مارش پیروزی شیطان در عاشورا
هراس شیطان از نور
از ظلمت به نور یا از نور به ظلمت؛ انتخاب با ماست!
زمین کربلا از جنس دنیا نیست
تسبیح تربت، تکه ای از خاک بهشت
خفاش صفتی شیطان
سرمایه گذاری جدی شیطان بر نطفه حرام
سر منشاء کشش های باطنی به شیطان
ماجراهایی که شیطان عَلَم می کند!
هجمه حیوان صفت ها به مجالس اهل بیت (ع)
وحشت شیطان از پرچم سیاه عزای حسین (ع)
تمرکز دوسویه خدا و شیطان بر حادثه کربلا
چرا اسب ها تاختند!
محافظ آثار خون حسین(ع)
وقتی خود خدا خونبهاست!
حساسیت خداوند متعال بر آستان حسین (ع)
مغناطیس عجیب کربلا
انگیزه های فراگیر ابلیس
آدم (ع)، موضوع سجده جن و ملک نبود!
امانتی از خدا در جنس آدم و ذریه او
بر شیطان سجده نکن!
سنگباران شهید بر شیاطین
اتصال به شهید؛ بهترین حرز در مقابل شیطان
شهدا، جنود الحسین (ع)
ملائکه به زمین می آیند تا عطر و نور بگیرند
امان نامه ای برای زوار حسین (ع)
                
             
            
                
                    ‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
این شبها در مورد این مطلب گفتوگو میکردیم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: در عاشورا، شیطان به اوج فرح خودش میرسد و شادی جولان میدهد؛ کوس پیروزی میزند، مار پیروزی میزند و احساس میکند که فاتح شده و به اعوان و انصارش فقط دستور میدهد که این پیروزی را نگه دارند و فاصله بیندازند بین مردم و شهدای کربلا.
امام حسین علیه السلام کشتی معدن نجات است؛ اصل نجات، مصباح هدا و سفینةالنجات. مصباح هدایت و سفینه نجات؛ اتصال به او باعث میشود که انسان نورانی شود، روشن شود. شیطان از نور هراس دارد؛ شیطان از نور به ظلمت دعوت میکند. آیهای که معمولاً حفظیم و میخوانیم به عنوان آیةالکرسی، البته میخوانیم، طبق نظر بسیاری از علما، این آیه جزء آیةالکرسی نیست؛ ولی معمولاً ما ایرانیها سه آیه را میخوانیم: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفرو اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات».
خدا هدایت میکند و ولایت دارد، از ظلمت به نور. طاغوت چهکار میکند؟ از نور به ظلمت. شیطان کارش این است. کربلا معدن نور است؛ هم در روایات داریم، هم در برخی از این تجربیات نزدیک به مرگ که منتشر شد و حالا یا خواندید کتاب «شنود» را یا شنیدید آن مستند را. این برادر عزیز ما میگفت که: «من دیدم از کره زمین خارج شدم، رفتم از جو بالاتر رفتم. زمین به اندازه یک توپی شد. فاصله گرفتم از زمین. در این کهکشانها غرق بودم. این کهکشانها به صورت امواج نوری، امتداد نوری دیده میشد.» میگفت که: «یک نوری از زمین مرا به خودش جذب کرد. یک لحظه به زمین نگاه کردم، دیدم منبع نور اینجاست.» به من گفتند که: «درست است که دنیا جای خوبی نیست، دنیا و زمین جذابیتی ندارد؛ ولی یک چیزی در این زمین است که این ارزش را داده به این زمین.» خیلی مطلب، مطلب بسیار جالب و عجیبی است؛ دقیقاً منطبق با روایات ماست که شب اول هم روایتش را خواندیم: «ما از بهشت زمین، ما از بهشت جنت».
میفرماید که کربلا یک تکه از زمینهای بهشت است. در روایت هم دارد که روز قیامت این تکه از زمین با اینکه پرونده این زمین و دنیا را جمع میکنند، لول میکنند، تمام میکنند، تبدیل میکنند زمین را به یک زمین دیگری؛ ولی همین را که عرض میکنم آیات قرآن در سوره مبارکه ابراهیم، آیات پایانیاش؛ ولی در مورد کربلا در «کاملالزیارات» روایت دارد که خود این زمین متصل میشود به بهشت، بدون کموکاست، بدون تغییر؛ برای اینکه اساساً این تکه از بهشت بوده است. این مجاز نیست، استعاره نیست. اینی که میگوییم این زمین، زمین بهشتی است، یعنی مثلاً بوی بهشت میدهد. مثلاً میگوییم آقا این منبر بهشتی است، یعنی روی منبر مینشینند، کارهایی انجام میدهند و باهاش به بهشت میروند. این مثلاً رنگ و بویی از بهشت دارد. نه آقا! زمین کربلا واقعاً یک تکه بهشت است، از آنجا آمده اینجا، اصلاً مال اینجا نیست، از جنس اینجا نیست.
حرف در مورد زمین کربلا بسیار است. برای همین، دعا آنجا مستجاب است؛ برای همین خاکش، خوردن شفاست. خاک کربلا! خاک هر جای دیگر و فرمود اگر بخوری مثل این است که گوشت تن حضرت آدم را خوردهای، اینقدر قبیح است، اینقدر حرام است. خاک کربلا خاک بهشت است، شفاست، انگار یک تکه از خاک بهشتی را...
