شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

جلسه دو

00:27:10
1K

کتاب آن سوی مرگ کوششی کم‌سابقه برای به تصویر کشیدن عالم پس از مرگ است. ✔ نویسنده ی این کتاب کوشیده است تا با بهره‌گیری از گفته‌های افرادی که پیش از این تجربه‌ای نزدیک به مرگ را داشته‌اند، تصویری واقعی از عالم پس از مرگ به تصویر بکشد. ✔ مطالب این کتاب بر اساس آیات قرآن کریم، روایات اهل بیت (ع) و نکات عقلی و فلسفی ، طی ۳۹ جلسه در دانشگاه فردوسی مشهد، شرح و تبیین شده است. ✔ این مطالب در ادامه بخش سوم از مباحث تأثیر درک مهندسی خلقت بر معنویت / نظام تقدیم، بیان گردیده است. ✔ پس از اتمام شرح کتاب طی دو جلسه در تهران به پرسش و پاسخ پیرامون مباحث مطرح شده پرداخته شده است.

برخی نکات مطرح شده در این جلسه

معرفی کتاب آن سوی مرگ
عالم جن، عالم عجیبی است
شرح داستان اول کتاب آن سوی مرگ
تجربه نزدیک به مرگ سحر
وقوع حادثه برای سحر
انتقال او به بیمارستان
مرگ اول سحر
بدن مثالی همان بدن اثیری است
همه قوا یکی است
بدن مثالی بُعد و ماده ندارد ولی صورت دارد
مرور کل زندگی در لحظه مرگ
زمان در برزخ نیست
شیرینی اصل بقا
من تمام شدنی نیستم…

متن جلسه

هوش مصنوعی : سلسله مباحث مصطفی امینی‌خواه با موضوع شرح و بررسی کتاب آن سوی جلسه دوم سلام علیکم رحمت الله بسم الله الرحمن الرحیم خوب بنا داشتیم داستان دوم سوم چهارم در این موضوع رو از تجربیات مرگ و بعد از مرگ با دوستان داشته باشیم کتاب خوبی چاپ شده اسفند سال گذشته تا الان ۱۱ ۱۲ چاپ کتاب آن سوی مرگ از آقای جمال صادقی نشر معارف کتاب خیلی خوبی است بنده کامل کتاب را خوندم تقریبا مطلب غلطی میشه گفت ندیدم مطلبی باشه که آیات و روایات جور در و بلکه خیلی از آیات و روایات تازه برای آدم فهمیده میشه خیلی از نکات تازه شفاف میشه ملموس میشه کتاب خیلی خوبیست فقط من یه نکته‌ای را عرض بکنم دوستانی که کتاب را خواستند مطالعه بکنند صفحات ۱۸۸ تا ۲۲۲ رو نخونند این چهل صفحه بله محدودیت سنی خصوصاً خانم‌ها اصلاً نخونن آقایونم خواستن بخونن مشاوره بدم بخونن یا نخونن خیلی دخلی به بحث مرگ و اینا نداره یه تجربه یکی از این بزرگوارانی که اتفاق افتاده یه تجربه از عوالم جنیان داره که خیلی هم دونستن ضرورتی نداره حالا تو کتاب گفته من اینو دلم نیومد پاکش کنم تو مصاحبه وقتی گرفتم تاکید می‌کنه که حتماً اینو بخونید این مطلب صفحه ۱۸۱ صفحه آخر داستان دوم خلاصه این ۴۰ صفحه رو نخونید توصیه بنده اینه که یکی گفت خودت خوندی گفتم آره ولی تو حرم خوندم سکته رو اونجا زدم امام رضا متوسل شدم برگ خونده بودن خیلی اذیت شده بودن چون یکمی ذهن درگیر ماجراهایی می‌کنه عالم جنم اینجوریه که کلاً وسواس و حساسیت نشون بدی یعنی کاری به کارشون نداشته باشی کاری به کارت ندارن یکمی که حساس میشی روشون اتفاقاتی میفته بعد این کتاب تحریک می‌کنه حساس بشی روشون بعد ممکنه بعدش اتفاقاتی عرض ما اینه که این ۴۰ صفحه رو نخو بقیه‌شو حتماً بخونید دو سه بارم بخونید زیاد بخونید این کتاب کتابیه که به نظرم باید ماهی یه بار آدم بخونه خیلی کتاب