دخالت شیطان در عدم شناخت او
تصویر سازی رسانه از شیطان
معنای دقیق و عمیق شیطان
شیطان با چه کسانی همنشین است
عارف از برزخ عبور کرده است
اکثر افراد، چشم باطنیشان دوبین است
شرک به خدا همان دوبینی ملکوتی است
ارتباط هرج و مرج دل و حضور شیاطین
عامل ضعف چشم ملکوتی
چشم باطنی، در قیامت
خود انسان ملکوتش را می سازد
اگر می فهمید، می مرد
اختلاس ها از همین جا شروع شده
شیطان از کوری ما نهایت استفاده را می کند
چگونه یک ابلیس درجه یک می شویم
سلاح ما و سرمایه شیطان
قاعده الهی برای تسلط شیطان
مرحله خلوص، مرتبه رهایی از شیطان
فرق تمثل و تجسم
نجاستی که با آب پاک نمی شود
صورت ملکوتی نماز
چه کسی به امام سجاد لقب زین العابدین داد؟
علت خواب های آشفته
معنای تعبیر خواب
استغاثه و استعاذه راهکار مبارزه با شیطان
سر سوزنی اشک بر اباعبدالله
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. (این جمله صحیح است).
«و من یعش عن ذکر الرحمن نُقیض له شیطانًا فهو له قرین» (نساء، آیه ۳۶). آیه بسیار مهمی است، در این بحث توجه به آن خیلی میتواند کمک کند. علامه طباطبایی در جلد ۱۸ تفسیر المیزان بحثی را در مورد این آیه و آیات بعدش دارند. اینها مبانی اسلامی ماست در بحث شیطان. درسوارههایی است که باید به آن پرداخته شود؛ و متاسفانه خیلی به آن پرداخته نشده است. شیطان یکی از موضوعات معارفی ماست که متاسفانه سهمی در مباحث معارفی ما ندارد؛ که قطعاً بخشش برمیگردد به دخالت خود او. از شیطان چیز خاصی... یک وقت از یک جوانی همین اُخَرًا در تهران (در یک مناسبتی) جلسهای پرسیدم که دیپلمش را همان سال ـ فکر میکنم ـ گرفته بود. گفتم که توی این چندین سالی که درس خواندی، این دوازده سال، چقدر از شیطان تو این درسها بود؟ یکم فکر کرد، گفت: «هیچی!»
ما در درسهای دینیمان، در مباحث معرفتیمان، حتی در منبرها و جلساتمان، اسمی از شیطان متاسفانه نیست. اگر هم باشد، یک تصویرسازی دیگری از شیطان است که باید به او بپردازیم. فضاهای رسانه ما اساساً یک چیز دیگری در مورد شیطان دارند نشان میدهند که اصلاً این واقعیت شیطان نیست.
شیطان، نقطه تقابل با توجه و ذکر است. شیطان یعنی حواسپرتی. شیطان یعنی غفلت. این، اساس قضیه است. شیطان یعنی یک «من» بزرگ؛ «من» در برابر خدا، عرض اندام و ابراز وجود در برابر خدا. این، اصل داستان است. چه میشود که شیطان همنشین میشود با کسی؟ قرین میشود با کسی؟ آیه قرآن این است.
«و من یعش عن ذکر الرحمن نُقیض له شیطانًا فهو له قرین» (نساء، آیه ۳۶).
«یعش» [از ریشه «عشا»]، حالت شبکوری و چشم ضعیف است. خیلی جالب است، تعابیر قرآن تعابیر بسیار لطیف و بسیار دقیقی است. همانجور که ماها چشم مادیمان آستیگمات دارد، ضعیف دارد، قوی دارد، چشم حقیقی و ملکوتیمان هم این شکلی است. این نیست که مثلاً یک کسی چشمش باز است؛ بعد تازه چشمش باز است، چشمش به حقیقت باید باز باشد. ما فکر میکنیم چشم برزخی یعنی مثلاً عارف، یعنی چشم برزخی دارد، یعنی برزخ میبیند. برزخ هم یعنی مور و ملخ میبینند. نه، عارف اتفاقاً چشم برزخی ندارد. برای اینکه عارف کسی است که از چشم برزخی باید عبور کند؛ از برزخ باید عبور کند. اگر میخواهد عارف شود، از برزخ که عبور کند این صورتها را نمیبیند. حالا بیشتر صحبت از آن است. اتفاقاً از مرتبه پایین کسی است که چشمش به حقایقی باز شده، فعلاً صورت. بالاتر از اینها نور و انوار و اینهاست. فرق میکند اصلاً جنسش.
همینجور که این چشم مادی ضعیف میشود، آستیگمات میشود، دوربین میشود، نزدیکبین میشود، تاب برمیدارد، دوبین میشود، چشم ملکوتی انسان هم همه این اتفاقها سرش میآید. در بعضیها چشم ملکوتیشان ضعیف است. بعضی چشم ملکوتیشان دوبین است [و] احول است. این بعضیها البته تقریباً یعنی همه، دوبینی دارند. مولوی قضیه را نقل میکند: «آقا به غلامش گفت برو خمره عسل از توی انباری بردار بیار.» چشمهایش دوبینی داشت. یک دانه خمره بود، [ولی] دو تا خمره [میدید]. گفت: «کدامش را بردارم؟ دو تا میبینم.» این چون چشمش درست کار نمیکرد، دست که میبرد، دستش دو تا میشد. آخر عصبانی شد، گفت: «بگذار یکیش را بشکنم، آن یکی را بردارم.» «نمیتوانم جدا کنم از هم، تفکیک کنم.» زد [و] شکست، جفتش با هم پرید. بعد مولوی از این استفاده میکند که ماها دوبینیم تو این عالم، دو تا چیز، مشرک. «وما یُؤمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ» (یوسف، آیه ۱۰۶). دو تا میبینیم، آخر هم دو تا را هم [با هم] از دست میدهیم.
چشم دوبین... بعضی چشمها چشمهای تیز است: «فبصرک الیوم حدید» (ق، آیه ۲۲). تو قیامت همه چشم تیز میشود. چشم تیز آن اعماق را میبیند. چشمهای ضعیف همین فقط هم جلو را میبیند، پشت پردهها را نمیبیند. پشت پردهها یعنی خدا، ملکوت عالم غیب، عالم خداست، دست خداست [و] کتاب مدیریت میکند. این را بعضیها میبینند؛ قشنگ، آرام. خدا میآورد، آن را خدا میبرد. این، چشم ملکوتبین است.
ما گاهی اشتباه میکنیم در مورد ملکوت. تو روایت دارد: «ملکوت را که نمیبینید به خاطر شیاطین است.» «لَوْلا أَنَّ الشَّیَاطِينَ یُحَوِّمُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِی آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ.» اگر شیاطین دور دلتان را نمیگرفتند، ملکوت آسمانها و زمین را میدیدید. روایت در کافی شریف از پیغمبر آمده است. علامه طباطبایی در برخی از آثار تخصصیتر خودشان یک روایت دیگری هم نقل [میکنند]: «این هرج و مرج دل اگه نباشه ملکوت را میبینید.» این را کنار آن میگذاریم که البته بحثهای دقیقی هم هست، بحثهای تخصصی است.
