این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
⚜️ اهمیت ژئوپلوتیک شهر شام؛ ظهور موعود یهود و مسیح [2:38]
* علت نامگذاری شهر شام: سکونت جناب سام بن نوح در این شهر [5:51]
* امکانات فراوان و جنگ همیشگی و تاریخی بر سر شهر شام [9:59]
🔻 شام؛ شهر شومی و بدبختی [15:22]
🔺 یمن؛ شهر یُمن و برکت
📍 سهمخواهی یهود، مسحیت و مسلمانان از شهر شام [17:51]
* مسجدالاقصی؛ ارض مبارکه ذکر شده در قرآن [18:29]
* مرکزیت کعبه و شکل گیری شرق و غرب بر اساس آن [24:06]
* مصر؛ زندان اقوامی که خدا به ایشان غضب کرده [28:53]
* ترس یهودیان از ایران بر اساس پیشگوییهای خودشان [30:47]
* اکراه امام باقر (علیهالسلام) از خوردن غذا در ظرف مصری [37:46]
* مسجدالاقصی؛ مرکز حکومت جهانی حضرت سلیمان (علیهالسلام) [39:58]
* خدمت خلیفه دوم به یهودیان و فرستادن ایشان به فلسطین [42:07]
* ماجرای عجیب ماهگرفتی در زمان حضرت موسی (علیهالسلام) و پیرزن با معرفت [45:55]
* سبیت حرمه و حملن مکشفات الروؤس علی الاکف بغیر وطاء حتی دخلن دمشق [52:15]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد، فعالیتِ طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
ربّ اشرح لی صدری و یسر لی امری، و احلل عقدةً من لسانی یفقهوا قولی.
عرض کردیم شب گذشته، انشاءالله بنا هست که در این جلسات در مورد قضایای مرتبط با گذشته و آینده شام صحبت بکنیم. منطقهای که شامل سوریه، لبنان، فلسطین و بعضی کشورهای دیگر هست؛ منطقه بسیار مهمی است و تحلیل گذشته و آیندهاش خیلی میتواند در فهم مسائل مختلف به ما کمک بکند.
یکی از این مسائل، قضیه کربلاست. سرِ فتنه در شام بود و بنیامیه در واقع سردمدار این فتنه بودند. پایتخت بنیامیه، شام بود. این اتفاقی که در کربلا رخ داد، نتیجه عقبه طولانی بود، از این جهت که سابقه دیرینهای داشت؛ درگیری بنیامیه و بنیهاشم. و در واقع شام با مدینه. پایگاه بنیهاشم مدینه و پایگاه بنیامیه شام بود. عجیب این است که در آینده تاریخ هم قبل از ظهور، دوباره به این مسئله اشاره شده و شهر شام، یک موقعیت به قول امروزیها ژئوپلیتیک دارد؛ موقعیت ویژه و برجستهای دارد. هم از جهت یهود، شهر شام بسیار مهم است؛ هم برای مسیحیت، شهر شام مهم است؛ هم برای بنیامیه، شهر شام مهم است. البته منظورمان از "شهر شام" که گفته میشود، "منطقه شام" است. موعود یهودیها در شام ظهور خواهد کرد، در بیت المقدس، در فلسطین. موعود مسیحیها هم در شام ظهور خواهد کرد، حضرت مسیح در بیت المقدس ظهور خواهند کرد. از این جهت شام، شهر آرمانی هم یهودیهاست هم مسیحیها.
حالا شهر شام، سابقه و تاریخ استثنایی و ویژهای هم دارد. روایاتی هم در موردش داریم که خب باید به این نکات اشاره شود، آن مقداری که درخور حوصله جلسه باشد. ابن عساکر کتابی دارد به نام "تاریخ مدینه دمشق". قرن ششم این کتاب را نوشته. تاریخ شهر دمشق را جمعآوری کرده تا قرن ششم، هشت، نه قرن پیش، نه قرن پیش. چند جلد است این کتاب. [شنونده: شیشه؟] خطط شام داریم، آره. آن را "کِردعَلی" نوشته، او شیش... حالا شیش گفتی شیش هم دادیم. ولی "تاریخ مدینه دمشق" هشتاد جلد است، تا قرن ششم تاریخ شهر دمشق. خب آنجا مفصل دیگر بحث کرده از اول. خب ما بخواهیم مطالب این دو تا کتاب را بگوییم، چند سال فقط باید بیاییم هی خردهخرده. نه حوصله شما میکشد، نه حوصله ما میکشد. ولی نکاتی هست در اینکه این شهر اصلاً از کجا نشئت گرفته؟ این منطقه شام چی بوده؟ چرا به آن میگویند شام؟ چه نگاههایی بوده نسبت بهش؟ چه سابقهای بوده؟ برای ادیان چه جایگاهی داشته؟ اینها نکاتی است که به هر حال میتواند به ما کمک بکند. بنده هم نکته خیلی آوردم، آنقدری که حالا حوصلهتان بکشد بعضیهایش را عرض میکنم؛ یککمی هم نامرتب البته مطالبی را آوردهام، چون مطالب خیلی زیاد است احتمالاً بعضی جاهایش اینور و آنور میشود.
در مورد خود اسم شام، چیزی که بعضیها گفتند این است که علت اسم شام از اینجا نشئت میگیرد که گفتند «سام فرزند حضرت نوح، ایشان رفت آنجا ساکن شد و سام را بهش گفتند شام؛ یعنی به خاطر نزول سام.» این اسم سریانی است. حالا بعضی لغتها را یک اشارهای میکنم که آشنا باشید، چون تاریخ عجیبغریبی دارد سوریه و شام. یک جورهایی جزء قدیمیترین تمدنها است و لغتهای مختلف آنجا، زبانهای مختلف خیلیهایش شکل گرفته. بستریانی میشده، سام که به زبان عربی شده شام. یعنی عربیاش که کردند، شده شام. سوریه هم شوریا بوده اسمش، به خاطر آشوریها، چون آن منطقه را آشوریها دست گرفته بودند. شوریا بوده، عاشورا باز اینوری شده، شده سوریه. خود کلمه سوریه هم اسم قدیمی این منطقه است.
