نقد طبقه ممتاز و پدیده «ژن خوب»
سکولاریسم و شخصیسازی دین در غرب
دین در نگاه اسلام؛ فراتر از حوزه فردی
برهان صدیقین و جایگاه آن در فلسفه صدرایی
وحدت وجود و نفی جسمانیت خداوند
شرایط و احکام جزیه در جامعه اسلامی
موضع اسلام در برابر بهاییها و بتپرستان
عدالت اجتماعی و نفی ویژهخواری در نگاه قرآن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. مباحثی رو محضر عزیزان و خوبان داشتیم تابستان. از اونجا که در واقع تابستان تحصیلی رو به اتمامه، دیگه آروم آروم باید تمومشده بدونیم؛ چون عزیزان کم کم تشریف میارن و انتخاب واحد میکنند و بسیاری از بزرگواران رو خدمتشون نبودیم ایام تابستان.
و بحثم، بحث تخصصی و دامنهداری بود و طرح بحث در ادامه ممکنه بیشتر ایجاد شبهه بکنه، بحث رو شبههدار بکنه. از این جهت، این جلسه بحث سابقی که داشتیم رو تمام میکنیم و یک هفتهای تا محرم، از فردا یک بحث دیگری که بنا داشتیم با هم داشته باشیم، خواهیم داشت. دهه اول محرم خدمتتون نیستیم.
بعدش، انشاءالله کلاً وارد یک بحث جدیدی میشیم در یک پارت جدید. بنا داشتیم همین مبحث رو ادامه بدیم در سال تحصیلی؛ من دیدم که یکم داره بحث فرسایشی میشه و زیادی هم تو دنیا موندیم. یکم میخوایم بریم تو آخرت؛ بحث بعدیمون بحث ملکوته، انشاءالله، و وارد قواعد عالم ملکوت میخوایم بشیم. بحث فوقالعاده جذابی است.
یعنی اول که ما این بحث رو شروع کردیم، بسیاری از دوستان [انتظار داشتند] که [در مورد] قواعد ملکوت و عالم ملکوت و جهانهای موازی با این عالم [بحث کنیم]؛ فعلاً بنا داشتیم تو همین دنیا بمونیم و بحثهای مربوط به عالم مُلک داشته باشیم. دیدیم زیاد تو دنیا موندیم، کم کم داره دعوامون میشه، بوی عالم ماده و عالم طبیعت داریم میگیریم. گفتیم یکم از عالم ماده رد بشیم.
انشاءالله، بعد از یعنی از اول مهر که خدمت عزیزان بودیم، انشاءالله پارت جدید بحثمون، "نظام تقدیم"، انشاءالله شروع خواهیم کرد. تا الان "نظام تسخیر" بود؛ چه مباحث مربوط به جامعهشناسی و روابط بین انسانها بود. از این به بعد، مباحث مربوط به روابط ما و اعمالمون، انشاءالله که "نظام اعمال"، [یعنی] قواعد عالم کنش و واکنش و عکسالعمل اعمال، نتایج، چه در دنیا چه در برزخ و ملکوت؛ انشاءالله اون پارت بعدی بحثمونه که از اول مهر شروع میکنیم.
این جلسه، اتمام بحث بردهداریمونه که مطرح شده بود و اونقدری که شبهه بود، به نظرم برطرف شد. مباحثی که مطرح شده بود؛ این جلسه جمعبندی داریم از بحث. اون هم اینه که اساساً جامعه بیطبقهای که مارکسیستها میگن، اسلام قبول داره یا نداره؟
جامعه بیطبقه دو تا معنا میتونه داشته باشه. دستهبندی میکنن دیگه و یه طبقه رو طبقه بورژوازی میدونن؛ طبقه ممتاز ویژهخوار. به این معنا، جامعه طبقهبندیشده نداریم که یه طبقه اشراف باشد که واژه جدیدش به فارسی نیمهسخت، واژه "ژن خوبه" [است].
