مستند صوتی شنود

جلسه چهار

00:42:31
4K

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

ادامه واقعه سوم..‌
از اینکه افراد سرشار از تعفن ولی بی خیال بودند، تعجب کردم
موجودی هفت برابر انسان، با قیافه بسیار زشت را دیدم
شیطانک هایی که گرد آن موجود طواف می کردند
چرا شیطان بلند بلند می خندید
کثافاتی که با وجود انسانها یکی بودند
آنچه می دیدم، تمثل بود نه کشف استار واسرار
شبکه نور وظلمت که به هم تنیده بودند
خانه های نورانی با شعاع نور به هم وصل بودند و از هم انرژی می گرفتند
واقعه چهارم
نورانی ترین نقطه عالم با رائحه ای دیوانه کننده
به شفاعت حضرت عبدالعظیم برگشتم
یکی بودن کربلا وحرم شاه عبدالعظیم
اسم و رسم دنیا همه سراب است
اثر گناه مثل آهن گداخته روی پوست است
با وضو طهارت روحی پیدا می کنیم
طهارت ظاهر وباطن انسان را در معرض نور خدا قرار می دهد
مکان نورانی و عمل نورانی انسان را نورانی می کند
مسجد محل صدور نور است
حقیقت سلام نماز چیست؟

متن جلسه

‼️توجه: متن زیر صرفاً توسط هوش مصنوعی تایپ شده و ویرایش نشده است‼️
بخش چهارم فاضلاب زده بالا راننده خیلی راحت ریلکس تو ماشین داره رو مسیر عادت داشت به این تعفن انس داشت کمک که نمی‌خواد هیچی اصلاً خیلی راحته تو ماشین و همه ماشین‌ها دیدم همه راننده‌ها خیلی راحتن هیچکس کمک نمی‌خواد کمک نمی‌خوام چقدر راحت کثافتی گرفته داره نگاه می‌کردم و بوی تعفنم بدم میومد از کنار اتوبان از اون لاین کندرو لاین آخر هفته لاین مثل اتوبان اتوبان مثلاً امام علی کمی مثلاً میر سمت کنار گذرون میاد بالا ارتفاع می‌گیره دیدم یه ماشینی مثلاً از تو این جمع این کثافات اومد بیرون رفت تو لاین خالی شد رفت بالا از منجلاب خالی شد رفت بالا ماشین بالا بیا تو همون مسیری که اینها ۷ به ۲ بود و اون دو تا لاین ماشین داشتن به همون مسیر می‌رفتن ولی تمیز بودن یک ذره کثافاتشون نبود یکم جلوتر دوباره ورودی داره به اتوبان می‌فهمیدین اون ماشین‌هایی که از تو اینا در اومدن کین و چین و چرا بعد یعنی که ۵۰ متر جلوتر مثلاً و هر از گاهی دوباره می‌رفت دوباره می‌رفت و همینجور داشتم من اینا رو تعقیب می‌کردم به سمت صدا که من برم صدا رو پیدا کنم صدا رو خفه کنم پلی از روی این اتوبان گذشته من از زیر پل رد شدم خیلی جالبه مرتفعی بود من از زیرش رد شدم دیدم همین فاضلابی که پایین سقف ماشین هست از اون بالا داره می‌ریزه متوجه اون قسمت شدم دیدم یه لوله به قطر مثلاً ۲ متر مثال اندازه داره فاضلاب می‌ریزه رو سر مردم دم پایین بودن و کنارش یک موجودی هفت هشت برابر انسان من میگم شبیه پیرزن پیرزن نبود شبیه پیرزن سیاه بسیار چندش آور و مشمئز کننده یه حالت بسیار کریه کنار این وایساده بود کنار فاضلاب و مثل مدفوعی که کنار فاضلاب بیش از ۶۰۰ تا ۷۰۰ تا