شیطان سر این قضیه با خدا دشمن شد
ملاک بندگی؛ سجده قلبی ست.
سجده کن و نزدیک شو!
بالاخره شیطان سفیه است یا حرفه ای؟
اوستا بودن ابلیس، کار چه کسی است؟!
مورچه ها حافظ گنجها!
شیطان فتنه می کند، تا درونمان برملا شود
چه کسی شیطان را در مقابل خدا قرار داده؟
ظلمت خلق کردنیست؟!
مسابقه ای که خدا، برای محک خوردن انسان ترتیب داد.
شنبه ها شکار نکن!
خودم آهوها رو جلوی دستت میفرستم!
گزینش ها بعد از امتحان ها
هر چهار گزینه را خدا خلق کرد
شیطان ادای حق را در می آورد.
خیال می کنیم از باطل چیزی گیرمان می آید!
مدلهای هالیوودی؛ سرخوش یا ناخوش؟!
اجازه می دهی مثل تو فتنه گر باشم؟
مکر خدا از سر رحمت یا نقمت
شیطان از دست خدا در رفته است
امضای خدا و اهل بیت (ع)، پای تمام کارهای شیطان
پیرمردی که سقیفه را مدیریت کرد
“مَن مَن” کردن شیطان کار دستش داد!
دشمنِ “مین گذار” خطرناکتر است یا دشمنِ “من گذار”
این را بفهمیم؛ ما تمام می شویم!
                
             
            
                
                    ‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسّرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در جلسات قبل عرض شد: «شیطان با بندگی مشکل دارد؛ با بندگان مشکل دارد. در مسیر بندگی اختلال ایجاد میکند.» با خدا سر این قضیه دشمن شد که خدای متعال، جنس بشر را استعداد تقرب بیشتری داد به خودش. نهایت عبودیت و نهایت تقرب به خودش را در جنس بشر، در جنس آدمیزاد تعبیه کرد و گفت: «سجده کنید!»
سجده یک حرکت نمادین است. آن عالم قُدس، آن عالم بالا، آنجا که مثل اینجا نیست که یک سری چیزها نماد باشد، فقط ظاهر باشد، شعار باشد، فرمالیته باشد. اینجا ممکن است انسان سجده بکند، یک عمر سجده ظاهری داشته باشد؛ ولی یک لحظه سجده قلبی نکرده باشد. آنجا عالمی است که حقایق جلوهگر است. در واقع، شیطان ادا هم نمیتوانست آنجا دربیاورد؛ حقیقت او جلوه کرد، حقیقت ملائکه جلوه کرد. سجدهای هم که آنجا گفته شد، مثل اینجا نیست که بگوییم: «آقا، یک احترام نظامی بگذارید مثلاً، یک حرکت نمادین است.» نه، آنجا سجده حقیقتاً سجده است. «فَسجُدُوا لِآدَمَ» برای آدم سجده کنید. چرا برای آدم سجده کنیم؟ سجده یعنی چی؟
در یکی از آیات قرآن که اگر این آیه را بخوانیم، باید سجده به جای بیاوریم (سجده واجب دارد) که کلمات عربیاش را تلفظ نمیکنم تا سجده به گردنمان نیاید، میفرماید: در سوره مبارکه علق، آیه آخرش که اولین سورهای هم بود که بر پیغمبر اکرم نازل شد، میفرماید: «سجده کن و نزدیک شو. سجده کن، قرب پیدا کن.» سجده عامل قرب است، سجده وسیله تقرب است. با سجده انسان تقرب پیدا میکند. به کی سجده میکند؟ به کسی که مقرب اوست، ابزار تقرب اوست، واسطه قرب اوست.
خدای متعال به ملائکه فرمود: «واسطه تقرب شما به من کیست؟ آدم. این ولیّ من است، این حجت من است. به واسطه این به من وصل میشوید. این مظهر تمام من است، آینهی تمامنمای من است.» شما به آینه رو میکنید. الان اینجا عکس چندین شهید است، ممکن است در این جلسه عکس حرم باشد، مثلاً عکس حرمی از حرمهای اهل بیت باشد. بنده و شما ممکن است وایسیم، روبروی عکس این حرم سلام بدهیم. غیر از این است؟ حتماً این کار را میکنیم. اینجا اگر عکس ضریح اباعبدالله باشد، بنده و شما وایمیستیم، نگاه میکنیم، تبرک میکنیم، دست میکشیم روی عکس، دست به صورتمان میمالیم، سلام میدهیم. یعنی بنده و شما داریم به بنر سلام میدهیم، به پوستر سلام میدهیم؟ بله، ما پوسترپرستیم، ما عاشق بنریم؟ بعد مثلاً بنره جنسش کرهای است، الیافش چند درصد است؟ این مثلاً اگر چند درصدش بالاتر برود، مثلاً سلام من گرمتر میشود، پایینتر بیاید، سلامم سرد میشود؟ اصلاً شما بنر را نگاه بفرمایید، بنر را نگاه نمیکنید. اصلاً نمیدانی جنسش چیست. کسی به بنر کار ندارد، کسی به پوستر کار ندارد. میگویند: به چی سلام میدهی؟ شما چی میگویی؟ حتی نمیگویی به عکس ضریح امام حسین. حاجآقا چیز قشنگی فرمودند. بنده میخواستم بگویم امام حسین، حاجآقا دیگر زدند روی دست ما. من میخواستم بگویم شما جواب میدهی به ضریح امام حسین، حاجآقا گفتند به امام حسین. به ضریح امام حسین حتی انگار خود ضریح را هم نمیبینی. میگوید: دارم به امام حسین سلام میدهم.
خیلی قشنگ بود! وایساده، رو به چی دارد سلام میدهد؟ رو به یک بنری که از یک سری الیاف تشکیل شده. اصلاً نمیداند این جنسش چیست. اصلاً نمیداند این الیافه کیفیتش بالا یا پایین است، گران است یا ارزان است. اصلاً در این الیاف، الیاف نمیبیند. چی میبیند؟ امام حسین میبیند، ضریح امام حسین میبیند. ملائکه در حضرت آدم چی دیدند؟ اسماء الهی را دیدند، علم آدم را دیدند. آدم نمیدیدند. البته شیطان بدبخت حقیر مفلوک چی میدید؟ آدم را نه، خود آدم را. ای کاش باز آدم را میدید. ای کاش یکی برگردد بگوید: این بنر است. بگی: من به بنر امام حسین سلام نمیدهم. بگوید: من به بنر ضریح سلام نمیدهم. گفت: من به یک مشت الیاف برگردم سر خم کنم؟ کمترین و پستترین چیزی که میشد از این تصویر ببیند. معلوم میشود سطح فهمش چقدر است.
