روایت بسیار ارزشمند امام سجاد علیهالسلام به زائده
تا دوره امام صادق علیه السلام زیارت کربلا مرسوم نبود
بشارتی که محافظ جان امام زمان شد
روضه امام سجاد علیهالسلام برای شهدای کربلا
حضرت زینب سلاماللهعلیها استوانه صبر و کوه آرامش
پرچمی که تا ابد افراشته میماند
نگاهی پر از محبت وعشق و شادمانی
روایت “ام ایمن” برای زینب کبری سلاماللهعلیها
اتمام نعمت خدا بر حبیبش
زمینی که بلایا از آنجا منتشر میشود
اثر شهادت امام حسین علیهالسلام
چه کسی شایسته انتقام خون امام حسین علیهالسلام است؟
بشارت بر گریهکنان امام حسین علیهالسلام
آرامش قلب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم
ملائکه ای که اسم زائران را می نویسند
نشانهی زائران کربلا
نوری که در قیامت چشمها را کور می کند
عطای الهی به زائرین اهل بیت علیهمالسلام
امیرالمومنین علیه السلام حدیث را کامل کرد
روز جشن ابلیس
بدون اباعبدالله هیچ عمل صالحی پذیرفته نمیشود
                
             
            
                
                    ‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی بنّا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل و آل الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. اعظم الله به مصابنا بالحسین علیه السلام و جعلنا من الطالبین بثاره. ان شاء الله که خدای سبحان، تسلی بدهد به همه قلوب مؤمنین، خصوصاً حضرت بقیه الاعظم ارواحنا فداه. این مصیبت، پیشکش به محضر منور حضرت بقیه الله و تسلی قلب نازنینشان. صلواتی هدیه کنید.
این جلسه روایتی را بنا دارم تقدیم کنم به عزیزان که این روایت، روایت بسیار زیبا و آغاز گفتگوها و مباحثمان، ان شاء الله با همین روایت خواهد بود. روایت از عزادار امشب، امام سجاد علیه السلام است که به شخصی به نام «زائده» این روایت را حضرت فرمودند. روایت مفصلی است. علامه مجلسی در جلد ۴۵ صفحه ۱۷۹ از بحارالانوار این روایت را نقل کردهاند. سه، چهار صفحه تقریباً متن روایت است.
اول خط آخر روایت را عرض میکنم خدمت دوستان تا ان شاء الله مشتاقانه متن روایت را با همدیگر بررسی بکنیم. حضرت وقتی که این روایت مفصل را فرمودند به زائده فرمودند: "خُذهُ اِلَیکَ"؛ این مطلبی که بهت گفتم را بگیر. "امّا لَو ضَرَبَ طَلَبَهُ آلاتِ العِبْلِه حَولاً لَکانَ"؛ اگر برای یاد گرفتن این حدیث، برای شنیدن این حدیث، یک سال با شُتر در بیابانها راه میرفتی که بروی به این روایت برسی، کم بود. یک سال در بیابانها با شُتر میرفتی به این روایت برسی.
این روایت، روایتی بسیار قیمتی است. مربوط به همین ایام هم هست. مربوط به امام حسین، مربوط به روز عاشوراست و مربوط به زیارت امام حسین. البته مطلب خاصی در این روایت است که ما میخواهیم در مورد آن مطلب خاصش، ده شب ان شاء الله با همدیگر، به عنایت الهی گفتگو کنیم.
روایت این است؛ همین آقای زائده که عرض کردم، میگوید که امام سجاد علیه السلام به من فرمود که: "بَلَغَنی یا زائده، اَنَّکَ تَزورُ قَبرَ اَبی عَبدِ الله اَحْیاناً"؛ به من، آقای زائده، خبر رسیده که تو احیاناً گاهی و وقتهایی زیارت کربلا میروی، زیارت امام حسین میروی.
میدانید، زیارت قبر امام حسین علیه السلام مرسوم نبود تا دوران امام صادق علیه السلام. از دوران امام صادق علیه السلام یک کمی فضا باز شد برای زیارت امام حسین. خوب، عجیب بوده دوران امام سجاد علیه السلام. زیارت قبر امام حسین علیه السلام خیلی عجیب بوده. امام سجاد به زائده فرمودند: به من خبر رسیده که تو احیاناً گاهی و وقتهایی زیارت کربلا میروی، زیارت امام حسین میروی.
گفتم: بله آقا، درست خبر رسیده. حضرت به من فرمودند که: "فَلِماذا تَفعَلُ ذالِکَ"؟ برای چی این کار را میکنی؟ چرا میروی زیارت امام حسین؟ "وَ لَکَ مَکانٌ عِندَ سُلطانِکَ"؛ تو آدم حکومتی هستی. تو آدمی هستی که حکومت تو را میشناسد. حکومت روی تو حساس است. "الَذی لا یَحتَمِلُ اَحَداً عَلَی مَحَبَّتَنا"؛ حکومت بنی امیه است. اینها تحمل ندارند ببینند کسی به ما محبت دارد و کسی فضائل ما را فضیلت قائله، فضائل ما را ذکر میکند، حقوق واجب ما را قبول دارد. چرا زیارت امام حسین میروی؟
سوال، توبیخ نیست ها! میخواهند معرفت این آدم را محک بزنند. گفتم: آقا به خدا قسم من نیتم و قصدم فقط این است که "اِلَی اللهِ ما اَریدُ اِلّا اللهَ وَ رَسولَهُ"؛ من جز خدا و پیغمبر غرض ندارم. یعنی فقط نیتم، جلب رضایت خداست. "وَ لا اَحْسَنو بِصِفَتِ"؛ من سخت. هر کی میخواهد هر چی بگوید بگوید. برای من مهم نیست. هر کی میخواهد ناراحت بشود. "فی صَدری مَکرُوهٌ نالَنی"؛ به سبب من هم، در سینه ام چیزی نمیآید. ناراحت نمیشوم. هر بلایی هم که سرم بیاید به خاطر اینکه زیارت کربلا برم، بابتش ناراحت نمیشوم.
حضرت فرمودند: "واللهِ اِنَّ ذالَکَ کَذا لِکَ". به خدا، حالا یا سوال بوده یا تأیید بوده. یا سوالی فرمودند، فرمودند که: واقعاً اینطور است؟ یا تأیید کردند فرمودند: واقعاً اینطور است؟ "واللهِ"؛ واقعاً. سه بار هی امام سجاد فرمودند: "واللهِ واقعاً اینطور است؟" منم در تأیید حضرت گفتم: "واللهِ واقعاً اینطور است". آقا میفرمودند: من میگفتم. آقا میگفتند: من میگفتم. سه بار این جمله را ما تکرار کردیم. "واللهِ همینطور است".