یک عده گفتند که علت اینکه اینجا را شام گفتند، این شام از "شومی" میآید؛ بنیکنعان، فرزندان کنعان، شوم میدانستند این منطقه را، برای همین به آن گفتند شام. حالا در مورد آن سام هم بحث است، و بعضی گفتند اصلاً سام وارد شام نشده هیچوقت. [شنونده: جانم، آنقدری که...] نه، بحث آسیب نزدن است.
این شامی که میگویند کشور فلسطین، آن دمشق... دمشق فعلی؟ نه، ببینید پایتختش را، مثل بعضی جاها که مثلاً بگوییم آقا تهران اینطور، نیویورک آنطور. بگوییم حکومت نیویورک، مثلاً نیویورک پایتختش است، به نام پایتخت میشناسیم. پایتخت شام، دمشق بوده ولی منطقه شام- حالا من آوردهام برایتان- مناطقی که آنجا بوده، از فلسطین بوده، تمام کشور فلسطین، تمام کشور سوریه، تمام کشور لبنان، یک بخشهایی از کشور اردن فعلی، یک بخش هم از عربستان سعودی فعلی، منطقه تبوک، منطقهای که جزء شام بوده. جنگ تبوک و اینها آنجا شکل گرفته. و با مصر فعلی هم یک جورهایی یک مناطقی از مصر فعلی هم جزء شام محسوب میشود. منطقه رفح که الان درگیر هستند، مرز فلسطین و مصر. حالا نکاتی هست اینجا عرض میکنم انشاءالله که چرا داستان این ارتباط شام با مصر چی بوده، قضایایی.
حالا در مورد اسمش عرض بکنم که بعضی گفتند که بهش میگویند شام، به خاطر این است که اصلاً شام به این خالخالهای درشتی که تو صورت میزنند، خال سیاه درشت، به اینها میگویند "شامه". میگویند که شبیه خال است. تو کل این جهان عرب، این منطقه یک منطقه سرسبز و پرناز و نعمت، منطقه شام، منطقه پرامکاناتی است که در مورد مصر میخواستم بگویم همینه که تو تمام این جهانِ عرب فعلی، زمان قدیم همین شکلی بوده؛ لب دریا که زندگی میکردند، آنجا مدیترانه است دیگر. لب این دریا که بودند، کشتی میخواستند برای اینکه رفتوآمد بکنند. کشتی چی میخواهد؟ چوب میخواهد، نه؟ مصر چوب داشته. چون چوب، درخت میخواهد. نه مصر آنقدری درخت داشته، نه بقیه جاها. آنجایی که بیشتر از همه چوب داشته و درخت داشته، شام بوده. برای همین فرعون همیشه، فراعنه مصر به شام نظر داشتند، به خاطر امکانات ویژهای که داشته و درختی که داشته، چوب و امکاناتی که داشته. آنجا دریا داشتند ولی نمیتوانستند استفاده کنند. شما تا کشتی نداشته باشی، از دریا نمیتوانی استفاده کنی. کشتی هم چی میخواهد؟ چوب میخواهد. برای همین همیشه اینجا محل جنگ بوده.
شام از اول به خاطر امکانات ویژهای که داشته: هم لب دریا بوده، چشمه زیاد داشته، درخت زیاد داشته، موقعیتهای ژئوپلیتیکی بسیار ویژه و برجستهای داشته. الان هم همینطور است دیگر. کشور لبنان، کشور سوریه، کشور فلسطین، نزدیک حاشیه در واقع مدیترانه محسوب میشوند. همهشان امکانات ویژهای دارند و همیشه اینها محل طمع بوده. هم فراعنه همیشه به اینجا نظر داشتند، هم خصوصاً یهود -همیشه در طول تاریخ- به اینجا نظر داشتند. تاریخ از آنقدری که یادش میآید، همیشه این شام محل دعوا و جنگ و درگیری و بکشبکش بوده تا آخر هم همین خواهد بود. یک بخشش به خاطر امکانات. از آنور هم که به دریا میخورد، از آن دریا میرود آنور، مدیترانه. روبهرو اروپا دیگر. ارتباط با اروپا. از قدیم هم منطقه هم گردشگری بوده، هم منطقه تجاری و بازرگانی بوده. "رَحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْف" که گفته میشده، تابستانها این رحلت، "صیف" تابستان میرفتند کجا؟ میرفتند سوریه، میرفتند شام. "رَحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْف" و امکانات فوقالعاده. اکثر این تجار و بازرگانان، درآمدشان در شام بوده. حضرت خدیجه هم- سلام الله علیها- کار بازرگانی و تجارت در شام بوده. و حضرت ابوطالب هم شام میرفته برای تجارت. نکاتی است حالا اگر فرصت بشود عرض میکنم.
دیشب اشاره کردم هاشم، جد پیغمبر، در غزه مدفون است. اصلاً این غزهای که الان درگیر است، به آن میگویند غزه هاشم. قبر مقبره هاشم هست آنجا. و ایشان هم برای تجارت به آن منطقه رفته و در فلسطین ایشان رحلت کرده. مرگش هم بسیار مشکوک است. احتمال زیادی دارد که یهود نقش داشته در ترور این بزرگوار. به خاطر اینکه اینها منجمینی داشتند و خب یهود کلاً میدانید در سحر، ستارهشناسی و اینها ید طولایی دارند، همین الان هم همینطور است. به قول ماها "رصد کرده بودند"، شناخته بودند جناب هاشم را و میدانستند که موعود اسلام که درگیر میشود با یهود، از نسل هاشم است.
حالا آن قضیه "بُحَیْرا" معروف که شنیدید، قضیهاش را، اسمش را. البته بعضیها بحیرا گفتند، بعضیها "بَحِری" روایتش را آوردهام برایتان، اگر فرصت بشود بخوانم که حضرت ابوطالب وقتی که پیغمبر را برد به شام، این بحیرا آمد پیغمبر را دید. که البته شنیدین، درسهای ابتدایی بود، اگر خاطرتان باشد، اگر یادتان نرفته باشد آن چیزهایی که جمهوری اسلامی بهتان یاد داده، این هم تو ذهنتان باید مانده باشد. ولی حالا اگر یادتان هم رفته، من مجددش را برایتان میخوانم که قضیه چی بود. چون یک سری نکات جالبی دارد که توی کتاب نبود، آنقدری که یادم میآید تو کتابهای درسیمان که بچگی میخواندیم، ندارد.