در آن داستان دارد که مرتاض هندی ادعا... دشمن! «من همه چیز را همه جا تشخیص میدهم.» در ذهنمه که امام صادق علیه السلام بودند. تسبیح تربتی پشتشان قایم کردند، فرمودند: «اول تخم کبوتری بود». پشتشان گرفتند، گفتند: «چی پشت منه؟» گفت: «یک تخم کبوتره، مال کبوتر فلانجاست در زمین و فلانجا و فلان، شانه کرده سر کوه فلانجا.» حضرت فرمودند: «الان چی تو دستمه؟» این یکهو رنگش پرید. «چی شد؟» گفت: «میدانم چیست؛ ولی تعجبم این است که چطور دست توست.» تسبیح تربت دستشان گرفته بوده. او که نمیدانست تسبیح تربت و اینها را سر در نمیآورد، گفت: «یک تکه از خاک بهشت است، نمیدانم دست تو چهکار میکند.»
تربت جدم سیدالشهداست، معدن هدایت. کربلا یک تکه از بهشت، مرکز نور. لذا گفتش که: «من آنجا دیدم معدن نور در زمین و در کربلاست. دیدم از اینجا کل هستی روشن شد. نوری بود که آدم را خیره میکرد، آدم را دیوانه میکرد، مبهوت میکرد.» عین روایتی است که امام صادق فرمودند. فرمودند: «هر کسی دوست دارد بنشیند علی موائد من النور»، «بر سفرههایی از نور»، برود زیارت کربلا. کربلا معدن نور است، مرکز نور است. شیطان خفاشصفت از نور بدش میآید. شیاطین از نور بدشان میآید، اذیت میشوند. دستهای دارد از توی خیابان میرود. این شیطان با آن تن برهنه از توی ساختمان آمده پایین. دیدید این ایام کلیپش را؟ آمده بیرون، میزند این پیرمرد، پیرزن، همه را. «ما نمیخواهیم حسینی باشیم و کی را ببینیم، ما نمیخواهیم این اسم را بشنویم.» اینها البته اصلش را پدر و مادر او باید توضیح بدهند. چیزهایی هست که خودش هم خبر ندارد.
اینها بسیاریاش برمیگردد به آن انعقاد نطفه. اسراری در این قضایا هست؛ چون اینها چیزهای طبیعی و معمولی نیست. این حد از نفرت یک غلظتی در نطفه لازم دارد، یک اتفاقاتی در نطفه افتاده، متاسفانه در لقمه و نطفه. همین ایام، این سالها، این ایام، این روزگار، مشکلات جدی هست که اگر بخواهم وارد آن بحث بشوم، بحث به درازا کشیده میشود. بسیاری از ماها حواسمان نیست. بنده بعضی وقتها عرض کردم، بعضی وقتها سر کلاس برای دوستان طلبه گفتم: «خوب طلاق متاسفانه زیاد شده، رایج شده. احکام طلاق، حالا اصل طلاق را کار ندارم، خوب است، بد است، درست است، غلط است. احکام طلاق خیلیاش درست اجرا نمیشود.» میگویند که در «طهر مواقعه» نباید باشد. این اصطلاح را شاید شنیده باشید. احکام را هم کمتر میگوییم، کمتر میشنویم. متاسفانه صیغه طلاق وقتی قرار است جاری بشود، اولاً دو تا شاهد عادل میخواهد. عادل را هم توی فقه ما، توی رسالههای عملیه تفسیر کردهاند. عادل یعنی چی؟ خب الان که پول میدهند، میروند از توی خیابان دو نفر را میآورند شهادت میدهند. اصلاً ما الان یک شغلی داریم شهادت میدهند که حالا دادگستری و قوه قضاییه الحمدلله یک فعالیتی انجام داده، قرار شده با کد ملی شهادت بدهند که دیگر کسی در یک سال بیشتر از سه بار نتواند شهادت بدهد، این کاسبی که از بعضیها میروند شهادت میدهند تخته بشود.
میگوید: «در طهر مواقعه نباید باشد.» یعنی اگر ارتباطی بین زن و شوهر بوده، باید آنقدر بگذرد، آن خانم ایام خاصش وارد بشود و بعد، بعد از طهارتش طلاق جاری بشود در طهر غیر مواقعه. خب مواردی هست، میرود دادگاه، قاضی سوال میکند، خانم خجالت میکشد، میگویم: «چه قضیهای بوده؟» داشتیم همچین مواردی را، دیدیم خودمان. میگویم: «چه قضیهای بوده؟» میگوید: «نه». آن هم طلاق جاری میکند، در حالی که اصلاً طلاق منعقد نمیشود. این هنوز زن آن آقا هست و میرود ازدواج میکند و بعد نطفهها و این مسائلی که پیش میآید. شیطان بسیار سرمایهگذاری میکند روی نطفه حرام. «شارکهم فی الاموال و الاولاد». بسیار برایش مهم است آنجا را. اگر توانست خراب بکند، بسیاری از فعالیتهای بعدیاش دیگر اصلاً برداشته میشود ازش. سرمنشا وقتی کثیف شد، دیگر به بعدش خود قضیه او جذب میشود، کشش باطنی به این دارد. «لا یبغضنا الا ولد الزنا». فرمود: «کسی بغض ما را ندارد مگر اینکه ولدالزنا باشد، ولدالخیض باشد، نطفه ناپاکی.»
