مستند صوتی شنود

جلسه دوازده

00:40:37
3K

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

استرسی که کارمند شرکت تحمل کرد، را درک می کردم
عاقبت مسئولی که به فکر نیروهایش نبود.
زبان ترکی را متوجه شدم
تک تک گناهان زیر دست را برای مسئول می نوشتند
گناهی که الهام مرتکب شد، برای مسئول نوشتند
گناه مسئول، مثل آتشی بود که منتشر شد.
مسئولین در دوران امام زمان علیه السلام
خدا هرکس را دوست دارد بار شیعیانش را به دوش او می گذارد.
معنای تهی بودن را فهمیدم
برای خدا چه کنیم؟
مثالی جالب برای هیچ بودن انسان
به چه چیزی افتخار می کنی؟
ما پاسدار امنیت مردم هستیم.
چگونه تمام زندگی ما، تقرب به خدا باشد؟
تا به حال به یتیم مثل بچه خودت رسیدگی کردی؟
شبهه ستارالعیوبی خداوند وافشای سر
چه موقع گناه لذت بخش می شود؟
آثار ظاهری و باطنی گناه
آثار توبه
گناه تا چه اندازه مخفی می ماند
تا لحظه آخر شیطان رهایت نمی کند.
هدایت شیطان!!

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
این بنده خدا نفر اول از قبل وقت گرفته بود گفت برو میری تو اعص الان جوابتو نمیده گفت بابا من گیرم چی شده بود یه بنده خدا مستخدم بود اضافه کاری با اضافه کاری زندگی می‌کرد مستاجر بود حقوقشو بیشترش می‌رفت برای کرایه خونه با اضافه کار زندگی می‌کرد دو یا سه برج بود اضافه کار نگرفته بود نداده بودم بهش زبونش می‌گرفت لکنت داشت من از بالا دیدم این اومد وایساد هی دستشو این سه تا انگشتشو اینجوری گرفته بود هی اینجوری فشار می‌داد استرس داشت که الان من اگه حرف بزنم داد بزنه چون بهش گفته اعصابش خورده جوابتو نمیده بدبخت اومد تو در زد اومد تو یه جوری نگاشم نکرد یه نگاه اینجوری بهش انداخت سرشو انداخت دوباره تو کارتابل شروع کرد اینجوری با دستشویی فشار می‌داد که من دستشو می‌دیدم می‌گفتم خاک بر سر مسئولی که نیروش نتونه براش حرف بزنه آدمش نتونه براش حرف بزنه فشار می‌داد دستشو من عصبی می‌شدم اون بالا انگشتشو فشار می‌داد بعد با لکنت برگشت گفت که ببخشید من اضافه کار چی شد مثلاً با یه حالت اینجوری گفت که ببخشید من چند ماه اضافه کار نگرفتم دو ماه سه ماه اضافه کند من گیرم با لکنت انقدر استرس گرفته بود حرف نمی‌تونست بزنه یه نگاهش کرد حالا اضافه کار پول اضافه کار اومده بود به حساب اون شرکته و پولو خرج کرده بودند نمی‌تونم بگم نه میفهمن تو کتاب اومده فکر کنم مثلا حساب کنید داده بودن مبل عوض کرده بودن که خیلی پایین‌تر از این هی برگشت گفت که آقا جان شرکت پول نداره فعلاً شرکت ببخشید من پولامو خرج صابون گرفته ازم دیگه پول ندارم نه خرج خوراک زندگی بدم بدبخت دیگه هیچی نگو اینجوری رفت بیرون اینجوری هی به خودش فحش خودش میداد تو ذهنش رفت بیرون بعد منشی بهش گفت که من نگفتم نرو حالش خوب نیست بدبخت رفت بیرون رفت بیرون