چرا به سوره مبارکه فجر، سوره امام حسین علیهالسلام میگویند؟
راه هم درجه شدن با امام حسین علیهالسلام در بهشت چیست؟
شاخصههای حسینی شدن در فرهنگ قرآنی
رابطهی انسان، طغیان، اطمینان و امتحان در سوره مبارکه فجر
بیان دقیق ماجرای کربلا در قرآن
خطرات مصادره به مطلوب نمودن ماجرای عاشورا
عاشورا از نگاه سوره مبارکه فجر
مسیرهای پیشرو انسان چیست؟
چرا خدا به انسان نعمت میدهد؟!
ریشهی طغیان مؤمنین
چگونه متوجه بشویم که به اطمینان رسیدهایم؟
مسیر طغیان و اطمینان در سرنوشت انسانها
حضرت مسلم علیهالسلام؛ انسان به اطمینانرسیده
روضه حضرت مسلم و امام حسین علیهماالسلام
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربالعالمین و صلیالله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنتالله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یومالدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
در ابتدای جلسه، روایتی از امام صادق علیهالسلام را تقدیم میکنم و بحثمان را با همین روایت، انشاءالله، آغاز خواهیم کرد و در واقع این روایت، طلیعهی این مباحث ما در این شبها خواهد بود، انشاءالله. روایت از امام صادق علیهالسلام در کتاب «تأویل الآیات» مرحوم استرآبادی آمده و بزرگان دیگری هم روایت را نقل کردهاند. مرحوم سیدهاشم بحرانی در تفسیر برهان نقل کرده، مرحوم مجلسی در «بحارالانوار» نقل کرده. روایت بسیار درخور توجهی است و خیلی نکات برای ما خواهد داشت.
امام صادق میفرمایند: «اقرئوا سوره الفجر فی فرائضکم و نوافلکم»؛ سوره فجر را در نمازهای واجب و نمازهای مستحبیتان بخوانید. سفارش میکنند امام صادق علیهالسلام به اینکه با سوره فجر انس داشته باشید. بعد این تعبیر را به کار میبرند که تعبیر بسیار خاصی است، تعبیر بسیار ویژهای است، میفرمایند: «فانها سوره الحسین بن علی علیه السلام»؛ سوره فجر، سوره امام حسین است.
ما کمتر شبیه این تعبیر را در روایاتمان داریم. کم پیش میآید که در مورد یک سورهای گفته بشود که این سوره سوره فلان امام، سوره فلان معصوم است، لااقل بنده خاطرم نیست. گاهی تشبیه شده بعضی سورهها، مثلاً امیرالمؤمنین را تشبیه کردهاند به سوره «قل هوالله احد» از جهات سه مرحلهای که سوره توحید دارد. فرمودند پیامبر اکرم که محبت به تو و انس با تو هم سه مرتبه دارد که آن سه مرتبه، سه مرتبه ایمان را تشکیل میدهد. امیرالمؤمنین را تشبیه کردند به سوره «قل هوالله»، نگفتند سوره توحید سوره امیرالمؤمنین است. یادم نمیآید در مورد سورهای اینجور تعبیری داشته باشیم که این سوره سوره فلان امام است. در مورد سوره فجر میفرماید: «فانها سوره الحسین علیه السلام»؛ سوره فجر، سوره امام حسین است.
حقاً و انصافاً این سوره غریبه، خصوصاً از این زاویه، اینی که این سوره سوره امام حسین علیهالسلام است. «ورغبوا فیها رحمکم الله». فرمود: «نسبت به این سوره رغبت داشته باشید، خدا شما را مورد رحمت قرار دهد.» ابوشامه در مجلس نشسته بود، مجلس امام صادق علیهالسلام. سوال کرد: «کیف صارت هذه السوره للحسین خاصه؟»؛ آقا چطور این سوره شده سوره امام حسین بهطور خاص؟ داستان چیست؟ ربطش چیست؟ قضیه چیست؟ چرا این سوره را میگویید سوره امام حسین؟
حضرت فرمود: «ألا تسمع إلی قوله تعالی: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی إلی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»؛ مگر این آیه را نشنیدی در سوره؟ «یا ایها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی». این عبارت، «انما یعنی الحسین بن علی علیه السلام»؛ فرمود: «این آیه منظورش حسین بن علی است. اینی که گفته نفس مطمئنه، امام حسین را گفته، بیشتر نکات و رموزش... فهو ذو النفس المطمئنه.» امام حسین است که نفس مطمئنه دارد. «الراضیه المرضیه»؛ این راضیه مرضیه، که فرموده هم او از خدا راضی است و هم خدا از او راضی است، این امام حسین علیهالسلام است. «و اصحابه»؛ و اصحابش، «من آل محمد صلی الله علیه و آله الراضون عن الله یوم القیامه»؛ اصحاب او کسانیاند که از خدای متعال راضیاند. این راضیه مرضیه فقط در مورد امام حسین علیهالسلام نیست، در مورد اصحاب امام حسین هم هست؛ «الراضون عن الله یوم القیامه». اینها روز قیامت هم خود این اصحاب از خدا راضیاند، هم خدا از این اصحاب راضی است. «و هذه سوره الحسین بن علی و شیعته و شیعه آل محمد صلی الله علیه و آله و علی محمد و آل محمد».