بگویم سفر تجاری بود که پیغمبر رفته بودند، ظاهراً دو تا سفر پیغمبر شام رفته بودند. یکیاش مال همین کودکیشان، و یکی هم بعدها برای تجارت اموال حضرت خدیجه میروند دیگر. اولیاش را با حضرت ابوطالب میروند. بعدها به عنوان تجارت میروند برای اموال حضرت خدیجه. ظاهراً جای دیگری هم پیغمبر اکرم نرفتهاند غیر از شام. خود همین هم حالا نکاتی تویش دارد.
چند سفر پیغمبر به شام و آن منطقه. اصلاً کلاً منطقه عجیبغریبی است دیگر. از جهت تاریخی و حتی وضعیت آثار باستانی و اینها، منطقه خیلی عجیبغریبی است. شهر به شهرش، کلی از این آثار باستانی آنجا هست. و هم امامزاده ما زیاد داریم در سوریه، هم مناطقی که منسوب به اهل بیت و تو جنگها بوده. حضور امیرالمؤمنین- علیه السلام- در نقاط مختلفش. خب جنگ صفین اصلاً آنجا واقع شده. به هر حال منطقه عجیبغریبی است.
عرض کردم که شام به این خال درشت میگویند. گفتند که این شام هم چون تو این منطقه جزیرة العرب، مثل یک خال درشت است که از بیرون که نگاه کنی، انگار یک تکه سیاه است، از بس که سرسبز و ناز و نعمت. ولی بعضیها گفتند که به خاطر اینکه روستاهاش به همدیگر نزدیک است، بهش میگویند شام. بعضی هم گفتند که چون سمت چپ میشود به نسبت جزیرة العرب، بهش میگویند شام. "اصحاب المشئمة" سمت چپ را میگویند "مَشئمة". بعضیها هم نکته قشنگی گفتند، گفتند که این از همان شومی میآید. برعکس "یمن" که دیشب یک اشاره به این نکته کردم، یمن از یُمن میآید، شام از شوم میآید. خب منطقه یمن، منطقه پربرکت و پوریمنی است. منطقه شام، منطقه شوم است. چون که همه این آسیبهایی که به عالم اسلام زده شده، از شام بوده. بنیامیه و بعدها قضایایی که رخ داد و بنیاسرائیل و اینها، همه مال همان منطقه است. این بنیکنعان هم که گفته میشود، اینها همان بنیاسرائیلاند دیگر که تو آن منطقه زندگی میکردند، تو آن منطقه رشد کردند، بزرگ شدند. حضرت ابراهیم- علیه السلام- همان منطقه بوده. حضرت سلیمان همان منطقه بوده. حضرت یعقوب همان منطقه بوده. بنیاسرائیل همان منطقه بودند. این از جنبه تاریخیاش.
ولی این شومی این قضیه از آن طرف، یک یُمن و برکتی هم تو قضیه شام دارد. من حالا برایتان روایت بخوانم، یک چند تا روایت جالبی عرض کنم خدمتتان که خیلی مطلب دارد. بعضیهایشان چون احتمال میدهم که خیلی به دردتان شاید نخورد، مثلاً چرا اسم دمشق، دمشق؟ البته دمشق درست است. اصلاً از کجا اینطور بوده؟ چه ربطی به حضرت ابراهیم؟ نکات جالبی دارد ها! ولی چون خیلی به بحثمان ربطی ندارد، نمیخواهم وقت را روی آن تلف بکنم. ولی یک نکتهای که اینجا به بحثمان ربط دارد این است که این "اِرَم ذاتِ الْاِعْماد" که قرآن در سوره فجر میگوید، این همین منطقه شام است. قوم عاد همین منطقه بودند، قوم ثمود همین منطقه بودند. پیغمبرهایشان هود و صالح تو کوفه مدفونند کنار امیرالمؤمنین دیگر، در قبرستان وادیالسلام. ولی خود منطقه قوم عاد و قوم ثمود، همان منطقه شام است.
و از آنور هم که عرض کردم با فرعون درگیر بودند. و فرعون هم که باز اینها را تو جنگ- یعنی اینهایی که تو سوره قوم عاد را گفته، قوم ثمود را گفته و فرعون را گفته- همان منطقه میشود. در واقع همان منطقه شام امروزی میشود. از یک طرف عرض کردم که منطقه شوم است، چون که پایگاه بنیاسرائیل بوده، پایگاه بنیامیه بوده. از یک طرف هم منطقه بسیار بابرکتی است. اینجاست که این جنگِ تو شام شکل میگیرد. هر کسی میخواهد سهمش را از شام بگیرد. هم یهودیها اینجا را از خودشان میدانند، هم مسیحیها، هم مسلمانان. چون آنها سهم خودشان میدانند، شوم است. چون ما سهم خودمان میدانیم و سهم ما هم هست، از این جهت برکت. حالا این برکت! قرآن گفته کجا گفته؟ کی میداند؟ کی یادش است؟ اولش را بگویم، "سبحان" دارد اولش. "سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى". خیلی جالب است، خدا وقتی میخواهد پیغمبر را معراج ببرد، برای خدا که فرقی نمیکند از کجا ببرد؟ اسنپ دو مسیره گرفته خدا. [شنونده: مسیرم میرن اول...] پنج دقیقه توقف. [شنونده: ...اول میرن مسجد الاقصی...] اول میروند مسجد الاقصی، از آنجا میآید بالا. بالا رفتن که دیگر اینور آنور ندارد که، اتوبان شلوغ است، آنور ترافیک است. از صد متری بنداز بیا، مثلاً امشب را فقط صد متری آمدیم، زودتر رسیدیم. آنجا صد متری زدند. از مسجد الاقصی صد متری زدند.