بد میگم چه اتفاقی براش افتاد نفر دوم اومد اون پسری که تازه ازدواج ۲ میلیون تومان وام می‌خواست می‌خواست عروسی بگیره اومد تو گفت که آقا من می‌خوام ازدواج کنم و اینا از عقد کردم می‌خوام عروسی بگیرم حالا که سال ۹۳ صندا ۱۲ تن گفت که آقا من اینو می‌خوام گفت فعلاً شرکت پول نداره کدام نیروی رسمی موندن شما که فعلاً که قراردادی خیلیا تو شماره پول ب نور چشمی‌های اون شرکت ۱۰ میلیون ۱۰ میلیون وام داده بودند و من می‌دونستم چون شرکتی بودم و برگشت اونم برگشت حاجی زن اولی زنگ زد بهش زن شروع کرد با بی‌ادبی و پرخاشگری برگشت به زبان ترکی ولی من می‌فهمیدم چی می‌گفت رئیست گفتی مثلاً پول بده یا رفتی اونجا کردی براش اداشو در خفه شو بابا من رفتم صحبت کردم مثلاً بهش گفتم گفت پول نیست فعلا پول نیست خونه چیکار کنیم الان مثلاً ما امشب چیکار کنیم دعواشون شد با همدیگه زنه یک کمی بررو داشت مثلاً سفید شناسنامه شو برداشت در سوپری من اینو دیدم اتفاق میفته براش افتاد براش شناسنامهشو برداشت رفتم در سو شروع کرد به سوپریه گفت که ببخشید ما اشکال نداره قرضی براتون شناسنامه من باشه اینجا بلد نبود دفتر حساب دفتری بلد نبود بگه میشه شناسنامه من اینجا باشه من سر پسرم از حرفه‌ایا بود از آدمای زبون باز تهران گفت چی میخوای رفتی پنیر و دوتا نون اینو برداشت داد بهش گفت فقط اسم و فامیلتون شماره من بنویسم شناس باشم بهشت اسم و فامیلشو نوشت دفتر شمارشم نوشت وقتی اومد بره به اسم کوچک صداش زد الهام باب دوستیشون تو همون هفته دو سه بار دیگه هی می‌رفتن اومد پسرم به کثافت کاری کشید به تک تک کلماتی که بین اینا رد و بدل شد برای اون مسئول زنا نوشتن کلمات برای اون زنا نوشت تک تک اون روزهایی که اون بنده خدا گیر بود ۹ روز برای اون علاوه بر اون کارشناس بره اونم نوشته هر غلطی این‌ها کرده بودن برای اون مسئول نوشته چون نه سرآوری می‌کرد برنامه و پیگیری می‌کرد کار فقط مسئول شد ردش بالا بود یا مدیر میانی بود مدیر میانی منطقه از شهر با مثلاً ۱۰۰ تا کارمند ۱۵۰ تا و این حاج آقا چیزهایی بود که برای یک روز برای نوشتن اون چند دقیقه که من اونجا بودم چند دقیقه‌ای بود که من دیدم من انقدر وحشت کردم و انقدر حرص خوردم از دست این مسئول و به من نشون دادن که بیام بگم مسئولین بشنوید کار نمی‌کنی برا زیر دستتون کار تعیین نمی‌کنید پیگیر کار مردم از زیر دستتون نمی‌شید حقوق‌های نجومی برای خودتون می‌بندید حق کارمنداتونو نمیدید یک داد زدن سر نیرو اون بنده خدایی که خدماتی بود درختا رو مثلاً جارو می‌کرد زیر درختا اون رفت سر زنش داد زد و تاثیر گذاشت رو زندگیشون اختلافات خورد و پایین نوشت همینجوری ما میگیم تاثیر پروانه‌ای اسمش تاثیر مثل یک آتشی که همینجور کل زندگیشون و من دیدم برزخین مسئولا به بی آبرویی اخراج شد به یک ماه نرسید