‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد من الان الی قیام یوم الدین. و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. السلام علیک یا علی رحمة الله.
ما بحث فلسفه را بر مبنای کتاب «درآمدی به نظام حکمت صدرایی» خواهیم داشت، چون کتاب «نظام حکمت صدرایی» کتاب معظم و مفصلی است، چند ده جلد است و هنوز هم به طور کامل تألیف نشده است. این یک مختصر از آن کتاب است که در واقع پیشمقدمهای برای آن کتاب محسوب میشود. ما اول در مورد فلسفه با هم گفتوگو میکنیم. اینکه اول در مورد "چرایی فلسفه" (فلسفه فلسفه در واقع)، بعد در مورد "چیستی فلسفه" که پیشگفتاری است که در این کتاب داریم، و بعد در مورد تمایز حکمت متعالیه با سایر مکتبهای فلسفی و برجستگیهای خود مرحوم ملاصدرا که باعث میشود ما در مورد ایشان تدقیق داشته باشیم و آرایشون را با دقت بررسی کنیم.
در مورد اینکه فلسفه را چرا باید خواند، بنده از حضرت آقا چند نقل را آوردم خدمتتان که خیلی مفید است. خیلی مفید است، اگر کسی هم احیاناً بخواهد طعن بزند و اینها، اولاً جوابش اینهاست. ثانیاً دوستان طلبه انقلابی که دغدغه دارند برای انقلاب و برای فعالیت فرهنگی و کار و اینها، مسیر خودشان را پیدا میکنند که چهکار باید بکنم، کجا باید بروم، فلسفه را جدیتر میگیرند؛ چون بالاخره در حوزه که فلسفه خیلی جدی گرفته نشده، خود ما هم خیلی آنجور فلسفه را به آن اعتنا و اهتمام نداریم. این باعث شده که فلسفه مهجور بماند.
در مورد فرمایشات حضرت آقا، صحبتی را حضرت آقا سال ۷۸ دارند. اینها معمولاً اینهایی که بنده میخواهم عرض بکنم مال دهه هفتاد است، سال ۷۸، آغاز درس خارج، شروع درس خارج. سال ۷۸ این را حضرت آقا میفرمایند: «البته در این زمینه که چه مباحثی را باید در حوزهها اصل دانست، ما بارها مطالبی عرض کردیم، حالا هم عرض میکنیم. رشتههای اصلی در حوزههای علمیه به ترتیب: اول فقه هست، دوم کلام است، سپس فلسفه است.»
جای دیگر فلسفه را در کنار فقه مطرح میکند. «فقه ستون فقرات حوزههای علمیه است.» (نه اینکه حتماً فقیه بشود، یعنی با این اسلوب فقاهت آشنا بشود) «اول فقیه، بعد متکلم، بعد فیلسوف.» نه، با اسلوب فقاهت آشنا بشود. این ساختار استنباط را کشف بکند، ولو حالا مجتهد به آن معنای از حق خودش نباشد، همینقدر که چارچوب را میشناسد، بلد است که از پس خودش بربیاید. اگر شبههای داشت، چه شکلی مراجعه بکند به منابع و شبهه را برطرف بکند، همین! این اسلوب فقهی است.
فقه، کلام، فلسفه، آن دو تا دیگر اصلاً نیست. فقط فقه، ادبیات. ادبیات علوم عالی است، در فضای فقه. فقه اصول، اصول جزو علوم عالی است، در فضایِ ... خب تازه تاریخ را هم میشود به اینها اضافه کرد، تفسیر را همیشه به اینها اضافه کرد. ولی اصل کاریها؟ تفسیر به عنوان علم تفسیر، نه قرآن. قرآن جزو اینها نیست، قرآن که جزو ذات مسئله است. تفسیر جزو یکی از علومی است که حالا حضرت آقا اینجا ذکر نکرد، ولی خب این سه تا قطعاً ارتباط با تفسیر دارد و کمک شایانی هم به درک قرآن میکند.
«فقه ستون فقرات حوزههای علمیه است، علم کلام جزو پایههای حوزههای علمیه است، فلسفه جزو لوازم حتمی حوزههای علمیه است.» این تعابیر را خیلی با دقت داشته باشید، تعابیری که حضرت آقا در مورد فلسفه به کار میبرند.
«بایستی مدرسین خوب و کارآمد و طلاب علاقهمند و جوینده این سه علم را بیاموزند. بایستی بیاموزند، طلبههای علاقهمند و جوینده، مدرسین کارآمد.» و حوزهها در این زمینه گرم گرم. حوزه شما و پوینده و فعال و بانشاط حرکت کند. فضای حوزه باید تبلور داشته باشد. موج فلسفی گرم است، یعنی طلبهها وقتی به هم میرسند، دارند حرفهای فلسفی میزنند. سیاست است که گرم است، داغ داغ به هم میرسند؟ امروز خلاصه یک لحظه حرفش نیست. یک زدگی عجیبی رسوخ کرده به طلبهها، آنهم به خاطر این است که ما در وضعیت روشی مشکل داریم، وگرنه خود مباحث در اوج جذابیت هستند. خب این یک است.
«فلسفه هم اگرچه در حوزهها رایج است، اما در حقیقت باید گفت که مهجور است. فلسفه باید در حوزهها رواج پیدا کند.» آها! ببینید، فلسفه فقط این نیست که ما کتاب منظومه یا اسفار را بگیریم و از اول تا آخر بخوانیم، نه. تبحر در فلسفه به این معناست. «غایت که دنبالشیم تو فلسفه، فرمود که طلبهها از من بپرسند که مثلاً ما ادبیات را چقدر باید بخونیم، اصول را چقدر باید بخونیم؟» گفتند که «من بهشان میگویم اولی که ادبیات را شروع کردی، نحو را شروع کردی، غایتش را چی گفته بودیم؟ آیتالله حفظاللسان عن الخطاء فی المقال.» که من گفتم هر وقت غایت ادبیات شفاف و روشن است، دیگر غایت است دیگر. وقتی حرف میزنی، خطا در مقال نداری و غایت را دیدی.
الان ما غایتمان از فلسفه چیست؟ که من همه حرفهای ملاصدرا را یاد گرفتم؟ حرفهای ملاصدرا یا بوعلی یا مثلاً فلسفه غرب، حالا هر کدام از اینها را بلد باشم، عمرم را بگذارم روی اینکه استخوان خرد کنم برای فهمیدن اینها و تنقیح اینها، و غایتش چیست؟ که خود این غایت هم معقول به تشکیک است. یک پله هم که انسان برسد، یک پله هم غنیمت است. باز هم همان. هر چه عمر پیدا بکند، بهترین غایتی که آقا در نظر دارند برای اینکه تشویق میکنند طلبهها را برای فلسفهخواندن. غایت این است: «تبحر در فلسفه به این معناست که ما بتوانیم دید، ببینید، ببینند ماجرا. ما بتوانیم از تمام افکار فلسفی موجود دنیا که به شکل ساعتنگاری پیش میرود.» به شکل ساعتنگاری مثل نرخ دلار میماند، ساعت به ساعت فرق میکند. حرفهای فلسفی اینجوری است.