بعد مسجدالحرام که کعبه است، این تویش نکته است. پیغمبر وقتی میخواهد معراج کند، از قبله دوم میرود، قبله اول. از قبله اول عروج میکند. نکته دارد. از اینور که میروند، از آنور هم اینجوری است. یعنی چی؟ از پایین به بالا، از بالا به پایینش هم همینه. مسجد الاقصی نماز میخواندیم، وقتی که میخواهد دین پیغمبر دنیا را بگیرد، هم از بالا که میخواهد بیاید پایین، اول مسجدالاقصی را میگیرد، بعد کعبه را میگیرد. درست شد؟ حضرت عیسی مسجدالاقصی ظهور میکند. خب مسجدالاقصی منطقه خیلی عجیبی است. اینجا منطقهای که حضرت سلیمان ساخته، آنها از خودشان میدانند، یهودیهای ملعون اسرائیلیها. بعد قرآن چی میگوید؟ "إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا". درست شد؟ "الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ" دور مسجدالاقصا را مبارک کردیم. "اَرض مبارکه"، مسجدالاقصی. البته ما یک "اَرض مقدسه" داریم، یک "اَرض مبارکه" داریم، یک "اَرض موعود" داریم. برای یهودیها "اَرض موعود"، برای مسیحیها "اَرض مقدس" است، برای مسلمانها "اَرض مبارک" است. گرفتین چی شد؟ این است که همه با هم سهم داریم سر مسجدالاقصی دعوا داریم، هر که سهم خودش را میداند.
به هر حال، منطقه ولادت حضرت عیسی- علیه السلام-، منطقه زندگی مریم، منطقه زندگی عیسی- مسیحیها سهم خودشان میدانند. منطقه حکومت بنیاسرائیل، حکومت حضرت سلیمان، اسرائیلیها سهم خودشان میدانند. قبله ماست. قبله ما بوده. اصلاً دعوایی هم که سر قبله اول بود، یک بخشش همین بود دیگر. چرا قبله عوض شد؟ از مسجدالاقصی به کعبه. تا مدتها مسلمانها به مسجدالاقصی نماز میخواندند. اینقدر که یهودیها مسخره کردند، مثل الان رسانه داشتند، اینترنشنالشان هی پیام میزد، هی خبر میرفت که شما بدبختها اینقدر بیچارهاین که هی باید سمت ما سجده کنید، به مسجدالاقصی ما سجده کنید. انقدر از این متلکها گفتند، پیغمبر اعظم رنجیده شدند. بله، قداستش یک بخشش همین مسجد.
بعد عرض کنم خدمتتان که سابقه تاریخی که دارد، انبیایی که اینجا بودند. فضیلت نماز تو مسجد الاقصی دست اهل سنت افتاده، و آنور هم که دست یهودیهاست و دیگر فضیلتش به چیست؟ جمکران خودمان بهتر است. جمکران دو رکعت نماز میخوانیم، منت کسی هم نمیکشیم. جمکران. [شنونده: میگن قمی...] بله! خب همین منطقه لبنان و اینها خب بیشترش دست مسیحیهاست دیگر. لبنان هم جزء شام است. البته حالا من دیگر وقت نشد اینهایش را بگویم. بیست، سی تا گروه تو تاریخ همیشه روی شام نظر داشتند. از عمالقه گرفته، عرض کنم خدمتتان که توی یک دوره عثمانیها این منطقه را دست گرفتند و در طول تاریخ خیلی دستبهدست شده. هر فکر و مکتب و هر آهنگی که بوده، روی شام نظر داشته و آنجا یک مدتی هم حکومت کرده.
همه آمریکاییها شام را از خودشان میدانند. روسیه شام را از خودشان میداند. روایت هم داریم که آخر هم همه با همدیگر آنجا درگیر میشوند تو شام، قبل از ظهور. شرق و غرب با هم آنجا جمع میشوند و آنجا درگیر میشوند. یعنی همه اینجا سر این نقطه. منطقه استراتژیکی است دیگر. شما این منطقه را اگر داشته باشی، خاورمیانه دست شماست. یعنی نقطهای که آسیا را به اروپا متصل میکند. اروپاییها بگیرند، آسیا را دارند. چرا اینقدر سرمایهگذاری میکنند روی اسرائیل؟ به خاطر اینکه آن جهان غرب، این غرب و شرق هم به شما بگویم از کجا میگوییم شر و غرب. اصلاً چه شکلی دنیا را به شرق و غرب تقسیم کردیم؟ نکته قشنگ. دنیا که شرق و غرب ندارد که. زمین دارد میچرخد، هم اینوری میچرخد، هم آنوری. بله. وقتی که از همه جهت دارد میچرخد، دیگر شرق و غرب نباید داشته باشد. شرق و غرب مال یکی است که یک جا وایساده. به اینورش میگوید غرب، میگوید شرق. یک چیزی که همش در حرکت است، خب الان شما الان بهش میگویی غرب، این میچرخد میرود آنور شرق. درست است؟ چرا میگویی شرق و غرب؟ به حساب کعبه میگوییم شرق و غرب. چون مرکز عالم کعبه است. نکته یادگاری. مکعب ما میسنجیم. آن طرف غرب کعبه است، این طرف شرق کعبه است. [شنونده: اهل کدام شهری؟ گفت فلان شهر.] حالا اسمش را نمیآورم. گفتم وقتی وایسادی که وایسادی، وقتی میخواهی بروی بنشینی، اینور مکه میروی مینشینی، یا آنور مکه میروی مینشینی، شبهه باید یک جا بخوابی. [شنونده: شمال...] شمال، دو دقیقه بنشین. [شنونده: شمال کعبه.] دیگر فرقی نمیکند که. وقتی وایسادی به کعبه نگاه میکنی، بله. ولی وقتی آن نقطهای که مینشینی به قیاس کعبه. واسه همین چهار طرف کعبه. رکن یمانی، رکن شامی، رکن مغربی. این چهار تار این شکلی تفسیر.