شیطان از نور بدش میآید، کششش به ظلمت است. امام حسین علیه السلام معدن نور، کربلا مرکز نور است. از چند روز دیگر نالههایی را خواهید شنید توی این فضای مجازی: «کربلا و اربعین و باز کرونا را یک عده علم میکنند و قضایایی که دیگر خودتان بهتر میدانید دیگر! چه جوهایی درست میکنند، چه داستانهایی درست میکنند.» امروز یکی از دوستان داشت گزارش میداد در مورد کنسرت فلان خواننده کثیف که در ترکیه برگزار شد و گفت: «بلیتش، فقط بلیت کنسرت ۵۰۰ دلار بوده.» ۵۰۰ دلار به پول ما میشود چقدر؟ ۱۵ میلیون تومان. فقط بلیت حضور توی آن جلسه ۱۵ میلیون تومان. حساب و کتاب کردیم با هزینههای جانبیاش، نفری ۱۰۰ میلیون افتاده. ۸۰۰۰ نفر از ایران شرکت کردند در این کنسرت در ترکیه و آن خود آن شخص توی آن کنسرت به افراد حاضر در کنسرت توهین میکرده، توهین میکرد. صدایم در نمیآید: «آقا مردم دوست دارند آزادند.» خب ما حرفی نداریم. حال چرا سمت کربلا میخواهند بروند یکهو دردت میگیرد؟ ببین چهقدر حجمه به نذری! این چون خودش حیوان صفت است، تحلیل ندارد، نمیتواند بفهمد. این فکر میکند هر کسی میآید سر سفره توی مجلس امام حسین به خاطر نذری میآید؛ چون خودش غیر از شکم و شهوت چیزی نمیفهمد. حیوان چیز دیگری برایش جذابیت ندارد. نمیتواند بفهمد که یک نفری میآید سر سفره امام حسین به خاطر شکم نیست، به خاطر شهوت نیست.
تازه الان اینجا مگر شبهای شام میدهند؟ وقتتان را میگذارید، بعضیهایتان کاسبی است، از کاسبی میگذرید، از وقت استراحت شبتان میگذرید، مجلس روضه امام حسین مینشینید. ۱۰ شب دهه اول رفتید، دهه دوم آمدید. شاید در طول روز هم مراسم دیگر بروید، شاید توی فضای مجازی هم گوش بدهید. این نمیتواند بفهمد یک نفر یک کاری انجام بدهد و برای غیر شکم و شهوت. نذری میآید، میبینید دیگر توی این فضای مجازی، هجمههایی که میکنند، کاریکاتور میکشند. لشکر صف امام حسین قابلمه را گذاشتند روی سرشان، برای نذری آمدند. چشم و گوش بسته آمدند، نذریشان را بگیرند. بر چهقدر توهین! چهقدر تحقیر! میترسد شیطان از این پرچمهای سیاه میترسد، مثل چی میترسد... حیف آن حیوان که آدم اسمش را... مثل چی میترسد، نور است. برای اینکه هدایت است، برای اینکه «یخرجهم من الظلمات الی النور» از دستم در میرود. لذا همه تمرکزش را گذاشته روی کربلا امام حسین و شهدای کربلا. «کسی این سمتی نیاید.» اتفاقاً امام حسین هم و خدا هم همه تمرکز را گذاشته روی همین.
داستان جالبی دارد. حالا شب جمعه هم هست، اشاره به این بکنم. ادامه مباحث شبهای قبلمان را پیش ببریم انشاءالله. عالمی بود، منبری بود، روضهخوانی بود. روستایی منبر رفته بود. یکی از تشرفاتی که نقل شده این داستان. محضر امام زمان. رفته بود منبر. برف بود، حد زیادی برف نشسته بود. میخواست از این روستا شبانه برود روستای بعدی، آنجا روضه بخواند. مردم روستا گفتند که: «آقا تنها نرو. برف بوران است. یک نفر همراهت باشد از ما، با ما برو. جزء اهل روستا کسی بیاید کمکت.» گفت: «نمیخواهد، خودم میروم.» اینها هی التماس، او هم انکار. تک و تنها راه افتاد رفت. میگوید: «یکم که از این برفها عبور کردم، آرامآرام احساس کردم کسی پشت سرمه.» گفتم: «اینها آخر کار خودشان را کردند. یکی از اهل روستا را فرستادند که همراه ما باشد، با ما بیاید.» او هم حالا شاید به خاطر سرما و اینها میخواسته کسی...
یک مقدار که رفتم، احساس کردم پشت سر من را او من را با اسم کوچک صدا زد. شاید توی اهل روستا مثلاً کسی اسم کوچک من را نمیدانست که مثلاً «عاشق فلانی». حالا مثلاً «عاشق اسماعیل». با من گرم گرفت، گفت: «یک سوال دارم شیخنا، مسئلهای است، یک سوالی دارم.» گفتم: «بفرما.» «سوال فقهی چیزی دارد.» دو تا داستان نقل شده، اینها با هم جور در نمیآید. گفتم: «چیست؟» گفت: «داستان اول گفتند که روز عاشورا بر بدن اباعبدالله در گودی قتلگاه تاختند اسبها بر بدن امام حسین.» داستان دوم گفتند که متوکل گاوهایی را برداشت آورد. شنیدید دیگر. چندین گاو را آورد به شخم ببندند کربلا و تخریب بکنند. هرچه کردند این گاوها حرکت نکردند که این قبر را خراب کنند، خودشان مجبور شدند خراب کنند. گاوها کاری نکردند. «اسب که هوشش از گاو بیشتر است. اسب خیلی باهوش است، گاو خیلی کودن. چطور شد که آنجا اسب بر پیکر امام حسین تاخت؟ اینجا گاو قبر امام حسین را خراب نکرد.» گفتم: «عجب مسئلهای.»