عرض کردم قرآن شیطان را با «سفیه» معرفی میکند. بعضی ممکن است سؤال کنند پس آقا این زرنگبازیهایش از کجاست؟ در این بند مفصل صحبت بکنیم. آقا همهاش شما میگویید شیطان خیلی وارد است، شیطان مرید است. یک جلسه همینجا گفتیم: شیطان مرید، شیطان خیلی حرفهای است، خیلی کار بلد است. چه جور میشود هم شیطان سفیه باشد، هم شیطان مرید؟ جفتش را قرآن گفته. مریدش از خودش نیست، این حرفهایگریاش، اُستا بودنش از خودش نیست. خدا اجازه داده.
خدا اجازه داده. در روایت دارد، روایت خیلی زیبایی است. به امام رضا علیه السلام (بالاخره محضر امام رضا علیه السلام هستیم، از حضرت هم باید یادی بکنیم در این جلسات) امام رضا علیه السلام بعد از موسی بن جعفر، در آن دورهای که با هارون همدوره بودند، شمشیر را از رو بستند برای هارون. از عجایب تاریخ است. امام کاظم علیه السلام در دوران هارون، بنایشان بر این بود که با هارون مدارا کنند. حتی در روایات ما هست، به هارون میگفتند: «یا امیرالمؤمنین»، تقیه میکردند. ای امیرالمؤمنین! با این حال هارون چکار کرد؟ با امام کاظم سالها زندان، شکنجه، آخر هم در زندان حضرت را کشت. دوره منتقل شد به امام رضا علیه السلام. امام رضا علیه السلام که امام شدند، شروع کردند تندترین تعابیر را در مورد هارون به کار بردن: این شرترین مخلوق روی زمین است، این جرثومه فساد است، این است، این است، این است.
آمدند به امام رضا علیه السلام گفتند: «آقا، یَقطُرُ الدمُ من سیفه؟ از شمشیر این خون میچکد. پدر شما که هوای این را داشت، این زد پدر شما را کشت. بعد شما، آن پدر شما با آن سابقه، با آن سن و سالها امام بود، رهبری شیعه با او بود. شما یک روزه از راه رسیده تا بخواهد جا بیفتد رهبری شما، امامت شما، همان روز اول شمشیر را از رو بستید!» چند تا جواب مختلف امام رضا میدهند، یکیش این است. این جواب به درد این بحث ما میخورد. حضرت میفرمودند که (ظاهراً بعضی جاها دوستان میگفتند که پیدا کردهاند، حالا بنده میگویم اگر شما در ذهنتان بود بگویید استفاده کنیم) امام رضا فرمودند که: «یک زمینی هست از زمینهای عالم، معدن گنج و معدن طلای دنیاست. خدای متعال گنجهای این زمین را با یک لشکر مورچه حفظ کرد. هرکس میخواهد به سمت این گنجها برود، یک لشکر مورچه به او حمله میکند.»
بعضی دوستان گفتند که این را خبر داریم حالا در اینترنت هم ظاهراً هست، فلان زمین، آدرسش را گفتند کجاست که پیدا شده که این یک معجزه است از معجزات علمی اهل بیت. آن موقع حضرت فرمودند، الان اینها پیدا کردهاند، یک زمین پر از مورچه، کسی میخواهد وارد بشود، این مورچهها به او حمله میکنند. حضرت فرمود: «خدای من، خدایی است که گنج را با مورچه نگه میدارد. مورچه کارهای نیست، خدا همهکاره است. شیطان هم کارهای نیست، خدا همهکاره است.» خدا این قدرت را به شیطان داده. آقا، خدا به شیطان قدرت داده که بیاید ما را بدبخت کند؟ بله.
در قرآن (اگر پیدا کنم آیهاش را، الان آیهاش به چشمم نمیآید، حالا بین این مطالب هم گم شده) میفرماید: «من این قدرت را به شیطان میدهم که شما را از راه به در کند تا ببینم، *لِنَعلَمَ* تا ببینم بفهمم، برایم معلوم بشود که کی نسبت به قیامت ایمان دارد، یقین دارد، کی در شک است، در تردید است. من این کار را میکنم. من اجازه میدهم فتنهگری کند شیطان.» سوره سبأ آیه ۲۱. ببینید چقدر این تعبیر فوقالعادهای است: «وَ مَا کَانَ لَهُ عَلَیهِم مِّن سُلطَانٍ» هیچ سلطانی (نفوذی، تسلطی) خدا به شیطان نداده است. «إِلَّا» مگر اینکه (الا دارد. الایش یعنی چی؟ یعنی نفوذ دادم، نفوذ ندادم مگر برای اینکه نفوذ دادم. نفوذی ندارد مگر برای اینکه) «إِلَّا لِنَعلَمَ مَن یُؤمِنُ بِالآخرَةِ مِمَّن هُوَ مِنهَا فی شَکٍّ.» میخواهم معلوم بشود، کی ایمان به آخرت دارد، آن آدمی که باور دارد به قیامت، باور دارد به آخرت، باور دارد به غیب، از آن آدمی که شک نسبت به اینها دارد، جدا بشود، اینها از هم حسابشان سوا بشود. «وَرَبُّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ حَفِیظٌ» رب تو بر هر چیزی محافظ است. یعنی شیطان هم در چنگ من است.
نرمافزاری که در شیطان دارد کار میکند، خودش موجود خرفتی است، خودش موجود نادانی است، موجود احمقی است. مرتبه وجودیاش پایین است، دور از مرکز رحمت، دور از مرکز عقلانیت، دور از فهم، غرق در ظلمات، تاریکی محض، نادانی محض است. ولی من به او این قدرت را دادم. در عین اینکه آنقدر دور است، من این قدرت را دادم که این کار را بکند. «إِلَّا لِنَعلَمَ» برای اینکه بفهمم، معلوم بشود، بفهمم. خدا هم البته به این معنا نیست که خدا نمیداند، «بفهمم» خدا یعنی به عرصه ظهور بیاورد.