حالا بحثهای شیطانی که داریم اینجا طرح میکنیم؛ گوینده که خودش کلاً نمیفهمد چه دارد میگوید، این را به کنار. بحث، بحثهای دقیقی است. اگر بخواهیم کمی بحثها را دقیقتر بحث بکنیم، طبعاً فضای این جلسه اقتضای این را ندارد. تازه، این جلسه هم به رفقا عرض کردیم، این مجتمع و این مجموعه یک حس و حال دیگری دارد به نسبت جلسات دیگر. بعضی بحثها را تو هر جلسه نمیشود مطرح کرد؛ خصوصاً جلسات عمومیتری که شما باید با مخاطب راه بیایی. حالا بعضی جاها مخاطب میشناسی، آن سخنران را مخاطب میآید، حالا تقریباً این جلسه این شکلی است. بعضی جاها شما باید راه بیایی با مخاطب. آنجا دیگر عملاً خیلی بحثهای دقیقی نمیشود مطرح کرد. تو این جلسه کمی میشود حالا بحثها را به صورت جزئیتر به آن پرداخت. باز هم باید آن فضای عمومی جلسه را مراعات کرد.
شیاطین نمیگذارند ملکوت دیده شود. شیطان حجاب است، شیطان سایه است، شیطان مانع است. البته این حجاب، این سایه، این مانع هست؛ ولی برای کیا؟ برای کسانی که چشمشان هم ضعیف باشد. چه میشود که کسی چشم باطنش ضعیف میشود؟ «و من یعش عن ذکر الرحمن» (نساء، آیه ۳۶) بیتوجهیهایی که به خدا میکند و نسبت به ذکرالله دارد، چشم ملکوتی و باطنیاش را ضعیف میکند. آنجا دیگر ضعف و قوتش دست خودت است. این چشم ظاهری هیچچیزش تقریباً یک مقدارش دست خود آدم است، بخش زیادش هم دست آدم نیست. بعضی مادرزاد چشمشان ضعیف است. آنجا مادرزاد نداریم. خودت ضعیفش میکنی، خودت قویاش میکنی، خودت تیزش میکنی؛ و باید تمرین کنی، باید چشمت را تیز کنی؛ تمرین کنی. از خدا میخواهیم امشب به حق امام سجاد علیه السلام این چشم تیز و باطنبین را به ما عنایت بفرماید. عالم را جور دیگری میبیند. اصلاً میبیند این قضایا اینی که فکر میکند نیست. بعد از مرگ بعضیها تازه چشمشان باز میشود، اصلاً قضیه چیز دیگری بوده. تو این تجربیاتی که نقل میکنند و اینها، همین است دیگر. میگوید: «دیدم بابا! این کلماتی که من میگفتم...»
آدم گاهی تو این ارتباط با همسایهها و اینها بیمبالاتی که میبیند نسبت به حقالناس... همسایه دارد بار میزند، نصف صندوق ما روی بار بنده خدا! نمیداند چقدر بابت همین گرفتار خواهد بود. خوب، کمرت که بیل نخورده. بگذار زمین، بنده خدا! حالا من بخشیدم. (میدانی) چقدر نگهات میدارند بابت همین تیکه؟ برای چی بارت را بشویی، پشت ماشین؟ اینها کوری آدمی است که کور است. این شکلی نمیفهمد حقالناس یعنی چی. نمیفهمد ظلم یعنی چی. اگر میفهمید میمرد. اگر الان میدانست این کاری که کرده چه گرفتاریهایی برایش دارد، چه وقتی و چطور و کجا، همین الان میمرد، دق میکرد. راه میافتاد پای طرف را میبوسید که حلالیت بطلبد. برای اینکه آن طرف باید پا ببوسد و آنجا هم کسی حلال نمیکند. راضی شدن آن ور با پول و این حرفها، با قربانصدقه و اینها نیست. عمل مقبول باید بدهی. عمل مقبول یعنی تو هر بیست سی سال یک دانه واسه پیدا بشه که مثلاً این گونی برنج تو گوشی پشت ماشین... اینها کوری از ذکر خداست. اینها ندیدن ملکوت است. اینها نفهمیدن حقیقت شیطانی است.
شیطان از همین کوریها استفاده می کند. شیطان میآید: «مگه چی شده؟ این همه خوردن و بردن، زورت به من رسیده؟ برو اختلاسها را جمع کن.» اختلاسها از همین جا شروع شده است. هیچ اختلاسگری از شکم مادر به دنیا نیامده ۳۰۰۰ میلیارد بردارد و ببرد. خورد خورد شروع کرده است. آدمها آرام آرام کور میشوند، هی ندید گرفته، ندید گرفته، ندید گرفته، ندید گرفته، هی ملکه شده، ملکه شده، ملکه شده، ملکه شده، هی کفر، کفر، کفر، کفر. حق به جانبی، حق به جانبی، حق به جانبی، حق به جانبی شده. یک ابلیس درجه یکی برای خودش. این کوری از کجا میآید؟ از ذکر خدا. توجه نمیکنی.
ذکر خدا مراتب دارد. شیطانها مراتب دارند. درگیری با شیطانها مراتب دارد. ملکوت هم مراتب دارد. ممکن است یک ابعادی از ملکوت برایت باز شود، چشمت ببیند؛ نسبت به بالاترش هنوز در حجابی. نسبت به بالاترش هنوز شیاطین قویتر حجاب کردند برایت. ماها سادهایم، فکر میکنیم مثلاً کسی تجربه نزدیک به مرگ داشته یا مثلاً چشم برزخیاش باز است، الان این دیگر از شر شیاطین در امان است. نه آقا جان! این شیطانهای قویتری میآیند سر وقتش. اتفاقاً اینجاها معمولاً شیاطین قویتر میآیند و بیشتر آدمها اینجا سقوط میکنند و نمیفهمند. خوشبهحال اونی که گناهان سطح پایینتری دارد، سقوطش تو مرحله پایینتری است. خوشبهحالش، نه یعنی واقعاً به حالش. در مقابل با این، خوشبهحالش.
آدمی که چشم برزخی دارد و میرود جهنم، شیطانش اصلاً جنسش فرق میکند. آن شیاطین قویتری میآیند، ظاهرالصلاحتر. ان شاءالله یادم باشد، فرصتی باشد، میخواهم یک ناپرهیزی بکنم. ان شاءالله، عنایت الهی، حالا یا تو این دهه یا تو دهه بعد، آن ۴۰ صفحه کتاب «آنسوی مرگِ» اینجا را ان شاءالله بخوانیم. داستان عجیبی است آن بخش که میگوید: «شیطان آمد من را دعوت به نماز میکرد، به من نماز...» حرفهای عجیب غریبی آخر هم سرت کجا درآورد؟ باز بود. این شیطانش فرق میکند. تا تمام ۴۰ صفحه واقعاً یک بخشش را نمیشود خواند، در هر صورت [نمیشود] چون به هر حال یک واهمههایی ایجاد میکند. ولی بخشهای خیلی خوبی دارد که حتماً باید مرور شود. بخش شیاطینش هم باید دوباره مرور شود. مطالبی که در مورد شیاطین دارد، مطالب خیلی جالب و دقیقی است.
شیطان همه سرمایهاش، تمرکزش روی غفلت است، تا غافل شوید از اسلحهتان. دشمن دوست دارد حواست از اسلحهات پرت شود. اسلحهات چیست؟ «ارحم من راس مال الرجا و السلاح البکاء» (جامع الأخبار، ص ۱۸۰). این بکاء، نه یعنی همین قطراتش، یعنی ناله، یعنی خشوع، یعنی شکستگی، یعنی گدایی. از اسلحهات غافل بشوی. این همان حالت باد کردن است، این همان «منِ» خیلی خطرناک است. دارد از همین «منِ» میآید پشت همه حرفها و روضهخوانیها و منبر و جلسه و فلان و حرفهای «منِ» دارد چاپ میشود. «من» منبر رفتم، «من» مطلب گفتم، «من» فلان کردم. بعضی وقتها شدیدتر، بعضی وقتها ضعیفتر. خیلی باید خدا کمک بکند، از این حالت آدم در بیاید.
