اهمیت عبارت نوشته شده بر روی در سوم جهنم بر چه مبناست؟
تبیین عبارت اول حک شده بر در سوم جهنم
عالم جلیلالقدری که در لحظه سکرات گرفتار یک دروغ مصلحتی بود
محاورههایی که رایجاند؛ اما همگی دروغ!!!
روایت داستانی از امام رضا علیهالسلام : بگویید دوستدار اهل بیت هستیم نه شیعه
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی
درهای جهنم بر هرکدام معارفی از معارف حک شده است که نشان میدهد خدای نکرده چه کسانی و به چه دلیلی در جهنم داخل خواهند شد. درِ اول و درِ دوم جهنم را عرض کردیم، کلماتی که روی این درها نوشته شده است. درِ سوم جهنم را، که از جهتی درِ مهمی است، انشاءالله کلماتی که روی درِ سوم نوشته شده است را طی سه شب خدمتتان عرض میکنم. هر کلمهای را باید یک شب بحث بکنیم؛ سه جمله، سه کلمه روی درِ سوم جهنم حک شده است. هر جمله جای یک شب گفتگو دارد. این کلمات نشان میدهد که از این در چه کسانی وارد جهنم خواهند شد.
اولین جملهای که روی درِ سوم حک شده، این است: «لعن الله الکاذبین»؛ یعنی خدا دروغگویان را لعنت کند. درِ سوم، دروغگوها وارد جهنم میشوند. خدا لعنتشان کرده، ملعون هستند.
دروغ کلید ورود به تمام گناهان است. امام عسکری (علیه السلام) فرمود: "تمام بدیها، تمام خبایث"؛ همه خبایث در اتاقی وارد اتاق میشوند که همهجور آلودگی در آن هست. آدمی که اهل دروغ باشد، از این روایت فرموده میشود؛ آدمی که اهل دروغ باشد، از هیچ چیزی ترس ندارد و هر غلطی از او سر میزند. وقتی که آدم خراب میشود، وقتی که دروغ میگوید، خیلی حساس است.
مدارس تربیت خانوادگی ما؛ ماها خودمان گاهی بچهها را دروغگو بار میآوریم. تلفن زنگ زده، برمیدارد میگوید: "کیه؟ بابا فلانیه، بگو نیستم." حالا این ماجرا، بچه تلفن را برداشت، بابام از آن بالا (پنجره) وایساده بود، نگاه میکرد، دید طلبکار آمده. این بابا از پشت پنجره صدا کرد بچه را، گفت: "به این طلبکار بگو که بابایم نیست." بدهکارها آن بالا، پشت پنجرهاند. بچه پشت سر گفت: "بابایم نیست. بابات خواست بره بیرون، بهش بگو سرش هم با خودش میبره." پشت پنجره سر خود را دروغگو کند.
"ظرف بچه من شکسته"؛ با ترساندن بچه، بچه وقتی دروغ یاد گرفت، دیگر هر کاری از او سر میزند. گناههای خاص فقط برایمان بد میآید، میترسیم. کلید شلوغی است. آدم با دروغ میرود جهنم، با همهرقم دروغ: دروغ مصلحتی، دروغ کوچک، دروغ شوخی.
آداب جهنمی. شیخ عباس قمی (رضوان الله علیه)، صاحب مفاتیح. ایشان خیلی انسان وارستهای بود، خیلی مخلص، خیلی دلسوز. یک لحظه قلمش متوقف نمیشد. دهها کتاب نوشته است، بهتر از یکی اینکه قابل استفاده باشد. تفریح؛ "تفریح برای اینکه ننویسی، بگم رفتم تفریح، ننوشتم." این ماجرای مفاتیح ایشان، آن ماجرای منازل الآخره ایشان. خبر دارید؟ نوشته بود، به اسم خودش نبود. یک شیخی، شیخ اسماعیل نامی بوده، ظاهراً در قم. این کتاب دستش آمده بوده، این را میآمده منبر میخوانده. پدر شیخ عباس قمی پای منبر میرفته، خیلی از کتاب خوشش میآمده، از مطالبی که گفته میشده. از مطالب دیگر، پسرش نوشته بوده، خبر نداشته. میآید میگوید: "بیا بچه طلبه! منبر فلانی را ببین، چه مطالبی میگوید." (در حالی که آن مطالب مال خودش بود.)
انسان خالص، وارسته. مریض میآوردند، انگشت میزد. انگشت برای اهل بیت کار کرده بود، شفا میداد. انگشتی که به آب میزد، شفا میداد. لحظات آخر عمر، دیدند شیخ عباس قمی رنگش پریده. گفتند: "آقا، چی شده؟" فرمود: "موقع جان دادنمه. جوان بودم، یک بار دروغ گفتم، الان گرفتارش شدهام. موقع جان دادن برای آزارم." دروغ مصلحتی، الان گرفتاریاش را دارد.
