مقابله رحمان و شیطان در قرآن
نقش تقوی در دوری از شیطان
پای شیطان را به زندگی ات باز نکن
شیطان از کانال رذائل ما وارد می شود
چرا شیطان با ما دشمنی می کند
کار اصلی شیطان
در قبضه خداوند
نقش گناه در دشمنی بین ما
یک دوقطبی بیشتر نداریم
اصل غفلت و دشمنی
همنشینی دردناک
غلط کردی اومدی؛ مکالمه شیطان با جهنمیان
راه نجات از شیطان
از جوانی با قران مانوس باش
بی نهایت ذکر در برابر بی نهایت غفلت
آداب نشستن در تاکسی
توجه، توجه، توجه
تم های شیطان
ذکر خدا هنگام حلال و حرام
این تفکر، از هفتاد سال عبادت بالاتر است
عقولی که در خدمت هوای نفس است
فقط یک موعظه در قرآن
پیش فرض نداشته باش
شیطان از اذان بدش می آید
جنودی که کارشان غفلت است
فوران رحمت هنگام اذان
می دانی چه کسی کجا شراب خورد؟
ذکر درمانی
از شدت علاقه به امام سجاد علیه السلام…
درد سر شتر بی جهاز و بی رکاب
                
             
            
                
                    ‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقه.
در آیه کریمه قرآن فرمود: «وَمَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ».
میفرماید: اینهایی که «چپکوری» دارند، چشمشان ضعیف است نسبت به ذکر رحمان، اینها را ما برایشان شیطانی را سوار میکنیم، قرین میکنیم که از اینها جدا نشود، به اینها متصل بشود. خدا میفرماید: من این کار را میکنم؛ در اثر غفلت، در اثر بیتوجهی. ذکر رحمان، این کلمه رحمان هم کلمۀ خیلی لطیفی است. قرآن، رحمان را در برابر شیطان قرار داد. خود همین، نکات بسیار فراوانی دارد. مقابل رحمان، شیطان. «الرَّحْمَٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ». همینی که هی میگوییم بسم الله الرحمن الرحیم. این وصف رحمانِ خدای متعال که همه عنایات، منشأش آنجاست؛ معدن بیکران رحمت، در مقابلش شیطان که معدن بیکران لعنت است. شیطان، معدن لعنت است. هر لعنتی، هر رجمی، هر محرومیتی، هر آسیبی، هر مشکلی در این عالم هست، از زاویه شیطان است. «إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِیًّا». در آن آیه دیگر، شیطان را در برابر رحمان قرار داده است.
همینجا، مرحوم علامه نکاتی را مطرح میکنند در مورد اینکه خدای متعال کلمه رحمان را آورد. میفرماید که در آیه مورد بحث، کلمه ذکر را به کلمه رحمان اضافه نموده تا اشاره باشد به اینکه یاد خدا، خود از خدا، خیلی نکته لطیفی است، خود این یاد، باز خودش از رحمان است و خودش رحمت است و خروج از چنگ شیطان است. این شیطان، محل کارش غفلت، سیاهی، ظلمت، بیتوجهی است. آیات فراوانی در قرآن است: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ». این شیطان میآید، هی میچرخد، طواف میکند این دور دل، دور توجهات انسان، تمرکز انسان، تعلق انسان. هی میچرخد که منفذ پیدا کند، جایی را پیدا کند که وارد بشود. همینکه میاید، نزدیک شدنش به این، هی چرخیدنش، اونی که تقوا دارد، حواسش جمع میشود: «تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»، متذکر میشود.
یک لطافتهایی میخواهد، یک پاکیهایی میخواهد، یک تهذیبهایی میخواهد. آنهایی که یک پایبندیهایی دارند، اینها حضور شیاطین را احساس میکنند، میفهمند این حرف از آنجاست، این تصمیم، این تحریک از آنجاست. به میزان تقوایش برخورد میکند. دیگر اگر تقوایش زیاد باشد، متوجه میشود، برخورد میکند. تقوا کمتر باشد، کمی ممکن است آلوده بشود، ولی باز حواسش جمع میشود، نجات پیدا میکند. این تذکر و توجه، اصل قضیه است. اگر این نباشد، خدای نکرده انسان تو چنگ شیطان میافتد و این خیلی خطرناک است، خیلی خطرناک. گاهی در حد این است که از جانب شیطان آسیب میبیند که عمدتاً آسیبهایی که ما تو زندگیمان میبینیم، از جانب شیطان است. مشکلاتی که میبینیم، خودمان هم نفوذش را ایجاد کردیم، پایش را به زندگیمان وا کردیم.
قرآن میفرماید که این تفرقه بین زن و شوهر: «یُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ». این کار شیاطین است. شیاطین خیلی متعددند، خیلی متنوع، یک دسته دو دسته نیستند. عرض کردم، قیافه نمیشود برای اینها در نظر گرفت. اینها بینهایت چهره دارند، بینهایت مدل دارند. هر جایی شیطان مربوط به خودش را دارد. هر جایی توجه و تذکر متناسب با خودش را دارد. توجه، ابعاد بسیار زیادی دارد؛ در برابر توجه، فراموشی، نسیان، حواسپرتی، غفلت. این هم خیلی فراوان است توی ارتباط زن و شوهر. ابعاد بسیار فراوانی که هست، تحریکاتی که ایجاد میکند، سوءظنهایی که ایجاد میکند، ذهنیتهایی که ایجاد میکند، تصمیمهایی که القا میکند. البته همه اینها سوار روی رذایل ما میشود. شیطان مستقیم نمیتواند با ما کار کند، از کانال رذایل ما به ما آسیب میزند. اینها را داشته باشید، نکات بسیار مهمی است.