یک مطلبی را هم برخی عزیزان شبهای قبل به عنوان سؤال مطرح میکردند، البته پاسخش داده شده، دیگر حالا برخی مطالب را باید چندین بار گفت. گفتند که: «آقا، چرا هی خدا را روبروی شیطان قرار میدهی؟ مگر اینها با هم قابل مقایسهاند؟» خب، ما قرار ندادیم، خود خدا قرار داده. در سوره مبارکه مجادله، اینها را روبروی هم قرار داده. جاهای فراوانی از قرآن، سه بار در قرآن «حزب الله» آمده، سه بار «حزب الشیطان» آمده. خدا اصرار دارد این دو تا را روبروی هم قرار بدهد. خب آقا، اینها که مخلوق خدایند، روبروی خدا نیستند. بله، مگر ما گفتیم روبروی ذات خدا؟ مگر روبروی ذات خدا اصلاً ما موجودی داریم؟ مگر دو تاست که بگوییم خدا و دیگری؟ خدا خود را تنها حقیقت هستی، همه وجود مال اوست. حالا این بحث تخصصی است، نمیخواهم این جلسه وارد بحثهای تخصصی بشویم، میخواهیم بحثها بیشتر جنبه تذکری داشته باشد، برای خود گوینده تذکر باشد؛ ولی به هر حال بعضی سؤالات مطرح میشود آدم مجبور میشود یک گریزی بزند به بحثهای تخصصیتر.
اساساً همه این اتفاقاتی که دارد میافتد در مرتبه افعال الهیه است. مرتبه ذات الهی، حتی شاید در مرتبه اسماء و صفات الهی هم نباشد. فعل خداست، در مرتبه فعل خدا. فعل خدا با شیطان درگیر است. شیطان خودش مظهر فعل خداست. رحمت خدا یک بخشی از افعال الهیه است، لعنت خدا یک بخشی از افعال الهیه است. خود شیطان یک کانال، یک مجراست برای بروز یک سری افعال الهی. اینجا دو موجود در مرتبه فعل خدا با هم درگیرند که به جفت اینها خدا وجود داده، به جفت اینها خدا قدرت داده، جفت اینها را هم خدا با هم درگیر کرده. در آیاتی میفرماید: «من جَاعِلُ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورِ» خدا ظلمت و نور را خلق میکند. ظلمت را هم اگر خلق کردنی است؟ بله، خدا ظلمت را خلق میکند. خدا ظلمت و نور را روبروی هم قرار داده. هم نور از خداست، هم ظلمت از خداست.
خدا تعابیر سنگینتری هم اگر بخواهم واردش بشوم در دعای رجبیه تعابیری دارد که دیگر تعابیر خیلی سنگینی است. اگر بخواهم بگویم دیگر بحث خیلی تخصصی میشود، آنجا تعابیر بسیار عجیبی در آن دعایی است که از امام زمان رسیده. غرض اینکه خدای متعال، همینقدر سادهاش این است: خود خدا شیطان و خودش را روبروی هم قرار داده در مرتبه فعلش. فعل خدا در برابر فعل شیطان است؛ فعل شیطان هم در واقع فعل خداست. خدا قدرت را به او داده، خودش هم دارد میفرماید برای چی این قدرت را داده: برای محک زدن. که شب اول ما اینها را مفصل عرض کردیم. شما را در مسابقه قرار میدهی، خودت در این مسابقه مانع سر راه قرار میدهی.
مسابقه سیبخوری راه میاندازند، دیدی دیگر، یک طناب سیب را آویزان میکنند. خود شما سیب را آویزان میکنی، خود شما دستهای این بنده خدا را میبندی. بله، دیدید دیگر. آقا چرا میبندی؟ میخواهم مهارتش معلوم بشود، ببینم با دست بسته میتواند سیب بخورد. خودم دستش را میبندم، خودم هم سیب را میگذارم روبرویش. آیات عجیب و غریبی داریم در قرآن میفرماید: «ایام حج بهتون دستور میدهم شکار نکنید.» همان کاری که با بنیاسرائیل هم کرد، قضیه شنبهها را شنیدید دیگر. غذای شنبه چی بود؟ کیها میدانند؟ مأمور شدند که اینها شنبهها شکار نکنند. شنبهها چه اتفاقی افتاد؟ شنبهها هرچی ماهی بود، شنبهها میآمد. اینها دیدند که بابا، این که نشد! برداشتند جوب درست کردند. درش را وا میکند، شنبهها ماهیها در جوب میآمدند، در حوضچه، یکشنبهها برمیداشتند ماهیها را. شنبهها شکار نکنند، درست شد؟ خدا وقتی اینجوری میگوید، یک کاری میکند که تن آدم بخارد دیگر. اگر قرار باشد تن آدم نخارد که دیگر امتحان نمیشود. رزق الهی است، میگوید: «آره، من بنا کردم دیگر به نامحرم نگاه نکنم.» یک کیس خیلی خوب آمد! این قطعاً دیگر رزق الهی است، این خواست خدا بود! آقای امتحان الهی! بنا داشتیم شنبهها شکار نکنیم دیگر، خود خدا فرستاده اینها را، اینها دیگر رزق الهی است!
فرمود: «در ایام حج بهتون دستور دادم هیچ موجودی را شکار نکنید. خودم در ایام حج این زبانبستهها که حیوانات شکاریاند (نه معمولیهایشان، آن آهو، تیهوی خوشمزه را) خودم میفرستم جلو دستتان. «تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُکُمْ» خیلی این تعبیر عجیبی است در قرآن. میفرماید: یک جوری میفرستم، نه تنها با تیر و نیزه میتوانی شکارش کنی، با دست، دست بیندازی آهو را میگیری. وقتهای دیگر باید بروی در بیابان چقدر تیر بزنی که شکار کنی یا نکنی. ایام حج که شکار ممنوع است، خودم میفرستم. ببینم چکارهای. چه باید بکنیم که اینها را از بچگی در مدارس به ما یاد نمیدهند. منطق خدا، منطق خلقت را به ما یاد نمیدهند. خود خدا این کار را میکند.
