شیطان فقط همین را می خواهد
ابزار و تله شیطان
تامل در بلاهایی که بر یوسف علیه السلام آمد
برخورد کریمانه حضرت یوسف با برادرانشان
اختلاف مایه شکاف نشود
مشکل در مهارت اختلافات است
تفاهم یا سازش در روابط خانوادگی
زیست شیطان، دراختلاف است
“مافیا” مسابقه ای که مایه اختلاف می شود
خطر گسست اجتماعی از انحرافات اعتقادی بیشتر است
جایگاه نهی از منکر در عدم اختلافات اجتماعی
جایگاه ذکر الهی و اصل ذکر الهی
راه دفع شیاطین
منبع انرژی منفی
ریشه همه ی اختلافات
معدن غفلت الهی
حقیقت کلی ذکر الله
اگر اینها را نگویی، شیطان شریکت می شود
چرا همه ی آثار نماز نصیبمان نمی شود؟
ملکوت کلمات اذان
موذن مستجاب الدعوه است
اثر اذان در گوش نوزاد
برکات بلند خواندن اذان در خانه
اذان، مادر اذکار
مارش ورود جنگ با شیاطین
ابعاد وسیع اذان
با یک اذان، ورق برگشت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و عترته الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یومالدین.
«ربِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
در سوره مائده، آیه ۹۱ خدای سبحان فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ».
شیطان فقط یک چیز میخواهد؛ انحصار. "انما" انحصار را میرساند. همه مباحث مربوط به شیطان در این آیه خلاصه میشود. همه کارهایی که شیطان و شیاطین انجام میدهند، در این یک جمله خلاصه میشود: فقط میخواهد بین شما دشمنی و نفرت و کینه بیندازد. «یوقع بینکم العداوه و البغضا».
عرض کردم دیشب (تا ما) آن دشمن اصلی را گم کنیم، (و) مشغول این و آن بشویم. نفرتمان متمرکز نشود روی شیطان؛ از این و آن بدمان بیاید. این اهل فلسفه است، آن اهل عرفان؛ این ضد فلسفه است، این انقلابی، او اصلاحطلب اصولگرا؛ این پرسپولیسی، آن استقلالی؛ این پایینشهریه، آن بالاشهری. هی دستهدسته انشقاق، گروه گروه، هی نفرت و نفرتپراکنی. از این بدمان بیاید، از آن بدمان بیاید، از آن بدمان بیاید. هر روز یکی را سیبل کنیم، یکی را علم کنیم، با عناوین شیرین و جذاب عدالتخواهی، انقلابیگری، اعتقاد، آزادیخواهی و از این قبیل که همه اینها هم درست است، لازم هم هست؛ اما شیاطین از اینها استفاده میکنند. اینها ابزارها و در واقع تلههای شیطان است. با این عناوین، ما را در تور میاندازد.
فقط یک چیز میخواهد: میخواهد این کینه و نفرت بین خودتان باشد، اینوری نیاید. اصلاً بدون اینکه احساس شود. او اگر بتواند، در گوش همه ما میگوید که شیطانی نیست، شیطان کجا بود؟ شیطان کیست بابا؟ میخواهد کلاً محوش کند تا شما هیچ تصوری از او نداشته باشید. هیچ! که بعد بخواهد نفرت و حساسی (دشمنی) داشته باشی، چون من باید حساسیت و نفرت داشته باشم، بعد پناه ببرم، بعد متوجه باشم، حواسم جمع باشد و در برنامهریزیهایم دخالتش بدهم که او این را میخواهد و من برعکسش عمل کنم.
او از بیخ قضیه را منتفی کرده: «من اصلاً نیستم، آقا! دشمن کیست؟ دشمن اوست. بابا! حواست به او باشد. ببین به چه میگوید: "این از تو بدش میآید"، "آن به تو توهین کرده"، "این دارد زیرآبت را میزند"، "این دارد فلان میکند."»
خیلی در قرآن لطایف عجیب و غریبی داریم که روی اینها کار نمیشود. حضرت یوسف، بعد این همه داستان که سرش درست شد، سالها! آقا! ما اگر بودیم چه کار میکردیم؟ شوخی نیست این قضایایی که سر یوسف میآید: برادرها پاشوند اینجور دست و پایت را بگیرند، پرتت کنند توی چاه. ۱۱ تا برادر! حالا یکیشان مخالف بوده. بعد پیرهنت را بردارند، خونی کنند، ببرند برای پدرت، بگویند "این را گرگ خورد." گرگ خوبی بوده که آدم را خورده، پوستش را تف کرده! جالب است دیگر. در نوع خودش احتمالاً قبلش باز کرده، لباس را از تنش درآورده، قشنگ گذاشته کنار، بعد خورده!
جلو بندگان خدا مغزشان به اینجا نمیکشد تا اینها را در برنامهریزیهایشان لحاظ کنند. مثالهای سال. تو تبدیل میشوی به یک برده، میفروشندت، بعد میبرند کلفتی میکنی، بعد بقیه این داستانهایی که پیش میآید و میرود و میرود و سالها زندان و حبس و همهاش از سر این حسادت پلشت چهار تا آدمی که چشم دیدن ندارند.
ببینید چقدر این عجایب در این داستان و در این آیات قرآن! خدا کند به حق این شبها، به حق مجالس، اینها در بنده گوینده و امثال بنده نهادینه شود.
بعد همه ماجرا وقتی برادرها آمدند، قضایا تمام شد؛ آخر آخر، اول اینکه به رو نیاورد حضرت یوسف. اینها خودشان آمدند عذرخواهی کردند. تا آخر، یک کلمه به اینها نگفت. فقط یادشان انداخت که شما برادری داشتید! چه شد؟ اینها وقتی افتادند به پای حضرت یوسف و گفتند: «پشیمانیم و ناراحتیم و غلط کردیم و اینها»، حضرت یوسف چه فرمود؟ «لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ.»
این شیطان بود که بین من و شما خرابکاری کرد. چه کسی در اینجور وقتها مقصر را شیطان میبیند؟ چه کسی کینهاش را میگذارد روی شیطان؟ چه کسی طرف دعوا را شیطان میبیند؟ "شیطان چیست؟ بابا! این فلانفلانشده ما را انداخت توی چاه، بدبخت کرد؛ حالا الان دیگر ۳۰ سال است مرا بدبخت کرده. میدانی من کجاها رفتهام؟ من چند سال حبس (کشیدم؟)."
«لا تثریب علیکم الیوم.» اصلاً من هیچ ناراحتی، (یعنی) دلچرکینی، هیچ دلچرکینی با شما ندارم. میگویند: «لای جنس دیگر.» «لا تثریب علیکم الیوم.» هیچ دلچرکینی با شما ندارم. این شیطان پدر سوخته بود که بین من و شما تحریک کرد.