یه تعدادی آدم ژن خوب داریم که اینا دیگه از اول در واقع... یه عبارتی، یه اصطلاحی رو خوندم، خوشم اومد، دیدم یه کسی اصطلاح تولید کرده، اصطلاح جالبی بود؛ میگفت: "اسپرمسالاری" ژن خوب رو معادلگذاری براش. بعضیا اصلاً کأنهو اسپرمشون فرق میکنه. اینا از اول در حین انعقاد نطفه، اینو خلاصه آوردنش برای اینکه رئیس بشه؛ یعنی به این انگیزه اصلاً انعقاد نطفه صورت گرفت. خب، این توی جوامع دیگری بوده و مارکسیستها روبروی همینا در اومدن؛ طبقه بورژوازی همین طبقه.
طبقهای نداریم که یه طبقه مسلط باشد. حالا من انشاءالله جلسه بعد یه اشارهای میکنم: از زمان مادها و چه و چه، طبقهها بوده. همیشه یه طبقه، طبقه ویژهای بوده. ریاستها همیشه مال این بوده، امکانات ویژه مال اینا بوده، ویژهخواریها مال اینا بوده، امتیازها مال اینا بوده. این طبقه رو ما قطعاً نداریم. عدالت اجتماعی داریم؛ یعنی هر آدمی از هر سطح معیشت باید بتونه متناسب با استعدادش پیشرفت کنه.
یه دستهبندی و یه طبقهبندی دیگری داریم که این کاملاً ایدئولوژیک است. تو غرب، طبقهبندی ایدئولوژیک و به قول خودشون نفیش کردن. اصلاً طبقهبندی که هیچ، اصلاً هیچ دستهبندی ایدئولوژیکی معنا نداره. دنیا حاکم پلورالیسم است. یعنی چی؟ یعنی آقا، هر کسی دین و عقیدهش یه امر کاملاً شخصیه و قرار نیست هیچ بروز اجتماعی داشته باشه.
این بخشش میشه سکولاریسم. وقتی که حیطه این مسائل شخصی شد، عقاید کاملاً انتخابهای شخصیه و سلیقه است. [مثلاً] شماره پیراهن آبی خوشت میاد، من از پیرهن قرمز؛ به چه حقی به من میگی من باید آبی تنم کنم؟ دین کاملاً یه مسئله این شکلیه. شما از مسیحیت خوشت میاد، من از اسلام. نه من حق دارم شما را به اسلام دعوت کنم، نه شما حق داری منو دعوت کنی.
مسلمانی هستید، میخواید برنامههای آیینی خودتونو داشته باشید، من آزادی برای شما [قائل هستم]. حتی میخوای روز عاشورا بیایی، شور و حالت را هم داشته باشی؛ ولی تبلیغ، دعوت، دیالوگ، اینا نداریم. کاملاً یه مسئله شخصی [است]، به شما اصلاً ربطی نداره که بقیه چه عقیدهای دارند.
اسلام و نظر شیعه کاملاً برعکس اینه. دین اصلاً امر شخصی نیست؛ دین حوزهش اصلاً قابل کنترل و مهار نیست. دین معادل با تمام حوزههایی است که مربوط به شماست؛ هرجا حوزه رفتاری شماست، هرجا بروزی از شما هست، دین اونجا حضور دارد.
خود اینی که میایی تفکیک میکنی، میگویی: "حوزه سیاست، حوزه عقیده نیست"، این خودش یه دینه در نگاه اسلام، در نگاه قرآن. آدم بیدین نداریم. آدمهای متدین... این فلانی متدینه، متدین هم یه بار معنایی مثبت داره. قرآن میگوید: همه متدین [هستند].
"قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ..." ادامهش [را] فلاسفه توضیح بدن که چیه. تولید اون اولی ذات، این یکی صفات است. ادامه آخرش طبقهبندی میکنه: مال خودت. پذیرفت. کافر هم متدین؛ او دینش بیخدا بودن است.
