یادی از شهید سلمان امیر احمدی
وجه سلام خطاب به تمام ائمه
زیارت امین الله، زیارت حقیقت انسانیت
امام مظهر سلام و لبریز از سلام است
جنس سلام
پشتوانه و حقیقت الفاظ
سطح مان را از ارتباط با امام و زیارت بالا ببریم
بین حیات و ممات امام هیچ فرقی نیست
عنایت امام عصر به مساجدی که به نام صدیقه طاهره است
ارتباط با امام معصوم را عمق ببخشیم
در زیارت، امام در مقام افاضه است
امام با امام هیچ فرقی ندارد
ملاک در افضلیت زیارت
زیارت سرداب سامرا، زیارت امام عصر است
سرداب سامرا، منزل امام زمان علیه السلام است
وقتی مهمان حضرت باشی…
نگاهی که فضای زیارت را عوض می کند
فضیلت مطالعه در حرم
گره های بزرگ علمی که در حرم گشوده می شود
کمی اصرار به درگاه حضرت معصومه سلام الله علیها
امام با زائرش انس می گیرد
عنایت امام رضا به شهید طهرانی مقدم
در زیارت باب توهمات باز نشود
قضیه مقام امام صادق علیه السلام در مسجد سهله
فرق اخبار و انشا در سلام به امام
سلام خدا به فاطمه الزهرا سلام الله علیها
منظور از سلام بهشتیان
گفتگوی بهشتیان از باب توصیف است نه لفظ
جایگاه سوره مسد در تجسم اعمال
حافظه بعد از مرگ فعال است
خاطره گویی بهشتیان
گفتگوی بهشتیان با جهنمیان
همه موجودات، جلوه سلام الهی
تسلیم در اندازه خود، معنای سلام
ملاقات امام، مارا در مدار سلام قرار می دهد
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد فعال الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین، من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و احلل عقدة من لسانی.
**[پاراگراف ۱: مقدمه و یادبود شهید]**
خوب، بعد از حدود دو ماه، بیشتر از دو ماه، این جلسه را دوباره محضر عزیزان هستیم و حالا اتفاقاتی در این دو سه ماه رقم خورد. جا دارد یادی کنیم از شهید عزیزی که از اهالی همین جلسه و همین محفل بود؛ شهید «سلمان امیر احمدی» که طی روزهای اخیر متأسفانه ایشان به شهادت رسید و به هر حال ضایعهای است شهادت این عزیز. تسلیت هم عرض میکنیم هم به همسر بزرگوار ایشان که همسر ایشان هم از افراد جلسه هستند و فرزندانشان و سایر اقوام و خویشان ایشان. انشاءالله روح بلند این شهید عزیز در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دعاگوی ما باشد و سلام ما را برساند. انشاءالله خوشحالیم که این جلسه مطهر شد به در واقع یاد شهدا. این محفل، محفل شهدایی بود همیشه و این هم در واقع یک اتفاق ویژهای است که خود جلسه صاحب شهید شد و به هر حال روح شهید حتماً حاضر و ناظر و دعاگوست و انشاءالله از برکات روح این شهید هم بهرهمند میشویم. به روح این شهید عزیز و سایر شهدایی که این ایام ناجوانمردانه و ظالمانه این عزیزان را از دست دادیم، یک صلواتی هدیه بفرمایید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
**[پاراگراف ۲: ورود به بحث زیارت امینالله و سلام]**
بحثی که خدمت عزیزان داشتیم، البته یک سال و اندی، یک سال و نیم فکر میکنم باشد تقریباً که این بحث را اینجا شروع کردیم. اول بنا بود خیلی مختصر؛ فکر میکردیم چهار پنج جلسه زیارت امینالله را میتوانیم یک مروری داشته باشیم. دیگر حالا وارد بحث که شدیم، دیدیم میطلبد. البته خیلی به نسبت آن چیزی که گفته شده، مطالب بیش از این است. جا دارد که بیش از این کار شود، ولی به هر حال هر چقدر ما بیشتر تأمل بکنیم و تعمق داشته باشیم نسبت به معارف این ادعیه و زیارات، بهره بیشتری میبریم.
**[پاراگراف ۳: زیارت امینالله، معرفی معصومین و حقیقت انسانیت]**
این زیارت امینالله، یک معرفینامهای است از معصومین؛ محتوای بسیار بلند و عمیقی دارد. دو تا از عبارات این زیارت شریف را یک سال و خردهای با عزیزان طی چندین جلسه گفتگو کردیم. حالا عبارت بعدی که انشاءالله آغاز میکنیم، خدمت این عبارت هستیم: «سلامی» است که در زیارت خطاب به هر کدام از این ائمه داده میشود. حالا در متن زیارت «السلام علیک یا امیرالمؤمنین» که این در هر زیارتی جابهجا خطاب به معصومی که زیارتشان میکنیم، نکاتی را انشاءالله در سلام عرض بکنیم که نکات خوبی است و انشاءالله باب معرفت باشد برایمان نسبت به اهل بیت عصمت.
**[پاراگراف ۴: امام به عنوان حقیقت انسانیت و مظهر سلام الهی]**
نکتهای که هم مقدمه است و هم یادآوری مطالب قبلی است، این است که ما در زیارت امینالله به ملاقات انسان کامل رفتیم. انسان کامل را داریم زیارت میکنیم؛ حقیقت انسانیت را داریم زیارت و ملاقات میکنیم. عباراتی که در این زیارت آمده، همه باید با این نگاه روی آن فکر شود. معصوم را، امام را به عنوان یک شخصیت تاریخی که حالا مثلاً یک وجوهی دارد، گاهی مثلاً ما نسبت به امام یک شخصیت مهربان، یک شخصیت گرهگشا نگاه میکنیم. امام، حقیقت انسانیت است. این نکته کلیدی است؛ باید به آن توجه داشت و این عباراتی که داریم میگوییم، همه امام را در آن مرحله و مرتبه دارد لحاظ میکند. خب، امام امین خداست در زمین؛ در مورد آن چندین جلسه گفتگو کردیم. امام حجت خداست بر خلق که این هم چندین جلسه گفتگو کردیم. حالا میخواهیم بحث بکنیم از اینکه امام مظهر سلام است. امام، امام کسی است که سلام بر او حاکم است؛ سلام همه وجودش را اشراف دارد و در بر گرفته؛ وجودش لبریز از سلام است.