حضرت بشارت دادند برای کسانی که زیارت کربلا میروند و برایشان هم مهم نیست. شماهایی که از الان بی تابید برای زیارت اربعین، زیارت کربلا. بعضیهایتان عرفه مشرف بودید. بعضیها دو سه سال است نرفتند، دلتنگند، بی تابند برای اربعین. آنهایی که زیارت کربلا را دوست دارند، پایش هم هستند. گرانیها و سختیها و آقا گرم است، تابستان است، امکانات نیست.
امام سجاد به شما بشارت دادند. فرمودند: "اَبْشِرْ، ثُمَّ اَبْشِرْ، ثُمَّ اَبْشِرْ"؛ بشارت، بشارت، بشارت! خوشحال باش و خوشحال باش و خوشحال باش! "فَلاَخْبِرَنَّکَ بِخَبَرٍ"؛ میخواهم یک خبری بهت بدهم. امام سجاد، میخواهم یک خبری بهت بدهم. از آن اخبار غیبی در گنجینه که پیش ما است. "اَنَّهُ لَمّا اَصابَنا بِاَطَفَّ ما اَصا"؛ یک بخشهاییاش البته آمیخته با روضه از شام غریبان امام حسین علیه السلام هم هست. و ان شاء الله هم، روایت را میشنویم با روضه خوانی امام سجاد علیه السلام، گریه میکنی. چون حضرت برای نقل این روایت، یک گزارشی از روز عاشورا هم میدهند که این گزارش، گزارش حزنناک است.
حضرت فرمودند: "آن روزی که در کربلا، روز عاشورا، مصیبتی که بر ما وارد شد و "قَتَلَ اَبی عَلَیهِ السَّلامُ"؛ پدرم به شهادت رسید و همراهان او، فرزندانش، برادرانش، بقیه اقوامش به شهادت رسیدند. "وَ حُمِلَتْ حَرَمُ"؛ خاندان او را، همسر، فرزندانش را و "نسَاعُ اَهلَ عِلیَ الاغْتاب اِلیَ کُوفَه"؛ حمل کردند بر شُترها. میخواستند ما را ببرند به سمت کوفه.
تعبیر حضرت، تعبیر عجیبی میفرمایند. آن لحظهای که ما را سوار مرکب کردند از کربلا ببرند، بعد از شهادت پدرم، "فَکادَتْ نَفْسی تَخْرُجُ"؛ چیزی نمانده بود که من جان بدهم. عبارت از امام سجاد علیه السلام. چیزی نمانده بود که من جان بدهم. "وَ تَبَیَّنَ ذالِکَ مِنّی عَمَّتی زَینَبُ بِنْتِ عَلیِ الکُبریٰ"؛ این حال من را عمهام زینب کبری دید. به من فرمود: میدانید بعد از امام حسین علیه السلام، وصی امام حسین، دو نفر. امام سجاد وصی باطنی بود. زینب کبری وصی ظاهری. به خاطر اوضاع و احوالی که داشت امام سجاد علیه السلام به او مراجعه نمیکردند، از او دستور نمیگرفت. دستور از زینب کبری میگرفتند. ولی باطن ولایت با امام سجاد علیه السلام. اینجا اتفاق عجیبی رخ داد. گفتگویی شد بین زینب کبری سلام الله علیها. عزیزان خواهش میکنم گوش بدهید. بازارگرمی نمیخواهم بکنم برای این روایت و این مبحث. مطلب، مطلب بسیار فوقالعادهای است. اتفاق عجیبی اینجا افتاده. زینب کبری سلام الله علیها، مطلبی فرمود، بشارتی داد. ببینید چه حالی بوده زینب کبری در کربلا بعد از آن شهادت و چقدر این استوانه صبر عجیب، با آن حالی که خودش دارد، بشارت داد به امام سجاد و امام سجاد را آرام کرد. امام سجاد میفرماید: چیزی نمانده بود که من جان بدهم. با این بشارتی که عمهام زینب به من داد، جان من برگشت.
خیلی تعبیر به من فرمود: "مالی اَراکَ تَجودُ بِنَفْسِکَ"؟ ان شاء الله به همین زودی نصیبمان بشود زیارت کربلا. از باب الشهداء که وارد حرم امام حسین علیه السلام میشوید، از بین الحرمین، پلهها را که پایین میآیید، کاشیهای آبی که در صحن، به دیوار حرم زیر گنبد. آدرس میدهم ان شاء الله. کربلا که رفتید، بروید این را ببینید. یاد ما بیفتید، برای ما هم دعا کنید. این تکه از روایت را آنجا نوشتهاند. روایت مفصلی است، سه چهار صفحه است. این عبارت آنجا آمده. یک کاشیهای آبی دارد. روایتهای دیدی، توی کاشی آبی روایت دارد. آن کاشی آبی که از باب الشهداء وارد میشوید، رو به روی تو است. به دیوار حرم این روایت را نوشت.
زینب کبری به امام سجاد فرمود: "مَالِیَ اَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ؟ عَزیزِی یَا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی." ای باقی مانده جدم، باقی مانده پدرم، باقی مانده برادرانم! "چِیست؟ میبینم داری جان میدهی؟" "تَجُودُ بِنَفْسِکَ." امام سجاد میفرمایند به عمهام زینب عرض کردم. این روایت اول عرض بکنم اصلش در کتاب "کامل الزیارات" است. معتبرترین، میشود گفت معتبرترین کتاب شیعه است. کتاب "کامل الزیارات" از جهت سند، معتبرترین کتاب شیعه است که اگر یک راوی اسمش در این کتاب آمده باشد، بسیاری از فقهای ما میگویند اسمش در "کامل الزیارات" آمده است. کتاب "کامل الزیارات" همچین کتابی است. این روایت در کتاب "کامل الزیارات" است. از جهت سند هم بسیار سند خوبی دارد.
امام سجاد به زینب کبری فرمودند: "وَ کَیفَ لا اجْزَعُ وَ آهُ یَا عَمَّه!" عمه جان، چه جور جزع نکنم؟ چطور بی تاب نشوم؟ "وَ قَدْ اَرَی سَیِّدیَ"؛ آقای خودم را دارم میبینم. "وَ اِخْوَتِیَ"؛ برادرانم. "وَ عُمُومَتِیَ"؛ عموهای خودم، عموزادههایم. "وَ أَهْلَ بَیْتِیَ"؛ خانوادهام را دارم میبینم. با چه کیفیتی؟ "مُزَمَّجِینَ بِالدِّمَآء مَبْهُوتِیْنَ"؛ میبینم در خون خودشان غلتیدهاند. "مُرَمَّلیْنَ بِالعِرَاق"؛ در خاک بیابان، تنشان به خاک بیابان آغشته شده. "مَصْلُوبِینَ"؛ هرچه داشتند به غارت رفته. "لَا یُکَفَّنُونَ"؛ کفنی ندارند. "وَ لَا یُوَارُونَ"؛ یک چیزی هم روی اینها نینداختهاند. دیدهایم کنار خیابان کسی تصادف میکند از دنیا میرود، یک روپوشی رویش میاندازند. این پارههای تن من در این خاک افتادهاند، یک پارچه به اینها نیفتاد. "وَ لَا یُعْرِجُ عَلَیهِمْ أَحَدٌ"؛ اصلاً کسی سمت اینها نمیرود. "وَ لَا یَقْرُبُهُمْ بَشَرٌ"؛ اصلاً یک جوری است که آدمیزاد به اینها نزدیک نمیشود. "کَاَنَّهُمْ أَهلُ بَیْتٍ مِنَ الدَّیلَمِ وَ الخَزَرَ"؛ انگار اینها سپاهیان دشمنان اسلام بودند. اینطور قلع و قمعشان کردهاند.