قرآن میخواهد ما این شکلی بشویم. ببینید چقدر معضلات اجتماعی حل میشود با این قضایا. چقدر گسستهای اجتماعی حل میشود با این قضایا. زیستشان در شکاف است، مثل میکروبهایی که توی این شکافهای کاشیها رشد میکنند. شما توی سرویس بهداشتی نگاه کنید، میکروبها توی آن شکافهای کاشیها رشد میکنند. شیاطین همیشه در شکاف رخنه میکنند. سرمایهگذاریشان روی شکافهاست، روی تفاوتهاست (و) اختلافات.
اختلافات هم که طبیعی است. اصلاً باید باشد. ضرورت زندگی است. یکی او را دوست دارد، یکی دیگری را دوست دارد. سخنرانی یکی (را) دیگری. این روایت را یک جور میفهمد، آن یک جور دیگر. این همه اختلاف نظر بین علما داریم. یک روایت، یک مطلب میگذارند؛ این یک چیز میفهمد، آن یک چیز دیگر میفهمد؛ هر دو هم دست همدیگر را میبوسند.
یک عکسی هست، خیلی صحنه بسیار دیدنی است. حالا شاید دیده باشید. اگر ندیدید (الان نه!) الان سرچ نکنید، بعد جلسه سرچ بکنید و ببینید. الان سرچ کنید، بعد ممکن است چیزهای تا آخر جلسه مشغول سرچ باشید.
یک عکسی هست: مرحوم آیتالله انصاری شیرازی، روحش شاد باشد انشاءالله، این مرد بزرگ و نازنین، ایشان بستری بود در بیمارستان. آیتالله مکارم شیرازی، خدا به ایشان طول عمر بدهد، ایشان رفته بودند عیادت آیتالله انصاری شیرازی. عکسش هست: آیتالله مکارم بالای تخت آیتالله انصاری شیرازی. آیتالله انصاری شیرازی دست ایشان را گرفته، دارد میبوسد. شما بدانید این دو نفر چقدر اختلاف نظر دارند در مسائل! اصلاً از دیدن اینها توی یک قاب تعجب میکنی. آیتالله انصاری شیرازی مدرس درجه یک فلسفهای بود که آقای مکارم شیرازی به شدت با آن مخالف است. ایشان قائل به وحدت وجود بود، که آقای مکارم شیرازی گفتند قائلین وحدت وجود فلان. استاد تمام این قضایا بود، ایشان هم استاد تمام مخالفت با این قضایاست. یک ذره دو ذره اختلاف نیست؛ ۱۸۰ درجه با هم مسیرشان فرق میکند. فازشان کلاً فاز عرفانی. آقای مکارم اصلاً به شدت ضد عرفان و این حرفهاست. نه فاز ایشان فاز متفاوتی است. بر اساس آیات و روایاتم هست. این بزرگوار آمده عیادت آن بزرگوار، آن بزرگوار دارد دست ایشان را میبوسد. بعد مثلاً ماها میگوییم: «این پرچم اینجا نباشد.» آن میگوید: «آنجا باشد.» دعوایمان میشود. تا ۳ سال به هم سلام نمیکنیم. «ما با هم اختلافات جدی داریم. از آن روزی شروع شد که من گفتم پرچم اینجا نباشد یا باشد یا نباشد.» حالا یک چیزی گفتی. آیا قرآن میگوید؟ حالا مگر فهم تو وحی منزل؟ با پیغمبر اکرمش این شکلی برخورد نمیکردند. در جنگ مشورت میگرفتند.
از «نه ما من تجربه دارم، سه جای دیگر کار کردهام. خب حالا اینها یک مدت (درست نیست،) نه کلاً من اصلاً میدانیم نمیتوانم با اینها. سبکمان به هم نمیخورد.» سبک شما به آن یکی بخورد که کلاً علی میماند و حوضش که مانده دیگر. امیرالمؤمنین تنها. بنده خدا دو نفری. سبکهایشان به هم نمیخورد. چه کار بکنیم؟
حالا شیطان روی همینها سرمایهگذاری میکند، روی اختلافات. اختلاف نظر، اختلاف فهم، اختلاف نگاه، اختلاف فرهنگ. دو تا خانواده با هم ازدواج میکنند. قطعاً ما اختلاف فرهنگ داریم با همدیگر. این باید از اول حل شود: اختلاف داریم، تفاهم، تفاهم، تفاهم.
نفهمیدیم حضرت امام (چه فرموده). روز اول بریم با هم بسازیم. آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی میفرمود که ایشان متمرکز بود روی عدم تفاهمهای ازدواج. نگویید با هم خوب و خوشید، تفاهم دارید. الحمدلله با هم بسازید. از همان اول حواست باشد با هم اختلاف دارید. این خانم یک جور فکر میکند، آقا یک جور دیگر فکر میکند. یک جور متفاوت. سوادشان، تحصیلاتشان، فرهنگشان، تا حد زیادی اعتقاداتشان. این هم چیزی شده. یاد گرفتیم: طلاق، فلان، اینجور. نه اصلاً فلان. راهکارهای شیطان است که بابا جان! این همه گسست اجتماعی سر چیزهای بیخود!
گاهی در مشاوره، حال بنده خیلی اهل مشاوره و اینها نیستم، وقتش را ندارم، بیشتر سوادش را ندارم؛ ولی مجموعههایی هستند که به ما و رفقا بندند. (که) بعضی وقتها خیلی اصرار میشود، بعضی موارد دیگر _از دست در میرود و اینها. میبینیم_ دو تا خانواده به جان هم افتادند. میخواهند اختلاف ندارند اینها با هم. مواردی بود همین اخیراً و اینها، که اصلاً در همان جلسه دو تا خانواده میخواستند با هم درگیری فیزیکی پیدا کنند. «مدیریت (ن)کند.» بعد نشستیم خوب صحبت کردیم. آخر به اینها گفتم: «شما اصلاً اختلاف جدی با هم ندارید. اختلاف ندارید.» آن هم باید باشد. مشکل در مهارت عدم مدیریت اختلاف است. اصلاً نمیداند وقتی با اختلاف مواجه شد باید چه کار کند. اصلاً نمیفهمد چه کسی دارد سواری میگیرد از این اختلافات.
یک چیزی شنیده که ما با هم اختلاف داریم. تمام شد. اختلاف دارد. «بکشیم!»
اینقدر اولیای خدا با هم اختلاف نظر داشتند، اختلاف سلیقه داشتند. رهبر معظم انقلاب و حضرت امام، روح امام شاد باشد. خدا به ایشان هم طول عمر با عزت بدهد. در بحثهای فقهی بعضی وقتها بنده در مباحثات سر کلاس به رفقا میگویم. میگویم اصلاً آدم احساس میکند یک، یعنی وقتی که بحثهای فقهی را میخواند آنقدر که رهبر معظم انقلاب نقد دارد به مبانی فقهی و علمی امام خمینی، آدم احساس میکند یعنی مثلاً انگار ایشان ضدیت دارد با امام. بیشتر مباحثی که از امام مطرح میکند، نقد میکند، رد میکند. بچهها میبینید ۱۴ خرداد ایشان میآید سخنرانی میکند. میفرماید: «فاصله بعضیها من را با امام مقایسه میکنند، فاصله ما نجومی است.»