**[پاراگراف ۵: سطحینگری به واژه "سلام"]**
خب، ما گاهی به همین الفاظ فقط به هم میرسیم: «سلام علیکم»، «سلام علیکم». دو تا لفظ، کلماتی رد و بدل میشود. خیلی عمق و پشتوانه چیزی ندارد دیگر؛ همین دو تا لفظ. این میتواند گاهی سلام باشد، گاهی میتواند دو تا بوق ریز باشد. چون بوق معانی مختلفی دارد، میدانید که هر بوقی دارای معنایی است. ممتد اگر باشد، مثلاً فحشهای خیلی بدی خورده میشود. یک بوق ریز، یک معنا دارد؛ دو تا ریز، سه تا بوق ریز ممکن است از باب تذکر باشد، مثلاً حواست باشد زیر ماشین. دو تا «سلام علیک» احوالپرسی، سه تا باشد مثلاً دارد احوال پدر و مادرت را هم میپرسد. یک کمی کشدار باشد، دست اینجوری روی بوق بگذارد، تق تق بکوبد؛ الان که نماد اعتراض شبها تو خیابان. سلام، یک چیزی از همین جنس است. حالا شما یا لفظش را میگویی یا بوقش را میزنی. به یکی میرسی، دو تا ریز میزنی، یک دست تکان میدهد، او هم دست تکان میدهد و میروی. این همان کار سلام است؛ همان سلام، بله.
**[پاراگراف ۶: عمق زیارت و ماجرای آخوند کاشی]**
خب، برای کسی که در حد ظواهر نگاه میکند، ظاهراً همین است؛ وسیلهای است برای ابراز محبت. حالا یا لفظ را میگویی یا حالا گاهی «سلام مخلصی نوکرم»، مثلاً همهاش یکی است. نه، این الفاظ پشتوانه دارد، حقیقت دارد؛ خصوصاً در فضای زیارت، در ارتباط با امام. آنجا که ما نمیرویم مثلاً دو تا بوق ریز بزنیم برای امام، دست تکان بدهیم و رد شویم. اینکه زیارت نیست؛ آنجا این الفاظ همه حاکی از یک مراتبی است، حاکی از یک حقایقی است، یک باطنی است؛ این را باید به آن توجه کرد. البته حالا برای امثال بنده، خب زیارت همین است؛ ما میرویم آنجا یک بوقی بزنیم بگوییم: «یا امام رضا، چاکریم».
گفتهاند که مرحوم آخوند کاشی بوده ظاهراً. کدام قضیه لطیف و قشنگی؟ دیدید که یک جوانی آمد توی مسجد اصفهان، یک نماز فَشنگیِ گُلهای خواند و ایشان گفت: «جوان، این چه وضعی بود؟ این چه نمازی بود؟» ایشان گفتند که بعد از یکی از بزرگان شنیدم که خود ایشان هم متأثر شد وقتی این را نقل کرد. «چه نمازیه؟» آن گفت: «شیخ، من اینجا آمدم فقط نماز بخوانم؛ به خدا بگویم: خدایا، من یاغی نیستم. لوازم برای این است.» ساعتی گریه کرد، هی به سر زد، هی خودش را زد، هی گریه کرد. «هی یاد بگیر، نماز برای این باید خواند؛ به خدا بگوییم: من یاغی نیستم.» از این به بعد هم خودش هم نماز میخواند: «خدایا، من آمدم بگویم یاغی نیستم، من یاغی نیستم.» به هر حال، حالا این هم یک مرتبهای از ابراز محبت در نماز در زیارت است. اگر به همین هم ملتفت باشد انسان که میآید یک دستی تکان میدهد که «یا امام زمان، یاغی نیستم». خب، این هم بالاخره یک مرحلهای است، ولی این زیارتها میخواهد ما را رشد بدهد، بهره ما را، نفع ما را از زیارت بیشتر بکند. بفهمیم کجا آمدهایم؛ بفهمیم.
**[پاراگراف ۷: عمق دریا و عمق زیارت]**
خب، شما ببینید دریا چقدر فایده دارد، چقدر نفع دارد، چقدر چیز برای عرضه کردن دارد؛ خیلی! یک وقت ممکن است یک کسی مثل بنده باشد، همه ادراکش از دریا آبتنی باشد؛ آن هم تازه در دریا خیلی نمیتواند. همان لب ساحل مینشیند، آب را برمیدارد، مستعار در آب قاطی میکند، بعد آب میآید میزند، دوباره همه را جمع میکند و میبرد. همین بازی میکند، کیف میکند. این هم یک سطح ارتباط با دریاست. یک وقتی هم کسی غواص، جوهرشناس میشناسد از کجای دریا چه جواهراتی پیدا میشود، چه منافعی دارد؛ این آب را مثلاً شیرین بکنند، تصفیه بکنند. کارهای مختلفی که میشود کرد، بهرهبرداریهای مختلفی که از این دریا میشود. هر چقدر انسان معرفت بیشتری داشته باشد، شناخت بیشتری داشته باشد، در ارتباطش با این دریا بهرهاش بیشتر میشود.
**[پاراگراف ۸: زیارت توریستی در مقابل زیارت عمیق]**
گاهی آدم زیارت میرود؛ بالاخره خوش میگذرد. یک چند روزی میرویم مشهد؛ مشهد هم که الان الحمدلله شهر توریستی-تفریحی دیگر. موجهای خروشانی میرویم و میگوییم: «یا امام رضا، یاغی نیستیم.» از تهران وقتی میرویم مشهد خیلی میچسبد؛ چون اجناس و وسایل ارزانتر است به نسبت تهران و آب و هوای آدم را عوض میکند و یک هتلی و اینها. مشهد هم که یک جنبه نوستالژیکی معمولاً برای ماها دارد؛ جنبه تاریخی، خاطرات بچگی و اینها. این هم خوب است؛ البته جلسهای صحبت کردیم، قضیه آن خانمی که به امام رضا گفته بود، [و] در خواب دید حضرت فرمودند: «خوشحالم که در شهر من به تو خوش گذشت.» خیلی هم ناراحت شد، شرمنده شد، دوباره برگشته بود مشهد زیارت. به هر حال، همین قدر ارتباط هم اثر دارد، ولی این ارتباط باید عمق پیدا کند.
**[پاراگراف ۹: امام زنده است]**
فضای زیارت، یک چیزی [مثل] یک در و دیواری که برویم آنجا مثلاً حالا یک دعایی بکنیم؛ حالا تازه این هم باز خودش عمیق است، معرفتی میخواهد که آدم بفهمد اینجا محل دعاست. دستی به ضریحی بزنیم و همین است دیگر؛ در همین حد این نیست زیارت. بین حضور و ممات امام، امام حی و امام مرده، هیچ تفاوتی نیست. این نکتهای است که چندین جلسه بنده که البته نمیفهمم، واقعاً نمیفهمم این حرف را؛ اگر میفهمیدم که اصلاً حالم یک حال دیگری بود. هی باید تکرار بکنیم که هی به جان آن بنشیند این حرف. واقعاً بین امام رضایی که مثلاً در دوران مأمون زندگی میکرد و این امام رضایی که الان شما میروید زیارت میکنید، هیچ تفاوتی نیست. بلکه این امام رضا، بالاتر، زندهتر [است]. «امام زندهتر» معنا ندارد، ولی به یک معنا دست و بال بازتر، فراغت بیشتر، گرفتاری کمتر؛ به یک معنا.