شیطانک دورش می‌گشتن پرواز می‌کردن یه باله کوچیکی داشتند اینهایی که میگم بعد حالا تصویرشو بعد شبیه دیدم تو بعضی فیلم بهتون و این‌ها دور تا دور این می‌گشتن و سطل‌های دستشون بود این سطل‌ها رو می‌گرفتن زیر اون فاضلاب که داشت می‌ریخت دست این موجود سیاه بعد فهمیدم ابلیسه بعد یعنی همون لحظه تا دیدم متوجه شدم ایشون ابلیسه بلند بلند وحشتناک خودش که از شیطان هست دیگه قهقه اینم علامت متکبرش احساس می‌کنه که مثلاً زورش به خدا رسید همون که قرآن میگهصدق علیهم ابلیس و ذنه که مثلاً ابلیس احساس می‌کنی که حرفشو به کرسی نشون در برابر خدا تونست اجرا بکن اونی که می‌خواست خوشحال مسته از اینکه دیدی همه رو به لجن کشیدم دیدی همه رو از صراط مستقیم درآوردم نحوه انداختن توی مجرای فاضلاب دقیقاً مثل اینکه به افتخار می‌کرد به هدفش رسیده قهقهه مستانه مثلاً پیروزی سرمیداد حمله کردم سمتش یعنی رفتم سمت ماشین‌ها هم لزوماً این ماشین‌هایی که الان تو خیابون می‌بینیم نبودن که ماشین معمولی همش تمسلات باشه دیگه تمسل از این موجود رونده انسان این مسیر زندگی راه دنیا یعنی لزوماً نه یعنی شما مثلاً باطن این فلان اتوبان تهرانو دیدی مسیر مسیر یک تصویری از تهرانو واست شکافتن باطنشو نشون دادن نه حقیقت باطنی رو تمسلشو بهت نشون دادن تصویر یک واقعه‌ای که داره اتفاق مثل یک خوابی که تعبیرشو من می‌دیدم یعنی خوابی می‌دیدم که بعد تعبیرش واقعش ملتفت به یک چیز میشی واست باز میشه از درونت متوجه میشه که این چیه ابهام به من حمله کردم که این موجود بزنم که خفش کنم این صدای خفش صدای خنده‌شو قطع دلم اصلا نمیتونم بزنمش نه زورم بهش میرسه هیچ قدرتی در برابرش نداشتم که من توانم به اون نمیرسه هیچ تاثیری روش نمی‌تونستم داشته باشم خفش کنم فاصله گرفتم از سطح اتوبان فاصله وسط اتوبان اومدم بالاتر دیدم ماشین‌های تمیزها رفتم توی آپارتمان دور تا دور این اتوبان آپارتمان‌های خیلی بلند آپارتمان انواع اقسام آپارتمان که بعد خونه‌ها رو می‌دیدم تو خونه‌ها رو می‌دیدم دیدم از پنجره یکی از این خونه‌ها یکی از پنجره خونش که توجه کردم دیدم همون فاضلابی که توی اون اتوبان بود از پنجره‌ای یا خونه داره میزد بیرون موج می‌خورد بیرون فاضلاب همراه آدما جابجا میشه فاضلاب مال اتوبانه نیست مال آدماست اصلاً با آدم جابجا میشه بعد دیدم عه ماشین‌هایی که تو کثافات فاضلاب بود مثل فاضلاب‌های دنیا نیست که فاضلاب دنیا یک چیزی است انسان یک چیز دیگره با هم تلاقی پیدا می‌کنند نه این خود انسان است که این با اون چیزه با اون فاضلابه یکیه این فاضلابی که الان هست یه چیز از خودش نیست این فاضلابه شعور داره فاضلابه می‌دونه دنبال کی و می‌دونه با کیه کیه مثل اینکه مثل اینکه این شخص فاضلاب خریده خودش با اختیار خودش خریده و خیلی با