اخراج شد با بی آبرویی اخراجش کردن اون دوتا نیرو هم که اینجا بودن دوتاشون اخراج شرکتی که کار می‌کرد با بی آبروییم اخراج شدن و ظلم و حق‌الناسی است که خدا تو همین دنیا می‌گیره این فقط تیکه اخراج شدنشون فقط اینکه مال همون مثلاً چند روزشو من نمی‌دونم چه جوری می‌خواد با اینا حساب کتاب کنم بزرگترشونم که بزرگ بزرگشونم که از همه اینا بی آبرو قضیه که براش اتفاق افتاد فضای حکومت امام زمان خیلی فضای عجیبیه حاج آقا تک تک آدمایی که تو حکومت امام زمان زندگی می‌کنند عیال خدا هستند زن و بچه خدا هستند میگه تو حکومت حضرت علی یک خلخال از پای زن یهودی کشیدن حضرت علی گفت اگه پای این درد بمیره آدم جون حق داره جا داره زن یهودی نه بچه شیعه نه مسلمان میگه حق الناسی که کردن شنیدنش جون باید بدی چه جور می‌خوایم جواب امام زمان رو بدم اگه بلد نیستی مدیریت فراری باید باشی از اون اگه عقلت کار کنه از یه طرف این از یه طرف برعکسشو بگم خدمت یعنی تنها چیزی که اونجا به درد من خورد چیزی که منو به خاطرش برگردوندن من دغدغم خدمت به دولت امام زمان گفتن تو دغدغه خودتو نداشتی خطری که حکومت امام زمان را تهدید می‌کرد دغدغت بود برگرد یه کاری بکن خدا هرکسو دوست داره هرکس دوست داره بار شیعیانش رو دوشش می‌ذا اگه میزان حضرت علی که روایت داریم میزان حضرت علی نماز حضرت علی رو بخوام با نماز من اصلاً قابل گفتن نیست اخلاص حضرت علی رو می‌خوام بکنم میزان اون کجا ما کجا چی چی ببرم در خونه خدا که خدا چشمش بگیره مثل یک رفیق میلیاردر خدا بهم داد همیشه برگه خدا اینو به من بفهمونه هر وقت منو دعوت می‌کرد پیش خونشون می‌رفتم پیشش بهترین غذا رو می‌ذاشت پیش جلو گردن مثلاً چلو فلان فلان فلان هر دست غذای ۶۰۰ تومن ۷۰۰ تومن بعد خب مثلاً تو کانادا خونه داشت توی مثلاً ترکیه خونه داشت تو آلمان خونه داشت تردد به همه کشورهای مختلف داشت تیلیاردر بود نزدیک ۵۰ ۶۰ کارخانه داشتن تو یکی از شهرها بعد خوب این میلیاردر بود من پیش خودم گفتم خب من اینو دعوت کنم بیاد خونه بعد پیش خودم گفتم خب من که بگه آقا کم نذاشتی چی بهش بدم غذایی که من بخوام تهیه کنم به قول معروف صفر جلوی بهترین غذای بعد تفریحاتش مثلاً این بود که مثلاً سفرهای خارجی ما نظامی هستیم هماهنگ می‌کنم مثلاً ببرمش سالن جاذبه‌ای داشته داشته باشه براش گفت ببین من تو کانادا انواع و اقسام سلاح‌های فیلم سالن تیراندازی شونه ۵۰۰ نوع اسلحه گذاشته تعداد خیلی زیادی اسلح بزن اظهر لذتی بالاترینشو این داره من چی چی بعد تازه به تهی بودن خودم معنی تهی رو فهمیدم معنی بی‌نیاز و فهمیدم من هیچی ندارم دندون گیر این تنها کاری که می‌تونم برای این بکنم یه جایی یه نفر پشت سرش حرف بزنه بزنم هواد یه نفر رفیقشه من بگم من رفیقتم با دوستم این دوست بودن من من فقط ابراز ارادت می‌تونم