اثرگذاری است سه تا داستان کلاً تو این سیصد و خورده‌ای صفحه ۳۵۰ صفحه تجربه سه نف مولف کتاب که وسطای کتاب فهمیده میشه خودشم مرگو تجربه کرده که به رو نمیاره یکی از اینا که مربوط تجربه کرده میگه خودتم تجربه کردی من می‌شناسم این سکوت می‌کنه و رفیقش میگه تجربه کردی و خلاصه من توی تالش عرض کنم که اونجا یه بار غرق شدن تجربه کردن مرگ و تجربه یادم دو سه نفر رو اول مواجه میشه که این تجربه براشون پیش اومده و به این فکر میفته که بره اینا رو جمع بکنه جمع آوری کنه کتاب جاهای مختلف ده‌ها مصاحبه گرفتن که سه تاشو زبده کردن چاپ کردن و انصافاً پر از نکته است این سه نفری هم که ازشون مصاحبه گرفتن هیچ اسمی ازشون تو کتاب نیست هیچ اسم و رسمی ازشون نیست چون راضی نبودن نمی‌خواست شناخته بشن معروف بشن و فقط ویژگی‌هاشونو گفته بعضاً نعل وارونه هم زده یعنی آدرس غلط هم از اینا داده اسم حتی مستعارم برای اینا ساخته که اینا شناخته هیچ ردی از این سه نفری که تو این کتاب داستانشون اومده راستی آزمایش چه شکلیه راستی آزمایش رو هم خود صاحب کتاب انجام داده که میگه که مثلاً تجربه اولی که اون یه خانومیه براش این ماجرا پیش اومده این ماجرا رو با جزئیات نقل می‌کنه تو بیمارستان که روحش از بدن فاصله میگیره گفتگوهایی که پیرامون او شده رو همه رو شنیده حتی تو نگهبانی اتفاقاتی که افتاده رو شنیده و با جزئیات نقل میکنه دیده مولف کتاب میگه که من رفتم اینا رو تطبیق دادم دیدم همش درسته که مثلاً تو اتاق بغلی پرستارا چیکار می‌کردند حرفایی که رد و بدل میشد حتی تجویز پزشکی که دکتر داشته می‌گفته با جزئیات میگه که چقدر مثلاً دوپامین الان تزریق کنی چقدر چی چی شوکو وارد کنید همه اینا رو با جزئیات ماجرای اول خیلی وارد عالم برزخ به اون معنا نشده و جالبه که از این سه نفر دو نفرشون بعد از این تجربه یه ویژگی‌های خاصی پیدا می‌کنند که حالا انشالله تو متن ماجرا براتون میگم چه ویژگی‌هایی ذهن خوانی می‌کنند بحث‌های این شکلی هر کدومشونم یه فضاهای خاصی دارن حالا اونا رو خیلی ما نمی‌خوایم بهش ضریب بدیم عرض کردم بحث ما این نیست که ما بیفتیم تو این وادیا و بریم راهشو پیدا کنیم پرواز روح البته اینا رو درس میدن الان الان بعضی جاها اینا رو پرواز روح و اینا رو درس میدن برای تقلب در امتحان شما سر جلسه نشستی پرواز روح می‌کنی میری کتابخونه کتابو می‌خونی برمی‌گرد جواب داری مورد داشتیم اینجوری خود عالم جن که یه چیز عجیب غریبی برنامه تلویزیونی مثلاً طرف این کارو کرد اون کارو کرد عمدتاً اینا مال مقداری با هم صحبت می‌کنیم در ارتباطن یه کار اینجوری می‌تونم بکنن که آقا مثلاً تو یه چیزی بگو یه چیزی بگو من پیشاپیش نوشتم اینو پیشاپیش نوشتم خیلی وقتا اینجوریه که همون جا دارن میگن و جنه می‌نویسه می‌ذاره تو اون یارو که دسته بنده خدا نون پشت تختم یه کاغذ از اینا زیاد داریم مجرب جدا بعضیاشم دیده شده که دیگه من نمی‌تونم تو اون حوزه مسئله کاملا قطعی و واضح عالم جن عالم عجیبیست بنده وقتی تهران یه منبری داشتم جلسه فخیمی یکی از اهل معنا در تهران در غرب تهران و