اختیار و رضایت داره از اینکه این فاضلاب همراهشه همراهش تو خونش برده خونشم پرو فاضلابه مال خودشه می‌تونی برنداره می‌تون و بعد دیدم ماشین تمیزها به خونه‌های تمیز تردد داشت ماشین کثیف به خونه‌های کثیف و خیلی قشنگتر ماشین‌های تمیز و خونه‌های تمیز و آدم تمیز با همدیگه توی شبکه بودن با هم ارتباط داشت ولی نه اینا از اونا آلوده می‌شدن نه اونا از اینا پاکیزه می‌شدن مثل سرخرگ و سیاهرگی که تو هم تنیده شدند یک سری مویرگ‌ها به هم تبدیل میشن تبدیل میشن به همدیگه قاطی بشن تبدیل ولی تو هم تنیده شده مثل خونه‌های شطرنج و اینجوری تو تنیده بودن کل اون ساختمونو دیدم بعد فاصله گرفتم از خونه کل شهر دقیقاً همینجوره پر از خونه‌های فاضلابی پر از خونه‌های تمیز که من خونه‌های تمیز و نورانی می‌دیدم مثل یک چراغ خیلی قوی توش روشن می‌کنه نقطه‌های نورانی می‌دیدم و این نقطه‌های نورانی با یه شعاع‌های نور به هم وصل بودن مثل اینکه ما میگیم لن با یک فیبر نوری با یک چی بگم اسمش با یک شعاع‌های نور خیلی زیبا نه این نوری که مثل نور اینجوری نور مشخص به هم وصل بودن توی شبکه بودن و اون‌ها تو شبکه دیگه بودند که از با سیاهی به هم وصل بودند و این خونه روشن از این خونه روشن انرژی می‌گرفت مثل اینکه از فاصله گرفتم از شهر کل شهرو مثل اینکه مثلاً از هواپیما سر شهر تو شب رد میشی نقطه‌های نورانی نورانی با هم وصل بودند و همینجور فاصله می‌گرفتم شهرها رو دیگه مثل یک نقطه نورانی می‌ بعضی شهرها خیلی نورانی بعضیاشون اصلاً تاریک بود رولت خیلی کمی و همون نه به همون هفت نورانی به ظلمت داشت ۷ تاریک سه تا نورانی و به هم وصل بودن همه به هم وصل بودن من فاصله گرفتم از تهران دور شدم کل کره زمین رو دیدم کوچک نفرت صدایی که می‌شنیدم ازش فاصله گرفتم بعد مثل اینکه زمین منو به خودش جذب می‌کنه کجا داره میره مثلاً انقدر دور من دیدم کل کره زمین تو این شبکه غرقه نه فقط ایران نه فقط تهران ایران نه فقط اروپا آسیا کل کره زمین مثل خونه‌های شطرنج تو هم تنیده شده و اینجوری سیاهی‌ها با هم مرتبط نورها با هم مرتبط به من نزدیک شدم به اون کره زمین و از دور دیدم کل این فیبرهای نورانی کابل‌های نورانی که شهرها به هم وصل کرده نفراتو به هم وصل کرده همه اینا وصلن به ۵ تا یا ۶ تا نقطه خیلی نورانی تو کل کره زمین و من رفتم به سمت نورانی‌ترینشون جذب شدم مثل که اون منو کشید سمت خودش منو کشید سمت کجا بد نیست رفتم سمت آروم اومدم بالا سر نقطه اول فکر کردم مکه است یا مثلاً یه خب می‌دونستم خیلی خوبیه ولی نمی‌دونستم کجاست ولی این منو جذب کرد برگردون ولی برگشتم ایمیل برگردون رسیدم از بالا اومدم دیدم این نقطه نورانی که به نورانی‌ترین نقطه‌ها بود کربلا گنبد حضرت ابوالفضل حضرت امام حسین دیدم آروم مثل یه هدشات آروم