مخلصین از این حالت در میآیند. یک اشارهای کردم شبهای قبل، ما یک «مخلَصین» داریم، یک «مخلِصین» داریم. «مخلَصین» مرحله بالاتر از «مخلِصین» است. «مخلِصین» کیانند؟ قرآن توصیف میکند، میگوید: «اینهایی که کشتیشان دارد غرق میشود، تو آن حالتی که قرار میگیرند احساس میکنند کسی را جز خدا ندارند.» اینها تازه چین آقا! اینها مخلصینند. «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» (مریم، آیه ۹۴). این تازه مقام «مخلِصین» است. تازه آنجا یک لحظه حالت این شکلی میشود. «مخلَصین» همیشه حالشان این شکلی است. تازه همیشه حالت این باشد، میشود «مخلَص». باز از شر شیطان در امان نیستی. تو مخلَص بشوی، اوف! چقدر کار، چقدر زحمت! البته با عنایت خدا همه چیز میسر و ممکن است.
غفلت، غفلت، غفلت، غفلت، حواسپرتی. شیطان همه سرمایهاش اینجاست. میفرماید: «چشمت ضعیف بشود نسبت به ذکر خدا، من برایت میگذارم، «له شیطان». سوارت میکنم. یک شیطانی را من خدا، من این قاعده را اجرا کردم، من این را تو عالم اثبات کردم، من این مهر را زدم، این کار من است.»
«و من یعش عن ذکر الرحمن» (نساء، آیه ۳۶): «چشمت ضعیف بشود نسبت به ذکر خدا.» «فَهْوَ لَهُ قَرينٌ» (نساء، آیه ۳۶): «میچسبانم بهت این شیطان را، از او جدا نمیشوی.» بعد تازه آیات بعد میفرماید: «تا ابد از او جدا نمیشوی. تو برزخ هم باشی، تو قیامت هم باشی.» علامه طباطبایی اینجا بحث مفصلی میکند. مطالب عمیق و فوقالعادهای که اینها دیگر بحثهای تخصصی میطلبد. خیلی نمیتوانم اینجا الان واردش بشوم و در آن رساله شیطانی که دارد، حالا تعبیرش را چون چند بار عرض کردم عین عبارت ایشان را اگر بخವಾهم بخوانم میفرماید که: «آنهایی از شیطان [در امانند که] لَایتَحَقَّقُ إِلَّا مَعَ الْخُلُوصِ لِلَّهِ.» حالا تعبیر این است: «وَمَنْ الْبُرْهَانِ یَظْهَرُ...» روح علامه طباطبایی شاد باشد. رساله شیطانی، رساله منحصر به فرد است. متاسفانه ترجمه و شرح و اینها ندیدم برای رساله که باید کار شود، اینها باید تدریس شود.
«وَمَنْ الْبُرْهَانِ یَظْهَرُ أَنَّ الْمُتَخَلَّصَ مِنَ الشَّیاطِینِ بِالْکُلِّیَّهِ لَایَتَحَقَّقُ إِلَّا مَعَ الْخُلُوصِ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى.»
پس با برهان من اثبات کردم اونی که از شر شیطان در امان است بالکلیه، اونی که کامل از شر شیطان در امان است، «لَایتَحَقَّقُ»؛ همچین چیزی محقق نمیشود، «اِلَّا مَعَ الْخُلُوصِ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ»؛ مگر اینکه خالص بشوی برای خدا.
بعد میگوید که این خلوص چیست؟ «فلا یبقی غایتُ لهم غایتُ لهم اما ذاتاً او اسماً او فعلاً.» باید اول توحید افعالی پیدا کنیم، بعد توحید اسمایی، بعد توحید ذاتی. به این مراتب برسی، موحد به معنای واقعی کلمه بشوی. جز خدا نبینی در این عالم، به جز خدا تو این عالم توجه نداشته باشی، دلبسته نباشی. آنجا از شر شیطان در امان باشی. «و هو الخلوص به احد وجوه.» همچین اخلاصی، همچین خلوصی، این دیگر بالاتر از اخلاص است، این خلوص است. خدا پاکت میکند. تا قبلش خودت سعی میکنی خودت را پاک کنی، این میشود «مخلِص». زورتو که زدی، بعد ناله میزنی: «خدایا! نمیتوانم.» او پاکت میکند. این میشود «مخلَص».
بعد آنجا میبینی که همه کارهایم اصلاً خودش است. به هیچی هم بند نیستی. «وَذَلِکَ لِأَنَّهُ یَرْتَفِعُ مَوْضُوعُ الْوَسْوَسَه.» به اینجا که رسیدی، اصلاً دیگر جایی ندارد چون دیگر «منِ»ی نمانده. وسوسه روی چی سوار میشود؟ روی «من». «منِ»ت را ذبح کردی. «منِ»ت را بریدی. وقتی «منِ»ت را کندی و ذبح کردی، دیگر کاری نمیتواند بکند. مشغولات کند، تحریکت کند، گولت بزند. «وَ هُوَ الْعَنَانِیَّهُ وَ الْغَفْلَهُ عَنِ الْحَقِّ سُبْحَانَهُ.» موضوع وسوسه، عنانیت، عنانیت یعنی چی؟ یعنی «انا» داشتن. «من». و دیگر چی؟ غفلت از خدا. میفرماید: «اگه اینطور شدی، نه تنها از شر شیطان در امانی، شیطانت میآید تو چنگ تو.»
یک بحثی که علامه طباطبایی به نحوی مطرح میکند، ملاصدرا به نحو دیگری غوغا کرده است در توضیح مطلب که تصرف قوه عقل در قوه وهم، که قوه وهم هر کاری بکند آخر تو مشت قوه عقل است. که بحث مفصل و عجیبی است از ملاصدرا که جایش نیست اینجا مطرح بشود. غوغا کرده است. آن آیات مربوط به حضرت سلیمان هم فهمیده میشود که چه شکلی شیاطین تسخیر سلیمان بودند. یک بیان عقلی و فلسفی دارد ملاصدرا که این را توضیح میدهد. علامه طباطبایی با بیان قرآنی و روایی توضیح میدهد. میگویند پیغمبر فرمود: «شیطانم به دست من مسلمان شد.» یعنی میآید من را گول بزند، نگاهش میکنم، میگویم: «آمدی آدم شو.» در روایت دیگر دارد: «شیطانم را کشتمش.» در روایت دیگر، امام صادق علیه السلام نقل میکنند: «ان الشیطان لَا یتعرض بِنا.» اصلاً یک جلسه دیگر عرض کردم: «وسوسه میکند اهل بیت را.» آقا، اینجا میگوید: «شیطان متعرض ما نمیشود.» آنجا فرمود: «وسوسه میکند.» اینها یعنی چی؟ یعنی میآید. از همان دور که میآید، حواسمان است. متعرض ما نمیشود، یعنی میآید یک دوری میزند، کاری نمیتواند بکند. به قول ماها، آن قضیه آرایشگاه بود دیگر. آمد، بنده خدا. همه خندیدند، گفتند: «تو که مو نداری!» یعنی مثلاً میآید، همه بهش میخندند. بعد مثلاً میگویند: «تو اینجا چه کار میکنی؟» میگوید: «آمدهام آب بخورم.» یک مویز برمیدارند. درست شد. سراغ اهل بیت هم که میآید این شکلی است. «شما آمدهاید اینجا همینجوری؟» بعضی وقتها شیطان میآمده پیش علامه. در ادامه میفرماید: «مگر قضایایی که شنیدی که شیطان میآمده به انبیا بیدار میکرده؟ راهکارش را میگفتند. همین بوده. اثر دلسوزی که نبوده. شیطان رحم و مروت تو دلش نیست که بخواهد برای کسی دلسوزی کند. «اینجا چه کار میکنی؟ اینها چیست؟»
حضرت یحیی که حالا روایتش را وعده داده بودم دهه قبل که بخوانم، هم از یحیی دارد هم حضرت موسی دارد. بقیه معصومین هم چند تا روایت این شکلی داریم. تو یک قیافه خاصی دید، کلاه خاص سر شیطان: «چه وضعیست؟» بعد توضیح داد که این چیست. بعد اینها مثلاً باهاش چه کار میکنند. ابزار و ادواتی که داشت، را توضیح داد. مشت شروع به اینها... سرمایهگذاریاش روی بقیه است. همه سرمایهگذاریاش هم روی غفلت است.
