پرهیز از پارتیبازی و رشوه در انتخاب مدیران
اهمیت حیا، تجربه و سابقه صالح در کارگزاران
لزوم نظارت درونی و استفاده از «عیون» در سیستم مدیریتی
رسواسازی و بیحیثیت کردن مدیران خائن
اشرافیت مسئولان؛ عامل فقر و بدبختی مردم
حضور مستقیم حاکم در بازار و ارتباط با تجار
برخورد شدید با احتکارگران و اخلالگران بازار
رسیدگی مستقیم به فقرا، یتیمان و حاشیهنشینان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. امروز بنا شد که بخش باقیمانده از سخنان امیرالمؤمنین در نامه ۵۳ را به پایان برسانیم. دیگر من بدون فوت وقت و بدون حاشیه، انشاءالله خیلی سریع متن را میخوانم و در آخر هم یکی دو جملهای در مورد ماه محرم، انشاءالله، صحبت خواهم کرد.
در مورد کارگزارانت، نظارت داشته باش؛ نظارت دقیق داشته باش. موقع کارگزینی اینها را *اختباراً* (بر اساس آزمایش و آزمون) انتخاب کن. آزمون داده باشند، آزمایش شده باشند و بر اساس *مُحاباه* و *اثرَه* (پارتیبازی و ترجیح دادن آشنایان) انتخابشان نکن. این نباشد که انگار به کسی بدهی داری و باید بدهیات را پرداخت بکنی. مسئولیت و ریاست بنگاه نیست که وقتی به موقعیتی رسیدی، رفقای تو توقع داشته باشند به خاطر قرابت و رفاقتی که با تو دارند، مسئولیت بگیرند، پست بگیرند.
*اثرَه* (ترجیح دادن خویشان) و *مُحاباه* (رشوه و بخشش) نباشد، عطیه نباشد، بخشش نباشد. بذل و بخشش نکن. انگار من به این موقعیت رسیدهام و همهتان هم به این موقعیت رسیدهاید و همه سهم دارید از این سفره؛ نه! بر اساس شایستگی باید انتخاب شوند، آزمون پس بدهند. ترجیح نباشد که چون یک کسی به تو نزدیکتر است، اگر تو به ریاست و موقعیت سهمی از این خواهد داشت، که اگر این بود، «فَإِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَالْخِيَانَةِ».
اگر بر اساس این انتخاب کردی که به یک کسی انگار بدهی داری، انگار *هِبِه* (بخشش) داری میکنی، انگار داری موقعیت را میبخشی، انگار مال توست! چطور رسیده و داری برای دیگران سهمی قرار میدهی و دیگران را ترجیح میدهی؟ اینها شعبهای از *جور* (ظلم) و *خیانت* است. آدمی که این کار را میکند، ظالم است و خائن. اینجور مسئولی، مسئول خائن است.
بعد فرمودند که بگرد و اهل تجربه و حیا را پیدا کن. چقدر عجیب است این کلمات امیرالمؤمنین! روانشناسی مدیر: در انتخابات به چه کسی رأی بدهیم؟ به انسان باحیا. از انسان بیحیا باید به شدت ترسید. از انسان وقیح باید به شدت ترسید. از مسئول وقیح و بیحیا باید به شدت ترسید.
اهل *بیوتات صالحه* (خاندانهای صالح) باشد؛ خانوادهای که صالح باشد. کجا در انتخاب مدیر این مسائل را دقت میکنیم؟ و سابقه درخشانی در اسلام داشته باشد؛ سابقه انقلابی او، سابقه ایمانی [او]. که اینها [اینگونه افراد] از جهت اخلاق کریمترند، وضعیت آبرو صحیحترند، به آبروی مجموعه تو لطمه نمیزنند و از جهت طمع هم کمتر از همه طمع دارند به موقعیت و ریاست و مزایای آن، و بیش از همه به عواقب امور نگاه میکنند. اینها ویژگیهای انسانی است که اهل حیا و تجربه است و اهل بیوتات صالح است و سابقه درخشان دارد.
