امیرالمومنین (علیهالسلام) و تقسیم هفتگانه جامعه
جایگاه ویژه نیروهای نظامی بهعنوان «جنودالله»
نقش قاضیان و کارگزاران در ثبات جامعه
اهمیت مالیات و خراج برای تأمین امنیت
بازار و صنعتگران؛ ستونهای چرخاندن اقتصاد
فقرا و مستمندان در طبقه هفتم جامعه
وابستگی متقابل همه طبقات به یکدیگر
امنیت بهعنوان زیربنای رفاه و استقلال
نامه ۵۳ نهجالبلاغه؛ راهنمای ماندگار مدیریت اسلامی
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عنوان آخرین مبحثی که در بحث نظام تسخیر مطرح کردیم، عنوانش «مهندسی طبقات اجتماعی» بود. مقداری در این باره –مقداری که یعنی بیش از چهل جلسه– با هم گفتگو کردیم؛ در مورد طبقات اجتماعی و مسائل مربوط به جامعه و دستهبندیها در جامعه. کلیت بحثمان این بود که ارزش انسانها با جایگاه و شأن اجتماعیشان تعیین نمیشود. جایگاه اجتماعی فقط یک نقشه و یک تکلیف/وظیفه تعیین میکند. «ان اکرمکم عند الله اتقاکم».
جامعه باید طبقات مختلفی برایش لحاظ شود؛ دستهبندیهای مختلفی لحاظ شود. همه در یک سطح نیستند؛ از جهت معنوی حقیقی انسانی، درجهبندیها متفاوت است و از جهت کارکرد اجتماعی نیز درجات [این طبقهبندی] متفاوت است. این طبقهبندی را گفتیم مارکسیستها با طبقهبندی مخالف بودند؛ [آنها] جامعه بیطبقه را میگفتند. [به زعم آنها] این جامعه، جامعه ایدهآل میشود [که] طبقهای معنا نداشته باشد.
یک بحث خیلی جذابی را امشب –یعنی امروز امروز– میخواهم خدمتتان طرح بکنم از نهج البلاغه. یک بحث بسیار جالب و مفید و فوقالعاده. مخاطب متن که واقع بشوید، میبینید چقدر این مطلب، مطلب جالب و فوقالعادهای است.
در بحث نظام تسخیر، کلیت بحثمان این بود که چگونه دنیا را آباد کنیم؟ دنیا چگونه آباد میشود؟ جامعه چگونه آباد [میشود]؟ قریب ۱۵۰ جلسه با هم گفتگو کردیم در این بحث. چند جلسه تا قبل محرم، جلسات آخر این بحث «دنیای آباد، جامعه آباد» [بود]. که یک عده دچار سوءتفاهم نشوند که دین فقط آمده آخرتتان را آباد کند [و] برای دنیا طرح ندارد.
تازه، این مقداری که ما بحث کردیم، از فیشهایی که من آماده داشتم برایتان بخوانم، یک چهارم الی یک ششم فیشهایی بود که فقط آماده کرده بودم که بخوانم. خود این بحث، یک دهم بحثی بود که باید [مطرح میشد]؛ یعنی موضوعش یک دهم [کل] بحث بود [که] از این یک دهم بحث، آن مقداری که خود بنده وقت کردم فیش تهیه بکنم، یک ششمش را رسیدم به شما بگویم. چقدر مفصل! چقدر میشود حرف زد در مورد اینکه دنیا، جامعه، زندگی این چگونه مدیریت میشود و آباد میشود. این بخش نهایی بحثمان: طبقات اجتماعی در تعریف امیرالمومنین.
خیلی این بخش از روایت غریب است. من در مقالات طبقات اجتماعی ندیدم اصلاً کسی روی این بحث کار کرده باشد. این هم برمیگردد به سکولاریسم در حوزه. وقتی میگوییم حوزه، فضایش فضای سکولار زده است؛ همینهاست، تعارف نداریم. این مباحث را ببینید چقدر ناب [است]!
شما اگر رفتید [و] مقالات مختلف را در مکاتب مختلف جامعهشناسی و فلسفی مطالعه کردید در مورد طبقات، این روایتی که میخوانم... ده دوازده تا مقاله برایتان آورده بودم که بخوانم، هیچ کدامش را وقت نکردم برایتان بخوانم. دستهبندیهای [و] طبقهبندی جامعه که دیگران میگویند چیست، دیگر حالا آخر بحثمان است؛ باید جمعش کنیم و دیگر شما باید مشتری شوید. ارزان داریم میدهیم که مشتری شوید!