حالا زینب کبری خودش چه حالی دارد؟ دیگر شما امروز روضه خواندید، به سر زدید، ماتم گرفتید، خیلی خیلی از روضهها را مرور کردید. حالات زینب کبری روز عاشورا، آن زینب با آن مصیبتها، با آن حالات که نماز شبش را امشب، ایستاده نتوانست بخواند از شدت مصیبتی که به او وارد شده بود. استوانه صبر، این کوه آرامش به امام سجاد علیه السلام تسلی داد. جان به قربان تو بانوی اول این عالم. بعد از فاطمه زهرا، عظمتی دارد زینب کبری.
عرض کرد: "لَا تَجْزَعْ!" عزیزم، جزع نکن. آرام! بیتابی نکن. "مَا تَرَی"؛ این چیزی که میبینی تو را به جزع وادار نکند. "فَوَ اللهِ اِنَّ ذَالِکَ لِعَهْدٍ مِن رَسُولِ اللهِ"؛ میخواهم یک خبری از پیغمبر بهت بدهم. از اخبار غیبی که به من رسیده. یکی از اسرار الهی را میخواهم امروز برات فاش بکنم که با این خبر دیگر بیتابی نمیکنی. این عهدی است از رسول الله به جد تو و پدر تو و عموی تو. به خدا عهد گرفته. تعدادی از افراد این امت، فراعنه این زمین، اینها را نمیشناسد ولی اهل آسمان اینها را میشناسند. عهدی گرفته از افرادی از این امت در عالم قبر که اینها میآیند، "یَجمَعُونَ هَذِهِ الاَعْضَاءَ الْمُتَفَرِّقَهَ"؛ این بدنهای پاره پاره را جمع میکنند. "فَیُوَارّونَهُ"؛ کفن میکند. کفن که البته نه، یعنی میپوشاند. "وَ هَذِهِ الجُثُومَ الْمُدَرَّجَهَ"؛ این پیکرهای پاره پاره را و "یَنْصِبُونَ لَهَاذَا التَّفْوِیلِ"؛ اینجا را تبدیل به یک حرمی میکنند. کی این حرف را زد؟ زینب کبری. وقتی این بدنها روی زمین رها بود و این خانواده بدنها را گذاشتند و رفتند. این خبر را آنجا به امام سجاد دارد عرض میکند. عزیزم، میآیند از این امت افرادی، این بدنها را دفن میکنند در قبر میکنند و برای این قبر علمی به پا میکنند. "قَبْرُ اَبِیکَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ لَا یُدْمَى أَثَرُهُ"؛ این قبر دیگر این پرچم پایین آمدنی نیست. اینجا حرمی میشود که دیگر خراب شدنی نیست. "وَ لَا یَعْفُوعُ رَسْمُهُ"؛ ممکن است گاهی مثل دوران متوکل آسیبهایی وارد شده باشد. ولی اینجا محو شدنی نیست. از بین رفتنی نیست. "اِلاَّ کُرُورِ اللَّیَالِیَ وَ الاََیَّامِ"؛ روزها و شبها میآید و میگذرد. این حرم پابرجا میماند. "اَئِمَّةُ الکُفرِ"؛ امامان کفر همه زورشان را میزنند. "وَ اَشْیَاءَ الضَّلالَةِ"؛ شیعیان ضلالت همه سعیشان را میکنند. "فِی مَحْوٍ وَ تَطْوِیسِهِ"؛ که اینجا را محو کنند از صفحه روزگار. "فَلاَ یَزْدَادُ اَثَرُهُ"؛ هرچی اینها بیشتر میزنند اثرش چیست؟ "اِلاَّ"؛ اینجا بیشتر شناخته میشود. "وَ اَمْرُهُ"؛ هرچه بیشتر تلاش میکنند. "اِلاَّ عُلُوًّا"؛ اینجا بالاتر میرود.
زینب کبری: "من عهدی دارم که طبق آن عهد، خبر دارم اینجا همچین جایگاهی میشود."
امام سجاد فرمود: "و ما هذا العهد عمه جان؟ این عهد چیست که شما از پیغمبر اکرم دارید؟ خبر این داستانش چیست؟ قضیه را برای من بگویید؟"
فرمود: "ام ایمن، کنیز پیغمبر، کنیزی داشت پیغمبر اکرم به نام ام ایمن. ام ایمن برای من روایت کرده این داستان را. او گفته که یک وقتی پیغمبر اکرم، دیگر عبارتهای عربیاش را سعی میکنم اینجاهاش را نخوانم از وقت بیشتر استفاده کنیم."
پیغمبر اکرم آمد به منزل فاطمه سلام الله علیها در روزی از روزها. فاطمه برای او حریره درست کرد. و علی علیه السلام این حریره را در یک طبقی آورد که در آن طبق خرما بود. بعد ام ایمن گفتش که من هم یک ظرفی آوردم که توش شیر و کره بود. پیغمبر اکرم از این خوراکی که برایشان آوردند میل کردند و علی و فاطمه و حسن و حسین همه از این حریره نوش جان کردند و از آن شیر هم پیغمبر اکرم نوشیدند و اهل بیت هم نوشیدند. بعد از خرما برداشتند پیامبر اکرم خرما نوش جان کردند. اهل بیت هم خرما نوش جان کردند. بعد کره را میل کردند، پیامبر اکرم.
بعد از اینها دستشان را شستند. علی علیه السلام آب میریخت روی دست پیغمبر اکرم. وقتی که پیغمبر اکرم شستن دستشان تمام شد، دست خیسشان را به صورت مالیدند. نگاهی کردم به علی و فاطمه و حسن و حسین. نگاهی که ما دیدیم از این نگاه محبت و عشق و شادمانی میبارد. بعد یک نگاهی کرد پیغمبر اکرم به آسمان. بعد صورتش را گرفت رو به قبله. دستانش را بالا آورد. دعایی کرد به سجده رفت. اشک مبارکش جاری میشد. یک جوری که انگار باران دارد میبارد. توی سجده هم صدای خرخر تنفس پیغمبر را میشنیدیم و صدای ناله پیغمبر و اشکی که سرش را بالا آورد.