مطالب عجیب غریبی داریم در مورد کاری که شیطان میکند در عرصه غفلت. برخی روایات، روایات ترسناکی است. البته این روایت را بنده وقتی خوانده بودم در یک جلسه از مباحث «آنسوی مرگ»، ولی توضیح نداده بودم. یعنی توی جلسه توضیح این مطلب را عرض نکردم، اصلاً داستان چیست، روایت چیست، توضیحش چیست.
روایت دارد که اگر کسی شب خواب ماند برای نماز شب، البته از روایت حالا نماز صبح، نماز شب، همهاش فهمیده میشود. میفرماید که این شیطان ادرار کرده تو گوشش. عرض کردم تو آن جلسات یک توضیحی دارد. مرحوم علامه شعرانی رضوان الله علیه، استاد مرحوم آیت الله حسنزاده آملی. ایشان این روایت را توضیح داده، با یک بیان فوقالعاده فنی و دقیق. و یعنی چی؟ با ذهن مادی این روایت را میخواهیم بفهمیم، اول معنا نمیشود. بعد یکم به آن بر میخورد. بعد میگوییم آقا اینها را بافتند. یعنی چی؟ شیطان میآید ادرار... بعضیها که سادهلوحترند میگویند اینها برای آن زمانیها حالیشان نمیشد، مثلاً لولو میگفته پیغمبر اینها مثلاً صورتشان را بشورند. صبحها پا میشوند. شنیدهام این را. شما هم شاید شنیده باشید. بنده شنیدهام. این اعتماد به نفس آدم را بیچاره میکند. آدم نفهمیاش پشت این اعتماد به نفسش بیاید، اینها با هم ضرب بشود، دیگر... بشورند. پیغمبر اینجوری میگفت که اینها بروند صورتشان را... آنها خیلی کودن بودند؛ پیغمبر هستی؟ احتمالاً بیشتر میفهمیدند که پیغمبر با اینها رو راستتر صحبت میکرد. اگر الان بود: «صبح پا بشو، صورتت را بشور.»
یکم درکشان از شیطان باز بهتر بود. کُد. کلمه مجنون: یکی از معانیاش جن زده است. کلمات دقیقی است. تا حدی میفهمیدند که خیلی از این اختلالات روانی برمیگردد به فعالیت شیاطین، به فعالیت جن. میکروب مثلاً فلان است. یک جلسه عرض کردم: «نه آقا، اینها تمثل است، [که] همش بحث تمثل است.» بحث مهمی است. حالا امشب یک اشارهای بکنم. این دعای امام سجاد را اول دهه میخواستیم وارد بشویم. گفتم دیگر شب شهادت به دعای امام سجاد برسیم. لااقل خط اول دعای ۱۷ را بخوانیم که حضرت ۷ کاری که شیطان میکند را میگویند. دیدم که بانک آوردم اینجا، به آنجا نمیرسیم. مقدمات بحث باید طی شود تا بتوانیم آنها را بحث بکنیم. مقدماتی است که باید کار شود.
تمثل یعنی چی؟ ببین آقا جان عزیزم، حقایق تو این عالم جلوه دارد. این جلوه یک وقتی میآید تو عالم دنیا هم جلوه میکند. یک وقتی تو عالم دنیا جلوه نمیکند. تو مرتبه بالاتر. حالا اینها بحثهای دقیقی است دیگر. باید ساده توضیح بدهم و دشوار توضیح دادن اینها. بعد عبارت مرحوم شهرانی را بخوانم که ایشان این روایت را چه شکلی توضیح داد. ببینید الان مثلاً بنده از شما میپرسم ضرر. مفهوم ضرر را همهمان میدانیم یعنی چی. بله، کسی هست نداند ضرر یعنی چی؟ کسی هست نداند خطر یعنی چی؟ حالا ضرر یعنی چی؟ ضرر مالی؟ ضرر جانی؟ کدام؟ کدام؟
بعد باز بگویم: «ضرر مالی.» میگویم: «ضرر مالین یعنی چی؟» شما میگویید: «ضرر مالی؟ اوه! ضرر مالی کجا، چه شکلی؟» درسته. ضرر داریم تا ضرر. اوه! آنقدر مختلف. آنقدر قیافه دارد. آنقدر شکل دارد. آنقدر مدلهای مختلف دارد. سرمایهات را از دست بدهی، یک سودت کم بشود، یک چیز است. کار بکنی، در ازای کارت چیزی بهت ندهند، یک چیز است. اینها همهاش ضرر، همهاش خسران. بعد تازه اینها باز داریم میگوییم اینها باز مفاهیم کلی است. باز باید بیاید پایین. مثلاً دزد به آدم بزند. چه دزدی؟ دقیقاً به چی بزند؟ ماشینت را بدزدد؟ خانهات را بدزدد؟ بعد ماشینت را بدزدد، دقیقاً چه چیزی را بدزدد؟ خود ماشینت را بدزدد؟ ضبطت را بدزدد؟ میبینید؟ هی از بالا میآید، کوچیک کوچیک کوچیک میآید پایین. یک مفهوم داریم که این معقوله مال مرحله عقل است. فوق هر صورت است. اصلاً تصویر ازش ندارم. فقط باید درکش کنم. روشن شد چه دارم عرض میکنم؟ دقت بکن به حرف. یک مفهوم. هیچ صورتی من برایش ندارم. برای «ضرر» هیچ صورتی تو ذهنم نمیآید.
بله. این خطر. بعضی وقتها تابلوی راهنمایی رانندگی میزنند. عکس چی میگذارند؟ یک اسکلت با استخوان. میخواهد بگوید خطر. ولی این که مفهوم خطر نیست که. هشدادت بدهد. خطر را هیچ کسی نمیتواند با خیالش تصور کند. برای اینکه یک مفهوم عقلی است. مفهوم عقلی یعنی چی؟ یعنی از ساحت مثال و تصویر بالاتر است. تصویر ندارد. بله. صورت پیدا میکند. گاهی جایی به شکلی. روشن شد آقا؟ چه شد؟ الان که اینجا دزد زده به ماشین، این یک صورت از آن ضرر است. ضرر اینجا جلوه کرده است. روشن شد آقا؟
شیطان یک حقیقت فوق صورت است. شیطان که صورت ندارد. انسان هم همین است. انسان فوق صورت است. حالا تو ماده که قرار میگیرد، تجسم پیدا میکند. تجسم محدودیتهای مادی خودش را دارد. تو عالم برزخ ماده ندارد، صورت پیدا میکند به صورت نامحدود. تو عالم بالاتر از عالم برزخ، دیگر صورت هم ندارد، خود حقیقتش است. اینجا یک تصویر مادی از ضرر را میبینیم. تو عالم برزخ این ضرر میشود بینهایت صورت. تو عالم قیامت میشود ضرر خالی بدون هیچ صورت. ضرری که با عمق جان درکش میکنی. فوق هر صورتی است. خیلی زور زدم برسانم، دیگر نمیدانم چقدر شد. دیگر ان شاءالله خدا بده برکت. شما به بزرگی خودت قبول کن. دیگر بیشتر از این نمیشود واقعاً.