«آقا! من کدام را باور کنم؟ الان شما اینجا این را میگویی؟ در درس خارج که ۷۰ درصد مطالب امام شما را رد میکنی؟»
بحث اختلاف نظر در بحث موسیقی. در درس میفرمودند بحث موسیقی. یکهو یک فتوای منحصر به فردی دادند. کلاً مطلب خیلی خاصی بود. اواخر عمرشان هم گفتند. ایشان میفرمودند: «امام ما را جمع کردند، مسئولین رده اول نظام را خواستند این فتوایی که اخیراً در تأملات و بررسیهای دقیقترشان رسیدند این را بگویم.» و مثلاً خوب برای همه جای تعجب بود که امام مثلاً در بحث موسیقی خوب کمی باز گرفته بودند برخلاف بسیاری از فقها. «بعد این در درس خارج ایشان بود سال ۸۸، رهبر انقلاب درس خارجشان بحث موسیقی بود. امام این را مطرح کردند برای ما. البته من در همان جلسه هم نقد داشتم نسبت به مطلب امام. در همان جلسه، نه بعداً، همان جلسهام نقد داشتم.» مطلب امام «بنده خیلی بیشتر از اینها در بحث موسیقی نظرم خیلی جلوتر از اینهاست، در بحث اینکه مثلاً بسیاری از موسیقیها را حرام نمیدانند.» گفتند: «آنجا امام گفتند ما هم ساکت بودیم تا سالها که حالا بعداً ایشان رهبر شدند و استفتا و فلان.»
خب شما یک ذره دوگانگی نمیبینید؟ یعنی اصلاً این چقدر عقلانیت و مهارت است! با کسی این همه اختلاف نظر داشته باشد، ولی سر سوزنی اختلافات اصلاً بروز، اصلاً تغییری در نگاه او نیاورده. ذرهای از ارادتش کم نکرده. چقدر آدم باید شیرفهم باشد! سر جای خودش ببیند مسائل را. از هم تفکیک بکند. آن سر جای خودش، این سر جای خودش. امام شخصیت بینظیر. تعابیری که ایشان در مورد امام دارد. «آیتاللهالعظمی حقیقی، امام خمینی بود.» یک جمله است. فرمود: «ما با دیدن امام تازه فهمیدیم علمای بزرگ اسلام مثل علامه حلی و اینها چه بودند. که بودند. ما با دیدن امام پیغمبر اکرم را میدیدیم. عظمت پیغمبر را میدیدیم. پیغمبر میانداخت. آن نفس قدسی، آن روح حیاتبخش.» بعضی تعابیر دیگر هم داریم که دیگر من آنجا جلسه کشش نداشتم. اگر بگویم باید ۲۰ دقیقه توضیح بدهم در عظمت امام خمینی. «در درس خارج هم که میآیند میگویند امام سیدنا الاستاد این را فرمودند، ولی به نظر ما مطلب بهش ایراد وارد است و اشکال هم دارد.» مگر فکر کنی. خیلی اینها دقت میخواهد.
پس شیطان متمرکز بر این شکافها و اختلافات است. زیست او در شکاف است. متمرکز بر این مدیریت هم میکند. از چیزهای مختلف استفاده میکند برای اینکه این درگیریها را ایجاد کند که نمونههایی را عرض کردم.
دیشب ما باید حواسمان جمع باشد. دیگر همه چیز را که با حلال و حرام فقهی که نباید. که مثلاً به مراجع بگوییم بعد نگاه کنند، بگویند مثلاً معصیت خاصی دارد. توی آن مسابقه چند سالی باب شده، جوانها انجام میدهند. بنده نمیخواهم فتوا بدهم، جایگاه فتوا هم ندارم. اصل مسابقه جذاب است. الان که اصلاً دیگر میگویند اصلاً در پایگاه بسیج مسابقه را انجام میدهند. مسابقه چیست؟ مافیا. تلویزیون هم که همین جور. ماشاءالله! دیگر در غیر تلویزیون هم که زن و مرد با همدیگر مینشینند مافیا بازی میکنند. اینها که هستند دیگر. خیلی خوب است! الحمدلله برکت! خیلی اتفاقات خوبی دارد رقم میخورد.
بعد خدمت شما عرض کنم که سؤال میکنند آقا این مشکل شرعی ندارد؟ «دروغ میگویند. مهارت بازی ما واردیم. یک جوری میگوییم دروغ نشود.»
بحث فقهی نیست. ذات این مسابقه این است. میگوید: «دور اول باید با چی شروع کنی؟» با ظن مافیایی. خیلی دوست دارم اصلاً مسابقه با این شروع میشود. مثلاً میگوید: «خب! نفر اول شروع کن. به یک نفر اتهام بزن.» «نفر پنجم خوشم نمیآید. به نظرم این مافیاست.» بعد نفر دوم، سوم، چهارم، پنجم همین جور میچرخد. اصلاً محبت میبارد توی این مسابقه. همه را به جان هم میاندازد. ۱۰ دقیقه با هم بازی میکنند، حالشان از هم به هم میخورد. بنده یک بار بازی کردم، جاتون خالی. بعد شبی بود که فهمیدیم خلاصه مافیاییم و اینها. تازهکار بودیم. لو دادیم. باختیم. شهروند در آمدیم. گفتند: «امام حسن اینها مافیاها را پیدا کنید.» و اینها. همین جور باید به همه اتهام میزدیم. اصلاً یک فضایی شد. یعنی با بعضی از دوستان واقعاً شکرآب شدیم. حالا ما یکی دو دستم بیشتر بازی نکردیم. واقعاً نفرت پیدا کردیم. یعنی از یار فروشیها، از تهمتهای الکی زدن، از دروغ دم به لا. آدم احساس میکند ابلیس نشسته، چقدر فکر کرده این بازی را طراحی کرده.
«آقا! پس شما میگویی ما بازی نکنیم؟» نه عزیزم! بنشین کمی فسفر بسوزان. بنشین فکر کن چه مسابقهای بیاوری، محبت بیاورد (نه) نفرت بیاورد. بله؟ البته در ذات مسابقه. هر مسابقهای خب آقا اسبسواری هم که اجازه دادند. مثلاً مسابقه شنا یا تیراندازی. اینها بالاخره یکی برنده میشود، یکی بازنده میشود. ممکن است نفرت بیاید. نه! آنجا نفرت نمیآید. آنجا مسابقه است. ببین برای اینکه تو به آن نتیجه برسی، لازم نیست دست بزنی یک نفر را ناک اوت کنی، یک نفر را پرپر کنی. تو مهارت خودت را نشان میدهی. حالا یکی بهتر زده. اصل مسابقه را که نمیخواهیم انکار کنیم. نابود کنی. این نفرت میآورد. اینها گسست اجتماعی میآورد. این گسست ریشه همه بحرانهاست. ریشه فعالیت شیطان است. معضلات اعتقادی از اینجاها شروع میشود. حتی از برخی آیات قرآن فهمیده میشود گسست اجتماعی(،) خطرش از انحرافات اعتقادی بیشتر است.