بعد فرمودند که رزق اینها را سرشار کن؛ که اگر حقوق خوب به اینها دادی، اینها قوت پیدا میکنند که امورشان را رسیدگی کنند. آدمی که از جهت حقوق خیالش راحت است، میتواند به کارهایی که دارد [فکر کند و] خلاقیت آن موقع از او میجوشد. آدمی که دغدغه دارد که فقط حقوقش میرسد یا نمیرسد، دغدغه مسائل [دیگر] را دارد، دیگر خلاقیت نخواهد داشت، با عشق دیگر کار نخواهد کرد. شاخههایش را دیگران انجام دادهاند، عمل کردهاند؛ ژاپنیها بعضی از اینها را عمل کردهاند، غربیها عمل کردهاند، اثر دیدهاند، نتیجه کلمات امیرالمؤمنین [را دیدهاند].
بعد فرمودند که دیگر نسبت به آنچه که زیر دستش است دستاندازی نمیکند. و اگر با امر تو مخالفت کرد، حجت داری برای اینکه باهاش برخورد شدید بکنی، چون حقوق خوب داری بهش میدهی، ازت حساب میبرد [و نمیتواند بگوید:] "نده، بهتر، میروم یک جای دیگر؛ آنقدر جا هست [که] با این حقوق کی حاضر است بیاید اینجا کار بکند؟"
بعد فرمودند که اعمال اینها را بررسی کن؛ «وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ». جاسوس به کار بگیر در بین اینها. «الْعُيُونُ» یعنی جاسوسها، چشم بینا، نظارت درونسیستمی. «مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِ». از کسانی نظارت درونی بر اینها داشته باش که اهل صدق و اهل وفا باشند [نسبت] به اینها؛ یعنی از رفقای خود اینها کسانی را پیدا کن که نظارت درونی بکنند و از درون ساختار به تو گزارش بدهند. که اگر تو [همواره] نسبت به اینها بررسی و رسیدگی داشتی، اینها را میخواند به سمت اینکه بیایند امانت را به کار بگیرند و *رفق* (مدارا و نرمش) با رعیت داشته باشند. یعنی بفهمد که یک نظارت شدیدی نسبت بهش هست؛ پا را کج بگذارد، خطا برود، باهاش برخورد میشود.
بعد حضرت میفرمایند که خود اینهایی که یاران تو هستند، اینها را نگه دار. تشکیلاتی که زود انشعاب پیدا بکند، این تشکیلات آسیبدار و مشکلدار است. هیئتی که پارسال با هم بودند، امسال در آن محله شده دو تا هیئت؛ هیئتبازی هیئتی! هیئتی که اگر پارسال یک هیئت بوده، دو تا هیئت دیگر هم در منطقه بکنند یک هیئت، سه تا هیئت را بکنند یک هیئت؛ نه اینکه یک هیئت را بکنند سه تا هیئت!
بعد فرمودند که اینها را نگه دار. اگر یکی از اینها دستش را به سمت خیانت برد و بقیه به تو اخبار دادند که این یک همچین کاری کرده، همین که اینها به تو گزارش دادند، بس است به عنوان شاهد. تو باید عقوبت کنی او را، در بدنش تنبیه بدنی کنی او را، و بابت عملی که انجام داده، مؤاخذه کنی او را، در مقام مذلت قرار بدهی، رسوایش بکنی که دیگر کسی به او در هیچ مجموعهای کار ندهد. مدیر فاسد و مسئول خائن باید یکجوری رسوا و بیحیثیت بشود که دیگر کسی، احدی، او را به کار نگیرد. این باعث میشود که پیشگیری بشود، بیحیثیت کنیم [او را]. این ترس باشد که اگر من اینجا بیحیثیت شدم، دیگر هیچکس هیچجا من را به کار نمیگیرد؛ نه اینکه بعد بیایم یک دوقط راه بیندازم و بشورد ببرد همه را!