دین از ماده "دین" میاد. "فلانی دین به گردن من داره" یعنی چی؟ یعنی من در برابر یه حقی از او باید کرنش کنم، یه حقی داره، باید ادا کنم. وقتی شما یه حقی رو باید ادا کنی، یه چیزی به گردن داری، این میشه دین. برنامهای به عهدهات است. برنامهای به عهده آدمی است که هیچ برنامه تعهد به هیچ برنامهای نداشته باشه، خودشو ملزم به هیچ روش و هیچ استایلی نداده باشه، متعهد نکرده باشه. آدمی است که اصلاً لایفاستایل نداشته باشه؛ همون سبک زندگی که پذیرفته، همون مدلی که پذیرفته، همون روشی که پذیرفته، این دینشه.
این دینش اینه که با بنیبشر [یا] هر بنیحیوانی [میتوان] هر جور ارتباطی داشت؛ این هم یه جور دینه دیگه. بله، اکراه و جبری نیست برای اینکه کسی؛ چون اصلاً تدین در حوزه عقیده است، در حوزه باور. اجباراً که نمیشه کسی رو متدین و باورمند نسبت به یه چیزی کرد؛ ولی تو بروزش نه! حالا شما عقایدی که داری، بخوای متناسب باهاش عمل بکنی، تو حوزه فردی رفتاری خودت، در اون حدی که آثارش به دیگری سرایت نکنه، کاملاً [صحیح است].
دین را [میتوان] مثبت [و] منفی کرد: مثبت، اگه فقط تو خونت باشه، همه مثبت؛ اگه بیرون خونت باشه، همه منفی. قرآن چی میگه؟ میگه: دین حق داریم، دین باطل داریم. اگه حقه، همه جا رو باید بگیره: "لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ". اگرم باطل [است]، هیچ جا نباید باشه، در نطفه باید نابود بشه.
نابود شدن آن هم با نابودی کفار نیست. [بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ]. با حق به باطل میکوبیم، نه اهل حق را به اهل باطل میکوبیم. خود حق را به خود باطل میکوبیم. یعنی اهل حق به اهل باطل پیروز میشن؟ نه. خیلی وقتا اهل حق با اهل باطل میجنگن، شکست میخورن. خود حق به خود باطل پیروزه.
خود حق یعنی چی؟ یعنی منطق حق. یعنی چی پیروزه؟ یعنی پشتش بند به استدلال، بند به واقعیت، بند به حقانیت. اون [حق] پشتی [است]. مثال آب و کف: "فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ". یه آبی جاریه، یه زبَدیم، یه حبابی هم روش. [اگر] اقتصادی نیست... این حباب محکوم به بطلان است، رفتنیه، اصلاً وجود نداره. تخیل میکنی که هست. وقتی حق جاری شد، این حباب خودش میخوابه، آب میمونه.
"لِلحَقِّ دَولَةٌ"؛ روایت زیبایی [است]. باطل فقط جولان داره، ظاهر داره، فکر میکنی هست، نیست. یه دورهای امتحان اهل حقه. حق ثابته و میمونه.
اعتقادی داشت؟ نه. هر کی هر اعتقادی داشت، یا پایه دارد یا نداره، یا بنیان داره یا پشتش به جایی بنده یا نیست. خب، حالا اگر تو [جامعه] اومدیم بحث بکنیم که معیار تشخیص دین حق چیه؟ چون همه میگن که آقا، دین ما دین حقه. کسی که خوب جواب داده، جناب ملاصدراست: برهان صدیقین. قرآن، صدیقین... یعنی تاریخ فلسفه به قبل این برهان و بعد این برهان تقسیم [میشود]. واقعاً تازه برهان صدیقین [را] ملاصدرا میاره. علامه طباطبایی برهان صدیقین رو یه دور جابجا میکنه. که حالا دیگه اصل خود برهان صدیقین به دو دوره تقسیم میشه: دوره قبل علامه طباطبایی، بعد علامه طباطبایی. کسی [که آن را] جا بیفته، اصلاً یه عالم طور دیگری میبینه. تعریفش از دین فرق میکنه، تعریفش از خدا فرق میکنه. اصلاً همه چیز در نگاه شما عوض میشه. یه چیز فوقالعادهای [است].