این بخش از نامه امیرالمومنین را فقط بخوانیم، دیگر کفایت کند از همه مطالبی که میخواستیم بگوییم. در نامه به مالک، نامه ۵۳ نهج البلاغه، که این نامه چقدر عالی است و چقدر غریب است. اکثراً میگوییم: «آقا این نامه مدیریتی به ما چه؟ ما که نمیخواهیم مدیر بشویم یا ما مدیر نیستیم. این همه [چیست]؟» این دستورالعمل سیاسی، جامعهداری، جامعهشناسی، مردمشناسی، مهندسی فرهنگی، مهندسی اقتصادی؛ همهچیز در این نامه امیرالمومنین هست. انشاءالله که برسم این را تمامش کنم، چون خیلی حرف داریم.
فردا میخوانم از کتاب «دلالت دولت» از جناب آقای مصطفی دلشاد تهرانی. ایشان این نامه امیرالمومنین را ۱۱۰ بخش کرده، به نیت خود امیرالمومنین. تقریباً ۱۰۰ صفحه از این کتاب مطالب بسیار عالی دارد. حالا من خیلی سریع میخواهم بخوانم [و] رد بشوم. گراهایی که امیرالمومنین میدهند را بگیرید؛ خیلی به دردتان میخورد، به درد همهمان میخورد. تحلیل در آسیبشناسی مسائل اقتصادیتان به درد میخورد.
«از رعیت: طبقات». دقیقاً تعبیر «طبقات» را [به کار میبرد]. «اصناف مردم» چند دستهاند. [این به معنای] دسته [یا] صنف [معمولی نیست]. مردم چند طبقهاند. امیرالمومنین جامعه را هفت طبقه میکند. جامعه هفت طبقه [است]. [این طبقهبندی] از بالا به پایین [است]. هیچ کسی در عالم، نه فیلسوف و نه جامعهشناس، ندیدم هیچ مقالهای [که] آن قدر که من تحقیق کردم، تفکیک و تقسیم کند [و] طبقهبندیش این شکلی باشد. چقدر زیبا!
بدان که رعیت طبقاتی است. مردم رعیت یعنی عموم مردم. رعیت اصطلاحی [است] که یک کسر [است]؛ یعنی عموم مردم، آحاد مردم. اینها طبقاتیاند؛ هفت طبقه. جامعه هفت طبقه است. «لا یصلح بعضها الا ببعض». هیچ طبقهای صلاحیت پیدا نمیکند مگر به اینکه بقیه طبقات کارشان را درست انجام [دهند]. شما نمیتوانی یک گوشه جامعه را بگیری درست کنی [و] یک بخش را درست کنی. همه با هم [درست میشوند]، یا همه با هم درست میشوند یا همه با هم خراب.
همه این هفت طبقه با هم در ارتباطند. یک طبقه کارش را خراب انجام بدهد، کل آن شش طبقه دیگر کارشان مختل میشود. کاملاً روابط، [یک] رابطه شبکهای دیجیتال و آنالوگ [است]. [مثل] اصطلاحات این شکلی هست: «این دیجیتالی/آنالوگی رفع برق دارد یا ندارد؟» این دیجیتالی/آنالوگی [در] جامعه دیجیتالی [صدق میکند]. این هفت طبقه به هم متصل [و] مستقیم [اند].
روایت خیلی زیبایی است از یک جای دیگر از نهج البلاغه [که] آوردند. این را بخوانم از خطبه ۲۱۶ امیرالمومنین. «غدیر: عظمت فی الحق، منزلت و تقدمت فی الدین، فضیلت به فوق!» پاسخ بسیاری از شبهاتی که همین الان دارم میپرسم [این است]: یک نفر، یک انسان، یک شخصیت، هر چقدر که در حق منزلتش بالا باشد –امام معصوم، پیغمبر– و هر چقدر که در دین فضیلتش مقدم باشد –سابقه عالی، تجربه عالی–، این بالاتر از این نیست که از کمک دیگران مستغنی باشد. باید کمکش کنند تا کار پیش برود.
