حج، قصد همراه حرکت
باطن حج
حج، حقیقت همیشه جاری
توجه به مکه، مقصود و مقصد
هشتاد سال رو به قبله
کعبه، تاثیرعجیب در توجهات
چرا منبر پیامبراکرم(ص) پشت به کعبه بود؟
اتصال به ملکوت ناری
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
**الحمدلله رب العالمین، صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آل محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی أعدائهم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.**
**رب اشرح لی صدری و یسر لی أمری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته علی عباده.**
***
عرض شد: "حجت" کسی است که سیر حج را طی میکند. ماده "حج" به معنای قصدِ ملازم با حرکت است؛ یک چیزی را قصد میکنند و به همراه این قصد، حرکت میکنند. وقتی قصد خانه خدا را میکنند و به این قصد حرکت میکنند و این حرکت، گفتیم ظاهرش حرکت به سمت کعبه است، باطنش حرکت به سمت خداست. و آن کسی که این باطن را سیر میدهد، حجت است. حجت کسی است که "یُحَجّ" (یعنی به واسطه او حج انجام میشود). به واسطه او این عملیات حج واقع میشود.
حج اختصاص به این مناسک خاص در یک وقت خاص ندارد؛ مال همیشه و همه جاست، یک حقیقت دائمی است. حالا جلویش موسم حج و این ایامی است که الان در آن هستیم و ایام حج است. وگرنه شما هر نمازی هم که میخوانید باید رو به کعبه باشد. هر جنازهای که دفن میکنید، رو به کعبه دفن میکنید. دائماً همه مناسک شرعی روزانه ما جوری تنظیم شده که در آن توجه به کعبه نهفته است. میخواهی تخلیه بکنی؟ رو به کعبه نباشد، پشت به کعبه نباشد. بقیه رفتارهایی که مستحب و مکروه و واجب و حرام و اینها هستند، متناسب با کعبه (جهت کعبه) هستند. توجه به این مقصود و این مقصد، به عنوان رکن ظاهر شریعت است. حج و کعبه محور تمام این احکامی است که ما در شریعت داریم انجام میدهیم.
وضو میگیرید، مستحب است رو به قبله باشید. میخوابید، مستحب است صورت رو به قبله باشد. مینشینید، مستحب است رو به قبله باشد.
***
در همین تهران، یک وقتی ما چندین سال پیش خدمت کسی رسیدیم. اهل دل دیده میشد، اهل معنا دیده میشد. البته توسط منافقین اول انقلاب مورد سوء قصد واقع شده بود و اختلالاتی پیدا کرده بود. چند سالی است که به رحمت خدا رفت. چند نفر از دوستان بودیم، موضوعیتی نداریم در این قضیه. یکی از دوستان میخواست روضه بخواند، گفت: «آقا، قبله کدام سمت است؟» ایشان همانجا که نشسته بود با دست اشاره کرد. بعد آن [دوست] گفت: «یعنی قبله این طرف است؟» [آن آقا] گفت: «۸۰ سال است رو به قبله نشستهام.» ۸۰ ساله! منظورش این است که هرجا من نشستهام، تو بفهم قبله [آن جهت] دیده شده است، به طرز عجیب و کرامتآلود. حتی اگر جای قبله را نمیدانستند، هرجا که در هر خانهای میرفتند، وقتی مینشستند، [اگر] تأمل میکردی، رو به قبله [مینشستند]. آن آقا گفته بودند که: «آقا، قبله را کج ایستادهاید برای نماز؟ [من] که دارم میبینم کعبه [است]! کعبه!» خدای متعال همچین اثری به آن [کعبه] بخشیده است؛ مرکز توجه است و عجیب هم در توجهات اثر دارد. یعنی همینی که انسان در هنگام نماز رو به قبله میشود، همین خودش توجه میآورد. همین رو به قبله نشستن [نیز چنین است].
پیغمبر موقع سخنرانی پشت به قبله مینشستند [و] مردم رو به قبله مینشستند. [اما] منبر پیغمبر [بر خلاف] وهابیها [بود]: سخنران رو به قبله مینشیند، [در حالی که] همه پشت به کعبه مینشینند. ۵۰۰ نفر پشت به کعبه [اند و] یک نفر رو به کعبه. بعدش هم پیغمبر که پشت به کعبه مینشست، رو به مردم مینشست. این استعاره است. استعاره از این است که: «میخواهم روی شماها را برگردانم به کعبه. من که خودم رویم به کعبه است، [این کار را] خودم کردم.» اینجا برعکس همین کارهایی است که شیطان مدیریت میکند. خب، ایشان [وهابیها] که نمیفهمند. به همهاش هم تعبیر دارد. اینی که پشت به کعبه مینشینند، کاملاً درست است؛ برای اینکه میخواهند به حرف این آقا گوش بدهند، همه باید به کعبه پشت کنند. واقعاً درست است، حقیقت قضیه همین [است]. و این توجهها را همه را از کعبه برمیگردانَد. خطیب وهابی وقتی صحبت میکند، حقیقت قضیه همین است، باطن قضیه همین. خودش نمیفهمد، یک دستی از ملکوت ناری البته دارد مدیریت این میشود.
***
رکن همه این ظواهر، رکن همه بطون و باطنِ همه این [است]. حجت، این حج [است]. آن حجت، حجت است. "علی عباده". امام کارش بردن است. امام رهبر و راهبر [است]. راهبر را هم ماها فکر میکنیم مثلاً میگوییم رهبر. اصطلاحاتی است که اینها تمثیلی و مجازی است دیگر. مثلاً فلانی رهبر این مجموعه است؛ رهبر شوروی، رهبر کمونیستها، رهبر فلان. رهبر او اصلاً خبر ندارد [که] در زیر مجموعه [اش] چه [چیزی] دارد رقم میخورد. اینجا تعبیر "رهبر" اصلاً تعبیر مجازی است. لذا اصلاً در مورد غیر امام زمان، در زمان غیر امام، اصلاً تعبیر رهبر، تعبیر صادقی [نیست]. مجازاً کلمه "امام" هم مجازاً درست است. در مورد امام جماعت هم امام هست ولی مجازاً امام است. امام جماعت امامی است که در تک تک این مأمومین خودش ایجاد توجه کند و تک تک را با نماز خودش ببرد.
درس اخلاق نمیدهد [که بگویید]: «پله ورودی مسجد، نماز [را] چکار کنیم؟» بعد یکی از اساتید، یکی از بزرگانی که آنجا بودند، تفسیر میکردند که: «تو میخواهی درس اخلاق بشنوی که بفهمی یا نفهمی؟ که عمل کنی یا نکنی؟ که اخلاص داشته باشی یا نداشته باشی؟ که اثر کند یا نکند؟ این [امام] میخواهد با نمازش آن اثر آخر را در تو ایجاد کند. کارش نماز است.» و اشراف به همه مأمومین دارد و در نمازش همه مأمومین را دارد با خودش میبرد. امام، امام جماعت [است]. که این هم باز دوباره به تعبیر دقیقش، باز هم آقای بهجت هم [میگفتند] مجازی است. لذا میگوید هر نمازی که شما میخوانی، متصل میشود به نماز امام زمان. این مجازی نیست، این حقیقت است.