اگرم بخوایم با همدیگه برهان صدیقین بحث بکنیم، ۱۰ تا ۵۰ دقیقه لازم داریم حداقل. بحثهای استدلالیه. اول خدا رو میبینی، بعد اون شیء رو میبینی. برهانی هم هستش که اصلاً استدلال نداره. استدلال همه مال بعد از اینه. چون اعتقاد [و] اعتقاد قرآن بر اینه، اعتقاد اهل بیت بر اینه که خدا برهانپذیر نیست. خدا استدلال برنمیداره. چرا؟ چون شما وقتی استدلال آوردی، یعنی من یه امر مبهم رو میخوام تعریف کنم. استدلال یعنی این دیگه: استدلال با چی میاری؟ با یه چیزی که روشنتره. یه امری که تاریکه رو من میخوام روشن کنم، درسته؟
آقا، با یک کلمهای که شما از من میپرسی که مثلاً "بالیوود" یعنی چی؟ "سینما" میدونی چیه؟ میگه آره. میگم "هند" میدونی کجاست؟ "سینمای هند". میگه اوکی. یه واژه مبهم رو با دو تا واژه روشن حل کردم. شما چه واژهای روشنتر از خدا داری برای اینکه بخوای خدا رو باهاش تعریف کنی؟ اصلاً اینجا وقتی واژهای به کار میبری، خود این یکی از جلوات خداست. چه جوری میخوای از جلوه تعریف بکنی ذات رو؟ اونی که هست.
همه این کتابهایی که شما تا حالا خوندید که دوزار هم نمیارزه، کتابهای دینی و اینا، [اینها] اما برهانهای بیرونیه که برهانهای سینویهاند: برهان نظم، برهان امکان، برهان علیت. اینا همه مال بوعلیسیناست. ملاصدرا یه برهان داره که از اهل بیت گرفته: برهان صدیقین. خدا خودش روشنترین دلیل برای خودش است. همه دین رو با خدا اثبات میکنیم.
اگه اینا حل بشه، اون وقت میبینید که هیچ آدمی اون وقت نمیتونه سر دینش تحجر و جمود داشته باشه. میگه آقا، ببین داعشیا همه رو میکشن به اسم اسلام. داعشیا که اصلاً خدا رو قبول ندارند! اگر ما برهان صدیقین بریم جلو، شما میبینید که اصلاً هیچکسی [از اینها] خدا رو [آنطور که باید] قبول نداره. اکثر اینها... حالا ما به مسیحیها که کار نداریم، به یهودیان که کار نداریم، اغلب تقلیلاند. تقلیل با غین. یدالله مغلوله. "قُلَّتْ أَيْدِيهِمْ بِمَا حَمَلُوا". دعوای ما با همه مکاتب سر خداست.
نماز... ما اختلاف مثلاً با یه عده سر نماز [داریم]. یه عده نماز دست بسته میخونن، ما به دست باز [میخوانیم]. خب بله، اختلاف اگه این شد، میگه: "به عقاید همه احترام بگذارید!" براتون میگم این شبهات از کتاب "صراطهای مستقیم" جناب آقای دکتر سروش [آمده است].
بس است! سلیقه [نیست، بلکه] به همدیگر احترام بگذار! خداست! تو این عالم با صدای رسا من میگم: هر کی هم خواست، باید بشینیم بحث کنیم. تو این عالم غیر از شیعه اثنیعشری، هیچکس خدا رو اصلاً قبول نداره. البته ما به خاطر اینکه یه عده خدا خدا میگن، حرمت قائلیم براشون. ازدواج باهاشونو حلال میدونیم، ذبیحهشونو حلال میدونیم، تنشونو نجس نمیدونیم.