مدتی سر به زیر به زمین نگاه میکرد. اشکش همینجور جاری بود. فاطمه زهرا ناراحت شد از این حال پیغمبر. علی و حسن و حسین هم ناراحت شدند. منم که کنار اینها بودم ناراحت شدم از چیزی که دیدم، حال پیغمبر اکرم که انقدر یکهو آشفته شد. پیغمبر. علی علیه السلام و فاطمه به پیغمبر عرض کردند: "مَا یُبْکِیکَ یَا رَسُولَ اللهِ؟" آقا چی شد یکهو؟ چرا به گریه افتادید؟ "لَا آبَکَ اللهُ عَیْنَیْکَ." خدا چشم شما را گریان نکند. "قُلُوبُنَا مِمَّا نَرَی مِنْ حَالِکَ!" آقا جیگرمان ریش ریش شد از این حالی که از شما. چرا یکهو اشکتان اینجوری جاری شد؟
پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین فرمودند: "برادر، یَا أَخِی." به امیرالمؤمنین با اینکه سی سال فاصله سنی بود و دامادشان بود و بچهشان بود توی دامن پیغمبر بزرگ شده بود. مقام امیرالمؤمنین برادر صورتت را بکن. "اول شماها را دیدم خوشحال شدم." سروری بود که مثلش را تا حالا من تجربه نکرده بودم. این حد از شادی را. بهتان نگاه کردم. خدا را حمد کردم بابت نعمتی که به من داده که شماها را دارم. خدا شماها را روزی حال خوب که به هم دست داد بابت اینکه به شما نگاه کردم دیدم دور من نشستید "جبرئیلُ عَلَیَّ فِیهِ." بر من وارد شد. پیامبر "یَا مُحَمَّدُ، اَللَّهُمَّ صَلِّی." "اَنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالیٰ اَطْلاعَ عَلَی مَا فِی نَفْسِکَ." خدای متعال مطلع شد از آنچه که درون تو است. از این حال دید که خیلی خوشحالی بابت دیدن برادرت، دخترت، نوههات. "نِعْمَتَكَ عَلَيْكَ وَ أَتْمَمَ عَلَيْكَ النِّعْمَةَ وَ الْعَطِيَّةَ." نعمت را بر تو تمام کرد. عطیه را بر تو گوارا کرد. اینها را و ذریهشان را و محبینشان را و شیعیانشان را همه را به تو بخشید و به همه بهشت عنایت کرد همراه تو. آن لحظهای که این حال به تو دست داد خدا که این خوشحالی را دید به گل روی این حبیب من که اینجا خوشحال شد از دیدن اینها همه را تو بهشت جمع میکنم. خودشان، فرزندان، شیعیانشان، محبینشان. هر کی اینها را دوست دارد. "لاَ یُفَرِّقُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ"؛ بین تو و اینها در بهشت فاصله نمیاندازد. اینها با تو زندهاند. با تو عطا میگیرند و آنقدر خدا به تو عطا میکند تا راضی بشوی و فوق رضا به تو میدهد. "وَلِیَ عَلَی بِلَایَا کَثِیرَهٍ." بعد از ابتلائات زیاد "وَلِیَ بَعْدَ الْاِبْتَلَا." آنجا خدای متعال از آن ابتلائات زیاد به پیغمبر اکرم فرمود. حال پیغمبر یکهو دگرگون شد که "تَنَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا اِبْتِلاءٌ تُضَیِّفُهَا"؛ ابتلائاتی که در دنیا به اینها میرسد.
امور ناخوشایند گریبانگیر اینها میشود به دست مردم، مردمی که ادعا میکنند ملت تواند. همهشان از کسانی آسیب میبینند و بلا بهشان میرسد که ادعا دارند مسلمان تواند. همه این زن و بچه و "یَزْعُمُونَ اَنَّهُمْ مِنْ اُمَّتِکَ"؛ خیال میکنند جز امت تواند. "بُرَاءٌ مِنَ اللهِ"؛ در حالی که از خدا بیزارند. "وَ مِنِّکَ"؛ از تو هم بیزارند. هیچ ربطی به تو ندارند و از تو جدا اند. اینها پشت سر هم خط میکنند و "قَتْلًا قَتْلًا"؛ یکی پس از دیگری اینها را میکشند. این زن و بچهای که امروز دیدی آنقدر خوشحال شدی، یکی یکی امتت اینها را میکشد. "شَتِّیٰا مُصارِعُهُمْ"؛ هر کدام هم یک جایی از زمین کشته میشوند. "نَائِعَهُ قُبُورُهُمْ"؛ هر کدام قبرشان یک جاست. هیچ کدام قبرش کنار آن یکی نخواهد بود. "خُیِّرَتْ مِنَ اللهِ لَهُمْ"؛ این چیزی است که خدا برای اینها انتخاب کرده. "وَ لَکَ فِیهِمْ"؛ برای تو هم در مورد اینها خدایا انتخاب کرده. خدا را بابت این حمد کن. به قضای الهی راضی باش.
پیغمبر اکرم میفرماید: "منم خدا را حمد کردم." به قضای الهی راضی شدم و آنچه را که برای من انتخاب کرد. بعد جبرئیل، یکی یکی گفت با شما چه خواهد شد. زینب کبری کنار گودی قتلگاه برای امام سجاد دارد تعریف حدیثی که ام ایمن برای زینب کبری فرمود. ماجرا دستتان باشد. چون آخرش مطلب اضافه میشود. بعداً [پایان قسمت اول]
این روایت را زینب کبری برای امیرالمؤمنین تعریف میکند. امیرالمؤمنین چند تا جمله به آن اضافه میکنند که حواستان به بحث باشد. پیغمبر اکرم فرمود: جبرئیل به من گفت: "بگذار بهت بگویم تک تک با اینها چه میکند."
"اول در مورد برادرت بگویم: اِنَّ اَخاکَ امیرالمؤمنین، مستضعف بعد از تو، لگدمال میشود. مغلوبُ الاُمَّةُ اَمتُک، مظلومُ مِن اَعدائِکَ. مصیبتهایی از دشمنان تو بهش میرسد. ثُمَّ مَقتُولٌ بَعدَکَ. بعد از تو میکشندش. یَقتُلُهُ شَرُّ الخَلقِ وَ اَبی. پستترین موجودات میکشندش. شقیترین موجودات که شبیه کسی است که شتر صالح را کشت. او را خواهد کشت. به شهری که به آنجا مهاجرت خواهد کرد و از آنجا شیعیان او نشئت میگیرند و شیعیان فرزندانش و از همان شهر هم اطلاعات فراوانی به اینها میرسد که شهر کوفه است و مصیبتهای سختی بهشان میرسد.
اما این سبتَتِ. نوهی بزرگت حسن بن علی و فاطمه زهرا." تک تک فرمود تا رسید به امام حسین علیه السلام. جبرئیل با دست امام حسین را نشان داد. فرمود: "اما در مورد این نوه بهت بگویم با او چه خواهند کرد؟ مثل امروز در کربلا. بِصَفحِ الفُراتِ. در ساحل فرات. لِجَردِ تُدعیٰ کَربَلا. در زمینی که نام کربلا دارد که مَنْ اَجْلِهَا یَکْثُرُ الْکَرْبُ وَ الْبَلَاءُ. از آنجا کرب و بلاهایی خواهد رسید."