***
شما هر ساعتی از شبانهروز که نماز بخوانید، نمازت متصل میشود به نماز امام زمان. ما چون ذهنمان حسگرایانه و مادی است [فکر میکنیم]: «امام زمان که نمازشان ۱۰ دقیقه [است]. نماز که نمیخوانند [که]. الان حضرت خوابند [و] حضرت نماز ظهرشان ۱۰ دقیقه، یک ربع، ۲۰ دقیقه [طول میکشد]. اصلاً نه، نیم ساعت طول بکشد، یک نیم ساعت خاص است دیگر. ۱۲ و نیم شروع میکند تا یک. حضرت خوابند، خواب قیلوله بعد از ظهر. مثلاً [نماز] دور کعبه من وصل میشود؟» خب، ما ذهنمان مادی است، فکر میکنی مثلاً امام زمان نمازش این شکلی است؟ بابا، "الذین هم فی صلاتهم دائمون" [کسانی که در نمازشان همواره پایدارند]. دائمون! او دائماً در نماز است. البته آن نمازش یک وقتهایی در آن قالب [یعنی قالب نماز رسمی] قرار گرفته. گاهی قالبِ نماز هم هست، گاهی قالب نماز نیست ولی "رجالٌ لا تُلْهیهِم تجارة ولا بیع عن ذکر الله و اقام الصلاة" [مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز باز نمیدارد].
یعنی چی؟ کاسبی مانع نمازش نمیشود. یک معنای ظاهری چیست؟ یعنی اذان که میگویند، کاسبی [را رها میکند و] میرود نماز میخواند. خب، این که مال مشت تقی و قصاب سر کوچه و اینها است. این که آنقدر ما در بازار مسلمین داریم همینجور [که] اذان میگویند میرود نماز که نشد. [بلکه] "لا تُلهیهم..." [یعنی] کاسبی [مانع میشود از اینکه از] نماز نیفتد. از کدام نماز؟ از آن نماز "فی صلاة" (در حال نماز بودن). معلوم است آقا. پس امام دائم در نماز [است]. امام روح نماز است. "أنا صلاة المؤمنین وصیامهم" [من نماز مؤمنین و روزه آنها هستم]. من نمازم، من روزهام، من حجّام، من زکاتم. این "من" هم منظور فقط امیرالمومنین نیست، امام [یعنی] امام روح است.
***
هر نمازی که میخوانی متصل به امام زمان است. به هر میزان توجه که داری، آن توجه را کی در تو ایجاد میکند؟ مهندس نماز تو کیست؟ ولی نماز تو کیست؟ کی بر نماز تو سوار است؟ منفکایم از حجت امام زمان، جدا داریم زندگی میکنیم [و] خبر نداریم که. این فتوایی که [امام] میدهد [و] در زندگی آدم [مؤثر است]؛ امام جماعت خبر نداری از نمازی که میخواند؟ بعد دارد چه اتفاقاتی میافتد در پیرامونش؟ در همین مأمومین چه اتفاقاتی میافتد؟ امام نیستش که! امامی نیست [جز او]. همه نمازها امام [دارند]. همه نمازها. شما فرادا هم که بخوانید: "المؤمن صلاته وحده جماعة" [نماز مؤمن به تنهایی، جماعت است]. نماز فرادای مؤمن هم جماعت [است]. این چند تا معنا [دارد]: جماعت به حسب اینکه این [فرد] خودش به جماعت مسلمین بند [است]. جماعت به حسب اینکه ملائکه بهش اقتدا میکنند. جماعت به حسب اینکه این به امام اقتدا میکند. امامِ همه نمازها، امام زمان است. اجتماع حواس است، اجتماع در واقع توجه منفرد شده [است].
غرض اینکه امام این است. امام کارش بردن است. امام رهبر به این معنا نیستش که ما یک رهبر داریم، یک رهرو داریم، اینها از هم جدا [اند]. خبر ندارند این [رهرو] چقدر عمل کرده، کجاست. امام رهبری است که میبرد. از همه قدم به قدمی که تو در این مسیر داری میروی، خسته میشوی، زده میشوی، کم میآوری، میلغزی، همه را خبر دارد. ۱۰۰ قدم جلوتر [از] تو خبر دارد. راههایی که قرار میگیری، خبر دارد. انتخابهایی که میکنی، خبر دارد. محصول انتخاب چیست؟ بعد از آن انتخابها صد تا دوراهی دیگر مواجه میشوی، همه را خبر دارد.
نمونه عرض کردم دیگر. امام رضا علیه السلام فرمودند [اگر] بشنوم: «فرمود [اگر] بشنوی، یک سال سردرد میشوی.» صدای شبه [آن] از سفیر، شبیه صدای سوت بود. بعدش هم یک سال سردرد [شدی/میشوی]. همه را میداند. الان اینجا در این دوراهی آثار [و] یک آثار خاص [دارد]. نماز مغرب را میخوانی. برای نماز عشا مجدد میروی وضو میگیری. این کفاره آن لا و لاهای اضافی است که گفتی. "نه به خدا"، "نه به خداها" که میگوییم، "نه والا". این کفاره آن است. اثرات خاصی دارد، این هم یک اثرات خاصی دارد. چه خبر است؟ الکی نیست. امیرالمومنین: «راههای آسمانی [را] بهتر از راه زمین بلدم.» راه آسمان چیست؟ همینها است. آن کوچه "لاوالله" بنبست [است]. یعنی تو آن کوچه بنبست کردی راه را. یک چیزی که راه را وا میکند، این وضو بین نماز مغرب و عشا است. این از سرش رفع آن گناه خاص است.
***
یکی از اساتید روز میلاد امام رضا نکتهای فرمودند. خیلی اصلاً روزی عجیبی بود. این نکته را گفتند: «توی زیارت جامعه این جایش را یاد کن.» میگویم که: «با این عبارت، [چه طور] نتوانید یاد نکنید؟» در زیارت جامعه کبیره خطاب به امام [میگوییم]: «یا ولی الله، إنّ بینی و بین الله ذنوباً لا یُؤتی علیها إلا رضاکم.» ما بعضی از گناهها از خودمان داریم و هیچرقمه هیچ راه حل، راه مداوا، راه درآمدن از گرفتاری هم نداریم. ظاهراً حتی با استغفار هم برطرف [نمیشود]. «لا یُؤتی علیها إلا [رضاکم].» آقا، چیست معنایش؟ شما روحانیون چی میگویید؟ علما میگویید حصر است. حصر میگویند چیست؟ مفهوم دارد. مفهوم دارد یعنی چی؟ یعنی این است و جز این نیست. «لا یَأتی علیها إلا رضاکم.» من یک سری گناهها دارم، هیچرقمه حل نمیشود، مگر به واسطه رضایت شما. هیچرقم حل نمیشود، یعنی حل نمیشود. یعنی با استغفار هم حل نمیشود. یعنی با نماز جماعت حل نمیشود. یعنی با کربلا رفتنم حل نمیشود. یعنی با صله رحم حل نمیشود. با محبت والدین حل نمیشود. هیچ راهی ندارد. چه گناهی است؟ نمیدانی. آن دیگر آن خط آخر است، قدم آخر، خاکریز آخر است. هیچ کاریش نمیشود کرد. یک راه دارد: «إلا رضا» [جز رضایت]. آنقدر [که] یک سر سوزن راضی که میشوید، همه را حل میکند، تمام میکند.