باهاش بکنم خدا بی‌نیاز مطلقه به هیچی ما نیاز نداره نه به کتاب نوشتن من نیاز داره نه به علم من نیاز داره نه به سخنرانی من نیاز داره به هیچی من نیاز نداره نه به کیس زدنای من نیاز داره به هیچی خدا خدا بی‌نیاز مطلق به چیه من چیکار کنم بره خدا دندون گیرش باشه جز خدمت به بنده‌هاش اونم خدا هرکسو دوست داشته باشه میگه تو بیا نوکری بچه یتیم خونه هواتو دارم اگه خیلی خوب باشم خدای این توفیقو به من بده بعد حالا مثلاً من این کارو کردم برام مثلاً خدا مرغ گذاشتم جلوی مثلاً رفیق پیش خودم بگم بابا من براش مرغ آوردم وقتی بی‌نیازی رو میدونم خاک بر سرم معلوم نشد خوشش اومد بدش اومد کاشکی بیشتر داشتم بیشتر وقتی آدم عملشو جلوی خدا اینجوری ببینه فکر نکنه بره خدا کاری کرده خدا که بی نیاز مطلقه خدا عود حقارت بره خدا بگه من این کارو کردم کی هستی که بری خدا چیکار باید افتخار کنی خدا منت بزاره سرت یه کاری یه بچه‌ای یه کار یه شیعه‌شو بذار رو دوش تو بری انجام بدی افتخار کنید جیکتم در نیاد نگی من خدا من این کارو کردم با افتخار سرتو بندازی پایین فقط با اوجی که خدا از این بیشتر نداشتم بعد تازه فهمیدم تقبل هذا ال یعنی چی شاید یه شمه‌ای از این دریا وقتی میگه تقبل هذا القربان حضرت زینب خدا ببخشید بیشتر نداشتیم حقوق هیچی نداریم اگه ما جونمونم بدیم همه زندگیمون زن و بچه‌مونم برای خدا فدا بشم تهش میشه می‌خوام بگم که امام حسین کی بودی که زن و بچه اوجشو دارم جیکم نباید در بیاد که من برای خدا غلط کردی کی هستی مال تو بودی مگه واقعا اینکه ما بگیم تو حکومت امام زمان من این کارو کردم اصلاً باید سرمو بندازیم فقط التماس خدا کن خدایا یه گوشه کارتو لنگ کار مردم کار اون بنده خدایی که پیرمردی که اون گوشه خیابونه خدمت به دست من توانمند کن قبل و خدمتی که جواری به من توانمندی بده من خدمت ببخشید خدمت اون حاج قاسم حرف عجیبی می‌زنه مبل باید پاسداری کنیم بره اون زن بی‌حجابی که تو خیابونه مخادم اون هستیم پاسدار امنیتمون هستیم همینه من طلبه شدم شما طلبه شدی من پاسدار شدم اون فلان شده اون امنیتی شده که گرفتی چیکار کردی طلبکار کی هستی باید تو سر خودت بزنی یک التماس بکنی خدا یک گوشه کار شیعیان من انجام بدم یه گوشه مثلاً یه چیزی داشته باشه برای ارائه دست خالی فقط نری و اگه اینجوری شدی با منت همه زندگیت میشه الی الله زن التماس شوهرش می‌کنه که بره براش آب بیاره خدمتشو بکنه زن به چشم بچه شیعه به بچه‌هاش نگاه می‌کنه به چشم خدمت به دولت امام زمان به شوهر به چشم خدمت به یک زن که تو حکومت امام زمان هست نگاه میکنه و میشه عبادت آدم میره سرکار به نیت جهاد میره سر کار به نیت خدمت به خلق خدا به نیت خدمت به دولت امام زمان میره سر کار هم میشه تقرب به شرطی که همه چی رو خدمت به اون خدا نماز روزه اینو کشک و