نمیخواهید که الان آیهاش را بخوانم. احساس میکنم خیلی درخواست میکنید: «آیهاش کدام است؟»
ماجرای حضرت موسی. وقتی برگشت، گوسالهپرست شدند. هارون چه جواب داد _سلامالله علیه_ «خشیت و ان تقول فرقت بین بنی اسرائیل.» حرف میزدم، گسست اجتماعی میشد. چند قطبی و چند دستگی میشد. دیدم لااقل همه با هم گوساله بپرستند، بهتر از این است که صد تا گروه بشوند. چقدر جالب! گسست اجتماعی. البته از این حرفها دوباره شیاطین هم بلدند خوب استفاده کنند. یزید به امام حسین میگفت: «ببین! داری اختلاف میاندازی توی جامعه. گسست اجتماعی درست میکنی. من تو را میکشم که توی جامعه شقّ عصای مسلمین نشود.» عین تعبیر یزید: «شقّ عصای مسلمین.»
شیطان کلاً میدانی که هر چه بگویی، یک چیزی دارد. همه را بلد است. «اتحاد؟ آره دیگر. من هم میگویم. آقا! نهی از منکر یعنی چه؟ همه با هم زندگی کنیم. خیلی نهی از منکر دقیقاً اختلاف میآورد. مردم را به جان هم میاندازد. به هم احترام بگذاریم. به سلایق هم احترام بگذاریم. بله! به عقاید هم احترام بگذاریم. به سلایق هم دست توی جیب هم هم قرار است نکنیم دیگر. الان این کاری که تو داری میکنی، آقا! من میگویم من که میخواهم به تو احترام بگذارم. تو احترام نمیگذاری؟ آخه جهنم.»
بعد خیلی از این معاصی که ما باید نهی از منکر بکنیم، معاصی است که اتفاقاً خودش دارد از ریشه گسست میآورد. دارد چند تکه و چند پاره میکند همه چیز را. بسیاری از این گناههایی که کف خیابان انجام میدهد، خانوادهها را دارد به باد میدهد. اگر قرار است به فکر این باشیم که گسست اجتماعی نیاید، باید یک جوری به فکر گسست اجتماعی باشیم که باز گسسته روشن (باشیم). عرض بنده این است.
کارهایی که کف خیابان خیلیهایش میشود، اینها که دارد سکوت بکنیم که کسی به جان کسی نیفتد. (مثال:) فصل هیچی. باختیم. به آن یکی گفت: «یک تومان طلب ما را کی میدهید؟» گفت: «طلب چیست؟ دستی گرفته بودی. فلانی و فلانی آوردند و شهادت دادند.» گفت: «یک تومان را کی میدهی؟» «گواه(ی) یک تومان (چرا اینقدر میدهند؟)» «خوب، یک تومان را چی شد؟ من الان به تو یک تومان بدهکارم. درست است؟» «گواه(ی) گفت: «خوب، یعنی تو هم یک تومان از من طلبکاری. درست است؟» «گواه(ی) یک تومان تو از من میخواهی، یک تومان هم من باید به تو بدهم. درست است؟» گفت: «آره.» گفت: «خوب، پس این به آن در.» گفت: «چیزی شد؟» گفت: «ببین! حرفت خیلی منطقیها، ولی نمیدانم چرا یک تومان من وصول نمیشود.»
گسست اجتماعی نشود. میگوید: «آها! پس نهی از منکر نکن.» نهی از منکر نکنم، باز گسست اجتماعی میشود. انشقاق شکل نگیرد. آخه تو از یک گوشه کلاً همه را سوا کردی. اسم پیغمبر هم از اذان حذف شود. اصلاً کلاً بنیهاشم کلاً باید نابود بشوند. باید حذف بشوند. با چی؟ با چی میروند؟ با بلدوزر. فهمیدی؟ (این بلا که) روی اسلام و مسلمین و قرآن و بنیهاشم (آمد،) گسست اجتماعی، فنون شیطان است.
پس شیطان یک، متمرکز بر چیست؟ گسست اجتماعی. «عداوت و بغضا» بیفتد بین شما (و) «یسدکم عن ذکر الله و عن الصلاه». دومین کاری که روی آن متمرکز است، میخواهد مانع بشود از توجه به خدا و خصوصاً نماز. اصل تمرکزش روی توجه به خداست. علامه میفرماید که علامه طباطبایی میفرماید: «بعد از ذکر الله صلات آورده.» میخواسته بگوید که از بین ذکر الله هم با این یک دانه کار دارم. اصلش این است. برای اینکه ذکر الله خیلی دایرهاش وسیع است. ولی آن اصل کاری که در آن اصل قضیه ذکر الله با آن حاصل میشود و از دست شیطان در میروی، و لو جاهای دیگر غافل باشی، جای دیگر ذکر الله نداشته باشی، این یک دانه را داشته باشی حل میشود. چیست؟ نماز!
ذکر الله خیلی وسیع است دایرهاش. چون ببینید ما چقدر ذکر داریم، دعا داریم برای وقتهای مختلف که در دهه اول اشاره شد. به بعدش از خانه میخواهی بیایی بیرون، ذکر. سوار مرکب میخواهی بشوی، ذکر. سر سفره میخواهی بنشینی، ذکر (دارد.) غذا را میخواهی بخوری، جدا ذکر دارد. آب میخواهی بخوری، جدا ذکر دارد. مابینش، در هر نفس ذکر دارد. وقتی تمام میشود، ذکر دارد. حتی میخواهی بشقاب عوض کنی، از این بشقاب (میخواهی) خوری، از آن بشقاب میخواهی برداری، ذکر جدا دارد. و میدانید به همین میزان هم شیطان دارد. به میزان ذکرش شیطان دارد. شیطان مخصوص غذا که شیطان (حواس)پرتی. دیگر این مخصوص این است که موقع سر سفره حواس را پرت کن. آن موقع بیرون آمدن از خانه پرت کن. آن یکی توی کلاس حواست را پرت کن. آن یکی نسبت به نامحرم حواست را جمع کن. حواست جمع میشود. یکهوئی، اینها کار شیاطین است. متمرکزاند روی ذکر الله.
ولی اصل کار توی ذکر الله نماز است. نماز یک چیز دیگر است. اینجا اگر بزندت، کارت تمام است. البته توی این ذکر است که عرض کردم یک ذکر عامی دارد. توی همه اینها جواب میدهد. ذکر بسمالله، ذکر لا حول ولا قوه الا بالله. هر کاری میخواهید وارد شوید، با بسمالله. خدا توفیق بدهد انجام بدهید. میخواهیم بنشینیم بسمالله. بلند شویم بسمالله. بخوابیم بسمالله. از خواب بلند میشویم بسمالله. این شیطان را دفع میکند.