خوب، حالا میگوید: «آقا، شیطان چه شکلی است؟» این سؤال غلط است. شیطان که شکل ندارد. روشن است. شیطان شکل ندارد. شیطان ممکنه تخریبش، آسیبش تو عالم دنیا تجسم پیدا کند با چیزهای مختلف که یکیش میکروب است. این تجسم خرابکاری شیطان است تو عالم دنیا. اگر آمد، میشود تجسم. تو عالم برزخ اگر آمد، میشود تمثل. روشن شد آقا. شیطان را انعدد آدم، ان که دیگر اصطلاحی است که دیگر معلوم است دیگر. ان یعنی چی؟ عدد مبهمی است. انعدد آدم شیطان را دیدند به انعدد شکل.
نمیشه اگر مثلاً یک کسی گفت آقا من شیطانی دیدم، پس کلهاش نشسته بود، دستاش اینجوری انداخته بود، پاهاش را این شکلی انداخته بود. بگند: «پس شیطان این شکلیه؟» تمثل شیطان است. تمثل شیطان یعنی با بینهایت مفاهیم مرتبط، با بینهایت تصاویر مرتبط. خرابکاری چه شکلیه؟ بینهایت قیافه. بین حیوانها، حیوانهای خرابکار. بین حشرات، حشرات خرابکار. لذا یک کسی میگوید من مثلاً اینها را به شکل سوسک و ملخ دیدم. یک جایی مثلاً توی بیمارستان، «شیاطین این شکلی دیدم.» یک جای دیگر میگوید: «به شکل سوسمار و تمساح دیدم.» یک جای دیگر میگوید: «به شکل میمون دیدم.» یک جای دیگر میگوید: «به شکل آتیش دیدم.» همه اینها جلوه خرابکاری است. روشن است. شیطان تو عالم برزخ به همه این صورتها در میآید. اصل کار شیطان هم تو عالم برزخ است. یعنی تو تمثل است و کارش ما ذهنمون چون مجرد است، قوه خیالمان است. قوه خیال ما عالم برزخمان است. شیطان تو قوه خیال ما دارد کار میکند. یعنی تو عالم برزخ ما. البته آسیب به جسممان هم میتواند برساند ولی اصل فعالیتش آنجاست.
حالا، این بحث بسیار مفصلی است. روایت چی فرمود؟ چندین روایت داریم میفرماید: «شیاطینی هستند، کارشون اینه.» اسم آوردن تو روایت. یک جایی اسمش را آوردند. در یک روایتی از امام صادق علیهالسلام در کافی، اسمش را گذاشتند «تمریح» با ه جیمی. یک مدل شیطان. مرحوم صدوق در کتاب «امالی»، جلد ۱، صفحه ۱۴۶، روایتی که نقل میکند از امام باقر علیهالسلام، اسم این شیطان را گذاشتند «هَزَع»؛ ه، دو چشم، ز، زنبور، عین. برخی دیگر اسم این را نقل کردند «حضع»، ه، دو چشم، ز، زنبور، عین. این یک طایفهای از شیاطین است. این یک جلوهای از شیاطین است. یک بخشی از فعالیت شیاطین است. اینها مسئولیتشان فقط خرابکاری تو شبهاست. یک کار خاصی شبها تو خواب شماها بیایند. یک غفلت خاصی. بینهایت مدل غفلت ما داریم. یکیش این است. غفلت مربوط به خواب و خوابآلودگی تو شبها. اینها کارشان این است.
این آن جلوه همان شیطان است. این یک صورت شیطان است. بینهایت مدل دارد. بینهایت جنود دارد. بینهایت اعوان و انصار دارد. هر جا یک مدل. غروبها یک مدلند. تو بازار یک مدلند. تو نگاه به نامحرم یک مدلند. آنجا شیاطین تیراندازند. روایاتی که از اینجا ما باید این بحثها مقدماتش باید طی شود تا به آن روایت برسیم. بعد به روایات که برسیم آدم عقلش پرواز عجیب غریبی. اینجا داریم. بحث شیاطین از آن بحثهای بسیار عجیب غریب است. قشنگ دستهبندی اینها را گفتند با صورتهاشون، با کارهاشون، با اسمشون. دقیقاً چه کار میکنند؟ چه شکلی دفع میشوند؟ چه جاهای عجیب و غریبی حضور دارند؟ کار میکنند؟ چه کارهای عجیب و غریبی میکنند؟
این شیطانی که گفتیم حالا یا «تمریح» یا «هزع» یا «حضع» این کارش چیست آقا؟ این مسئول این است. شبها که میخوابی، جا پلیس بیدار است. میآید بالا سرت. پلیس بیدار. پا میشوی، ساعت را نگاه میکنی. میگویی: «۴:۲۵ دقیقه، اذان صبح الان چند است؟ ۳:۲۵.» یک ساعت. این آن بزرگوار نازت میکند. این ۴:۲۵ ساعت را که آدم انقدر دقیق... حالا بقیه نماز صبح دقیقاً به وقت. یعنی آن ساعتی که انسان به شدت مقیدش است. اذان صبح و طلوع آفتاب. افت ۵:۵۷ دقیقه طلوع آفتاب است و من ۳ دقیقه وقت دارم. ۵:۴۸ دقیقه پا میشوی، میگویی: «هنوز وقت دارم.» بعد حساب و کتاب هم که آدم آنجا دقیق میشود. ۲ دقیقه وضو، نماز. اینها ۴ دقیقه. ۵:۵۳ دکمهاش را میزند، گوشی آلارم میخوابد. اینها همه کارت چیست؟ کار کیست؟ این غفلت است. کار این تمرین است. بعد این چه کار میکند؟ مهربان نیست که! تو احساس میکنی چه پیامهای خوبی برایت دارد. همش دعوت به خواب است، استراحت. خیلی همیشه یکی میگفت: «لطیفه طنز نمیدونم چی میگفت خدا یکم از شیطان یاد بگیر.» میگفت: «خدا یکم از شیطان یاد بگیر، ببین چه پیامهای شیرین نوآورانهای دارد. تو همش پیامهای تلخ است. بیدار شو، نخور، نگاه نکن.» این همش میگوید: «بخور، بخواب، نگاه کن.» آره.
اینها ظاهر دنیاییش است وگرنه چهره ملکوتیاش ادرار است. نازت میکند، بخواب. این دارد ادرار میکند تو گوشت. نه گوش مادیات. ای کاش تو گوش مادیات ادرار میکرد. یک آب میگیری، میرود. تو گوش برزخیت ادرار میکند. تا ابد نجاستش به گوش برزخیت میماند. نماز اگر خواندی، شست. بینمازها را ببین چه وضعی دارد. همین که میمیرد، یهو احساس میکنی یک بوی گندی دارد از گوشش میآید. این محصول سال ادرار شیطان است به من. نشستم. پیغمبر فرمود: «هر نمازی که میخوانید، شستوشوست.» مثل نهر آبی. فکر میکنم پیغمبر تشبیه میکند. چقدر مهربان است پیغمبر! تشبیه میکند. ما به بابا! دارد حقیقت برایت میگوید. دارد از ملکوت میگوید. چهره ملکوتی نماز، چهره ملکوتی آب است. به معنای واقعی کلمه آب است. شر، آب مست میکند. به جوش میآورد، به خروش میآورد، شستوشو میدهد، تطهیر میکند، زنده میکند. اونی که چشمش باز باشد، میبیند. میگفت: «من از بینمازها بوی پوشک بچه احساس میکنم.» اهل ملکوت بود. خودش هم نمیدانست ها. میگفت: «نمیدونم چرا؟» تحلیل که شد. تعجب، یعنی جالب بود. آخه، چه جالب! چرا پوشک بچه؟ مثل اونه که خرابکاری کنی، هی بمونه، بمونه، بمونه. پوشک تصور کنید هفتاد سال عوض نشود. بچه پنج ساعت عوضش نکن، بوی گندش ساختمان را برمیدارد. پوشک بچه توی سرویس بهداشتی میماند. کسی اصلاً از آن اطرافش رد نمیتواند بشود.