پشم اگه بخوام روی اونا حساب کنیم بگی من این کارو برای خدا کردم اینه که نباشه کتکه به قول یکی از دوستان یه تشکر عادی تو فقط تو حکومت شیعه بودی خدا هواتو داشته تشکر عادی که باید باشه نباشه بقیه‌شو چیکار کردی چی چی داری برای خدا جنگ رفتی جنگ اسرائیل هم داره به حکومتش میره جنگ چه تفاوتی با اون داری حقوق گرفتی کار کردی حقوقشو گرفتی برای خدا چیکار کردی کتاب نوشتی پول لشتشو گرفتی یک گندگیشو داری می‌کنی من کتاب نوشتم آقای فلانی آقای فلانی آقای فلانی عشقشو کردی مداحی کردی مثل من بدبخت مداحی کردم گفتم برای خودت مداحی کرده اینا صفره برا خدا چیکار کنیم چه گرهی از کار مردم باز شده دست یه بچه یتیمو بگیری ببریش سر چهار ببر خونه لباسشو بشوری نوکرشو کنی غذا بهش بدی سیر پرش کنی بعد ببریش بگردونیش یه تفریح همون تفریحی که به بچه خودت میدی پارک بگردونش بعد ببرش برسونیش بدون اینکه جیکت در بیاد من یک روز در خدمت یه بچه یتیمت بودم انقدر که خدا به سائل و محروم و اینها تذکر داده گفته هوای اینا رو داشته باشید یا فقط نشستیم تو محل کار گندگی من پاسدارم من نظامیم من فلانم من بسان من شهردارم من رئیس جمهورم من فلان چیکار برای خدا کردی منم منم خودمونو کشته خدا رو کشت خدا به هیچی ما نیاز نداره خدا اون دوست پول چشمم گفت ببین به هیچی تو نیاز نداری تنها چیزی می‌تونی بهش برس هوای دوستاشو داشته باشه هوا خودشو داشته باشه من هوادارت خدا اینا رو به من دونه دونه دونه دونه دونه دونه هرجا می‌خواست یه چی رو بهم بفرمایید نشونه یه روز بیام بگم یه بنده خدا اومد شبهه انداخت آی فلانی آقای عمادی چرا کتابتون دروغ نوشتید خدا انقدر ستارالعیوب هیچ وقت آبرو بنده‌هاشو جلوی بنده دیگه نمی‌بره چه جور راوی شنود گفته من گناه‌های بقیه رو می‌دیدم فلانو می‌دیدم فلانو می‌دیدم آیا مادی زنگ زد به من گفت که آقای بنده خدا همچین شبهه کرده چی داری جواب بدی یکم من فکر کردم گفتم راست میگه خدا ستاریو به من چه جور می‌دیدم خدا چرا پردیس ستاریت برای من بالا زده بود من اینا رو می‌دیدم هرچی فکر کردم جوابی برین به دست بیارم نمی‌تونم همون روز به یکی از خودمون توی قرار داشتم یه کافه بود رفتیم تو اون کافه نشستیم این عصبی بود مشکلی براش پیش اومده بود داشت به من توضیح سیگار می‌کشید هی حرف می‌زد دو ساعت یک ساعت تمام شد ساعت ۱۱ شب می‌رسیدم خونه تا رسیدم خونه دیدم خانمم بهم گفت که کدام نه به خدا پوست سیگار مید من بو کردم لباسامو دیدم نه بو نمیدم از کجا فهمید من مثلاً با یکی بودم که گفتم خانم من با یکی از سیگار می‌کش خیلیا خیلی راحت از کنار این چیا بگذرند من همیشه تدبر می‌کنم خدا برای من گذاشته بود گفتم خوب اگه سیگار کشیدن و گناه در نظر بگیریم من اگه یواشکی سیگار بکشم بچه جوانی که بعضی وقتا از ترس پدر مادرشون سیگار