من عجولم، تصمیم عجولانه، قضاوت عجولانه، ذهنیت را میاندازد. من هم که عجولم، ذهنیت را میگیرم، ترتیب اثر میریزد به هم. یکی از مهمترین کارهایی که شیطان میکند که قرآن روی این تاکید دارد، اینها هر کدامش یک بابی است و باید مفصل بهش پرداخت. میفرماید: «یُرِیدُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ». میخواهد بین شماها دشمنی بیندازد، کینه بیندازد، نفرت بیندازد. چقدر این جمله، جمله کلیدی و اساسی و عجیبغریب است که خدا میفرماید. همه اینها هم رحمتش است که اینها را به ما گفته در قرآن. بس که اعتنا نمیشود، شیطان جدی گرفته نمیشود. چرا؟ شیطان میخواهد دشمنی بیندازد؟ چرا شیطان میخواهد بین ماها دشمنی بیندازد؟ دیگر چی؟ قسم خورد. دیگر چی؟ خب، چرا؟
یکی از مهمترین دلایلش این است که میخواهد دشمن قلابی برایت درست کند که دشمن حقیقی را یادت برود. یکی از مهمترین کارهایی که میکند، توی فراموشی و بیتوجهی، بیتوجهی نسبت به خودش است. اول نسبت به خودش بیتوجهت بکند، بعد بقیه کارها را میشود کرد. شیطان کجا بود؟ شیطان کیه؟ بابا دشمن چیه؟ هی یک چیزی درست کردند، این دشمن! دشمن کجا بود؟ دشمن ما همینجاست، دروغ میگویند آمریکاست. شیطان، دمش گرم، خوب هم بلد است درست کند، آمریکا موضوعیت ندارد، شیطان موضوعیت دارد، همه جا هم هست. یک رد پایی از شیطان احساس نمیکنیم. صبحمان را مرور کنیم. اگر میشد میگفتیم چراغها را مثلاً ۵ دقیقه خاموش کنند، ۵ دقیقه هر کسی بنشیند فکر کند، بعد چراغها را روشن کنند. مثلاً به شرط اینکه فکر کنیم ها! تو گوشی نرویم، با گوشی فکر نکنیم، خودمان خالی خالی فکر کنیم، بنشینیم فکر کنیم از صبح تا حالا چند بار از شیطان رکب خوردیم. البته نمیخواهد، حقش بود. آن هم که آن هم که حلال بود، آن هم که هیچی. کدام حرفهایی که از صبح تا حالا زدی، کار شیطان بوده؟ نگاه کنیم، نه الان که ما با هم همه تو هیئتیم و من حاج آقاتونم شما که همه، نه! خودمان با خودمان خالی. آن پیامی که به فلانی دادم، برای چی دادم؟ باید میدادم دیگر! آن تشری که زدم، خب باید بفهمد فلان، فلان شده! برخورد کردی؟ آخه ده بار بهش میگویم. چرا خانم دیر کرد؟ اینقدر متلک انداختی! بابا ۶۰۰ بار بهش گفتم حالیش نمیشود، کار دارم. اصلاً، اصلاً اصل وجود خودشون نیستند. تو راحت باش! شیطانی قبول نداره. شیطان مشغول دشمنیهای دیگر میشود. چون شما اگر همه با هم خوب باشید، آن وقت یاد دشمن واقعیتان میافتید. و دشمنی بیندازد که دشمن واقعی، شیطان انس با شیطان جن، هیچ فرقی هم نمیکند؛ یعنی اینها که میگوییم، اینها همهاش تبلور پیدا میکند تو عرصه سیاست. «کَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا» که آیه قرآن است. اینها که با همدیگر ارتباطات هم دارند. جنشان با انسشان، با همدیگر در ارتباطند، واقعاً هم در ارتباطند. با همدیگر شبکه شیاطین انسان همین کار را میکنند. اینقدر من و شما درگیر هم میشویم، اصلاً یادمان میرود یکی دیگر هست که میخواهد جفتمان سر به تنمان نباشد.
البته خدا هم که رحیم است، یک وقتی یک کارهایی میکند. سال ۹۸ یک فضای بسیار سنگینی شده بود. بعضی دوستان میگفتند ما ایرانیها، تو عراق آنهایی که معلوم بود ایرانی هستیم، آن ایام اربعین ۹۸ و اینها که یادتان هست، خیلی به هم ریخته بود عراق و اینها. میگفت: اصلاً ماها، بعضیهامان جرئت نمیکردیم تو خیابان بیاییم. برای اینکه اینقدر فضا بد بود علیه ما. و آن فضای اربعین و آن تظاهرات و قضایا و اینها. خدا رحم کرد، خدا لطف کرد. حاج قاسم سلیمانی با ابومهدی با هم شهید شدند. بنده فقط فکر میکنم که اگر ابومهدی آن شب نرفته بود، چی میشد؟ یعنی فقط حاج قاسم اگر میزدند، دیگر هیچی! دیگر خود ابومهدی را ما میگرفتیم، اعدام میکردیم! کار خداست. تک و تنها پا میشود، میرود. عجیب، واقعاً نگاه! مثل اینکه ماها، ما ایرانیا، دشمن مشترکی هم داریم. کارهای خدا مثل اینکه آمریکاییها جفتمان را با هم میزنند، از جفتمان با هم بدشان میآید. شیطان تو قبضه خداست دیگر. یک جاهایی بالاخره باید یک کارهایی بکند. خدا با دست او یک کاری بکند. ماها یک کمی، ماها دیگر اینقدر خوابیم که دیگر بابا! جفتتونو با هم داره میزنه، کجایی! اینقدر که ما مشغول هم میشویم.