تعابیر، خیلی تعابیر ویژهای است دوستان، خیلی این کلمات، کلمات دقیق و خاصی است. فرمود: «سوره فجر سوره حسین بن علی و سوره شیعیان اوست و سوره شیعیان آل پیامبر است.» «خاصه من أدمَن من قراءه الفجر کان مع الحسین علیه السلام فی درجته فی الجنه.»؛ هرکس که مداومت داشته باشد نسبت به قرائت سوره فجر، با امام حسین در درجهای خواهد بود که امام حسین علیهالسلام در بهشت است. هرکسی که انس زیادی با سوره فجر داشته باشد.
حالا بنده از شما سوال میکنم حقاً و انصافاً خدا وکیلی شما سوره فجر را در مجالس امام حسین علیهالسلام، در هیئتها، حتی در حرم امام حسین، در حسینیهها، در این دستههای عزاداری، اینها را پررنگ میبینید؟ جا دارد، هرشب. خب، خیلی عالی است. زیارت عاشورا میخواند، حق هم است، درست است. قشنگتر از این که سفارش امام صادق علیهالسلام است، پیاده بکنیم، مدل بکنیم، قشنگترش این است که وقتی میخواهیم هیأت را شروع کنیم، البته این اگر بنده پیشنهاد بدهم، احتمال زیاد در همین جلسه هم اجرا نخواهد شد. پیشنهاد است دیگر، شاید یک وقتی یک جایی به درد بخورد. قشنگ است این کارها. اینها فرهنگ بشود، راه بیفتد، جا بیفتد. شروع بکنیم همه با هم، همخوانی سوره فجر داشته باشیم. قاری سوره فجر بخواند. آخر مجلس میخواهند شام بدهند، تا سفره پهن میشود، سوره فجر بخوانند دستهجمعی. این بشود سرود عزادارها، سرود نوکرها، سرود دستهجمعی.
فرمود: «سوره حسین بن علی». شما چه نوحهای قشنگتر، چه نوحهسرایی بهتر، چه نوحه قشنگتر از قرآن، چه نوحهسرایی بالاتر از خدا سراغ دارید که با آن توصیف کنید عظمت کربلا؟ اینها آیاتی است که خدا در این آیات هم حقیقت را به ما نشان داده، هم نوحه خوانده برای این حقیقت لگدمالشده و مظلوم. سوره فجر فرمود: «سوره امام حسین علیهالسلام» است. قشنگ است بین ماها این ادب جا بیفتد، این روش جا بیفتد. فرهنگ کنیم اینها را. اینها دیگر دستور اهل بیت است. دستورات مندرآوردی نیست. آخه بعضی وقتها بعضی کارها مندرآوردی در بعضی هیئتها و مجالس و اینها باب میشود، بعضی چیزهایی که به جایی بند نیست، قاعده و ضابطهای هم ندارد. حالا نمیخواهم بنده اشاره بکنم به بعضی از این آداب و رسومی که بعضاً غلط هم است، زشت هم است. فلان شب مثلاً در شبهای محرم مجلس عروسی برای فلان شخصیت کربلا. در شأن نیست. حالا اصلاً از جهت تاریخی هم اثبات نشده که حضرت قاسم، دیگر حالا اشاره کردم، حضرت قاسم علیهالسلام مثلاً ازدواج کرده باشد. حالا شبهای محرم مجلس عروسی مثلاً برای قاسم علیهالسلام گرفتن، اینها به جایی بند نیست. ولی اینی که فرمود: «با سوره فجر انس بگیرید»، این به جایی بند است.
فرهنگ کنیم مثلاً آن چیزی است که بعضی بزرگان هم گفتند. بنده از بعضی بزرگان خودم شنیدم: «روزهای دوشنبه نماز صبح سوره فجر بخوانید.» چون روز دوشنبه روز زیارتی امام حسین علیهالسلام، امام حسن و امام حسین است، این روز چون ارتباط دارد به محسن علیهالسلام، تو صبحات را با سوره فجر شروع کن که سوره امام حسین است. قشنگ است این ایام محرم، تمام محرم و صفر، نشد دهه اول، نشد روز عاشورا نماز صبحمان را سوره فجر بخوانیم. نماز ظهر، ظهر عاشورا، الحمدلله باب نماز جماعت را میخوانند، باب کنیم. مگر چقدر هم طول میکشد؟ کلاً ۳۰ تا آیه است، چیزی نیست. اگر تند تند بخوانیم. ظهر عاشورا سوره فجر را بخوانیم در نماز، در نماز ظهر، در نماز عصر مثلاً. این فرهنگ را بیاورید. اینکه اینگونه است، کم کم بنشینیم تحلیل بکنیم.