بعد فرمود: "وَ هِیَ اَطْهَرُ بقاعِ الْاَرْضِ. پاکترین جای زمین و بیشترین حرمت را دارد. یک تکه از زمینهای بهشت. فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ الْیَوْمُ الَّذِي یُقْتَلُ فِیهِ. روز کشته شدنش که بشود و أَهلُه. روز کشته شدن خودش و خانوادهاش که بشود و ْیُحِیطُ ِبهِمْ کِتَابُ أَهلِ الْکُفْرِ. لشکرهای کافری دور او را میگیرد و محاصره میکنند، کسانی که اهل کفر و لعنت الهیاند. زمین به لرزه میافتد، ظلمی که اینها میکنند به این نوهی تو و ْمَادَتِ الْجِبَالُ وَ کُثْرًا. کوهها به اضطراب میافتند از شدت این مصیبت و َاسْتَفَقَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا. و ماجَتِ السَّماوَاتُ بِأَهْلِهَا غَضَبًا لَکَ. دریاها موج میزنند از غضب و آسمانها هم موج میزنند از غضب برای تو ای پیامبر و برای ذریتت و از شدت بزرگی این هتک حرمتی که وارد میشود بر نوهی تو و بدیهایی که دارد میرسد به ذریهی تو و خانواده تو و چیزی در این عالم نمیماند مگر اینکه از خدا اجازه میگیرد برای اینکه به خاندان تو نصرت برساند. چون اینها مستضعف و مظلوم واقع شدند و حجت خداوند بعد از تو و خدای متعال وحی میکند به آسمان و زمین و کوه و دریا و هر کسی که در اینها هست میفرماید که نمیخواهد شما انتقامش را بگیرید. خودم انتقامش را میگیرم و عَزَّتی وَ جَلالِی. به عزت و جلالم قسم لَأُعَذِّبَنَّ مَنْ وَتَرَ رَسُولِی وَ صَفِیِّ. عذاب میکنم هرکی پیغمبرم را تنها گذاشت. وصی من را تنها گذاشت. حرمتش را حذف کرد. خانوادهاش را کشت. عهدش را زیر پا گذاشت. به خانوادهاش ظلم کرد. عذابی میکنم که تا حالا احدی را این شکلی عذاب نکردهام."
اینجا بود که هر موجودی که در آسمانها و زمین بود به ضجه افتاد. به خاطر اینکه لعن کنند با این ضجه، ظالمان به عترت تو را یا رسول الله. و خدای متعال خودش به عهده گرفت روح اینها را قبض کند در کربلا. و ملائکهای از آسمان هفتم به زمین کربلا آمدند که همراه اینها ظرفهایی از یاقوت بود و زمرد بود و لبریز از آب حیات بود. مزین به زینتهای بهشتی بود. معطر به عطرهای بهشتی بود. بدنهای این شهدا که اینجا روی زمین رها شده را خدای متعال دستور داد با همچین آبی از آسمان بشورند و غسل بدن دهند و اینها را جواهرات بهشتی کنند. البته منظور این [تن روی زمین] نیست. دیگر بدن و اینها را با آن عطر خوشبو کنند و ملائکه آسمان صف در، به اینها سلام دادند.
این یک چیزی است که خدای متعال به این شهدای کربلا عنایت میکند. چیز دیگر چیست؟ خدای متعال با شما گریهکنان و زائران امام حسین به پیغمبرش آرامش بخشید. قدر خودتان را بدانید. خدای متعال به پیغمبر اکرم این را فرمود: "ثُمَّ یَبْعَثُ اللهُ قَوْماً مِنْ اُمَّتِی." خدا از امت تو افرادی را برخواهد انگیخت. "لاَ یَعْرِفُهُمْ الْکَافرُون." کافران اینها را نمیشناسند. "لَمْ یَشْرِکُوا فِی تِلْکَ الدِّمَاءْ." اینهایی که از امت تو میآیند سر سوزنی شریک در این خونها نیستند. نه با رفتارشان، نه با گفتارشان، نه با نیتشان، هیچ مشارکتی در ظلم به امام حسین ندارند. اینها میآیند. "فَیُوَارُونَ اَجْسَامَهُمْ." میآیند این بدنها را میپوشانند. "وَ یُقِیمُونَ رَسْماً لِقَبْرِ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ." میآیند روی این قبر نشانه میزنند. گنبد میزنند. گلدسته میزنند. پرچم میزنند. "بِتِلْکَ الْقِلَبْةِ. یَکُونُ عَلَمَ اَهلِ الْحَقِّ. عَلَمَ اَهلِ الْحَقِّ وَ سَبَباً لِلْمُؤْمِنِینَ الی الفَوْزِ." موجب عاقبت بخیری مؤمنین خواهد شد. "وَ تَهُفُّ الْمَلائِکَةُ مِنْ کُلِّ سَمَاءٍ." از هر آسمانی "مِائَةُ اَلْفِ مَلَکٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ." هر روز و شب صد هزار ملک دور این قبر میچرخند و "یُصَلُّونَ عَلَیْهِ." نماز میخوانند بر این قبر و "یُسَبِّحُونَ اللهَ عِنْدَهُ." خدا را تسبیح میکنند کنار این قبر و "یَسْتَغْفِرُونَ اللهَ" استغفار خدا میکنند "لِزُوَّارِهِ." برای زائران این قبر.
بقیهاش را بگویم خستگیهایتان در برود. این ده شب عزاداری کردهاید و "یَکْتُبُونَ اَسْمَاءَ مَنْ یُوَافِی زَائِراً مِنْ أُمَّتِی." از هر طبقهای از آسمان هر روز و هر شب صد هزار ملک میآیند برای اینکه اسم زائرین اباعبدالله را یادداشت کنند. "مُتَقَرِّباً اِلَی اللّهِ." کسانی که میآیند زیارت نیتشان این است که به خدا نزدیک بشوند و "اِلَیکَ بِذَلِکَ." برای اینکه به تو ای پیغمبر نزدیک بشوند، میآیند زیارت این قبر. "وَ اَسْمَاءَ آبَائِهِمْ." هم اسم خودشان را مینویسند هم اسم پدرانشان را مینویسند. "وَ عَشَائِرَهُمْ." اسم خانوادهشان را مینویسند و "بُلْدَانَهُمْ." اسم شهرهایشان را مینویسند.