اومدم تو بین الحرمین دیدم چه بویی ازم بوی دیوانه کننده‌ای پیچ اصلا هرچی بود شاز برد هرچی دیده بودم هرچی اون بوی اسمشو نمی‌خواستم بیارم اصلا منو مست کرد بوی تو بین الحرمین و نوری که اونجا بود نور نور مثل اینکه منو بردن تو نقطه جوش وسط خورشید ذوب شدم تو اون نور تو حرارت عشق بعد من سال ۸۱ بار کربلا رفته بودم اون موقع که رفته بودم خیلی وضعیت خراب بود بعد دیدم صحنش درختا اینجا خیلی تمیزه خیلی خوشگل شده و من زمان حال کربلا رو دیدم ساعت ۹:۱۰ دیگه حرمو می‌بستن چون امنیت نبود میرفتیم داخل من می‌رفتم تو تا صبح مثلاً گل خوشگل همه جا فرش شده چقدر فرش قشنگه سقف گذاشتن بوی دیوانه کننده اونجا داشت منو دیوانه دیگه از اون شب به بعد هر شب تا آخر دو ماه دور تا دور ضریح می‌گشتم خیلی خلوت بود خیلی صحنه می‌گشتم توی داخل خود اون قسمت زیر قبه خود موقعیت دنیایی کربلا رو می‌دیدی خب پس موقعیت توسل کربلا توسل من می‌دیدم افرادی بودن که اونجا ارواح بودن مثل من که همه میومدن ولی هیچکس با کسی دیگه کار نداشت هرگز گرفتار خودش بود من می‌گشتم تو اونجا مثلاً منتظر یکی بودم مثل که من بعد یکیو می‌دیدم اونجا همینجور که می‌گشتم خب منتظر بودم سر می‌گشتم و خیلی جالب بود روز هشتم نهم دیگه من دم خروجم بود من کربلا رو هر شب می‌رفتم اونجا من حضرت اباعبدالله دیدم که بعضی ارواح بالا سر گودی قتلگاه آقا میومده خود امام حسین علیه السلام می‌دیدید مافوق حجابی و همینطور پایینه یعنی سمت قبور مطهر خود گودی فقط داخل خود صحن دور تا دور اونجایی که قبلا سهم رو سقف نداشت و منتظر بودم هر شب می‌رفتم اونجا انتظار و من متوجه شدم بعضی از این ارواح که مثلاً حالا من می‌دونستم اینا عین من عین منن آدم ناراحت هرچی نیستن و روز هشتم یا نهم بود دیدم تو صحن اباعبدالله همینجور می‌رفتم هیچکس نبود مثل که نوبت من رسیده رفتم بالا سر گودی قتلگاه از همون بیرون از تو همون ایوان اینجوری سر کردم تو اون گودی قتلگاه دیدم چراغ قرمز براش گذاشتن یه دفعه برگشتم دیدم یک خادمی با یکی از این رداهای عربی چیز شبیه این لبا داره کلاه قرمز می‌ذاشتن کلاه قرمز سرش بود و یه پارچه سبزی و سادات بنده خدا با یک سینی دستش بود نگاش کردم و چهره‌شم ندیدم کی بود ولی فقط دیدم کلاهی داره ولی متوجه چه نگاه کردم تو سینی که دستشه دیدم فیش پرداخت نقدیا هست دیدم یک کاغذ سفید بزرگ نورانی انقدر نورانی بود که اصلاً من مبهوت اون صفحه نورانی کاغذ نورانی شدن بعد گفت که اینو یکی برات نوشته حسابم کرده سفید بزرگ گفت پایینی رو خودت بنویس حساب کن من اول نمی‌دونستم چند بنویسم کم بنویسم زیاد بنویسم نوشتم ۵۰ هزار تومان دست خودت نبود چقدر بنویسی بود ولی همین اومد که بنویسی پایینش نوشته سیدالکریم لقب شفاعت شدی برگرد منم یه مثل که