«وَسِمْهُ بِالْخِيَانَةِ»؛ *وسمه* (علامت) خیانت به او بزنی. آن مهری که پشت اسب میزنند که صاحبش تشخیصش میدهد این اسب مال کیست؛ مهر خیانت به او بزن. «وَ قَلِّدْهُ عَارَ التُّهَمَةِ»؛ قلاده بیندازی گردنش، قلاده عار تهمت. بیحیثیت باید بشود مسئول فاسد در جامعه. تهمت بزنیم؟ نه! کاری که کرده مردم باخبر بشوند. البته اینها توضیحات دارد که هر مسئولی هرجایی اشتباه یا خیانتی کرد، باید اینجور باهاش برخورد بشود. بستگی به فضای عمومی جامعه دارد. یک وقتی هست شما یک نفری که یک کار مثلاً در یک سطح پایینی انجام داده را یکجوری تنبیهش میکنی؛ اولاً این آنقدر مستحق نیست، ثانیاً جو روانی که مردم فکر میکنند فساد همهجا را گرفته، قطعاً این درست نیست، منتشر شده، دل مردم خالی شده، اینجا بدترین برخورد با او را بکنی. بستگی به ضریب رسانهای و آن فضای ذهنی جامعه دارد؛ توضیحات مفصل [است].
بعد حضرت فرمودند که امر مالیات را جدی بگیر؛ که اگر این [امر مالیات] صلاح پیدا کرد، بقیه طبقات اجتماعی هم صلاح پیدا میکنند. بحث مالیات بحث بسیار مهمی است. کشوری که نفت ندارد [یا] منابع زیرزمینی و منابع طبیعی ندارد، با مالیات اداره میشود. وضعیت در مملکت ما واقعاً فاجعهبار است؛ وضعیت مالیات. شما دیگر تازگی اخبارش را شنیدهاید؛ مسئله پزشکانی که مالیات نمیدهند. پزشکی که مالیات نمیدهد... فضای بحث بشوم؟ مصیبت اینها واقعاً!
و بین ما هم گفتمان عمومی یکهو راه نمیافتد که خب از این دکتر [انتقاد کنیم]؛ خب دکتر یک ذهنیت خوبی بهش هست، همه هم دوست دارند دکتر بشوند، چهبسا خیلیهایمان هم که دوست دارند دکتر بشوند، به خاطر همین چیزهایش دوست دارند دکتر بشوند. میخواهی فضای جامعه را علیه برخی پزشکانی که مالیات نمیدهند، جو راه بیندازی، نمیگیرد. یک سریال طنز هم میسازی، سریالت را هم کنسل میکنند! اما طلبهها، ماشاءالله، میگیرد، کلی هم موافقت باهاش میشود! آنقدر هم هست: «أَلَا بِهِمْ لَعَنَ النَّاسُ كُلُّهُمْ عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ». همه مردم *عیال مالیات* هستند. *عیال* یعنی جمعی که ادارهشان به عهده کسی است. همه با چی اداره میشوند؟ و خانواده مالیات هم همه مردم اهل مالیاتاند؛ یعنی خانواده مالیات.
بعد فرمودند که چقدر این نکات فوقالعاده است! من فقط سریع میخواهم این مقدار مانده [را بخوانم]. نمیدانم حالا چقدرش را میتوانم بخوانم. هرچقدر بشود، تا یک و ربع، این ده دقیقه را میخوانم.
بعد دیگر فرمودند که آبادانی زمین برای تو مهمتر از این باشد که بخواهی مالیات بگیری. به مردم فشار بابت مالیات نیاور؛ فشار بابت تولید بیاور. بعد فرمودند که چون مالیات فقط با *عمارت* (آبادانی) و با تولید ادراک میشود؛ یعنی وقتی مالیات دستت میآید که تولید بالا برود، بهرهوری را بالا ببری، عمارت را بالا ببری. و هر کسی که طلب مالیات کند بدون عمارت، یعنی مالیات بگیرد بدون تولید، «أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَكَ الْعِبَادَ». بلاد را خراب میکند، مملکتت را نابود میکند و مردم را بیچاره میکند. یک مدت کمی هم بیشتر نمیتواند حکومت [کند]. تولید باید بالا برود، پس مالیات هم خود مالیات ملاک نیست، تولید ملاک است.