"وَ یُوَسِّمُونَ فِی وُجُوهِهِم." به اینجا اکتفا نمیکنند. با یک چوبی که از عرش الهی، از نور عرش الهی، به این چوبه مهر میزنند به پیشانی زائران اباعبدالله که روز قیامت اینها را سوا کنند. "یُوصَفُونَ فِی وُجُوهِهِمْ بِمِیثَاقٍ نُورِ عَرْشِ اللهِ." چی مینویسند اینجا؟ "هَذَا زَائِرُ قَبْرِ خَیْرِ الشُّهَدَاءِ. اِبْنِ خَیْرِ الْاَنْبِیَاءِ." این زائر قبر بهترین شهیدان، فرزند بهترین انبیاء. "فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ." روز قیامت که بشود. "سَتَسْمَعُ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ اَثْرِ ذَلِکَ الْمِیثَاقِ." در اثر این مهری از نور که به پیشانیاش خورده، در صحرای قیامت "نُورٌ تَقْشَعُ مِنْهُ الْاَبْصَارُ." از این پیشانی و این مهری که خورده به پیشانی زائر حسین یک نوری منتشر میشود که همه چشمها در محشر کور میشود. "یُدَلُّ اللهُ عَلَیْهِمْ وَ یُعَرِّفُهُمْ بِهَا." همه را با همین میشناسند. "وَ کَأَنِّی بِکَ یَا مُحَمَّدُ بَیْنِی وَ بَیْنَ مِیکَائِیلَ."
اللهم صلی علی.
خستهتان کردم، ببخشید. امشب دیگر وقت همهاش به خواندن روایت گذشت. ولی این روایت بود که حیفم میآمد این تعابیر را نشنیده باشید. امام سجاد علیه السلام فرمودند. حالا بعضیها کمحوصلهاند. این دیگر حالا مصیبتی است واقعاً. ده دقیقه سخنرانی انگار به اندازه پانصد ساعت به آدم فشار میآید. فوتبال نود دقیقهاش میشود صد و بیست دقیقه با پنالتی و اینها. دو بار هی آدم پا میکند. ده دقیقه یک روایتی دارد طول میکشد خسته میشود. شیطان صحبت بکنیم و خیلی هم فعال. از قبل جلسه شروع بشود مدتهاست دارد میزند که ما کارمان به این جلسه نکشد. برای این بحث برنامهریزیها کردند. همین جلسه فعال است. بنده منتظر بلاهای خیلی سنگینی هستم در این جلسه. منتظر خیلی چیزها هستم. به هر حال شب اول است دیگر. یک قلقگیری هم دارد میشود و حوصلهسنجی هم دارد میشود ببینیم بالاخره مخاطب چند مرد حلاج است، با چه فرمونی باید در این جلسه حاضر شد. خوب هم هست از شب اول بدانند که اذیت میشود.
"عِشقَ اَز اَوَّلْ سَرکَش و خونی بود/ تا گریزد هرکه بیرونی بود."
یک کمی روایت طولانی شد اشکالی هم ندارد. آنهایی که اهل حوصله دارند و تحمل میکنند، امام سجاد فرمود: "یک سال با شتر ارزش داشت میرفتی تا این روایت را میشنیدی." حالا ما ده دقیقه میخواهیم بنشینیم توی مجلس روضه امام حسین شام غریبان. فرمود که: "انگار دارم میبینم ای پیامبر، بین تو و بین میکائیل و علی که علی اَمامًا وَ مَعَنَا مِن مَلائِکَةِ اللهِ." علی جلوی ما است. جلوی پیامبر و ملائکه و همراه شماها ملائکه الهی هستند "مَالَا یُحْصَى عَدَدٌ." البته این کلام، کلام پیامبر "منتق جبل" گفت: "من و میکائیل کنار شماییم. علی جلوی ماست. ملائکه هم کنار ما هستند." آنقدر ملک هستش که عدد دارد. "این لحظه را میبینم در صحنه قیامت. الان من جبرئیل دارم این صحنه را میبینم. ذَلِکَ الْمِیثَاقُ فِی وَجْهِ مَنْ." من و تو و میکائیل و علی و ملائکه وایستادهایم نگاه میکنیم. این مهر پیشانی خورده به اسم ظاهر اباعبدالله را شکار میکنیم. یکی یکی "مِنْ بَیْنِ الْخَلَائِقِ حَتَّی یُنْجِیهِمُ اللهُ مِنْ حَوْلِ ذَلِکَ الْیَوْمِ." خدا از هراس آن روز نجات میدهد تک تک اینها را که این مهر به پیشانیشان است. و "شَدَائِدِهِ." از سختیهای آن روز "وَ ذَلِکَ حُکْمُ اللهِ وَ طَاعَةٌ." این حکم عنایت خداست "لِمَنْ زارَ قَبْرَکَ." برای کسی که زیارت قبر تو بیاید پیغمبر. "اَوْ قَبْرَ اَخِیکَ." یا زیارت قبر برادرت امیرالمؤمنین.
شما کربلا میروید اربعین، نجف هم میروید. دو برابر این اثر برایتان حاصل میشود. قبر این دو تا نوهی تو را، حسن و حسین. ان شاء الله خدا به همین زودی زود ملعون را نابود کند و آزاد بشود قبر امام مجتبی را ان شاء الله با عشق برویم زیارت کنیم و برای آنجا هم همچین چیزی ان شاء الله برپا بشود. ولی از عجایب این است که ما در روایت همچین بشارتی نسبت به، این بشارت فقط در مورد قبر اباعبدالله است. اینها عجیب است. میدانستند چه خواهد شد در آینده.
بعد فرمود: "لاَ یُرِیدُ بِهِمْ غَیْرَ اللهِ." هر کی که به زیارت شما بیاید و برای خدا بیاید، خدای متعال این را بهش میدهد. "وَ سَیَجِدُ اُنَاسٌ مَنْ مِنْ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ مِنَ اللهِ بَعْدَهَا." کسانی پیدا میشوند که از جانب خدا مستحق لعنتند. مستحق عقوبت الهیاند. "اَنْ یَعْفُوْ رَسْمَ ذَلِکَ الْقَبْرِ." داعشیها، مثل داعشیها پیدا میشوند که همه هم و غمشان را میزنند برای اینکه این قبرها را خراب کنند. با خاک یکسان کنند. "فَلَا یَجْعَلُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَهُمْ اِلَی ذَلِکَ سَبِیلا." خدا به اندازه سر سوزن اجازه نمیدهد.