«أنا بینی و بین الله عزوجل ذنوب لا یُؤتی علیها إلا رضاکم.» مصداق بارز و کاملش امام رضا علیه السلام [است] که رضای خداست، و [نیز] رضای امام جواد علیه السلام [اینگونه است]. بعد به هر نحوی، چه شکلی راضی میشود؟ نوک مظهر سریعالرضا [است] دیگر. «یا سریع الرضا» [ای سریع الرضا]. دعا [کنی] راضی بشود. ممکن است آدم کارهایی هم بکند، رضایت حاصل نشودها! رضایت حاصل [نشود]. بحث پیچیدهای است.
***
امام کارش بردن است. امام میبرد. امام اشراف دارد. امام از جیک و پوک ما خبر [دارد]. الان کجاست؟ چکار کرده است؟ این یک کلمهای که گفت، چقدر عقب افتاد؟ چقدر جلو افتاد؟ این رزق بهش رسیده بود، دو قدم فاصله داشت. با این کلمه، فاصله شد ۲۰۰ [قدم]. آن یکی ۲۰۰ قدم بود، با این دو کلمه شد ۲۰ قدم. این ۲۰ قدم را اگر فلان کار را تنگش بیندازد، میشود دو قدم. این را نیندازد، میشود ۲۵ قدم. آن کار را اگر خواست انجام بدهد، اینجوری انجام بدهد، اینطور میشود. آنطور انجام بدهد، آنطور میشود. بعدش که انجام داد، اگر فلان حس بهش دست داد، این دوباره ۲۰ قدم برمیگردد. کنترل کرد، میماند. مراقبت بیشتری کرد، دو قدم جلو میرود. دائماً این حالت انسان، رفت و آمد انسان جاری [است]. بله، بله. همین. همینی که گناه [است]، خودش ناراضی کردن امام است دیگر. امام ناراضی میشود. "لا یَرْضَی لِعِبادِهِ الکُفْرَ" [خداوند کفر را برای بندگانش نمیپسندد]. آیه [میگوید] خدا هیچوقت رضایت به معصیت ندارد. رضایت به کفر ندارد. رضایت به کفران [نعمت] ناراضی میکند، محروم [میکند].
غرض این است که امام میبرد. ما فکر میکنیم یک روایتی است، میخوانیم، عمل میکنی، رشد میکنی. اهل بیت گفتند. حالا بعضیش به ما رسیده، بعدش هم نرسیده. ای خدا چکار کنم؟ آنهایی که به ما نرساندند. بابا، اینی که نرسیده، این هم حساب و کتاب داشته. این هم در چنگ همان کسی بوده که اینها را بهت رسانده. این هم که رسیده، رسانده. بعد روایت در کتاب هست، یک وقت فلان جا، فلان وقت به تو میرسد. این هم مدیریت دارد [که] کی به تو برساند؟ این هم مدیریت دارد [که] کی به تو برساند؟ این هم مدیریت دارد. خیلی عجیب است ها! خیلی بحث امامت بحث عجیب و غریب [و] خیلی پیچیدهای است. "أَحْصَیْناهُ فی إمامٍ مُبین" [همه چیز را در لوح محفوظ شمارش کردهایم]. همه حقیقت را به خدا اینجا جمع کرده است. یک امام میگوییم، یک امام میشنویم. امام! بابا، میفهمانَد بهت. روایت گفت که بین نماز مغرب و عشا وضو بگیر. کی خواند؟ حاج آقا فلانی روز شهادت امام جواد علیه السلام. بابا، حاج آقا فلانی کیست؟ امام رضا علیه السلام. انشاءالله که مغزهایمان نترکد. اگر بفهمیم و بترکیم، ما شهیدیم. خوش به حال کسی که بفهمد و بترکد.
***
امام رضا علیه السلام آن روزی که این روایت را فرمودند، مثلاً به کی [فرمودند؟] به صفوان بن یحیی. آن روزی که فرمودند، به صفوان بن یحیی که نگاه کردند، این مجلس شما را توجه کردند که روز شهادت امام جواد سال ۱۴۰۱ اینها دور هم جمع میشوند، این روایت را هم رو [کردند] تا آن لحظه به گوش اینها برسد. نه اینکه یک چیزی گفت، تمام شد. من الان به شما میگویم، حرف من تمام شد. امام به این [شکل] نمیگوید این [حرف] تمام بشود. امام با این [حرف] به آن میرساند، با آن به آن میرساند، با آن به آن میرساند. امام از اولی که میگوید، میداند این حرف قرار است به کیا برسد. برای همهشان میگوید. امام چیزی که میگوید، مال همه است. [مثلاً] به عنوان بصری گفته، بعد میگوید به همه بگو. خب، ما میگوییم حضرت شرایط عنوان بصری را لحاظ کردند که به عنوان بصری گفتند. آیا عرض بنده روشن است؟ دقت میکنی فهمت و درکت [این است]؟ یک چیز میگویم، حرف خوب است. بقیه حجت نیستیم که! این متن روایت استها. هر وقت هرچی میشود، حضرت میفرماید که: «بابا، بین حجت و بقیه، [مثل] زبان حیوانات [است].» شما سر در حجت نیستیم که! یا پرندهها. خبر داری [که] این [پرنده] بالش را [چند بار] تکان میدهد؟ من خبر دارم چند بار قرار است تکان بدهد که من [این را] نوشتم برای شب قدر. شب قدر چه اتفاقی میافتد؟ بزنیم به حسابشان؟ امام مگر این شکلی است؟ مسلط بر همه. امام جان عالم، امام جان هستی است. مسلط بر تمام این عوالم. «مثل الإمامة مثل القمر.» امام رضا فرمود: «ماه آن بالا اشراف [دارد].» مگر ماه [وقتی] یکی از [مردم] روی زمین رد شود، از تیررس دید این [ماه] خارج میشود؟ مثلاً این هم در کوچه پشتی [است]. کجا رفتی؟ هتل بغل ظریف. فقط حاجتت [را بگو].