**[پاراگراف ۱۰: حضور امام زمان (عج) و فیض ایشان]**
«امام خوب من و...» اگر برویم محضر امام رضا (علیه السلام)، الان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شما باخبر بشوید مثلاً در یکی از این مساجد تهران امشب حضرت حاضر میشود. آن اهل معنا میگفتند که حضرت مقید هستند در مساجدی که به نام مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، حتماً نماز میخوانند، میروند مسجد. دور و بر هم حضرت دو رکعت نماز لااقل در آن خواندهاند؛ یکی از اهل معنا. خب، حالا مثلاً بفهمیم امشب مسجد در محل شما، مسجد شهدای بلوار آهنگ، مثلاً حضرت امشب آنجا تشریف دارند. من کار دارم امشب، فردا امتحان دارم. بعد میرویم با چه حالی میرویم؟ الان یک ساعت تا اذان مانده، حال شما چیست؟ یک کم تصور کنید؛ میخواهم بروم مسجد امشب، امام زمان گفتگو کند، فقط نماز، فقط بشود ببینیمشان. اصلاً ممکن است نتوانیم ببینیمشان؛ همین در مجلسی که حضرت هستند، خیلی هم شلوغ است؛ همین بیرون در حیاط مینشینیم فقط. و در مجلس امام زمان حاضرند.
حالا تصور کنیم که حضرت به همه آنها هم که در این جلسه حاضر بشوند، یک عنایتی هم بکند. آن عنایت هم محدودیت از جانب امام ندارد؛ از جانب امام محدودیت ندارد. یعنی فرض بفرمایید مثلاً شما سؤال علمی دارید، میخواهید بیایید از امام زمان بپرسید. مجلس شلوغ پلوغی است، بر فرض دارم عرض میکنم. خب، امام که این قدرت را دارد که سؤال شما را جواب بدهد؛ محدودیت از جانب امام نیست، محدودیت از جانب ماست. اگر بنده رفتم آنجا، امام میتواند این جواب را در من القا کند، میتواند این جواب را به من برساند به هر کیفیتی که بخواهد؛ بر کیفیتی که بخواهد. خب، کی از این فیض محروم میماند؟ این چه نگاهی است؟ مسجد رفتن چقدر متفاوت میشود! این حرم امام رضا (علیه السلام) که شما میروید، همین است، بلکه از این بالاتر. همین مثالی که عرض کردم، بلکه از این بالاتر. اینجا امام زمان میآیند یک نمازی بخوانند بروند؛ شاید متکفل این نباشند یا وظیفه نسبت به این نداشته باشند که بخواهند تک تک را عنایتی بکنند. توجه [شان] بنا دارند نماز بخوانند بروند. آنجا اصلاً امام در مقام فیض است، در زیارت در مقام عنایت، در مقام ریزش رحمت و رأفت.
**[پاراگراف ۱۱: عدم تفاوت ائمه و فضیلت زیارت قبور غریب]**
خیلی اگر آدم به این توجه بکند، زیارت مثلاً سامرا، عسکریین. بنده دیدم اعضای هیچ حسی معمولاً ماها نداریم، چون خب شناختی هم نسبت به این ائمه. یاد مشهد امام رضا (علیه السلام) افتادم. روضهخوان مثلاً کاروان را آورده، دیگر [میبینی] مردم اینجا [میگویند]: «پدر هست، پسر هست، جای امام رضا خالی». همه گریه میکنند. امام با امام مگر تفاوت دارد؟ مگر بین امیرالمؤمنین (علیه السلام) با امام عسکری (علیه السلام) تفاوت است؟ مگر بین امام حسین (علیه السلام) با امام هادی (علیه السلام) تفاوت است؟ مگر بین سامرا با کربلا تفاوت است؟ بلکه یک وقتهایی وقتی که این روایت یک مبنایی است که فرمود: «اگر حرم خلوت شود و غریب واقع شود، آن زیارت افضل زیارت میشود.»
**[پاراگراف ۱۲: قضیه زیارت پدر امام رضا و سامرا]**
پرسیدند که آقا، زیارت پدر شما ثوابش بیشتر است یا امام حسین (علیه السلام)؟ [ایشان] کامل الزیارات رفتند داخل خانه. دقایقی بعد برگشتند به حال منقلبی. فرمودند: «امروز زیارت پدرم علی بن موسی (علیه السلام) ثوابش از کربلا بالاتر است؛ چون پدرم امام رضا (علیه السلام) ظاهرش [کماست].» منطقه شیعهنشین نبود آنجا دیگر؛ به هر حال شیعه میخواسته زیارت بکند، کلی راه باید میرفت. افضل زیارات روی این مبنا [است]. امروز زیارت سامرا افضل زیارات است. عنایاتی که آنجا میشود. البته سامرا از جهتی افضل زیارات هست به خاطر سرداب سامرا، زیارت امام حی. بگذار در همان اعمال سرداب سامرا دارد؛ وقتی میخواهی وارد بشوی، باید از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اذن دخول بگیری. دیگر وقتی میخواهی وارد سرداب سامرا بشوی، همانجور که خانه هر کسی میروی، در میزنی، صدایش میزنی، سلام و علیک میکنی، اجازه میگیری وارد میشوی. سرداب سامرا، امام زمان را صدا میزنی، اجازه میگیری، وارد میشوی. منزل حضرت؛ هنوز هم منزل حضرت است.
**[پاراگراف ۱۳: ماهیت زنده بودن امام و مکان زیارت]**
اینها قضایای تاریخی نیست. بله، ما مثلاً میرویم قبر فردوسی، بعد مثلاً خانه فلانی بوده، مثلاً یک خانه تاریخی. خانه فردوسی، مثلاً خانه ملاصدرا در کهک، مثلاً. خب، اینکه الان دیگر اینجا رفتیم، ملاصدرا ظاهراً ندارد. البته باطناً دارد؛ آن روح همینجا حاضر است، آن مخصوصاً اگر روح از ارواح مجرد باشد، اشراف دارد، عنایت دارد، ظاهر خودش را میشناسد، توجه میکند. حالا بحثها و نکاتی عرض شد در این زمینه اینکه یک قضیه تاریخی که نیستش که اینجا سرداب سامرا یک اتفاق تاریخی افتاده، تمام شده و رفته. اینجا منزل حضرت بوده و هست و خواهد بود؛ هنوز که هنوز است منزل امام زمان، خانه امام زمان.