حالا الان یا اصطلاح بافیاشون قشنگ است دیگر. حالا مثلاً از یک کلمات دیگری استفاده میکنند. به زبان امروزی اگر بخواهیم در مورد شیطان صحبت بکنیم و بگوییم: «انرژی.» واژه امروزی شیطان میشود: «انرژی منفی.» خیلی واژه قشنگی است. اصلاً خود شیطان هم دوست دارد این کلمه را. چون به کفر و ایمان اینها ربط ندارد. میبردت جزایر هاوایی اینها. «منبع خود انرژی منفی.» شیطان.
یک بحثی مرحوم علامه دارد. اینجا آورده بودم امشب بهش بپردازم. کمبود وقت میآورم. آنقدر که ماشاءالله! بنشین. آنقدر حرف در موردش زیاد است. شیطان مگر به این راحتیها میشود از در آمد؟ یک بحثی علامه دارد در رساله شیطان که در مجموعه رسائل ایشان است. یک بحث ایشان دارد که حالا اگر بخواهم بگویم این خودش یک ده دقیقه یک ربّی وقت میخواهد. یک اشاره فقط میکنم. جمله را داشته باشید. یادگاری از علامه طباطبایی. میفرماید: «فقط تحقق ان المعاصی به آنها این محققه که همه گناهان با همه آنهاش، هر گناهی، هر جایی، به هر شکلی، لا تتحقق محقق نمیشود الا مع الغفله عن الحق.» ریشه همه گناهان چیست؟ غفلت از خدا و دعوای «انا»یت. ادعای «انا»یت. «من این را میخواهم. من این را میگویم. من نظرم این است.» و «تختلف اقسام هذه الدعاوی به اختلاف اقسام الافعال.» البته در برخی گناهان این منش گندهتر و شدیدتر است. برخی خفیفتر است. برخی غفلت شدیدتر است. برخی غفلت خفیفتر است. «التی هی معاصی اختلافاً شدیدا.»
خیلی معاصی با همدیگر تفاوت دارند. «فازا هو المتحقق فی مرتبه الطبیعیه.» گناه یک جنبه دنیایی دارد در عالم طبیعت. یک جنبه برزخی دارد که ریشه این است که در دنیا رخ میدهد. چون هر چه که در دنیا رخ میدهد، معدنش و منبعش در عالم بالاتر است. در عالم برزخ است. در عالم مثال. اونی که در عالم مثال است کلیه، اینی که اینجاست جزئیه. نسبت اینها کلی و جزئی (است). اذیتتان نکنم. خیلی بحث بحثهای تخصصی نشود. این مثالی که بنده زیاد گفتم، حالا آن دوستانی که با بحث و اینها ارتباط داشتند زیاد شنیدند مثال نان معمولاً مثالی بوده که عرض کردم. یا مثال چوب. مثلاً نان وقتی به صورت خالی به ما بگویند، شامل همه نونهای عالم میشود. هی باید بیاید پایین جزئی بشود. جزئی بشود، جزئی بشود. نان سنگک، نان سنگک خوشخوشی، نان سنگک خوشخوشی داغ. بعد شما تازه میروی مغازه میگویی: «نون دارید؟» این نانی که میگویید این کلیه جزئیه؟ این کلیه. نون جزئی فقط کدام نون است؟ همونی که میدهند دستت. یعنی نون مادی فقط نون جزئی است. هر چیزی غیر از نان مادی چیست؟ آقا کلی است. وقتی میگوییم کلی است، یعنی مال عالم خیال است. یعنی مال عالم مثال است.
هر چی در دنیا رخ میدهد جزئیه. هر گناهی که در دنیا رخ میدهد جزئیه. ریشهاش کجاست؟ کلی عالم مثال. آن کلی و مثالش کیست؟ شیطان! آن نانی که شامل همه نانها میشود. آن معدنی که شامل همه گناهها میشود، شامل همه غفلتها میشود. معدن همه غفلتهاست. او شیطان! هر جا یک جور جلوه میکند. با هر کسی یک طور. و اصل درگیریاش هم با ذکر الله است، با نور ذکر الله. حالا در هر دورهای یک حقیقتی. ولی اصل ذکر الله اهل بیت است. امیرالمؤمنین، امام زمان، امام حسین. اینها ذکر اللهاند. «یا نحن ذکر الله.» خودشان فرمودند.
ذکر الله یعنی هر جایی، هر طاعت، هر عبادتی، اینها همهاش جزئی است دیگر. این نماز، آن نماز. حقیقت آن کلیش. الان این نون، نون سنگک، نون تافتون، نون لواش. یک نون بزرگی داریم بالاتر از نون مادی. یک نون فراگیری که همه نونها را در بر میگیرد. نون مطلق. یک ذکر مطلق داریم که همه ذکرهای جزئی را در بر میگیرد. آن کیست؟ آن معصوم. آن امّ. یک غفلت داریم همه این غفلتهای جزئی را در بر میگیرد. آن کیست؟ آن شیطان است. روشن شد؟ کمی بحث تخصصی و سختی بود. ولی حالا انشاءالله تا حدی کمک بکند و درگیریاش هم با همین درگیریاش با ذکر الله.
این جمله یادگاری از مرحوم علامه که میفرماید که: «هذا الموجود غیرالمحسوس الذی هو مبدا المعاصی مع المبادئ الجزئیه الی الشیطان.»
حالا در مورد درگیری با شیطان، شما هر جایی ذکر بیاوری، شیطان دفع میشود. بعضی ذکرها، ذکرهای عامه است. مثل صلوات. اینها همه ذکرهای عامه است. بعضی ذکر و ذکر، ذکر الحمدلله، ذکر عامه. اول غذا بگو بسمالله. آخرش بگو الحمدلله. بله. حالا مثلاً الحمدلله الذی یطعم ولا یطعم، الحمدلله الذی جعل المی نجسا. میگوید آب که میبینی، میروید وضو بگیری این را بگو. بسمالله وضو گرفتی، بگو الحمدلله. اینها ذکر عامه است. اگر این را نگویی، شیطان شریک میشود در کارهایت. اینجا خطرناکش این. باز یک بحث دیگری است. «شرکم فی الاموال»، تو مال شریک میشود. توی زندگیات شریک میشود. توی ابدیتت شریک میشود. قاطی دارد. انرژی منفی دارد. میبینی آن جور که باید باشد نیست. «آقا نماز تنها الفحشا والمنکر.» میگویند در مورد نماز، نماز شیطان دارد. قاطی دارد. شریک دارد. غفلت دارد. تو قیافه نماز را فقط انجام میدهی. باطن نماز را نداری که شیطان از همان اول توی نماز تو شریک است. اگر این شراکت برود بالا، کلاً نمازت را بگیرد که اصلاً با نمازت میروی جهنم. «ویل للمصلین الذین عن صلاتهم ساهون.» نماز هیچی توجه نداری. همش سهوه. همش پرت و پلاست. نمازشان مال شیطان است. وحشتناک میشود.