***
غرض اینکه امام این است. بعد، امام اصلاً خود کلمه "امام" [را] میدانید به اتوبان میگویند؟ "إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبینٍ" [آن دو (شهر سدوم و عموره) بر سر راهی آشکارند]. [قرآن] میگوید این قوم لوط را که عذاب کردیم، این آثار باستانیشان کنار جاده است. اتوبانی، مسیری که اینها سمت مکه میرفتند [و] میآمدند. آن اتوبان اصلیاش. میخواهد آدرس بدهد قرآن که آثار باستانیش از آنجا [که] دارید میروید، کنارش رد میشوید، ببینید. کنار جاده است. نمیگوید کنار جاده چیست. ['إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبینٍ'] به جای جاده گفته "امام". برای اینکه امام فقط آنی نیست که میبرد. تا حالا عرض کردم فقط آن نیست که آدرس میدهد [و میگوید]: «تو خودت برو عمل کن، خودت برو برس.» بد گفتیم؟ آن هم که میگوید، آنی هم هست که میبرد. الان عرض میکنیم فقط آنی هم نیست که میبرد. خودش جاده [است]. هرجا [او] میبرد، از آن اندرون [روح]. مشرف [بر همه] امام، خارج از همه مسیر اوست. برای اینکه همه حقیقت اوست. برای همه خلقت اوست. برای اینکه همه اسماء و صفات الهی اوست. برای اینکه همه کمالات اوست. آب اوست، نان اوست، ماه اوست، خورشید [اوست]. [میگویی] آب؟ نه، آب دست کیست؟ نه، آب دست کیست؟ آب چیست؟ "الماء المعین" [آب گوارا] کیست؟ امام. امام آب گوارا است. تمثیل است. میگویی آب مثلاً خیلی شیرین است؟ فندق چیست؟ بادام است؟ مغز [چه] چیست؟ مغز بادام. مغز بادام [که] روی مغز آدم هست، بعضی وقتها مغز بادام نیست. تشبیه اینها. خب، امام چیست؟ امام آب گوارا است. بابا، امام خود آب گوارا است.
***
عجائب خیاط فرمود: «دیدم قرص را گذاشت در دهانش. قرص رفت مداوا کند. از امام زمان اجازه گرفت و حضرت اجازه داد و قرص مداوا کرد.» تازه این هم کم دیدهها! این پایین که اصلاً قرصی و اجازه رفت و برگشت ندارد. امام زمان قرص گذاشت، امام زمان دعوا کرد، امام زمان دارو است، امام زمان شافی است، امام زمان دکتر است. نه از اینهایی که ما میگوییم. دکتر هم داریم؟ امام رضا مشهد. آخرش یک دکتر هم داریم. دکتر اولیه در انگلیس حل میکرد [مشکل را]. دیگر دکتر نداشتیم ما؟ امام رضا. اینها مال ذهنیتهای تخیلی ماها است. همان دکتر انگلیسی هم که مداوا کرد، آلمان رفتی، اینجا رفتی، آنجا رفتی، امام رضا که مظهر تام اسم "هو الطبیب" است، در این طبیب جلوه کرد و تو را مداوا کرد. در واقع آینهای شد این دکتر که اسم "هو الطبیب" بر آن بتابد. فرمود: «هرچه در این عالم هست [که] از ثواب [است]، مالِ ما علی است. و باطل [است]، مال خودتان است.» اگر درست است، مال ماست. اگر غلط است، مال خودتان است. حرف درستی که در این عالم زده بشود، مال علی [است]. ذهنهای ساده میگوییم یعنی چی؟ مثلاً آقا یک روایتی بوده. بابا، یک روایتی بوده چیست؟ خودمان هیچی نیست [یم]. افتاده [ایم]. نمیدانم. میتوانم حرفم را برسانم؟ اینجا نبودم. زیر خیمه نشسته بودیم، امام زمان داشتند برایمان صحبت میکردند. میفهمیدیم [که] جدا نیست. آقا، نمیشود امام را از خود جدا دانست. امام جان [عالم است]. امام روح است. امام حقیقت [است]. امام نور [است]. نور! «السلام علیک یا نورالله فی ظلمات الارض.» ای نور خدا در تاریکیهای زمین! تو نباشی، عالم تار [است]. «عین السبب المتصل بین السماء و الارض.» تصاویر عجیب. سبب اتصال، آقا. سبب اتصال زمین و بالا. زمین و آسمان چیست؟ کی شما را [از] پایین رو به بالا وصل میکند؟ از شما، دنیایت را به آخرتت وصل میکند. حالا چی در این عالم دنیا را به آخرت وصل میکند؟ روح. روح عالم کیست؟ امام. همه این مسیر را با همه ریزهکاریهایش میشناسد.
***
ببینید، ماها گاهی مثلاً مشهد میرویم. این مثال [را] خوب دقت بکنید. مشهد که میرویم، شما مثلاً همیشه از کجا رفتی مشهد؟ از تهران رفتیم مشهد. از تهران چه شکلی میروی مشهد؟ میروی ورامین و بعد میروی گرمسار و بعد نمیدانم سمنان. و در مسیر هم مثلاً چهار تا کبابی و رستوران اینها را نشان کردهای. محل استراحت را نشان کردهای. ۱۲ [باید] برسیم شاهرود، مثلاً فلان جا غذا بخوریم، تا دو بخوابیم. بعد راه بیفتیم، مثلاً ۵ [باید] سبزوار باشیم. سبزوار فلان جا استراحت میکنیم. بعد میرویم آنجا. این مسیر را شما کامل بلدی. یعنی حتی ساعتش را هم میتوانی بگویی که مثلاً الان که ناهار را اینجا خوردیم، دقیقاً [چند ساعت است]. ولی اشرافت [چقدر است]؟ اشرافی [که] دقت بکنید، درست است به این مسیر اشراف داری ولی به ۱۰ تا نقطه مسیر اشراف داری. پس، [وقتی] یارو قرنطینه شده، کرونا است، قرمز است [و در] قرنطینه [است]، اشراف [تو چقدر است]؟ اشراف [بر مسیر] و [آگاهی از] ماهیت [مسیر] داری؟ اشراف [بر] ۵ تا لَختش (قسمتش) داری دیگر. از اصفهان اگر بخواهی بیایی، به مشکل میخوری. هوایی اگر بخواهی بیایی که اصلاً هیچی بلد نیستی، خلبان میبرد مشهد. هیچی، آقا، سمنان هم نمیدانم. اصلاً هیچی نمیدانم. میگویند بعضیها را با جذبه که میبرند، اصلاً از این مسیر خبردار نمیشوند. علامه طباطبایی فرمود: «استاد نباید بشوند اینها. خطرناکاند برای استاد شدن [کسانی] که با جذبه رفتند.» برخی از آقایان بودند در معاصرین ما، اینها جذبهای بودند. برای اینکه این را از تهران با هواپیما بردم، گذاشتم مشهد. [من] بودم در همین تهران، بزرگوارانی که اینها جذبهای بودند، پیدا نکردند [راه را]؛ قدم به قدم نرفتهاند. میگویند قدم به قدم رفته باشد، بعد قدم به قدم زمین خورده، ۱۰ بار بلندش کردند. مسیر چیست؟ او میتواند ببرد. تازه او هم میتواند ببرد. او هم باز نقطه به نقطه میشناسد. درست است نقطه به نقطه خورده زمین، بلند شده ولی از این نقطه تا آن نقطه باز در این مسافت ولو یک وجب است، ولو یک قدم است. در یک قدم آقا، صد تا ماجرا است که این خبر ندارد. میخواهم یکم بیشتر عرض بکنم. آخر به این نتیجه میرسیم که اصلاً جز امام هیچ کسی استاد نیست، که نتیجه خیلی خوبی است، اگر برسی. خیاطی نیست در زمانه ما؟ یک چیزی. استاد کامل. استاد کامل کیست؟
***
بعد عجیب این است. به هرچه میگوید آقا امام زمان میگوید: «بله آقا که بزرگوارند، روی سر [ما].» ولی استاد، استاد برای چیست؟ چی مهم است استاد در چی مهم است؟ استاد در این جهت که حرف امام زمان را به شما برساند، مهم است. [مثلاً] کشف کردی هندیهای که امام زمان بهش گفتند: «از این سید تقلید کن.» او میشود مورد خاص در مسجد سهله. کشف کردی، حالت عوض شدی، استاد من است. خوابش را دیدم. مثلاً خواب نااهل میبیند. خیلی مسئلهای مسئله خطیری است. امام به تمام این جزئیات مسیر اشراف دارد.