**[پاراگراف ۱۴: زیارت به مثابه ملاقات حیّ]**
خب، اگر شما مثلاً خانه بنده آمدید، چه کار کنید؟ عکسهای روی دیوار را نگاه کنیم؟ گلهای قالی را بشماریم؟ میخواهید من را ببینید دیگر؟ اگر بنده اینقدر قدرت داشتم که شما که آمدید منزل، بیایم ملاقات شما یا بیایم آن خواسته شما را برآورده کنم، طبعاً این کار را میکنم. مهمان منید؛ حق دارید. میهمان بر گردن میزبان حقی دارد. حالا شما منزل امام زمان که میروید، جدای از زیارت ائمه سامرا، خود سرداب سامرا را دارم عرض میکنم. شما منزل امام زمان که میروید، قصدتان چیست؟ آقا که غایباند و تشریف ندارند و حالا اینجا هم یک جای تاریخ [است]؛ یک نگاهی بکنیم، یک دوری بزنیم. بیایید آقا، اینجا منزل حضرت است. شما میهمان حضرتید؛ حق به گردن امام دارید. امام وظیفه شرعی و الهی دارند از شما پذیرایی کنند و دستشان هم که باز است، به عنوان میهمان خانه خودش از شما پذیرایی میکند. نگاه چقدر عوض میکند فضای زیارت را. دیوار میبیند، برمیگردد؛ این زیارت یک چیز دیگر است.
**[پاراگراف ۱۵: شهید صدر و مطالعه در حرم]**
مرحوم شهید صدر (رضوان الله علیه) بحث در این زمینه زیاد داشتند. مقید شده بودند یک ساعاتی شاید این را گفته باشم چند باری؛ من مطالعه که میخواستم بکنم، بروم در حرم بنشینم مطالعه کنم، خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام). حرم خلوت است، مثلاً جای مطالعه دارد یا ندارد؟ مسجد؟ حسینیه؟ حرم؟ کتابخانه؟ مثلاً خلوتتر هم هست. شهید [صدر] با خودش گفته بود، به کسی نگفته بود. یکی از نوابغ؛ شهید صدر از شخصیتهای استثنایی تاریخ شیعه است، رحمتالله [علیه]. با خودش گفته بود که این ساعت مطالعه را بروم کنار ضریح بنشینم مطالعه کنم. چند روز رفته بود، یک کاری پیش آمده بود، یک روز نرفته بود. همشیره ایشان، شهید بنتالهدی (غرق رحمتش کند) که خیلی مظلومانه و فجیع ایشان هم به شهادت رسیدند، خواب میبیند امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضرت میفرمایند که: «به محمدباقر بگو یک درسی صبحها با ما برداشته بودی، امروز غیبت کردی، نیامدی.» «نیامد زیارت»؟
**[پاراگراف ۱۶: ارتباط زنده با امامان و مثال ملاصدرا]**
بین امام زنده و مرده فرقی است؟ شما تصمیم بگیرید بروید پیش امام زمان زنده بنشینید، هر روز مطالعه کنید که حضرت حتماً القائاتی دارد. ملاصدرا به گرههای بزرگ میخورد. ما اسفار که میخواندیم، آن بخش «اتحاد عقل و عاقل و معقول» که بحث عجیب و غریبی است، واقعاً پوست آدم را میکند که آنجا خودش میگوید: «این بخش تیکه تیکه به صورت مقالات مینوشت، به نظمی که کتابش دارد، ننوشت. بعداً این را منظمش کرد.» از نقطه اول که شروع کرده به همین ترتیب آمده هفته به هفته جلو تا تمام شده، نه. ممکن است مثلاً جلد آخرش را سال پنجم نوشته، جلد سوم سال هفتم نوشته. مطالعه میکردی بخشهایی که حل میشده را مقاله میکرده، میگذاشته آنجا؛ آن بخشی که برایش حل نشده بود تا اواخر عمرش، «اتحاد عقل و معقول» که وسطها هم هست، بحث بسیار سنگینی است. خودش میگوید: «این با عنایات به من فهماندند.»
**[پاراگراف ۱۷: قضیه ملاصدرا و حضرت معصومه (س)]**
استاد ما اینجا [آقای] کرباسیان فرمودند که این قضیه معروف است که از کهک پا شد، آمد قم، به حضرت معصومه (سلام الله علیها) متوسل شد، از حضرت معصومه گرفت مطلب را. با توسل، مطلب [را] میگرفت. اصلاً تاریخ علم و فلسفه را عوض کرد این «اتحاد عقل». بین حضرت معصومه زندهای که سؤال شما را جواب میدهد با حضرت معصومهای که اینجا مزارشان است، هیچ تفاوتی نیست. بلکه آنجا شاید یک حجاب محرم نامحرم و یک مسائل اینشکلی باشد که الان دیگر همان هم نیست.
**[پاراگراف ۱۸: لطافت حضرت معصومه (س)]**
یکی از اهل معنا با گریه میگفت به کسی؛ ایشان برای بنده تعریف میکرد، آن هم منقلب بود وقت تعریف میکرد. گفت: «فلانی به من گفت: خیلی جمله لطیفی است.» گاهی بنده کنار ضریح حضرت معصومه (سلام الله علیها) باشم، یاد این قضیه گفتم، [با خود] گفتم: «خانمها احساسیاند، عاطفی؛ خیلی قدرت پافشاری و مقاومت در برابر اصرار ندارند. این بیبی را برو یک کم اصرار کن، سریع حل میشود. احساسی، عاطفی؛ اصلاً طاقت ندارد خانم؛ اصلاً یک کم بغض کنی، گریه کنی.»
**[پاراگراف ۱۹: امام زنده، حاضر و فعال است]**
ما مرده و زنده میرویم، یک در و دیوار را تبرک میکنیم، اینجا مثلاً برای دعا خوب است مثل مسجد. بابا، اینجا این وجود نازنین زنده است. این نکته اساسی است که باید بفهمیم: زنده است. هیچ فرقی ندارد این امام رضا (علیه السلام) با آن امام رضا (علیه السلام). «سلام میدَ، جواب میدَ، تُرد و سلام، تَسمَع کلام، تَشْهَد و مَقام.» حرف میزند، انیسالنفوس، انس میگیرد با تو. بابا، در مورد مردههای معمولی میگوید کنار قبرش که میروی، مرده در قبرش نشسته [است]؛ روایت حال مرده انس میگیرد با کسی. یعنی چه؟ بعد توجه میکند اگر پدر و مادرت باشد، برایت استغفار میکند، دعا میکند، خوشحال میشود، هدیه بهت میدهد. این پدر مادرهای معمولی اینشکلیاند. زیارت قبر محضر امام. بعضی مقید بودند مطالعهشان، درسشان، بحثشان محضر امام باشد. هر جا هم گره میخوردند، از درون سؤال میکردند: «آقا این چی میشود؟» جواب هم میگرفتند.
**[پاراگراف ۲۰: نمونههای درخواست مستقیم از امام]**
چطور شما از امام مادی وقتی میروی سؤال میکنی، جواب میدهد؟ مولود امروز امام صادق (علیه السلام). «آقا، ما که جا ماندیم، متأسفانه هیچی نفهمیدیم.» آدم وقتی دارد این را میگوید: «خوش به حال اونایی که زمان امام صادق بودند.» ما که نیستیم؟ ما چه چیزی نیستیم دقیقاً؟ الان از چه چیزی دقیقاً فاصله داریم؟ امام صادق نیست؟ ما نیستیم؟ کی نیست؟ دستش بسته است؟ او که هست، فیضش هم که جاری است، دست و بالش هم که باز است. درخواست نکردی، نپرسیدی. امام هم وقتی بود، مردم میپرسیدند تا جواب میگرفتند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «ما در مسجد پیغمبر نماز میخواندیم، آرزویمان بود که اَعرابی، یک اَعرابی از بادیه بیاید یک سؤالی بکند تا پیغمبر تفضلی بکند، حقیقتی را باز بکند؛ چون همین مردم نماز میخواندند، میرفتند.» خب، تا سؤال نپرسی که خبری نمیشود. سؤال مسائل علمیاش هم همین است.