عرض کنم خدمتتان که پس قرآن بهش گفته "اَرض مبارکه". "الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ". خیلی عجیب است، "همه دور و بر شما مبارک کردیم." این مبارک بودنش هم است اثبات شده، از جهات مختلف. منطقه بسیار حاصلخیز است، بسیار پرنعمت است. یکی از وجوه مبارک بودنش هم این است که مرکزیت دارد. یعنی به واسطه شام، شما شام را که داشته باشی، اینور و آنور عالم را میتوانی مدیریت کنی. اینی که سرمایهگذاری کردند روی اسرائیل، اینکه شیشه عمر غربی است. اسرائیل همینه داستانش. اینکه نتانیاهو پا میشود میرود کنگره، این شکلی ازش حمایت میکنند. آمریکاییها که عاشق چشم و ابروی نتانیاهو که نیستند که. این همه پول دارند خرج میکنند. چرا این همه پول خرج میکنند؟ یک بخشش حالا بحث اعتقادی است. ولی آنقدر این مسئله اعتقادی که حالا همه هست و نیستشان را میخواهند بگذارند خرج بکنند، که آنقَدری اعتقادات اینجوری که ندارند. مسئله این است که این نقطهای که الان تلاقی ماست که منطقه شام، فلسطین، شام است. این شامی که الان چند تکه شده، یک تکه شام دست یهودیهاست، یک تکه دست مسیحیهاست، یک تکه دست مسلمانهاست، یک تکه الان دست شیعه است، دست جمهوری اسلامی است. حزبالله لبنان، حکومت بشار. آنور اردن مثلاً با اسرائیل، اینور عربستان با اسرائیل است. این منطقه چند... همش هم شام است دیگر. این زد و خورد.
شام را اگر کسی توانست مسلط بشود، آنور ماجرا هم دست این است. اگر این جناح مقاومت، جبهه مقاومت گرفت، اینها سوارند، اینها دیگر نمیگذارند از آنور آب کسی بیاید اینور آب توطئه بکند، نفوذ بکند. آسیا تو جنگ ایناست. خاورمیانه تو جنگ ایناست. آنهایی که گرفتند، خاورمیانه تو جنگ آناست. تا وقتی اسرائیل هست، خاورمیانه تو جنگ آمریکا است. اسرائیل که نباشد، خاورمیانه تو جنگ ایران دست مسلمانهاست. جبهه مقاومت. این است که این منطقه، منطقه کلیدی و حساس است.
"عرض مبارک" هم هست که قرآن این منطقه را به اطرافش را گفته سرزمین مبارک. عرض کردم این پیرامون مسجدالاقصی، تمام شام میشود. همه اینها مبارک است.
حالا خود مبارک باز یک بحث دیگری دارد که اصلاً وقتی یک جایی بابرکت میشود یعنی چی؟ یکی از جنبههای برکتش همینه که معراج پیغمبر از آنجا صورت گرفته. عروج پیغمبر از آنجا، پیغمبر به آسمان رفته. این خیلی نکته دارد. و پیغمبر اول "طی الارض" زمینی میکنند از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، بعد میروند آسمان.
برایتان بخوانم خیلی روایت جالبی است از امام صادق- علیه السلام- میفرمایند پدرم امام باقر اینطور میفرمود، میفرمود: "نِعْمَ الْأَرْضُ الشَّامُ" چه زمین خوبی است شام. "وَبِئْسَ الْقَوْمُ اَهْلُها" چه مردم بدی هستند مردمشان. "وَبِئْسَ الْبِلَادُ" حالا بدترین مملکت کجاست؟ "مِصْرُ". بدترین جا مصر. "اِنَّها سِجْنٌ مَنْ سَخَطَ اللَّهُ عَلَیْهِ" آنجا زندان آنهایی است که خدا بهشان غضب کرده. آنجا خدا حبسشان کرده. در مصر قارون آنجا رفت تو دل زمین. فرعون آنجا غرق شد. الان هم جسد مومیایی هنوز هست. خلاصه زندان خدا. زندان وکیلآباد خدا تو دنیا تو مصر. "وَلَمْ یَکُنْ دُخُولُ بَنِی اسْرَائِیْلَ مِصْرَ" خوبی بنیاسرائیل که شام بودند، چرا رفتند مصر؟ "اِلَّا مِنْ سَخَطٍ وَ مَعْصِیَّةٍ مِنْهُمْ" از چشم خدا افتادند، گناه کردند. خدا اینها را از شام بیرون کرد، فرستاد مصر. "فَأَنْ لَکُمْ مَا تَبْعیدُ" تبعید شدند به مصر وگرنه شام به نسبت مصر سر است. درست شد؟
"ادْخُلُو الْاَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ" که "لَعَنَ اللَّهُ" گفت. چون خدا به اینها فرمود: "ادْخُلُو الْاَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ" برید در آن سرزمین مدرسهای که خدا برای شما نوشته. این سرزمین مقدسه چی بوده؟ الشام. سرزمین مدرسهای که حکومت جهانی اینهاست، شام است. برای همین انقدر سر و دست میشکنند. حالا جالب است تو بعضی از کتب مقدسشان هم هست، حالا شبهای بعد شاید یک اشاره بهش بکنیم، تو بعضی از کتب مقدسشان هستش که "ما میرویم به سمت، ما حکومت تشکیل میدهیم، میرویم به سمت حکومت جهانی. ایرانیان حکومتمان را به باد میدهند." واسه همین مثل چی از ایرانیها میترسند و از درگیر شدن با ایران میترسند. حالا جالب است آنها از ما میترسند. اینجا یک عده هستند میگویند جنگ نکنید ها، بترسانند. بله. [شنونده: نه این مال قضیه زمان حضرت موسی- علیه السلام-] چرا نه؟ اول بنی اسرائیل اسم حضرت یعقوب- علیه السلام- است. اسرائیل هم به معنای "عبدالله" به زبان عبری. "اسرا" یعنی عبد، "ایْل" یعنی خدا. جبرئیل، میکائیل، نامه و ایلش به معنای خداست.