خدا رو اسماً قبول دارند، پیغمبر رو اسماً قبول دارند. اینا یه طوایفی از اسلامه. یه عدهای خدا رو فقط قبول [دارند و] پیغمبر قبول ندارن. اینا میشن اهل کتاب که باز با ذبیحه اینا رو حلال میدونی. اگه حیوانی ذبح کردن، حلال میدونی. اینا رو نجس نمیدونیم. ولی خدا... خدای غیر شیعه، خدایی که جسمه [است]. همه اعتقاد [دارند] و واضح هم هست. همه مکاتب اهل سنت، ما همه از قرآن در میاریم [و میگوییم]: احدیت خداست. احدیت یعنی بساطت وجودی خدا. اصلاً ترکیب نداره. اگه خواست جسم بشه، باید ترکیب داشته باشه. وقتی ترکیب نداره، جسم نداره. ما با همه دعوامون سر خداست.
خدا رو اگه پذیرفتی، حالا از اینجا به بعد این شروع [مبحث] خیلی مهم، خیلی هم حساس و چالشیه. یه آبسیلون اگه من این ور اون ور بزنم، کلاً از این در میاد [و] به جایی [دیگر] میرسونیمش. ما از دین شروع میکنیم، نه از امام زمان و از نماز و اینا، بعد بگیم یه خدایی هم هست بهش کار نداشته باشیم. برهان نداره. خدا رو بدون برهان ثابت میکنیم. بقیه وجود داره یا عین وجود [است] یا موجوده؛ یعنی بهش وجود دادن.
مثال شوری و نمک هم میزنیم. هرچی که شوره، عین نمکه. باید منتهی بشه به چی؟ به عین شور. باید به عین شوری منتهی بشه که نمک از خود نمکه، خودش نمکه. هرآنچه که تو عالم موجوده، باید منتهی بشه به یه عین وجود.
خدا واجد همه کمالات باشه، باید عین علم باشه، عین قدرت باشه. عین جسم نمیتونه داشته باشه؛ چون اگه جسم داشته باشه، محتاج ترکیب است. اگه داشته باشه، باید یه مرکبی داشته [باشد]. باید یکی به اون ترکیب رو بده، باز محتاج میشه. نمیتونه عین وجود باشه. اگه عین وجود، ترکیب نداره، میشه اَحَد. اگه اَحَد شد، میشه صمد. اگه صمد شد، "لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ". حضرت امام اینو خیلی قشنگ بحث کرده [در] "آدابالصلاة".
نبوت، ولایت: این [آفریده] با غرض آفریده [شده؟] بیغرض [آفریده شده؟] با جهت [آفریده شده؟] بیجهت [آفریده شده؟]. جهتی که داشته ابراز کرده یا نکرده؟ جهت [را] که ابراز کرده، به ما رسونده یا نرسونده؟ به ما رسونده با جنس خودمون؟ به ما رسونده با یه جنسی متفاوت از ما؟ اگه میخواد برسونه، باید با یه جنسی از جنس خود من برسونه. باید یه بشری باشه که از او بگیره. این میشه پیغمبر. پیغمبر یا صلاحیت داره یا نداره؟ یا جانشین داره یا [ندارد؟] از جانشین به امامت؟ حالا اینا پکیج دارن یا ندارن؟ اون پکیج میشه دین. اون پکیج کامل است یا کامل نیست؟ ابدی است یا ابدی نیست؟ این میشه خاتمیت.