می‌کشند تا سیگار می‌کشه تا می‌خواد بره خونه میره لباسشو عوض می‌کنه سیگار مثلاً سیگارشو قایم می‌کنه یه جایی پنهانی که کسی تو دستش سیگار نبینه سیگار میکشه بعد میره آدامس می‌خوره که بوی دهنش تاثیرات ظاهری سیگار از بین می‌برد روش توبه و استغفار و استغفار اما تاثیرات باطنی تاثیرات وضعی این سیگار کشیدن و گناه تو دیگه تو خون تو کبد میمونه بخوای نخواه اون تاثیر می‌ذاره تو یه پارچه ۱۰ بار هرچی بیشتر بدتر بعد پیش خودم گفتم خب الان من سیگار سیگاری نیستم اما با یک آدم سیگاری گشتم اگر اون آدم این کارا رو نکنه خب می‌مونه دیگه یعنی اگه اگه من پاک نکنم خود اون آدم هیچ کاری نکرده دیگه سیگار کشیده تموم شد این اثر مونده تو گلوش وضعی و ظاهرش می‌مونه طرف کیا می‌فهمن حاج آقا اینو کیا بوی این سیگار می‌فهمه که بهش نزدیک میشه کسی که اهل سیگار نیست بست سیگار بدش بیار حتی سیگاری‌های دیگه ببینم خیلی عادیه بوی پیاز و سیرم میگن همینه دیگه اونی که پیاز خورده بوی پیاز بعد دیدم دقیقاً همینه خیلی وقتا ما توی محیطی کار می‌کنیم که پر از گناهه و گناه برامون عادی میشه ارتباط با نامحرم عادی میشه شوخی کردن با نامحرم برام عادی شده با همکلاسی با همکار با این با اون با همسایه با زن همسایه با اون یکی خیلی عادی عادی شده و بوی گند تعفنشو نمی‌فهمیم ضمن اینکه قرآنم فرمود که قلعملو فسر الله عملکم و رسول خدا میگه بهشون بگو بگو که می‌بینن سیر الله عمل خدا می‌بینه و رسوله و رسولت هم می‌بینه والمومنون و مومنین شما رو می‌بینن چیزی پنهانی نیست به میزان دایره وسیع‌تری از آدمها رو لایه‌های باطنی‌تری این آیه رو که خوندید من پیش خودم رسیدم بهش گفتم که کسی که گناه می‌کنه اگر روزهای اول تندی توبه کنم اثراتشو پاک کنه بقیه نمی‌فهمن اهل سیگاره چون خودش رفته اثرات ظاهری رو پاک کرده اثرات باطنش می‌مونه که اگر ادامه نده اونو بدن دائم داره خلق میشه پاک می‌کنه ورزش بکن پاک میشه تاثیر باطنش اما اگه همین گناه ادامه دار باشه کم کم این در همسایه می‌فهمه اون همسایه می‌فهمه یواش برادرش می‌فهمه مادرش تو جیبش سیگار پیدا می‌کنه از بوی سیگارش می‌فهمه این سیگاری شده دیگه عادی میشه سیگار کشیدن و دیگه بوی سیگار رو نمی‌فهمه نه که بوی سیگار را متوجه نمیشه اصلاً براش عادی میشه دیگه دیگه خیلی عادی تو ملع عام سیگار میکشه سیگار نمی‌ حالش بده وقتی که سیگار نمی‌کشه حالش بده و به هر سختی که می‌رسه متو تو آدمایی که سیگار نمی‌کشند در چشم او معیوبند بدبخت احس میگه شما لذتو نمی‌ حمید چقدر سیگار لذت و بزرگی رو سیگار کشیدن می‌فهمه و اتفاقاً خیلی ناخودآگاه فاصله می‌گیرند آدمای غیر سیگاری از چون تحمل سیگار کشیدن جمعشون جدا میشه تنها میشه نه تنها افرادی که سیگار می‌کشن میگن آقا فلانی نیاد تو ماشین سوارش میگه خدایا خدایا من