پیغمبر هم باشد، علی هم باشد؛ کمک نکنم، نمیتواند. مشخص! بخش دومش چقدر عالی است: نفوس [کماهمیت]. یک آدم هر چقدر هم کوچک باشد، پس [حتی] یک شخص هر چقدر هم بزرگ باشد، احتیاج به کمک مردم دارد. حالا یک آدم در جامعه، هر چقدر هم کوچک باشد، وقتی «همّته العیون نفوس کم بشمارد»، [و] چشمها او را بیارزش بدانند، بدانید: «إی و إن علی ذلک أو یعان علیه»، این کمتر از این نیست که بتواند کمکرسان جریان حق [باشد]. هر چقدر یک آدم ضعیف و بیارزش باشد در یک جامعه، کمتر از این نیست که بتواند اثرگذار باشد در پیشرفت حق. زیباتر [از این] شما پیدا میکنید؟
بیان امیر، بیان [ویژهای] است؛ دیگر «نحن امراء الکلام»، امیر بیان است. خوب! پس جامعه طبقهبندی [دارد]. این طبقهها باید با هم شبکهای کار بکنند تا کار پیش برود. دستهبندی را داشته باشید. چقدر این دستهبندی عالی [است]!
«فمنها جنودالله». دسته اول، طبقه اول، طبقه اول جامعه که در رأس جامعه است، «هد» جامعه است، مهمترین طبقه جامعه است. افراد این طبقات، دوباره دقت کنید، افراد این طبقات لزوماً بالاتر نیستند. کسی که طبقه اول است به معنای این نیست که از آدمی که طبقه دوم [است] بالاتر است. خود طبقه مهمتر است [نه فرد]. آدمهای این طبقات، هر که تقوا دارد [بالاتر است]. روشن شد؟ پس مسئله ارزشش به حسب کارکرد [است]، به حسب کارکرد، نه [به حسب ذات].
بله، آن طبیبی که جراح است، از جهت کارکرد [و] آن خلبان از جهت کارکرد، کارش بسیار مهمتر از مهماندار است. خلبان کارش مهمتر است یا مهماندار؟ خطر اینکه کسی، یعنی از نقص کار او، خطری که مترتب میشود، کدامش بیشتر است: از کار خلبان یا مهماندار؟ ولی خلبان ارزش ذاتیش بیشتر است یا مهماندار؟ پس این دستهبندی این شکلی [است].
طبقه اول در جامعه چه طبقهای است؟ «فمنهم جنود الله»، نیروهای مسلح، ارتش، سپاه؛ در رأس جامعه. حالا دستهبندی. «و منها کُتّاب العامه والخاصه». جلسهای [در] مازندران، برای یک تعدادی از نخبههای مازندران بخشی از [نامه]، حالا آنها خودشان بعضیهایشان فارغالتحصیل مدیریت بودند. بخشی از نامه ۵۴ [را] دو سه سال، یک صفحهاش را خواندیم، ده جلسه. اینها در آسمان بودند! برویم ادامه مباحث.
دیوانه میکند آدم را. طبقه دوم کیاناند؟ «و منها کُتّاب العامه والخاصه». دسته دوم: اسناد، ثبت اسناد، ثبت احوال، بایگانی؛ اینها دسته دوماند. اسناد دست اینهاست. نگارش و ثبت سند و تنظیم قرارداد و اینها با اینهاست. حالا فکر کنم چندین مجموعه بشود دیگر. الان ما آن اداراتی که کارش بایگانی، ثبت اسناد، ثبت احوال، ثبت اسناد ملی، مثلاً یکی دیگر است دیگر.
بفرمایید! یک بخشش مثلاً خود اطلاعات و اینها میشود. باز دوباره آمار مثلاً یک بخشش است. اینهایی که قرارداد طبقهبندی جامعه را مطرح کردهاند، [هدفشان] چیست؟ که اگر خدا توفیق بدهد و برسیم به آن، گرا باشد؛ حوزه در دانشگاه و خروجی داشته باشد. خروجیش هم میشود یکی از این هفت [صنف]. صنعت؛ یا برای قضاوت، یا برای نظامیگری، یا برای ثبت قرارداد و اسناد. کاملاً نگاه ابزاری و به دانشگاه [داشتند]، نه نگاه غایی و عالی. «عالیه» با عین بینهایته.
مدرک پیدا شد دیگر؛ تمام! این خودش ارزش پیدا کرد. مدرکش ارزش دارد، کارکردش ارزش ندارد. جامعه معکوس [شده است]. کاتبان، کاتبان عمومی، کاتبان خاص، [مربوط به] دین. قراردادها را مینویسند، شاهد میشوند، شهادت میدهند، مینویسند. دسته سوم [مهمترینها].