البته آیه قرآن که خیلی قشنگ میگوید، میگوید شما را به اینها مشغول میکند. البته مکانیزمی دارد، سیستم دارد. میگوید شراب، قمار و این قضایا. این شکلی که دارد. «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ». اینها همه کثافتکاریهای شیطون است. شراب و قمار و این حرفها. ما که ساده میگوییم خدا کلاً با لذت بردن ما حال نمیکند. هرچی که کیف میدهد، حرام است. جوکهایی که میسازد. چرا حرام است؟ چون حال میدهد. بانک ساده خدا میگوید: نه عزیزم، عزیز ساده لوح. من اینکه میگویم برای اینکه شیطان میخواهد با اینها شما را به جان هم بیندازد. شراب خاصیتش این است، قمار خاصیتش این است. بقیهاش هم خودت بگیر دربی خاصیتش این است. به دربی دیگر کار نداشته باش! برای چی تو پرسپولیسی، بعد استقلالی بدت بیاید؟ نه، تعصب، عشقه! ستاتو بیار پایین. بازی، همه اینها سرکاری است عزیزم! آقا فوتبال ناموس ماست. باشد، من حالا سعی میکنم به ناموست توهین نشود. حالا به فوتبال نمیپردازم. فوتبال که قاعدتاً آدم باید بازی کند. من نمیفهمم یعنی چی؟ مثلاً آنها مینشینند، بعد چقدر هم باحال است! مثلاً ۱۰ میلیارد میدهند که این بیاید که مثلاً نصف فصل هم روی نیمکت بنشیند، بعد مثلاً کلی هم ویژ بدهد. تازه خیلی باحال است! اصلاً فضای خوبی هم دارد، ولی پول هیئت را باید ما خرج فقرا کنیم. شما نذری که بزرگوار دارد میخورد، آن حقش است. شما نذریها را چرا اینجا داری میدهی؟ این مدلها را از کجا درآوردی؟ دقیقاً این، این بازیها، این دوگانگیها، این دو قطبیها. پرسپولیسی هستی یا استقلالی؟ و بقیه دو قطبیهای فراوانی که تو جامعه هست. اینها همهاش دو قطبیهای دستساز شیطان است. برای اینکه دو قطبی اصلی، شیطان، رحمان را یادت برود. یک دو قطبی تو عالم بیشتر نیست. جالب است وقتی این را میگویی، بنده دهه قبل گفتم یک عزیزی گفته بود به این آقا بگویید اینجوری دو قطبیسازی نکند. یعنی چی؟ دمت گرم، چکار کرده مگر؟ خدا را روبروی خدا را؟ خدا را؟ کدام خدا را؟ ذات خدا را مگر روبروی کسی میشود قرار داد؟ فعل خدا را؟ رحمت خدا را در برابر لعنت خدا را. دو تا، بهشت خدا را در برابر جهنم خدا را. اینها دو قطبی واقعی است. حالا میخواهم از این دو قطبی بگویم. دو قطبیاش نکن، رحمت، بهشت، همه آخرش میروند بهشت. تو تور شیطان تربیت کرده. در نمیآید. یعنی میآید دو قطبی میداند درست میکند. گروههایی که این لیوان را بغل دستمال کاغذی روبرو آنهایی که این را اینور میگذارند و دو گروهند. سه! شیطان همین است. کلاً همه چیز را دارد هی انشقاق، انشقاق، انشقاق. بعد خدا چه فضایی دارد! میگوید: بابا شماها با مسیحیها مشترکات دارید. با مسیحی! خود بچه هیئتیها را ۶۰ گروه میکند. ۶۰۰ مدل، ۸۰۰ مدل مداح داریم، فلانه. میدانی دیگر. اینها نمیخواهم وارد بشوم. وارد جزئیات وقتم را نمیخواهم تلف کنم با این بحث. جالب است آن رحمت و لعنت آنجا دو قطبی نیست، ولی همه همه چی دو قطبی است. شماها هم از ماها، منتقدین شما ماستمالید. اینجوری نگو. حرف اینجا زیاد استها. دارم رد میکنم.
شیطان چکار میکند؟ میگوید من دشمنی ندارم که! شیطان کو؟ بعد مثلاً همین آقا که اینقدر فاز رحمت دارد، یک آقای مفسر قرآنی میآید، مثلاً چهار تا جمله بر اساس تفاسیر شیعه و کلام علما میگوید: «ضحاکِ ضحاک، ماردودِ ماربه دوش، چیچیِ مار خار، چیچی» کلیپ ده دقیقهای میرود. میزند ۸۰۰ بار از ۸۰۰ جا تکه تکهاش میکند. فلان، فلان شده! بابا فدای رحمتت بشوم، فدای این همه سعه صدری که! اصلاً بهشت، جهنم چی شد؟ که حتی این اختلافات معمولی علمای طلبگی میشود ۸۰۰ فرقه مکتب در آمد. بعضی وقتها علیه اینها دو کلمه حرف میزنی، میریزند سرت. فلان فلان شده! برای چی دین معرفی میکنی؟ اختلاف نظر، اختلاف سلیقه. ما اینجوری فکر میکنیم. شما خب. بیا بنشین مناظره کنیم. چرا هر وقت مناظره میکنیم، در میروی؟ بگویم کجا دعوت کردیم، نیامدی؟ نیامدی! هی ما مراعات میکنیم، تو باز برو دو قطبی درست کن. چند بار دعوت به مناظره کردی؟ بحث علمی کنیم، فحش ندهیم. گرفتی چی شد؟ این حقه اصلی شیطون است. آنجا دو قطبی نداریم. اصلاً خدا، شیطان نداریم. بهشت، جهنم نداریم. همه خوب، همه نایس، همه کیوت. اینجا همه آخوندها، غیر من، اصلاً هیچکی هیچی حالیش نیست. اینها همهشان نانخور حکومتند، نه جامعه را میفهمند، نه موسیقی را میفهمند، نه هنر میفهمند، فلان. باریکلا به این همه محبت و رحمتی که همینجور گوله گوله دارد میجوشد. نوع چشمم مهربان بودی تو. بابا! شیطان هم مهربان است دیگر. رحمت شیطانی است، مهربانیهای شیطان. این نقطه اصلی که باید بهش توجه داشت. شیطان میخواهد دشمن را گم کنیم. شیطان میخواهد غافل بشویم و اصل غفلت، غفلت نسبت به اصل دشمن است و واقعاً دشمن اصلی خودش است. واقعاً هم نفرت دارد. واقعاً هم چشم ندارد ببینتت. واقعاً بدش میآید ازت. از همه وجودت بدش میآید. از آدمیزاد بدش میآید. از جنس آدمیزاد. به خاطر اینکه خدا سجده کن، خدا تو را مزیت داد به او، خدا انسان را مزیت داد به جن. «لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ». خدا آدم و بچههایش را مزیت داد به همه. بدش میآید و میخواهد خوردت کند، میخواهد زیر پا بگذارد، لهت کند. جالب است ما تو آسیای شرقی عکسهایی داریم در مورد یک شیطانی. الان اسمش یادم نیست، اگر اسمش یادم بود، میگفتم برایتان. یک شیطانی است، اینها قائلند که این جن مرگ است. حالا شیطان، مریم، چه تعبیری. عکسهای خیلی جالبی هم دارد. قائلند که آن لحظه جان دادن، این حاضر میشود. عرض میکنم. نام تملسا. بعد مثلاً یک چهره بسیار زیباست. نقطه مشترک تمام عکسهایشان، شاید بنده بیست سی تا عکس دیدم، ترسیمها و نقاشیهای مختلف که این شیطان را کشیدند. آسیای شرقی هم هست. یعنی هندوستان، آن طرفها، بیشتر قالب این قضیه هستند. بعد یک جنی است، یک شیطانی است. مثلاً بیشتر هم چهره، چهره زن است. موقع مرگ حاضر میشود. تو دستش یک چیزهای جذابی است که میآید آن لحظه آخر نشان میدهد، دلبری کند. نقطه مشترک تمام عکسها این است که پایش روی گلوی اونی است که دارد جانش را میگیرد. یعنی میخواهد آخر زیر پا لهت کند، لگد بزند. دیگر این هم اونی که گفتی برایش سجده کنم. این هم که این در آمد. دیدی؟ اینها. حالا باز بگو بنیآدم: «لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ». بیا این! آن یکی از من و تو میخواهد.