دوری از میگه من عذابتو تحمل می‌کنم دوری از اهل بیت نمی‌تونم تحمل کنم فرخ تو بینی و بین احباک و اولیائک فراق ایجاد میشه بین گناه باعث میشه که گناهکارا دیگه تو رو بگیرن تو عشقت میشه قهوه خونه عشقت میشه بری با رفیقات با هم سیگار بکش دیگه افراد غیر سیگاری تردت می‌کنند یه اتاقی برای تو توی فرودگاه درست مخصوص سیگاریا از خوبه جدات می‌کند و تو اونجا خوشی لذت می‌بری و نمی‌فهمی تاثیرات سیگار تو بدنت چیه فردا که اون بیماری ریه ظاهر شد بعد تازه کی آبرو منو برده آب این تاثیر ظاهری گناه تو که مومنین می‌بینند تازه باطنتو دکتر جراح فقط می‌بینه دکتر فقط می‌فهمی اونو اصلاحش کنه ولی تاثیر ظاهری تورو همه می‌بینن افرادی که اصلاً ربطی به ستارالعیوبی خدا ندارد اینکه برا من یه گناه خیلی رو روال بشه من راحت عکس مستهجن نگاه کنم تو موبایلم طرف خیلی اتفاق صد تا زن دوست دختر فلان ارتباط داره یک دفعه خدا می‌خواد آبروشو ببره یا میگه براش عادی میشه اسم خانمشو دوست دخترش صدا می‌کنه یک دفعه تماس می‌گیره جلو خانمش آبروش میره یک شعری هست خیلی شعر خطرناکیه نمی‌دونم کی سروده ولی خیلی قشنگه و خیلی ترسناکه میگه لطف حق با تو داروها کند چون که چون که از حد بگذری رسوا کند خیلی باد مدارا می‌کنند که خودت خودتو رسوا نکنی چون که از حد بگذری یعنی عادی بشه برات رسوایی در پرده است دیگه هر گناهی که می‌کنی یکی از این پرده‌های خدا رو می‌دریم خودت می‌پردازیم دعا کمیل اولین توبه‌ای که می‌کنی اللهم مغفرلی الذنوب التی تحت کل سم میگه اگه اینو جلوشو گرفتین سد اول جلوشو گرفتی بقیش دیگه نمیاد خاکریز اول تو باختی تا تهش می‌پزی این پرده حیار نداره اینکه مادهای گناهیم از اون سر زد بریم لباسمونو عوض کنیم دهنمون بشوریم آدامسر بخو خدا غلط کردم خدا ستاریتش نمی‌ذاره اونجا به شرطی که خجالت بکشیم گناهی از همه در ولی اینکه سریع بره جمعش کنه تاثیرات ظاهریشو لااقل از بین ببره خیلی مهمه این توبه بعد از گناه لااقل پدر مادرم بفهمن تو جیب سیگارم پیدا کنن میگم به روش نیار هر از گاهی یه جوری با کنایه بد بهت میگم فلانی نکن این کارو همین که از من حیا میکنه خدا حیات بعضیا بهم میگن که چی شد تو مثلاً میگی که خدا خیلی باد مدارا کرد من خدا خیلی باهام مدارا کرد حساب کتاب اهل مدارا بودی با مردم خیلی بساز من از اهل این نبودم که آبرو کسی ببرم اصلاً سخت نمی‌گرفتم کسی بهم ظلم می‌کرد اصلاً انگار نه انگار که بهم ظلم کرده اتفاق بیشتر تحویلش می‌گرفتم خجالت زد می‌فهمیدم یکی رفته زیر آب منو زده رفتی پشت سرم حرف زده به دروغ به ناح پشت با دوستی پشت سر آدم حرف میزنن اینه اینه نه واقعیتش این بوده اصلاً اینو بدون اینکه خودش بفهمه که من می‌دونم من حرف زده شوهر تو ذهنش برطرف می‌کردم حاج قاسم بنده خدا رفت توی منطقه توی دیرالزور تو