دسته دوم به همین ترتیب دارد میآید پایینتر. طبقه اول نظامیها بودند. طبقه دوم کسانی که ثبت اسناد و اینها، کُتّاب بودند. دسته سوم قاضیان، قوه قضاییه. قوه قضاییه مرتبه سوم [از نظر] اهمیت کار نظامیها از قاضیها بیشتر است. قاضیها وقتی خراب میشوند که نظامیان خراب میشوند. البته نظامیها در اثر خرابی قاضیها خراب میشوند. امیرالمومنین میفهمند چگونه دستهبندی و اولویت و اهمیت کارها به همین ترتیب است.
اول نظامی، بعد [کاتبان و اسناد]، بعد قاضیان. دسته سوم. «و منها عمال الانصاف و الرفق». مدیران، کارگزاران، هر کسی که کارگزار در این مملکت، در این جامعه [است]، مسئول سازمان آب، مخابرات، آن یکی پست، آن یکی چیچی است. همه اینهایی که این وسط دارند کار میکنند، اینها «عمال الانصاف و الرفق» [هستند]. به شرط اینکه دو تا ویژگی داشته باشند: اینها انصاف و رفق [داشته باشند]. اینها طبقه [چهارم].
طبقه پنجم: «و منها اهل الجزیت والخراج». دسته پنجم کسانیاند که ذمه را میگیرند. جلسه قبل صحبت کردیم دیگر: کفار اهل کتاب ذمه میدهند. ما یک ذمه داریم، یک خراج داریم. ذمه کفار اهل کتاب میدهند بعد از اینکه در یک مملکت اسلامی زندگی میکنند. خراج مالیات [است]. حالا دسته پنجم، طبقه پنجم، آنهاییاند که این را میگیرند. آن دسته [از] کُتّاب [که] سازمان بودجه و برنامهریزی هم جزو آنها محسوب میشود. سازمان بودجه و برنامهریزی. ولی خزانهداری میشود طبقه پنجم. بانک مرکزی میشود طبقه پنجم. بانک مرکزی اول نیست برای صلاح جامعه. پولها را میگیرند، مالیاتها را میگیرند. وزارت امور اقتصادی میشود طبقه پنجم.
طبقه ششم: «تجار و اهل الصناعات». طبقه ششم: بازاریان، کسبه، تاجران. طبقه ششم [که همان] اقتصاد [است]. طبقه هفتم: «سفلا المنزل و اهل الحاجت والمسکنت». طبقه هفتم: فقرا، [کسانی که] کارایی ندارند در جامعه، از کارافتاده و بازنشستهها. طبقه هفتم: اهل حاجت و مسکنت.
داری لذت میبرید یا نه؟ تعبیر «جنودالله» خیلی فوقالعاده بود. به جای نظامیان میفرماید: «سپاهیان خدا». حالا تک تک شروع میکند امیرالمومنین. اول یک تعریف اجمالی از هر کدام [میدهد]. بعد به مالک میفرماید که کارگزینی اینها باید چگونه باشد؟ با هر طبقه باید چگونه برخورد کنیم؟ نظامیها بیشترین بحث [این] نمونه [اند]. نظامیها را چگونه انتخاب کنی؟ از کجا انتخاب کنیم؟ چگونه بهشان نظارت کنیم؟ چگونه بهشان پست بدهی [و] ارتقا درجه [دهی]؟ فقرا؛ با اینها فعال کنیم. فوقالعاده است نامه.
از بیتالمال در قرآن و سنت پیغمبر جایگاهی دارند، محدودهای دارند، برایشان تعیین شده است. «عهد منه عندنا محفوظا». سپاهیها، به اذن الله، خاصیتشان در جامعه چیست؟ نگوییم «سپاهیها» چون واژه «جنود» به معنی «سپاه»، «ارتشیها»، «قوای امنیتی»، «نیروی انتظامی»، «ارتش»، «سپاه»، دیگر بفرمایید «راهنمایی و رانندگی»، همه اینها که مربوط به امنیت داخلی [و] خارجیاند.
«حصون الرعیه». اینها حصار مردماند؛ اینها دژند، اینها قلعهاند، اینها خط مقدماند. اینها اگر بودند، جامعه معنا پیدا میکند. اگر نبودند، جامعه...
اول بخوانم بعد یک تذکر سیاسی بدهم یا اول تذکر سیاسی بدهم بعد بخوانم؟ «و زین الولاة». اینها زینت فرمانداران و فرماندهاناند؛ یعنی حاکمان. «و عز الدین». اینها عزت دیناند؛ اینها راههای امنیت [اند]. اگر جامعه امنیت داشت، نوبت به بقیه چیزهایش میرسد. اولویت اصلی در جامعه اداری و مملکتداری امیرالمومنین، امنیت [است]. برای امام زمان هم همین است. حضرت که میآید، اول نمیرود اقتصاد را درست کند، بازار را درست کند؛ اول امنیت [را برقرار میکند].