به فکر فرو رفتم. یکهو دیدم جواب از وجودم دارد میتابد که خودم تعجب کردم. جواب بر زبانم جاری شد. گفتم: «احتمالاً باید پاسخ این باشد: آنجا امام حسین علیه السلام میخواست تقرب به خدا پیدا کند، در مقام شهادت و فدا کردن بود. هرچه داشت داد و خدا هرچه بود از او پذیرفت، لذا نهایت مظلومیت بر او وارد شد. اجازه داد خدای متعال اسب هم بر پیکر او تاخته بشود. اینجا آثار وجودی او بود، دیگر تقرب نبود، تقرب حاصل. اینجا خدا باید محافظت میکرد از این ثمره خون اباعبدالله، لذا توی ثمرات خدا تعارف ندارد، گاو را هم نمیگذارد حرکت بکند.» خودم از جوابی که دادم تعجب کردم. آن بزرگوار هم احسنتی گفت و برگشتم دیدم توی دل شب، توی تاریکی هیچ کس نیست. نگاه کردم دیدم هیچ رد توی این برفها نمانده. فهمیدم تشرف پیدا کردم محضر امام زمان. حضرت به من فهماندند.
مطلب مطلب فوقالعاده. خیلی مطلب درست. ثمره خون اباعبدالله. فرمود: «اذا عشقت قتلت، όταν أحب أقتل». وقتی عاشق بشوم میکشم و «اذا قتلت فدیت»، وقتی کشتم، دیهاش با خودم است و «و من علی یدیته»، هر کسی هم که دیهاش گردن من است، «فدیت». خودم دیهاش هستم. خونبهای اباعبدالله خود خداست. دیه خون او خودش است. تعارف ندارد با کسی. شیطان اینها را میفهمد، میداند با این دستگاه نمیشود در افتاد. میداند اگه کسی این سمت بیاید، تمام میبرندش. آستانه حساس است، مرکز نجات و هدایت اینجاست. همه زورش را میزند، همه از اینجا فاصله بگیرند. کسی این سمت بیاید تمام، این مغناطیس کربلا اگر بگیرد، برده، از دست من در رفته. رضا نجات با اباعبدالله به کرات در روایات ما آمده. نجات با اباعبدالله.
توی حدیث کسا میخوانید، وقتی آمد امام حسین علیه السلام محضر رسول الله، سلام کرد. پیغمبر اکرم جواب سلامش را که دادند، فرمودند: «یا شفیع امتی، یا باب نجات امتی.» ای دروازه نجات امت من، ای شفیع امت من. مرکز نور کربلاست. شیطان درگیریش با نور. شیطان درگیریش با بندگی، با بندگان خداست. این آن نقطه درگیری و آن لوکیشن شیطان است. در برخی آیات دیگر دارد در قرآن، در سوره مبارکه حجر، از آیات ۲۸ تا ۴۳، وقتی خدای متعال بابت سجده نکردنش او را بیرون کرد از آن مقامات، به خدای متعال گفت: «حالا برخی اینجا گفتند که اینجا بیحیایی کرد، گستاخی کرد.» البته گستاخی هم بود ولی قاعدهای هم توی آن هست که حالا البته اینها جلسات تخصصیتری میخواهد و بحثهای طولانیتری میخواهد که توی آن جلسات با یک عمق بیشتری مباحث گفتوگو بشود. به خدای متعال عرض کرد: «رب بما اغویتنی لازینن لهم فی الارض، بما اغویتنی.» گفتند اینجا به خدای متعال گفت: «من را از راه به در کردی، اغوا کردی.» خب البته بیحیایی و بیتر... ولی نکتهای دارد: «بما اغویتنی». فقط یک اشارهای میکنم، اینها بحثهای طلبگی است. این «بای بما اغویتنی» چند تا معنا میتواند داشته باشد. «بای سببیت باشد»، «بای تعدیه باشد»، «بای الصاق باشد»، «بای استعانت باشد». چندین معنا برای «با» گفتند اینجا. یکی از معانی که میتواند داشته باشد این است: به پشتوانه این اغوایی که من دارم این کارها را میکنم. معنای عمیقی هم هست. بحث شیطان کلاً جز بحثهای عمیق است. عرفا و بزرگان و اهل معرفت هم مطالب خیلی عمیقی در این باب گفتند. گفت: «به پشتوانه این اغوایی که نصیب من شده، من هم راه میافتم، بندههایت را از راه به در میکنم.» چهکار میکنم؟ «لازینن لهم فی الارض.» هرچه روی زمین است برایشان زینت میدهم. این باز توی آن نکته است. زمین، چون امور اخروی را که نمیتواند زینت بدهد. با امور اخروی که نمیتواند منحرف کند. نور است، فریب اگر بخواهد بدهد با همین چیزهای دنیایی به اسم آخرت. با چیزهای دنیایی، «آقا این کار را بکن جهاد است، این کار را بکن رزق است، آن کار را بکن خیر است.» با اینها فریب میدهد. دستور بگیرد ببرد توی آخرت، ببرد توی بهشت آنجا فریبت بدهد. با نور فریبت بدهد به اسم نور. با ظلمت فریبت میدهد با اینهایی که روی زمین است. بحث مفصلی میخواهد. «ولاغوینهم اجمعین.» همهشان را هم از راه به در میکنم. از همان اول قصدش، انگیزهاش، انگیزه فراگیر بود. با همه کار داشت. «یکی دو تا، پنج تا، ۱۰ تاشان را میزنم، تفریحی میروم شکار، چهار تا را میگیرم کیف کنم.» گفت: «همه را میزنم تا بفهمی اینها ارزش نداشتند.» تا دیگر به اینها نگویی امین من. تا به من نگویی برای اینها سجده کنم. اینها را وادار میکنم به خودم سجده کنند. تو به خاطر سجده نکردن به اینها، من را بیرون کردی. من همهشان را وادار میکنم به من سجده کنند.