بعد میفرماید: اگر با من نباشی، ذکر رحمان نداشته باشی، قرین شیطان بشوی، آیه بعدیش این است. میفرماید که: «حَتَّى إِذَا جَاءَنَا»، ملاقات خدا که میآیند، «قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ». تا ابد اینها قرین هم خواهند بود. علامه طباطبائی مطالب بسیار فوقالعاده اینجا دارد. میفرماید که: همنشینی معمولاً وقتی دو تا میشویم، دردها التیام پیدا میکند. من میبینم با تو مشترکم. من را بیندازند انفرادی، درد بیشتر دارد تا اینکه دو نفر با هم حبس باشیم. میفرماید آنجا این شکلی نیست که اگر دوتایی با هم بودید، دردتان کمتر بشود. آنجا دردتان بیشتر میشود. برای اینکه این شیطان نامرد قراره تا آخر با تو باشد، هی این آینه دق جلو چشمت است و هی فحشت میدهد، هی تو سرت میزند. «غَلِطتَ، قُلْتَ، غَلِطْتَ، سَمِعْتَ، لاتَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ». همهاش آیه قرآن است. غلط کردی اومدی تو گفتی. غلط کردی گوش کردی. تا ابد، «فَبِئْسَ الْقَرِینُ». تا آخرش با هم، برای اینکه تو به وجود خودت راه دادی. این با تو عجین شد. شیطان میآید مثل گوشت و پوست و خون آمیخته میشود با تو.
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حقشناس یک جملهای میفرمود. فرمود: حیف که این جمله را پیری یاد گرفتم. ای کاش جوانی این را به من یاد میدادند. میفرمود به شما میگویم جوانها. حالا انشاءالله که دعا کند خدا، روح این بزرگوار هم انشاءالله بتوانیم عمل کنیم. فرموده بود یک چیزی بهتان میگویم. این شاهکلید است. من تو پیری یاد گرفتم، ای کاش جوانی به من یاد میدادند. میفرمود روایت داریم که شیطان با گوشت و پوست و خونت آمیخته میشود. مثل خون تو بدن جاری است. شیطان این شکلی است. اینجوری همه جا، همه ابعاد وجودت را میگیرد. ایشان فرمود که خب اینجوری باشد که همه بدبختیم. وجودمان را چکار کنیم؟ راهکارش این است. روایت دارد که هر جوانی که از جوانی انس با قرآن داشته باشد، «اختلط القرآن بلحمه و دمه». قرآن با گوشت و پوست و خونش آمیخته میشود. این راه درمان او است. این راه نجاتمان است. ایشان فرمود: حیف که این پیری من فهمیدم. کوچک جوانی میفهمیدم. شما جوانی در جوانی این را داشته باشید. چرا قرآن همچین ویژگی دارد؟ برای اینکه قرآن ذکر است. برای اینکه قرآن ذکر است در ابعاد بینهایت. شیطان میخواهد بینهایت غافلت کند. قرآن بینهایت توجه میدهد.