«خود فلسفه توی غرب خیلی جایگاهی ندارد ها، خود فلسفه یعنی علم فلسفه خیلی متقاضی ندارد، طرفدار خیلی ندارد. مبانی و مکاتب فلسفی خیلی رسوخ کرده است، چون نظامسازی کردهاند متناسب با آن.» نظامهای برآمده از افکار هگل و فروید و که و که و که اینها گرفته. کار میکردیم با اساتید، درس میگرفتیم، مثلاً مبانی فلسفی تعلیم و تربیت. کتابهایی که توی غرب دارد کار میشود، تعلیم و تربیت او اصلاً انسان را از یک زاویهای دارد میبیند، هستی را از یک زاویهای دارد میبیند، یک مبنای فلسفی. لذا سند ۲۰۳۰ اگر دارد ترسیم میکند انسان ۲۰۳۰، او خروجی این فلسفه است، تبلور این فلسفه است. این فلسفه میشود یک انسان سال، انسان تراز سال ۲۰۳۰. توی مملکت ما کسی به اینها اعتنا نکند، چقدر بدبختی است!
یا نه تنها اینها را ببریم به سمت نظامسازی، برایش یک خیانت است دیگر. «که به شکل ساعتنگاری پیش میرود و ساعت به ساعت فکر فلسفی مطرح میشود و از مبدأ فلسفهی موجود خودمان مطلع باشیم و در مقابله...» ببین، آها! اصلاً نگاه، یک نگاه رزمی و جنگی است. میگوید این مهماتت است، این را باید داشته باشی. مثل موشک میماند. «درگیری فکری و تئوری و ایدئولوژیک صدها برابر هم سختتر است درگیری نظامی. هم مهماتش پیچیدهتر است، خود کسب مهمات سختتر است.»
لذا امام حسین (علیه السلام) فرمود که یک عالم در تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام): «یک عالم اگر یک نفر را از شبهه نجات بدهد، این بالاتر از این است که جان هزار نفر را نجات بدهد.» یعنی کسی که میآید، میرود میجنگد که جان مثلاً شما فرض کنید که ایلام مثلاً محاصره شد، چقدر جمعیت دارد؟ یا مثلاً مرز مهران، شهر مهران مثلاً، ۳۰۰۰ نفر جمعیت دارد. ما الان یک تیمی را بفرستیم، بروند آنها را آزاد بکنند، نُوبُل و ازهرا و چه و چه و چه. آن خیلی خوب است، چقدر فضیلت دارد، چقدر خوب است. اینکه شما سه نفر را از شبهه نجات بدهید، بالاتر از آن ۳۰۰۰ نفر جمعیت است. این سه نفری که از شبهه نجات بدهید، بالاتر است.
«علما شیعتنا مرابطون، مرزدارند.» عالم شیعه مرابط (مرزدار) است. شما الان نقش مرزداری دارید. این را توی حوزه ما تلقین نمیکنند. ما جایگاهمان جایگاه مرزداری است. تو سربازی، سرباز کجاست؟ سرباز لب مرز است، نه سرباز پاسگاه جلو در حرم بخوری بخوابی، کارت را بکنی. سرباز لب مرز. سرباز لب مرز باید چهکار بکند؟ روی برجک ایران میرود، خواب ندارد. هی رصد میکند: این چی بود آمد؟ احتمال بدهد که یک چیزی که دارد میآید، خطر دارد، میزند. سلاح ما در این دعوا چیست؟ اول فلسفه. این طلبه مرزدار و مرزبان باید فلسفه بداند تا بشناسد که دارد کی از کجا چشم و پیرو وارد میکند و بزند. دقت بفرمایید، این سلاحی است که در دست او تفنگ پر باشد.
غایت فلسفه که بزنیم. هر وقت مواجهیم. فیلسوف تراز که حضرت آقا در نظر دارند، شهید مطهری، علامه مصباح یزدی، آیتالله جوادی آملی. اینها! ما یعنی باید بیاییم توی خط تولید انبوهسازی مصباح یزدی بیفتیم، انبوهسازی علامه طباطبایی بیفتیم، انبوهسازی. خط تولید ندارد توی حوزه؟ چرا یک خط تولید فلجمانندی برای تولید فقها داریم. یعنی شما مثلاً در حد فرض بفرمایید، حالا ما که همه فقها را روی سرمان میگذاریم، دست و پاشان را میبوسیم، ولی مثلاً برای تولید آقای بروجردی (بر فرض میگویم) یک خط تولیدی بالاخره هست. توی هر دورهای میتواند آدم دلش خوش بشود که یکی میآید جای بروجردی را بگیرد. یک دهتایی خط تولید برای مرجعیت و فقاهت جاری است. یعنی در این حد هم شما امیدوار نیستی که حوزه خط تولید داشته باشد. آن استعدادهای شخصی مطهری بماند. یک روندی است بالاخره. یک کارخانه دارد کار میکند، چرخهاش دارد میچرخد که امید است که چرخهاش میچرخد، بعد ۵۰ سال یک مطهری بیاید. دستگاه خاموش است.