به قول جوانها خود خدا سر شوخی را باز میکند. خدا میخواهد بریزد به هم، خدا فتانه. «فَتَنَّاکَ فُتُونًا» خودش در قرآن خود را به اسم فتان معرفی کرده. من ترجمه نمیتوانم بکنم کلمه فتان را، اگر ترجمه کنم شما میگویید به خدا توهین کردم. کلمه فتان معنایش چیست؟ علما هستند در جلسه، آقا، معنای فتان چیست؟ فتان ترجمهاش میشود فتنهگر. خب من الان بگویم خدا فتنهگر است، شما من را از منبر نمیآورید پایین. «مرگ بر فتنهگر!» فتنهگر یعنی کسی که امتحان میکند. شما شاگردت را امتحان نمیکنی؟ استخدام میخواهی بکنی شما دامادت که میآید خواستگاری دخترت، امتحان نمیکنی؟ شما تیم ملی مربی باشی، میخواهی یک کسی را برای تیم ملی گزینش کنی، امتحان نمیکنی؟ شما دانشآموزت را امتحان نمیکنی؟
در امتحان چه سؤالاتی میدهی؟ ۵ کیلومتری حاج اصغر، بقالم هم نگاه کند سؤال فیزیک کوانتوم را نگاه کند بگوید این «هاذا» درست، «هاذا» غلط؟ امتحان که سؤال باید آنقدر شبیه هم باشد. یکی از چیزهایی که همیشه توی این مدارس و امتحانات این بچهها میگویند (میگویم آقا هر چهار تا گزینه درست بود) دیدید بچهها معمولاً این حرف را زیاد میزنند، گزینه درست بود. آنقدر باید گزینهها شبیه هم باشد که شما احساس کنی هر چهار تاش درست است. آن معلم فتنهگر است، فتانه. محک میزند. چهار تا گزینه بهت میدهد که از این چهار تا گزینه سه تایش (بقیهاش را شما بگویید) سه تایش غلط، سه تایش حتماً غلط است. کی این چهار تا گزینه را خلق کرد؟ کی این چهار تا گزینه را آفرید؟ کی این چهار تا گزینه را آورد جلوت؟ ها؟ از آسمان آمد؟ یا کار معلم بود؟ معلم از سر حکمت و عقلانیت و رحمتش دقت کنید، از سر حکمت و عقلانیت و رحمتش این کار را کرد یا از سر نادانی و شرور بودنش؟ بفرمایید!
روشن است چی دارم عرض میکنم دیگر. بعضی بحثها باید سادهتر گفتگو بشود. خدای متعال خود شیطان را خلق کرده. شیطان، آن سه گزینه غلط است در این دنیا، در این هستی. خودش خلق کرده و بهش قدرت داده. این گزینهها باید جاندار باشد، باید شبیه حق باشد، باید شبیه درست باشد، باید بخش اعظمش درست باشد. یک معادله میگذارد، میگوید ایکس کدام گزینه است؟ بعد میبینی که همه گزینهها شبیه هم است: ۰.۵، ۰.۰۵، ۱.۵، ۰.۱۵. آقا خیلی، هر چهار تاش به ذهن میآید درست است.
خدای متعال شیطان را آفریده. شیطان شبیه حق است، حقنما. حقنما نه مثل حضرت آدم، حقنما او آینه خدا بود. این چیست؟ علف هرزه. حقنما، یعنی حق نیست، ادای حق را درمیآورد. قیافهاش به حق میخورد. باطل است. اصلاً همین در قرآن در سوره مبارکه رعد میفرماید حق و باطل را تشبیه کرده به آب و کف روی آب. کف روی آب. شما این مایع دستشوییهایی که در بعضی مساجد هست حالا بعضی جاها میزنیم، یک کفی فرت میآید بیرون، احساس میکنید مایع دارد، دستت را شروع میکنی شستن میبینی خشک است، گولت زد. کف، مایع نیست. کف، مایع است؟ نه! آقا، یک حباب. قیافهاش فقط میخورد به مایع. مایع نیست. دست باهاش شسته نمیشود. دست با این تمیز نمیشود. «کَذَٰلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ» خدا حق و باطل را این شکلی تشبیه میکند. باطل قیافهاش شبیه حق است، هیچی از حق ندارد.
فکر میکنی لذت است، دزدی شیرین است. حقنماست. فکر میکنی نیازهایت را برطرف میکند. فکر میکنی سیرت میکند. فکر میکنی زندگیات را راه میاندازد. باطل هیچی تویش نیست. رقص و موسیقی حرام و لقمه حرام و لذتهای حرام، انواع اقسام لذتهای حرام، اینها همه همیناند. همه باطلاند. خیال میکنی چیزی نصیبش میشود. مدتها میگذراند، هیچی به هیچی. فقط قیافه جذابی دارد. کسانی که غرق در اینها هستند خوب میفهمند که هیچی در اینها نیست. سراب است. «وَالَّذِینَ کَفَرُوا ... اعمالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً» تعابیر قرآن است. اعمال اینها، زندگی اینها مثل سراب میماند. از دور که نگاه میکنی فکر میکنی آب است، بهش که میرسی میبینی هیچ خبری نیست. از دور فقط جذاب است. بابا، اینها غرق خوشیند، چه حالی میکنند، چه کیفی! شبها مستند، آزادی، کنار دریا، شو، موسیقیهایشان، رقصشان. خیلی اینها کیف میکنند! این استندآپ کمدینهایشان! درصد خودکشی بین اینها، بازیگرهای کمدین هالیوود، بروید ببینید کیهایشان تا حالا خودکشی کردهاند. مدلهای معروف هالیوود و آمریکا. یک لیست عجیب غریبی، بنده وقتی یک کلیپی ساخته بودند دیدم از این افراد مشهوری که در آمریکا خودکشی کردهاند و کیفیت خودکشیشان و افسردگیهایی که داشتند و مواد مخدری که تو اوج چیزهای عجیب و غریبی از دور نگاه میکنی دلت میرود. این هم کاری است که خدا کرده. خدا به باطل یک جذابیت ظاهری داده. این کار خداست.