متاسفانه در طول تاریخ هم تا حد زیادی موفق بوده. خدا میدانسته از همان اول. گفت: «همهشان را از راه به در میکنم غیر از کیا؟ «الا عبادک». مگر کسانی که عبد تو باشند. «منهم المخلصین». آنهایی که مخلص شده باشند، توی شدت اتصال به تو از مدار و دسترس و تیررس من خارج بشوند. اینقدر دور بشوند دیگر این سنگقلاب من، تیر و کمان من بهشان نمیرسد. اینقدر بالا میرود دیگر من دستم بهشان نمیرسد؛ چون دست شیطان به زمین و نهایتاً عالم برزخ میرسد.» این هم باز خودش یک بحث مفصلی است. فقط سرفصلهایی را اشاره میکنم. دوستان نگویند چرا هی میگویی اینها بحث مفصلی دارد، برای اینکه واقعاً بحث مفصل است. حق بحث ادا نمیشود با یک کلمه، دو کلمه. اگر بنده فقط دو کلمه بگویم و بروم، جفا کردم در حق این مطلب. باید فقط اشاره بکنم. آنهایی که علاقهمندترند، بیشتر میخواهند پیگیر بشوند، خودشان مفصلتر کار کنند. اکتفا نکنیم به همین دو کلمهای که دارد گفته میشود.
یک بحث مفصلی است. محدوده کار شیطان عالم دنیا و برزخ است. یک بحث مفصلی است، بالاتر از برزخ دیگر دسترسی ندارد. مخلصین کسانیاند که از جهت وجودی ایمان، مقامات اتصال به خدای متعال از عالم برزخ عبور کردند، از بهشت برزخی عبور کردند. وگرنه کسی تا وقتی توی بهشت برزخی هست، شیطان میتواند اغوایش کند. «بهشت برزخی» منظورم بعد از مرگ نیست، اشتباه نکنید که فکر کنید یعنی الان یک تعدادی از آدمها که مردند، رفتند توی بهشت برزخی، شیطون آنها را بیرون میکند. نه، منظور خود ماها الان. بنده و شما که اینجا هستیم، همین مجلس روضه بهشت است. نتیجه روضه بهشت برزخی است. با همین روضه میرویم بهشت انشاءالله. همین الان بهشت برزخیمان نقد است. همین الان هم شیطانمان نقد است. همین الان میآید این بهشت برزخی را از جیب من و شما در میآورد. این بهشت برزخی است. اگر کسی از بهشت برزخی بزرگتر شد، بالاتر شد، مقرب شد، حالا میگویند «جنت عقلی»، مراتب بالاتر، آن مرتبه از ارتباط با خدا را پیدا کرد، به آنها میگویند «مخلصین». آن درجه از ارتباط اگر حاصل شد، دیگر شیطان به او دسترسی ندارد. نمیتواند او را بزند، از دست شیطون در میرود. شیطون نقطه نهایی که حضور دارد، آن ته قله عالم برزخیان، بالاترین درجه عالم برزخ، تجرد برزخی دارد، بالاتر از تجرد برزخی ندارد. اینها دیگر بحثهای علمی است، دیگر به درد جلسه عمومی و منبر برای اینها نمیخورد. فقط میخواهم به صورت کلی توی ذهنتان باشد.
شهدای کربلا همه به آن درجه رسیدند. اصلاً شهید به مقام مخلصین میرسد. تا لحظه شهادتش، اگر قبل از شهادت به مخلصین نرسیده، تا قبل از شهادتش شیطون میآید وَر میرود، سنگ میاندازد، مانع تراشی میکند؛ ولی دیگر وقتی شهید شد، تمام! از آنجا دیگر او سنگباران میکند شیاطین را. واسه همین اتصال با شهید یکی از بهترین حرزهاست. خیلیها میپرسند: «آقا چه حرزی ما داشته باشیم در مقابل شیطان؟» یکی از بهترین حرزها در برابر شیطان اتصال به شهداست. حالا شبهای بعد انشاءالله عرض میکنیم. اصلاً آن تیری که شیطون را میزند، ذکر است، توجه به خدا. آن تیری که شیطان به شما میزند، غفلت است، نسیان است. همهاش هم آیات قرآن است، اینها که دارم میگویم. شیطان با تیر غفلت و نسیان میزند، شما با تیر ذکر و توجه میزنی. توجه به شهید، اتصال به شهید، توسل به شهید، این باعث میشود شما وصل میشوی. دوشکایی که از آنجا بمباران میکند این شیاطین را.