این دستگاه چیست؟ آن نظام فکری فلسفی است که باید در حوزه جاری باشد. نظام فکری فقهی وقتی در حوزه جاری است، بروجردی به شما میدهد. اگر نظام فکری فلسفی جاری باشد، توی هر ۵۰ سال یک مطهری بهت میدهد. در حالی که ما الان هر دو سال توی هر استانی مطهری میخواهیم. توی هر شهری مطهری میخواهیم. بعد از این وضعیت کشور خودمان است. بعد توی هر کشورهای دنیا، مطالبهای که از ما، از تقاضایی. بعضی از اساتید ما را مثل مرحوم آیتالله انصاری شیرازی را التماس میکردند آقا ما هواپیمای شخصی میفرستیم، سوارت کند، بیا اینجا یک ساعت درس بگو. هواپیمای شخصی بارتان میکند. مطالبهای توی دنیا، همچین تقاضایی است. فضا. طلبههایی که در خارج از کشور کار میکنند، معمولاً طلبههای فاقدند. تقاضا چیست؟
طلبه فلسفهدان. دردمندانه باید بگویم که بیشتر طلبههایی که آن طرف میروند، متمایل به همین فرقه تکفیری هستند. توی آمریکا، کانادا، آفریقا، قمهزنی باب شده، لعن باب شده. فاجعه است. خیلی محترمانه. اول از همه مسئولین محترم با این نظامی که حاکم کردهاند؛ نظام درسی ما که اصلاً یک قِران شباهت با آنی که آقا ترسیم کرده ندارد. من نمیدانم این چه ولایت فقیهی است که در سیستم نظام درسی حوزهای که خود این آقا برآمده از اینجاست، اصلاً ولایت فقیه نمیخواهد! این یک طلبه نخبه. یکی از مراجع همین حوزه است. لااقل از حیث مرجعیت و نخبگی، پیاده کنید. ولایت فقیه که خود حوزه میآید ۵۰۰ تا استدلال میآورد برایش. ولایت فقیه، ولایت فقیه یعنی چی؟ یعنی اولویتها را او تعیین کند. او میبیند و تعیین اولویت میکند. فقه باشد، خب مراجع معظم تقلید هستند، دست و پای همهشان را میبوسیم. ولایت فقیه چیست؟ ولایت فقیه توی مقام تزاحمات است، توی مقام اولویتهاست. او تشخیص اولویتسازی میکند. نظامسازی با اوست. این نظامی که الان حوزه میخواهد، فلسفه باید تویش اصل باشد. همهشان. فقه، یعنی طلبهای که میآید، وقتی میگوییم همهشان، یعنی شما دانشگاه که میروید، دو ترم، چهار ترم مثلاً. بعد دیگر اگر مثلاً خواستی پزشکی بروی یا مثلاً خواستی ادبیات بروی یا خواستی چه بروی، اینها همه دیگر همهشان هستند. همه توی دانشگاه بهت نمیگویم ببین من برای پزشکی فقط برنامه دارم، برای ادبیات خودت برو بخوان. خیلی حرف مسخرهای است. همانقدر که ما توی مملکت ادیب لازم داریم، شاعر لازم داریم، نویسنده لازم داریم، و حالا رشتههای مختلف ادبیات، دکتر و پزشک و مهندس و چه و چه و چه. همینقدر لازم داریم. ترازبندی این شکلی ندارد که بله یک اولویتبندی، مثلاً شما سهمیه که میدهی بیشتر است، میگویی این دانشگاه مثلاً پزشکی ما ۵۰۰۰ تا ظرفیت داشته باشد، آن یکی مثلاً ما دیگر شاعر آنقدر که لازم نداریم، این ۱۰۰ تا ظرفیت داشته باشد. ولی هر دو در تراز همهاند. یعنی دانشجو همانقدر که میتواند پزشک بشود و مسیر برایش فراهم است، همانقدر مسیر برایش فراهم است که ادیب بشود، شاعر بشود، نویسنده بشود. «خب بخوان، نوکرتم. فلسفه برو بخوان. آزاد خواندی امتحان بده، تازه با ۱۲ قبولت میکنم.» نخواستیم، برو یک برگه از یکی از بیوت بیاور که اصلاً فلسفه ازت امتحان نگیریم. این است دیگر. این دنیا نشسته که طلبههای ما بیایند بروند جواب بدهند. این فاجعه است. یک وضعیت قرمز است، اینی که دارم خدمتتان عرض میکنم، گزارش میکنم. یک وضعیت قرمز، یک وضعیت سقوط. وضعیت سقوط در حوزه. توی این وضعیت محکوم به سقوط است. اصلاً متناسب با فضای روز و نیازهای عصر خودش نیست. خیلی جا افتاده، از نیازهای خودش جلوتر باشد. ریلگذاری میکردند برای جامعه. ۱۰ تا پله جلوتر دارد میچیند اینها. میآیند، من که جامعه رفته، میگوید آقای حوزه میشود یک طلبه به من بدهی این را بلد باشد؟ شرمنده، نداریم. خب من میروم دانشجو. فیلسوف نداشتیم، رفتند از غرب، از مکاتب فلسفی غربی. الان دیگر وقتی میگویی فلسفه، یعنی فلسفه غرب. و توی دانشگاه میگوید استاد فلسفه است، چی میگوید؟ هگل میگوید؟ کانت میگوید؟ چی میگوید؟ آقا فقه چی میگوید؟ ابوحنیفه میگوید. فلسفه هگل و کانت و اینها به مراتب بدتر است، خیلی خطرش بیشتر است. حالا طرف وضویش اشتباه باشد، جهانبینی غلط است. واسه نگاهش به ماده نگاه فاسدی است. اصلاً مبدأ معاد نظام فکریش اختلال دارد. آخوندش آن وقت میآید ادعای اجتهاد دارد. بعد میبیند که سند نمیکند به مملکت. محصول این است که از نظام فلسفی فاسد بالا آمدیم. نظام فکری فاسد. یاد بگیریم، فقط تفنگ را پر کنیم. نه، برو مدرسه. نه، مدرسه بساز! حالا بیا خود این حکومت اسلامی را رصد کن، ترمیمش کن با مبانی فلسفی. میگوید اختلالاتی که توی نظام سیاسیمان داریم، به خاطر این است که آن مبانی فلسفی را نتوانستیم. نظام خیلی پرتیم از این حرفها.
«مقایسه کنیم، شکل بگیرد.» گریه میکند. «خودمان را در حالت آمادهباش نگه داریم. احیاناً اگر نقطه مثبتی در آنها هست، از آن نقطهمثبت استفاده بکنیم.» فلسفه ما اینطوری پیشرفت میکند، و الا در حد شناخت افکار و کلمات بزرگان. «به این اندازه ابنسینا چی گفته، اسامی عجیبغریب اسفار که میخواندی، نه اصلاً اسمهایشان یاد... یونانی عجیبغریب تلفظ نمیتوانستیم درست بکنیم.» خب من... یعنی اسفار معادل با جواهر است. «جواهرالکلام ۴۳ جلد در فقه استنباطی، اسفار ۱۱ جلد فلسفه استنباط.» فقه داریم، بریم گیر الفاظ و عبارات و زمین برگرداندن و نظام فکری. را دست نظام حکمت صدرایی بخوانیم، نظام اصالت دارد نه عبارات صدرایی. پیشگفتارش عرض میکنم که کار فوقالعادهای که روی این کتاب صورت گرفته چیست.