**[پاراگراف ۲۱: شهید طهرانی مقدم و فرمول موشک]**
آن شهید تهرانیمقدم، قضیهای به کرات عرض کردم که اول با واسطه این را شنیدم، بعدها دیدم چاپ شد جاهایی. بعد در حرم امام رضا (علیه السلام) از یکی از دوستان که خودش شنیده بود از شهید تهرانیمقدم، اولین بار شنیدم که ایشان قضایای موشک و اینها را که خب الان موشکها همه داستان دارد وقتی که اقدام میکنند و اینها، میرود ایشان روسیه با برخی از این افرادی که تکنسینهایی که در این حوزه وارد بودند گفتگو میکند. درخواست میکند که مثلاً شما فرمولهای اینها را به ما بدهید، با این دوربرد مثلاً این فاصله ما اگر بخواهیم موشک بزنیم، این در سوختش فلان [است]؛ چه چه این چه میخواهد؟ مگر اینها را کسی در اختیار کسی میگذارد؟ این هم دلش میشکند، میگوید: «تو نمیدهی، میروم از امام رضا (علیه السلام) میگیرم.» مگر امام رضا (علیه السلام) به کسی فرمول موشک میدهد؟ امام رضا (علیه السلام) که ما در ذهنمان است، حاجت ممکن است بدهد؛ حالا زن بخواهی مثلاً. آن هم تازه امام رضا (علیه السلام) بدهد یعنی مثلاً حضرت دعا میکند برایت که مثلاً خدا انشاءالله زن خوبی نصیبت کند. پا میشود میآید سه روز حرم امام رضا (علیه السلام) مینشیند. میگوید: «من حالیام نمیشود، موشک از شما میخواهم.» (این قلم، اسم شهدا تخصصی ایشان است؛ اصلاح بفرما). شروع میکند، میگوید: «من آن چیزهایی که از فرمولهایی که بلدم و اینها، مینویسم، شما هدایت کن.» شروع میکند نوشتن، سیاه کردن؛ میرسد به اینکه آن فرمول آن چیست. یک کم مینویسد، خط میزند، دوباره مینویسد. این را مثلاً اینجوری هم میشود نوشت، اینجوری هم میشود نگاه کرد. یکی اینجوری مینویسد، هی چندین صفحه سیاه میکند. بعد دو سه روز، یکهو میبیند این فرمولش درآمد؛ از امام رضا (علیه السلام) گرفت.
**[پاراگراف ۲۲: قضیه عنوان بصری]**
موشک «اتحاد عقل و عاقل» جواب میدهند یا نمیدهند؟ سؤال شرعی دارم، از آخوند نمیپرسد، فقط از خود امام رضا (علیه السلام). نمازم را باید شکسته بخوانم یا کامل؟ باب توهمات هم نباید باز بشود در این قضیه؛ یک انقطاع و انکسار و خضوع و شکستگی و اینها هم میخواهد. قضیه جواب دادن اینجوری هم هست. عنوان بصری هم که آمد خدمت امام صادق (علیه السلام)، اول دکش کردند. امروز هم دارد؛ یعنی هر دو مناسبت بهش میخورد. امام صادق (علیه السلام) جواب نداد. رفت به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شد. عنوان بصری: «خدایا، این دل جعفر را به من منعطف کن.» دو رکعت نماز خواند، هدیه کرد به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کنار قبر پیغمبر. دفعه اول از او دکش کردند. دفعه دوم که آمد، در زد و خادم آمد و اینها منتظرش بودند. حالا این هم باز در حد فهم ماست، وگرنه اصلاً قضیه این نیست. خود امام دفعه اول دکش کردند، بعد در دلش انداختند پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متوسل شود، دوباره در دلش انداختند: «پاشو بیا.» بعد جواب گرفت. چه جوابی گرفت که در طول تاریخ همه جواب گرفتند؟ جواب کل نظام تربیت سلوکی و اخلاقی و معنوی با این چند خط حل شد برای همه. خلاصه، این باب اینشکلی باز میشود. همه کار هم امام است. این را به کرات همین جلسات عرض کردم.
**[پاراگراف ۲۳: غصه امام زمان (عج) بر ما و قضیه بشار مکاری]**
«استاد اخلاق فلان»، «اینها» میگوییم: «آقا، توسل امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف).» میگوید: «بله، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که سر خودشان.» «حاج آقا، ما را به آقا امام زمان.» یعنی چه؟ این هم اگر بخواهد چیزی بهت بگوید، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با دهانهای یک چیزی نصیب تو میکند. باز هم باید از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بگیری، باز هم از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ببینی. بیابانها مشغول عبادت و ذکر [هستند]، مزاحمشان اذیت میشوند و اینها. بابا، امام حی، حاضر، دستگیر، دلسوز، مهربان که غصه دارد بابت ما. غصه دارد بابت ما. الان پدر و مادر میبینند بچه درس نمیخواند، حالشان چیست؟ مادر استرس دارد، پریشان است. هر کاری از دستش بربیاید، یک جوری این را فلان [جایی] بیاورد بیرون، فلان معلم بگوید، یک نفر را مهمان کند، یک کتابی به این بدهد، یک جایی ببرد این بچه به درس بیفتد. بین نافله دوم و سوم بودم، هی آمده میگوید: «این درس نمیخواند.» بابا، این از پدر و مادر دلسوزتر است، آگاهتر است، بیشتر دارد اقدام میکند. او چه سحرها، چه نالهها، چه دعاها.
حضرت در مسجد سهله بودیم اخیراً. قضیه «بشار مکاری» را امام صادق (علیه السلام) که امروز روز میلادشان بود، به دوستان عرض میکردم. چرا خوب قضیهای است که کمتر شنیده شده. مقام امام صادق (علیه السلام)، اصلاً داستانش این است؛ متوجه باشیم، خیلی حالمان عوض میشود. میگوید که «بشار مکاری در کوفه». حضرت آمده بودند کوفه، امام صادق (علیه السلام). میگوید: «رفتم خدمت امام صادق (علیه السلام).» حضرت داشتند خرمای طَبَرزَد میخوردند، [نوعی] خرمای خیلی مرغوب و خوب و جنس خوبی. حضرت میل میکردند. من وارد شدم و حضرت فرمودند که: «یا بشار، اُدنا، بیا جلو.» گفتم که: «نه آقا، من حالم خوب نیست. من یک صحنه الان در خیابان دیدم، به همین ایام ما هم ربط دارد، به این قضایای اخیر هم ربط دارد؛ جالب هم هست.» «اما فکر میکنم مثلاً امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) کلاً شب جمعه کربلایشان را میروند و ساکت است، دخالت نمیکند، چیزی نمیگوید.» «میآید نمازش را میخواند، میرود.» «بعد رحلت ایشان.»