جلسه فاخر و خیلی وزینی بود بعد جلسه آقای اومد گفت که من مسئولیتی داشتم در سفارت یمن مگه وقتی مدارک رو جا گذاشته بودم مدارک بعد از ایران بردم می‌گفت پرواز ایران از تهران تا صنعا هم سه ساعت راه و گفت که راه ارتباطیمونم با تهران ضعیف بود و من مدرکی که لازم داشتم نبرده بودم گفت یمنیا خیلی تو این وادی و جن و من و اینا بینشون زیاده خود ماجرای حضرت سلیمان و اینا مربوط به همین فضاهاست دیگه بلقیس را از یمن برمی‌دار میار و باب این مسائل باز خلاصه گفت من رفتم پیش یکی از اینا که تو وادی جم بود و اینا توی سه ثانیه برای من مدارکو از تهران آورد بعد چه جور میشه پرواز ۳ ساعت راه سرعت بالایی دارند البته سرعت حرکتیشون بالا سرعت فهمشون پایین حافظشون و هوششونم پایینه حالا وارد اون بحث نمی‌خوام بشم نکات خوبی رو اینجا داستان اول در مورد یه خانوم که مرگ و تجربه می‌کنه عرض می‌کنم چه شکلیه و برمیگرده داستان دوم در مورد یه آغاز به نحو دیگری مرگ را تجربه میکنه و یکمی از این عوالم فاصله می‌گیره وارد عالم برزخ میشه و اتفاقاتی رو می‌بینه و خیلی مسائل رو به نحو روشنی می‌فهمه داستان سوم شخصیت‌هاشونم متفاوته فازشونم متفاوته داستان سوم در مورد یه آقایی که مرگو تجربه می‌کنه و واقعاً از دنیا میره وارد وادی حق الناس میشه که اون خیلی داستان عجیب غریبی داره و خیلی آموزنده و تنبه زاست که انشالله هر سه تا رو اگه فرصت بشه تو این آخر سالی تا فروردین با همدیگه مروری داشته باشیم خیلی خوب میشه خوب داستان خانم اول بعضی جاها کتاب برای اینکه بگه که من اینا رو دارم راست می‌گم حالا گفتن خب ما چطور به خود نویسنده اعتماد بکنیم معارف مطمئن نیست و اینکه این کتاب چاپ شده حتما ما به خود انتشاراتش اطمینان داریم البته بنده نویسنده رو نمی‌شناسم دنبالش هستم که ایشونو ببینم یه گفتگو با هم داشته باشیم ولی نشر معارف نشر مطمئن کتاب که چاپ شده از این جهت من دلم قرص و مطلب عرض کردم مطلب غلطی من تو این کتاب تا حد سواد اندک چیزی ندیدم که ببینم مثلاً این با آیات و روایات مشکلی داره یه نکته و نکته بعد اینکه برای اینکه بگه من اینو که گفتم همش راسته خیلی با جزئیات مسائل رو نقل کرده داستان اول چهره این خانم که خانم جوانیست با جزئیات نقل کرده خب این خیلی از جهت فضای خدا پیغمبریش کار جالبی نیست که حالا یه خانم غریبه رو داره با جزئیات وصل میکنه و خیلی هم پرطمطراق میگه ایشون خیلی زیبا بود و ال بود و بل بود و اینا عرض کنم که اینا خیلی جالب نیست نویسنده برای اینکه میخواد بگه این ماجرا واقعیه من خودم نساختم مجبور با این جزئیات اولین باری که این خانم دیدم دیدم شبیه یکی از خانم‌های ستاره سینم فلانی و خیلی هم اصرار داره به این چهره جذاب و زیبا و اینا ایشون اگه این اتفاق ویژه براش پیش اومده به خاطر عفتی بوده که داشته چون هم وضع مادیش خوب بوده هم تو خونه تنها زندگی می‌کرده و هم زیبا بوده با این در عین حال خیلی عفیف بوده و ممکنه به خاطر همین بوده که مورد عنایت قرار گرفته ما بازم نمی‌دونیم که چی شده این خانم یه اتفاقی براش پیش اومده چون