همین دوست ما توی همان قضایای شنود که اگر شنیده باشید این قضیه را تعریف کرد. گفت: «من شیاطینی را دیدم که فیلمش را نشان داد، این شیاطین توی فیلم مختار یک قسمتش بود، مختار خواب میدید دارد یک تپهای را میرود بالا، شیاطین دنبالش بودند، میخواستند دست و پایش را بگیرند.» گفت: «دقیقاً همین شکلی بودند.» گفت: «اینها را دیدم.» نیروی امنیتی بود. میگفت: «دیدم خودم و همکارانم، بچههای اطلاعات، بچههای امنیتی داریم میرویم توی این سینهکش این تپه، بریم بالا. همین شیاطین پشت ما بودند، چنگ میانداخت، هی دست میانداختند ما را بگیرند. ما هم این سینهکش را داشت میرفتیم بالا، دیدیم دارد تیرباران میشود و این شیاطینی که با ما بودند تیر میخوردند، میافتادند.» خیلی رویای زیبایی دیده بود. رویایی بود که واقعاً رویای صادقه است. اینها از حد رویا بالاتر است. گفت که: «وقتی رفتم بالا، این آخرین پله را که طی کردم به آن نوک تپه رسیدم، دیدم شهدا توی خاکریز نشستند پشت سلاح و مهمات دارند تیرباران میکنند. دیدم شهید همت پشتش خرازی، باکریه. دیدم همین را به شهید همت، من را دید، یک لبخندی زد، گفت: بالاخره رسیدی! خیلی هوایتان را داشتیم تا توانستید برسید. خیلی شیاطینتان را زدیم تا توانستید برسید.» که بعد به من گفت: «برو توی خیمه، پشت این خاکریز یک خیمهای است، خیلی نورانی، گفت: برو منتظرتم.» میگفت: «پرده خیمه را زدم کنار، دیدم ۱۴ معصوم نشستند در خیمه رسول اکرم.» که چهره اینها را هم با توصیف برای بنده گفت و تصاویر را نشان داد. چهره پیغمبر اکرم، امیرالمومنین و بقیه معصومین. و امام رضا علیه السلام. محاسن امام رضا علیه السلام بور بود، چهرهشان گندمی بود.
خب، گفتم اینها همهاش را دیدم. ۱۴ معصوم. پیغمبر اکرم آن بالا نشسته بودند، همه اهل بیت مات عظمت و مبهوت پیغمبر اکرم بودند. یکی از دوستانش که اسم آوردیشان البته توی آن مستند اینها همه سانسور شد. یکی از دوستانش اسم آورد، گفت: «ایشان مسئول پرونده چشم روباه بود.» مستندش هم پخش شد از تلویزیون در مورد بیبیسی شاید دیده باشید. گفت: «دیدم این ایستاده دارد برای ۱۴ معصوم این پرونده و پروژه چشم روباه را توضیح میدهد که چه شکلی کیس بیبیسی را اینها کار کردند، دستگیر کردند.» اسمش هم گفت و گفت: «الان آن بنده خدا کجاست؟» که حالا نمیشود از جهت امنیتی منتشر بشود. گفت: «دیدم این دارد گزارش میدهد. ۱۴ معصوم آن طرف خیمه بودند. امام رضا علیه السلام.» اصلاً این خوابی هم که دیده بود، به خاطر این بوده که میخواسته از اطلاعات و سپاه بیاید بیرون، به خاطر قضایای بزرگترشان که اخیراً جابجا شد. گفت: «ایشان قبول نمیکرد، آن حاج آقا نمیپذیرفت. استعفا دادم، هر بار ایشان رد کرد. تا این خواب را دیدم، گفت: نظرم عوض شد، رویای صادقه.» گفت: «دیدم که امام رضا علیه السلام کنار این آقا ایستادند. این دارد گزارش میدهد. میدیدم گزارشی که دارد میدهد در مورد اینکه چطور دشمنان را دارند کار میکنند، کار اطلاعاتی. دیدم پیغمبر اکرم گل از گلشان میشود، گفت: چهره پیغمبر تبسم میشود، چهرهشان باز میشد. دیدم آن مسئول پروندهای که مثلاً دارد برای بزرگتر خودش گزارش میدهد، امام رضا علیه السلام، امام رضا علیه السلام کنار این آقا ایستاده بود. این مثلاً دو کلمه توضیح میداد، امام رضا علیه السلام با یک آب و تابی با یک مثلاً شعفی این را محضر پیغمبر عرض میکردند: کیا رسول الله، فلانی را گرفتند، اینطور کردند، آنطور کردند. با یک شعفی.» بعد میگفت: «این رفیق ما گزارش میداد، امام رضا علیه السلام میگفتند: احسنت! اینها را بزنید، صهیونیستها را بزنید، انگلیس، انگلیسیها را بزنید.» گروه انگلیس خیلی تاکید داشتند. امام رضا علیه السلام به پیغمبر اکرم خطاب کردند، گفتند: «یا رسول الله، اینها بچههای منند.» انگار مثلاً اینها تیم امام رضا بودند، انگار با سرپرستی امام رضا داشتند کار میکردند. امام رضا علیه السلام: «اینها بچههای منند» با یک شعفی که گفت: «وقتی من او را دیدم دیگر استعفا ندادم و برگشتم به محیط کارم.»