[اگر] خلع سلاح کنی [و] چهل سال فقط درگیری خارجی داشته باشی؛ آن قدر درگیر مسائل خارجیش بشود که [به] مسائل داخلیش نرسد. بازار را رها کن. بازار هم اگر آسیب دید، این در اولویت دوم است. شما مرز جغرافیایی و مسائل امنیتی جزو اولویت اولتان است. حالا تک تک اینها را توضیح میدهم. الان که من میگویم، سنگین است. با استدلال و منطق و بیان خیلی دقیق این را روشن میکنند. چرا بازار [و] ربطش با امنیت چیست؟ قشنگ توضیح میدهند.
«لیس تقوم الرعیة الا بهم». میفهمند مردم فقط با یک طبقه سرپا وایمیایستند؛ آن هم به واسطه نظامیان. شما تمامیت ارضی، استقلال، امنیت، آزادی، رفاه، معیشت؛ همه در گرو این است که نیروی نظامی و قوای امنیه قوی داشته [باشی]. اولویت اول امیرالمومنین: سپاهت را مجهز [کن]. رفتی مصر؟ دارد میرود مصر. مالک مصری هم هست که به هم ریخته است. محمد [بن ابی بکر] را برداشتند. حالا ماجرای تاریخیش مفصل است. تحمیلی بود. نیرویی بود که حضرت تحت تأثیر جعفر عبدالله بن جعفر انتخابش کردند. بعد آن کارایی لازم را هم نداشت. آدم بسیار حزباللهی و مؤمن [بود، ولی] کارهای لازم را نداشت.
حضرت مالک را میفرستند مصر؛ کشوری که از جهت منابع طبیعی در کره زمین بینظیر است. گنجهای زمین زیر اهرام ثلاثه است. امام زمان هم که میآید، گنجها را از زیر زمین مصر برمیدارد. فوقالعادهای است. شاخ آفریقاست دیگر؛ وصل به دریاست. محور ارتباطی با کل آفریقاست. [و] محور ارتباطی با خاورمیانه است. اول میروی امنیت اینها را تأمین میکنی. یک ارتش و سپاه قوی راه میاندازی. امنیت حاکم میکنی. دشمن بیرونی را بیرون میکنی. [با] دشمن داخلی باهاش برخورد میکنیم.
امنیت واجبات است و همهاش گیر حفظ نظام است. بله، حفظ نظام یعنی دقیقاً چیست؟ یعنی همین مرز جغرافیایی، همین ساختار. این دائماً در معرض روی گسل بوده، دائماً در معرض آشفتگی بوده که شما گاهی یک نفر را جابجا میکنی، کل این ساختار به هم میخورد. گاهی یک نفر رأی نمیآورد، کل این ساختار به هم میخورد. کل مملکت را دو شقه میکند، تا لب پرتگاه سقوط میبرد. همه مدارا و برخوردها و کوتاهآمدن و مصلحتاندیشی برای این است که این کلیت حفظ بشود.
اول از همه برخورد کنی؟ برخورد نمیکنی؟ یک جایی نباید برخورد کنی؟ برخورد میکنی؟ آن محور مصلحتاندیشی کجاست؟ یا امیرالمومنین، محور اینجاست: مرز کشیدی، این اول بماند، این جابجا نشود. بعد حالا میآیم در مورد «ثم لا قوام الجنود». حالا ارتش و سپاه و قوای امنیه با چی سرپایند؟ «الا بما یخرج الله لهم من الخراج». اینها اقتصاد باید تأمین باشد که اینها بتوانند کار کنند. اقتصاد هم میخواهد امیرالمومنین برای اینکه نیروهای امنیتی کار کنند.
فاصله امیرالمومنین را با کسی که میگوید ما میخواهیم بودجه نظامیمان را صفر کنیم که رشد اقتصادی کنیم، فاصله را ببینید بین امیرالمومنین و این آدم؛ چقدر فاصله زیاد است! میخواهم مالیات [جمع] کنم. میگویم بگیر که سلاح داشته باشی، دست رزمنده بتواند امنیت را حفظ کند. قوت بگیرند، بتوانند جهاد کنند. «و یعتمدون فی ما یصلحهم»؛ هر چه که مصلحت میدانند، نسبت به آن اقدام کنند. و «یکون من [حاجات الناس]»؛ برای نیازهای مردم. یعنی اولین نیازی که از مردم باید تأمین بشود، امنیتشان است و تمامیت ارضیشان و استقلالشان است. بعد میرسد وسایل بعدی.