اگر از سنگینی مالیات گلایه کردند یا از مشکلات گلایه کردند، گفتند: آقا آب قطع شده، یا رطوبت زیاد شده، زمین دچار تغییراتی شده که بذر... (چون مفصل تعابیر سنگین عربی هم هست، من نمیخوانم: «أَوِ اغْتَمَرَ بِلادَهُ غَرَقٌ أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ»)، دیگر نهجالبلاغه است دیگر، به خاطر بلاغتش جمع کرده مرحوم سید؛ یا اینکه زمین آب میگرفت، میرفت داخل زمین. اینجاها اگر دیدی مردم دچار مشکلند در کشت و کار و زراعت و اینها، به اینها تخفیف بده. نمیخواهد آن سال مالیات بگیری. با مردم راه بیا، مدارا کن. امسال خزانه کمبود پیدا کرد به خاطر اینکه ما مالیات کم گرفتیم [یا] اگر به مردم جایی تخفیف دادیم، این را برای خودت گران [سرمایه و] ذخیره است که باعث میشود مردم در آبادانی و تولید به تو بیشتر کمک کنند.
امیرالمؤمنین [فرمودند:] حالا من آخر [بحث] جملات مربوط به محرم و عاشورا را بهتان میگویم که ربط اینها با کربلا چیست. «وَ تَزَيُّنٌ لِوِلايَتِكَ»؛ ولایت تو زیور پیدا میکند، حکومت آراسته میشود. مهم است که مردم در خیابان، در تاکسی، در مورد حکومت و مسئولین چه میگویند. اگر به مردم تخفیف دادی، مردم در تاکسی که نشستهاند، در مورد [تو] خوب صحبت میکنند. «وَ تُفْجَعُ بِصَفَاءِ الْعَدْلِ»؛ خود تو هم شاد میشوی وقتی میبینی که عدل همهجا را فرا گرفته، مردم از عدالت راضیاند. «فَإِنَّ الْأَمْرَانِ مُحْتَمِلَانِ مَا حَمَلْتَ»؛ آبادانی همه زحماتی که کشیدی را جبران میکند. وقتی تولید راه افتاد، تولید رونق گرفت، مشکلات برطرف [میشوند].
بعد فرمود که خرابی زمین وقتی ایجاد میشود که مردم، اهل زمین، تنگدست باشند. کدام مملکت آباد است؟ کدام مملکت خراب است؟ مملکتی که مردمش دارا هستند، آباد است. مملکتی که مردم ندارند، خراب است. چه میشود که مردم [تنگدست میشوند؟] هر کدام از اینها یک ماه سخنرانی میخواهد. تحلیلهای مدیریتی، روانشناسی، جامعهشناسی، قرآنی، روایی؛ کولاک این جمله!
چه میشود که مردم تنگدست میشوند؟ «إِنَّمَا يُعْوَزُ أَهْلُهَا لِإِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلَاةِ عَلَى الْخَرَاجِ». کی مردم بدبخت میشوند؟ وقتی مسئولین مسابقه میگذارند که کی بیشتر داراتر است! مسئولین وقتی مسابقه اشرافیت گذاشتند، مانور تجمل گذاشتند؛ اینی که تو دو تا ویلا داری، من سه تا ویلا دارم! این مسئولی که سه تا ویلا دارد، تفاخر میکند به آن مسئولی که دو تا ویلا دارد؛ اینجا مردم بدبخت [میشوند]. «وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ»؛ وقتی که مسئولین نسبت به اینکه میمانند، سوءظن پیدا کردند، گفتند: "ما دیگر جمع بکنیم؛ مثل اینکه مملکت [و] این حکومت هم خیلی دیگر ماندگار نیست." «وَ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ»؛ وقتی مسئولین عبرت نگرفتند از سرگذشت قبلی، اینجا مردم بدبخت [میشوند].
[امیرالمؤمنین] در [مطالعه] کتاب [نامه خودت به مالک اشتر] دقت بکن. نکاتی را در مورد کتاب میفرمایند که خیلی نکات زیبایی است. چون وقت کم است، من ازش رد بشوم. بر اساس فراستت انتخاب نکن؛ اینهایی که قرار است قانونگذاری کنند، نقشهکشی کنند، طرح بدهند و نظارت کنند و قراردادها را ثبت بکنند؛ [یا] ثبت اسناد هم قرار است جایی اینها را محفوظ داشته باشد. برای انتخاب اینها به فراست خودت، به هوش خودت، حسن ظن به اینها نداشته باش.