گزینهها باید شبیه هم باشد. چهار تا گزینه را خدا خلق کرده. گزینه درست، برای اینکه سوادت را، علمت را، کمالت را ببینی. آنوقت گزینه درست را انتخاب کردی، درس خواندی، آنوقت معلوم میشود بلدی، کار کردی. حق و باطل به هم شبیه است، خیلی به هم نزدیک است. پس شیطان را خدا بهش قدرت داده. این قدرتش هم در مسیر چیست؟ در مسیر فتنهگری. خود خدا فتانه، خود خدا فتنه میکند، محک میزند. البته ما حق نداریم فتنه کنیم. ما حق نداریم حق و باطل را به هم شبیه کنیم. افراد را به خطر بیندازیم. افراد را دچار شک و تردید بکنیم نسبت به حق. ما باید حق را درست بشناسیم و درست تبیین کنیم. «لَا تَلْبِسُ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ» نباید به تن حق، لباس باطل کنیم. حقی نداریم.
یک سری چیزها امور اختصاصی خداست. خدا این حق را دارد. همانجوری که بنده و شما حق نداریم جان همدیگر را بگیریم بگوییم آقا خدا از این کارها میکند، حالا خدا میکند بیا کلهات را ببرم، بیا چاقو را فرو کنم؟ ولی خدا این کار را میکند. حقی است که خدا دارد، شما که حق نداری یکی را بکشی. بعد تازه در آیه قرآن چی فرمود؟ اینکه قتل است، فرمود: «اَلْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ» الفتنه اکبر من القتل. فتنه از قتل بدتر، شدیدتر، بزرگتر است. حق نداری کسی را بکشی، فتنه بکنی. پس شما مرگ بر فتنهگرتان را بگویید. غصه نخورید که آقا خدا هم که فتنهگر شد. بله، مرگ بر قاتل میگوییم. کدام جان آدم را میگیرد؟ خدایا چرا جانش را گرفتی؟ خدا حقش را دارد، ما حقش را نداریم. خدا حق آزمودن و فتنه کردن را دارد، ما حقش را نداریم. لذا شیطان این حق را ندارد. خدا در دهن شیطان میزند، تو به چه حقی رفتی مردم را دچار فتنه کردی؟ با حقه فریب دادی! حقهبازی کردی، مکر کردی! تو حق نداری، من مکر میکنم، من خیرالماکرینم. من این حق را دارم. تو این حق را نداری. تو حق نداری مکر کنی، من حق دارم مکر کنم. برای اینکه من هم در اثر مکر میخواهم چکار کنم؟ معلوم بشود کی چکار است. من مکرم از سر رحمت است. من مکرم برای هدایت برای دستگیری است.
البته اینجا نکته مهم و نکته اساسی که باید بهش دقت بشود و میخواهیم سریع از کنارش رد بشویم، خدا که مکر میکند، این مکر خدا با ابزار و ادوات فراوانی رخ میدهد. شیطان یکی از این ابزارها در دست خداست. روشن شد آقا؟ مکر شیطان در مشت خداست. یک آیه خیلی جالبی داریم به این مناسبت که این بحث عرض شد، این آیه را هم بخوانم که اینها به هر حال بحثهای اعتقادی ماست. باید به این مطالب توجه داشت. بسیاری از سؤالات و شبهات با این مباحث حل میشود.
در سوره مبارکه ابراهیم آیه ۴۶ میفرماید: «وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ» اینها هرچی مکر داشتند زدند و «عِندَ اللَّهِ مَکْرَهُمْ» مکرشان در مشت خداست. از دست خدا که در نمیرود که. شیطان کارهایش که از دست خدا در نمیرود که. هر کار بکنی جز برنامه خداست، جز طراحی خداست. اصلاً وجودش در مشت خداست. از دست خدا در رفته؟ از دست امام حسین در رفته؟ نه آقا. همین روایت هم که خواندیم، روز عاشورا. این بحثها را دوستان توجه کنند. بعضی دوستان گفتند آقا داستان، قضیه کم است، چرا داستان در منبر کم میگویی؟ آره، داستان خیلی وقتها برای خواب کردن است، این حرفها برای بیدار کردن است. آره، حالا انشالله اینها، داستانهایش هم بعدها از دلش در میآید. خیلی داستانها با همین تفسیر میشود. اینها مطالب یک دور بحثهای اعتقادی در مورد شیطان است که ما در بخش عمدهای از مطالبمان با خود آیات داریم کار میکنیم. حتی سراغ روایت هم نرفتیم. خود قرآن چی میگوید.
خیلی مطالب عجیب و غریبی اینجا داریم. اینها باید از کودکی به بچهها یاد داده بشود. اینها باید در کتابهای درسیمان باشد، در ابتدایی باشد، در دانشگاه باشد، در حوزههای علمیه باشد. این همه خدای متعال اصرار دارد شیطان را به ما معرفی کند، انگار نه انگار همچین موجودی هست. اگر هم بگوییم یک چهار تا بحث فرعی، دو تا داستان. شیطان اینجا آمد، نمیدانم مثلاً قیافهاش اینجوری بود، دیدم چقدر خوشگل است. این هم زانوهایش فلان است، ابروهایش را رنگ کرده. دو تا داستان، که بیشتر آدم را گم میکند از مسیر. منطق و قواعدش باید دست او باشد. «عندَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ» از دست من در نرفته.