هی بشار مکاری گفت که: «آقا، من در خیابان که میآمدم، صحنهای دیدم، غیرتم جوشید، حالم بد است، نمیتوانم.» حضرت فرمودند: «به حقی علیک، به حقی که گردنت دارم، قسمت میدهم، میآیی اول از این خرما میخوری، بعد برایم توضیح بده که چه شد، چه دیدی، چه شده؟» گفتش که: «حالا داستانش مفصل است؛ حالا بخواهم بگویم، قضیه خیلی مفصل میشود.» گفت: «در خیابان که میآمدم، یک خانمی داشت رد میشد، پیچ خورد، افتاد زمین. زمین که خورد، گفت: «لعن الله ظالمیک یا فاطمه!» زمین که خورد، یاد زمین خوردن بیبی دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیها) افتادم. لعن کرد ظالمین [حضرت زهرا (سلام الله علیها) را]. «و رأیت جلوازاً»؛ دیدم این پلیسها و اینها آمدند با چوب و چماق تو سر این زن زدند، بردندش. لعن کرد ظالمین حضرت زهرا (سلام الله علیها) را.» میگوید حضرت تا این را شنیدند، گفتند: «کجاست؟» گفتم: «الان بردندش زندان.» اشک مبارک [شان].
**[پاراگراف ۲۴: ماجرای آزادی زن و بخشش امام صادق (ع)]**
دعا کنیم در این مسجد سهله. مقام امام صادق (علیه السلام) این است. فرمود: «یک نفر را میفرستی پشت در زندان برود آمار بگیرد این زن وضعیتش چطور میشود؟» با حضرت آمدم، دو رکعت نماز خواند، رفت سجده طولانی، گریه. صدای مبارکش اول میآمد، قطع شد، فقط صدای نفسش میآمد. بلند شد، فرمود: «پاشو برویم، این زن آزاد شد.» حالا قضیهاش این است که آن زن میرود آنجا و بعد آن مأمور، آن رئیس پلیسها میآید، میگوید: «چه شده؟» و اینها هم توضیح میدهد، «آزادش کنید.» همین که از در آمدم بیرون، آنی هم که فرستاده بودند پشت در زندان، آمد، گفت: «چه شد؟» گفت: «آقا آزاد شد؛ پولی دادند، مثلاً فرض بفرمایید ۳۰۰ هزار تومان.» حالا آن نرخ را گفته در روایت؛ روایت را هم مرحوم شهید اول در مزار نقل کرده. میگوید: «یک پولی دادند، مثلاً ۲۰۰ هزار تومان، ۳۰۰ هزار تومان.» حضرت فرمودند که: «میروی سلام من را میرسانی به این زن، تو میگویی جعفر بن محمد به او سلام رساند و این هم هدیه صله دادم به او.» آمدند به [او] دادند، تا شنید، غش کرد. «به من سلام [کرد و] هدیه برایم فرستاد؟ قبول نکرد پول را.» برگشت؛ این که واسطه بود به امام صادق (علیه السلام) گفت که: «آقا، این زن قبول نکرد.» حضرت فرمودند که: «اوضاع و احوال اقتصادی چطور است؟» بشار یا همان شخص گفت: «خیلی گرفتاری اقتصادی دارد.» از عفافش بود؛ زن قبول نکرد. میگوید حضرت مثلاً دفعه اول ۲۰۰، ۳۰۰ هزار تومان دادند، این سری ۷۰۰ هزار تومان دادند. [امام] محمد [صادق] داده، ناراحت میشود. برگرد که رفتم پول [را].
**[پاراگراف ۲۵: نقش امام زنده در دفع بلاها]**
در مسجد سهله با رفقا گفتگو میکردیم، گفتم: «حالا در کدام مشکلات ما، در چند تا از مشکلات ما از این نمازها امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در مسجد سهله خواندهاند، در مسجد کوفه خواندهاند، در کربلا خواندهاند، در نجف خواندهاند؟» تصوری نداری؟ آن زنی که در خیابان چادر از سرش کشیدند، حتماً امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) طبعاً ناراحت شدند، دعا کردند، واکنش نشان دادند. ما امام زمانمان، امام زمانی که در ذهن ماست، اینشکلی نیست. یک گوشهای برای خودش مشغول عبادت. کدام بلاها دارد به چه نحوی دفع میشود؟ چه عنایاتی به چه نحوی دارد جاری میشود از کانال امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؟ به دعای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به دعای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). امام زنده است، امام حاضر است، امام فعال است و امام مظهر سلام الهی است. بخشی است و بحثی است که باید انشاءالله شروع بکنیم، چند جلسهای در موردش صحبت بکنیم.