چقدر زیباست! مردم خیلیها بلدند چهشکلی روی یک مسئول کاری بکنند، نظر مسئول نسبت به خودشان را جلب بکنند. [مسئول] انتخاب میکند به هوش خودش تکیه میکند، میگوید: "این آدم خوبی است، آنقدری که دیدم آدم زبر و زرنگی است، آدمی که کار ازش برمیآید." اینجور فریبی را راحت میشود داد. مدیران را. در [مورد] مالک که آنقدر تیز است، مالکی شخصیت فوقالعاده [است]؛ حضرت بهش میفرمایند که تو بر اساس زیرکی خودت مسئول انتخاب نکن.
[چون ممکن است بگویی:] "من دیدم و فهمیدم، یادم است، [میگفت:] «به درد بخوری، آدم خوبی است»"؛ چون *تصنع* (ساختگی بودن) زیاد است، *حسن خدمت* (خدمترسانی نمایشی) زیاد است، فیلم بازی میکنند، ادا درمیآورند، بعداً یکچیز دیگر از تویشان درمیآید؛ امانتداری ندارد. نسبت به [مسئولین] قبلی چهشکلی کار کرده؟ *صالحین قبل*؛ کارنامه او در کار با مسئولین قبلی چطور بوده؟ مشکلی پیدا کرده و نسبت به همه هم یک *انقلتی* (اعتراضی) دارد و زیرآب هر کسی را هم زده. و این برای تو هم که بیاید، همین [خواهد بود]. و هر کدام که اثرات *عامّه* (عمومی)اش بین مردم بیشتر است، او را انتخاب بکن. هر کسی که به امانت شناختهشدهتر است، او را انتخاب بکن. این نشان میدهد که نسبت به تو هم آدم امینی خواهد بود و دلسوز.
برای هر کدام از این طبقات، از این شش تا طبقهای که حضرت فرمودند، یک رئیس کل بگذار، یک رأس بگذار. تو خودت با آن طبقه مستقیم ارتباط نگیر؛ یک مدیر کل داشته باش، واسطه تو او باشد و از آن مدیر کل بازخواست کن. «كَبِيرُهَا لَا يُقْهِرُهُ»؛ کارهای زیاد او را مقهور نکند، از پا درنیاورد. دو تا سه تا کار [که] شد، دیگر به هیچ کدام نمیرسد و جان ندارد، عرضه ندارد. «وَ لَا يُشَدَّدُ عَلَيْهِ فِي كَثِيرِهَا»؛ [یعنی او را با کارهای زیاد متشتت نکنید] که رفت سراغ یک کاری، از یک کار دیگر غافل بشود. اینها برای رأی دادنهایمان هم بعداً خیلی به درد میخورد. [اگر] عیبی داشته باشد، عیب به پای تو و سیستم تو مینویسد. حواست باشد [در] انتصابات.
بعد میفرماید که در مورد بازار و بازرگانی و صنعت، نکات خیلی جالبی [دارد]. تا حالا از همه اینها تعریف میکردند، از نظامی [گرفته تا اینکه] چقدر کارشان مهم است، اهل خانواده صالح باشند، سابقه داشته باشند. به بازار که میرسد، زبانش عوض میشود! میفرماید که یک عده هستند که در مملکت خودمان کار میکنند، *مقیماند*؛ [عدهای] «مضطرب بِمالٍ» یعنی با مالش میرود تجارت میکند، برمیگردد؛ [و عدّهای دیگر] با بدنشان کار میکنند.
سه دسته آدماند: یک عده هستند نیروهای خدماتیاند، اینها کار میکنند پول میگیرند؛ یک عده کالا تولید میکنند و میفروشند؛ یک عده هم میروند و بیرون بیزینس میکنند. «موادُّ الْمَنَافِعِ»اند؛ از اینجاها نفع عمومی حاصل میشود. «وَ أَسْبَابُ الْمَرَافِقِ»اند؛ اگر بازار وضعش خوب بود و مردم از بازار راضی بودند، وضع کلی مملکت خوب است. «وَ جَلَّابُهَا مِنْ الْمَبَاعِدِ وَ الْمَطَارِقِ»؛ اینها جلب نظر میکنند، آنهایی که دورافتاده را میکشانند میآورند، سرمایه خارجی میآید، طرحها را میکشد میآورد. هرچه دور افتاده در دریا و خشک. «وَ مَا لَا يَتَعَبَّرُ الْقَوْمُ إِلَى مِثْلِهِ، وَ لَا يَجْتَرِئُونَ عَلَى مِثْلِهِ»؛ یکجوری هم هست که "وضعیت مردم جمع نمیشود برای موقعیت... بله، جاهایی که مردم برای موقعیتهای دشوارش در آنجاها به هم نمیپيوندند و دلیری رفتن بر سر آنجاها را در سر نمیپرورند." (ترجمه از آقای دلش). یک جاهایی کار میکنند، یک جاهایی اکتشاف منابع دارند، دارند منابع استخراج میکنند که کسی نمیرود. اینها هم یک گروهند.