حالا این شبها انشاءالله بنا داریم خدمت دوستان یک کمی سوره فجر را با همدیگر تحلیل بکنیم، ربطش به امام حسین علیهالسلام چیست. کم کم باب میشود. بعد فرمود: «هم خودش صاحب نفس مطمئنه بود و راضیه مرضیه بود، هم کسانی که با او شهید شدند اینطور بودند، هم شیعیان او.» اصلاً دارد راه میدهد به ما، راهکار میدهد، مسیر میدهد، جهت میدهد. میگوید حسینی بودن تو فرهنگ قرآن یعنی این، افقات باید این باشد، به نفس مطمئنه برسی، راضیه مرضیه بشوی.
توضیح میدهم در سوره مبارکه فجر، که حالا انشاءالله شبهای بعد بیشتر به آن خواهیم پرداخت، چند تا محور دارد. در این سوره چند تا بحث است. اول شروع میکند چند تا قسم میخورد. نکات مهمی است، انشاءالله شبهای بعد عرض خواهم کرد. بعد میآید افرادی را و امتهایی را معرفی میکند، قوم عاد را معرفی میکند، قوم ثمود را معرفی میکند، فرعون را معرفی میکند، عاقبت اینها را معرفی میکند. بعد یک شرح حالی از انسان. «فاما الانسان اذا مبتلاه ربه...»
چهار تا محور کلیدی به نظر میرسد که در سوره مبارکه فجر به چشم میخورد که نکاتی را عرض خواهم کرد. یکیاش انسان است و داستان انسان، شرح حالی از انسان. این چهار تا کلمه با توجه خاصی، بنده به خاطر وزن هماهنگشان، البته عین کلماتش در این آیات آمده، به این نحو بیان میکنم: یکیاش انسان است. بعد داستان انسان تو دو مسیر تعریف شده: یک مسیر، مسیر طغیان. یک مسیر، مسیر اطمینان. مسیر طغیان، مسیر فرعون. «الذین طغوا فی البلاد و اکثروا فیها الفساد»؛ اینها طغیان کردند. اینها مسیر فرعوناند، افراد شبیهاش. یک مسیر، مسیر اطمینان؛ «یا ایتها النفس المطمئنه». آدمها دو تا مقصد و مقصود دارند، دو تا مسیر دارند، دو مدل سلوک دارند: یا میافتند توی خط طغیان، یا میروند در مسیر اطمینان. و این شد سه تا رکن: انسان، طغیان، اطمینان.
رکن کلیدی که این آدمها را معلوم میکند، وزنشان را، قوارهشان را، این کلمه حیاتیه که کلمه امتحان است. سوره فجر در واقع در این چهار کلمه، آنقدر که تدبر در این آیات نشان میدهد و حالا عرض خواهیم کرد، این چهار تا در آن خیلی برجسته است: انسان، طغیان، اطمینان، امتحان. علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان روی همین واژهها تأکید دارد. این را که عرض کردم از بنده نیست، عیناً این مطلب در تفسیر المیزان جلد ۲۰، آنجا مطلب علامه طباطبایی فرمود: «سوره فجر داستان انسانی است که بین طغیان و اطمینان به واسطه امتحان انتخاب میکند، تو آن مسیر قرار میگیرد و میرود.» اگر تو مسیر طغیان رفت، عرض خواهم کرد آیاتی که در مورد عذاب و جهنم و نکاتی است که حالا باید در موردش صحبت بشود. اگر تو مسیر اطمینان رفت، میشود امام حسین و اصحاب امام حسین و شیعیان امام حسین.
آقا، این قشنگترین بیان در مورد عاشوراست. این دقیقترین بیان عاشوراست. زیباترین و کاملترین زاویه پرداختی که میشود به کربلا پرداخت. حسینیان زمان، یزیدیان زمان. واقعش این است که دل آدم آرام نمیشود با این حرفها. آقا، یک واقعه تاریخی بوده، چرا هی میخواهیم اینوریا را به آنها بچسبانیم، آنوریا را به اینها بچسبانیم؟ هی میخواهید بگویید ما مثلاً حسینی هستیم، آن یکیها که روبهرویمان هستند یزیدیاند. زیاد شنیدم، خصوصاً از دانشجوها، دانشگاهیها که شبهه دارند در ذهنشان که چرا شماها مثلاً خودتان را امام حسینی میدانید؟ حالا مثلاً شما آخوندها، مثلاً شما جمهوری اسلامی، مثلاً ولایت فقیه، چرا شماها میگویید ما حسینیم، هر که هم روبهرویمان درآمده یزیدی است؟ همه را از یک کنار، از یک ور یزیدی میکنی، خودتان را حسینی گرفتید؟ شما شدید شهروند تاریخ، آنها همه روبهروتان مافیا؟ چه ادعای گندهای است!