**[پاراگراف ۲۶: معنای حقیقی سلام از دیدگاه آیت الله بهجت]**
«السلام علیک»، این سلام بر تو، یک لفظ و تعارف و در حکم بوق ماشین و اینها نیست. آقای بهجت میفرمود: «گزارش طلبگی مفصلی دارد.» میگوییم «انشاء و اخبار». یک انشاء داریم، یک اخبار. مثلاً بنده به شما میگویم: «آقا، این را به شما فروختم.» اخبار میکنم. یک وقت انشاء میکند. اخبار میکنم یعنی واقع شده، خبر میدهم؛ فعل ماضی، تمام شده. یادآوری میکنم که بله، هفته پیش بهت فروختم. انشاء که میکنم یعنی با همین جمله دارم این خرید و فروش را انجام میدهم، منعقدش دارم میکنم. با همین جمله دارد فروخته میشود. میشود اخبار و انشاء. با آن آقا در مورد آن یکی گفتش که: «این تا آخر سال بیشتر زنده نیست.» آن هم اهل فن بود. گفت: «حاج آقا، اخبار کردی یا انشاء کردی؟» «اخبار یا انشاء کردی؟» یعنی این واقعاً همینقدر نوشته بودند و خبر داری میدهی؟ یا تو که گفتی اینطور شد، آن ولیالله تو که گفتی تمام شد، برش دادی که آخر سال بیشتر زنده نباشد؟ «اخبار کردی یا انشاء کردی؟»
**[پاراگراف ۲۷: سلام به امام، سلام خداست]**
این سلامی که ما به امام میدهیم، اخبار است یا انشاء؟ هم اخبار، هم انشاء. اخبارش خیلی عجیب است. دعاست برای همدیگر، دعا میکنیم. اخبارش [این است که]: آقا، شوخی نیست. «سلام بر تو»، سلام کی؟ سلام من یا سلام خدا؟ سلام من که چه خاصیتی برای امام، چه فضیلتی برای امام که سلام من به امام برسد؟ از یکی از مطالب آقای بهجت دارم عرض میکنم؛ البته ایشان خیلی اشاره مختصر و گذرایی به این قضیه داشتند. سلام من که نیست؛ سلام خداست. شما دارید میگویید: «سلام خدا بر فلانی.» دهان آدم میچرخد. شما وکیل و وصی خدایی؟ فامیل خدایی؟ کیای؟ چیکاره خدایی؟ از کجا داری خبر میدهی؟ سلام مگر میشود الکی خبر داد که خدا به فلانی سلام داده؟ قضیه معروف را شنیدید دیگر که جبرئیل آمد بعد از رحلت حضرت خدیجه (سلام الله علیها). خیلی روایت عجیبی است، خیلی محشر است. به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد که: «به فاطمه زهرا بگو که خدا، ان ربی، خدای من به تو سلام رساند.» که وقتی به حضرت زهرای پنج ساله، ظاهراً حضرت چهار ساله پنج ساله، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اللهم انت السلام و منک السلام.» جواب دادند: «تو خودت سلامی.» اصلاً سلام خود خداست؛ یکی از اسماء: «المُؤْمِنُ، المُهَیمِنُ، السَّلَامُ.» در اواخر سوره مبارکه حشر این آیه یکی از اسماء و صفات الهی است: «السلام». خدا خودش سلام، سلام مطلق خداست. شما دارید خبر میدهید: «سلام خدا بر فلانی.» دعا نیست ها، البته دعا اشکال ندارد. خبرش مگر کار سادهای است؟
**[پاراگراف ۲۸: حقیقت سلام و تسلیم]**
آقای بهجت میفرمود که این جمله اگر انسان نفهمیده باشد، روشن نشده باشد برایش که خدا به کسی سلام داده، اگر در مورد کسی به کار ببرد، میشود افترا بر [آن]. این سلامی که ما در زیارات به اهل بیت میدهیم، این خیلی مرتبه بالایی است. شما دارید خبر میدهید از اینکه من میدانم و یقین دارم و خبر دارم که خدا به تو سلام داد. حالا خدا به کسی سلام میدهد یعنی چه؟ مثل یک سلامهای ماست؟ کلاه تکان میدهیم، دست تکان میدهیم، از تویش دو سه شی پول در نمیآید. چاکرم، مخلصم، زیاد. هیچ خاصیتی نیست تویش. همه فقط «سلام علیکم حاجی»، «مخلص چاکرم»، «مخلصم»، «زیاد داشتیم». بعد میگفتیم: «آقا، مثلاً دیسک کمر دارم، من هم که امتحان دارم آخر هفته. چاکرم و مخلصم و نوکرم و اینها، در عمل هیچی نیست.» اینکه نشد سلم. که یعنی من در مشت توام. اگر سلام من به تو باشد، اگر سلام خدا باشد، باز یک معنای دیگری است. خبر داریم میدهیم از اینکه سلام بر تو است؛ همه وجود تو را احاطه کرده سلام الهی. سلام الهی آن حالتی است که خدا به تعبیر برخی بزرگان، تسلیم او کرده [است]. یک سلام از جانب ما به خداست. سلام ما به همدیگر.
**[پاراگراف ۲۹: سلام در بهشت و آیات قرآنی]**
البته این بحث سلام، آغاز یک بحث مفصل است؛ شاید ۱۰ ۱۵ جلسه همین دوباره وقت ما را بگیرد. یک وقت ما به همدیگر سلام میدهیم و در بهشت هم میفرماید که: «لا یسمعون فیها لغوا ولا تأثیما سلاماً سلاماً.» در بهشت حرفی که دائماً بین اینها رد و بدل میشود چیست؟ آقا، سلام یعنی چه؟ در را وا میکند، هی «اکبر آقا، سلام.» «الحمدلله، سلام علیکم.» میخواهد برود، «الحمدلله رب العالمین، آخر دعوانا الحمد». لفظ و اصطلاح و عبارت که نیستش که. این توصیف هر گفتگویی است که اینها با همدیگر دارند.
**[پاراگراف ۳۰: سوره صافات و تجسم اعمال]**
خب، از گفتگوهای بهشتیان قرآن نقل کرده؛ دور هم نشستهاند در سوره صافات. خیلی زیباست که خیلی هم مطلب دارد؛ متأسفانه ابعاد اینشکلی این آیات کار نشده. بنده یک زمانی فکر میکردم که مثلاً اگر بخواهیم بگوییم پایینترین سوره قرآن کدام سوره است، باید بگوییم سوره «تبّت یدا»؛ بریده باد دو دستان [او]، زنش هم هیزمکش است. اینها دیروز پریروز بود؛ یک کم نشستم با نگاه تجسم اعمال این «حَمّالَةُ الحَطَب» روی آن کار کردم، داشتم دیوانه میشدم. «حَمّالَةُ الحَطَب»، این الدوام در عالم برزخ، در عالم مثال دارد هیزم میکشد؛ یعنی چه؟ خیلی سنگین بود؛ اصلاً گفتم: «خدایا، این که بزرگترین سوره شد!» که سادهترین سوره قرآن است، خیلی محتوا دارد. تا سوره صافات میفرماید که دور هم نشستهاند بهشتیها، خاطرهگویی بهشتیها با هم خاطره میگویند. میگوید: «کان علی قرین.» «ما یک رفیقی داشتیم، بچه مدرسهای، همکلاسی، بغلمان مینشست.» «راستی از او چه خبر؟» حافظه را در بهشت داریم؟ بحثهای عمیق معرفت نفس، روانشناسی صاف میشود. همین که میمیرد، یک دیتای جدیدی میآید؛ ننه بابااش هم دیگر نمیشناسد، همه را میشناسد. یک کسانی که تا جد چهل [نسل] و حافظه. تازه آدم میفهمد که حافظه یعنی چه. همه اینها ذخیره شده بوده، همه را دارم به یاد میآورم. اصلاً دارم یادم نمیآید، بخواهم بهم بفهمانم. دارم همکلاسیمان چی شد؟ فلانی چه خبر؟ در بهشت اینها خیلی نکته دارد.