عنایت ویژه‌ای از اهل بیت بهش میشه که انشالله عرض می‌کنم نقلی که داره از جهت پوشش مثلاً چادری نیست این خانم دوتا مرد غریبه اومدن توی آپارتمانش نشستن و ظاهر نسبتا پوشیده‌ای میاد ولی خب اوصافی که میگه مثلاً پیراهن و شلوار و با هم میگن و می‌خندن و یه فضای این شکلی داره در عین حال مطالبی که میگه مطالب درستیه و به خود این‌ها اتفاقات را همونجا میگه مثلاً حالا آخرشه روشن شده و یه وقایعی داره و گفته حق نداری اسمی از من بیاری جایی من یه کمی ماجرا رو توضیح بدم چند دقیقه‌ای بقیه‌اش انشالله فردا بحثمونم شنبه تا سه شنبه است هر هفته دوستانی هم که قبلی می‌خوام گوش بدن تو کانالی که حالا آدرسشو زدن دوستان اینجا انشالله میارن برگشو اونجا پیگیری کنم میگه که آپارتمانی بود و رفتیم خونه قشنگی بود این خانمم اسمی که ازش تو کتاب نقل می‌کنه اسم سحره با من باشید که مطلب دیگه پیش ببریم سحر از بیماران قدیمی یعنی بیماران سابق دکتر رضایی بود آدرس این خانم را دکتر رضایی بین المللی اینا اول به فکر می‌افتن که برن تجربیاتی را از مرگ کتاب کنند میگن خب پیش کی بریم کجا بریم میگن پیش دکترا بریم اینا تو مریضاشون بودن بعضیا این اتفاق افتاده و دکتر رضا یکی از کسایی که به اینا معرفی می‌کنه همین سحر خانم که میگه این تجربه کرده و برید پیشش میگه ما اومدیم پیش سحر خانم اجازه فیلمبرداری هم به ما نداد ولی با دوربین با لنز بسته ما این تصاویرو گرفتیم که نویسنده میگه هر جاشو شک دارید من فیلمشو دارم درسته صوتش هست میگه که ما نشستیم و اول چیزی که ازش پرسیدم این بود که بارزترین ویژگی شخصیتی شما چی بود گفت من خیلی مستقل بودم و نمی‌ذاشتم مردی وارد حریم من بشه دفاع شخصی و اینا یاد گرفته بودم برای اینکه کسی نتونه خلاصه گفتن که خب چرا نسبت به جنسیت حساسیت داشتی گفته که نمی‌خواستم مردی به من نظری که میگه از ایشون نمی‌خواستم مردی به من نظری داشته باشه و اینا خانواده‌اش میگه توضیحاتی بده میگه من سه تا برادر دارم و مادرم سه سال قبل سه سال قبل از این مصاحبه دقت می‌خوره مادرم سه سال قبل مصاحبه فوت کرد اون موقع تازه دانشگاه قبول شده بودم رشته زبان انگلیسی یک سال بعد مرگ مادرم پدرمم بر اثر سرطان از دنیا رفت وضع مالی پدرم خیلی خوب بود تاجر بود به من ارث رسید به اون ارثیه خونه خریدم ماشین خریدم و تو بانک پول گذاشته بودم که حالا بعد میگه پوله کجاست میگه بعد از اتفاقی که افتاد هرچی داشتم دادم رفت بعد ماجرای آپارتمان و اون اتفاقی که پیش میفته و ایشون از دنیا میره رو تعریف می‌کنه که میگه من یه روزی اومدم خونه از در وارد شدم ساعت ۶ عصر بود از دانشگاه اومدم و حالا اینا رو خیلی مفصل‌تر کتاب با جزئیات وقتتونو نگیرم تند تند می‌خونم که بریم به اصل ماجرا برسیم میگه من عادتم نداشتم از آسانسور بالا برم چون اهل ورزش بودم از پله‌ها می‌رفتم اومدم به پاگرد اول رسیدم دیدم دو نفر به قول خودشون میگن مثل پت و مت یخچال و فریزر می‌خواستم بالا ببرم نگاه می‌کردند مات و پات به جای پت و مت یخچ که چه شکلی بالا ببرم منم خندم گرفت دیدم اینا عرضه ندارن