ظرفیت و گنجایش جهنم و کیفیت عذاب متناسب با اعمال گنهکاران
عبارت حک شده بر روی درب دوم جهنم
سخت ترین عذاب ها، مختص عالمان سوء
فلسفه خمس و دلیل وضع حکم شرعی آن
بهره مندی اموات از خیرات و صدقات و احسان به همان کیفیت
نیکوکاری و خدمت به خلق در سیره اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولیروایات دربارهی درهای جهنم، بحث مفصلی است. بحث جهنم، بحث درهای جهنم… دیشب روایتی را خواندیم؛ رسول اکرم (ص) فرمودند: «من معراج که رفتم، بر درهای جهنم سه جمله دیدم». هر دری سه جمله داشت. درِ اول را تقدیم کردیم. روایتش را خدمت عزیزان! درِ دوم جهنم… قبلاً عرض کردم خدمت عزیزان که درهای جهنم، درهای کنار هم نیستند. روبرو ندارد که یک در این پشت باشد، یک در از این ور. درهای جهنم اینطور نیست. درهای جهنم روی یکدیگر است. جهنمی را در داخل جهنم پرت میکنند، او به میزانی که وضع باطنیاش بدتر باشد، فرو میرود. یکی یک مرحله بد است، درِ اول میماند. یکی بیشتر بد است، فرو میرود. این هم جهنم، هم اینطوری است. مکان، مکان جای تنگ است. از رسول اکرم (ص) پرسیدند: «یا رسول الله، چطور است که جهنم جای تنگ است ولی آیهی جهنمی: «هر چقدر میدهند به این جهنم، فتقول هل امتلأت؟ هل من مزید؟» بهش میگویند سیر شدی؟ این جهنمیها را که گرفتی، پر شدی؟ مزید؛ بازم بدید! هر چه جهنمی بدهید، ما جا داریم». گفتند: «یا رسول الله، چطور است شما که میگویید جهنم جا ندارد، مکان ضیق است، میگویند بازم جا دارد؟ میگوید جا دارم!» حضرت فرمودند: «مثل میخ روی دیوار میماند». دیوار بزنی، دیوار میخ را قبول نمیکند. به سختی باید این میخ را در دیوار فرو کرد، ولی یک دانه فرو میکنید، هنوز صدها جای دیگر هست. برای تک تکش به سختی داخل میشود. جا تنگ است ولی برای صد تا مثل این. تک تک جهنمیها جای خودشان تنگ است، جای تنگ و سختی دارند ولی ده هزار، صد هزار، یک میلیون داخل جهنم هستند. از عجایب جهنم. لذا درهای جهنم روی یکدیگر است. طبقات جهنم اینطور است.
آن شخص جهنمی فرو میرود. در این درد خودش را به زور داخل میکند. جای جهنم… یکی میآید همان بالا میماند، سمت گناهانش کمتر است، خباثت باطنیاش کمتر است. یکی میآید فرو میرود، یک درجه پایینتر. درجات دیگر نیست، اینها درکات است. درکه، درکه میآید پایین تا به آن اعماق جهنم. درِ دوم جهنم… روی درِ دوم جهنم چی نوشته؟ درِ دوم جهنم نشان میدهد که چه چیزهایی از این در میروند؟ درِ دوم جهنم سه تا کلمه دارد. «من أراد ان یکون عریاناً یوم القیامة فلکس العاریه فی الدنیا». کسی میخواهد روز قیامت عریان نباشد، در دنیا تنهای عریان را، بدنهای عریان را بپوشاند. درِ دوم جهنم، ورود کیا است؟ ورود به کسانی که دریغ میکردند از اینکه وسایل و امکاناتشان را بدهند به دیگران.
سورهی مبارکهی ماعون را ملاحظه فرمودید؟ اینها جهنمیاند ولی انفاق ندارند. دستگیری ندارند. زکات نمیدهند. ما روزهگیر جهنمی هم داریم؟ بله. عالم جهنمی هم داریم؟ بله. آن پایینترین مراتبش این مال عالمان جهنمی است. در جهنم بدترین جایش، فرمود: «بوی گندی از آن، روایت از رسول الله منتشر میشود که سایر جهنمیها فرار میکنند از جهنم». جهنمیان فرار میکنند. میگویند: «خدایا، میشود این را ببری یک جای دیگری؟ ما داریم اذیت میشویم». عالم مجتهد بوده، رساله داشته، آیتالله بوده، عضو مجلس خبرگان رهبری بوده. بدترین جای جهنم به سواد و تحصیلات و مدرک و به وظیفه است. وظیفه چقدر انجام داده؟ «فی أموالهم حق معلوم للسائل والمحروم». بقیه سهم دارند در اموال ما. آقا جان، این سهم سادات، این خمس، اینها سهم بقیه است. سهم فقرا است. سهم امام زمان در مال ما یک پنجم اموال ما سهم امام زمان است. به قول حقوقدانها و فقها سهم مشاع. آن برنجی که آدم در منزل اضافه میآید، یک پنجمش را نمیدهد.