خوشحال شدم ولی هم ناراحت بودم خوشحالم که از اینجا دارم میرم بار آخری است که اینجا هستم چرا باید برگردم دلم می‌خواست اونجا باشم ولی برگشت برگشتم به بدنم برگشتم چشم باز کردم دیدم خانم بغل دستم نشسته از خواب بیدار شدم یا هرچی نمی‌دونم برگشتم به پدرم به فرداش بود دیدم خانمم بغل دستم نشسته دست منو گرفته خیلی ناراحت هستم حالش خوب نبود نوبت شیمی درمانیش بود کسی نبود بچه‌ها رو بگیره نگاش کردم ذهنشو می‌تونستم بخونم نیسان آبی مالیده بود اول ماشین تا آخر گفتم بعد خیلی رانندگی دوست داشت بیمارستان بیمارستان ماشین زده تصادف کردی خانم محمدعلی بهت گفته با داداشت به گفته چیزم گفت چی شده نیسان آبی بهت زده چه جور بهش زدن ندیدم بد گفت آره من دیشب رفته بودیم با یک دختر عمم رفتیم شاه عبدالعظیم زیارت کردیم نصب کردم گفتم من دیشب تو حرم مثلاً اباعبدالله بودم دیدم اینجوری شد اینجوری شد حساب کرده تو بودی دستت درد نکنه خدا خیرت بده فهمیدم برام نصب کردی وقتی خوب شدم روزی که از بیمارستان مرخص شدم حاج آقا پسر عمو بابام آقا مهدی نامه اومد دنبالم با خانمش دستبند گرفته بود رفتیم ترخیص کردم منو رفتیم بریم خونه دم در خونه من انگار اصلاً کل حافظم پریده اصلا هیچی برام معنی و مفهومی نداشت اینا چرا دارن خونه می‌سازن این کیه چقدر جدی گرفته جدیت تموم شد دنبال چی هستی به همه اینجوری حرف میزنم منو بردن تو پسر عموم تعادل نداشتم با فشار آب شلنگ باز کرد گرفتن منو گرفت و رفتیم تو صحن شاه عبدالعظیم حسنی منو برد فیلم صندلی آبادی رفتیم اونجا من گرفتم صندلی نشستم که نخورم زمین یه بنده خدا رفت تو حرم بعضی یاد حرم اباعبدالله میفته خادمی اومد یک سینی گذاشته بود رو میز من بعد زیرش نوشته بود اومدید نذر بدید همون قبضی که من دیشب نوشتم هنوز ابزار محل کار گذاشتم نوشتم گفتم داد زدم بهش گفتم بیا بیا سرم اومد کارتتو گرفتم ۵۰ هزار تومن فهمیدم شاه عبدالعظیم حسنی همون کربلا خادمینش یکیه حرم یکیه چی میگن بعد تازه اینا رو بد فهمیدم بعد برام گفتن اینو بدون فرانسه نفر گفتم گفتم که کربلا عبدالعظیم کربلا کربلا اینجاست نه مادر چهارم واقعه چهارم چون خانم اولین شخصی بود که من نگاش کردم فکرشو خوند اینجا اولین بار بود که با همچین قابلیتی نگاش کردم فهمیدم تصادف کرده بعد فهمیدم با بچه‌ها تو ماشین بوده تصادف کرده بعد فهمیدم رفته بوده ماشین یه جا بد پارک کرده بوده ماشین زده بهش بعد فهمیدم کپ کرده و استرس داشت که من بفهمم میدونستم کل فکر و ذکر و همه چیشو می‌دونستم فلانی تو آشپزخونه داره چایی درست میکنه خیلی دقیق‌تر خیلی خودم این کارو کردم به عنوان یه خواب مثل یه خاطره‌ای که آدم مرور می‌کنه برای خودش رفته بود مثلاً با بابام صحبت کرده بودیم مثلاً همش بازی همش الکیه همش اون بره هی بهش می‌گفتم