نه آقا، اصلاً ما میگوییم شماها یزیدید. یک وقتی با یک جوانی همکاروان بودیم، از یک گروهی بودند، بچههای تهران بودند، با هم کربلا رفته بودیم. میخواهم بحث را بگویم به تنش کشیده بشود که خوابتان نگیرد. در کربلا این جوان داشت به بنده میگفت با رفقای دیگرش که ما روحانی کاروان اینها هم بودیم، خیلی گفتش که: «من از سر عشقم به امام حسین ظهر عاشورای سال ۸۸ آمدم روبهروی شما آخوندها، مثلاً روبهروی یزید زمان ایستادم از سر عشقم به امام حسین.» واقعش این است که ما از یک وری داریم تاریخ را تعریف میکنیم که به نفع خودمان بشود. دوربین را اگر بدهیم دست آن یکی، از آن زاویه او ببیند، خب او هم همه را به نفع خودش ختم میکند. لذا این نوع قرائتها، این نوع روایتها ناتمام است، نارساست، غلط است.
ما باید روی بیاوریم به قرآن. باید امام حسین را از دریچه سوره فجر معرفی کنیم وگرنه امام حسین مصادره خواهد شد به نفع این جریان سیاسی، به نفع آن گروه، به نفع این حزب. اصلاً معلوم نمیشود قواعد و قواره کربلا و امام حسین. نکته بسیار کلیدی دارم عرض میکنم. بنده ۱۶- ۱۷ سال لااقل منبر رفتم محرمها با این لباس، این بحثی که دارم امسال اینجا خدمت شما عرض میکنم، میتوانم عرض بکنم مهمترین بحثی که در طول عمرم لااقل نسبت به بحث کربلا و امام حسین عرض کردم. برای اینکه هرچه نگاه میکنم میبینم این زاویه پرداخت تمام آن چیزی که بنده حالا تو این ۱۶- ۱۷ سال، بعضی سالها روزی ۷ تا، ۶ تا، ۵ تا، لااقل ۴ تا منبر داشتیم، موضوعات متعدد و متنوع. سالی میشود مثلاً ۵۰ جلسه، ۴۰ جلسه، ۶۰ جلسه، دیگر حساب بکنیم چند ساعت سخنرانی میشود. همه این ۷۰۰- ۸۰۰ ساعت لااقل سخنرانی در مورد امام حسین و کربلا و عاشورا به نظر میرسد که باید توی این ظرف طرح بشود. از دریچه سوره مبارکه فجر باید مطرح بشود. کربلا ظرفیت خودش را نشان بدهد تا مسائل خوب از هم تفکیک بشود، تبیین بشود، حلاجی، قاعده در بیاید.
تاریخ و تاریخ هم که پر از متشابهات است. بعضیها سندش ضعیف است، بعد میشود مصادره به مطلوب کرد. بعضیها دلالتهایش ناتمام است، وجه کار اصلاً معلوم نیست. امام حسین فرموده: «دین ندارید آزادمرد باشید.» به جمله امام حسین شما عمل کردید. از یک جایی شروع کردیم کربلا را گفتن که هر کسی از ظن خودش میتواند یک چیزی بهش بچسباند. نقطه کلیدی کربلا! باید شروع کنیم از آن نقطه حیاتی انسان. باید شروع کنیم از آن دوراهی طغیان و اطمینان. باید شروع کنیم از سوره فجر. باید امام حسین را ببینیم. آنوقت معلوم میشود با این تبیین، با این تعریف که مشخصاتش و قواعدش را انشاءالله این شبها عرض خواهیم کرد. بحثهای مفصلی است. خیلی هم مطلب هست در این بحث. آنوقت معلوم میشود کی اهل طغیان است، خیلی شفاف و روشن معلوم میشود کی اهل اطمینان است. کسی مصادره کند آنی که اهل اطمینان است حسینی است. حتی اگر به ظاهر سنگ امام حسین را به سینه نزند. آنی که اهل طغیان است یزیدی است. ولو صدای حسین حسینش عالم را کر کرده باشد. قاعدهاش این است. بعد این دو تا خودشان را تو امتحان نشان میدهند. بعد این سوره غوغا کرده در این جهات، در تعریف امتحان. خیلی این آیات فوقالعاده است. خیلی جذاب است.
«أَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ ...» ای کاش این جلسات ما ممتد بود تا صبح قیامت یکسره مینشستیم با هم کلمهبهکلمه این آیات را هی میگفتیم هی میشنیدیم هی لذت میبردیم. دقتهایی که در این کلمات هست، در این آیات هست، خیلی لطیف است. «و اما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول...» از دوستان تقاضا دارم این جلسه را با یک هوش جمعتری، با دقت بیشتری مد نظر داشته باشید. اساساً ما در این جلسات شرکت میکنیم. فلسفه سخنرانی کردن و گفتگو، فرمود: «ساعتی تفکر از هفتاد سال عبادت بالاتر است.» ثمرش هم میبینیم وقتی دقایقی آدم تفکر میکند، آنوقت میبیند در روضه حالش یک حال دیگری است، معرفتش، معرفت زیارتی که بعداً میکند زیارت دیگری است. نگاهش به داستان عوض میشود. قضیه برایش فرق میکند. یک همیاری با همدیگر داشته باشیم با یک حوصله و دقت بیشتر این مباحث را با همدیگر داشته باشیم انشاءالله. من عذرخواهی میکنم خیلی اذیتتان میکنم.
همین است داستان انسان: گاهی رب او را مبتلا میکند. خیلی زیباست؛ امتحان میگیرد. خدا امتحانش به این است که «أکرمه و نعمه». امتحانش به این است که خدا تحویلش میگیرد و به او نعمت میدهد. این انسان ساده چی میگوید؟ «فیقول ربی اکرمن». میگوید: «خدا مرا تحویل گرفت!» آقا دقت بفرمایید، آقا مگر خود آیه نگفت خدا تحویلش میگیرد و بهش نعمت میدهد؟ خب، پس چرا دیگر خدا ایراد میگیرد به این آدم؟ میگوید: «من این را تحویل گرفتم، بهش نعمت دادم.» این انسان جاهل برگشته میگوید: «خدا مرا تحویل گرفت.» خب، مگر خودت هم نگفتی که من او را تحویل گرفتهام؟ پس چرا ناراحتی از اینکه میگوید مرا تحویل گرفته؟ نه، برای اینکه این دو مدل تحویل گرفتن است. اشتباه کرد، قاطی کرد. از همین جاها طغیان شکل میگیرد.
این دو مدل امتحان، این دو مدل تحویل گرفتن چیست؟ یک وقت یک دانشآموز را، حالا ماهایی که معلمی میکنیم و سروکله میزنیم با دانشجو و طلبه و اینها، دو تا درخواست جدی معمولاً ازمان میشود وقت امتحانات. یکی این است که آقا یک کاری بکنید دانشجویمان حذف درس نشود، کمکش کنیم به هر طریقی که میتوانی استاد کمک کنی امتحانش را بدهد. درخواست اولی است که از یک استاد میشود. درخواست دوم چیست؟ اینی که بعد از امتحان قبول بشود. این دو مدل تحویل گرفتن است، این دو جنس است.
خدا بشر را تحویل میگیرد، به او نعمت میدهد که با این نعمت امتحانش کند. تحویلت گرفتم، جلویت برگه گذاشتم. تحویلت گرفتم، تو اتاق، توی سالن کنکور، کد کنکور برایت فرستادم. برگه داری، مجوز حضور در این سالن کنکور را داری. اینها همه را تحویل گرفتم، اکرامت کردم. ولی بشر ساده وقتی برایش این فیش مثلاً حضور در جلسه میآید، مجوز حضور در جلسه میآید، خوشحال میشود، میبوسدش، میگوید: «مرا تحویل گرفتند.» تمام شد! «فیقول ربی اکرمن» بابا، تحویلت گرفتم، امتحان ازت دارم میگیرم. چون خدا بعضیها را که از چشمش میافتند اساساً از دایره امتحان خارج میکند. سنت استدراج دیگر! امتحان نداریم. اخراج بابت امتحان. برو بیرون توی کوچه بازی کن. این یک رام اولی است. بشر ساده با این اکرام اول گول میخورد. چقدر این آیات دقیق و لطیف است! به بعضیها خدا پول میدهد، سلامتی میدهد، همسر خوب میدهد، کسبوکار خوب میدهد، زیبایی میدهد. ماها خیلی وقتها فکر میکنیم اینها پاداشی است که خدا بهمان داده. به امام حسین توسل کردم، مثلاً بچهدار شدم. بله، این یک مرحله اکرام هست. این تحویل گرفتنی است که خدا شما را تحویل گرفت. از این به بعد با بچه امتحانت میکند. توی سالن امتحان راحت داد. خانهدار شدم، پولدار شدم. تمام نشد داستان. امام حسین گرفتن، داستان تمام شد! وارد امتحان جدیدی شدی. کارهای خوبی البته کردی، خدا هم بهت یک مزدی داد. مزدت این نیست که یک مدالی گردنت انداخت، قاطی نکنید خیلی.