حالا یک نکته فنی هم اینجا بگویم، حالا پرسیدید تا یادم نرفته. کلمه الله، خدا، به هر زبانی که باشد، دست بیوضو نباید بهش- مسئله فقهی بهتون بگم، چون متوجه نیستند. یکی از ما رفته بود جای دیگه نقل کرده، گفته بود این ضدانقلاب است، این کسی که این حرف را زده. هر کلمهای، هر کلمهای، شما اسم ملک عبدالله سعودی را هم اگر خواستی دست بزنی به اللهاش، بدون وضو نمیتوانی دست بزنی. نام خدا، فارسی باشد، عربی باشد، انگلیسی باشد، عبری باشد، سریانی باشد، آرامی باشد، به هر زبانی که باشد، شما نمیتوانی. به زبان روسی باشد، به هر زبانی باشد، بدون وضو نمیتوانی دست بزنی. ایل یعنی الله. شما به کلمه اسرائیل بدون وضو نمیتوانید دست بزنید. "مرگ بر اسرائیل" هم که تو خیابانها پخش میکنند، زیر پا نباید برود، چون ایلش به معنای الله است. تو خیابان دیگر کارتون در... پرچم اسرائیل، مرگ بر اسرائیلی که... [شنونده: جمع بکنیم فرق میکند دیگر.] ما این حکومت اسرائیل را میگوییم.
عرض کنم خدمتتان که، این حالا یک نکته. اینکه خود کلمه اسرائیل هم نام حضرت یعقوب است و این کلمه هم تو قرآن آمده. "حَرَّمَ اِسْرَائِیلَ عَلَىٰ نَفْسِهِ" قرآن گفته اسرائیل بر خودش حرام کرد. [شنونده: من از باب اینکه اسرائیل حرام کرده بود...] من. "خدایم حرام". اسرائیل، نام از یعقوب است. بنی اسرائیل، فرزندان یعقوبند. در کنعان بودند که منطقه شام بوده. حضرت یوسف را بردند مصر. بعد اینها دیگر آمدند گندم میخواستند، رفتند مصر. بله، تو آن زمان حکومت مرکزی مصر بوده. عرض کردم همیشه فراعنه، این هم همون نکته بحث ماست. فراعنه نسبت به شام تصرف داشتند، نگاه داشتند. چون خیلی از آن مسائل اصلی حکومتشان از شام تأمین میشده. مصر آنقدری امکانات نداشته. این منطقه کنعان هم تحت حکومت فرعون مصر بوده. به حاکمان مصر همیشه میگفتند فرعون. فرعون یک نفر نیست، مثل کسری و قیصر میماند. هر که باشد تو روم میگفتند قیصر، تو ایران میگفتند کسری، تو مصر میگفتند فرعون. فرعون اول، فرعون پنجاهم، فرعون شصتم. آن حاکمها عوض میشدند. فرعون زمان حضرت یوسف، حکومتی که داشت شام هم مال آنجا بود. اینها پا شدند رفتند، مرکز حکومت را گرفتند. خب این مرکز حکومت بود. بله. ولی موقعیت جغرافیاییاش آن امکاناتی که شام داشت و مصر نداشت.
این حالا ادامه پیدا کرد. بنی اسرائیل چند نسل که رفت جلوتر به حضرت موسی- علیه السلام- رسید. به اینها گفته بودند که آقا برید تو این "ارض مقدسه"ای که خدا برای شما نوشته- خدا برای اینها نوشته بود- که تو همین کدام حکومت را دست بگیرند؟ بر مصر غلبه کنند؟ جای اینکه فرعون حاکم باشد، شامیها تو حکومت فرعون باشند. شامیها خودشان بشوند مرکز حکومت، مصریها بیایند زیر حکومت شامیها. نوشته بود. شکر نعمت نکردند، حرف حضرت موسی را گوش ندادند. خدا بهشان گفت بریم تو همون مصر، تو چنگ همون فرعون، با همون بدبختی و ذلت زندگی کنیم، بدون امکاناتی که توی شام [بود]. اینها دوباره میخواهند برگردند بیایند تو شام، مرکز حکومت تشکیل بدهند. این داستان اسرائیل است. "تو شام حکومت تشکیل خواهید داد." نکته.
بله، آن تابوت است. در واقع جعبه تابوت. تابوتی که حضرت موسی توش گرفته شد: "إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ" نشانه حکومت این تابوت است. تابوتی است که حضرت موسی توش رفت، به کاخ فرعون رسید. خدا این تابوت را نگه داشته به عنوان یک نشانه. دربهدر دنبالش میگردند که پیدایش کنند. این تابوت الان کجاست؟ دست امام زمان است. وقتی هم که حضرت میآیند با همین تابوت با یهودیها احتجاج میکنند که بیاین، دنبال تابوت میگشتین؟ تابوت نشانههایش را بگویید. یک، دو، سه، چهار، ده تا نشانه میگویم، این نشانههایش این تابوت دست من است. اگر قبول دارید، ایمان بیاورید. عرض کردم همین ظاهراً همینه. حالا بعضی بحث کردند سر تابوت. بله. ظاهراً همونه. حالا بعضی گفتند شاید یک تابوت دیگری بوده، بعضی گفتند شاید تابوتی که حضرت موسی را توش دفن کردند که حالا دقیقش را ما...
خدا به اینها فرمان... روایاتم را تمام کنم. خدا به اینها فرمود تو این "اَرض مقدسه"ای که برای شما نوشتم که کجا بود؟ شام. اینها نرفتند. "فَتَاهوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعِینَ سَنَةً فِی مِصْرَ" چهل سال آواره شدند، بیابانگرد شدند کجا؟ تو مصر و "فیافیها"، توی بیابانها و توی حاشیهها، تو روستاها و دربهدری و بدبختی سر کردند. "ثُمَّ دَخَلُوها بَعْدَ أَرْبَعِينَ سَنَةً". چهل سال بعدش، خدا چهل سال که اینها آواره شدند، اجازه داد دوباره برگردند به شام.