امام زمانه ماجرای فدک ۲ لیتر گریه میکند که چرا حق حضرت زهرا (س) را خوردند؟ خودش سهم سادات نمیدهد. خودش… آنها دستشان میرسید، باغ فدک را گرفتند. ما دستمان میرسد، این یک پنجم حبوبات و گوشت و… روز قیامت کسانی که لباس پوشاندند، اینها عریان محشور نمیشوند. عریانی روز قیامت مطلب عجیبی است. در ادعیهی ما زار زدهاند. ببینید این دعای ابوحمزه را که شبها میخواندند، امام سجاد (ع) زار میزدند، گریه میکردند از اینکه روز قیامت عریان محشور میشوند. آدمها از قبر سر در میآورند، لباسی ندارند. لباس چیست؟ لباس کی میفرستند؟ آدم میفرستد لباس در همین دنیا. همین لباسی که دادیم دور انداختیم به سطل آشغال بندازند. در اروپا و آمریکا محترمانه دادند به خودش. تو چه کاری است؟ زبالهگرد بشود، دنبال در زبالهها چیزی پیدا کند برای خودش. با اجرا با احترام.
ببینید فاطمه زهرا (س) شب عروسی. خیلی حرف است! یک دختر جوان. آدم بودن، تمایلات داشتن. لباس عروسی تنش بود. حضرت فاطمه زهرا (س)، آن خانم فقیر آمد خدمت فاطمه زهرا (س). گفت: «خانم جان، سر و وضع من اینطور است». در تاریخ شنیدهای اینجور نقل بکنند در مورد کسی؟ گفتند: «فاطمه زهرا (س) لباس مندرس، چروکیده، پاره به تن کردند». لباس عروسی را دست گرفتند، آوردند دادند به من. «لباس عروسی من باشد برایت. باور داشتم قیامت، قیامت.»
امیرالمومنین (ع) ناله میزد، گریه میکرد. چقدر راه زیاد است! راه طولانی. توشه ما کم است. امکانات… اینها میدانستند چه خبر است در عالم. اینها میدانستند بعداً چه خبر است. اینها دیده بودند عالم عریانی را. میدانستند اینجا چقدر برایمان مهم است لباس. یک لباسی که در مجلس قبل تنش کرده، مجلس بعدی آن را تنش نمیکند. لباس یک کم آلوده باشد، سیاه جوهری باشد، رنگ داشته باشد، تنش نمیکند. خب اینجا که مردم، مگر چقدر سر در میآورند از باطن کار؟ آنجا همه باطن یکدیگر را میبینند. رسواییاش هم بدتر است. راه فرار ندارد. نمیشود پوشاند. اینجا میشود یک توجیهی آورد برای بقیه باخبر نشوند، نفهمند. آنجا همه چی رو است، معلوم است. لباسمان چیست؟ آنجا همین همینهایی که انفاق کرد، شکل ملکوتی پیدا میکند، میشود لباس آدم.
شما هدیه برای اموات که میفرستید، اینطور است. خواب دیده بود، خانم را. خیلی زن بد اخلاقی بود. خیلی بد اخلاق. همهاش دعوا و درگیری و سلیطهای. پسرش دید که آن طرف معذب است. یک کم گوسفند دارد. این را به زبانش میمالد، به لبش میمالد با یک پارچه کوچک که جلویش گرفته. گفت: «مادر، چه خبر؟» آن طرف خب ما که بیچاره… «اوضاع خراب است». گفت: «اینها چیست؟» گفتی: «اینقدر پیرو… یک وقتی مهمان داشتیم، این را به خاطر خدا گفتم بگذار در غذاش بریزم خوشمزه بشود. این دستمالم یک وقت دیگر گدایی آمد دم خانه. این دستمال را دادم بهش. هیچی دیگر نداشتیم. این را بهش بده. این دو تا قبول کردند. یک پیر دادیم. دستمال اینجا یک دستمال است ما را پوشاند تا یک حدی.»