دروغ حالا مثل نقل و نبات. در مغازه دروغ میگویند، تلویزیون دروغ میگویند، تو مناظره دروغ میگویند، تو وعده انتخاباتی دروغ میگویند، تو مسجد دروغ میگویند. یک آدم جهنمی. جهنم گرفتاریهایی دارد. روایت دارد یک دروغ گاهی آدم را تو برزخ و در قیامت پانصد سال نگه میدارند. بابت یک دروغ، بابت یک دروغ.
امیرالمومنین (صلوات الله و سلام علیه)، فردا شب، شب ضربت خوردن. تو ماجرای شورای شش نفره، آقا جان، من انتخابات برگزار کردند. یک طرف امیرالمومنین، یک طرف دیگری که شد خلیفه سوم. شش نفر بودند، رأیگیری کردند. اگر آرا مساوی شد، هر طرفی که عبدالرحمن بن عوف، حالا هر طرفی بود، به هرکسی رأی داد، او خلیفه بشود. اولی که رأی گرفتند، امیرالمومنین (صلوات الله و سلام علیه) رأی آوردن. میگفت: "ما شما را قبول میکنیم. شما باید یک جمله بگویید. بگو من خلیفه میشوم، تعهد میدهم بر اساس سنت رسول الله و سنت شیخین، خلیفه اول و دوم، بر اساس سنت رسول الله و سنت شیخین عمل کنم." (حضرت) بسم الله الرحمن الرحیم گفت: "تعهد میدهم بر سنت رسول الله عمل کنم." گفتند: "میدهی از دست، حکومت را؟" فرمود: "امیرالمومنین آقا جان من حکومتش را از دست داد، به خاطر اینکه یک دروغ نگفت." برای چهار سال ریاستجمهوری. جهنمی هم هست. شورای شهر با یک شهرداری و یک مجلس، این همه دروغ به هم گفتند، این همه تهمت زدند. رهبر معظم انقلاب: "تاریخ انقلاب را عوض کردید برای اینکه رأی بیاورید. جلاد شهید را عوض کردید، ظالم و مظلوم را عوض، قاطی کردید. کی کی را کشته؟"
«لعن الله الکاذبین»؛ لعنت خدا بر دروغگو. دروغهایی که بین ما رایج است، اینها را بگویم. یک ده، پانزده مورد من اینجا جمع کردم، خیلی سریع برای شما بگویم. دروغهایی که بین ما رایج است: این پیامهای تسلیت، آنها که مینویسیم برای رهبر معظم انقلاب. در خاطرات ایشان نوشته بودند: "متن تنظیم کرده بودم، یک نفری از علما از دنیا رفته بود. متن را تنظیم کرده بودم. پیام تند، که مثلاً بنده از شنیدن خبر درگذشت ایشان بسیار متأسف شدم." "بسیار"ش را خط زد: "بسیار متأسف نشدم، متأسف شدم، بسیار متأسف نشدم، کمال تأسف را نداشتم." (به من) "عماد تعصب، بسیار متعصب." "خبر جانگداز..." جان گداخته شد، مگر جان گداخته میشود؟ "شادروان!" شما مگر خبر دارید روانش شاد است؟ آرامگاه مرحوم شادروان، آرامگاه ابدی. ابدی هم نیست، یک روزی آرامگاه ابدی است.
شادروان خدا رحمت کند، مرحوم آیت الله حائری یزدی. ایشان وقتی از دنیا رفت، شیخ مهدی از علمای بزرگ بود. استاد همین مقام معظم رهبری بود. (پدرشان) مؤسس حوزه. "مرحوم مغفور." پدر ایشان به من گفتش که: "من مرحوم و مغفور هستم، ولی دوست دارم آن سر انگشتانم. این همه مراقبه، الکی حرف نزن." مبالغه، مبالغه دروغ است. "دو ساعت علاف شدی." "دمای هوا شصت درجه است." "پانصد نفر را کشتند." صبح تا شب.
یکی دیگر از اقسام دروغ که شنیده میشود: "بگه شنیدم، میگویند اینجور، میگویند مردم، میگویند تازه وقتی که دیدی میشه اونجور، میگن اونجور میگن..." این روش فضای مجازی: "هرکی از هرجا یک چیزی میگوید."
و دروغ شوخی. میگوید: "آقا شوخی کردم، به شوخی گفتم." دروغ به بچه: "شب برات میخرم. هفته بعد میخرم. فلان جا رفتی میخرم."