همه جا هم شیطان خودش را دارد. سر سفره شیطان خودش را دارد. آنجا وقت توجه است. دیگر توجه به چی؟ توجه به خیلی چیزها. اینکه نعمت خداست. شکر کن. الحمدلله بگو. میگوید: اگر تو روز، روایت عجیب غریبی است، تو روز چهار بار الحمدلله بگویی، خدا آن روزت را جزو شاکرین مینویسد. یک شکر روز، امروز به حساب به جا آورد. «الحمدلله کما هو اهله»، بگویی یک بار. کتاب ثواب الاعمال مرحوم صدوق را بخوانید، روایت عجیب غریبی دارد. یک بار «الحمدلله کما هو اهله». غر نزنی، فحش ندهیم. چند نفر آدم راضی؟ تو تاکسی که مینشینی، اصلاً باید با ناله بنشینی. جزو آداب نشستن در تاکسی این است. در را وقتی میخواهی ببندی، یک صدای اینه در است، یک صدای ناله خودت. بسته شد. این چه وضعی است! مرغ، گوشت این است. خیابانها این است. حجاب این است. حالا مذهبی باشی، حزباللهی طور. مذهبی نباشی، اقتصادی طور. باید ناله کنی. یک شیطانی است. این مسئول تاکسیهاست. حالا نمیدانم اسمش چیست، روی تاکسیها نشسته تا مینشینی فعال میشود. ناله را شروع کن. بعد میدانی که ما اصلاً باید اثبات کنیم من و تو بدبختترم. من امتیاز این مرحله را از دست میدهم. بابا اجاره خونه، اجاره خونه. بسمه تعالی، خودم بدبخت، بچههایم بدبخت، بابام بدبخت. شکر اگر شکر کنی، که آدم حکومتی! حقت همیناند که بر سرت حکومت کنند. تقصیر کیست؟ دشمن کیست؟ دشمن ما همینجاست. دروغ میگویند آمریکاست. شیطان چکار است؟ آن بدبخت که کاری به من و تو ندارد. یک گوشه نشسته دارد زندگیش را میکند. کلاً تعلیمات دینیمان سواحل هاوایی سیر میکند. دین به ما یاد ندادند. شیطانش کجاست؟ شیطان کیست؟
سر سفره که مینشینی، توجه، ذکر. ذکر سر سفره چیست؟ اولش شکر است. «فلینظر الانسان الی طعامه». به غذایت نگاه کن. نگاه کند که از کجا آمده. حلال است، حرام است؟ اصل ذکر این است. این ذکرالله که گفته میشود، فرمود: اصل ذکر این است. آيت الله بهجت خیلی روی این روایت تاکید داشتند. روایت از امام صادق علیه السلام میفرماید که: سختترین چیز بر بندگان خدا، «من اشد ما فرض الله علی خلقه...» سختترین چیزی که خدا به من داشت دستور داده، این است: «ذکر الله کثیر». زیاد یاد خدا. همه چیز را خدا یک حد متوسط گذاشته. زیاد نخواست. حج، یک بار. روزه، یک ماه رمضون. نماز، ۱۷ رکعت. اصلاً کثیر ما تو قرآن هیچی. یک جا فقط کثیر دارد. «فَذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا». زیاد توجه. چقدر زیاد؟ با توجه داشته باشید. چقدر زیاد؟ اینقدر بس است. نه، بیشتر! تو مسجد، نه! همه جا. «ذکرالله حسن علی کل حال». برای تخلی هم که میروی سرویس بهداشتی، آنجا هم باید ذکر کنیم. آنجا توجه. سر سفره توجه. بستر با همسر توجه. تو بازار توجه. موقع عصبانیت توجه. موقع گرسنگی توجه. موقع سیری توجه. همهاش را هم شیطان خودش را دارد. اسطورههای مختلف و کارشان هم غفلت است. هر کدام هم یک جور غافل میکند، یک جور حواسپرت میکند.
یک بخشش که شکر است. آن کف توجه، شکر است. بابا این از کیست؟ از خداست. نعمت یا نه؟ اصلاً کی قائل است که نعمت است؟ کی اصلاً به زنش به چشم نعمت نگاه میکند؟ کی بچه را به چشم نعمت نگاه میکند؟ کی راضی است از زندگیش؟ کی راضی است از شوهرش؟ کی راضی است از زنش؟ کی راضی است از بچههایش؟ بچه هیچکی. الحمدلله هیچ نقطه مثبتی تو وجودش نیست. یعنی خدا به هر کسی یک مشت انگل اراذل اوباش تو هر خانه چند تا ریخته. حالا یکی دو تا. بچههای مردم همیشه خوبند. بچههای مردم بود. از بچگی بچه مردم هشتگ. بچه مردم زندگیمان باهاش آشنا شدیم، هشتگ داشتیم وقتی هشتگ مد نبود. بچههای مردم یک چیزی بود تو همه زندگیها. به اسم بچههای مردم. بچههای مردم صبح به صبح میرفت نان میخرید با مربا میگذاشت تو دهن بابا. یک بچههای مردمی بودند این شکلی بودند. هیچ وقت هم تا بزرگ شدیم بچه مردم را ندیدیم. همه مثل خودماناند. ولی مثلاً پسرخالهات کمالاتی داشت که تو نداشتی تو سرت میخورد. بعد میرفتی ۸۰۰ تا بعد با تشنه است. ولی با خالهاش که صحبت میکردی میدیدی اصلاً جزو ملائکالله است. خب این قضیه چی بود؟ چرا این همه تفاوت؟ شیطان است اینجا. باید بزند تو سرت که دشمن عوض شود! پسرخاله میشود جزو ملائکالله. آنجا باید شکر نکنی. آنجا پسرخاله میشود یک انگلی در خانه. فرمان دست یکی است. همه جا کف، شکر. شکر یعنی اینکه بابا نعمت خداست. این لطف خداست. یک خوبیهایی بالاخره دارد. همینها را ببینم، تصدیق کنم، راضی باشم، خوشحال باشم. همینی که الان من امشب دارم غذا میخورم.
جوشن صغیر را بخوانید یا برخی دعاهای دیگر. اصلاً تعابیر خیلی عجیب غریبی دارد. نفس میکشم، شکرت. نفس میکشم تو این خراب شده. خراب شده! بعد میرود جاهای دیگر، آرزویش میشود برگردد تو همین خراب شده را ندارد برگردد. خراب شده یعنی چی؟ بحث سیاسی نیستها. روشن است چی دارم میگویم. که به حکومت، حکومت با رئیسی رابطه نداریم. مدتهاست هیچی. نظارت به حکومت ندارد. این یک بحثی است. مشکل در فکر این کار شیطان است. این شیطان را من اینها را دارد میگوید که آخرش بگوید جمهوری اسلامی خیلی جای خوبی است. سخنرانیت. تو هم که شدی مثل بقیه. تمایز خاصی دارد. اصلاً شیطان خیلی باحال است. اصلاً تا قبلش فکر میکردم آدم آزادی هستی. الان دیدم تو هم نانخور حکومتی. چرا؟ چون میگویم اصلاً تو آمریکا که هستی شکر کن. آنجا شکر میکنی. واقعاً البته شیطان میدانی که نسبت به طاق چاکرَت میکند. خوبیهایش را فقط میبینی. آخرش را تحمل کنی، بالاخره هرچی هست بهتر از نبودنش است. شکر هر جایی. ذکر هر جایی. توجه هر جایی. سر سفره از خداست. با بسم الله، با توجه.