فردا فکر میکردم کُلش را بتوانم امروز بخوانم. بخش بعدی حضرت میفرمایند که: «صنفین»؛ دو تا صنف. الان دو تا طبقه را اشاره کردم: طبقه نظامیان که اینها طبقه اول بودند؛ طبقه خراج و مالیات، طبقه چندم بود؟ پنجم. طبقه اول، همه طبقات وابسته به آن است، ولی خود آن هم وابسته به کدام طبقه است؟ به طبقه مالیات/خراج که طبقه پنجم است. این دو تا جدا. حالا قوام این دو تا طبقه باز به طبقه سوم است. طبقه سوم، نه سومی که ما در دستهبندی آوردیم؛ [بلکه] سوم بعد [از این دو].
این دو تا دسته سوم کیست؟ [در واقع] همه بقیه را حضرت میآورند در دسته سوم: «من القضات و العمّال و الکتاب». یک دسته که دسته فقرا بود، فعلاً با اینها کار نداریم. دسته نظامیان، دسته مالیاتیها. اینها که رابطهشان کاملاً مستقیم است با هم. پول نداری، بودجه نداری، این دو تا طبقه به کدام طبقه بندند؟ حالا اینها باز خودشان بند به قضاتند. بحث امنیت داخلی مطرح است [و] بحث رضایت و رضایتمندی مردم و کارآمدی نظام.
حالا اگر قاضیها، مدیرها و کُتّاب کارشان را درست انجام بدهند، نظامیها هم به کار خودشان مشغول میشوند، وارد کارهایی که بهشان ربط ندارد نمیشوند. خراج هم درست مصرف میشود، فقط صرف مصارف ضروری میشود. رضایتمندی مردم هم بالا میرود. آن وقت دیگر مملکت لازم نیست کلاً با نظامیها اداره شود. [اینکه] جلو پرتگاه فقط سقوط نکنیم [بسیار مهم است]. چارهای هم نداری؟ اگر آن مدیرت نجومی [بود و] خورد و کار نکرد، یک عنصر مفتخور بود. مفتخور بود ولی مفت نخورد! مفتخوری که مفتی نمیخورد، پول میگیرد بابتش. عامل تو اینجور بود. اگر قاضی تو فاسد بود، اقتصادت هم گردش ندارد.
چقدر زیباست! پیمانهای بینالمللی را درست تنظیم کردند؟ اگر رفتند قراردادی با بیرون بستند، درست بستند؟ نیروی امنیتی تو به چرا نمیافتد؟ کارش مختل نمیشود؟ اقتصادت هم آسیب نمیبینی؟ دادگاه نشسته آنجا دارد تایپ میکند، مذاکره میکند، یک قراردادی را مینویسد. این هم کاتب است، این هم عامل [است].
کل آن کار نظامی و آن خراج، بند به کار این [دسته] است. اصلاً اینها را نمیشود از هم تفکیک کرد. همه به هم متصلاند و «یجمعون من المنافع». اینها منافع را تأمین میکنند و «یعتمدون علیه من خواص الامور و عوامها». به اینها اعتماد میشود. اعتماد عمومی را یا کسب میکنند یا سلب میکنند.
اگر اعتماد عمومی سلب شد، هر چقدر از جهت نظامی اقتدار داشتیم، پیشرفت داشتیم، قدرتمند بودیم، به چشم مردم نمیآید. خرج امنیت کردی؛ چه کسی خراب میکند؟ آن عامل و کاتب، آن قاضی. قاضی هم که باید برخورد بکند، برخورد نمیکند.
فردا حالا همه اینها بند به بازار است؛ صناعات. کلاً دیگر بازار است که همه اینها را میچرخاند. حالا بازار چگونه اینها را میچرخاند؟ آن بحث بعدی ماست که ربط [آن به] اقتصاد خیلی زیباست. امیرالمومنین دستهبندیهایی که از [جامعه] میکنند، [مشخص میکند] هر طبقه را چگونه باید با آن برخورد کرد و چه اتفاقاتی باید بیفتد. چند جلسه محرم انشاءالله با هم داشته باشیم.
خدایا، در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش را از ما راضی بفرما. و صلی الله علی سیدنا محمد.
در حال بارگذاری نظرات...