آن روایتی هم که خواندیم، دوستان توجه کنند، نکته مهمی است. گفتیم که روز عاشورا شیطان جشن گرفت، سرور گرفت، خوشحالی کرد. خب بنده از شما سؤال میکنم. این قضیه که رخ داد، امام حسین قدرت داشتند به شیطان اعمال نفوذ کنند، اعمال قدرت کنند یا نداشتند؟ بفرمایید. اصلاً مگر ما نمیگوییم امام شب قدر تقدیرات را امضا میکند؟ معلوم میشود امام حسین شب بیست و یکم، شب بیست و سوم، شب نوزدهم، این سه شب قدر امضا کردهاند این اتفاق را. اجازه دادهاند به شیاطین که این شیاطین این جور زهرشان را بریزند، هم روز عاشورا، هم بعد عاشورا، هم قبل عاشورا. همه اینها با اجازه امام بود. آقا یعنی امام راضی بودند؟ نخیر، نخیر. همانجور که بنده چهار تا گزینه را میگذارم جلوی شاگردم. او هر گزینهای که بزند، من بهش دادهام. گزینهای که من دادهام را زده. میدانم هم کدام گزینه را میزند. شاگردم را میشناسم، دانشآموزم را میشناسم. میدانم نمیتواند بین الف و ب تشخیص بدهد، حتماً ب را میزند. اتفاقاً برای اینکه نقصش را بهش بفهمانم، بهش بفهمانم درس را خوب نخوانده، این را میگذارم جلویش که گزینه ب را بزند که بیفتد، که حالیش کنم روزهای درسی آنقدر نرود گیم نت، باید بنشیند درس بخواند. شهریور میآید امتحان میدهد که حالیش بشود. همه گزینهها را سخت گذاشتهام. یک جوری که بعضی معلمها یک جوری که یقین دارد هیچکس از این امتحان نمره قبولی نمیگیرد. اینجا تقصیر کیست قبول نشدن؟ بفرمایید. قطعاً من معلم به قبول نشدن اینها راضیام. راضیام؟ سخت میگویید. میدانم چرا سخت میگویید. چون از یک جهت راضی هستم. چه راضی هستم؟ برای اینکه چوب عملش را باید بخورد، کتک کارش را باید بخورد. ولی راضی نیستم. چرا راضی نیستم؟ برای اینکه هیچ معلمی دوست ندارد شاگردش رفوزه بشود. هیچ امامی دوست ندارد امتش برود جهنم. ولی امام، امام حق است. دوست دارد هرکسی نتیجه کارش را ببیند. اثر «یعللی تللیا» و شیطنتایش را ببیند. لذا امام حسین شب قدر قبل از عاشور امضا کرد که در کربلا به این نحو شهادت برسد و نسبت به این قضیه هم راضی بود و هم راضی نبود. راضی نبود برای اینکه جنایت فجیعی بود. راضی نبود به قتل امام. راضی نبود به این همه ظلم. راضی بود حالا از جهت خودش راضی بود، خودش به کمالات میرسید، خودش به درجات میرسید، باب شفاعت میشد. از یک جهت دیگر راضی بود برای اینکه اینها اثر عملشان است. مسیری که خودش انتخاب کرده. گزینهای که خودش بهش رسیده. صد بار هم من سر کلاس گفتهام اگر در امتحان همچین چهار گزینهای آمد، حواستان باشد گزینه [ب] را نزنید، گزینه الف را بزنید. باز هم سؤال را دادهام، باز هم گزینه [ب] را زد. همچین آدم احمقی! همون بهتر که گزینه [ب] را بزند، شهریور بیاید امتحان بدهد. درست است آقا؟ این عین حق است.
همه کارهای شیطان، بحثهای اعتقادی سنگین و مهمی است. خیلی نسبت به این مسائل شبهه دارند. همه کارهای شیطان مورد امضای امام زمان است؟ بفرمایید. هست یا نیست؟ بالاتر از امام زمان، مورد امضای کیست؟ خداست. خودش فرمود: برای اینکه خیره تویش معلوم میشود، درس نخوانده. «ممَّنْ هُوَ مِنهَا فِی شَکٍّ» معلوم میشود این آقا درس نخوانده. این آقا عرضه ندارد. این آقا صلاحیت رفتن به کلاس بالاتر را ندارد. من خودم این گزینهها را دادهام. من راضیام به اینکه این گزینههای غلط را بزند. من راضیام به نمره نیاوردنش، بیفتد، رفوزه بشود. برای اینکه همه اینها حق است. این عالم، عالم حق است. نظام، نظام حق است. نظام حق یعنی کاری که کردی، جزایش را ببینی. هر کسی فقط جزای کار خودش را ببیند. «لَیْسَ لِلسَّانِ إِلَّا ذَٰلِکَ» به «ما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ». نتیجه عمل خودت است. این نکته بسیار مهم.
خب حالا ما یک بحثی داشتیم دیگر، حالا وقتمان هم رو به اتمام است. چند جلسه بود از جلسه دوم میخواستیم وارد این بحث بشویم، هی در مقدمات ماندیم، هنوز به آن بحث نرسیدهایم. امشب فقط یک اشارهای میکنم، انشالله شبهای بعد توضیحات مفصل. گفتیم: امام صادق علیه السلام در حدیث عنوان بصری سه تا کلید فرمود. فرمود: «عبودیت، بندگی به این سه تا اصل بندگی این سه تاست.» آقا اگر روی این کار بشود، یک دریای عجیبی از معارف توی این سه تا جمله است. بحثهای عجیبی است. ای کاش همه آن معارفی که به ما یاد میدهند با این قالب به ما یاد بدهند، از اول در این بچینند برای ما.
فرمود: «میخواهی بنده بشوی، سه کار باید بکنی.» اولیش را عرض میکنم و انشالله فردا شب توضیحات بیشتر. فرمود: «ثلاث اشیا حقیقت بندگی سه چیز است. أَن لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً» اولین نقطه بندگی. گفتیم کیها از شیطنت و نفوذ شیطان عبور کردهاند؟ کیها در تسلط شیطان نیستند؟ از تیررس شیطان عبور کردهاند؟ تعابیر قرآن هم تعابیر فوقالعادهای است. تعبیر میکند به «إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ» مس شیطان. مس یعنی چی؟ آقا، ترجمه متن میشود چی؟ تماس، اتصال، تاچ، لمس. لمس. این گوشیات را صفحهاش را باز میگذاری، شیطان میآید لمس میکند، جاهای مختلفش میرود مس میکند. شیطان، اگر از مخلصین شدی، صفت قفل است. میآید زور خودش را میزند، دسترسی پیدا نمیکند. مخلصین از دسترس شیطان خارج شدهاند. استارت سفر نمیتواند روشن کند. این انبیا و اولیا زور میزند. دام دارد برای امیرالمؤمنین هم دام دارد. شما فکر نکنی مثلاً مخلصین میروند آن بالا دیگر این شیطان نشسته همین جور سوت میزند. چقدر بالایی تو. نه، طرح دارد برای امیرالمؤمنین هم طرح دارد.