ادامه روایت ذکر کثیر. فرمود: خدا اینجا ذکر کثیر خواسته. «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر». منظورم اینها نیست ها! کثیر یعنی روزی چند صد تا بگویم «سبحان الله و الحمدلله و لا اله». فکر کثیر نه! فرمود: «و اِنکان من...» درست است اینها هم ذکر است. ولی ذکر کثیر که میگویم اینها نیست. خب ذکر چیست؟ ببین این اینجا اصل داستان است و این آن شمشیری است که باید بکشیم روی شیطان و دقیقاً همان نقطهای که داریم میخوریم از شیطان. آن غفلت و توجهی که عرض میکردم، اینجاست. «وَ لَکِنْ ذِکْرُ اللَّهِ عِنْدَمَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ». یا «أَحَلَّ وَ حَرَّمَ». ذکر خدا که میگویم، منظورم این الفاظ نیست. منظورم ذکر خدا موقع حلال حرام. توجه به اینکه حلال است یا حرام است. این آن غفلت اصلی است. این آن ذکر اصلی است. این آن توجه اصلی است. سر سفره نشستی. بله یک جا دو جا یادت میآید. اصلاً ممکن است تو هزار تا، یکیاش را یادت برود. تو همان یکی میزنتت. آنکه لازم ندارد که روزی ۶۰۰ بار بزندت. یک بار، یک لقمه. یک لقمه. قضیه معروف لقمه متوکّل را شنیدید دیگر. گفت به بچههایم آموزش بده. معروف شهید مطهری به نظرم داستان نقل میکند. گول که آوردند گفتند که این را معلم دو تا بچههای من باش. گفت پس قاضی حکومت. گفت یک لقمه بابات ناهار بزن. گفت باشد. گفت ناهار را خورد. آخرش گفت که بچههایتان برایشان معلم پیدا نکردید. گفت نه. گفت حالا پس فعلاً خدمتتان هستم. قضیه قاضی چی بود؟ لقمه را که خورد، جفت مسئولیتها را به عهده گرفت. یک دانه میزند. یک لقمه است. یک نفر را بزند تمام است. یک دانه خوب میزند. حلال، حرام. اینکه داری میخوری، این چیست الان؟ فکر نمیکند از کجا آمده، برای چی؟ برای چی پول به من بدهند؟ حساسیت، وسواس، توجه. یک نمونهاش است به جاهای دیگر. هر جایی شیطان خودش را دارد. بازار شیطان خودش را دارد. هواپیما شیطان خودش را دارد. حرمم شیطان خودش را دارد. آقا دیگر آنجا که نمیآید؟ چرا! همه جا میآیند. زرّی جیبت را میزنند. به صورت خودمختار که کار نکرده. آتش به اختیار که نیامده تو میدان. بغل زرّی دارد اشاره. این هم که روی هوا اصلاً. یک دزدیهای به ذهن بعضیها میرسد. چیزهای عجیب و غریب دیگر. حالا نمیخواهم وارد بحثش بشوم. همان جا هم فعال حسابی. کنار کعبه. ذکر هر جایی. اونی که لازم است تو برخورد با شیطان، ذکر.
یک کمی میخواهم در مورد ذکر بیشتر صحبت کنم. پس دیدی ذکر خدا چی شد؟ فرمود: نگاه کنی به حلال و حرام. «فَإِنْ کانَ طَاعَةً عَمِلَ بِهَا». اگر حلال بود، یعنی طاعت خدا بود، عمل کن. «وَ إِنْ کَانَ مَعْصِیَةً تَرَکَهَا». حرف میخواهی بزنی، یکم فکر کن. آقا! اینکه میخواهم بگویم حلال است یا حرام است؟ یکم فکر. اصلاً شیطان کلاً با فکر مشکل دارد. برای همین یک لحظه تفکر از هفتاد سال. این تفکر نه آن تفکر قالتاقبازی. بنشینم فکر کنم چه رستوران را آنجوری کنم، شش ماهه بارم را ببندم. تفکر. یک لحظه تفکر از ۷۰ سال، از ۷۰ سال کاسبی آنجا بالاتر است. بله، ولی از ۷۰ سال عبادت نه. این تفکر از ۷۰ سال عبادت بالاتر است. یک لحظه فکر کن آخه این الان درست است یا غلط است؟ آقا همین را به خود من بگویند قبول میکنم؟ با من اینجوری برخورد کنند راه میآیم؟ عقل خودم را قاضی کنم؟ نمیگذارد که فکر کنی. اینجا آتش زده بالا. یا آتش تمایل، یا آتش نفرت. خوشش بیاید دیگر کی میخواهد این را جمعش کند. بدش بیاید دیگر باز کی میخواهد این را جمعش کند. خوشش آمده دیگر. ۵۰۰ تا استدلال میآورد. فکر میکند. اول دل میدهد، بعد مینشیند فکر میکند. میگوید: ببین به نظرم این من که باید بگیرم. چرا من این را باید بگیرم؟ خب بگذار فکر کنم. از الان شروع میکند فکر کردن. بابا اصلاً فکر کن این را باید بگیری یا نه. نه اینکه من خوشم آمد. این عقلی است که اسیر شده. امیرالمومنین فرمود: «کم من عقل اسیر تحت حواء». هوای نفس امیر میشود، عقل اسیر میشود. این عقل به جای اینکه به او دستور بدهد، این به عقل استدلال برایم بیاور. چشم. هم میزند میرود از تو کتاب علما شهید دستغیبی از کجا درآوردی اینها را؟ عقلی است که هوا دارد. کنتور مدیریت میکند. توجه یعنی این. یعنی یک لحظه وایستا.