این عالم درهای بسته را باز میکند! علامه تهرانی (ره)، سید محمد حسین حسینی طهرانی (ره) کتاب شریفی دارد (شناسی ۱۰ جلد). این کتاب کتاب بسیار خواندنی، بسیار خواندنی. خصوصاً اگر عزیزان توانستند جلد یک و دو این کتاب را مطالعه بکنند، خیلی خوب است. از جلد چهار به بعد یک خورده مباحث تخصصی. خصوصاً جلد یک. ایشان میفرماید که از یکی از اقوام نزدیکشان نقل میکند. حالا یادم نیست. خیلی سال پیش نوجوان بودم. فامیل ما یک روزی… قدیمیها حالا مخصوصاً تهرانیها به آلبالوپلو خیلی علاقه دارند. نمیدانم در مازندران هم مرسوم هست آلبالوپلو یا نه. آن سمت آلبالوپلو خیلی غذای اعیانی و مورد علاقهی خانم است. حالا عمّهی ما کی مثلاً آلبالوپلو درست کرده بود… بوی آن پیچیده بود. آقا یک کم از این به ما بدهید. ایشان گفتش که: «خب، صبر کن من برم برات.» رفت پیدا نکرد. منتظر بود. حمامِ تاسِ حمام که نوره و اینها میریزند. دم در داد. «این هم خیرات برای پدرم مرحوم». علامه تهرانی: «پدرم آمد در خواب گفت: دستت درد نکند. امروز آلبالوپلو برای ما فرستادی. شکم سیر آلبالوپلو خوردیم. ولی این هم ظرف بود برای ما فرستادی؟ چرا در تاس حموم؟» دقیقاً در همان ظرفی که دادی، برای ما آمد. دقیقاً همان که فرستادی. یک تکه پارچه میدهد، آن طرف لباس. کسی که غذا بوده، آن طرف غذا. یک لیوان آب میدهد، آن طرف آب میشود. این قضایا فراوان است. میخواهم نقل بکنم برایتان. ساعتها باید بنشینم عرض بکنم.
یک آقایی بود در قم بهش میگفتند: حسین خاله. یک شب مهمان داشت. در گرمای تابستان قم که خدا برای هیچ بنیبشری نخواهد چنین گرمایی را در هیچ کجا. گرمایش واقعاً زبانزد است. من برایم پیش آمده. پشت بام منزل رفتم ظهر تابستان، دیدم ایزوگام منزل آب شده! گرمای ۶۰ درجه. بودی بعد از ۵ درجه شب گرم قم. یک خانمی با دوتا بچه. یک بچه شیرخواره با یک بچه سه چهار ساله. مهمانِ… میگوید: «که این را بنده از که شنیدم؟» از آیتالله روحانی قم، امام جماعت مسجد امام عسکری (ع) قم. سید بزرگوار. «مهمان داشتیم حسین خاله. نیمه شب داشت به بچه شیر میداد. مامان، من آب میخواهم. تشنهام. من تشنهام. نمیتوانم تحمل کنم. حسین آقا، خدا خیرت بدهد. خدا پدر تو را بیامرزد. یک لیوان آب به این بچه بدهید». گفت: «یک لیوان آب دادیم و آمدم خوابیدم». سی سال پدر رفته بود، خوابش را ندیده بودم. بعد سی سال یک روز دلم بیابان نیست. یک روز بیابان برهوت عظیم اطراف بیابان طوفان شد. از هر گوشه یک چیزی بلند شد. آمد چسبید، شد هیکل یک صورت. دیدم پدرم است. گفت: «سی سال معذب بودم. یک لیوان آب به این بچه دادی! مادرش گفت خدا…» صورت فاطمه چرا؟
امیرالمومنین (ع) اینطور بود. شبها پا میشد، دیوار را دوشش میگذاشت و میرفت. وجود نازنین امیرالمومنین (ع) که این شبها شبهای شهادت آقا است. مثل چند شب دیگر، وقتی غسل دادند بدن نازنینش را. امام مجتبی (ع)، حضرت اباعبدالله (ع) دیدند پشت بدن نازنین امیرالمومنین (ع) زخم دارد. خب این زخم جنگی نیست. «ماشاالله علی!» کسی نبود در جنگ پشت به دشمن کند. فقط رو دارد. «زره من پشت ندارد چون من هیچ وقت به دشمن جز فرار نمیکنم. من فقط حمله میکنم. فرار برای همین زخم نداشت پشت». امیرالمومنین (ع). گفتند: «این زخمها چیست؟» فرمود: «این زخمهای سی سال سحرهاست که بار نان و خرما را دوشش گذاشت برای یتیمهای کوفه و مدینه بود». پس چه میکردند با امیرالمومنین (ع)؟
آن زن بیوه در اطراف کوفه. امیرالمومنین (ع) خانمی دارد سطل آبی میکشد. «سطل آب را به من بده. به نظرم ابن شهرآشوب نقل کرده در مناقب». فرمودند: «این سطل آب را به من بده. من برایت بیاورم». سطل آب را داد. گفت: «خدا کمکت کند جوان، ولی خدا از علی نگذرد». «برای چی؟» «علی شوهر من را به کشتن داد». «شوهر من را برد به جنگ سپاه معاویه». همسر شهید بود. «شوهر من را برد به سپاه جنگ معاویه. شوهر من کشته شد. من ماندم و دوتا بچه یتیم». «غذا دادن به منزل آمدند. رفتند داخل منزل». فرمودند: «تو بچهها را نگه میداری من غذا درست کنم، تو لاندا درست میکنی من بچهها را نگه دارم؟» گفت: «من بچهها را نگه دارم برایم راحتتر است». امیرالمومنین گندم را آرد کردند، آرد را خمیر کردند، خمیر را به تنور زدند. صورتش را حرارت تنور گرفت. فرمود: «یا علی، اگر به زن یتیم نرسی یا به بچه اگر بزند، یا به بچه یتیم نرسی، آتش جهنم بدتر از اینهاست».