اسامی جاهایی که میگذارند: "سازمان حقوق بشر، سازمان حمایت از مصرفکننده." دروغ. دایره دروغ گسترده است. تا مثلاً بعضیها را آدم میبیند، آمبولانس است، میخواهد تو ترافیک گیر نکند، آژیرش را الکی روشن میکند، مریض هم ندارد. همه میروند کنار، این هم دروغ. با اشاره سر، با اشاره دست دروغ است. حتماً نباید آدم بگوید. با دست اینجوری کرد، با سر، آدم با دفترچه یکی دیگر برود پیش دکتر. نقل و نبات. پاسپورت یکی دیگر را نشان میدهد، کارت گواهینامه یکی دیگر را نشان میدهد. با شناسنامه رأی میدهد. کارت آزمونش را میدهد، یکی دیگر جایش میرود امتحان میدهد. بعد مدرک میآورد، با همان مدرکهای تقلبی، قلابی، مدرک دروغی از یکی دیگر برداشته، تقلب کرده، پایاننامه نوشته، دکترا گرفته. بالای کشور داریم کسانی را که مدرکشان تقلبی است.
صندوق میوه، سر و ته صندوق، خوبها را رو گذاشتهاند، تقلب. ایرانسل. تعزیرات دارد. تعارفات: "ممنون، سیرم! بفرمایید منزل!" دروغ. "ما خیلی به شما ارادت داریم، دلم برات تنگ شده بود!" دروغ است.
امام صادق (علیه السلام) با یکی از اصحاب، از مسجد رفتند سمت منزل یکی از اصحاب. دنبال حضرت راه افتاده. رسیدند جلوی در. اسماعیل، پسر امام صادق (علیه السلام) میگوید که: "من دیدم حضرت در را باز کردند و رفتند تو. از این آقا خداحافظی کردند، گفتند: آقا، یک تعارفی، تشریف بیاورید داخل، خدمتتان باشیم؟" یک آدم میتواند تعارف بکند که دیگر تعارف نیست. "واقعاً حساب کنم؟" "بگذارید حساب کنم؟" لعن الله الکاذبین. بدون آگاهی شهادت دادن، بدون آگاهی. طرف یکی را گرفتن، قضاوت کرده: "زن و شوهر مشکل دارند." چون رفیقش است. "طرف مرده را بیاور تو." خبر داری زندگی اینها چیست؟ از آن ور هم غیبت است. آمارسازی. آمار میسازد. "نرخ بیکاری رفته بالا." میآیند بدون اینکه بگویند، "آنهایی هم که در هفته یک ساعت کار میکنند، شاغل محسوب میکنند."
خلف وعده. آدم یک چیزی بگوید، عمل نکند. بلکه بعداً بیاید بگوید: "من نگفتم!" یک جور دیگر نقل کند، کم و زیادش کند، یا لحن طرف را عوض کند. خیلی دایره دروغ گسترده است. خودش اهل عمل نباشد، آدم ادعا داشته باشد یک چیزی را، اهلش نباشد، اینها دروغ است.
این ماجرا را بگویم: یک جمعی از مدینه آمدند منزل امام رضا (علیه السلام). پشت در منزل امام رضا رسیدند. چندین نفر بودند، بزرگان مدینه بودند. در زدند. اباصلت هروی (رضوان الله علیه)، ایشان در را باز کرد. "ما از مدینه آمدهایم آقا را زیارت کنیم. شیعیان شما از مدینه آمدهاند." "شیعیان شما از مدینه." خدمت امام رضا عرض کرد. گفت: "آقا، جمعی آمدهاند، گفتند: شیعیان شما از مدینه آمدهاند." حضرت فرمودند: "راهشان نده!" (اباصلت) آمد پشت در گفت: "حضرت اجازه ندادند." رفتند. فردا آمدند، پسفردا آمدند. چهل روز اینها میآمدند. حضرت راه ندادند. روز آخر به گریه افتادند: "زیارت آقا آمدهایم. چهل روز (است) رفتیم در خانه علی بن موسی الرضا. در چی میگویند؟ دشمنان ما چی میگویند؟" رفت خدمت امام رضا (علیه السلام). حضرت آمدند. ببینید چقدر این جمله عجیب است. حضرت یک نگاهی پیدا کردند. اینها با گله و گریه گفتند: "آقا جان، شیعیان شما هستیم." حضرت فرمودند: "خب همین دیگه! دروغ میگفتید. من برای چی باید دروغگو را تو منزل خودم راه بدهم؟ شما شیعه هستید؟ شیعه سلمان است، شیعه ابوذر است، شیعه حسن و حسین بودند. شیعه حسن و حسین! شما شیعه نیستید. اگر روز اول گفته بودید ما دوستدار علی بن موسی الرضا هستیم، راهتان داده بودم." (دروغگو) زائر نیست، دروغگوها را راه نمیدهند به زیارت حقیقی.