ذکر الله. بعد هر جا ذکر الله بیاوری، شیطان دفع میشود. یکی از بهترین اقسام ذکر الله برای دفع شیطان، اذان است. این آقا اذان یک چیز عجیب غریبیاست. خیلی چیز عجیب غریبیاست. عرض کردم بخواهم در موردش صحبت بکنم، باید یک ساعت لااقل مفصل صحبت بکنم. اصلاً اصل اذان چیست؟
امام رضا علیهالسلام در روایت مفصلی از آن را توضیح دادند که مرحوم صدوق در علل الشرایع نقل کرده، تک تک این اذکار اثرش چیست، خاصیتش چیست؟ ولی به صورت کلی در روایت ما گفتند شیطان را دفع میکند. نماز آن ذکر اصلی. این ذکرهای خردهریزه را اگر نداشته باشی، نماز داشته باشی، راهت میاندازد. و نماز اتصال به اذان دارد. اصلاً نماز را بدون اذان و اقامه گفتن یک ابتر است. روایت عجیب غریبی داریم که اگر وسط نماز یادت افتاد اذان و اقامه نگفتی، چکار کنی؟ بحثهای فقهی میشود و بروید از مرجع تقلیدتان بپرسید. اقامه را به این نحو بگو. الله اکبر. لا اله الا الله. به این شکل بگو. چون نماز بدون اذان و اقامه انگار کم است، کمبود دارد.
بعد اذان میفرماید بلند بگو. جهر داشته باش. به میزانی که این صدایش میرود، شعاع و فرکانس نور ایجاد میکند و شیاطین را دفع میکند و به میزانی که صدای تو به گوشها برسد، برایت اشک میریزند. اجرای (خواندن) گفتند که اصلاً دیگر نمیشود گفت. یک روایت مفصلی مرحوم صدوق در اعمال نقل کرده از بلال، (که) اجر. حالا اقسام مختلف اذان را پیغمبر به بلال یاد داده بودند. گریه میکرد. میگفت: «مرا یاد این حدیث انداختی.» دو سه صفحه حدیث است. یعنی فقط یکی دو جلسه فقط میخواهد همان حدیث. یک بار اذان بگویی اثرش چیست؟ یک سال اذان بگویی چیست؟ ۲۰ سال اذان بگویی چیست؟ کلماتش چیست؟ ملکوت تک.
بعد اذان چیزی بود که جبرئیل برای پیغمبر آورد. وقتی جبرئیل به پیغمبر این را یاد داد، پیغمبر سرشان توی دامن امیرالمؤمنین بود. بعد به امیرالمؤمنین تعلیم داد. فرمودند برو به بلال یاد بده. بلال اولین کسی بود که اذان را یاد گرفت و تعابیری که ما در مورد اذان و مؤذن داریم. میفرماید مؤذن مستجابالدعوه است. آخرالزمان آدمهای با جایگاه اجتماعی پایین اذان میگویند. کسر شأن میداند. در حالی که مؤذن مسجد باید بهترینشان باشد. امیرالمؤمنین خودش اذان میگفت در مسجد. خودش مؤذن وایمیستاد بلند (میگفت).
روایت بسیار عجیب غریب در مورد شیطان در مورد شیطان و اذان داریم. میفرماید وقتی در گوش بچه اذان میگویی، بگذار من روایت پیدا کنم. در مورد خود نماز که آن باز یک بحث دیگری است. آن نمازش غوغایی است که شیطان با نماز چه کار میکند. این فعلاً اذانش. میفرماید پیغمبر فرمود. سندهایش را دیگر رفقای اهل فضل و طلبهها میدانند. دیگر علی بن ابراهیم از پدرش، از نوفلی، از سکونی. این سندی است که فتوا میدهند فقها بر اساسش. امام صادق از پیغمبر نقل کرد: «من ولد له مولود.» کارهایی که از بچگی به ما یاد دادند، قدرش را بدانیم. در مملکتی به دنیا آمدیم که اینها فرهنگ بوده و دارند اینها را میزنند. میخواهند از ما بگیرند. شیطان بر همه اینها برنامه دارد. همین اذان ساده که در گوش بچه میگوید. میفرماید هر کسی بچهدار شد: «فلیؤذن فی اذنه الیمنا.» در گوش راستش اذان بگوید. «اذان صلاح.» «ولیقم فی یسرا.» و در گوش چپ اقامه. «فانها عصمه من الشیطان الرجیم.» این عصمت میآورد در برابر شیطان. یک هالهای از نور و انرژی دورش میاندازد تا آخر عمر. بسیاری از گرفتاریها و امواج منفی را دفع میکند. این عصمت البته میدانی مراتب دارد. عصمت، عصمت که نه. پس شد مثل امام زمان. معصوم. نه درجه بعدها. اگر خودش مسیر آلودگی رفت، همین هم ازش گرفته میشود. یک هالهای میافتد. یک امواجی میآید. میگوید کسی که سوء خلق دارد در گوشش اذان بگو. شیاطین را دفع میکند. دیوانه! کسی که جنزده شده، مشکل این شکلی پیدا کرد، در گوشش اذان بگو. شیاطین را دفع میکند. آیتالله بهجت برای دفع سحر میفرمودند: «تک تک اذانهایی که میشود در خانه بلند اذان بگو. دفع سحر میکند.» شیاطین که به شدت میترسند از این ذکر. روایات مطالب عجیب غریبی داریم آقا، در مورد اذان و اقامه. ۲۲ صفحه فقط بنده اینجا گلچین کردم. تقریباً ۱۰۰ صفحه روایت بود. ۲۲ صفحهاش را گلچین کردم. اینجا آوردم که وقت نمیشود بخواهم بخوانم. آنقدر این مطالب عجیب در مورد اذان (هست).
پیغمبر اکرم میفرماید: «انّ الشیطان اذا سمع النداء بالصلاه هرب.» شیطان اذان را میشنود. ترجمه دقیق فارسیاش این است که میگُرخَد. میگُرخَد. میفرماید که: «اگر این کار را بکنی، در گوش بچه اذان بگویی، لایضره الشیطان ابدا.» شیطان دیگر هیچ وقت بهش ضرر نمیرساند. میفرماید: «اذن فی بیتک.» در خانهات اذان بگو. به این اذانهای گوشی و اینها نباید اکتفا کرد. اذان بگو. گوشی که در نمیرود. این اصوات، ذکر، توجه، کلمات، تلفظ، البته این هم بههرحال بیهیچی نیست دیگر. حالا آن که نمیخواهیم مطلق بگوییم. اذان خودت بگو بلند بگو. شیطان شیطان را طرد میکند. فرمود برای بچهها خیلی خوب است. چون شیاطین با بچهها کار دارد. بحث دیگری است. بحث مفصلی که شیاطین با بچهها چه کار دارند.
شیطان با حیوانها هم کار دارد. عالم عجیب غریبی. اینجا نشستهایم. همین در و دیوار و یک سیم از اینجا رد شده. همه همه زندگی همین است. قدیم عالم عجیب غریبی است. در باطن عالم عجایبی است.