اینو بالا ببرم دیدم خیلی دست و پا چلفتین بنیه هم نداشتن که اینو بالا ببرن و از آسانسورم نمی‌تونستن استفاده کنند چون ممنوعه اساس با آسانسور بالا بردن من تو پاگرد وایسادم ۱۰ ۱۵ ثانیه وایسادم راه پله مسدود بود و می‌خواستم بیام که با آسانسور دیدم اینا راهو بستن گفتم بیام با آسانسور برم از پله‌ها پایین اومدم نزدیک ورودی در خونه بودم تلفن همراه زنگ خورد و یه نکته‌ای که هست میگه این خانم تلفن همراه نداشت ما وقتی می‌خواستیم سراغش بریم که آخر داستان معلوم چرا تلفن همراه نداشتی میگه اون موقع داشتم بعداً دیگه نداشتم ماجرایی داره بعد جواب بدم یکی از همکلاسیام بود وایسادم باهاش صحبت کنم متوجه شدم اون دو نفر رسیدن به پاگرد ماشینم از دستم افتاد خم شدم برش دارم سرمو که بالا گرفتم دیدم یخچال فریزر داره میاد از دست اینا رها شده تو راه پله داره میاد پایین هیچ عکس‌العملی نتونستم نشون بدم یهو به خودم اومدم دیدم زیر این یخچال فریزر سنگین رو قسمت راست بدنم افتاده بود زیرم فلز بود پشتمم فلز بود به رو افتادم زیر سینم روی ک قرار گرفت به شدت تحت فشار بودم خونریزی نداشتم ولی بعداً فهمیدم که درونم ترکید که بعداً فهمیدم روده و کیسه صفرا طحال و کبدم پاره شده و لگن و دنده و پای راستمم شکسته و آمبولانس زنگ زدن اومد همسایه طبقه اول تا وایسا مملکت ما آمبولان خیلی زود میاد میگه دیدیم که این تا بخواد آمبولانسه راه بیفته و بیاد حالا مثلاً داره ناهار می‌خوره اون بزرگوار تموم بشه تلویزیون اخبار فوتبال پنالتی مرده همسایه طبقه اول منو بغل کرد و انداخت روی تشک عقب ماشینش و گفت به برادرش سریع خبر بدین میریم بیمارستان فلان که اسم نمیاره نزدیک‌ترین بیمارستان بود و میگی زن عموی من پرستار اون بیمارستان ماشین هی داد می‌زدم که منو فقط بیهوش کنیم دارم از درد می‌میر چه بیهوش نمی‌کردن خودم هی بیهوش میشدم به هوش میومدم و آخرین باری که به هوش اومدم دیدم زن عمو و برادران بالا سر من همه دارن گریه میکنن و منو بردن اتاق عمل ساعت ۸ شب من ۱۳ ساعت تو اتاق عمل بودم تا سه روز بعد از عمل بیهوش بودم وقتی به هوش اومدم دیدم آی سی یو هم براد وایساده بودم به من نگاه می‌کردن و میگه که پنجمین روزی که توی آی سی یو بودم ساعت دوبار از دنیا میره نکات مهم ساعت ۸ صبح بود زن عموم از بخش خودش به آی سی اومده بود منو ببینه داشت با من حرف میزد که دردای شدیدی اومد سراغم وحید شدیدتر شد همه عضلاتم یهو منقبض شد گردنم رو شونم افتاد عرض کنم که صداهای مبهمی شنیدم توی تاریکی فرو رفتم توی تاریکی غلیظ در مورد اینو من بعداً صحبت می‌کنم فعلاً می‌خوام داستان اول خیلی از دستمون در نره یکم جلوتر همه اینا رو توضیح میدم که این ماجرا چیه مثلاً این الان کجا رفت چی دید همه اینا رو با آیات و روایات و بحث‌های فلسفی انشالله حل تو اون تاریکی خودمو مثل غلافی احساس کردم که داشت از جسم زمختی جدا می‌شد میدونم که هی دردام داره کمتر میشه و احساس کردم به صورت افقی دارم میرم بالا یکم که گذشت احساس کردم به حالت عمودی در اومدم و در فضای اتاق معلق موندم ولی هنوز تو