یکی از شهرها وقتی اومد بیرون دیدن ایشون یادداشتی نوشت با انقدر پول بسته کرد گذاشت تو زیر فرش خونه با گفتن این باشه بعد روش نوشته بود که خونواده‌ای که من الان اومدیم منزلتونو گرفتیم ببخشید من حاج قاسمم ما از خونه شما این مدت استفاده کرده بودم کرایه خونه اگر آسیبی به خونه به خونتون زدیم این مثلاً شماره منه وام در تماس اگه چیز دیگه آسیب دید بگید من خسارتشو بهتون میدم کرایش چند صد دلار کی حاج قاسم وسط جنگ کی یه منطقه داعشی نشین اونم خونه‌ای که صاحبش فرار کرده فرار کرده داعشی خانواده یکی از کارهای حاج قاسم دیگر بگم براتون حالا اسمشون اومد یکی از اتو روزهای تو عراق اتوبوسی بود که داشت بچه‌های حشد شعبی رو جابجا می‌کرد به سمت موصل بعد از فتح موصل نزدیک تکریز نزدیک یک شهری یه روستایی اهالی روستا اهل سنت وهابی بودند بمب کنار جاده‌ای گذاشتن و کل اون اتوبوس و قتل عام کردن ۴۵ نفر بچه هشتم حشد شعبی سریع اومد تو پاشو زوم کرد که اون منطقه روستا رو بزنه تا اومدم بزنم حاج قاسم پیغام فرستاد گفت که یک گلوله توپ شلیک کردی نکردی پیغام فرستاد به اهالی روستا روستا رو محاصره کرده بودند هشت شعبی هیچکس آش و جاش می‌خواستن عصبانیم بودن عراقیا گفتن بزنیم مثلاً خاک کنیم روستا رو ۲۰۰ خانوار ۳۰۰ خانوار امان نامه فرستاد حاج قاسم همه زن و بچه و همه پیرمرد همه اومدن بیرون حتی داعشی‌هایی که از ترس جنگ کشته شدن اومدن تسلیم شدن اومدن تسلیم شدن محاکمه تعداد قلیلی موندن گفت هرکس بمونی کشته میشه وسط جنگ من دقیقاً یاد اون جنگ حضرت علی افتادم که وسط جنگ پهلوان دشمنو زدی زمین بلند شی معلوم نیست دوباره بتونی بشینی رو سینش آب جسارت در آب دهن پرتاب حضرت بلند شد که حتی تاثیر اون عصبانی که مبادا یک حرکت حضرت علی بزنه پیوست الهی پیوسته توجیه الهی هم را کارش این کاری که می‌خوای بکنی برای خداست نه رو عص بلند شو دست بهش نزن دست بهش نزن که شیطان دور تو رو هدایت می‌کند صراط ضلالت اگه به رضا خدا نیست دست بهش نزن بلند شو یه دور بزن نیتتو پاک کن حتی می‌دونی یک قدم مونده تا تو همون یک قدم شیطون می‌زند فکر نکن پیروزی تو همون لحظه آخر نفست اومد دستت دست دوم من نیستم تو لحظه آخر کل کارو خراب می‌کنه من ۵ سال فقط به رضا خدا جنگیدم تون کیسه موقع پرزنت کردنش از دستم درش آورده گفتم کریسمس ۵ سال برای خودم دوید به خودم دویدم دیگه اون لحظاتی که اخلاص توش بود اون لحظاتو از من خریدن لحظه لحظه اتصال مثل اینکه اون مثلاً یه سنگ انقدی هست مثلاً ۱۰۰ کیلو وزنشه ۵ گرمش طلا هست سنگر ذوب می‌کنم ۵ گرم طلا رو برمی‌دارمش میره خودت بار اضافی احسن عملا دست شما درد نکنه ببخشید جلسه دیگری

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات مستند صوتی شنود

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00