«فلسفه باید ما را به معرفت کامل برساند. باید دید در وادی معرفت در سطح بشری چهکار دارد میشود؟» الان اطلاعات کارش چیست؟ سازمان اطلاعات وزارت اطلاعات رصد میکند هر رفتوآمد مشکوک، حملونقل مشکوک، حمل بار مشکوک. حوزه ابدان مراقبت میکند که حوزه ابدان کسی بمبی نیاورد، ندارد الحمدلله. اطلاعات کار دست بسیجی حوزه ارواح، کار دست طلبههاست. آن چیست؟ وضعیت درگیر چی هستیم؟ این درد است که من و شما یک طلبه همه وقتمان هم برود سمت رصد فضای سیاسی. باید طلبه سر دربیارد مسائل سیاسی. قطعاً درش تردید نیست. طلبه یکی از مسائل پخمه است، ولی این کار ماست.
«استعداد امواج فکری که دارد میآید. الان توی دبیرستانهای ما عمده حرفها چیست؟ توی دانشگاه ما؟» عرض کردم، من توی تاکسی که مینشینم، شاید برای شما گفتم، توی فکرش چیست الان، مزه دهن اینها چیست؟ «درگیر چیاند؟» شبهات فکری اینها، آن مبانی فکریشان چیست؟ روی چه حال و هوایی؟ من چی را برای چی باید کار بکنم، چه موضوعی باید کار بکنم؟ توی دبیرستان، توی مدارس شناسایی بشود. الان طلبههایی که سراغ فلسفه نمیروند، شبهاتشان چیست؟ حرفشان چیست؟ اینها باید شناسایی بشوند. من و شمایی که میخواهیم این حرف آقا را پیاده بکنیم، آتش به اختیار. چون کسی که بزنیم، چهکار باید بکنیم؟ «بایستی پی در پی کارهای جدید، افکار جدید، روشها و متدهای جدید در حوزه مطرح میشود.»
۱۳۷۰/۳/۱۶، مال ۱۳۹۸، دو سال دیگر آقا میخواهند بفرمایند سال ۱۳۷۰. ما فاصلهمان با آقا خیلی زیاد است. یک مسئلهای است که باید متأسفانه اقرار بهش کنیم. نظاممان، حوزهمان همان او. مثلاً توی افق ۱۴۵۰. مثلاً ما تا ۱۳۵ طرح کلی اندیشه اسلامی که میخوانیم با دوستان مقایسه میکنیم. ما حرفهای سال ۴۹ و ۵۱ آقا را هنوز بهش نرسیدیم. ۱۵۰ چی؟
«درد دانش اصلی، دانش اصلی روحانیت فقاهت است، البته فلسفه و عرفان اسلامی شانه به شانه هماند. فلسفه و عرفان اسلامی نیز هست که هر دو به معنای وسیع فقاهت داخل در فقاهت.» فقاهت فقه اصغر است. «فلسفه فقه اکبر است. اکبر فلسفه یاد بگیری، مرحبا به قوم جهاد الاسبل.» باقیمانده جهاد اکبر آقا. دیگر تازه اکبر. دیگر دشمن بیرونی را زدی رفت، حالا دیگر خودت هستی و خودت.
دوست ندارم لحنم لحن غرغر باشد، ولی مشکلات مملکت. تعارف تحلیلی که عوام دارند، اینها خوردند و بردند و مردم از اسلام زدگی. «این سر جای خودمان نبودیم. یعنی چرا آمدی کار را دست گرفتید خراب شد؟» من میگویم چرا نرفتیم کار را دست بگیریم خراب شد؟ جوش افتاده مدرسه بزنم. چهکار کنم؟ نظام ما، یعنی نباید طلبه گوش مدرسه بزند. بعد آن رأس هرمی که مدارس آنجاست، مثلاً اگر آموزش و پرورش است، به جایی که دارد خط میدهد، دارد تدوین کتب میکند، دارد فلسفه، عرض کنم که سیاستگذاری میکند، آنجاها باید دست طلبههای باشد که مبانی فلسفی تعلیم و تربیت را بشناسند، روشهای اجرای تعلیم و تربیت را بشناسند، اقتضائات روز را بشناسند.
«بلیط سلام برسانیم. التماس دعا. درس را باید خواند. یقیناً مطول و شرح و رسائل و مکاسب و کفایه و درس خارج معمول سنتی ما لازم است.» من قبلاً گفتم بی مایه فطیر است. «علوم عقلی کلام و فلسفه حتماً لازم است.» این درسها را آقا فرمودند که اصلاح کنی، مکاسب دیگری جایش بنویسید، فکر شیخ انصاری تویش بماند، عبارت عوض بشود، مرتب بشود، مدون بشود، کتاب درسی بشود. تا وقتی هم که آن کار نشده، فعلاً همین را بخوانیم. سال ۸۹. آن موقع مثلاً ما مکاسب که میخواندیم، مکاسب را چیز میکردند، یک بخشش خوانده نمیشد. محدودههایی تعیین کرده بودند. یک جایش خوانده نمیشد. بعد از این صحبتهای آقا یکی دو سال بعدش، شاید ۹۰ و ۹۱، خب طلبه از پایه ۷ میرفت تا پایه ۱۰، پایه ۷ که میرود تا ۱۲، یعنی دو سال اضافه شد. آن تیکههایی از وسائل و مکاسب که خوانده نمیشد، خوانده بشود. گفتند که آقا فرمودند که: «تا وقتی اصلاح نشده، اینها را باید خوب بخوانی. در مورد سمت آنها اصلاح، تا اصلاح بشود. اینها را خوب بخوانید.» در رفتم، یک چند وقتی است راحت میتوانم حرف بزنم. نرسد، کسی تکفیر نمیکند. دم پناهنده به امام رضا (علیه السلام) شدیم.
آقا فرمودند: «رسائل مکاسب، این تکه آخرش هم بخوان. علوم عقلی حتماً لازم است.» آنها گفتند لازم است. «درسهای خارج معمول سنتی ما لازم است.» این یکی حتماً لازم است. لازم است. «اولویتبندیها مشکل دارد دیگر. ما لااقل اولویتبندیمان درست باشد.» فلسفه مطلق بحث داریم. فلسفه مضاف. «با یک بحث دیگر است: فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق، فلسفه اقتصاد، فلسفه هنر.» یکی دو تا نکته. مثلاً از المیزان توی بحث مبانی فلسفه هنر مثلاً انقلابی میشود. دانشجوی هنرمند، آن اهل هنر کجاست؟ فحش بدهند به ما. خدا لعنتتان کند که تا حالا نگفتید این حرفها. حملههای سوادی نداریم.
«یک مسئله، مسئله درس فلسفه و رشته فلسفه است. توجه بکنید. اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه و رشته فلسفه و علم فلسفه. هر کدام از اینها مسئولیتی دارند. رشته فقه مسئولیتی دارد، فلسفه هم مسئولیتهای بزرگی بر دوش دارد. رشته فقه مسئولیتی دارد، فلسفه مسئولیتهای بزرگ دارد. پرچم فلسفه اسلامی دست حوزههای علمیه بوده است و باید باشد و بماند.»
«اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانی که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند، تدریس فلسفه و دانش فلسفه میافتد دست کسانی که شاید صلاحیتهای لازم را برایش نداشته باشند.» آخ آخ. امروز اگر نظامی که مال چه سالی بوده؟ ۸۹. دیداری که آمده، ۸۹. چند سال گذشته. «امروز اگر نظام و جامعه ما از فلسفه محروم بماند، اگر نظام و جامعه ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفههای وارداتی مختلف، لخت و بیدفاع خواهد ماند. آن چیزی که میتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نیست، علوم عقلی است. فلسفه و کلام.»
اینها لازم کار مفصلی انجام دادهام. یک زمانی اینها را تحقیق کردم. نسبتاً قدیمیام، از این متنی که من جمع کردهام. توی این پنج شش سال اخیر آقا در مورد فلسفه باز چیزهایی فرمودند که من ندیدم. چون این متن مال تقریباً شاید ۵ سال پیش باشد که جمع کردهام. حالا اگر فرصت بکنم بروم این چهار پنج سال اخیرشان را هم بررسی بکنم خیلی خوب است، کار مفصلی نسبتاً انجام دادهام. ببینم آقا نظرشان در مورد فلسفه چیست و رفقا خیلی استقبال کردند. گفتند آقا خیلی اصلاً نگاهمان عوض شد.
«دیگر علوم اسلامی مانند تفسیر و حدیث و فلسفه و کلام و رجال و غیره، باید مورد اهتمامی کامل و در متن اصلی برنامههای حوزه باشد و برای آنها مدارس تخصصی تشکیل گردد. فلسفه مدرسه تخصصی. تا این علوم که حوزه علمیه زادگاه و پرورشگاه آن است، از مهد خود بیگانه نگردد.» مثلاً خندهدار است، آخوندها رجال را ول کردهاند، ما رفتیم گرفتیم. ما طبیب بودیم، به زور از دست اینها. تو را خدا بده به من، مال ماست. این واس ماست. طب اسلامی است. آمپول نزنید و واکسن نزنید و کوفت و زهرمار و اینها، اینها همه را شما اضافه کردهاید و اینها اصلاً ما خودمان مداوا میکنیم، درمان میکنیم. التماس کنیم. دانشکده فلسفه خندهدار نیست. دانشگاه علوم پزشکی مسخره است دیگر. دانشگاه فلان. طلبه حوزه درس بخوان. البته الان نمیدانم هنوز هم جوری است یا نه. الان فکر کنم بدتر از آن وقت است. توی حوزه درس میخواند، بعد برای درس فلسفه، اساتید دانشگاه را دامانشان را میدید که یک کلاسی برایش بگذارد. به نسبت مگر چند تا استاد فلسفه؟ استادهای فلسفه تراز قم شاید ده تا در قیاس با اساتید فقه. شما قیاس بکنیم، شاید بیش از ۵۰۰ تا استاد تراز در فقه داشته باشیم. توی مشهد چی؟ شاید یک نفر هم پیدا اشتها و شهرتی برای من تا حالا نداشته که فلان کس در مشهد استاد مبرز فلسفه است. مثل جلال (رضوان الله علیه) که به رحمت الهی رفتند. یک همچین کسی الان باشد. قوی. ایشان هم آن اشتها و شهرتی که مثلاً در مورد اسدالله یزدانپناه، استاد عزیزمان، در مورد ایشان هست یا برخی آقایان دیگر هست. گوشت بخورد.
«از مهد خود بیگانه نگردد و در آنها حوزه به بیرون از خود نیازمند نشود.» فلسفه درد. «از اعماق وجودم دارم میگویم درد است. دیگر قرار است کجا کاری بکنم برای مملکت، برای دین مردم، برای فکر مردم؟» بابا الان شاید یک بار کلاً فقط گفته باشم. قدیمی هم هست. لمعه میخواندیم. ایشان به ما یک روزی دانشجوی دانشگاه امیرکبیر آمده بودند. خیلی خوشم آمد. سر کلاس که نشسته بودم توی فکر بودم. من نماز شب. نه این حال، نه این گریه. دانشگاه خیلی خوب بودند من، مثلاً محرم اگر این کار را بکند و اینها. یک دفعه سکوت کرد، یک نگاهی کرد و بله. «دانشجوها خیلی جلوتر از طلبهها.» خاک بر سر طلبهها. شاگردهای دانشجویی که دارم. «به یک جاهایی رسیدهاند، طلبهها اصلاً نمیفهمند اینجا کجا است.» الان آقا هم همانقدر که دین مردم تندروی باشد. واقعاً الان روحانیت حق دارد به گردن مردم. عالم ثبوت، عالم اثبات نیست. به حسب آنچه که باید باشد. طلبه. خیلی فاصله داریم. در بیرون هم بالاخره طلبهها یکیشان هم هست، بالاخره آن یکی توی آن شهر میدرخشد دیگر. یک طلبه خوب توی شهری میدرخشد و منشأ اثر. دانشجویی که مسلط به مباحث فلسفی و استدلالی و اینهاست که بعضاً آدم احساس میکند انگار توی دانشجوها از بعضی جهات بیشترند تا طلبهها. بحث میکند، میبینم من گاهی دانشجوهای این شکلی مسلط که خودشان از سر نیاز رفتهاند. الان شما ببینید همین طرح عمار که راه افتاد توی کشور که اساتید را بخوان سازماندهی بکنند اینها بروند مثلاً گسیل داده بشوند توی سطح کشور برای اینکه شبهات فکری را برطرف بکنند. بحث دفاع از انقلاب، درصد دانشجوها طلبهها را قیاس بکنید به همین مجموعه ۸۰۲۰ تقریباً. که دانشجوها توی این زمینه موفقترند برای دفاع از انقلاب. به هر حال درس خواندن، باسواد شدن، با کتاب و سنت آشنا شدن، با مبانی معرفت دینی آشنا شدن، چه فلسفه را باید یاد گرفت، حالا این یک صحبت طولانی از حضرت آقاست. خیلی هم طولانی است. حالا اگر برسیم امروز همهاش را میخوانیم. اگر نرسیم فردا باز بقیهاش را میخوانیم. مال ۷۸. یک پیامی دادهاند آقا به کنگره ملاصدرا. دو تا کنگره برای ملاصدرا برگزار شد. همه حرفی که میخواهیم بزنیم توی این پیام مفصل هم هست.