***
یک روایت برایتان بخوانم، حالا وقتتان را هم گرفتیم. در مورد اشراف امام، این روایت، خیلی روایت [خوبی] است. میگوید مأمون به یحیی بن اکثم (خدا عذاب جفتشان را بیشتر کند، انشاءالله). رئیس قوه قضاییه مأمون بود. بسیار آدم فاسد و کثیفی. یحیی بن اکثم [دربارهاش] گفتند که: «حیا میکنم بگویم. در هر سفر استانی ۳۰۰ تا پسر نوجوان همراه [خود داشت]؛ دیگر پرانتز آخرش هم باز است دیگر. خودتان هرچه بگذارید، کفاف نمیدهد.» این چنین آدم کثیف و فاسدی بود. رئیس قوه قضاییه مأمون بود و کسی بود که آخر [هم] طراح قتل امام جواد علیه السلام [بود]. به هر حال، زمینههای کثافت [باید] در وجود آدم باشد که آدم الکی با امام سر جدال برنمیدارد که.
مأمون به یحیی گفت که: «سَلْ أبا جعفرٍ عن مسألةٍ.» [یعنی] از ابوجعفر، امام جواد علیه السلام (کنیهشان ابوجعفر ثانی است)، یک سوالی در فقه بپرس. خیلی ممنون. شهوت علمی داشت دیگر. شهوت علمی داشت. حالا آن هم روی چه حسابی بود؟ یا میخواست قمپز در بکند، یا دنبال علم بود، [یا] دنبال مثلاً از این جهت مقابله با اهل بیت بود. هرچه بود، خوشش میآمد از این گفتگوها، بحثهای علمی و اینها. گفت: «سوال فقهی بپرس. ببین فقهش چطور است.» یحیی برگشت گفت: «یا ابوجعفر، اصلحک الله. قتلت صیداً [چه حکمی دارد؟].» احمق [آمده] از امام، امام را میخواهد به چالش بکشد. چقدر آدم حماقتش بالا میزند! چالش فقهی و فکری! گفت: «پرندهای را مگر صید بکشد، حکمش چیست؟» حضرت فرمودند، سوال را با این سوال جواب داده: «قَتَلَهُ فی حِلٍّ أو حرم؟» (در بیرون حرم کشته یا داخل حرم؟) «عَالِماً أو جاهِلاً؟» (میدانستی یا نمیدانستی؟) «عَمْداً أو خَطَأً؟» (عمداً [کشتهای] یا خطا؟) «حُرّاً أو مَمْلوکاً؟» (آزاد بوده یا برده؟) «صَغیراً أو کبیراً؟» (کوچک بوده یا بزرگ؟) «أول مرةٍ أو تکراراً؟» (اولین دفعه [است] یا چندمین [بارش] است؟) «مِن ذواتِ الطَّیْرِ أو غیره؟» (اینی که کشته، پرنده بود یا غیر پرنده؟) «مِن صِغارِ الطَّیْرِ أو کبارِهِ؟» (پرنده کوچک بوده یا بزرگ؟) «مُسْتَبْشِراً أو نادِماً؟» (با خوشحالی کشته یا شب توبه کرده؟) «عَشِیّاً أو نهاراً؟» (شب [کشته] یا روز؟) «و عیاناً أو خُفْیةً؟» (و آشکارا یا پنهانی؟) «مُحْرِماً لِلحَجِّ و العُمرةِ؟» (احرامش برای حج بوده یا عمره؟)
انقطاعاً. [یحیی] خفهخون گرفت. لم یخف علی احد من اهل مجلس. یکجوری خفهخون گرفت، زل زدند بهش. نگاه میکرد. خوردی! و تَحَیَّرَ النّاسُ عَجَباً مِن جوابِ أبی جعفرٍ. تازه حضرت یک گوشهای را باز کردند. آن هم چون گفت فقهی سوال کن، جواب دادند. ملکوتیش که هیچی. در همان مَلَکیاش، از آثار ژئوپلیتیک، آثار درازمدت در اقتصاد و روابط اقتصادی بین حجاز و فلان جا، ضربهای که زدی چه آثاری داشته؟ امام آخه چی فکر میکنی با خودت؟ کوچولو! بگو ببینم مثلاً پرندهای را مگر صید بکند، چکار باید بکند؟ چقدر آدم احمق [است] این! حالا برای ماها خوب [است]. واقعاً نگاه میکنیم، میخندیم. ولی خدا میداند اگر ما بودیم...
بنده اسم نمیآورم. چند باری در بعضی جلسات عرض شده، یکی از این اصحاب درجه یک امام جواد و امام رضا علیهما السلام [بود] که اسم نمیآورند. که بعضی از روایات ما در مورد ادله ولایت فقیه و مرجعیت، روایتی است که اهل بیت به این شخص [اجازه] ولایت و مرجعیت دادند. همین یار [ی است]. آنقدر این درجهاش بالاست [که] اهل بیت گفتند: «از این بپرس.» که ما از آن روایت استفاده میکنیم که مثلاً کسانی که ویژگیها را دارند، میشود به عنوان مرجع [معرفی کرد]. امام جواد علیه السلام وقتی که امام رضا علیه السلام از دنیا رفتند، این شخص که اسمش را نمیآورم، برگشت گفتش که در جمع خصوصی اصحاب کنار امام جواد علیه السلام گفت: «رفقا، یکی از خودمان متولی امر استفتائات و پاسخگویی به سوالات شرعی بشود، تا این صغیر کوچولو یکم بزرگ شود، [تا] بتوانی به عنوان رهبر به مردم معرفیاش کنیم.» یکی دیگر از اصحاب چنگ انداخت زیر گلو [و] نمیتوانم بگویم چه تعبیری به این گفت. از آن فحشهای رکی که کف خیابان چاله میدان [است]. «مادر فلان تو، تا حالا ادعای تشیع میکردی؟ برگشتی میگویی امام بزرگ شود، یکی از ما بنشیند اینجا فتوا بدهد تا این بزرگ شود؟ باطن کثیف خودت را نشان دادی!» خوب نیست، ولی آن بدبخت هم تقصیر ندارد، این سطح معرفتش همین است. این نشان میدهد که ماها [شناختمان] خوب نسبت به امام چیست. اگر خوب بکاویم: "إِنْ تَعْرِفْنَا مَا یَجِبُ عَلَی کُلِّ صِنْفٍ مِنْ هَذِهِ الْأَصْنَافِ فی قَتْلِ..." [اگر ما را بشناسی (میفهمی) آنچه بر هر یک از این دستهها در قتل واجب است...].