مرحوم علامه حلّی. معروف. این داستان خیلی قضیه معروفی است. میخواست تحقیق بکند که آب چاه چه شکلی نجس میشود. یک بحثی بوده بین علما که این نجس شدن چاه. قدیمیها تا قبل از علامه حلّی میگفتند وقتی که یک مرداری چیزی تو چاه میافتد، باید آب چاه را کشید. بعد هر مثلاً اگر موش بوده، یک میزان سطل باید از چاه آب کشید. گربه یک جور، مثلاً حیوانات بزرگتر یک جور، فضله اینها یک جور. یک داستانی بوده خلاصه. از زمان علامه حلّی قضیه عوض میشود. برای اینکه ایشان روایات، یک کار دیگری انجام میدهد. از خود روایات در میآورد که نه آقا اصلاً آب چاه نجس نمیشود. این فتوا را که میخواسته بدهد، قبل اینکه کار علمیشو بکند، یعنی نظر اولش به این بوده که خوانده بوده، به این رسیده بود دقیقتر کار کند، نظریهپردازی کند. وقتی میخواستی این کار را کند، دستور میدهد به خادمش، میگوید این چاه خانه را پر کن. چرا آقا؟ میگوید: نمیخواهم به خاطر اینکه خانهمان چاه دارد، به این فتوا برسم که این نجس نمیشود. اصلاً من بیچاه. حالا بنشینیم فکر کنیم باید چکار کرد. بیچاه نشست فکر کرد. باز به همین رسید که آب چاه نجس نمیشود. شما خیلی وقتها همه اینها برمیگردد خانهمان. این فکر کردن به داد آدم نمیرسد. به درد آدم نمیخورد. با این جور فکر کردن کسی از شر شیطان در نمیآید. اصلاً قرآن یک آیاتی دارد بسیار عجیب. این آیه دیوانه میکند آدم. «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ». حضرت امام میفرماید: قرآن یک موعظه کرده: «لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى». اول برای خدا. اول از علاقهها بکن. پاشو! پاشو! پاشو! پاشو! گرفتم. بعد مینشینم فکر میکنم که آیا این را باید رها کنم یا نه. گرفتم. هی فکر میکنم. هی به نتایج خیلی جالب. هرچی بیشتر فکر میکنم، بیشتر به این نتیجه میرسم که این را من صفر بگیرم. این فکری است که تو مشت شیطان است. راهکار جدی تقابل با شیطان، تفکر است، تعقل. نه این تفکر و تعقل. تفکری که قبلش باید بکنی. خیلی نکات مهمی است. اینها باید به اینها توجه داشت. البته آن حد از کندن که برای ما حاصل نمیشود. کامل بکنیم از غیر خدا که نمیشود. یکم کندن. یکمی در حد همین حلال و حرام. پیشفرض نداشته باشم. پیشفرض آقا. پیش1فرضها آدم را بدبخت میکند. پیشفرض آدم بدی است. بعد دیگر حالا هرچی بحث و کار و فلان و اینها. آخر ختم نگه دارم. آن را رد کنم. نه آقا یکم میشود فکر کنم. اصلاً از کجا معلوم این خوب است، آن بد است؟ خالی. به چه دلیل؟ به همین راحتی. توجه به خدا، ذکر. شیطان از این فراری است.
بنده روایت فراوانی امشب آورده بودم. تقریباً ۲۲ صفحه روایت آورده بودم که بخش مهمی از این ۲۲ صفحه روایت در مورد اذان بود که شیطان به شدت از اذان بدش میآید. دستورات مهم مرحوم آیت الله بهجت برای فراری دادن شیاطین از خانه، اذان گفتن بلند بود. و روایات ما. حالا امشب که قاعدتاً فکر میکنم نرسم. واقعاً نمیرسم که بخواهم بگویم. فردا شب انشاءالله از اول جلسه وارد بحثش بشویم. میبینید چقدر روایات جالب و عجیبی در مورد اذان. خود این کلمات چه حکایتی دارد؟ از کجا آمده؟ داستانش چی بوده؟ و چه آثاری دارد در حضور ملائکه؟ در دفع شیطان؟ دقیقاً یکی از کارهایی که شیطان میکند، خود سر اذان است. روایت داریم: موقع اذانها که میشود، از قبلش جنودش را میفرستد. [نمیدانم] دقت کردی یا نه. معمولاً اذان مغرب، فرقی هم نمیکند ها. تابستان، زمستان. خیلی بامزه است. با اینکه مثلاً زمستان اذان مغرب ساعت چند است؟ ۵ بعد از ظهر. تابستان ساعت چند است؟ ۸ شب. شما این را دقت کنید از امشب، از فردا. همیشه یهو دم اذان مغرب همه خیابانها قفل میشود. پاساژها شلوغ میشود. مغازهها یهویی طرز عجیبی از ۵ دقیقه قبل از [اذان]. تو ساعت ۴ بیدار است ها! مدیریت میکند این را. خیلی جالب و عجیب است. یعنی همه بیدار. ۲ و نیم بیدار. ۳ دیگر کم کم دارد وقت سحر میشود که اینجا دیگر ساعات خاص، ساعات ملائکه و نور و اینها. دیگر باید برویم بخوابیم. اذان مغرب دارد میشود. دیگر باید برویم مشغول شویم. میگوید: به شدت متمرکز است که تو این ساعتهای اذان، حواست برنامهریزی میکند، کار میکند. جنودی دارد. اسم دارد تو روایات. جنودی که دارد میفرستد، میگوید: بچهها! نیم ساعت مانده اذان، بدو بدو سر چراغی. بدو! فوتبالها میخورد به آن ساعت. پروازها میخورد به آن ساعت. اصلاً کسی به هیچ ساعتی کار ندارد. دقیقاً دم اذان. و راه بیفتیم. دقیقاً نیم ساعت به اذان زنگ میزنم: پاشو بیا. این را تحریک میکند. آن را تحریک میکند نسبت به اذان، نسبت به نماز، نسبت به اول وقت. برای اینکه آن لحظه، لحظه جاری شدن رحمت است. این هم که چشم ندارد رحمت به تو برسد. فواره میکند رحمت. آخر وقتی نمیدانی دیگر هر چقدر وقت اذان و نماز عقبتر میرود، آن شدت رحمتش کمتر میشود. آخر آخر وقت بشود که [رحمت] میرود بالا، دوباره برمیگردد، میخورد تو سرت. پوکر فیس دارد نگاه میکند. ای نماز! با طراحی، دقیقه به دقیقه، ساعت به ساعت. جماعتش، فراد. آدم به آدمش.