**[پاراگراف ۳۱: خاطرات بهشتیان و سرنوشت رفیق جهنمی]**
«سلامت، سلامت.» سلامش کجا بود؟ «کان علی غریب قرین.» خبرش نیست کجاست؟ سوره صافات همه اینها را حکایت میکند. جهنمش را نشان میدهند، خود اینها را در جهنم نشان میدهند. این میرود، شروع میکند گفتگو کردن که: «مگر من و تو با هم رفیق [نبودیم؟]» آیهاش را پیدا کردند، آوردند. میگوید که اینها مینشینند بهرههایی که دارند، متقابلین و اینها. سوره صافات، آیه ۵۱: «قالَ قَائِلٌ مِنهُم». چقدر این آیات عمیق است! چقدر مطلب! یکیشان برمیگردد میگوید که: «إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ». «من یک رفیقی داشتم، یقول انک من المصدقین.» «باورت میشود؟» آیا در روایات هرچه هست، پشتش را بند تفسیر میکند. این [رفیق] ارزشی بوده به این قضایا. میگوید: «تو دنیا بودیم، یکی بود مصدقین؛ تو واقعاً این حرفها باورت میشود؟» این در بهشت یادمان میافتد. یکهو یادمان میافتد. «تو بهشت میمیریم، پودر میشویم، خاک میشویم، باز حساب کتاب داریم؟» «قالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ». این بهشتی به بقیه میگوید: «از این خبر دارید؟ حوصله کنید.» «فَاَطَّلَعَ»؛ اراده میکند بفهمد این کجاست. خود این که از او یاد میکند: «فَرَعَاهُ فِی سَوَاءِ الْجَحِیمِ». میبینی وسط جهنم. خود قرآن است. «قالَ تَاللَّهِ إِن کِدتَّ لَتُرْدِینِ». خطاب میکند بهشتیه به جهنمیه. میگوید: «به خدا، نزدیک بود من را از راه به در کنی.» «وَ لَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَکُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ». «اگر نعمت خدا نبود، پیش تو بودم.» «أَفَمَا نَحْنُ بِمَیِّتِینَ». «نمُردیم، إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَیٰ وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ». «دیدی مرگ را؟ دیدی عذاب را؟ دیدی حساب و کتاب را؟» «إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». «أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ». آیاتی که بعدش دارد که این بحثهای شیاطین و اینها را هم دارد. «طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ». میگوید این درختی که درخت زقوم، شکوفههایش شبیه سر شیطان است. میوهای که شما شکوفه میبینید، تمثال چهره شیاطین است.
**[پاراگراف ۳۲: همه چیز در بهشت "سلام" است]**
«سلاماً سلاماً» وصف است، نه محتوا. میگویند اینها هرچه که بگویند، سِلم است، سلامت است؛ امان در سلامت سایه انداخته. «سَلَامٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍّ رَّحِیمٍ» که این از آیات استثنایی است و آثاری هم دارد. قرائت این آیه در سوره مبارکه یاسین، یک دستورات خاصی برخی دارند، آثار خاصی دارد این آیه. میگویند قلب قرآن یاسین، قلب یاسین این آیه است: «سَلَامٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍّ رَّحِیمٍ». که خدا در بهشت به بهشتیها سلام میدهد. در برخی روایات دارد که ۴۰ سال اینها غش میکنند سلام خدا وقتی به آنها داده میشود. وارد بهشت که میشوند، خدا به اینها میگوید: «سَلَامٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍّ رَّحِیمٍ». «سلامی از جانب رب رحیم». همه غش میکنند، مست و پاتی. خدا به اینها سلام داد. همه این فضای بهشت را این سلام پر کرد. این خاطرهگوییشان هم سلام است. آن حورالعینشان هم که حالا ایشان قضیه حورالعین را نصفه گذاشتند، در خماری کامل بگویید، منتشر کنیم. حالا حوری دارد و اینها، خیلی قشنگ است. حالا یک وقتی اگر حوصله داشتی، انشاءالله یک چند جلسهای این را بفرمایید، استفاده کنید. آن گفتگو با آن حوری هم سلام، آن مراوده هم سلام، آن شرابش هم سلام است. آن ارتباط مطلق، ارتباطاتی که در بهشت است، همه اینها سلام است. همه اینها سلم است، همه اینها جلوه سلام الهی است، همه اینها جلوه تسلیمکنندگی خداست، جلوه تسلیمشوندگی. هیچی نسبت به چیز دیگر خراش ندارد، تیغ ندارد؛ همهاش سلم است.
**[پاراگراف ۳۳: سلام در ساختار هستی]**
ساختار هستی، ماه و خورشید با همدیگر در سِلم کامل. الان میگوید: «سلام ماه و خورشید در سِلم محض نسبت به همدیگر برای اینکه جفتشان تسلیم یکی دیگرند.» معین کرده جای اینها نسبت به همدیگر، تعیین کرده جانمایی کرده؛ به این گفته: «تو اینجا»، به آن هم گفته: «تو آنجا». اینها هم جفتی تسلیم خدایند؛ چون جفتی تسلیم خدا، نسبتشان با همدیگر شده: «سلاماً سلاماً». یک ذره این در حریم او دخالت نمیکند. اصلاً آیه قرآن هم هست، دیگر چی میگوید؟ که میگوید برزخی که خورشید و ماه هیچکدام تجاوز نمیکنند نسبت به آن یکی. آزاد نیست که اذیتش کنیم. بگوییم از حفظ بخواند. آیه میگوید: «لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ». بهشت اینجوری است. ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر با هم در یک دهکده جمع بشوند، سر سوزن اینها با اختلاف با هم نمیخواهند. یک کلمه تنش بین اینها [نیست]؛ هرکی جایش مشخص است. با آن سلاماً سلاماً.
**[پاراگراف ۳۴: نتیجهگیری و دعا]**
انسان کامل کسی است که در قله سلام است. ملاقات انسان کامل، جای زیارت، جایی است که ما را باید در مدار سلام قرار بدهد. این چکیده بحث تا اینجا. انشاءالله شبهای بعد، جلسات بعد. ببخشید اگر کمی طولانی شد، خسته شدید. و انشاءالله که سلام و درود الهی نصیب این شهدای عزیز و بزرگوار، خصوصاً شهید سلمان امیر احمدی، همه شهدایی که عکسشان، اسمشان در این محفل هست و حاج آقای مدیر عزیزمان توفیق داشتند که قلم بزنند در توصیف این شهدای عزیز. خدا انشاءالله [میفرماید]: «سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار.»
حالا این تعابیر سلام در قرآن خیلی تعابیر [زیادی دارد]، خصوصاً سلامهایی که مستقیم از خدا [میآید]. چون گاهی ملائکه به اینها سلام میدهند، گاهی مستقیم از خدا سلام دریافت میکنند. آن دیگر اصلاً دیوانه کننده است و شهید خدا را ملاقات میکند و دریافت سلام میکند از [او]. قابل فهم نیست؛ یعنی این است که «قهقهه مستانه» که امام خمینی (ره) فرمود، اینجاست. حالتی که آن ارتباط خدا را در این وضعیت ملاقات بکند کسی. خدا انشاءالله نصیب ما بکند این وضعیت سلام را و سلام الهی انشاءالله شامل حال ما بشود. و سلام و درود خدای متعال بر همه شهدا، روح علما و بزرگان و این بزرگانی که این چند وقت از دست دادیم: آیتالله ناصری (رحمة الله علیه) و همه این جمع. انشاءالله همهشان بهرهمند از سلام الهی باشند. خداوند متعال انشاءالله با فضل و کرمش در فرج آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل بفرماید. و صلی الله علی سیدنا محمد.