***
سوال [را] کردید. مأمون به امام جواد گفت: «حالا اگر بشود یک توضیحی هم بدهید.» حالا اینهایی که میخواستم به این مناسبت عرض بکنم: یک فعل محرم، صید [نوع] پرنده [که شامل] ۳۰۰ فعل [بود]. کی؟ کجا؟ در چه حالت؟ با چه کیفیت؟ چی را؟ و به همهاش اشراف دارد. این میشود کسی که خودش راه است، نه راهبر است. حجت خطابه امام در زیارت: «السلام علیک یا امین الله فی ارضه و حجته علی عباده.» [امام] میشود کسی [که] حجت بر عباد است. به کسی [میگوییم] حجت، حجت، حجت. آن [حجتِ انسان] در یک بُعد بسیار کوچک و سطحی [است]. حجت، حجت میشود مراجع تقلید. در همین حد که فتوا را به شما برسانند، شما نمازتان را تصحیح بکنید. در همین حد حجتاند. اشتباه نکنیم که این حجت، حجت [پُر] است. یعنی من حجتی که برای امام زمان میگویند حجت [است]، [ولی] پُر نیست. آقا، حجت، حجت، یعنی تو در بیابان، در تاریکی نمیمیری. چراغ قوه جیبی بهت دادهاند که از تو تاریکی کور نشوی، نمیری. این حجت، حجت این چراغ قوه گوشیات است. راهنمایی در نبود خورشید. حجت، حجت خورشید [است]. مقایسه کنید. خیلی تحویل گرفتما. شمع. کمتر از شمع [است]. خاموش میشود. خودش هم از درون تهی [میشود]. آن پارافینش میسوزد و تمام میشود.
***
لذا غیر از امام احدی نمیتواند هدایت [کند]. احدی، احدی. صوفی و عارف و فلان استاد و هیچ، هیچ. هرچه هست، کار امام [است]. امام تربیت کرده. امام سر راه تو قرار داده. امام با او هدایت میکند. امام به تو میرساند. امام در تو ایجاد تأثیر [میکند]. دائماً به تو اشراف دارد. چکار کردی؟ معصومه. آقای بهجت که میآمد در حرم. معصومه چیست؟ تو امام زمان چیست؟ امام زمان آقای بهجت است که هم هست و هم میبیند و همه چیز هم خبر دارد. [خدا چنین مقامی را] به او نداد. خب، ما اگر دوره امام جواد علیه السلام بودیم، گیرش نمیافتادیم؟ بچه [میگفتیم]: «آقا، کوچولو. بگو [حکم] به امام جواد علیه السلام [بدهد].» اعصابخوردکن [بود]. ولی جالب است. بغل یک چیزی نگه داشت. یکم نگاه کرد، دو تا چهار تا [حساب کرد] که بدهم یا ندهم. حضرت فرمودند که: «با خودت اسباببازی آوردی؟ نیاز به اسباببازی بسیار فوقالعادهای است.»
میگوید مامون گفت که به امام جواد گفت: «بیا با هم یک بازی بکنیم.» بازی اتاق بستهای. ساعاتی، بلکه دارند روزهایی گذشت. کتاب مهر تابان میگوید بعد از ساعات مفصلی یا روزهایی، دید امام جواد علیه السلام [چه کردند]. گفت: «چی شد؟» حضرت فرمودند: «یک طیالأرض کردم، کره زمین را [دور زدم و] برگشتم.» تصورشان نسبت به امام: امام سید اولاد پیغمبر. پاک، مهربان، دست و دلباز، دستش به کار خیر است. عمدتاً نگاهشان به اهل بیت [این بود]. دیگر پیغمبر معنوی [است]. از نورانی، باصفا. چقدر خوشگلاند اینها! چقدر مهربان! مگر میشود به "لا اله الا الله" بدون من رسید؟ ادامه روایت دیگر. حضرت توضیحات دادند که هر کدام از اینها به چه کیفیت [اند].
***
**[دانلود حجت]** میخواستم نکات دیگر عرض بکنم که دیگر چون اجازه نمیدهد. در مورد اینکه امام متن قرآن و امام عین قرآن است و امام جلوه نموداری قرآن. یک اشارهای [میکنم] که حالا بحث بعد از ظهر اینجا داریم. آنجا انشاءالله اگر بشود این بحث را ادامه بدهیم. امام خود قرآن است. امام نمودار قرآن است. از بالا به پایین آمده. ولی قرآن در لفظ جلوه کرده، نه در حقیقت نموداریش در هستی. قرآن گفته: "أقیموا الصلاة" [نماز را برپا دارید]. نماز [را] جلوت نمیخواند. قرآن نمازخوانی را معرفی کرد، نمازخوانی را نشان نمیدهد. آنی که قرآن را نشان میدهد، امام است. امام بهت میگوید نمازی که قرآن گفته این است. "أقیموا الصلاة" این است.
***
یکی از آن ابعادی که باید به آن توجه کرد، بحث "استعاذه" است که حالا این چند وقت بالاخره بحث شیطان و اینها الحمدلله فراگیر شد و همه ملت درگیرند. بحث استعاذه. قرآن گفته: "فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ" [پس به خدا از شیطان پناه ببر]. از شیطان به خدا استعاذه کن، پناه ببر. قرآن گفته پناه ببر. امام پناه بردن را نشان داده. امام حجت است. امام نمودار قرآن است. امام نشان میدهد پناه بردن به خدا از شیطان یعنی چه. امام حقیقت استعاذه است. قرآن دستور استعاذه داده، امام صادق نشان داد. بحث استعاذه و خصوصاً حالا بحثهای شیطانی مطرح است. خیلی در بین سیره اهل بیت. آنقدر که آدم احساس میکند یک جا خیلی ائمه معصومین ما، بین یک نفر، خیلی بحث استعاذه واضح است. آن هم امام جواد علیه السلام. آن هم به خاطر جنس درگیریهای امام جواد علیه السلام با شیاطین بود. کاملاً متفاوت از بقیه.