بینماز چیست؟ امواجی که بینماز سرمایهگذاری که شیطان روی بینماز میکند، این بو را عاشقش است. بوی گندای خودش است دیگر. عاشق بویهاست، عاشق خودش نیست. مرحوم شهرانی تعبیر خیلی جالبی دارد اینجا نقل میکنم. خدا رحمت کند مرحوم آیت الله حسنزاده آملی را که سالگردشان هم کمکم دارد نزدیک میشود. در کتاب «هزار و یک نکته»، صفحه ۴۸۶، روایت را اول ایشان نقل میکند. «قیل یا رسول الله ان فلان نام البارحه ان ورده عطا اصبه.» حمایت از دیلمی در ارشادالقلوب، مرحوم آیت الله حسنزاده روایت را نقل میکند، بعد توضیح استادشون علامه شهرانی: «به پیغمبر اکرم گفتند آقا فلانی تمام شب را خوابید تا صبح برای عبادت پا نشد.» حضرت فرمودند: «ذالک رجلن»؛ این مردی است که «بال الشیطان». بالا معنایش چیست آقا؟ بول. بول یعنی چی؟ ادرار. «شیطان بول کرد فی اذنینه»؛ «اذنینه» یعنی چی؟ گوش. شیطان ادرار کرد. بیدار نشد یعنی ما شبایی که خواب میمانیم بله، بله. دیگر بیشتر توضیح نده نماز صبح خواب بمانیم چی؟ اصلاً حرفش را نزن. بیشتر به نماز شب میخورد. «محسن به شیطان کاری نداریم، من نیستم و تو خودتی.» «خسته بودی، کار داشتی.» «خدا من رو راضی نیست به این.» «بعد تو پا بشی صبح بری سر کلاس چرت بزنی خوبه؟ حق الناسه.» حزباللهیترن از تابلوی حقالناس استفاده میکند. آن یکی یار میگوید: «بخواب بابا! تو را قرآن خفه شو، نماز بخون.» تمسخر. هر کی را بلد است با چه ادبیاتی. قوه خیالش را میشناسی دیگر؟ سطحش را میداند با کدام تابلو باید بیاید جلو. نه تو الان اگه پاشی سر و صدا میکنی، این اطرافیانت از خواب بیدار میشوند. حقالناس... انقدر لهنش مهربان است ها. این لحن مهربانی، شما صدای شرشر ادرار بشنوی ازش. ملکوت.
مرحوم شهرانی در توضیح میفرماید: «الشیطان اخص الموجودات»؛ شیطان پستترین موجودات است. «و البول رجس خبیث»؛ چرا؟ میگوید: «ادرار، ادرار، نجاست، رجس خبیث.» رجس یک شب صحبت کرد و «اخص الفضلات»؛ کثیفترین فضولات و نجاسات. «خاصیت یخرج به خروجه سموم البدن»؛ سمهای بدن را خارج میکند. از چیزهایی که اگر تو تنت بماند، هلاکت میکند. «وَ الْغَفْلَهُ أَشْبَهُ شَیءٍ بِهَذَا الْخَبِیثِ»؛ غفلت، چهره ملکوتی ادرار، شبیهترین چیز غفلت، به این نجاست است. «والاذُنُ...» آخ جانم فدای تو مرد خدا! خوش به حال شما اهل ملکوت، کیف دنیا را شماها کردید. آخر هم میگوید: «میگوید این روایت اهل بیت شماها نمیفهمید.» فرموده: «ان حدیثنا صعب مستصعب.» روایات ما سنگین است، اهلش. میفرماید اهلش نیستی که بفهمی. روایت تشبیه کرده. اینکه توهین به انسان است؟ پیغمبر هیچ وقت توهین به انسان نمیکند. پس روایت سند ندارد؟ پس هیچی؟ نه عزیزم، آن خواب توهین به انسان است. حکایت از آن قضیه است.
میفرماید که چرا گفت گوش؟ برای اینکه گوش کانال شنیدن فرشته است. «نداء الملک الموقظ»؛ فرشتهای که میآید بیدارت میکند. شوهر شیطانی روبروش فرشته است. نژاد آقای ملکی تبریزی. میفهمم از سحَرها صدای ملائکه رو میشنوم. بیدارم میکند. اصلاً شما آخر سوره موکل همین آیه است دیگر. مسئولیت دارند. این آیه فقط هم مال سحَر نیست. اینها اصلاً مسئولیت دارند. همانجور که شیاطین خیلی وسیع برای هر جایی [هستند]، ملائکه هم همین شکلی است. روبروی هر شیطانی ملکی هم هست. هر ساعتی که بخواهی بیدار بشوی. استاد طلوع جوادی: «این آیات برای بیدار کردن آمده.» یعنی آمده جانمان را بیدار کند. نیامده تنمان را بیدار کند. قرآن مراتب دارد. هر ساعتی شما ۵ بعد از ظهر هم میخواهی بخوابی، ۵:۳۰ بیدار شوی، آیه را بخوان. بخوان آقا! چرا بیدار نمیشوی؟ خوب، شیطان ادرار کرد. شیطان ادرار نکند، بیدار میشود.
علامه شهرانی میفرماید این گوشت باید صدای آن فرشته را بشنود که بیدار میکند. نجس شده، نمیشنود. «تو شست و شو کن و انسدادده.» به قول ابلیس، با ادرار ابلیس انسداد پیدا کرد. این باعث میشود: «یُوجِبُ عَدَمَ الِاسْتِجَابَةِ لِأَصْواتِ الْمَلَائِکَةِ.» چرا نداهای ملکوتی را نمیشنویم؟ گوشمان پر از چیست؟ ادرار ابلیس. غفلت. غفلت یعنی ادرار ابلیس. اولیای خدا ناله میزدند. یک لحظه توجهشان پرت نشود. برای اینکه این را با ملکوتش، نه حواس کسی را پَرت میکند، نمیگذارد کسی حواسش را پرت کند. تو ذکرالله بیشتر صحبت کنیم. ذکرالله در حلال و حرام داریم و ذکرالله در برابر چیست خودش؟ در برابر ذکر دنیا، در ذکر ناس، ذکر گناه. بحث مفصلی است. حالا چقدر برسیم شبهای بعد. ان شاءالله باید بحث... بعد میفرماید: «ولا یختلجن فی وهمک ان هذه تعبیرات نبویه البالغه فی تفهیم الحقایق حدالایجاز تمثیل صرف لا حقیقت.» یک وقت خیال برت ندارد، فکر کن اینها که پیغمبر فرمودند فقط تمثیل است، حقیقت ندارد. تشبیه کرده. کلام کیست؟ دارم از روی متن میخوانم. کسی بامبول درنیارد. عین عبارات [است]. میفرماید: «بل اعلم علماً یقیناً من برایم علم یقینی است که جمیع المعانی تناسبها فی کل عالم من العوالم.» هر معنایی تو هر یک از این عوالم یک صورت متناسب با خود دارد. ضرر تو عالم حیوانات چهرهای دارد، تو عالم حشرات چهرهای دارد و قس علی هذا. عوالم فراوان. تو دنیا، تو آخرت. به همه اینها میگوییم ضرر، به همه اینها میگوییم خطر. غفلت بینهایت چهره دارد. یکی از چهرههایش ادرار، نجاست، کثافت، خباثت. روایت را میخوانم برایتان ان شاءالله اگر فرصت بشود، وقتمان رو به اتمام است.