اینها کسانیاند که بازرگانان مردم آرامند، اینها اهل دعوا [نیستند]. بازار کم پیش میآید بازاری بخواهد کودتا بکند. بازاری خیلی به سیاست کار ندارد؛ این باشد، آن باشد. نظامیها کودتا میکنند، آن کتابی هم که دانشجوها و قشر فرهیخته و تحصیلکرده باشند، آنها هم بیرون میریزند. بازار دیرتر از همه میآید. بازار وقتی شورش کرد، آن کار آن مملکت تمام است. وقتی بازار شورش میکند، دیگر از مملکت هیچی نمیماند. بازاریها کم پیش میآید که اهل دعوا باشند؛ اینها اهل صلحاند، اهل دعوا کاسبیشان را [خراب] میکند.
«أُمُورُهُمْ بِحَضْرَتِكَ»؛ خودت با شخص خودت. آنجا میفرماید هر طایفه را یک رئیس [بگذار]. خودت بهشخصه باید در بازار حضور پیدا کنی، داخل [بازار] بنشینی، با کاسب، با تاجر بنشینی، حرف بزنی. «وَ فِي حَوَاشِي بِلَادِكَ»؛ جاهای دیگر هم خودت برو در حاشیههای مملکت، خودت برو با اینها ارتباط بگیر، با این بازرگانهایی که بیروناند، رفتوآمد دارند، آنجاها برو با اینها ارتباط بگیر، مستقیم حرف بزن، دلشان [گرم شود]. با این حال، حالا این تعبیر فوقالعاده است، قشنگ مال امروز ماست! با این حال بدان که بسیاری از اینها اخلاقشان فوقالعاده بد است. بچه بازاری بودم و از بچگی در بازار کار کردم، راحت میتوانم [بگویم که] حرف فاحشی دارند، تنگنظرند، خیلی بخیلاند و احتکار للمنافع [دارند]؛ یعنی بسیاری از اینها در پی احتکار منافع هستند. سر مرکز خریدم دعوا دارند! همیشه با هم دعوا سر این است. اگر اینها بینشان این دعواها افتاد، عموم مردم با همدیگر دچار [آسیب میشوند]. از دعوای بازاریها با هم، عامه مردم آسیب میبینند و «عَيِبٌ عَلَي الْوُلَاةِ»؛ و باعث میشود که حکومت آسیب ببیند.
احتکار! از احتکار جلوگیری کن که پیغمبر هم با احتکار برخورد سخت میکرد. بیع باید یک بیع راحت باشد در بین مردم؛ خرید و فروش با موازین عدل باشد و قیمتها جوری باشد که به هیچ کدام از دو گروهی که میخرند و میفروشند فشار نیاید. چقدر زیباست! بازاری که فروشنده از کاسبی آسیب ببیند یا خریدار از کاسبی آسیب ببیند، بازار آسیب میبیند. بازار، کل شش طبقه دیگر را آسیب میرساند. طراحی امیرالمؤمنین برای اداره جامعه امام زمان. چهشکلی حکومت میکند؟ این مانیفست اجرایی و اداری امام [است]. امام زمان که میآید، نامه ۵۴، نامه ۵۳ نهجالبلاغه را عمل میکند، دنیا آباد [میشود].