پیغمبر اکرم به زینب و فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام [حسین] حالم عوض شد و گریه کردم به خاطر این خبری بود که جبرئیل به من داد. "فَهَذَا اَبْکَانِی وَ اَحْزَنَنِی." این چیزی بود که اشک من را درآورد. من را ناراحت کرد. خب عرض کردم ام ایمن روایت را برای زینب کبری نقل کرد. بعداً موقع شهادت امیرالمؤمنین در آن دو سه روز آخر، زینب کبری لحظات آخر امیرالمؤمنین کنار امیرالمؤمنین، این روایت ام ایمن را برای امیرالمؤمنین عرض کرد: "به من تعریف کرده، برای من تعریف کردی همچین قضیهای را که آن روز در خانه پیغمبر این اتفاق افتاد. میخواهم شما حواست [جمع] است یا نه؟"
امام سجاد علیه السلام به زائده، زینب کبری به امیرالمؤمنین عرض کرد. "قَالَتْ زَیْنَبُ فَلَمَّا ضَرَبَ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللهُ اَبِيَ عَلَیْهِ السَّلامُ." و گفتم: "یا ابَهٔ" زینب کبری عرض کرد: پدر جان! "وَ قَدْ اَحْبَبْتُ عَن اَسْمَعُهُ مِنْکَ." من دوست دارم از شما هم بشنوم. حضرت فرمودند: "یا بُنَیَّةٌ." دخترم! داشته باشید این چند جملهای که امیرالمؤمنین اضافه کردند. ده شب میخواهم در موردش بحث کنم. ان شاء الله به عنایت [الهی]. فرمود: "دخترم الحَدیثُ کَمَا حَدَّثَتْکِ اُمُّ اَیْمَنَ." حدیث همان است که ام ایمن تعریف کرده، دقیقاً همین شد. "وَ کَاَنِّی بِکِ." بگذار یک چیزی اضافه بهت بگویم که در این حدیث ام ایمن نیامده. آن هم در مورد خودت. "انگار دارم تو را میبینم." لحظه شهادت امیرالمؤمنین به زینب کبری فرمود: "انگار تو را دارم میبینم."
این روضه امشب و فردا هم هست. روضه این ایام. "دارم تو را میبینم و به بنات اهلک." تو و دختران خانوادهات را دارم میبینم. "صَبَایَا بِحَالِ بَلَدٍ." دارم میبینم در این شهر کوفه با رخت اسارت وارد میشوید. "میبینم خارتان میکنم. با ذلت و خشوع واردتان میکنم در این شهر کوفه. تخافونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمْ النَّاسُ." شما از بالا سرتان میترسید آنقدر فضا ناامن است.
بعد جملهای فرمود به دخترش: "فَصَبْرَْنَ صَبراً." "دخترم صبر کن. فَوَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ." قسم به کسی که دانه را شکافت و جان را آفرید: "مَا لِلّهِ عَلَی ظَهْرِ الْاَرْضِ یَوْمَئِذٍ وَلِیٌّ غَیْرَکِ وَ غَیْرَ مُحِبِّیکِ وَ شِیعَتِکِ." به خدا در آن روزی که تو را با خانوادهات این شکلی اسیر وارد کوفه میکند، غیر از تو و همین چند نفر، ولّی روی این زمین ندارد. فقط شما اولیا خدا هستید در آن روز و غیر از دوستداران و شیعیانتان.
بعد فرمود: "آن وقتی که پیغمبر حین اخبارنا"؛ خبر نگفت. من میخواهم به شما بگویم. "وقتی پیغمبر این خبر را به ما داد، این جمله را فرمود که اِنَّ اِبْلِیسَ لَعَنَهُ اللهُ"؛ ابلیس ملعون در روز عاشورا "یَطِیرُ فَرِحاً"؛ در روز عاشورا روز جشن ابلیس است. "وقتی پیغمبر این خبر را به ما فرمود، این را هم گفت: روز عاشورا روزی است که از شدت شادمانی ابلیس پرواز میکند. فَیَجُولُ الاَرْضَ کُلَّهَا"؛ در کل زمین میچرخد. "فِی شَیَاطِینِهِ"؛ با شیاطین و همحزبیها و موجودات خبیثی که همراهش هستند. "فَیَقُولُ نَعْرَةً مُسْتَأْنِسَةً"؛ داد میزند روز عاشورا شیطان و ابلیس داد میزند و میگوید: "یا مَاشِرَ الشَّیَاطِینِ." ای شیاطین! "قَدْ اَدْرَکْنَا مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ الطَّلَبَهَ." به آن خواستهای که نسبت به فرزندان آدم داشتیم رسیدیم. همین روز را میخواستیم. از بعد از سجده نکردن بر آدم، من دنبال این بودم که یک روزی این اتفاق بیفتد. شیطان پرواز میکند، مستانه داد میزند: "من به آرزویم رسیدم."  این صحنه را میخواستم روی زمین محقق بشود که به جای اینکه به این ولی خدا سجده کنند، قطعه قطعهاش کنند. "وَ بَلَغْنَا فِی هَلَاکِهِمُ الْغَایَةَ." به آن نهایت چیزی که میخواستیم در هلاکت اینها رسیدیم. "وَ اَعْرَفْنَا هُمُ النَّارَ الا مَن اعتصم بِهَذِهِ الْعِصَابَةِ." همه را بیچاره کردیم غیر از این افرادی که قاتل بودند.
"فَاجْعَلُوا"؛ دستورالعمل شیطان بعد از قضیه عاشورا فرمود: "خدای متعال با این قبر دینش را حفظ میکند. هیچکس این قبر را نمیتواند خراب بکند." شیطان هم روز عاشورا شیعیانش را جمع کرد، گفت: "از امروز یک مأموریت داریم. تا آخر عمر ما از فردای عاشورا از این لحظه این است." مأموریتش چی بود؟ "فَاجْعَلُوا شُغْلَکُمْ"؛ همه برنامهتان را بگذارید برای این. "بِتَشْکِیكِ النَّاسِ فِیهِمْ." مردم را نسبت به این شهدای کربلا دچار شک کنید. چرا پولها را خرج نذری میکنی؟ چرا خرج زیارت میکنی؟ چرا میبری عراقیها بخورند؟ به جای هیئت، بده جهیزیه، بده یتیمخانه، بده. نسبت به امام حسین... دو تا عرب با هم دعوا داشتند، به تو چه؟ نسبت به وقایع کربلا، خرافات، تمسخر... "همه برنامهتان را بگذارید روی این شیاطین. یا معاشر الشیاطین! تمرکزتان از این به بعد به این باشد که مردم سمت اینها نیابند. برنامهتان باید این باشد که تشکیک کنیم، فاصله بیندازید بین مردم با این شهدای کربلا و حَمْلَهُمْ عَلَى عَدَاوَتِهِمْ." بقیه را وادار کنید نسبت به دشمنی با اینها. فضای مجازی چه خبر است؟ امشب فرصت نیست که با نمونههایی رو بخواهیم عرض بکنیم. "وَ اِغْرائِهِمْ بِهِمْ وَ عَلَی أَوْلِیَائِهِمْ." مردم را فریب بدهید و "اَوْلِیائِهِمْ." نسبت به اینها، نسبت به شیعیان اینها. از یک مداحی بد بگویید، از یک آخوندی بد بگویید، از یک جلسه روضهای بد بگویید. داستان درست کنید برای اینها. اتفاق درست کنید. انحراف ایجاد کنید در این قضیه. حواسها پرت بشود از کربلا. "حَتَّی تَسْتَحْکِمُ ضَلَالَةُ الْخَلْقِ." اگر مردم از اینها منحرف شدند، گمراهی خلایق محکم میشود. کفرشان محکم میشود. امام حسین میگویند سفینه [النجاة].