فرموده: «فالغَفْلَةُ إذا تَصَوَّرُ وَ تَجَسُّمُ کانَ بول و ابلیس حقیقت.» حقیقت غفلت چیست؟ ادرار ابلیس. بعد آخرین احادیثهم کما وارد صعب مستصعب. توضیح خیلی خوبی میدهند ذیل اینکه البته توضیح فلسفی است و بحث تخصصی میخواهد. روایات دیگری که اینجا داریم. این روایت امام صادق علیهالسلام میفرماید: «لَیسَ مِنْ عَبْدٍ إلّا وَ وُقِفَ بِهِ فِی کُلِّ لَیْلَهٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ أَوْ مِرَارًا.» هر کدام از آدمها، بندگان، سحرها یا یک بار بیدار میشوند، بیدارشان میکنند. بستگی دارد به ملائکهای که ما دور خودمان جمع بکنیم و قوت ملائکه. چون آن بستگی دارد به میزان ذکر الهی. هر چی خودت قویتر و ذکرت قویتر و عمیقتر بشود، ملائکهای که باهات میآیند، قویتر و عمیقتر میشود.
همانجور در برابر شیطان: هر چقدر سطح پایینتر باشد، شیطانهایت ضعیفتر میشوند. از این شیطانهای مفنگیها برایت میفرستد. [ولی] او اصل کاری، خود ابلیس است. آن مرحله آخر وایستاده، خفت کند آن شیعههای خالص را، آن شهدای کربلا را. اینها را امثال بنده. سحر اولیای خدا دو ساعت قبل پا میشوند. قضایا ... بله برای امام سجاد متوسل شد تو نماز خود ابلیس. اصلاً میدانی کلمه «زین العابدین» عرض کردم توی جلسه: «زین العابدین لقبی بود که امام سجاد از ابلیس دریافت کرد.» «انت زین العابدین.» ظاهر شد تو نماز حضرت. حضرت توجه نمیکنند. آمد شصت پای حضرت را گاز گرفت. البته نامش تمثل است. یعنی بدن برزخی. میگوید حضرت توجه نکردند. اصلاً هیچی. «زین العابدین»، «زین العابدین.» سراغ آنها با من کار ندارد که. نماز امام رضا. امروز تو نماز من میخندد. میگوید: «بیا نماز بگویم ریاکو.» عمو ببینه. «ویل للمصلین.»
فرمود: «شبی یک بار یا دو بار یا چند بار بیدارشان میکنند. «فَان قَامَ کَانَ ذَلِکَ.» اگر [بیدار شد]، امام صادق فرمود: «وَاِلَّا.» کلام امام صادق علیهالسلام در تهذیب، تهذیب شیخ طوسی. اگر بیدار نشد، چی میشود؟ عبارت حضرت: «وَاِلَّا فَحَبَسَ الشَّیْطَانُ تَفْجِیهِ.» تفهیج را نمیتوانم ترجمه کنم. فقط میتوانم توضیح بدهم: آن استایلی که آدم روی سنگ سرویس بهداشتی میگیرد. همین دیگر. بیشتر توضیح... «شیطان، شیطان آن حالت را میگیرد.» «فَبَالَ فِي أُذُنِهِ.» ادرار میکند تو گوشش. بعد توضیح ادامه حضرت: «أَوَلَا یَرَى أَحَدُکُمْ أَنَّهُ إِذَا قَامَ وَ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ مِنْهُ قَامَ وَ هُوَ مُتَخَشِّیٌّ ثَقِیلٌ کَسْلَانٌ.» ندیدی صبحهایی که شبش نماز خواب ماندی، وقتی پا میشوی چقدر سنگینی؟ «ثَقِیلٌ کَسْلَانٌ.» سنگینی و بیحالی. این محصول ادرار ابلیس تو گوشت. این روایت امام صادق علیهالسلام است.
روایت دیگر از پیغمبر: «نَشَقَ الشَّیطانُ بِرِجْلِهِ.» اصلاً دیگر حیثیت برای هیچکس. نه برای شیطان، نه برای ما. شقره آن حالتی است که یک کسی تازه آنجا گفتم سنگ سرویس. اینجا سنگ سرویس هم ندارد. ادرار ایستاده را میگوید. پاهاش را مدلی میگیرد که وایستد. ببخشید دیگر. توضیح دیگر دادم. «برجله فبال فی اذنه.» از پیغمبر ابن مسعود از پیغمبر روایت میکند: «كَفَى بِرِجْلِهِ شَرًّا أَنْ یَقُولَ الشَّیْطَانُ لَهُ: إِنِّی لَأَبُولُ فِی أُذُنِكَ.» برای بدبختی آدم همین قدر شیطان تو گوشش ادرار میگوید. شیطان یکی از دستههایی که جزء اعوان و انصارش هستند، همین «تمریح» است. «إذا جاء اللیل... » شب که میشود، «مَلَأَ مَا بَيْنَ الخَافِقَيْنِ.» شرق و غرب شیاطین شبند.
روایت دیگر، مرحوم صدوق که نقل میکند، میگوید: «اینها شرق و غرب را میگیرند. یَتَغَشَّى النَّاسَ فِی اللَّيْلِ بِنُوْمِ الْتَمْرِيحِ». شیاطینند که شب پخش میشوند. «هوزع» شیاطینی که ماموریت نسبت به خواب دارد و اینها میروند تو خوابت. فرمود: «وَ لِهَذَا تَرَى الأَزْغَاثَ.» برای همین خوابهای آشفته دیده میشود. ازغاص احلام. خوابهای این شکلی تو عالم برزخند دیگر. این هم خواب تو است. حجاب میشوند تو عالم. مگر کسی انقدر رشد کرده باشد که تو خوابش هم بتواند اینها را پس بزند. من تو خوابم میآید بعد تصاویر قرفاطی میشود. حواست به تصویر درست حسابی داری میبینی. معبر چون خودش قوی است. وقتی خواب را تعریف میکنی، میفهمد که قرفاطی کردهای. شیطان ور رفته. با یک چیز دیگر دیدهای، قاطی کردی، مثل اینکه اینجا داریم با همدیگر حرف میزنیم.
همین جلسه بچه میگوید: «بابا دستشویی دارم.» «بابا بریم.» «کی تموم میشه؟» که زیاد هم الحمدالله از اینها داریم. بعد حاج آقا داشت یک چیزی میگفت. بعد دیگر اول و آخر و وسطش را با هم ترکیبی میزند. یک چیز روایت جدید تحویلت میدهد که وقتی خودت میشنوی قشنگ است. به خاطر چی؟ بچه حواسش را پرت کرده است. اونی که تو جلسه بوده حواسش جمع بوده، میگوید: «بابا جان! این اولش این بود، بعد اون بود، بعد اون بود.» این میشود معبر. اون یکی گرفتی چی شد؟ حواسش [را] بچه تو خواب هم شیاطین حواست را پرت میکند. این کار شیطان است.
خوب، چه کار باید کرد؟ چارهای نیست جز استغاثه و استعاذه. شیطان از ناله میترسد. از انکسار، شکستگی، اشک. «سلاح البکاء». سلاح گریه است. این ناله که میآید، دلشکستگی که میآید، حتی حالت تباکی؛ پیشونیاش به استرس میافتد. شیطان درهای رحمت دارد باز میشود. توجه دارد حاصل میشود. از غفلت دارد در میرود. خیالت را هم راحت کنم. همه ادرار اینهایی که بود؛ فرمود: «سر سوزنی اشک بر اباعبدالله به اندازه بال مگس، همه کثافتهای همه عالم را میشوید.» نتواند همه کثافتهای همه عالم را بشوید. این چیزی که خدا داد، بالا بگیر. «رحمت الله الواسعه.» یعنی چی؟ هفتاد سال آمده خرابکاری کرده است. یک «حسین» میگویی، میگوید: «همه زحمت کشیدم، بیا برو.» خدا حسین را خلق کرد. اشک دلشکسته برای اباعبدالله. دل بیتاب. خوش به حال اونی که دارد این را. شیطان از این بدش میآید. شیطان از این میترسد که در راس زین العابدین چهل سال ناله زد. چهل سال گریه. «انت زین.» دلشکسته. اصلاً به آن توجه. به آن میگویند: «یک آن غافل نشد.» نه از خدا، نه از اباعبدالله.