ما چهکار میخواهیم بکنیم؟ چرا باید فلسفه بخوانیم؟ چقدر باید بخوانیم؟ چطور باید بخوانیم؟ همه اینها دارد روشن میشود. البته این یکیاش دیدار با فضلای حوزه است، از سال ۸۲. «یکیاش پیام به درگذشته در حوزه قم با فلسفه.» و «وجود مرحوم آقای طباطبایی، یعنی علامه، با فلسفه و وجود مجموعه طباطبایی مخالفت میکردند. درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس کند.» در دوره اخیر قم مرکز حوزه فلسفی ما بوده است. آقای طباطبایی هم انسان کاملاً متشرع، مواظب، دائمالذکر، متعبد، اهل تفسیر و اهل حدیث. آنطوری نبوده است. مراتب علمی و فقه و اصولش هم طوری نبوده که کسی بتواند آنها را انکار کند.
«در عین حال کسی مثل آقای طباطبایی که جرئت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، اینطور مورد...» نتیجه چیست؟ ترجمه، ترجمه کردند به فلسفه و فیلسوف. «من تا این فیلسوفک را زیر خاک نکنم، آرام نمینشینم.» گفتم فیلسوفک منظور گفتم که منظورت آیا حسنزاده است؟ گفت نه، منظورم طباطبایی است.
نتیجه این است که امروز سطح تفکرات و معرفت فلسفی ما در جامعه و بین علمای دین محدود است. با بودن استادی مثل آقای طباطبایی جا داشت امروز تعداد زیادی استاد درجه یک از تلامذه ایشان در و دیگر شهرستانها داشته باشیم. «طباطبایی فرد فعالی بود، بنابراین جریان فلسفی که به وسیله ایشان پایهگذاری شد، باید به شکل وسیع گسترش پیدا میکرد که البته ما همان وقت مقلد آقای بروجردی بودیم و الان هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه میکنیم، اما بالاخره هر چه بود، نتیجهاش این شد. این نباید تکرار شود.»
«فلسفه اسلامی فقه اکبر است، پایهی دین است، مبنای همه معارف دینی در ذهن و عمل خارجی انسان است. لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و بروید و این به کار و تلاش احتیاج دارد. بسی میدان فلسفه، کجایند محسن حججیهایش؟ کجاست؟» برم رومین همکار علمیاش. مهارتش سخت است که انسان وقت بگذارد کار بکند، هم تهاجمهایی که میشود و مقابله کنیم. غربت دارد، تنهایی دارد. مخصوصاً توی فضایی مثل مشهد. هارمونی دارد فلسفه با بقیه درسها. یک وسیله ناجور است. بعد بالاخره رفت کار کرد.
«مرکز فلسفه هم باید حوزه علمیه باشد.» نگفتم قم. یعنی هر شهری. «مرکز فلسفه. یکی از بزرگترین خسارتهایی که ما کردهایم، این بوده که مرکز فلسفه اسلامی از حوزه علمیه مناطق مختلف...» دوباره بخوانم. «یکی از بزرگترین خسارتهایی که ما کردهایم، این بوده که مرکز فلسفه اسلامی از حوزه علمیه مناطق مختلف منتقل شده است. از حوزه رفته توی دانشگاه.»
بعض از آقایان اساتید فلسفه ماه رمضان پیش هم بودند، میگفتند: «برخی از آقایانی که اصلاً اهلیت ندارند در مساجد فلسفه تدریس میکنند و ناقص و سطحی و به نرسیده و جویدهجویده مطالبی را دست افراد میدهند، اینها خسارت است. ما نباید بگذاریم این کار ادامه پیدا کند.» من خدمت آقای جوادی و آقای مصباح هم به تفاریق مکرراً گفتهام: «باید کاری کنیم که قم از مرکزیت و مرجعیت فلسفه نیفتد.» مطرح کرده بودم که ما مرجعیت را چرا محدودش کردیم به فقه؟ کلام. میخواهیم مرجع فلسفه میخواهیم. به همین نظامی که یک مرجع داریم در آن رقص و دارد شاگرد تربیت میکند، استنباط میکند، هیئت استفتا دارد. بعد مسئلهگو داریم. اینها بیایند. میشود این مرجعیت. «یک کار تشکیلاتی، تشکیلاتی برای فلسفه و کلام باید باشد. یکی باید در اوج باشد، شاگرد تربیت بکند، مسئله استنباطی استدلالی کار بکند.» بعد این میشود که من میروم دانشگاه فردوسی. یک طلبه مثل ما را میبرند توی مهمترین جای دانشگاه فردوسی. چرا طلبه ضعیف بدبختی؟ واسه ما بیسوادی مثل ما را. فلسفه بلدی. حضرات که من دست و پای همهشان را میبوسم، همهشان هم از من بهترند. آقایان بین دو نماز و بعد نماز و چه و اینها برای دانشگاه احکام.
در حوزه مشهد نداریم کسانی را که ما به همین دانشگاه فردوسی خودمان، چند تا دانشگاه داریم توی مشهد، در حد دانشگاه فردوسی، در حد دانشکدهها و نماز جماعت که دیگر رأس کار، ویترین کار است. در آن حد نداریم که طلبه فلسفه بداند که بحثهایی که مطرح میکند متناسب با پایه دین و فقه اکبر باشد. درد نیست اینها؟ من بعضی نمازها شرکت کردهام، دیدهام طلبه بسیار فاضل، با تقوا، نورانی، جذاب. شکی بین این و آن چیست؟ درست. خوب است. اینها کار من و شما نیست. الان اینها درگیری او این نیست. یافتم گفتی بین دو ست. ول کن تو را قرآن. مشکل این نیست.
پلورالیسم غوغا میکرد دهه ۸۰. وقتی که ما حال و حوصله بیشتر داشتیم با دانشگاه سروکله میزدیم. چقدر استقبال میشد. فضول هم میکنیم. من فتوای آقای صافی را بلدم. آقای سیستانی با آقای صافی در اینجا اختلاف دارد. باز مکارم، آنجایش اختلاف. فاضل لایهبندی بشود، با هم میخوانیم. الان هالیوود مبنای فلسفی دارد. دارند تزریق میکنند بهش افکار فلسفی را. آن میسازد این مبانی فلسفی را. کمپانیهایی که کارتون تولید میکند این شکلی است. کتاب، حتی طرح روی جلد کتاب، پشتش فلسفه دارد. شخصیتسازی، بحث جدی داریم در هنر به اسم تیپولوژی و تیپشناسی. این آقای نازنین ما در مورد همه اینها حرف دارد. گوش بدهیم، دیوار میخوری. چند تا طلبه انقلابی که برای آقا جان بدهیم، داریم توی مملکت. از بین چند نفر با حرفهای آقا کاملاً آشنا کار میکنند برای آن اهدافی که آقا میخواهد. فوتبال بازی میکردیم، تک به تک میشدیم. داد بزن! گفتم خودتی، بزن. اگر کسی منتظر نباشد یکی بیاید پاس بدهی، و خودت هستی. منتظر کسی دیگر نباش. خودت هستی. منتظر کسی نباش. بزن. برنامه درسی بزنم که من سیر مطالعاتی بگذارم. که چی از کجا شروع، شروع کنی برای فلسفه مثلاً و استاد برایت بیاورند و ببرند. اینها نیست. بزن، خودت هستی. نیست.