غرضم این است، گفتش که: «دیدم شهدا دارند تیرباران میکنند.» یکی از بهترین حرزها اتصال به شهید است. شهید زنده است، شهید کار میکند، شهید قوت دارد، شهید توان دارد. اگر شیطان زنده است، شیطان فعالیت میکند، جنود دارد، اعوان دارد، شهید هم همین است. امام حسین هم همین است. همه شهدای بزرگوار، شهدای دفاع مقدس، شهدای دفاع از حرم، شهدای امنیت، اینها همه جنود و اعوان امام حسیناند. همهشان هم خشابشان پر است. همهشان از پس شیاطین برمیآیند. به کرات دیده شده، قضایای فراوانی از فرصت نیست برایتان بگویم که: «به فلان شهید متوسل شدم، سحر بوده، طلسم بوده، چی بوده؟» میگوید: «دیدیم دفع شد. بچه جنزده شده، اتفاقی افتاده توی خانه، دیدند اتفاق میافتد. عکس شهید آوردند، نام شهید آوردند، برداشته شد.» شهید حاضر میشود، شهید دفع میکند شیاطین را.
در ادامه آیه میفرماید که «قال هذا صراط علی مستقیم». بگویم و دیگر بحث را تمام بکنم. گفت: «من مخلصین را نمیتوانم بزنم.» خدای متعال فرمود: «این همان صراط مستقیم من است. «ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین».» تو نسبت به بندههای من سلطنت نداری، مگر کسانی که خودشان دنبالت راه بیفتند. خدا سلطنت و ولایت ابتدایی به شیطان... نکته بسیار مهمی است. شیطان نفوذ ابتدایی نسبت به کسی ندارد. اینطور نیست که از بدو تولد شیطان میآید سوار میشود. خیر! خود آدم اگر دنبالش راه افتاد، خود آدم به او میدان داد، جا داد، منفذ داد، او وارد میشود. او نفوذ ابتدایی ندارد مگر اینکه آدم راه را وا کند، آدم جاده بدهد به شیطان. این نکته بسیار مهمی است در مورد بندگان خدا. انشاءالله بر شبهای بعد بیشتر صحبت بکنیم. چه ویژگیهایی دارند کسانی که عبدند و از تیررس شیطان خارج. و شیطان دقیقاً چه مسیری را میآید مسدود میکند که افراد به آن حریم بندگی و عبودیت نرسند.
عرض کردیم یکی از مهمترین چیزها توسل. خدای متعال در اوقاتی، زمانهایی رحمت خاص نازل... همانجور که مکانهایی نورانیت خاص دارند، مثل کربلا، مثل مجلس روضه، مثل مسجد. مرحوم آیتالله العظمی بهجت میفرمود: «آقایی در نجف، ایشان با همین بیان، با این لحن معمولاً مطالب را میگفتند. نمیگفتند کی و چی. به هر حال اگر یک حرفی شنیده بودند که قبول داشتند بدون اینکه بگویند از کی بود نقل میکردند.» میفرمودند که: «آقایی بود در نجف منبر میرفت. میگفتش که اگر مجلس روضه میروید، از شما میپرسند که کجا میروید، نگویید میروم مجلس روضه. بگویید دارم میروم کربلا؛ چون مجلس روضه کربلای امام حسین، حرم امام حسین، همان نور اینجا میتابد.» همانقدر اینجا نورانیت است. نفسهایی که آدم اینجا میکشد معطر است. در و دیوار اینجا نور میبارد. توی روایت ما هم هست ملائکه از این مجلس میروند بالا. ملائکهای که در عالم بالاتر هستند به اینها میگویند که: «شما کجا بودید؟ اینقدر منور و معطرید.» روایت این است. میگویند: «ما در مجلس ذکر اهل بیت بودیم.» ذکر روضه اهل بیت، ذکر فضائل اهل بیت. همه اینها که میگویم روایت است. آن ملائکه از اینها درخواست میکنند ما را هم ببرید توی آن مجلس، ما هم از آن مجلس معطر بشویم. میگوید: «میآیند میبینند همه اهل مجلس رفتند، متفرق شدند، مجلس خالی است. بالهایشان را به دیوارهای این مجلس میمالند.» توی آن دیوار مجلس که همه آن جلسه رفتند دیگر، از آن روضهای نیست، مراسم تمام شده. از دیوارهای آن مراسم نور میگیرند که با آن نور برمیگردند به عالم.
بعضی مکانها نورانیت خاص دارد، برخی زمانها نورانیت خاص دارد؛ مثل عاشورا، مثل اربعین، مثل عرفه، مثل عید فطر، عید قربان، مثل روز جمعه، مثل شب جمعه. شب جمعه، شب رحمت است. شب نزول خاص رحمت الهی است. این ایام خاص، این زمان و مکان خاص فشار میآورد به شیطان. دوستان ما میگفتند در ماه رمضان صهیونیستها خیلی فعالیتهای شیطانی و جن و جنگیریشان زیاد است. جن میفرستند، جن برای جاسوسی میفرستند، جن برای تخریب میفرستند. شیاطین را تسخیر میکنند. آیات قرآن هم که مطلب را گفته دیگر در زمان حضرت سلیمان بحث تسخیر شیطان و اینها بوده. بعضی دوستان میگفتند که: «ماه رمضان که میشود کار اینها اختلال پیدا میکند، راه بسته است، لذا بیشتر ضرباتی که ما به اینها میزنیم توی ماه رمضان است.» توی ماه رمضان اینها نمیتوانند به ما ضربه بزنند؛ چون شیاطین جاسوسشان از کار میافتند، دست و پای اینها بسته است؛ چون زمان نورانیت خاص دارد. کور میکند اینها را. ماه ماه رحمت، شب جمعه همچین وقتی است. نورانیت خاص آسیب میزند به شیاطین. بستر ارتباط با خدا فراهم است، نورانیت نورانیت ویژهای است. خصوصاً برای کسی که شب جمعه کجا باشد؟ آقا کربلا باشد. هم نورانیت زمان، هم نورانیت مکان.