و تازه انقدر اون فضای اونور انقدر شیرینه چی بگم اسم رسم فامیل من کیم پولدارم فقیرم چطوری می‌سازی برج ساخت چقدر باید زنده باشی برای چی بعد حسی نسبت به گناه معنی نداشت گوشام صدای چرت و پرت نمی‌شنید غیبت نمی‌شنیدم نمی‌شنیدم که بخوام باهاش استغفار کنم چشمم بدحجاب و بی‌حجابو نمی‌دید که بخوام روم تاثیر بذاره حضورشون رو احساس نمی‌کردم اصلاً نمی‌فهمیدم حضور چیزهای دیگه‌ای رو احساس می‌کردی در عوض هر جوری که می‌خواستم می‌دیدم یکی ایناست یکی هم احساس می‌کردی مثلاً اثر گناه چقدر برات واضح متنفر بودم از چقدر واقعیه معصیت اثرش چقدر واقعیه طاعت اثر اثر گناه مثل آهن گداخته رو پوست لحظه‌ای الان غیبت می‌کردی مثل آهن و گداخته تو انقدر رو من تاثیر کم کم کم داشت میرفت این حسه از من گرفتنش خودم خواستم بگم بدبخت شدم تو این معنای واقعی تاثیر گناه می‌خوام بگم چی بود یعنی دقیقاً مثل همون آهن و گداخته پوست ذوق می‌کرد نگاه بناب خیلی برام من سال ۹۹ کتاب شد یک نفر برگشت زنگ زد بای عمادی آیا به من منتقل کرد یعنی چی بسته کربلا اینو دیدی نمی‌دونم فاضلابو دیدی نمی‌دونم یعنی نور چربی کمتر از نور فلان بود نور کربلا بود یعنی نور فلان کمتر از امیر حضرت امیرالمومنین موسی کمتر من خیلی ناراحت شدم گفتم خدا من الان چی جواب اینو بدم امکان نداره شما از این یک شبهه در بیاری با عناد به من مطرح کنید خدا به نیم ساعت یک ساعت بکشه جوابشو خودش نیاره به به واسطه‌های مختلف شعبه کربلا که وارد کردم بهم خیلی ناراحت شدم سال ۹۹ آخر سال ۹۹ نماز صبحمو خوندم وسط نماز حالم از خودم گفتم که رفتی اونورو دیدی چی زدم زیر خیلی خجالت کشیدم گرفتم تخت خوابیدم بچه‌ام داشت گریه می‌کرد بچه‌مو گذاشتم رو دستم پسر پنجم امیرعلی گذاشتم رو دستم ایشون گریه می‌کرد شروع کردم به گریه کردن خدایا این چه وضعیه منو برگردون دیگه من این نمازم باشه چرا بهم حال چرا دوباره برمیگردونی کربلا چرا نمی‌ذاری چرا ازم گرفتی چرا اون نور کربلا من چی بگم الان من کتابم چاپ بانک تاثریم تو چاپش نداشتم جوابشو بعضی وقتا حالا ناخودآگاه وصل میشه یا عنایت میشه دوباره از بدنم جدا شدم سس سبکی یک نفر روبروم بود و برام حرف میزد توضیح می‌داد خیلی عامیانه ولی انقدر در مورد کربلا گوگل میدونی نوری که دیدی نور اهل بیت نور اهل بیت نور خدا است هر چقدر شما بیشتر در پرتو نور قرار بگیری چرا نمازم نماز نیست طهارت طهارت نیست گفتم طهارتم چه جوری طهارت نیست گفت که شما وقتی می‌خواید نماز بخونی شرط اول طهارت ظاهر داشته باشی طهارت باطل حالت ظاهر چیه هی می‌پرسیدم جواب بده نمی‌دیدمش فقط جوابش لباس شاگرد جوک نماز می‌خونیم محل مهرت باید طاهر باشد حلال باشه از پول حلال به دست آورده حتی اگه نخ لباسم حرام باشه تو کانکشن برقرار نمیشه که