاست. نه بابا. «فکأنما اطلعوا غيوب أهل البرزخ». انگار اینها به آن غیبهای اهل برزخ اطلاع دارند. دقیقاً همین تعبیر حضرت بهکار میبرد.
ولی چشم برزخی نیست. اصل برزخ، فهمیدن مناسبات برزخی است. سنتهای حاکم بر عالم است. قواعد آن اصل باطن است. آن اصل باطن توحید است. دیشب با زنش دعوا کرده و تو گوشش زده و دقیقاً چه فحشی به خانمش داده؟ قیافهاش شبیه کیست؟ باطن این است. باطن یعنی آقا میفهمم کی به کی است، چی به چی است. نسبتها و از این فرایندها و از این امواجی که عالم را پر کرده خبر. وسوسهها را میفهمم. میفهمم کی چهکاره است. توجه بهش باشد. «فی طول اقامتهم فی». دقت کنید. انگار اینها همین است که الان در دنیا. انگار هزاران سال در برزخ بودند. طول اقامت در برزخ انگار داشتند. آنقدر اشراف به این عالم دارند. ولی انگار هزار سال در برزخ بوده. چه تعبیر امیرالمؤمنین بهکار برد. نه تنها برزخ، این تعبیر را میخواستم اصلاً کل این خطبه را بهخاطر این تعبیر خواندم. «وَ حُقِّقَتْ عَلَيْهِمْ مَوَاعِیدُ الْقِیَامَةِ». وعدههای قیامت در حق اینها محقق شده. «عداد» (جمع و عد) وعدههای قیامت محقق شده در مورد اینها. پس قیامت هست. اینها در قیامتند. اینها به قیامت رسیدهاند قبل از اینکه قیامت به اینها برسد. اینها مردهاند قبل از اینکه بمیرانندشان. «موتوا قبل ان تموتوا». این هنر مردن. هنر قبل از اینکه بمیری. با دست خودت اختیاری. از این تعلقات و اینها. اگر مُرد، این به آن حقیقت. فرمود: «یَرَانِی مَنْ مَاتَ». هر کی بمیرد، من را میبیند. این همان دیدن است. دیدن حقیقت من. «یعنی من رآنی فقد رآ الحق». این دو تا روایت را بزن کنار هم. هر کی بمیرد، من را میبیند. هر کی من را ببیند، حق را دیده. نتیجهاش چی میشود؟ هر کی بمیرد، حق را میبیند. دیگر چی؟ اگر میخواهد حق را ببیند، باید بمیرد. چند مطلب گفتیم. دو تا جمله پشت هم. کنا قابل برهان بردار هم است ها. عکس نقیض آن را اگر بگیری و اینها. میخواهد حق را ببیند، باید بمیرد. هر کی بهمیزانی که مُرده، حق را میبیند. باید بمیرد تا ببیند. هر کی نمرده، نمیبیند. یا میمیری و میبینی، یا آنقدر بلا سرت میریزم که بمیری و ببینی. میشود داستان اطلاعات آخرالزمان و مطالب قبل از ظهور. وقایع قبل از ظهور. یا میمیری و میرسی، ظاهر میشود حق برات، یا آنقدر میکوبنت در و دیوار و اینور و آنور، پدرت در میآید تا بفهمی آخر کی به کی است. از این رشته تعلقات رها بشوی.
این خیلی مهم است. قیامت در حق اینها محقق شد. «فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِکَ لِأَهْلِ الدُّنْیَا». اینها پردهی این را کنار زدند برای اهل دنیا. «حَتَّى کَأَنَّهُمْ یَرَوْنَ مَا لَا یَرَى النَّاسُ وَ یَسْمَعُونَ مَا لَا یَسْمَعُونَ». انگار دارند چیزها را میبینند که بقیه مردم نمیبینند و چیزهایی را میشنوند که بقیه نمیشنوند. «فلو مثلْتَهم لاَقْرَرْتَ فی مقامهم المحمود و مجالسهم المشهودة و قد نشروا دواوین أعمالهم و فرغوا ممّا أصابت أنفسُهم على کلٍّ صغیرة و کبیرة أُمروا بها فقصروا عنها ففرَّطوا فیها». دیگر خودتان تعابیر را بخوانید. انشاءالله به نهجالبلاغه مراجعه کنید. تعابیری که آنجا دارد. ادامهی خطبه را بخوانید. دیگر وقت من ۷۰ دقیقه. تمام بحث اینجا تمام کنم. تا برسم. خیلی تعابیر زیبایی است. شما از دست ندهید ها. این ادامه را انشاءالله خود خطبه را مراجعه کنید. شرح خطبهی نهجالبلاغه در اینترنت هست. بخوانید شرحش را. خیلی نکته دارد. از این بهبعد تازه اصل مطلب شروع میشود.
بنده فقط حرفم این بود که همانطور که قیامت رسیدنی است، ظهور هم رسیدنی است؛ چون ظهور مرتبهای از قیامت است. اهل ظهور میشوند با چی؟ با همانی که به قیامت میرسند. با چی به قیامت؟ با ذکر، با ذکر و توجه. هم به قیامت میشود رسید، بهطریق اولی به ظهور میشود رسید. امام زمان برایشان ظاهر است. ظهور به همان معنا که گفتیم. امام زمان ظاهر است نه یعنی فقط هر جا میرود. حضرت که بدن عنصریشان که موضوعیت ندارد که. چشم و گوش و ابرو و موهای بلندشان و اینها را مثلاً شما هی. حقیقت او مد نظر است. خاص او مد نظر است. رضایت او مد نظر است. قیام به قسط مد نظر است. آن مجری قیام قسط است. دائم دارد رصد میکند. حواسش به او هست که او چی میخواهد. آن عدل و قسطی که او میخواهد را دارد اجرا میکند. این مجری قسط است. یک آدم اوست. این امام زمان از او مخفی نیست. این به ظهور رسیده. ولو همه عالم را خواب ببرد، آب ببرد، همهجا را کفر بگیرد، این دیگر لنگ این نیستش که ببیند سفیانی کی میآید. دجال کیست؟ و کی کجا بمباران میشود؟ این به ظهور رسیده است. خیلی نکته مهمی بود که عرض کردم. آن مال سطوح پایین است که هی میشود آن میشود. تو به آن چیکار داری؟ تو برو به ظهور برس قبل از قبل از اینکه ظهور به تو برسد. این نکته مهم. پس ظهور این است. واقعیتی است که هست. آنجا مرتبهای است که ولایت حاکم است. عالم در چنگ امام زمان است. ما پایینیم. حالا این عالم اگر البته همه آن سیر خودش را ادامه داد، به آن نقطه هم میرسد. ولایت و حاکم میشود. او سوار بر ... که هست در باطن. در ظاهر هم اینطور میشود. ولی تو هم اگر از ظاهر عبور کردی، میفهمی که او سوار همه جا هست. او را همه جا مییابی. برو همه جا میبینی. این رسیدن به ظهور. پس این تعریف از ظهور را فعلاً داشته باشیم. بخش بعدی انشاءالله نکات را عرض کنم.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.