شب جمعه امام صادق فرمود: «اگر میخواهی شهدا را زیارت کنی، شب جمعه برو کربلا. اگر میخواهی انبیا را زیارت کنی، شب جمعه برو کربلا. اگر میخواهی ائمه را زیارت کنی، شب جمعه برو کربلا. اگر میخواهی رسول الله را زیارت کنی، شب جمعه برو کربلا. اگر میخواهی خدا را در فوق عرشش زیارت کنی، شب جمعه برو کربلا.» چه خبر است کربلا شب جمعه؟! در آن نقل هست از آن عالم ربانی، گفت: «شب جمعهای بود مشغول دستور و ذکری بودم. روح از تنم جدا شد. دیدم دارم پرواز میکنم. پرواز کردم رسیدم به گنبد اباعبدالله.» این داستان را حتماً زیاد شنیدید، داستان معروفی است. «رسیدم به کربلا، دیدم جلوی در بسته است. نگاه کردم دیدم آقایی با لباس رزمی، لباس جنگ جلوی در ایستاده، نمیگذارد از این در کسی رد بشود.» شب جمعه بود. «نگاه کردم دیدم اولاً از آسمان دارد برگهایی میبارد. یکیاش را دست گرفتم، دیدم روی این برگها این را نوشته: «امان لزوار الحسین فی لیلة الجمعة، امان من النار یا من نار جهنم».» این برگ اماننامهای است برای کسانی که شب جمعه آمدند زیارت حسین، این امان از آتش جهنم است، اماننامه از آتش.
به این آقا گفتم: «من میخواهم داخل حرم بشوم، وارد بشوم زیارت کنم.» گفت: «نمیشود.» گفتم: «شما کی هستی؟» گفت: «من حبیب بن مظاهرم.» گفتم: «عجب! حبیب بن مظاهری که در کربلا شهید شد؟» گفت: «بله.» بهش گفتم: «آرزویی داری جناب حبیب؟» معروف است این داستان. «آرزویی داری؟» گفت: «نه، من اینجا در بهشتم، کنار امام حسینم ولی به یک چیز شما غبطه میخورم. با اینکه من در بهشت کنار امام حسینم و شما در دنیایید، به یک چیز شما غبطه میخورم.» گفتم: «چیست جناب حبیب؟» گفت: «به این غبطه میخورم که شما میتوانید مجلس روضه به پا کنید برای حسین. مجلس روضه میگیری، به سر میزنی، به سینه میزنید. من از این فیض محرومم. از اشک برای حسین، از حضور در مجلس روضه حسین، از عنایاتی که به این مجالس میشود.» گفتم: «چرا من را امشب به حرم راه نمیدهی؟ این شب جمعه چرا حرم غروق؟» گفت: «مگر خبر نداری؟ شب جمعه حرم را برای مادرش فاطمه غروق میکنیم! این مادر میآید، دم میگیرد. مجلس، مجلس اختصاصی مادر در شب جمعه است. این مادر میآید دور این قبر، چه قبری، چه پیکری...» خش به حال ماها که میرویم کربلا، چشممان بسته است نمیفهمیم زیر این خاک چه خبر است. آنهایی که میفهمند زیر این خاک چه خبر است جانشان به لب میرسد. این بدن پارهپاره، غسل نداده، عریان، در بوریا جمع شده، زیر سم اسب لگد مال شده. این پنجره خاک است. نه غسلین کفنی. مادرش میآید میبیند. میبیند چه خبر است. دم میگیرد هر شب جمعه: «بنیه قتلو. پسرم کشتنت و من الماء.» منوت مهریه مادرش بود. آبهای زمین مهریه مادرش فاطمه بود. همه اهل بیابان به تعبیر امام سجاد علیه السلام، اگر این تعبیر از معصوم نرسیده بود، بنده حیا میکردم بالای منبر این کلمات را به زبان بیاورم. حضرت فرمودند: «سگ بیابان سیراب بودند ولی پدرم از تشنگی به خود میپیچید.» «قتلو که و من الماء! من یک قطره آب بهت ندادم. اگر کشتند چرا عطشان؟ چرا خاکت نکردن؟ کفن بر جسمت نکردن؟»
علی لعنتالله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
خدایا در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علما، شهدا، فقها، امام راحل را این شب جمعه کربلا مهمان اباعبدالله قرار بده. شب اول قبر اباعبدالله به فریادمان برسد. مرضای اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. حاجات حاجتمندان را از ساعه برآورده بفرما. در دنیا زیارت و در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. رهبر معظم انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه گفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بن نبی و آله رحمالله من قرأ الفاتحة مع الصلوات.
                
             
            
        
در حال بارگذاری نظرات...