بخوای نورانی بشی در پرتو نور قرار نمازی که وصل نباشه نماز نیست همه نماز می‌خو باید طاهر باشه پولت که باهاش لباس می اگه نباشه نمازت نماز لباس عادی گفتم حالت باطن رعایت کدام تا حالت باطن گفت شما وضو که می‌گیرید طهارت باطل فکر ذکر روحت با این وضو طاهر میشه رد نور القا میشه بعد گفت که تا حالت ظاهر و باطن که حفظ شد الله اکبر که میگی وقتی این دوتا حالت داشته باشی به محض الله اکبر گفتن و نیت رضای خدا و الله اکبر گفتن شما در پرتو مستقیم نور خدا قرار مثل اینکه وارد یک جمعی میشی واکتور می‌برن وارد یک جمععت می‌کنند که اون نور روز و تاثیر می‌ذاره نور از مطهرات نور هر چقدر بی‌واسطه تر باشه تو رو بیشتر پاک می‌کنه گفت وقتی تو خونه نشستی هوا روشنه می‌خوابی از گرمای آفتاب لذت نمی‌بره ولی از نورش تاریخ از تاریکی نجات اما اگه بری تو نور مستقیم بخوابی مستقیم باشه این نور مستقیم تو رو طاهر می‌کنه گرم می‌کنه گفت هرچی نور بی‌واسطه‌تر باشه ولی همون نور غیر مستقیمم تو رو طاهر به مرور ولی با شدت گفت هر چقدر افرادی رو که در معرض نور خدا بیشتر بوده باشند بیشتر ملاقات اونها نورانیت از نور اونا بهره به خاطر همین دیدن افراد مومن به تو بهره می‌رسونه هز می‌برد معیت گفت جایی که محل فرود نوره جایی که تو نماز بخونی جایی که مسجد باشه محل نزول نور گفت خونه افرادی که نماز خونندی مسجد میری ناخودآگاه رو تو تاثیر معنی ناخودآگاه اینجوریه برام مثال گفت توی خونه مواد مخدر مصرف می‌کند بچه ناخواسته معنی مفهوم مواد مخدر نمی‌فهمه پدرش مواد مخدر در معرض دود اون مواد مخدر بچه قرار گفت بدن عادت می‌کنه هز می‌بره از اون ماده مخدر متاثر میشه از هر چقدر بیشتر تکرار بشه و حجم این دود بیشتر باشه اون بیشتر بهره می‌ گفت آره همینو ببر توی جمعی که همه دارن ماده مخدر مصرف گفت حتماً ایشون بدنش عادت می‌کنه به این فضای گفت امکان نداره اینو ببر تو حالت نور گفت آدمی که تو یک محیط نورانی بزرگ شده باشه حذف و بهره می‌بره از بقیه گفت به خاطر همین میگم برید مسجد نماز بخون چون محل نزول نوره یک نفر توی جمعی باشه که بهش نور ساطع بشه به بقیه هر چقدر کم هز می‌برند بقیه بعد گفت که تو نماز گفت شما به الله اکبر که میگی به یک جمعی وارد میشی شما اون‌ها رو نمی‌بینی ولی به اون جمع وارد میشی به یه محفلی وارد میش محفل گفت وقتی سلام میدی سلام نماز به کیا سلام میدی گفتم که من سه تا سلام میدم گفتم اول السلام علیک ایها النبی و رحمة الله متضاد نبی تو محفل اول گفت نور خدا ساطع میشه به نبی برای شما در پرتو سلام دوم علی عباده اهل بیت گفت همه اهل اونجا شما در پرتو اهل بیت

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات مستند صوتی شنود

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00