تاریکی محض بودم کم کم فضای تاریک به فضای مات تبدیل شد انگار همه جا و همه چیز تو شیر فرو رفته بود طولی نکشید که تونستم اطرافمو به وضوح ببینم کم کم شفاف شد دیدم نزدیک سقف آی سی یو یک و نیم متر بالاتر از سطح زمین به حالت ایستاده و عمودی و یه کمی متمایل به جلو تونستی خودت رو ببینی اونجا میگه نه مطلقا خودم رو نمی‌دیدم مثل اینکه فقط چشم خیلی قشنگ گفته این حرفا رو یعنی مطالب فلسفی و عرفانی خیلی قشنگ حل بکنیم با هم اونا رو اگه بگیم این جزئیاتش در نمیاد مجردیم و همه قوا اتحاد با هم داره توضیح میدم که اونجا می‌بینی چشمت در عین حالی که چشمه اولا چشم نداری به همه چیو می‌بینی و چشمه در عین حالی که چشمه گوشه گوشه زبانه همه یکیه به تعبیر ملاصدرا النفس فی وحدتها کل القوا همه قوا یه چیز اینجا ابزار پیدا می‌کنه چشم یه کار میکنه گوشه کار میکنه فاصله که انجام می‌گیره دیگه چشم و گوشی نیست تازه این هنوز بدن مثالیشو احساس می‌کرده من در مورد بدن مثالی بعداً انشالله با هم صحبت می‌کنیم بدن مثالی نیست تعبیر فلسفیش بدن مثالیه اینو نمی‌دونم اصطلاح از کجا تعبیر بدن اسیری رو واسه سه نقطه بدن اسیری را استفاده می‌کند واژه اسیری چشم اسیری بدن اسیری درخت اسیری میوه اسیری همه رو اینجوری میگه در حالی که واژه فلسفیش واژه مثالی ملکوت عالم برزخ مثالیه یعنی بعد نداره ماده نداره ولی صورت داره در مورد اینم ایشالا باز بیشتر با هم صحبت خیلی اونجا من بودم ذهنم خالی بود قوه استنباط نداشتم نمی‌دونستم چه اتفاقی افتاده هنوز باور نکرده بودم که مردم چرا این بالام چرا دیگه درد ندارم چرا یهو حالم خوب شد به طرز خارق العاده حالم خوب بود خیلی سرحال و راحت و سبک بودم یه آرامش بی‌نظیر داشتم تجربه یه بی‌وزنی بسیار لذت بعد گفت که کم کم تونستم حقایقی که دور و برم هست و و این حقایق مربوط به پایین کشف می‌کرد تو اون داستان دوم حقایق مربوط به کم کم باخبر شدم بعد میگه اونجا که بودم زمان نبود یه نکته‌ای بگم تمومش کنم شما در خماری خواهید ماند تا فردا ببخشید اینجوری میشه همین جوریه بحث تا فردا بمونیم تو حسرتش بعد یه نکته‌ای که هست اینه که لحظه مرگ یک دور کل زندگی برای آدم مرور مهم نیست یک دور آدم برای بعضیا به نحو مختلفی پیش میاد مرگ رو تجربه می‌کنن عرض کنم که یه دور همه زندگیم مرور میشه ۳ ثانیه هم زمان نداره چه شکلیه همه حاضره یعنی می‌بینی همه زندگیت همینجاست با همه جزئیاتش من نمی‌تونم بیشتر از این توضیح بدم حالا این کتابم یه چیزایی میگه مثال می‌خوام براتون بزنم حالا امروزم سر کلاس مثال مثلاً یه کمی نزدیک بکنه به ذهن اینه که شما میگید آقا مثلا فرض بفرمایید تو ویکی پدیا اسم همه با همه مشخصاتش باشه همه افرادی که رو کره زمین با هم مشخصاتشون اسامیشون هست لپ تاپ که می‌شینی و کانکت که میشی تو ویکی پدیا که میری الان همه اسامی رو با همه مختصات و مشخصات فقط کافیه سرچ کنی درسته همه در اختیار تو هر کدومو سرچ کنی میاد تفاوتش با اینجا چیه اونجا همه اعمال حاضر است هر کدومو توجه کنی باز میشه دیگه سرچ همشم هستا بقیه غافلی یه سفر که باز