بزرگان میفرمود: امیرالمؤمنین صلوات الله و سلام علیه داشت غسل میداد پیغمبر اکرم را. میدانید معصوم غسلش واجب نیست. چون طهارت دارد، خدا او را تطهیر کرده. غسلی که به معصوم میدهند از باب سنت است، از باب استحباب است. شستشویی که میدهند معصوم را از باب استحباب وگرنه بدن معصوم که نجس که نمیشود که. مردارش مثل ما که نیستش که. بدنش پاک است. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» خدا او را تطهیر کرده بدن او را، روح او را. امیرالمؤمنین داشت غسل میداد پیغمبر اکرم را. صدایی شنید: «گفتش که مگر پیغمبر را هم غسل میدهند؟ مگر تو آیه تطهیر را نخواندی؟» حضرت فرمودند: «ملعون! برا منم نقشه داری؟» قرآن میخوانی؟ خودش جز اهل بیتیه که تطهیر شدهاند. امیرالمؤمنین فرمود: «من این کار را میکنم از باب وصیت رسولالله.» قرآن گفته. هر چی بود دستور داد انجام بده. بله، قرآن گفته بود پاک است، ولی گفته هر دستوری هم داد انجام بده. من به دستور خودش غسلش میدهم.
غرضم این است که شیطان در غسل پیغمبر، آنور که در سقیفه فعالیت داشت میکرد. اینها مطالب جالب و عجیب است. در سقیفه بنیساعده شیطان با چهره دنیایی ظاهر شد، در قیافه یک پیرمرد که بیعت جمع کرد. چند جا شیطان ظاهر شده، تمثل و تجسم پیدا کرده، یکیش اینجا بود. در قیافه یک پیرمرد ظاهر شد. بیعت جمع کرد برای یک شخص دیگری. اینجا آمد پیش امیرالمؤمنین. یعنی در لحظه همه جا هست. برای همه هم برنامه دارد. آمده کنار امیرالمؤمنین. بعد به امیرالمؤمنین که میرسد چی میگوید؟
خدا رحمت کند علامه طباطبایی رضوانالله علیه. یکی از بزرگان میفرمود: رفتیم خدمت علامه طباطبایی، جلساتی داشتیم هر هفته با ایشان. یکی از جلساتی که رفتیم دیدیم دست ایشان دارد میلرزد. نمیدانستیم قبلش چی شده بود. حیا کردیم سؤال کنیم. علامه طباطبایی همان جور که دستش میلرزید، با اینکه ایشان همیشه ساکت بود، تا کسی سؤال نمیکرد حرف نمیزد. آن جلسه استثنا خودش شروع کرد صحبت کردن، دستش هم میلرزید. فرمود: «شیطان نمیآید به من بگوید برو عرق بخور، شراب. نمیآید به من بگوید برو شراب بخور. نمیآید به من بگوید برو زنا بکن. من را با اسم و رسم و اینها فریب میدهد.» دامش برای ماها فرق میکند. یک بحث شب دیگری بیشتر صحبت بکنیم. شیاطین هرچی قویتر میشوند، جنس شبهاتشان نورانیتر میشود. جنس ضلالتشان هم نورانیتر میشود. اولاً دفتر و دستک و ماشین و خانه و ویلا و ژیلا و با اینها فریب میدهد. برای آن اولیای خدا که با اینها فریب نمیدهد که. برای آنها میآید میگوید: «عبادتتت عشقه! نماز شبت را برم! وای چه زیارتهایی، قربون اشکهایت بشم. تو این حرم چکار کردی خدا آنقدر بهت اشک داده؟ وای امسال چه حال خوبی داشتیم محرم!» این هم تازه البته هنوز آن درجات عالیاش نیست، هنوز باز متوسط. جنس اینها فرق میکند. برای امیرالمؤمنین میآید آیه قرآن میخواند.
بعضیا را با قرآن فریب میدهد. قرآن مایه ضلالت نیست. قرآن خودش نور است. ولی این خود قرآن است که به ما نشون نمیدهد که، این تفسیر غلط از قرآن را میدهد به شما. یک تیکه از قرآنی که برداشته، خودش سوا کرده، با منظور و مقصود خودش میدهد به شما؛ وگرنه خود قرآن که کسی را گمراه نمیکند. لذا قرآن هم کتاب هدایت است، هم به یک معنا کتاب ضلالت هم هست. «یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا» خود قرآن فرموده خیلیها با قرآن گمراه میشوند. این منطق قضیه است.
خب، اولین چیزی که یک عبد دارد چیست؟ این است که خودش را مالک نمیبیند در آنچه خدا به او سپرده، خودش را مالک نمیبیند. خب، هیچی دیگر، همین یک دانه کار میسازد. خودت را مالک نبین. از خودشیطان، همه وجودش به «اَنَا» بنده است، «من». حضرت امام فرمود: «این من، شیطان است.» کتاب من، خانه من، شاگرد من، منبر من، کلاس من، مغازه من. بساطت را از جلوی مغازه من جمع کن. به من توهین کرد. احترام من را نگه نداشت. شیطان روی همین کار میکند. مسیر جنگ. جهاد اصغر، جنگ دنیایی، ببخشید یکم طولانی شد، سریع تمام کنم. جهاد اصغر، جهاد اکبر. جهاد اصغر همین جنگ دنیایی ظاهری، جنگ نظامی. جهاد اکبر، جهاد با نفس. در مسیر جهاد اصغر شیطان دشمنی میکند، مینگذاری میکند. در مسیر جهاد اکبر شیطان دشمن چکار میکند؟ مینگذاری. آنجا مینگذاری میکند. مینگذاری میکند طلسم اینجا منه، با من میقاپه. منی که میگوید سقوط میکند، همانجور که خودش سقوط کرده: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ.»
قرآن میفرماید که آنهایی اهل صبر میشوند که منطقشان این است: «بَشِّرِ الصَّابِرِینَ» همان آیه معروف که همه شنیدید «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ» چی بقیهاش؟ «قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» کیها صبر میکنند در مصیبتها؟ آنهایی که اعتقادشان این است. این جمله را خدا در قرآن نفرمود که بالا سر اعلامیهها بزنیم. در قبرستانها بگوییم: «جمله قشنگه خوراک بالای اعلامیهها و بنرها و پیام تسلیتها و اینهاست.» علامه طباطبایی میفرماید: «همه منطق قرآن در جهت اخلاق و عرفان در این آیه است: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ.»