بله، بریم توی این درد و دلها. در نمیآید. «مرجعیت فلسفه خیلی حرف مهم و قطب اصلی فلسفه اسلامی همچنان باقی بماند. بنابراین در این زمینه هر چه شما تلاش کنید به جا و به حق خواهد بود. همه باید تلاش کنند، مدیریت حضور اساتید فلسفه هم باید تلاش کنند. طلاب فلسفه را باید تشویق کرد. کتاب فلسفه.» خود ما هم که درس میرفتیم نمیگفتیم. مثلاً عموم مردم فلسفه جذاب است. شما وقتی میگویی من فلسفه میخوانم، دیگر اعتباری پیدا میکند. ولی کجا میروی؟ قرائتی میگفتند از دیگران هم شنیدم. «توی نجف اگر کسی قرآن تفسیر درس میداد، این حاکم بیسوادی بود.» هنوز هم یک رگههایی هست ها! تفسیر، بابت این تفسیر حرف شنیده بوده. یک روز در هفته تفسیر میگوید، تازه هم شروع کردهاند. چرا؟ چون ابهت فقهی، اصولی دارد. آقای جوادی ابهت بانک تردید نیست، مشهور به فلسفه و تفسیر بی... فلسفه.
اگر دنیا الان دنیا شهید مطهری هنوز که هنوز ۳۰ سال است رفته بهشت، الان دارد شیعه میکند. چرا؟ اقوال فقهی که بلد بوده دارد کار میکند. استنباطات فقهیش بوده. نگاه فلسفی قضایا و تحلیل فلسفی. انشاءالله که بتوانیم این حس را ایجاد بکنیم در مورد اینکه باید کار جدی کرد و این تبدیل به امروز چقدر اثر داشته. البته ادامه دارد. دست به گیرندههای خودتان نزنید، ادامه دارد. «اینکه گفته میشود جالبی اینکه گفته میشود امتیازات آخوا و روحانی مال فقهاست، نه مال فلاسفه و عرفا و متکلمین. امروز خیلی مثل سابق نیست. وضعیت الان خوب شده. سابقاً ملا اسماعیل خواجوئی در اصفهان که جزو تلامذه به واسطه ملاصدرا بوده، با آن مقام علمی و عظمت جرئت نمیکرد فلسفه تدریس کند. فلسفه تدریس کند.» شاگرد به واسطه ملاصدرا بوده. «سرنوشت بعضی از اقران ایشان مثل مرحوم بیدآبادی و دیگران طوری برای اینها تجربههای تلخ درست کرده.» من از شاه، صدام و اینها آنقدر ناراحتی ندارم که از این آخوندهای متحجری که من فلسفه میگفتم، لیوان مصطفی را آب میکشیدند. از اینها دلم خون است. «زخمی که پدر پیرتان از اینها، ساواک دیده، تبعید دیده.»
ملا اسماعیل خواجوئی هم رجالی هم فقیه است هم اصولی است و هم از بزرگان فلاسفه ماست. متأسفانه اینها داخل پرانتز عرض کنم. «یکی از کارهایی که باید صورت بگیرد، یکی از کارهایی که باید انجام بدهیم چیست؟ معرفی فلاسفه شیعه در دورههای مختلف. آشنا بشویم با فلاسفه. معرفی فلاسفه. متعلقین فلسفه ما هم اینها را نمیشناسند.» «فلسفه یک امتیاز و یک افتخار است.» جملات توییتریه که باید توی در و دیوار مدرسه بخورد. این چند تا جملهای که خیلی خاص است، اینها خیلی اثر دارد. طلبه هر روز ببینید، انرژی. «فلسفه یک امتیاز و یک افتخار است، نه فقط در چشم حوزویها، بلکه در چشم مردم هم همینطور است. بعضیها که حتی اهل فلسفه هم نیستند، برای همین امتیازات ظاهری ادعای استادی فلسفه میکنند. استاد فلسفه است، فیلسوف است. بنابراین اینطور هم فضا را مأیوسکننده نبینید که حالا مثلاً باید خود را فدا کنیم و وارد عرصه... نه. امروز فلسفه امتیاز دارد. با توسعه فضاهای دانشگاهی و با گسترش علم و معرفت در بین جوانان، امروز وقتی یک طلبه فاضل فلسفهدان در جامعه مطرح میشود، امتیاز احترام کسب میکند. به نظر من همین جریان را باید تقویت کرد. نگذارید حوزه از مرکزیت فلسفه بیفتد. در این زمینه هر کاری میشود کرد، باید انجام داد. شما که جوان هستید و نیرو و حوصله و نشاط دارید، امروز این بار بر عهدهتان است. اساتید فلسفه، جو شور داری، بزن برو.»
دو سه نکته در خصوص نکات بسیار مهم. خدا انشاءالله سایه این مرد را به حق امام رضا (علیه السلام) بر سر ما مستدام بدارد. خون دل باید ضجه بزنیم برای این دعا. جدی میگویم. مرد تاریخ. مثل او. یکی از بزرگان مشهد. خیلی هم انقلابی به آن معنا نیست. البته زندان ساواک دیده، ولی الان حزباللهی به آن معنا نیست. از شاگردان مبرز آقای خوئی. یعنی اجتهاد ایشان را هم آقای خوئی امضا کردهاند، هم آقای میلانی امضا کردهاند. اسم نمیآورم. ناشناخته هم هستند. ایشان رئیس کتابخانه نجف بود یک مدتزمان. خیلی هم دوست دارند که رفتوآمد بکنیم، ولی فرصت نداریم متأسفانه. زنگ میزنند که بیا بیا با هم طرقبه بریم. بسیار فاضل. شاگرد شیخ عباس قوچانی بوده ایشان. منظومه را پیش شیخ عباس قوچانی و دوستان قدیمی حضرت آقا. «از صدر اسلام تا امروز، تاریخ اسلام مثل آقای خامنهای به خودش ندید.» گفت: «از من حیث الی الخالقین نظیر ندارد. من حیث الی الخلقی نظیر ندارد. در عرفان نظیر ندارد. در فلسفه نظیر ندارد. در رجال نظیر ندارد. اصول. در مدیریت. بروجردی فقاهت میکرد، شاه حکومت میکرد. او هم فقاهت میکند، هم حکومت.» خیلی تعابیر عجیب و غریب. حجاب معاصرت و رفاقت و اینها هم داشته. ایشان میگفت من خودم دیدم توی مدارس مشهد یک هندی آمد. ایشان جوان بود. کف دستشان را نگاه کرد، گفت: «تو افقت خیلی بلند است. میدانی در آسمان دنیا جایگاهی.»