اینها آقا، از جهت روانشناسی فوقالعاده دقیق است. روانشناسی میگوید به بعضیها که میگویم به قیامت ایمان بیاور، میگویند: «ما از آن نسخه قائمه. من که فکر نمیکنم قیامتی باشد، ولی اگر قیامتی هم باشد «لیرجع الی ربی»». اگر قیامتی هم باشد چون اینجا خدا مرا تحویل گرفته، بهم رسیده، من از این کشف کردم که من یک احترامی برای خدا دارم، یک رفاقتی با ما دارد، یک وضع خوبی پیش خدا دارم. قیامتی است، اگر قیامتی هم باشد، آنور هم اوضاع ما خوب است. من از این آن را کشف کردم. اینها ریشههای پنهان و عجیب و غریب و عمیق طغیان است. علامهطباطبایی میفرماید: «این آیات اصلاً در مورد طغیان مشرکین و بتپرستان نیست، در مورد طغیان مومنین است.» چون میگوید: «یقول ربی اکرمن». خدا را قبول دارد. تقدیر و رزق خدا را هم قبول دارد. بتپرست نیستند. اینها طغیان میکنند. طغیان اینها خطرناک است. اینها نمیفهمند طغیان کردهاند. عنایت ظاهری از جانب خدا، طغیان میکنند.
یک محاسبات عجیبی در این داستان است. خیلی خطرناک است. قاطی میکند، فکر میکنی پاداش است. بابا، این امتحان است، جزا نیست. در دنیا به کسی نمیدهند. حالا برو توی بهشت. حالا برو کیف حال. حالا برو جواب نتیجهات را بگیر. انسان در امتحان همان وقتی که سر و وضع خوبی دارد، «أکرمه و نعمه» امتحان است. همان وقتی که «فقط علیه رزق». ولی بدبختی انسان این است. آن وقتی که نوازش میکند، که امتحانش به این است که در این نوازش چهکار میکند. میگوید: «ربی اکرمن». طغیان میکند. میگوید: «ما که دیگر با خدا رفیق شدیم.»
وقتی هم که اوضاع به هم میریزد، تنگ میشود، «فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ». خدا یک کم رزقش را تنگ میکند. میگوید: «خدا به ما اهانت کرد.» نخواستم این خدایتان را. این چه خدایی است؟ این چه وضعی است؟ این چرا اینجوری میکند با ما؟ ما را گیر آورده که. این آیه، این مضمون در آیات قرآن بسیار زیاد است. میگوید: «وقتی خیر میرسد یک جور لگد میزند این بشر، کان منوا.» وقتی شر میرسد، یک جور دیگر لگد میزند. این خاصیت انسانی است که به اطمینان نرسیده، در امتحان طغیان و اتفاقاً آنی که به اطمینان رسیده در امتحان خودش را نشان میدهد. در امتحان اطمینانش را نشان میدهد. امتحان محک میخورد، نرخ شاهعباسی. امتحان برای همه ما هست. به هر نحو، در هر لحظهای فرمود: «رگت که قبض و بسط دارد، نبضت که میزند.» دیگر از این که ما دیگر عجیبتر نداریم دیگر. لحظه به لحظه و بدون هیچ انتخاب و تصمیمی از جان فرمود. لحظه به لحظه رگت که میزند، روایت است. هر قبض و بسطی که پیدا میکند این حرکت این خون و نبض، هر قبض و بسطش امتحانی است. دانه دانهای که میوه میخورد هر یک دانهاش یک امتحان. دیگر از آنجا شما حساب کن.
خیلی اصلاً نگاه آدم به زندگی عوض میشود. بچهدار شدی؟ امتحان بچه خوبی است. اوه اوه، خدا به دادت برسد. بچه بدی است. خدا به دادش برسد. آقا، امتحان سختی داریم. آقا، بچه خوب امتحانش خیلی سختتر است. همسر خوب امتحانش خیلی سختتر است. میگویند: «امام حسین به من داده.» تحویلت گرفتم، بهت دادند. تحویلت گرفتند تو این امتحان قرارت دادند. یک زاویه دید اینجوری داشته باشیم.
آقا، میگفت آقا من زن سیده دارم. گفتند: «چرا همه عاشق اینند که وصلت کنند با سادات؟ داماد حضرت زهرا بشوند، مثلاً عروسشان دختر حضرت زهرا باشد. پیوند بخورند، فامیل بشوند با پیغمبر.» خیلی افتخار است، خیلی شرف است. محرم میشوی به حضرت زهرا سلام الله علیها. بله، اینها همه درست است. یک کلمه اگر بد بگویم، بدرفتاری کنم، تندی کنم. در سیره بسیاری از بزرگان نقل شده، به خصوص برخی از بزرگان در ذهنم هست، اسم نمیآورم، که اینها همسر سیده داشتند. اگر بزرگان، بزرگان تهران، از علمای مشهور وقتی هم که در بستر کنار همسر قرار میگرفتند، از بالا هیچ وقت نمیآمد که پای او بالا، سر او قرار نگیرد. از پایین، از پایین پا. یکی از بزرگان در قم، محمود طیاره (طیاره شهر) همسر سیده، همسرش وقتی طبقه پایین بود ایشان طبقه بالا راه نمیرفت. سیده است. احترامش واجب است.