می‌کنی بقیش نیست اینجا به یکی که توجه می‌کنی از بقیه هم غافل نیستی یکی که توجه دارم همه رو دارم میبینم من می‌دونم باز بخوام توجه کنم بقیه رو می‌تونم ببینم احاطه دارم اونجا احاطه دیگه خیلی لطیف‌تر و خیلی جزئی تر فردا اونجا هیچ زمانی نبود ولی احساس کردم مثلاً ۴۰ سال ۳۰ سال ۲۰ سال عمرم همه اینجا همین الان هست و خیلی چیزها رو میشد دید و فهمید بعد میگه که تو تاریکی فرو رفتم صداهای مبهم شنیدم آی سی یو به شکل باز می‌دیدم شبیه عکس‌هایی که با لنز سوپرواید می‌گیرند ظاهرا در یک نقطه خاص بودم ولی هر کسی را در گوشه‌ای که قرار داشت می‌دیدم میگه که کم کم متوجه شدم جسمم رو تخت افتاده با صورت کبود و چشمان برگشته اما نمی‌دونستم که مرده جسمم رو این نکته خیلی جالبه ببینید جسمم را از شش جهت می‌دیدم احاطه از عالم برزخ به اینجا بالا پایین نداره بعد نداره روح بعد نداره اصلاً مجرد از ماده یعنی چی روح مجرده ماده نداری یعنی چی ماده بعد داره سایه میفته ما تو عالم برزخ بعد نداریم اشرافم داره همه چی حاضره فقط توجه می‌خواد اینور اونور نداره یه دور بزنم از نگاه کنم همه چی حاضر از زیر سمت پاها سمت سر کناره‌ها نقره‌ای رنگ بهم وصله که بعد توضیح میده که اینا چیه و از دکترم میپرسند میگه تایید میکنه اولی که نگاه کردم گیج شدم گفتم اگه این منم پس منی که بالا هستم کیه حداد گفتم براتون پایین بودم بالام بودم بعضیا تو دنیا به این می‌رسن تازه بعضیا تو دنیا که می‌رسن به خیلی مراتب بالاتر از این می‌رسن بدن الان جیگرتونو می‌خوام میگه احساس کردم به دو نفر تبدیل شدم یکی از وجودم روی تخت بیمارستان یکی بالا فکر می‌کردم چطور چنین چیزی ممکنه عاقبت به یکی جواب به یه جواب منطقی رسیدم که فقط در یک صورت چنین چیزی ممکنه اینکه مرده مرده همون وقت عمیقاً درک کردم که مردم میگه وحشت کردی میگه اصلا خیلی هم خوشحال شدم حالا امروز یه کمی با این داستان حال کنی نسبت به مرگ و خوشحال بشید انشالله حالتون روزای بد جا میاد قشنگ حال گرفته میشه این اولیه خیلی مرگ و یکی از رف داستان اولی که خوندم خیلی انرژی گرفتم گفتم همین امشب بمیریم دومی و سومی که خوندم گفتم خدایا من بیاش نیستم خیلی خوشحال شدم فهمیدم که هنوز وجود دارم زنده‌ام فهمیدم قوای بینایی شنوایی بویایی همه رو دارم ولی کالبد مادی ندارم مرگ چقدر چیز خوبیه دردهای شدیدم همه رفع آرامش داشتم از بی‌وزنی خودم داشتم خیلی لذت بردم خیلی سبک و آزاد بودم و اصل بقا رو می‌دیدم من تمام شدنی نیستم این خیلی برای من شیرین شیرین‌ترین اتفاقاتی که بعد مرگ میفته اینه که آدم می‌بینه اصلاً بقا فنایی نبوده هیچی از دست نمیدم عالم همش همه چی باق بقای بعد از مرگ هست و دیگه کم کم وارد ماجرا میشه که چیا دید و چه حرفایی و مطالبی مطرح شد برسیم پیش بره فردا انشالله در فرج امام عصر تعجیل بفرما قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما و صلی الله علی سیدنا محمد و

جلسات مرتبط

محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب آن سوی مرگ

عنوان آهنگ

عنوان آلبوم

00:00:00
/
00:00:00