بعد میفرماید که اینی که از مصر خارج شدند: "وَمَا کَانَ خُرُوجُهُمْ مِنْ مِصْرَ وَدُخُولُهُمْ إِلَى الْأَرْضِ الْمُقَدَّسَةِ"- دوباره برگشتند به شام- "عِلَّةُ ذَلِكَ إِلَّا مِن بَعْدِ تَوْبَةٍ" علتش این بود: "توبه کردند و رضا الله عنهم" خدا ازشان راضی شد. آخر این کلام این روایت جالب. امام باقر یک جملهای فرمودند، این هم یادگاری بهتون میگویم، چیزهای ناب و بکر است. فرمود: "إِنِّی لَأَکْرَهُ أَنَّ آکُلَ مِن شَیْءٍ طُبِخَ فِی فَخَّارٍ" من خوشم نمیآید از یک چیزی که خب این ظرفهای گلی مثل کوزه و فلان و اینها از یک خاکی درست میشود دیگر. فرمود "دوست ندارم از یک ظرف گِلی که با خاک مصر درست شده، بعد تو این ظرف گِلی چیزی پختند و درست کردند، دوست ندارم ازش بخورم." امام باقر- علیه السلام- فرمود. چرا؟ "وَمَا أُحِبُّ أَن أَغْسَلَ رَأْسِی مِنْ طِینَهَا" دوست ندارم با گِل مصر سرم را بشورم. با خاک از مصر. صابونش، هرچه مخالف است. "أَنْ یُرْفَنِی تُرَابُهَا" "أَتَخَوَّفُ أَنْ یُرْفَنِی تُرَابُهَا" "وَ یَذْهَبَ بِغَیْرَتِی" میترسم که خاک آنجا بیاید روی من اثر بگذارد، منم ذلیل کند. خاک مصر ذلیلپرور است. الان هم میبینید دیگر، چقدر بدبخت و توسریخور است. خاک مصر ذلیلپرور است، غیرت آدم را میگیرد. نشان میدهد که هر منطقه جغرافیایی پس بدبختها مجبورند، همه میروند جهنم و نه، آثاری دارد. همانجور که خاک کربلا آثاری دارد، خدا شفا قرار داده. حالا هر که هم بخورد خوب میشود و لا بد خود اونی که بخوری خوب بشوی، خود این شرایطی دارد، لوازمی دارد. هر خاکی از هر جایش لزوماً ممکن است نباشد. خدا بالاخره به یک خاکی اثر خوب اینجوری داده، به یک خاک هم اثر بد آنجوری داده. این مردم هم اگر سربهراه بشوند، درست بشوند، خوب بشوند، شاید خدا این اثر را از خاکشان هم بردارد. این هم هست دیگر.
این روایت جالب. فرمود که "اِيْنِی اَنَقَهُ" که گفتیم آیه قرآن فرمود که خدا باد را در اختیار سلیمان قرار داد. "سُلَیْمانَ الرِّیحَ آصفتا" در اختیار سلیمان بود. هر جا میخواست میبردش. "تَجْرِی مِنْ کُلِّ جَانِبٍ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا". این نکتهای است که آقام پرسید که چرا مسجدالاقصی؟ یکیاش این است. مرکز حکومت حضرت سلیمان بود و تو همون مسجدالاقصی شیاطین را تسخیر کرد که حالا داستانهایی دارد. نمیخواهم بعضیهایش را هم وارد بشوم الان. قضایایی هست. مخصوصاً الان شیاطینی را تسخیر کرد. شیاطینی را به کار گرفت. آن شیاطین حتی بعضی جاها را برای حضرت سلیمان اشاره شده، کرایه خواستین؟ یک شبی شاید برایتان بخوانم بعضیهایش را.
مرکز حکومت جهانی بود. حضرت سلیمان حکومت جهانی داشت. همه پرندهها، همه حیوانها، جنها تو سپاه حضرت سلیمان بودند، در اختیار ایشان بودند. باد هم در اختیار ایشان بود. باد چه مدلی در اختیارش بود؟ "از هر جایی او را منتقل میکرد به مسجدالاقصی. اَرضَ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا." " قَالَ: إِلَى بَیْتِ الْمُقَدَّسِ وَ الشَّامِ." این باد که در اختیار او بود، یعنی هر جایی که میبردش، برمیگرداند به بیت المقدس به شام. واسه همین "زمین مبارک بود." یعنی مرکز فرماندهی عالم بود. مرکز فرماندهی عالم بود، مسجدالاقصی و شام.
و خدمت شما عرض کنم که حالا روایت دیگر هم هستش که خیلی نکات جالبی دارد. یک سری روایات داریم، عجیب است. یک روایتی از جابر بن یزید جُعفی از امام باقر- علیه السلام-. هفتاد هزار روایت از امام باقر شنیده بود که حضرت بهش فرمودند که اینها اسرار و سرّ خدا و پیغمبر است. [یک] یکیاش را اگر افشا کنی، لعنت خدا و پیغمبر و همه ملائکه به تو. که گاهی به سینهاش خیلی فشار میآمد، میگفت آقا نمیتوانم تحمل کنم. حضرت فرمود: "برو تو بیابانها یک تکه گودال بکن، کلهات را بکن آن تو، حرفهایت را بزن، بعد خاک بریز پرش کن، فراموشش کن." خیلی جالب است.
این روایت را جابر بن یزید نقل کرده، ملائکه بهشت بود. که این انقدر خفن و عجیب است. میگوید که زمانی که خلیفه دوم شام را فتح کرد، که حالا انشاءالله شبهای بعد اشاره میکنم که منطقه شام زمان خلیفه دوم فتح شد و حالا چه اتفاقاتی رقم خورد که عجایب آنجا رقم خورده. یکیاش همین بود که یهودیها را همه را فرستاد فلسطین. بعضی فکر کردند که "تبعید کرد"، به عنوان خدمات ایشان میدانند که "همه یهودیها را فرستاد." بعضی گفتند بابا این خدمات نبود. اینها برداشتند فرستادند "اَرض مقدس"شان، همه را یک جا جمع کرد. خدمت کرد به اینها. این اصلاً همه را آنجا جمع کرد، داستان فلسطین و اسرائیل از آنجا شروع شد که بعد شد قضیه بنیامیه و معاویه و این ماجراها.