امام صادق هم به آن آقا فرمود: «بچهدار شدی، نام فاطمه بهش گذاشتی، خیلی حواست را جمع کن. یک وقت داد سرش نزنی، دست روی او بلند نکنی.» امتحان همه زندگی امتحانی است. امتحانش سختتر است گاهی. نعمتها گاهی امتحان سختتر است. گاهی در تنگناها آدم حالش از این جهت بهتر است. حواسش جمع است که خدا بهش تنگ گرفته، شرایط اینطوری است. حواسش بیشتر به خدا جمع است. کمتر طغیان میکند. بدی اینجور طغیان این است که به خدا هم نسبت میدهد. «خدا مرا تحویل گرفت، خدا محبت کرد، خدا به من این را داده.» بله، ما را رئیس کردند، ما دعای مادر پشت سرمان بوده. بعضی از دوستان ما بعضی جاها دوستی داشتیم، یک شرایطی شده بود، یک شهرتی برایش پیش آمده بود. خیلی بنده خدا خوشحال بود، میگفتش که: «من چون هر سحر مادرم به طور خاص بر من دعا میکند، من شهرتم را از آنجا دارم.» بابا، شهرت یا دری از در جهنم است. بله، این اگر یک عزتی در دنیا خدا نام تو را بالا برده، «و رفعنا لک ذکرک» احترامی است. یک فرصتی خدا به تو داده، امکانی داده، توجهی به تو هست. از تو حرفشنوی دارند، حق را میتوانی بیان کنی، به سمت حق جذب کنی، دلها را بکشی. خب، یک فرصت استثنایی است. جایزهمان را گرفتیم. خیلی به مادر احترام کردیم، خدا ما را شهرت داد. خیلی محبت به فلان کردیم، خدا ما را ثروت داد. خود ثروت اول بدبختی و امتحان است. همه اینها را باید به چشم امتحان دید. شیرینیهایش امتحان است، تلخیهایش امتحان.
این میشود مسیر طغیان و اطمینان. طغیان اگر در مسیر طغیان است، آن سمت تاریخ قرار میگیرد. آن طرف روبهروی امام حسین علیهالسلام. تعابیرش را در زیارتنامهها و روایات میخوانم شبهای دیگر برایتان. جبهه مقابل، جبهه امام حسین، جبهه اهل طغیان، جبهه طاغوت، که توصیف کردند چرا اینها اهل طغیاناند. جبهه سمت امام حسین، جبهه اطمینان، دلها گرم به خدا. و البته شما وقتی اهل طغیان نبودی، مظلوم واقع میشوی، حق لگدمال میشود، تنها واقع میشوی. مثل مسلم سلام الله علیه. مسلم هم اهل اطمینان بود. مسلم هم راضیه مرضیه. خودش را سپرده بود و همه را امتحان میدید. آشفته نشد. نه آن روزی که ۳۰ هزار نفر با او بیعت کردند، دست دادند، سلام و صلوات برایش فرستادند، خودش را گم کرد، فکر کرد کسی است. نه تا وقتی که تنها واقع شد در کوچهپسکوچههای کوفه. رویش باز بشود، جا بهش بدهند. در هیچ کدام طغیان نکرد. نه آن روز فکر کرد روبهروی امام حسین کسی شده، نه در این تنهایی خودش را باخت. اهل اطمینان بودن. سلام و درود خداوند بر حضرت مسلم علیهالسلام.
در کوچه مردم بیعت کرده بودند با عبیدالله. چند ساعتی هم بیشتر طول نکشید. گفتند نماز مغرب را با جماعت کثیری در مسجد. بین نماز مغرب و عشا، میرفتند تعَشَّی میکردند، شام میخوردند، برمیگشتند. رفتند برای شام خوردن. نماز عشا شد. مسلم دید ۵ نفر، چند نفر دورش برای نماز. باخبر شدم تو این ساعت عبیدالله وارد دارالعماره شده، اعلام کرده که هرکه با مسلم باشد میکشم و اعلام کرده هرکه سر مسلم را بیاورد جایزه دارد. اهل طغیان نماز مغرب مسلم خواندند، نماز عشا میخواهند سر مسلم را جایزه ببرند. کوچهپسکوچهها، غریب و تنها، در کوچه نشستند. گفتند چون شهر کوفه را دقیق بلد نبود، میخواست از شهر خارج بشود، نتوانست، به بنبست خورد حضرت مسلم. برگردم، مأمورها فیلم مبادی اصلی ایستادند. نشست پشت یک دری. تنها، یک زنی که خدا نام این زن را بلند کرد. در به نام توست. در را باز کرد، گفت: «کی هستی؟» گفت: «من مسلمم، سفیر حسین پاک و دلباخته.» گفت: «جانم به قربان حسین، تو چرا اینقدر غریبی تنهایی؟»
در منزل او به مسلم گفت من پسر نااهلی دارم، کاملش را بپردازم، که این پسر آمد و از رفتوآمد مادر که چند بار رفت و رسیدگی کرد به مسلم، زن بُرد به اینکه اینجا خبری است. گفت: «چه خبره اینجا؟» او: «خبری نیست.» و آمد زد کنار دید مسلم است. «خودت با پای خودت آمدی دیگر.» نزاعی شد با حضرت مسلم و ایشان از آن منزل بیرون آمد و جنگ خیابانی شد با حضرت مسلم. تو تنها حضرت مسلم در آن جنگ واقع شد. و سنگباران کردند مسلم را و باران کردند مسلم را، دستگیرش کردند. این مرد بزرگ خودش را نباخت در تنهایی. یک وقت دیدند اشکش جاری است. خوشحال شد عبیدالله، گفت: «حسین تو را فرستاده برای اینکه سفیر تو که اینقدر بزدلی، خودت را باختی، چی شد؟ تنها شدی گریه کن.» مسلم گفت: «نه، من که برای خودم گریه نمیکنم.» خب، پس برای چی گریه میکنی؟ «آقایم روی حرف من حساب کرده، زن و بچه فرستاده. نگرانم این زن و بچه آواره شدند.»