یک آن غافل. آدم یادش میرود دیگر. تو زندگی که میآید، کمکم فراموش میکند. حواسش پرت میشود. پنج سال، ده سال. نه، چهل سال. هر وقت غذا جلویش گذاشتند، تعبیر روایت این است: «ما وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى.» نشد جلویش تو این چهل سال غذا بگذارند، گریه نکند. تازه میدانی؟ ما معمولاً برای گرسنگی اباعبدالله گریه نمیکنیم. ما برای تشنگی اباعبدالله گریه میکنیم. او نگاه میکرد، میگفت: «آقای من را گرسنه کشته.» چهل سال. فدای این قلب با توجه که یک لحظه غافل نشد. هر وقت اسیر دید، گریه کرد. (اسیر دید) گریه. سقا دید، گریه. بچه کوچک دید، سه ساله دید، گریه. شیرخواره دید، گریه. حیوان ذبح شده دید. ذبح حیوان بنا به آن نقل. میپرسید: «آبش دادید یا نه؟» من باز به همان نقل برگشت. گفت: «آقا مگه میشه ما سر ببریم آب ندیم؟» فرمود: «تو کربلا سر بریدند.»
شب شهادت همچین گوله آتشی است. همه وجودش آتش بود. ازش بخواهیم امشب یک جنبهای، یک قبضهای، یک قبسی از آن تو وجود ما بیندازد. آتش بزند وجودمان را. شعله بگیرد جانمان. شعلهور بشود از عشق اباعبدالله. رها میشویم از شر شیطان. همان علامه طباطبایی که در مورد شیطان فرمود، راه همه مقامات حسین، حسین، حسین است. اشک، اشک برای حسین. توسل به حسین. دست انداختن به دامن حسین میگیرد، میبرد. یک آتش بیندازد تو وجودت. این آتش امام سجادش را بیندازد تو وجود. این روضه را امشب تقدیم میکنم. ان شاءالله آتش بیفتد تو دلهایمان. چون آتش افتاد به دل این اسرا، به این اهل بیت در مجلس یزید.
نقل اول از طبقات کبری است. میگوید که: «اُوتِیَ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِیَهَ بِثُقَلِ الحُسَینِ عَلَیْهِ السَّلَامُ.» اسرای حسین را آوردند برای یزید. «وَ مِن بَقِیَةِ مِن أَهْلِهِ وَ نِسَائِه.» خانوادهاش را آوردند. «فَأُدْخِلُوا عَلَیْهِ» ببخشید دیگر امشب چیزهایی میخواهم بگویم که ناراحتتان میکنم. بعضی از این تعابیر کمتر شنیدهاید. از قبلش هم عذرخواهی میکنم ولی متن مقتل اینها... خیلی هم مزه مزه کردم روضه امشب را چه شکلی باید خواند که هم مطلب فهمیده بشود، سوخته بشویم، خدای ناکرده جسارتی هم نشود و آن مظلومیت هم کمی منتقل بشود. ان شاءالله خود حضرت توجه کند، حق روضه ادا بشود. «فَأُدْخِلُوا عَلَیْهِ قَدْ قَرَنُوا فِی الْحِبَالِ.» این خانواده، این زن و بچه را وقتی وارد مجلس یزید کردند، همه را با طناب به هم بسته بودند. «فَوَقَفُوا بَيْنَ يَدَيْهِ جُلُودًا.» جلوی یزید نگهشان داشتند. «فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ.» اینجا چند تا نکته [است]. یکیش این است که دستور داد این زنها پشت منبرش قرار بگیرند و دلیلش هم این بود: «لعلَاللهَ ینظرُ إلیه.» نگاهشان به تشت نیفتد. میداند صدای گریه اینها بلند میشود. هم میخواست قدرت نمایش را بکند، این آن تو این مجلس. هم میخواهد صدای ناله اینها بلند نشود. مجلس از دستش خارج نشود. و هی زن و بچه هی سر میکشیدند. هی رو پا وامیستادند. «این جلو را چه خبر است؟» که آخر چشم زینب سلام الله علیها افتاد به سر و صورت امام سجاد علیهالسلام. فرمود: «أَنْشُدُكَ اللهَ یَا یزِیدُ!» چقدر این تعبیر غربت دارد! چقدر این تعبیر قدرت! فرمود: «تو را به خدا قسم میدهم ای یزید! با خودت چی فکر میکنی؟ لَوْ رآنا مُقَرَّنِينَ فِی الْحِبَالِ، أَمَا كَانَ قَبْلَنَا غَارٌ؟» اگر الان پیغمبر اینجا باشد، ببیند بچههایش را همه را با طناب به هم بستی، آیا دل پیغمبر برای ما نمیسوزد که اینجا؟ دستور داد این طنابها را پاره کنند. به تعبیر این است. عرف الان. انکسار تو چهره امام سجاد واضح بود. خیلی شکسته بود.
یک تعبیری هست، این تعبیر را من عذر میخواهم، نمیدانم چه شکلی باید بگویم. چون معمولاً این تیکه از روضه را نشنیدهایم. نشنیده بگیریم، فقط یک اشارهای باشد تو ذهنمان، یادگاری پیادهروی اربعین. داشتی میرفتی. یک وقتایی خواستی یاد کنی روضه را تو خلوتهای خودت. روضههای امام سجاد این شکلی است. خیلی تو خلوت آدم میتواند روش فکر کند. نه اینکه خودش هم یک طولانی تو این مسیر رفت و تو خودش بود و هی خودش با خودش روضه خواند. اینجوری. دیدید بعضی از این غذاهایی که ما داریم، بالاخره این حیوانات حلال گوشت و اینها جوری است که گوشتش را ما مصرف میکنیم. گاهی سر هم است دیگر در این حیوانات گوسفندی چیزی از این خوراکها. یک جوری است که یک حیوانی است که سَرِش دارد... ببخشید رو من، خاک به دهانم، و واقعاً عذرخواهی میکنم از محضر امام زمان. ولی این عین متن مقتل است. تعبیر این است: میگوید که: «ثُمَّ وُضِعَ رَأْسُ الْحُسَیْنِ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ النِّسَاءُ مِنْ خَلْفِهِ.» سر اباعبدالله را در تشت آوردند، گذاشتند جلوی علی بن الحسین علیهالسلام. چشم امام سجاد به این سر افتاد. تا به حال هرچی شنیدیم بوده که: «تا آخر عمر آب دید گریه کرد، غذا دید گریه کرد.» گفتند: «فَلَمْ یَکُنْ بَعْدَ ذَلِکَ الرَّاسُ.» دیگر آخر عمر ندیدند امام سجاد سر حیوانی را میل کند. من دیگر نمیتوانم روضه را برایت بیشتر از این باز کنم. چی دید امام سجاد و چه حالی پیدا کرد که هر جای عالم، هر سر بریدهای دید، آتش! رگهای بریده را دید، آتش گرفت.
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. علیک منی سلام الله ابداً ما بقی و بقی الیل و النهار و جعلنا الله آخر العهد منی زیارتک.
در حال بارگذاری نظرات...