سلام. عاقبت به خیری علی! امیرالمومنین (ع). روز قیامت چه کسی عریان نیست؟ کسی که در دنیا بنیانها را بکشد توشه جمع کند. دنیا هرکی یادش میآمد، تشنه نباشد. دنیا تشنهها را سیراب کند. اینجا روایات فراوان است، دیگر فرصت نیست بخواهم عرض بکنم. از جبرئیل پرسیدند: «جبرئیل، دوست داشتی بشر باشی؟ انسان باشی؟» جبرئیل ملک مقرب از جبله در جواب برای چی؟ گفت: «دوست داشتم بشر باشم بیایم در دنیا به تشنهها آب بدهم». بس که این کار را خدا دوست دارد. اینها را درِ دوم جهنم قرار میدهد.
امام مجتبی (ع) کریم اهل بیت. سفرش این. امیرالمومنین (ع) این. فاطمه زهرا (س) به اسیر. آقا، غذای افطار خودشان را به ما بگویند: «آقا، این نماز نمیخواند». دم افطار بیاید بگوید: «آقا، یک لقمه نان بدهید». ده تا نان داشته باشیم. قیافهاش به معتاد بخورد. اینها به اسیر. اسیر یعنی چه؟ اسیر مسلمان بوده؟ اسیر یعنی کسی که در جنگ با مسلمین بوده، گرفتنش. «یُطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیرا». لقمهی دم افطار خودشان را روز سوم، بعد از سه روز به اسیر. این امیرالمومنین (ع) است، این فاطمه زهرا (س) است. چه کردند با این خاندان؟ چه کردند با این فاطمه زهرا (س)، کَفَن پیغمبر، پشت بین در و دیوار، یادگار رسول خدا، دختر پیغمبر، رسول الله! این همه لطف علی (ع) و فاطمه (س) در حق این مردم. محبت کرد، کم خوبی کرد، کم به داد شما رسید.
چه حالی امام مجتبی (ع) «لا اله الا الله». گفتند: «امام مجتبی (ع) در جوانی محاسنش سفید شد». چرا؟ به خاطر آن صحنههایی که در کوچه بنی هاشم همراه مادر گذشت. صحنههای… چقدر است و نگفتهام شاعر ساکت؟ چرا صدای قلم شد در این «ساکت» بلند؟ مرتبه هستی و لحظهای نشود از آسمان «ساکت». ز کار خیر هیچ وقت دم نزنی که بماند پس ازت کان «ساکت». اگر کسی به تو سودی میگویی و گر تو سود رساندی «ساکت». سکوت کردی و نشست بر کرسی چو تیغ داد زنان میرود کمان «ساکت». گلوت خواست که فریاد زد اما گلوی تو شده در بند استخوان «ساکت». «لا اله الا الله». قربان مظلومیتت یا امام مجتبی! تو خواستی که ز کوچه خبر دهی به که مادرت به تو گفت ای پسر نجار «ساکت».
حضرت! شبی که فاطمه زهرا (س) را دفن میکرد امیرالمومنین (ع). «لا اله الا الله». تک و تنها مرد نبودنی را کمک کند. چندمه؟ امیرالمومنین (ع) فرمودند: «بگیرید! بارون گریه نکند. مردم مدینه باخبر نشوند». مادرتون رفت. یک وقت امیرالمومنین (ع) دیدند امام مجتبی (ع) آستین رها کرده، بلند بلند ناله میزند. دستی به سر و روی سرشان کشیدند. «پسرم، تو پسر بزرگی. تو باید به جا آرام باشی. چرا خودت میکنی؟ بیشتر از همه گریه میکنی؟» عرضه داشت: «آخه این بچهها هیچ کدام در کوچه با مادر نبودند. فقط من بودم. من ایستاده دیدم که ضارب گفت به کوچه. گفت: خانه! یک وقت دیدم دست حرامی به روی مادر بلند شد. سیلی به صورت مادر! مادر یک طرف، گوشوارههای مادر یک… یا زهرا!»
در حال بارگذاری نظرات...