عرضم را تمام کنم خیلی اذیتتان نکنم. نگرانی مسلم، نفس مطمئنه، اینها که غصه این را ندارند که مرا میکشند، از ریاست افتادم، پولهایم رفت، تحقیرم میکنند، مسخرهام میکنند. اینها نفس مطمئنه، نه دلسوزیشان برای مظلوم است، برای غریب است، برای دیگران است. یک روضهای را امشب، شب اولی، بخوانیم. خدا را هم شکر کنیم. شکرانه این باشد که خدا به ما دوباره توفیق داد، دوباره حضرت زهرا (سلام الله علیها) اسم ما را نوشت، جزء گریهکنها. مشکی بپوشیم، گریه شکرانه نعمت باشد. نعمت شاکر باشی، امتحان و شاکر باشی.
حضرت زهرا سلام الله علیها، شب اول مسلم، همه نگرانیاش این بود که زن و بچه حسین به واسطه حرف من راه افتادهاند. من مسبب این قضیه شدم. من مسبب این قضیه. بنده احساس میکنم این روضهای که میخواهم بخوانم، احساس میکنم امام حسین علیهالسلام این نگرانی اصحابش را التیام داد. خیلی فکر میکردم روی اینکه چرا امام حسین این کار را کرد. احساسی دارد خب، آن هم البته هست. ولی امام معصوم است، کارش عین حق است. چیزی که به ذهن بنده میرسد این است که امام حسین یک جورهایی آرام کرد روح اصحابش را. کدام داستان را دارم میگویم؟ شنیدید همه ظهر عاشورا «فلما بقی وحده». آن لحظهای که امام حسین علیهالسلام تنها شد، «یمینه و شماله»، یک نگاهی به راست کرد، یک نگاهی به چپ، هیشکی نمانده. توی این سه تا هیچ. شنیدید اینجا اصحابش را یکی یکی صدا زد: «پاشید بلند بشید، چرا خوابیدید؟ پیغمبر! حمایت کنید، دفاع کنید.» وجهی که به ذهن بنده میرسد این است، خب چرا امام باید این کار را بکند؟ احساس بنده این است، امام در واقع روح اینها را در عالم برزخ خطاب کرد. سخت بود برایشان که وقتی میروم، این حرم، این خیمه تنها میشود که من به شماها گفتم و دیدم که نمیتوانید. ازتان برداشتم، دیگر راحت باشید. «من که صدایتان زدم، نداشتید دست و پایی که نصرت کنید.» من این را به شما منتقل کردم، فهماندم که تمام شد. آرام باشید. برداشت بنده این است. انگار امام حسین علیهالسلام آرام باشید، بدانی نداشتید. من به این بدنهایتان گفتم، این بدنها خلاص. اولین کسی که صدا زد امام حسین علیهالسلام، این آقای باوفا که یادش نمیرود با اینکه مسلم یک ماه به شهادت رسیده، عرفه بوده دیگر، الان عاشوراست، یک ماه گذشته. اولین کسی که صدا زد وقتی اصحاب را خواست صدا بزند، اول صدا زد: «یا مسلم ابن عقیل!» تک تک صدا زد. اول هم از مسلم.
روضه را اذیتتان میکنم به اینجا دارم میکشانم. میخواهم آتشش از این شب اول بیفتد توی دلم. تمام کند اینجاش دیگر داستان شاید این بخش اولم حکایت میکند از مظلومیت و تنهایی امام حسین. ولی این آرامشبخش برای روح این شهدا، برای اهل حرم. ولی این بخش دوم، احساس میکنم شهدا آرامش گرفته بودند از جمله اول، با این جمله دوم امام حسین دوباره آتش گرفتند. جمله دوم این بود: «اما فیکم مسلم هَ...» یکی هست بیاید از حرم دفاع کند؟ یک مسلمان پیدا میشود به این زن و بچه رحم کند؟
در حال بارگذاری نظرات...