شیطان، بعد چیزهایی که فرار میآورد برای شیطان، باز جای دیگر میفرماید که وقتی که اذان میگویی و حالا یک بحث باز بحث دیگری در مورد این است که ملائکهای که میآیند اصلاً تنها صدایی که آسمانیها از زمینیها میشنوند بالاترین مراتب آسمان، چون آنها با صورت اعمال ما کار دارند. با این جنبههای مادی اعمال ما که کار ندارند. صورت اعمالمان آنجا میبیند. یک چیز است که این جنبه مادیاش را خدای متعال اجازه داده که این هم برای آسمانیها دیده بشود. آن هم اذان است. آنقدر عظمت دارد. میفرماید که این روایت از امام رضا علیهالسلام است. چه مشکلاتی با این قضیه حل میشود. میگوید هشام بن ابراهیم میگوید که آمد خدمت امام رضا علیهالسلام شکایت کرد: «سقم هو.» گفت: «آقا! من خیلی بیمارم. چه عواملی دخالت دارد در مشکلات ما و انه لا یولد له ولد؟ گاو بچهدار نمیشوم.» حضرت فرمودند: «موقع اذان که شد، ان یرفع صوته بالاذان فی منزله.» موقع اذان که شد بلند در خانه اذان بگو. «این کار را کردم، هم بیماریم خوب شد، هم خدا چندین بچه به من داد. کثرة الولد. کلی بچه به من داد.» محمد بن راشد میگوید که من هم یک بیماری داشتم که این خوب نمیشد: «کنت دائم العله.» یک بیماری دائمی داشته. «ما انفكّ منها فی نفسی.» اصلاً درمان نمیشد و همه خانوادهام هم درگیر شده بودند. حالا چه بیماری بوده. میگوید همه خانوادگی درگیر شده بودیم.
مسخره میکنند دیگر، وقتی آدم به جای اینکه با عقلش فکر کند، کلنگ بلند میکند، دیگر بهتر از این نمیشود دیگر. یک چیز دیگر میخواهد. میگوید این روایت را که شنیدم، محمد بن راشد میگوید: «من هم شروع کردم این کار را انجام دادم. اذهبالله عنی و عن عیالی العلل.» خودم و همه (خانوادهام).
اذان بلند همه شیاطین را دفع میکند برای اینکه نماز مادر از کار، مادر از کار، وقتی میآید، مادر غفلتها را میزند. شیاطین جور واجوری که اوقات مختلف آمدهاند به (انسان) چسبیدند، یک ذکر قوی میخواهد که اینها را پرت کند. ذکر کوچولو کوچولو شیاطین کوچولو کوچولو را میزند. آن ذکر مادری که همه را میزند نماز است. این اعلام عمومیاش است.
اصلاً آقا، اصلاً تعابیر قرآن و روایت کلاً عجیب است. آنجایی که شما میروی تویش نماز بخوانی، اسمش چیست؟ محراب. یعنی چه؟ از حرب میآید. حرب یعنی چه؟ یعنی جنگ. نماز بخوان. میگوید: «برو توی محراب نماز بخوان.» (محراب) سنگر. جایی که میروی نماز بخوانی محل دعواست. خط مقدم. برو خط مقدم وایسا. از کجا آمدی؟ از خط مقدم. محراب. مهرآباد نه! ربط ندارد. فقط کلمه محراب چیست؟ حضرت زکریا هر وقت میآمد مریم را توی محراب میدید. میدید یک روزی جدید. آدم یاد آن قضیه میافتد که میگفتند برای بیمه دنبال یک جمله از امام خمینی میگشتم. این جمله تویش بیمه آمده. «این خون سیدالشهداء است که اسلام را بیمه کرده است.» اتفاق افتاده یا نه؟
آدم محراب یاد این میافتد. محراب، محراب. میخواهی بگویی در قرآن آمده؟ خب خوب است. آیات دیگر هم که داری. مثلاً آن که خیلی بامزهتر است دیگر. حالا آن اگر بگویم باز شبهه برایتان میافتد که برای حضرت سلیمان محراب میساختند. کیا؟ «مهاریب.» میساختند. محل جنگ. این را مارش ورود به جنگ. آن مارش ورود به جنگ چیست؟ اذان! آژیری که میکشد، دارد موشک میآید. این صدا که بلند میشود، اینها در میروند. پدرشان در میآید.
روایت عجیب غریبی است در مورد آثار اذان. در مورد ترس شیاطین از اذان. در مورد حضور ملائکه واسطه اذان. نور اذان. میگوید یک دانه اگر اذان بگویی: «من اذن فی سبیل الله صلات واحده.» یک اذان بگویی برای خدا، هر چی گناه تا حالا کردی بخشیده میشود. «مون علیه بالإسمة.» خدا بهت عصمت میدهد. (یعنی) فیلم و بقیه (عمرت). «من عمره.» از الان تا آخر عمرت یک حرز بهت دادم. تو عصمت قرار دادم. فقط مواظب باش خرابش نکنی. یک اذان که میگویی تفاوت عجیب غریبی است.
بله، شیاطین خیلی زیادند و خیلی کار میکنند. ولی دفع به ما یاد دادند اهل بیت اذانش است و الی ماشاءالله روایات مطالب بسیار عجیب و غریب و جالبی در مورد اذان داریم که اگر بخواهم بهش بپردازم، وقت گرفته میشود. در مورد نماز که آن دیگر باز یک بحث دیگری است که فردا شب انشاءالله یک توفیق بشود عرض خواهم کرد.
اذان خیلی چیز مهمی است. از امام سجاد رضوی روایت. چقدر روایت عجیب است. اذان ابعاد وسیع. در مجلس یزید میدانی در شام ورق برگشت. اتفاقی در شام رقم خورد. یزید تا قبلش اعلام قدرت و پیروزی میکرد. مجلس یزید که به پا شد، ورق برگشت و در خود شهر شام یزید را به عنوان جنایتکار جنگی شناختند و از فردای مجلس یزید «اقیم علیه المعاتم» در شام تکیههای عزاداری برای امام حسین راه افتاد. در خود کاخ یزید مجلس روضه راه افتاد. میشود فهمید یعنی چه؟ این حرف خیلی حرف سنگینی است. فکر میکنی سر چی این قضیه شد؟
میدانید اذان کدام اذان؟ امام سجاد علیهالسلام، بعد از سخنرانی کردند، معرفی کردند خودشان را پیغمبر و امیرالمؤمنین. معرفی کردند که من فرزند پیامبرم و فرزند امیرالمؤمنینم. کمالات امیرالمؤمنین را گفتم. خب شهر شام نفرت داشتند از امیرالمؤمنین. شناختی نداشتند نسبت به امیرالمؤمنین. حضرت به شهادت رسید. گفتند: «مگر علی نماز میخوانده؟» یزید هوا پس (شد). خیلی اوضاع بهم ریخته است. برگشت به مؤذن گفت: «پاشو اذان بگو.» صدای آقا شنیده (شد). امام سجاد سکوت کردند. «الله اکبر، الله اکبر.» امام سجاد گفتند: «با همه پوست و گوشت و استخوانم من هم میگویم الله اکبر.» «اشهد ان لا اله الا الله.» حضرت باز دوباره اعلام توحید کردند. نام پیامبری که آورد. برگشت به یزید گفت: «اینی که اینجا شهادت میدهی پیغمبر است، رسول الله جدی او جدک؟ جد من بود یا جد تو؟» گفت: «جد تو.» فرمود: «اینهایی که اسیر گرفتی کیند؟ نوههای همین.»