حالا شمایی که این سیستم رو قبول نداری، یا تو عرصه جامعه میخوای باهاش مبارزه بکنی یا نمیخوای مبارزه کنی: بشین تو خونت، کارت ندارم. تو هیچ جنگی شما حق نداری با رُهبان و راهبهها [بجنگی]. بعدشم تو اجرا [اگر] کشف بکنه کسی خدای منو قبول نداره، کافی میدونه برای اینکه گردنشو بزنه [و عمل کنه]؟ اگه تو داری جلوی این خدای من که عین حقیقته سنگاندازی میکنی، تو رو اول نصیحتت میکنم، موعظتت میکنم، استدلال برات میارم، بیان میکنم برات. تحمل میکنم تمسخرات و اذیتها و آزارات رو. پیغمبر سنگ میخورد، تحمل [میکرد]. تماس شخصی نگیر از همه اینایی که شکنجه میداد. خدا میخواد حاکمیت داشته باشه. تو میخوای برای حاکمیت خدا سنگاندازی کنی؟ [آیا باید] مومنین، کسانی که اعتقاد به حقیقت [دارند، را] قتل عام کنیم؟
اگه اهل کتابی، باید [از] احکام ذمّه [پیروی کنی]. احکام ذمّه چیه؟ میگی مثلاً طرف باید تسلیم بشه. تسلیم چی باید بشه؟ شرایط ذمّه اینه. این هم متن، به نظرم از علامه حلی. گوشت خوک علنی نباید بخوره. علنی. اگه مخفیانه خورد، چی؟ جالبه، میگه شما اگه از یه جایی گوشت خوک [و] شراب آوردن، یه جایی مثلاً برای بچهها شب بود، رفتن گشت، یه کامیون گرفتن پر گوشت خوک. حالا چیکارش کنیم؟ اهل کتاب میتونی بفروشی. شراب رو خیلی از فقها فتوا داده [اند]. حلال شرعی نیست، حلال قانونی؛ یعنی علنی خوردنش منکر [است]. تو مخفی خوردنش اشکال نداره. خاصیت نداره. پس گوشت خوک علنی نخوره، شراب نخوره، ربا نخوره. جامعه اسلامی مال بانکهای ما نیست. ازدواجهای حرام در اسلام انجام [نشود].
اگه اهل کتاب اینا رو انجام نده، مالیات هم پرداخت بکنه بابت اینکه مسلمین دارن تأمین امنیت میکنن براش، یه مالیات این شکلی هم داره. ابراز عقیده به معنای ترویج عقیده هم نکنه. آزادی بیان به این معنا ما نداریم. آزادی قبل بیان و بعد بیان داریم؛ اما بیان [به معنای ترویج علنی] ندارند. راحت آیه قرآن است دیگر. قبلش هم پیش پیغمبر میگفت: "من در مورد اسلام سوال دارم، دوست دارم مسلمان [شوم]." برو چهار ماه تحقیق. چهار ماه [یا] هفت سال [یا] چهار ماه و ده روز. اینا هر کدوم عددش یه نکتهای [دارد]. تو چهار ماه دوره تثبّت است؛ ثابت میشه. بچه چهار ماه که میشه روح درش دمیده میشه. زن شوهر مرده چهار ماه که میشه، عدهاش تمام میشه. دوره تثبّت بهش میگن چهار [ماه] تحقیق.
ولی آخر به هر نتیجه که رسیدی، برای خودت. حق نداری بیایی در مقام مناظره. اونجا باز اشکال نداره؛ یعنی با یکی از مسلمین بنشینی، استدلال بیار، مردم بشنوند. این هم اشکال نداره؛ ولی ترویج به معنای تخریب عقیده مقابل؛ چون تخریب حق است دیگر. [اگر بگویی] شما تحجّر هستید، دوگماتیسم هستید، [این را] نداریم. قبول کنیم، [اگر] داری با این خدا مقابله میکنی، برخورد میشه؛ یعنی منعت میکنه از این ترویج. اگه منعت کردن، شمشیر کشیدی، شمشیر از دستت در میارن. شمشیر کشیدی [و] آدم کشتی، تربیتت میکنم. این بردهداری مال اینجاست. تربیتت میکنم، [تو را] در بیت صالحی بین تو [و] جامعه مسلمین به عنوان یه برده؛ یعنی اختیارات مالی تو ازت میگیرم تو این جامعه، تربیتت میکنم. ببین برخورد این پلنها چقدر دقیق و منظّم است.
دستهبندی کفار، خیلی مختصر، این دو سه دقیقه... ببخشید. [دسته اول:] کتاب آسمانی دارند: یهود و نصاری. اینا رو یا باید اسلام بیارن، یا باید جزیه بدن. جزیه همونی بود که اهل ذمّه میدادن: مالیات. اگه اسلام آوردن، حرفی نیست. اسلام نیاوردن، جزیه دادن، قبول میشه همون مسیحی بمونن، همون یهودی بمونن. سوره توبه، آیه ۲۹.