امام رضا (علیه السلام) سایه ایشان را بر سر ما مستدام بدارد. خیلی فاصله نظر میشود به کسی عنایت بشود. امام حسن (علیه السلام) طلبه قم نبود، طلبه اراک بود. آقا هم طلبه مشهد. به این حرفها نیست. آن زمینه اگر از درون یک طهارت ذاتی، استعداد پاک و مجاهدت اینها، این را اگر باشد، فعال میشود انسان. استاد نیست. کتاب نیست. ما کتاب میخواهیم بخریم، کلی باید بگردیم. غلط مزخرف است. غلط نسبت به این خواسته آقا. کی باید اجابت کند؟ بداند که بعد بخواهد اجابت کند. مطالبه مانده روی زمین.
۱۰ دقیقه که وقت داریم، یک مقدار بخوانیم. «ایجاد تمرکز. دو سه نکته در خصوص آموزش فلسفه و پژوهش فلسفی عرض میکنم که خوشبختانه دیدم در ذهن بعضی دوستان یکی این نکته اول مسئله امتداد سیاسی-اجتماعی فلسفه است. امتداد سیاسی-اجتماعی فلسفه که من مکرر به دوستان گفتم و الان هم در تأیید فرمایش بعضی از آقایان عرض میکنم. منتها نباید تعبیر رنسانس فلسفی... ما به رنسانس فلسفی یا واژگون کردن اساس فلسفهمان احتیاج نداریم. نقص فلسفه ما این نیست که ذهن نیست.» فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد. «نقص ببین. بالاخره مباحث ذهنی دارد فلسفه، اینکه نقصش نیست که مباحث ذهنی است. نقصش کجاست؟ در نگاه. نقص فلسفه ما این است که این ذهنیت امتداد سیاسی و اجتماعی نظامسازی. نظام سیاسی، نظام اجتماعی، نظام تربیتی، نظام اقتصادی، نظام اخلاقی. متن و مانند نظام اقتصادی مبانی فلسفی. نظام رسانهای چقدر میتوانیم کار بکنیم با قوانین فلسفی؟ فلسفههای غربی برای همه مسائل زندگی مردم کم و بیش تکلیفی معین میکنند.» خیلی مهم است.
«سیستم اجتماعی را معین میکنند، یعنی سیستم اجتماعی مردم از کجا در میآید؟ از فلسفه. سیستم پورنوگرافی، این نظام پورنوگرافی، اینها از کجا دارد در میآید؟ از مبنای فلسفی. یعنی همان نگاه خرکیشان به عالم، نگاه حیوانیشان به عالم. حقوق بشر. حقوق بشر روی چه مبنای فلسفهای است؟ فلسفه کدام بشر؟ بشری که اینها در حد یک حیوان میبینند. حقوق حیوانی بشر. بعد حقوق انسانی میشود مخالف حقوق حیوانی. حجاب مخالف حقوق حیوانی است.» حقوق انسانی میشود مخالف حقوق حیوانی. با مبنای فلسفی حقوق بشر. مغز شده دیگر. یک نگاهی، یک تعریفی از انسان دارد. این تعریف از انسان آمده برایش نظام حقوقی درست کرده، نظام اقتصادی درست کرده. این خیلی مهم است. «سیستم اجتماعی را معین میکند، سیستم سیاسی را معین میکند، وضع حکومت را معین میکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معین میکند.» اصلاً سبک زندگی را کی باید ...
«اما فلسفه ما به طور کلی در زمینه ذهنیات مجرد باقی میماند و امتداد... شما بیایید این امتداد را تأمین کنید و این ممکن است. کما اینکه خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است.» الان آقا بگویند آقا بروید برای میانمار مثلاً تجمع کنید. خب بروید. «امتداد سیاسی فلسفه را طراحی...» آقا ارادت داریم، چاکرت هم هستم. اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. شما لا اله الا الله فقط توی ذهنت که نیست که تصور تصدیق ذهنی که فقط نیست که. یک امر انتزاعی که نیست که. لا اله الا الله میآید تا آن نظام امنیتی شما را تأمین میکند، نظام اقتصادیت را تأمین میکند. «امتداد پیدا میکند توی زندگی شما. لا اله الا الله بروز.»
ببینید آقا، مشکل اصلی این است که بروز، بحث بروز را داریم. عرض کردم، جلسه اخیر عرض کردم، گفتم که شما الان اگر محرم بشود، مردم همه امام حسین را دوست دارند یا ندارند؟ حالا شما تصور کنید که توی ذهن مردم، توی دل مردم محبت امام حسین باشد، محرم که میشود هیچکس سیاهی نزند، روضه نگیرد، شام ندهد، مشکی نپوشد، چه اتفاقی؟ عاشور گریز است. چرا میخندی؟ چرا میخندم؟ باور نکردی امام حسین را. خود این تردید میاندازد توی دل دیگران. چی باور میآورد؟ وقتی که بروز پیدا میکند. دیگران باورسازند. ما نظام فلسفیمان چون بروز پیدا نکرده، خود همین باعث ناباوری نسبت به این نظام شد. بقیهاش باشد انشاءالله جلسه بعد. بحث الحمدلله رب العالمین.
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه دوم
حکمت صدرایی
جلسه سوم
حکمت صدرایی
جلسه چهارم
حکمت صدرایی
جلسه پنجم
حکمت صدرایی
جلسه ششم
حکمت صدرایی
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات حکمت صدرایی
جلسه نهم
حکمت صدرایی
جلسه دهم
حکمت صدرایی
جلسه یازدهم
حکمت صدرایی
جلسه دوازدهم
حکمت صدرایی
جلسه سیزدهم
حکمت صدرایی
جلسه چهاردهم
حکمت صدرایی
جلسه پانزدهم
حکمت صدرایی
جلسه شانزدهم
حکمت صدرایی
جلسه هفدهم
حکمت صدرایی
جلسه بیست و یکم
حکمت صدرایی
در حال بارگذاری نظرات...