ورق برگشت. شیاطین را زد، نابود کرد. شما فکر نکن فقط در ملکوت کار میکند. همین جا کار میکند. در شهر شام. برگشت به امام سجاد. یک پیرمردی گفت: «لمن الغلبه؟» نوبت بسیار جالب، کلی بحث و تحلیل میخواهد. گفت: «حالا بگو ببینیم ما که اهل سیاست و این حرفها نیستیم، سر در نمیآوریم. آخرش شما بردید یا یزید؟ این جنگ پیروزیش با که بود؟» حضرت فرمودند که: «موقع اذان که شد گوشت را تیز کن ببین اذان که میگویند شهادت میدهند به آنکه جد من رسول الله یا جد یزید. آن وقت میفهمی که بود.»
خیلی انرژی تحلیل دارد. غلبه در همین بود. و ورق برگشت. واسه اینکه خودش را حامی رسول الله و اینها نشان بدهد، شروع کرد مجالس به پا کردن و دستور داد مدینه این خانواده را با عزت و احترام ببرند. این روضه مال دهه صفر و مال بعد از ماه صفر است. امشب تقدیم میکنم. داریم نزدیک میشویم به روز اول صفر و بنا به آن نقل، اگر درست باشد که این خانواده را سه روز پشت در دمشق نگه داشتند، دروازه ساعات. اگر درست باشد، یعنی از فردا این خانواده پشت در دمشق نگهشان داشتند سه روز که شهر را آذین ببندند. آماده بشود. یزید دید نمیشود دیگر این شکلی کار کرد. مغلوب شد. من که با پیغمبر که نمیتوانم در بیفتم. اذان و همه اذان و نمازشان را به پیغمبر میشناسند. من هم امام خلیفه پیغمبر را میشناسم. من که نمیتوانم به عنوان دشمن خانواده پیغمبر معرفی بشوم. از این به بعد دیگر شروع کرد. فقط میگفتش که عبیدالله ملعون، این نان توی کاسه من. اگر من خودم با حسین مواجه میشدم، نمیجنگیدم. ما با هم فامیلیم. ما با هم دوستیم. من اهل بیت پیامبر را دوست دارم. مجلس عزا به پا کنید. عزاداری کرد. دستور داد افرادی را گذاشتند بر این کاروان که ملایمت کنند. گفت: «کسی حق ندارد از اینجا به بعد تازیانه روی آنها بلند کند. کسی حق ندارد دست روی اینها بلند کند. کسی حق ندارد توهین به اینها بکند. با عزت و احترام اینها را میبرید. غذای خوب میدهید، قشنگ زیر سایه استراحت کنند. شب استراحت کنند.» و به امام سجادم گفت: «اگر درخواستی از من داری، من تا سه تا کار را برایت انجام میدهم.» این خودش یک روضه دیگری است که فقط یک اشاره بهش میکنم که حضرت فرمودند: «من به تو نیازی ندارم.» گفتش که: «نه، من دوست دارم یک کاری برایت بکنم.» حضرت سه تا درخواست کردند. یکی این بود که اگر میخواهی من را بکشی، یک مرد امینی با این کاروان بگذار که این خانواده مرد امینی بالا سرشان باشد در مسیر برگشت به مدینه. گفت: «نه، من نمیکشمت. خودت با اینها هستی.» درخواست دیگر این بود که: «سر مبارک پدرم را به من برگردان.» گفت: «این را نمیتوانم انجام بدهم.» درخواست سوم این بود که: «هر چه از ما به غارت بردی به ما برگردان.» گفت: «اینها آدمهای من بردند. این من چه میدانم. بخواهم از تو اینها را جمع کنم. زیاد بودند. چند برابر پولش را بهت میدهم.» که اینجا تعبیر حضرت، تعبیر عجیبی است. سید بن طاووس در «لهوف» این را نقل (کرده). حضرت فرمودند: «نه، ما بین اینها یک چیزی برایمان خیلی ارزشمند است. به آن کار داریم. لعن قلادة فاطمة.» گردنبند مادرم فاطمه توی اینها بود. و لباس دستدوز مادرم بود. اینهایی که به غارت بردید. آن. آن برای من مهم است. «بگو برگردانند. آنها را میخواهم.» از توش سوار کنم. بههرحال هر چقدر که توانستند از این چیزهایی که به غارت برده بودند به این خانواده برگرداندند. حالا شما ببینید، خانواده چه بودند؟ چه بودند این خانواده! رسیدند مدینه. خوب! گوشوارهها و دستبند و گردنبند و خلخال و آنقدر که توانستند برگرداندند به این خانواده. آنهایی که غارت رفته بود و در این مسیر هم سعی کردند با اینها مدارا کنند، دیگر دست روی بچههای اباعبدالله بلند نکردند. البته یکی از اساتید میفرمود من محاسبه کردم، بین ۲۰ تا ۳۰ نفر از این بچهها و این زنها در این مسیر از دنیا رفتند. از کربلا تا مدینه تلف شدند جاهای مختلف. حالا بههرحال همینقدر که بودند با مدارا با مراقبت رسیدند مدینه.
زینب کبری جان ما به فداش صدا زد امام سجاد را: «عزیز برادرم بیا.» «جانم عمه جان.» این بسته چیزهایی که به غارت برده بودند و برگردانده بودند. داد به امام سجاد. فرمود: «این ساربان را میبینی؟ اینی که مسئول این کاروان بود، که همه به دستور او حرکت میکردند. به دستور او توقف میکردند.» صداش زد. هدیه داد. صدا زد آمد. امام سجاد فرمودند: «این را عمه ما مرحمت فرمودهاند.» مرحمت فرموده. گفت: «برای چی؟ این چیست؟» فرمود: «این همان انگشترها و دستبند و گردنبند اینها. یکی از ما به غارت رفته بود.» خوب باید چکار کنیم؟ فرمود: «بین خودتان تقسیم کنید. به همه اینهایی که ما را تا اینجا آوردند به عنوان دستمزد بدهید.» گفت: «برای چی؟» فرمود: «تشکر کن دیگر. تازیانه نزدند. با کعب نی دشنام ندادند. دست بلند نکردند. گیسوهایمان را نکشیدند.» بگذار حرفم را تمام کنم. «معلم عمه جان.» «دستمزد آنهایی که آنهایی که فقط فحش ندادند. دستمزد بدهید. اینها یک ماه است دارند اینها بیتاب کربلا (هستند.) از الان اینها اربعین میخورند. (اینها را) در نیاوردند. تا آخر ماه صفرم در نمیآورند. هر شب روضه. هر روز روضه. این طرف آن طرف.» «به خدا ما اصلاً نمیتوانیم دست بلند کنیم روی اینها. روضه میشنوند. خودشان را میزنند.» «دستمزدی به ما بده عمه جان.»
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم. السلام علیکم.
در حال بارگذاری نظرات...