میفرماید بین شماها دشمنی میاندازد. غایتی که مد نظرش است، این است. آن ادامه آیه که برایتان خواندم که شراب و قمار را گفت، بعد میفرماید: میخواهد دشمنی بیندازد. آخرش میفرماید: نمیخواهد بروی نماز و ذکر خدا. همه این طراحی به آنجا برمیگردد. حواست پرت بشود. آخر به نماز چیزی گیرت نیاید. چون اصل کارت نماز است. اگر هم رفتی انقدر مشغولیت و جر و بحث تو نمازت داشته باشی که همان الله اکبر که میگوید، همینجور دو تا میزنی، دو تا میخوری. اصلاً دیدی که نابترین فحشها دکل دوم سوم یاد آدم. «تعقیبات نماز چیه؟ الله اکبر، الله اکبر، راستی، فلان فلان شده به من گفتی فلان نماز». باریکلا! تمرکز کار شیطان است. دقیقاً به این بخشها کار دارد. همه چیز را معکوس میکند ها. یک جوری میکند هر چیز خوبی را هم یک دور از فیلتر خودش رد میکند. ذکر، توجه تویش نباشد، غفلت تویش باشد، حواس پرتی باشد، لجن باشد، ناشکری باشد، کدورت باشد، آلودگی باشد. هر کار خوب. از نمازش گرفته. نوع دوستی، یتیمنوازی، محبت به این و آن، دوست داشتن حیوانات. از این قبیل مسائل، همه را یک دور از فیلتر خودش رد میکند. یک کاری میکند تو لطافت نباشد، ذکر نباشد، اونی که باید بشود از تویش در نیاید. شما ببینید اهل بیت را. امام سجاد علیه السلام. همه چیز در زندگی او لطافت، همه چیز در زندگی او توجه، ذکر.
روایت بسیار جالبی داریم. بگویم بریم تو روضه. از امام رضا علیه السلام روایت داریم. ببین اصلاً نگاه. شراب را که قرآن فرمود آقا این را نخور، شیطان با این میخواهد بزند. امام رضا علیه السلام قشنگترش کرد برایمان: «لَا تَشْرَبِ الْخَمْرَ». شراب نخور. چرا؟ یک چیزی امام رضا گفت دیگر نمیشود. اصلاً شراب، توجه، ذکر. فرمود: میدانی کی کجا شراب خورد؟ کی کجا شراب خورد؟ فرمود: کنار سر بریده جدم. تو مجلس یزید آنجا شراب خورد. فرمود: هر وقت شراب دیدی، یاد سر بریده جدم بیفت که آنجا شراب خورده. فرمود: قمار نکن. کنار سر بریده جدم قمار کردند. این بهش میگویند ذکر درمانی. عشق اباعبدالله. بیا تو هر گناهی یک معادلهسازی کن. این گناه را بزن کنار. این شیطان را بزن کنار. هر گناهی که میخواهد بیاید، یک معادلی هست. اصلاً امام حسین غوغا کرده ها. همه رقم بلایی، همه رقم گرفتاری کربلا هست. امام سجاد علیه السلام این شکلی بود دیگر. هرچی میدید، یک معادل از کربلا برایش داشت. یک معادلهسازی میکرد. دیگر گفتم دیشب برایت از آب و غذا و اسیر و یتیم و خستگی و خرابه. روضه دیشب را به مطلب دیشب را تکمیل کنم.
شام غریبان امام سجاد علیه السلام. یک نقلی داریم در روایت. این روایت جالب و عجیبی است. لطافت امام سجاد را این شام غریبان با این روضه ناله بزنیم. میگوید: امام سجاد امروز که از دنیا رفتند. این را مرحوم ابن شهرآشوب نقل کرده در مناقب. میگوید: یک شتری داشت امام سجاد علیه السلام. به شدت عاشق امام سجاد بود. امروز که حضرت را دفن کردند، این شتر آمد. انقدر سرش را شلوغ به این سنگ کنار قبر امام سجاد زد، زد، زد، زد از دنیا رفت و در قبرستان بقیع دفنش کردند. از شدت علاقه به امام سجاد. گفتند: چرا اینقدر علاقه داشت؟ برای اینکه ۲۰ سفر حج امام سجاد با این حیوان رفتند. ولی یک بار حتی یک لگد به این حیوان نزدند. انقدر که با این حیوان مدارا کرد، محبت کرد. راوی میگوید: یک چوب دستی کوچکی که معمولاً حیوان را باهاش میزنند، راه میبرند، میگوید: دست امام سجاد بود. این حیوان کاروان داشت میرفت. دیدیم این شتر رفت یک گوشه علف دید، مشغول خوردن علف شد. امام سجاد این را دیگر از اینجا بریم تو روضه. امام سجاد علیه السلام این چوب را دست گرفت. یک نگاه کرد. میخواست بزند این شتر دست بردارد از علف، راه بیفتد. یک نگاهی کرد، گریه کرد وایستاد. این شتر علفش را خورد، راه افتاد. من نمیدانم آنجا امام سجاد دقیقاً یاد چی کردند. ولی احتمالاتی میدهند. احتمالاً یاد خیلی چیزها کردند. یادش بخیر یک زمانی من هم سوار یک شتری بودم. دستهایم را بسته بودم با آهن و طناب. من را و همه بدنم را بسته بودم. در دارد آن شتر. شتر لنگی هم بود که آن اصلاً خودش یک ماجرایی میشود. شتر بیجهیز هم بود. بی رکاب هم بود. میدانی شتر سوار شدنش خیلی سخت است. مخصوصاً اگر رکاب نداشته باشد سختتر از سوار شدن، پیاده شدن است. سوار بر خودش را پرت کند روی زمین آن هم با این دست و پای [بسته]. این چوب دستی را امام سجاد نگاه میکرد. دیگر یاد چی میافتاد؟ آقا جان این شتر زبان بسته را نمیزدی. عذر میخواهم. اینطور بد روضه میخوانم. شاید میخواستی بگویی بابا حیوان زبان بسته را هم نمیزنند. نوه رسول الله که جای خود دارد. خود دارد. دختر ۴ ساله و سه ساله که جای یتیمی که پدر از دست داده جای خود دارد.
السلام علیک یا اباعبدالله و ارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام، سلام علی.
                
             
            
        
در حال بارگذاری نظرات...