"وَ لَقَدْ صَدَقَ عَلَیْهِمْ اِبْلِیسُ وَ هُوَ کَذُوبٌ." کلام امیرالمؤمنین فرمود: "شیطان یک روده راست در شکمش نیست. یک حرف راست نمیزند. ولی زینبم، حرفهای شیطان همهاش دروغ است. ولی اینجا راست گفت که اگر کسی از این شهدا جدا بشود."
دیدی چه روایتی بود؟ این روایت، روایت بینظیری است. فرمود با همه دروغگوئیش این را راست گفت. چون "لَا یَنْفَعُ مَعَ عَدَاوَتِکُمْ عَمَلٌ صَالِحٌ." دخترم! اگر کسی نسبت به شما دشمنی داشته باشد، عمل صالحی به دردش [نمیخورد]. شیطان خیلی با اعمال صالح کار ندارد. یتیمخانه، جهیزیه اینها، اینها را خیلیها انجام میدهند. البته باید انجام داد. کار خوبی است و باید انجام داد. آنی که تمرکز شیطان است، فاصله انداختن بین مردم و شماست. خصوصاً شهدای کربلا. "مُحَبَّتُکُمْ وَ مُوَالَاتُکُمْ. ذُنُوبٌ غَیْرُ الْکَبَائِرِ." اگر کسی شماها را دوست داشته باشد، هر گناهی کند غیر از کبیره، [آن] گناه به این ضرر [نمیزند]. اینجا بود که امام سجاد فرمودند: "این روایتی که بهت گفتم یک سال جا داشت راه بروی با شتر تا این را بشنوی."
دستورالعمل شیطان بعد از عاشورا فاصله انداختن بین مردم و شهداست. از فردا شب میخواهیم واردش بشویم. اصلاً شیطان مگر کیست؟ مگر طرحش چیست؟ برنامهاش چیست؟ مگر کربلا چه اتفاقی را برای شیطان رقم میزند؟ شیطان چه شکلی بین مردم و کربلا تشکیک میکند؟ فاصله میاندازد؟ اینها بحثهایی است که از فردا شب ان شاء الله باید بپردازیم. البته آن روز که فعال بودیم از امشب هم نسبت به این بحث فعال میشوند. از تشکیک نسبت به اینکه این منبری، این جلسه [چیست]، برای چی این را گفت؟ چرا آنجا دستش را برد، صورتش را خاراند؟ چرا نُه  و ده دقیقه باید تمام میکرد، نه و ربع تحویل داد؟ پشت در، پشت در مسجد بحث ناموسی میخواهد مطرح بشود برای شیطان در این جلسه. خدا ان شاء الله همه ما را از شر این لعین خبیث در امان بدارد و توفیق بدهد از شبهای بعد زیر سایه اباعبدالله ان شاء الله بیاییم جمع بشویم. این دشمن، این عدو مبین را یک کمی در تقابل باهاش صحبت بکنیم.
امروز در کربلا قهقههی مستانه امروز روز جشن شیطان. روز ماتم زین العابدین بود با این جگر پاره پاره. روز مصیبت زینب کبری. تعبیر امیرالمؤمنین دارند در شهادت محمد بن ابی بکر فرمود: "به همان میزانی که ما از شهادت او ناراحت شدیم، دشمن ما از شهادت او خوشحال شد." به همان میزان که امروز کمر زینب شکست، ابلیس قهقههی مستانه [زد]. به همان میزان که امروز امام سجاد مصیبتزده شد، فرمود: "از جلوی چشمم کنار نمیرود."
فردا شب شب شهادت امام سجاد است. ان شاء الله بیشترین روضه را باز خواهیم کرد. بعد از سالها میفرمود امام سجاد فرمود: "هنوز از جلوی چشمم کنار نمیرود تصویر آن زنهایی که با صورت سوخته و سیلی خورده با دست بسته شهر به شهر چرخانده میشدند." 
عمهاش فرمود: "عمه جان! ببینیم بدنها را چه شکلی روی زمین رها کردند. انگار اینها اسرای دیلم و خزر بودند. انگار دشمن خونی مسلمین بودند."
این نوهی رسول الله، حجت خدا در عمرش آزارش به هیچکس نرسیده. چه شبیهامشب کربلا. چه غوغای امشب. جان به قربان زینب که امشب این لشکر به او سپرده شده. این لشکر پاره پاره. هر زنی در این لشکر داغدار است. یکی برادر از دست داده، یکی فرزند از [دست داده]، یکی شوهر از دست داده. لا اله الا الله. این روضه، روضه معروف است. شب یازدهم میخوانند امشب. با این روضه وارد این [مصائب] ان شاء الله این بیبی امشب توجه خاصی بهمان [دارد].
خب غروب آب آزاد شد. به این اسرا مقداری آب دادند. مقداری غذا دادند. بَعد از اینکه غارتشان کردند مقداری غذا دادند. هر کسی اِمشَب یک گوشهای نشسته بود در بدترین وضعیت. چون نه خیمهای بود. خیمهها که همه آتش گرفته. نه روپوشی داشتند. چادرهای اینها را به غارت برده بودند، نه پناهی داشتند. شبهای بیابان. هوا سرد است. آدم داغدار بدنش لرز دارد. بدن ضعیف میشود. توی سوز سرما این زن و بچه نشستهاند. بی سرپناه. جان به قربان زینب مراقبت میکند از این زن و بچه. هم مراقبت میکند دشمن به اینها آسیب نرساند، هم مراقبت میکند بیتاب نشوند. همانجور که اینجا دید امام سجاد دارند بیتاب میشوند، آرام کرد.
امام سجاد شما ببین وقتی حال امام سجاد این بوده، بچههای کوچک چی بوده؟ در این لشکر امام سجاد فرمود: "من داشتم جان میدادم." دیگر شما ببین حال رقیه و سکینه و بقیه اهل حرم چه بوده و مسئولیت همه با زینب بود. آرام کند اینها را. یک وقت دید یک گوشهای رباب دارد آرام [گریه میکند]. عروس، مادر! چرا بیتابی؟ "امروز پیش پسرم شرمنده شدم." علی از من آب خواست، از من شیر خواست. از غروب که غذا خوردم و آب خوردم، ک*** جاری شده. حالا دیگر شیر دارم. علیاصغر ندارم. لا حول ولا قوه الا بالله.
لعنت الله علی القوم الظالمین.
الهی آمین. خدایا در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. امواج علما، شهدا، فقها، امام راحل حقوق الساعه سر سفره با برکت زینب کبری با شهدا و اسرای کربلا مهمان بفرما. شب اول قبر ابی عبدالله به فریادمان برسد. در دنیا و در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. شر ظالمین و بدخواهان را به خودشان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هدایت نیستند [نابودیشان را]. رهبر عزیز انقلاب حفظش و نصرت [او را] عنایت بفرما. هرچه گفتی صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بِالنَّبِیِّ وَ آلِهِ. رحم الله.
                
             
            
        
در حال بارگذاری نظرات...