داماد مأمون بود، در داخل خانه مأمون، همسری که دختر مأمون بود، با شیعیانی که این جور گرفتار این ذهنیات و توهمات [بودند]. امام جواد علیه السلام [دارای] مختصات اطلاعاتشان [زیاد بود]. لذا استعاذه حضرت هم استعاذه متفاوتی [بود]. ما یک [دعای] حرز از امام جواد علیه السلام داریم مربوط به روزهای هفته است. دیگر فرصت نشد در مورد حرز امام جواد علیه السلام عرض بکنیم. جلسه بعد از ظهر که ساعت ۷ است، انشاءالله آنجا چیزهایی را عرض خواهیم کرد در مورد حرز. آنچه خواهید دید [از] ساعت عرض کنم خدمتتان که یک حرز [مشهور] دارند که خب آن بحثش را همه میدانید، حرز معروف امام جواد علیه السلام [است]. و [نیز] یک [نوع] استعاذه مربوط به روزهای هفته دارد. و خیلی جالب است که هر روزی را حضرت یک استعاذه خاص داشتند. در روایت این است: مرحوم سید بن طاووس نقل کرده: "شیءٌ کانَت عَمَّةُ أبی جعفرٍ محمدٍ بنِ علیٍّ علیهما السلام کَتَبَت هَذِهِ العِوَضَةَ لِابْنِها أبی الحسنِ علیهِ السلام وَ هُوَ صَبِیّاً فی المَهْدِ." (چیزی بود که عمه ابوجعفر محمد بن علی علیهما السلام [یعنی خواهر امام رضا] این "عَوْضه" (تعویذ) [یا] حرز استعاذه [را]، برای پسرشان ابوالحسن (امام هادی) علیه السلام، نوشته بود. و او کودک در گهواره بود.) خیلی ساده میگیرید! آقا، شیطون را بزرگش نکن. شیطون را قوی نشان نده. دستت در دست اهل بیت باشد، شیطون هیچ غلطی نمیتواند بکند. اهل بیت که خودشان [اختیار] دست خودشان بود، تعویذات میخواندند، حرز بازو میبستند، دائم ذکر میگفتند، دائم ورد میگفتند. این بنده خدا فکر میکند جز سالی یک بار کربلا میرود، دیگر مسخره گرفتیم قضیه را. امام حقیقت استعاذه است. نشان میدهد این قضیه جدی است. میگوید صبح هر روز. تعبیر روایت سید بن طاووس نقل کرده. آدرسش را هم اگر بخواهید، شیخ طوسی در مصباحالمتهجد نقل کرده، جلد ۲، صفحه ۴۹۹.
***
میگوید امام جواد علیه السلام این را نوشته بودند برای امام هادی. امام هادی علیه السلام کودک بود در گهواره بود و "کانَ یُعَوِّذُ بِها یَوماً". (هر روز امام جواد علیه السلام با آن حرز، [او را] تعویذ میکرد.) هر روز امام جواد علیه السلام این ذکر را برای امام هادی که در گهواره [بود]، [برای] دفع [شیطان] از خانه، برای امام هادی در گهواره، هر روز این تعویذات را میخواند. تعویذات مفصلی هم هست. یعنی اینکه اینجا نقل شده، دو صفحه. تعابیر بسیار عجیب و غریبی دارد که اصلاً شیطانشناسی همین است. با جزئیات شیاطین را معرفی کرده، انواع اقسام فعالیتهایی که میکنند که از تک تک اینها پناه برده [شده]. جمعهها بوده، شنبه جدا بوده، یکشنبه جدا بوده، دوشنبه جدا بوده، سهشنبه جدا بوده. هر روز یک تعویذ جداگانه داشته. تعویذ با دال، زاء، ألف، راء. "عَوْذَه" استعاذه. قضیه جدی است آقا. امام که نشستند، میخندند به شیطون؟ بیا برو کوچولو! ائمه ما، اهل بیت، [نیاز به] دعوات [دارند]. خدمت شما عرض کنم که سید بن طاووس یک فصل [از] قنوتهای اهل بیت [دارد]. یک فصلش استعاذههای اهل بیت. امیرالمومنین [در] باب مفصل [است]. در جنگ چکار میکرد، سحر چکار میکرد، صبح چکار میکرد، موقع قضاوت چکار میکرد، آنجا چکار میکرد، اینجا چکار میکرد. امیرالمومنین از چشم و ابرو [ی کسی] نمیترسند. از اتصالش به خدا میترسند. [دعای] "اللهم انی اعوذ بک من فلان فلان...". خدا، به تو پناه میبرم از این، از این... از جزئیات ذکر میکند: شیاطینی که در حمام [اند]، شیاطینی که در بازارند، شیاطینی که در فلان [مکان]اند. از آنها جدا، از اینها [جدا]. از دمیدن تحریکش، از فلان، از فلان، از فلان، از فلان، از نفسشان، از حضورشان، از چیشان. که قرآن ساده گرفتیم ما. میگوید: «آقا، دستت در دست اهل بیت باشد، این [شیطانها] سگ کی باشند؟» [اگر] توهمات داری سیر میکنی [و] از شیطان داری فرار میکنی، با ترس [و] با استرس [هستی]. استرس میکنی. خود امام زمان استرس دارد؟ آقا، امام زمان ۲۴ ساعته تعویذات میخوانند در برابر شیاطین. مسئله جدی است.
***
حرز امام جواد علیه السلام، خود قضیه با همه این تعویذات، آخر شیاطین زهرشان را به این ذوات مقدسه [حتی] آخر هم ریختهاند. [شیطان] مهندسی میکند اینجور [که] امام جواد علیه السلام را میآورد مظلوم واقع میکند. دخترش را بهش میدهد و در این مظلومیت چه شکلی به قتل میرسانَد. البته اراده الهی است، نه اینکه اراده شیطان به اراده خدا حاکم نشده. [شیطان] حضور دارد که دیگر مچ خدا را هم میخواباند. خدا اینقدر اجازه داده به شیاطین، نقشههایشان را میریزند. یک امالفضل ملعون [است]. میگویم هرچه میخواهی بگو الان بگو. آن یک جلسه دیگر. از افرادش فرق میکنند. نکته خاصی نیست. بحث جداگانهای است کاملاً.
***
حرز امام جواد علیه السلام که اصلاً اصل قضیهاش چی بود که امام جواد علیه السلام به مأمون داد برای اینکه بر روم غلبه کند. این خیلی مظلومیت اهل بیت [را نشان میدهد]. آن هم وقتی بود که حالا ماجرایش مفصل [است]. دیگر نمیخواهم بهش بپردازم. مأمون مست کرده بود. آمد امام جواد علیه السلام را به شدت زیر لگد و کتک با شمشیر زد، جوری که مطمئن شد حضرت کشته [شد]. فردایش که از مستی در آمد، [مأمون] گفت. بهش گفتند: «خبر داری دیشب [چه کردی]؟» گفت: «نه.» بعد بهش گفتند: «این طور [حضرت را] زدی.» خودش [گفت]: «آقا، بدبخت شدیم، حیثیتمان به باد رفت.» امام جواد علیه السلام [فرمودند]: «من حرزی دارم که اینها برای من اثر نمیگذارد.» آقای بهاءالدینی فرموده بود که: «من دیده بودم شخصی را که با آجر، تکه سنگ بزرگ زدند در سرش و هیچیش نشد، چون حرز امام جواد علیه السلام داشت به بازویش، بازوی راست [ش بسته بود].» حرز عجیب و غریبی. بعد امام جواد علیه السلام به مأمون گفتند که: «اگر میخواهی بر روم غلبه بکنی، این را همراه داشته باش.» اتفاقاً بست و رفت و بر روم غلبه [کرد]. حرز عجیب و غریب. خدای متعال خواسته از بستر امام جواد علیه السلام این حرز جلوه کند، چون درگیری [امام جواد] با شیاطین [یک] درگیری [خاص بود]. اصلاً مأمون بین اینها، از همه اینها نمیدانم چه تعبیری به کار برم که هم نفرت آدم را برساند هم محترمانه باشد. میخواهم واژه "تُخْس" را به کار ببرم. امیرالمومنین در مورد خلفای بنیعباس فرمودند که: "عاشِرُهُم أَعْلَمُ" (دهمینشان داناترین است). دهمینشان باسوادترین [بود] که دهمینشان مأمون بود. "أعلم بنی..." (داناترین بنی...) بنیعباس خودشان شیادهای درجه یک [بودند]. کسان بنیعباس که میگفتند، منظورش سادات بود دیگر. [آنها] استاد بنیهاشم [بودند]. بنیعباس دو طایفه [اند] که هر دو سید [بودند]. پرچمشان هم سیاه بود. علامت هاشمی بودن.