«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» معنایش چیست عزیزان؟ خود امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه تفسیر کرد این را. فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ اقرار بالملک. وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ اقرار بالهلک.» آنجا اقرار به ملک میکنی، اینجا اقرار به هلک میکنی. آنجا میگویی مالک من خداست، اینجا میگویی من تمام میشوم، هلاک میشوم. این دو تا را اگر کسی بفهمد صبور میشود و آنی که از دست شیطان در میرود یکی از مهمترین ویژگیهایش صبر است. صبر کمر شیطان را میشکند. کی از دست شیطان در میرود؟ کسی که منطقش این است که من مال خدایم.
امام حسین علیه السلام غروب عاشورا وداعی که کرد با زینب کبری، چند جمله فرمود. یکیش این بود، فرمود: «خواهرم، مراقب باش صبرت، حلمت. لَایُذْهِبَنَّکِ یَا لَا یُذْهِبُ بِکَ لَایُذْهِبْ حِلْمَکَ الشَّیْطَانُ» مواظب باش صبرت را شیطان نگیرد. کمرت را خم نکن. شیطان برای حضرت زینب هم برنامه دارد. شیطان به کسی رحم نمیکند، نمیگوید ایشان که زینب بنت علی است. نه، اتفاقاً برای او بیشتر از همه برنامه دارد، برای اینکه رأس یک جریان، با انحراف او یک تاریخ منحرف میشود. همه ثمره کربلا جمع میشود، سفره کربلا جمع میشود اگر زینب یک قدم پایش را کج بگذارد.
زینب کبری صبر کرد در عالیترین درجه صبر. با چه منطقی؟ با منطق «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ». من مال خدایم. امام حسین هم از خداست، خودش هم از خداست. همه این ابتلائات به خواست خداست. در پس همین اطلاعات رحمت و عنایت خداست. دل او غصهدار بود، دل او ریش ریش بود، ولی صبر کرد. همه را از خدا دانست، برای خدا صبر کرد. لذا نقل شده، گفتند که این روایت از مسلم گچکار، گچکار کاخ عبیدالله بود. در این ایام بخشی از قضیه کوفه را این آقا روایت کرده. میگوید: «من مشغول گچکاری بودم. دیدم صدایی همهمه آمد در شهر. نگاه کردم دیدم قافلهای وارد شده به سمت کاخ عبیدالله. دارند میآورند که فهمیدم این قافله، قافله زینب و اسرای کربلاست.» مجلس عبیدالله را که حضرت شرکت کردند و بعد مجلس که حرکت کردند.
مسلم گچکار این طور روایت کرده. میگوید: «در محمل بود زینب کبری سلام الله علیها. صدای گریه زن و مرد را شنید. سر از محمل بیرون آورد، فرمان داد به اهل کوفه، به مردم که ساکت باشید. فرمود: «مردان شما مردان ما را کشتند، حالا زنانتان برای ما گریه میکنند؟ خدا بین ما و شما روز قیامت حکم میکند.» یکهو دید سرها را بر نیزه زدند. پیش روی زینب آوردند و دید جلوتر از همه سر، سر نازنین اباعبدالله، شبیهترین چهره به پیامبر با محاسن خونآلود. نیزهدار (تعبیر مقتل این است، عذر میخواهم، میدانم دلهای شما طاقت این روضهها را ندارد) متن مقتل میگوید نیزهدار این نیزه را چپ و راست تکان میداد سر مبارک ولای نیزه. میگوید: «زینب کبری نگاهی کرد به این سر مبارک. فَتَحَ الجَبِینَ بِمُقدمِ محمل» همین که این صحنه را دید، با پیشانی به چوب این محمل کوبید. «حَتَّی رَأَیْنَا الدَّمَ یَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا» دیدیم از زیر مقنعه زینب خون جاری شد. آتشی حق است در دل سوزناک. اشاره کرد به سر بریده، صدا زد. این بیت، بیت معروفی است، زینب کبری سرود در آن لحظه: «یَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمَالًا» ماه شب ۱۴. این شبها ببینید ماه کامل است. خطاب کرد فرمود: «ای هلال من که نگذاشتند کامل بشوی.» «قَالَ هُوَ خَسَفَ هُوَ أَبْدی غُرُوبَا» تا آمدی کامل بدرخشی، خسوفی زد و غروب کردی. «مَا کُنْتُ أَظُنُّ یَا شَقِیقَ فُؤَادِی» شفیق فادی تعبیر خیلی لطیفی است، فؤاد یعنی دل. شقیق فؤادی یعنی ای کسی که دلم دو پاره بود، یک پارهاش از آن من بود، یک پارهاش از آن تو بود. به این میگویند شقیق فؤاد. گفتم: «هیچ وقت به خیالم نمیرسید، کَانَ هَذَا مُقَدَّراً وَمَکْتُوباً» یک وقت سر بلند کنم ببینم سر تو بر نیزه، سر تو روبروی من است. بعد دیگر از حال خودش نگفت. ادب زینب را ببین، عظمت زینب را ببین. به این سر بریده گفت: «چی گذشت در آن لحظات بر زینب؟» بر این سر بریده خدا میداند. صدا زد: «یَا أَخِی فَاطِمَةَ الصَّغِیرِ کَلِّمْهَا فَقَدْ کَادَ قَلْبُهَا أَنْ یَذُوبُ» برادر، به تعبیر بنده، اصلاً من نه، با این فاطمه کوچکت یکم صحبت کن که قلبش دارد ذوب میشود از این مصیبت. یکم با این دختر کوچکت حرف بزن.
«أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَسَیَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.»
خدایا، در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل، صلحا را سر سفره با برکت اباعبدالله مهمان بفرما. شب اول قبر اباعبدالله به فریادمان برسان. خدایا، ما را از شر شیطان و نفس امّاره در امان بدار. شر ظالمین را به خودشان و دشمنان دین و قرآن و انقلاب و ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابود بفرما. مرزهای اسلام را شفا عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان را ساعت حاضر بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
نبی و آله، رحم الله من قراء الفاتحة مع الصلوات.
                
             
            
        
در حال بارگذاری نظرات...