اینجایش خیلی عجیب است. حضرت. اینها چند بار آمدند پشت در. فرمود: "چهل بار. از طرف من مدینه میروی. میروی در خانه تک تک اینها هدیه میبری، چون چهل بار پشت در خانه من آمدهاند."
شیعه سلمان، شیعه ابوذر، این بود که امیرالمومنین تنها بود. این بود که فاطمه زهرا تنها... فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بعد پیغمبر با آن حال نزار، آن تن رنجور، یک خانم هجده ساله، پدر از دست داده، بین در و دیوار، فرزند از تازیانه خورده، سیلی خورده، عزادار. "معترض، دست بیمار من را سوار این شتر کن! شبها من را ببند، در بزنم علیه..." مگر بیعت نکرده بودید؟! میفرمود قرار شماها فردا صبح. وقت فلان اول طلوع آفتاب مثلاً میدان اصلی شهر با سر تراشیده. صبح میشد، آفتاب میزد، میدیدم چهار نفر آمدهاند: سلمان و ابوذر. همین.
این شد فاطمه زهرا تنها. آن شب آخر وصیت کرد، شب هجدهم ماه رمضان، هجده ساله. وصیت کرد: "علی جانم! دیگر راضی نیستم هیچ کدام از این مردم، نه تشییع جنازه را بیاور! من از قبل، من خبر داشته باشم." همان سلمان و ابوذر که هر روز میآمدند، همانها میآمدند. فاطمه بعد از پیامبر دائمی سرداری دستمالی بر سرش میبست. درد داشت، غصه اسلام را بیخود جای نشست. انحراف دین برایش خیلی سخت بود. "شهر پیامبر، دوست پیامبر را زدند. شهر چرا دخت پیامبر؟" یک شب بیشتر تا شب قدر نمانده.
خانم جان! یا فاطمه! خانه شما آمدیم، دست ما را بگیرید. برای شبهای قدر آماده کنید. خاک عالم بر دهانم، در به غربت! خاک عالم بر آن ضربه درد. بوسه بر دست علی زد تا دلش آرام شد. دیدن آن دست، دسته صد برابر. صبح تا شب زخم برمیداشت. تا صبح در آه. سرتاپای زخم و پای تا درد داشت. یک نفر از بچهها سبز آغوشش نرفت. میدیدم مادر درد.
لا اله الا الله. لا اله الا الله. مگر قانون هجده ساله چقدر میتواند بد دیده باشد. فرمود: "علی جان! مصائبی بر من وارد شد، اگر روزهای عالم وارد میشد، همه روزها شب میشد." جان به فدای مظلومیتت. قانون، غربت قانون. آیهای نازل شد: "مردم مدینه پیغمبر را با اسم کوچک صدا میزدند." آیه نازل شد: "از این به بعد هرکی خواست پیغمبر را صدا بزند، فقط میگوید یا رسول الله!" پیغمبر وارد منزل دختر شدند. همین که وارد شدند، فاطمه زهرا رو کرد، صدا زد: "السلام علیک یا رسول الله!" پیغمبر روی خود را درشت کردند: "دخترم! تو دیگر چرا اینجور صدا میزنی؟" عرضه داشت: "هر آیهای نازل میشود، از همه ما عمل." فرمود: "تو من را همان بابا صدا بزن، اینجور بیشتر به دلم." خدا هم به این راضی است. از آن به بعد صدا زد: "بابا." رو به همان: "یا ابتا." آمادهاید؟
روضه پیغمبر. فرمود: "تو پدر جان به من خیلی بیشتر به دلم مینشیند." ولی یقین دارم یک "پدر جان" فاطمه دل پیغمبر را آن وقت بین در و دیوار صدا زد: "یا ابتا، یا رسول حبیبه! بابا جان! ببین با دختر زهرا!" یا زهرا. «و یعلم الذین ظلموا ...» ظالمین نسلک.
اللهم یا رحمن و یا رحیم، یا مقلب القلوب، محمد و آل محمد. یا فاطمه و یا فاطمه، یا محسن به حق الحسن. یا قدیم الاحسان، الحسین. اللهم عجل. به آبروی فاطمه زهرا، امام زمان برسان. قلب نازنینش از ما راضی و خوشنود باد. عمر ما نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما نوکر شهدا، فقها، امام، آیت الله روحانی. برکت حضرت زهرا بفرما. شب اول قبر مادر سادات به فریادمان برساند. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. کامل عنایت بفرما. مظلومین عالم از شر ظالمین نجات بده. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هستند، بفرما. رهبر معظم انقلاب، مراجع عظام، علمای منصور بدار. هر آنچه گفتیم و سلام. آنچه نگفتیم و سلام ایرانی برای ما رقم بزن. و صلی الله.
در حال بارگذاری نظرات...