***
بعد دوران امام رضا، امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیه السلام، اوج دوران جادو و جادوگری [بود]. که جادوگر دعوت کردم در مجلس. عجیب و غریبی است. تازگی هم یک بررسی شد، دیدم سندش هم سند خوبی [است]. علما پذیرفتند روایت [را]. که هارون مجلسی امام کاظم علیه السلام را آورد. جادوگر نشسته بود با جادو. حضرت دست سمت نان [گرفت]. این نان را میکشیدند. میگوید روی تخت هارون عکس شیر بود. حضرت با دست اشاره کردند: «یا اسد الله!» (ای شیر خدا) «شیر خدا، بگیر دشمن خدا [را]!» میگوید آمدند بیرون، بلعیدنش. خونش را هم که ریخته بود، لیسیدن. اینجا خیلی قشنگ [است]. لیسیدن. میگوید هارون که غش کرد، بعد به هوش آمد [و گفت]: «تو را خدا این جادوگر ما را برگردان.» اگر [جادوگر] اعصابی [که] موسی آنهایی که خورده بود [فرعون] برگردانده بود، این هم برمیگشت. سندش خیلی سند محکمی نیست. [آنها] بسته بودند با جادوگران. البته در همهشان بوده ولی در آن دوران انگار بیشتر بوده. در دوران بنیعباس خصوصاً هارون [و] مأمون. چون از این قضایا طبعاً بیشتر [درگیر] بودند. لذا آسیبهایی که به امام جواد علیه السلام بود، فراگیرتر و وسیعتر بود. و حرز امام جواد علیه السلام در حرزهای اهل بیت، حرز خاص و منحصر به فردی است برای تقابل. ولی به هر حال، زهرشان را میزنند. یعنی آسیبی که باید برسانند، از نفرت نسبت به جبهه حق، این شیاطین آسیب را میرسانند. لذا پاره تن امام رضا علیه السلام، در غربت در بغداد، در منزل خودش، توسط همسر خودش، مثل پدرش غریبانه به شهادت رسید. زن و بچه [و] امام هادی علیه السلام به همسر امام جواد و خانواده امام جواد در مدینه بودند. حضرت [امام جواد] در غربت در بغداد، در شهر دیگری [بودند]. آن هم با همچین همسر نااهلی که جاسوس مأمون بود و اساساً تحت کنترل قرار داده بود امام جواد علیه السلام [را] [در] رفت و آمدها و روابط و اینها.
***
قسم [میدهم] به امام جواد علیه السلام. طبق برخی نقلها عطش غلبه کرد و امام جواد علیه السلام در را بست. در حجره را بست به روی امام جواد، جوری که گفتند پا به زمین میکشید امام جواد علیه السلام از شدت تشنگی به خودش میپیچید. آن کنیزی که دلش سوخت. رحمت خدا به این نالهها. که التیام قلب سوخته امام رضا و مادر حضرت زهرا سلام الله علیها [هست]. گریه کن. غریب میشوید شما آنجا. گریهکن [که] نداشت. هیچی. کسی نبود قطره آبی بهش برسد. گفتند امالفضل ملعون کوزه را گرفت پرت کرد، [و] تهدید [کرد]: «کسی حق ندارد به این حجره نزدیک بشود.» تک و تنها با این عطش، پاره تن امام رضا علیه السلام. جواد! کسی که خودش حقیقت آب است. امام! امام اینطور در تشنگی سوخت و به شهادت رسید.
***
یا اباعبدالله! دلم بسوزد برای آن تشنهای که از شدت عطش...
افتادهای به گوشه آشیانتان. گویا به لب رسید در این برهه جانتان.
یا امام جواد، قربان آن حرم باصفا در کاظمین. فدای مظلومیت، فدای این غربت. و هرکس هرجا سرخورده میشود، سکینه و طمأنینه [میبخشد]. همسرش [باید] در منزل [باشد تا] با همسر التیام پیدا کند. حتی امیرالمومنین علیه السلام دلخور میشد از اهل مدینه، با فاطمه درد دل میکرد. فدای این امام غریب! کسی نداشت در خانه باهاش درد دل کند. همسرش قاتلش بود. اجنبیترین اجنبیها بود. حتی در خانه خود هم غریبهای [بود]. یعنی که بیستاره بود آسمان [برایش]. روی خاک حجره تنت پیچ میخورد. آری بریده زهر امانتت. بیهوده با نوای عطش دست و نزن. یک قطره آب هم نرسد بر دهانتان. اینجا جواب ناله جانسوز و هلهله. اینجا کسی محل ندهد بر فغانت. دلا، بلای در [است].
***
یا امام رضا، میخواهم از شما، آقاجون. در لابلای در بدنت گیر میکند وقتی که میدهند. کنیزان [جسد را] تکان [میدهند]. از حجره تا به بام. گفتند بدن امام جواد را از حجره بردند [و] پشت [بام] زیر آسمان رها کردند. سه روز زیر آفتاب. از حجره تا به بام دلم میزنم، ترسم ترک ترک بشود استخوانتان. این هم یکی [از] منفعت بام. چرا پشت بام رفت؟ خوب شد این. این هم یک [نکته] منفعت بام [است]. خانه دیگر کسی به نیزه نبیند مکان [جسد را]. شکر خدا شدت مستی [بود، و کسی] نزد به لب. اگر سه روز زیر آسمان بدن [مبارک] رها شده بود، گفتم پرندهها آمدند پرشان را به هم دادند، سایه کردند بدن عزیز دل فاطمه را. آفتاب نخورد. بمیرم آن بدن عریانی که آفتاب آسمان رنگ تنش را عوض کرده بود. بین پشت بام و گودال خیلی [فرق] است. [هیچ کس هم] به پشت بام نمیرسید. ۱۰ نفر تازه. «لَقَدْ رُضَّتْ!» یا صاحب الزمان، میگوید: «یک جوری تاختی بر این بدن [که] استخوان سینه پودر شد.»