فرمودند که هر کسی به سمت احتکار رفت، بعد از اینکه تو نهی کردی، هر کسی رفت سمت احتکار، «فَأَنْكِلْهُ بِأَشَدِّ الْعُقُوبَةِ»؛ با شدیدترین برخورد مجازاتش کن. «وَ عَاقِبْ فِي غَيْرِ إِسْرَافٍ»؛ مراقبه کن، عقوبتش کن، ولی اسراف [و] زیادهروی [نکن] که باز طرف مظلوم بشود، مظلومنمایی بکند، کل سیستم را به هم بریزد.
طبقه آخر [است]، وقتمان هم گذشته. در مورد کسانی که مال ندارند، توانایی ندارند، امکانات ندارند که اینها فقیرند: به این طبقه به شدت برس. یک مقداری از بیتالمال را برای اینها قرار بده. سودهایی که از جاهای دیگر نصیب حکومت میشود، به اینها برسان. اگر کسی از اینها دور بود، مثل کسی که نزدیک است؛ یعنی حاشیهنشین و اینها نباید [اینطور] باشد که فقرای مرکز با فقرای حاشیه و مرزنشین تفاوت داشته باشند. حقشان را بکنیم. مشغول کارهای دیگر میشوی؟ نباید تو را مشغول بکند از اینکه بخواهی به اینها رسیدگی بکنی. عذری نداری از اینکه بخواهی به اینها رسیدگی بکنی. حالا ادامه مطلب خیلی زیباست که امیرالمؤمنین تعابیری که به کار میبرند در مورد رسیدگی به فقرا که خودت باید به اینها سر بزنی، خودت با اینها حشر و نشر داشته باشی. و در مورد یتیمان و کسانی که دچار مشکلند، نکات خیلی خوبی دارند که دیگر فرصت ما گذشته [است].
بعد در مورد اینکه فضای عمومی داشته باشد: هر کسی نقدی دارد و مسئلهای دارد، محافظان هم در آن جلسه نباشند. خیلی وقتها قرار شد با منتقدین جلسه داشته باشیم و محافظان را بیرون [بگذاریم].
بعدی [بحث] کلمات امیرالمؤمنین [است]. و ما ادعا نداریم که تا حالا این حرفها پیاده شده در هیچ مملکتی. نه الان، در دوران خود امیرالمؤمنین هم این حرف پیاده نشد. عرض کردم جلسه قبل بهتان: در عالم، به قول طلبهها، آنی که در عالم ثبوت است، وقتی میخواهد به عالم اثبات بیاید، کاملاً آنی که طرح و نقشه است در عالم ذهن، وقتی میخواهد پیاده بشود، یکچیز دیگر درمیآید؛ هزار و یکی مصلحتاندیشی، هزار و یک آسیب، هزار و یک خطر. تعبیر امام باقر (علیه السلام) این بود که حضرت نرسید به آنچه که میخواست؛ دلش میخواست حکومت بکند. تعبیر مرحوم علامه اربلی این است که امیرالمؤمنین درصد بسیار پایینی از خواستههایش را توانست پیاده بکند. اکثر آنچه که میخواست، موفق نشد؛ موانع و آسیبها و شرایطی که بههرحال اجازه این را [ندادند].
ربط این مسائل با کربلا چه بود؟ جلسه آخر بحث ماست. خدمتتان نیستیم از فردا. دهه اول [محرم است]. البته در بحث جدید، بحث جدید: ۱۵۰ و خردهای جلسه بحثمان شد. یک سال خدمتتان بودیم. دورنمایی از جامعه امام زمان که قرار است دنیا و دین دنیا را آباد بکند. چهشکلی آباد میکند؟ این ۱۵۰ جلسه بحثمان بود. اگر میخواستیم ادامه بدهیم، تا ۶۰۰، ۷۰۰ جلسه باید قاعدتاً میرفت؛ ولی خب دیگر وقتمان اجازه نمیدهد. و حیفم [میآید] از [اینکه اگر این جامعه با این طبقات شکل نگرفت، چه میشود؟].
اگر این جامعه با این طبقات شکل نگرفت، جامعه فاسد [میشود]. آن وقت اباعبدالله الحسینها به گودی قتلگاه [میروند]. قیام را برای برگرداندن این جامعه به آن سیکل خودش، به آن چهارچوب [اصلیاش انجام دادند]. حالا امیرالمؤمنین با مردم کوفه مواجه است. اینها *احمال* (کوتاهی و سستی) میکنند. وقتی اهل حق محکم وایمیستند پای حق، آنجا اهل باطل دیکته میکند خواسته [خود را]. وقتی اهل باطل دیکته کرد، یا اهل حق وایمیستند و پس میزنند اینها را، به تعبیر امیرالمؤمنین: «من با اهل حق، اهل باطل را پس میزنم، میکوبانم به صورت اهل باطل».