دسته دوم: اینایی که احتمالا... ببین چقدر دقیق است، چقدر ظریف و زیباست. یه عده هستن، معلوم نیست اینا دینشون مربوط به کتاب آسمانی باشه، مثل کیا؟ کتاب آسمانی دارند. اگه قبول کردن اسلام رو که پذیرفتن، نپذیرفتن باید اهل جزیه بشن (مالیات). عضو شورای شهر میتونن بشن یا نه؟ بحث روزمونه اینا. چقدر یک سال معطل گذاشتن بنده خدا!
و دسته سوم، کسایی که دیگه احتمال اینکه کتاب آسمانی هم داشته باشند [کم] است. الان یکی از این دسته سوم کیها هستند؟ حالا آتشپرستها که روشن [است]. بتپرستان روشن. بهاییها... بعضی از تحریمهایی که میشیم، به خاطر اینکه حقوق بهاییها رو به رسمیت نمیشناسیم. آقا، این آدمه دیگه! یعنی چی شما از حق تحصیل محرومش کردید؟ بهایی رو مثلاً. حالا جالبه که حق تحصیل هم دارن. تو کرج ما از هر پنج نفر، دوتایشان بهایی بودن. مغازههای اطرافمون [همینطور]. [اما] کتاب ندارند. بهاییها [و امثالشان] حتماً باید اسلام بیارن. از اینا جزیه هم قبول نیست: یا اسلام یا جنگ.
این کجاست سندش؟ سندشو نیاوردم. از علامه حلی، به نظرم در کتاب "منتهی" [است]. منتها علامه [حلی میگوید] با همه اینا که مخالف اسلام [هستند]، باید جنگید. یکی اینکه فقط باید اسلام بیارن، وگرنه جنگ و اموالشون گرفته میشه. اون بحث بردهداری که اینا همه غیر اهل کتاب بودند. نه کتاب دارم، نه احتمال کتاب درشون [هست]. اونایی هم که ازشون پذیرفته میشد، یهود و نصاری و زرتشتیها بودن که اگر پذیرفتن، دیگه جنگ با اینا درست نیست.
اگه کسی گرفت [و] یکی از اینا رو کشت، یهودی رو کشت (یهودی که تو مملکت اسلامی بود)، اون قاتل مسلمانش رو میگیرن، اعدام میکنن. ظریفه! اینکه امیرالمومنین فرمود: "خلخال از پای دختر یهودی کشیدند" [اشاره به یک واقعه خاص در جنگ است]. نه یعنی یهودی صهیونیستها [آزادند]. من دیدم [که] انگلیسی [ها] تو ایام جنگ با [آنها میجنگند]. خیلی جالبه واقعاً چه دین عجیبغریبی بعضیا دارن! تو [میگویی]: "آقا مگه روایت نداریم خلخال از پای دختر یهودی کشیدن؟" ببین دارن صهیونیستها رو میکشن. بیسوادی واقعاً سرطان است.
شرایط عرض کردم: وسط جنگن. تو برخورد مسلحانه که اینا با اینا برخورد [میکنند]. بعد از اینکه جنگ تموم شده، یا آزادشون میکنی، یا ازشون مالیات میگیری و اون بحثهای مربوط به بردهداری و اینها. این یه چکیده از بحث بردهداری بود. بحث بردهداری خیلی دامنش وسیعه. گفتیم که هم شبهات رو برطرف کنیم، همین که طبقه بندی اجتماعی رو یه مسائلی ازش مطرح میشه. انشاءالله فردا وارد یه فاز دیگهای از این بحث طبقات اجتماعی میشیم. وارد مباحث مربوط به دانشگاه، طبقه متوسط شهری و طبقه متوسط جدید. بحث بسیار چالشی و حساس و خطرناکی داریم.
در فرج امام عصر تعجیل بفرما. قلب نازنین حضرتش از ما راضی بفرما.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...