یک وقت نه، آدم میبیند که دیگر چیزی نمانده برای اینکه به صورت اهل باطل بزند. اینجا دیگر جایی است که آدم باید خودش را نثار کند و فدا کند برای اینکه به جبهه باطل آسیبی بزند، برای اینکه جبهه باطل را رسوا کند. دیگر اهل حق نمانده برای اینکه با اهل حق آسیب بزنی [یا] به باطل [ضربه بزنی]. اینجا خود پرچمدار حق است که با شهادتش آسیب میزند [به] ساختار باطل. این میشود شاخصه ماجرای کربلا. چه میشود که امام حسین به شهادت میرسد؟ قانونش این است. فرمود: «من دنبال اینم که حکومت تشکیل بدهم.» اباعبدالله فرمود: «برگردم حکومت تشکیل بدهم، اسیر [هستم]؛ اسیر [هم نیستم]، به سیرت جدم و پدرم علی بن ابیطالب [عمل میکنم].»
سفر ناتمام او را به کوفه، امام زمان تکمیل میکند. حضرت وقتی میآید، مرکز حکومت امام زمان هم کوفه است. خیلی خیلی لطیف است. این سفری که اباعبدالله شروع کرد و [در] بیرون کربلا به شهادت رسید، این تمام [نشد]. راه حق راهی نیست که تمام بشود. صرفنظر کرد؟ گفت: "خب تو رفتی، نشد." نه، «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ». من این را به کوفه میرسانم ولی حکومت و حاکمیت در کوفه برقرار میکند؛ حاکمیت حق، [توسط] امام زمان.
نکته دیگری که میخواهم عرض بکنم خدمت عزیزان: جدای از اینکه این ایام، ایام عزاداری و توسل و انس با اباعبدالله [است]، اخلاص [و] مودت، نباید غافل بشویم [از] این دستور زیارت عاشورا را که بزرگان بسیار سفارش بهش میکردند. از روز عاشورا، چون تا عاشورا همدیگر را نمیبینیم، امروز دارم عرض میکنم: بزرگان به شدت مقید بودند از روز عاشورا تا روز اربعین، ۴۰ روز زیارت عاشورا [بخوانند]. به چه زیارت عاشورایی را میخوانید؟ همین متنی که در مفاتیح [الجنان] است. به لعن و سلام که میرسید، صد تا لعن و [صد] سلام. و دو رکعت هم بعدش نماز زیارت. نماز زیارت روز عاشورا این را در به قول بزرگان در یک مجلس انجام بده، نشسته انجام [بده]. بقیه روزها میتواند لعن و سلامش را در حال تردد، رفتوآمد، اینها [بخواند]. سلام. ولی خود زیارت عاشورا تا سر لعن و سلام را در طول روز بخواند؛ یعنی از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب. این ۴۰ روز مقید به این چله زیارت عاشورا باشیم که برکات عجیب و غریبی نصیب ما خواهد [شد]، انشاءالله.
و *برء* حلال. اگر در این یک سال اذیت کردیم دوستان را، که قطعاً کردیم، و وقت گرفتیم از دوستان، که قطعاً گرفتیم، و بیان ناقصمان، کلام نارسمان اگر باعث آزردگی و رنجیدهخاطری عزیزان شده، عذرخواهی میکنیم. برایمان دعا بکنید در این ماه محرم و بالاخص برای مولایمان و صاحب [مان] حضرت ولیعصر (عج) [که] موانع را مرتفع کند، انشاءالله. بعد عاشورا با بحث جدیدی از دنیا دیگر درمیآییم. میخواهم وارد ملکوت [بشوم]. [سپس] با بحث جدید که مرتبط با ملکوت است، خدمت عزیزان خواهیم بود.
خدایا فرج امام عصر را برسان، قلب نازنینش از ما راضی و خشنود [باشد]. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...