این آقا منطقه شام را که دست گرفت، مردم که مسلمان شدند، یک مسجدی را دستور داد بسازند. نکات عجیبی تو این روایت است. مسجد ساختند. "فَهُدِمَ". نه ریخت. "ثُمَّ بَنَا فَسَقَهُ". دفعه دوم ساختند، دوباره ریخت. "ثُمَّ بَنَاهُ فَسَقَهُ". دفعه سوم ساختند، ریخت. "فَکَتَبَ إِلَى عُمَرَ بِذَلِكَ". نامه نوشت برای خلیفه دوم. وقتی که خواند- خب بنده خدا که با شلاق ملاق میتواند کار کند، کار دیگر شاید خیلی نتواند- " پیغمبر، داستان چیست؟ هرچه میسازیم میریزد. "هَلْ عِنْدَکُمْ فِی هَذَا عِلْمٌ؟" حالا عجیب است ها! از اصحاب پیغمبر پرسید شما میدانید؟ اصحاب پیغمبر چه میدانند؟ گفتند: "لَا". "فَبَعَثَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ". اصحاب پیغمبر که بلد نبودند. گفت خب پس هیچی، برین از علی بپرسیم. رفتند سراغ امیرالمؤمنین. نامه را خواندند برایش. چی فرمود؟ ببین اینها کی را با کی مقایسه میکردند. خلیفه اول، دوم، سوم، چهارم، تازهوارد چهارم.
فرمودی که "داستان این مسجدی که میریزد این است. "هَذَا نَبِیٌّ کَذَبَهُ قَوْمُهُ وَ قَتَلُوهُ" یک پیغمبری بوده آنجا، مردم تکذیبش کردند، کشتندش. "وَ دَفَنُوهُ فِی هَذَا الْمَسْجِدِ" همین جایی که اینها دارند مسجد میسازند، محل قبر آن پیغمبر بوده. "وَ هُوَ" حالا این عبارت هم عجیب است "وَ هُوَ مُشَحَّرٌ فِی دَمِهِ" این پیغمبر در خون خودش غلطیده، درون خاک. "فَلْیکْتُبْ إِلَى صَاحِبِکَ فَلْیَبْشَحْهُ" دستور بده بروند قبر را بشکافند. "فَإِنَّهُ سَیَجِدُهُ طَرِیّاً" قبر که باز کنند میبینند جسد کاملاً سالم است. "لِیُصَلِّیَ عَلَیْهِ وَ لِیُدْفِنَهُ فِی مَوْضِعِ کَذَا" نماز بهش بخوانند، ببرند فلان جا دفن بکنند. "وَلْیَضَعُ الْمَسْجِدَ مِنْ أَوَّلِهِ هُنَاکَ بَنَاهَا". دوباره مسجد را از اول اینجا شروع کنند بسازند که این کار را کردند. "فَفَعَلَ ذَلِکَ ثُمَّ بَنَى الْمَسْجِدَ فَاثْبَتَ". دیگر مسجد نریخت. [تایید شنونده]
عجیب! تو این مضمون حیِفَم میاد این روایت را نخوانم، بگویم و دیگر بحث را تمامش کنیم. ربط هم دارد به این ایام. روایت از عیون اخبار الرضا- علیه السلام-. روایت از امام رضا- علیه السلام-. مرحوم صدوق نقل کرده، هم در علل الشرایع گفته، هم در عیون اخبار الرضا. روایت دو مدل نقل شده. من حالا هر دو مدلش را برایتان میگویم. برای امام رضا صلوات بفرستیم. [صلوات]
روایت اولی که از امام رضا در عیون اخبار الرضا این است. چیزهای عجیبی تو این عالم هست ها، معصوم سر در. به مناسبت شام رفتیم آنجا. دارد که یک چند شبی پنهان شده بود از بنی اسرائیل. خدای متعال به حضرت موسی وحی کرد که: "أَن أَخْرِجْ عِظَامَ یُوسُفَ مِن مِصْرَ" برو استخوانهای حضرت یوسف را از مصر خارج کن. "هَذَا الکَلامَ إِذَا فَعَلْتَهُ، فَإِنَّ الْقَمَرَ سَیَطْلَعُ" این کار را که بکنی، ماه دوباره طلوع میکند. حضرت موسی سؤال کرد که "کِی بلد است قبر یوسف را؟" حالا چی بوده داستان که استخوانهای یوسف باید خارج بشود؟ چه ربطی دارد استخوانهای یوسف از خاک در بیاوری، ماه دوباره میزند؟ پرسید که "کِی بلد است قبر یوسف کجاست؟" بهش گفتند: "یک پیرزن است، تعلم و محله" میداند یوسف کجا دفن شده. فرستاد حضرت موسی دنبال آن پیرزن، آوردنش. کور هم بود، زمینگیر هم بود. بهش گفت: "تَعْرِفِینَ مَوْضِعَ قَبْرِ یُوسُفَ؟" قبر یوسف را بلدی کجاست؟ گفت: "بله." گفت: "بگو ببینم کجاست؟" گفت: "نه نمیگویم. باید چهار تا قول بدهی تا بگویم." بعضی کاسبها حرفهای. گفت: "چیست؟" گفت: "یکی اینکه باید بتوانم روی پایم وایسم. دومیش این است که دوباره جوان شوم. سومیش این است که بینا شوم. چهارمیش "تَجْعَلُنِی مَعَکَ فِی الْجَنَّةِ" تو بهشتم با خودت باشم." اینجا هم نه زن اینجایی، نه زن بهشتی. خوشاشتها بود. [تایید شنونده] بزرگوار. "زن بهشتیات باشم." "فَکَبُرَ ذَلِکَ عَلَى مُوسَى" حضرت [موسی]...
خدای متعال بهش فرمود: "يَا مُوسَى! أَعْطِهَا مَا سَأَلَتْ" آنچه را که خواسته بده بهش. "فَإِنَّکَ إِنَّمَا تَأْتِی عَلَیْهِ" من میخواهم بدهم، تو چرا ناراحتی؟ من میخواهم بینایش کنم، میخواهم بهشت ببرم. تو چرا سختت است؟ بگو: بگو "قبول است". "فَدَلَّتْ عَلَیْهِ" آدرس را بهش داد. از تو دل نیل افتاده بوده تو آب. مصر [نه] مسیر آب. رفت از تو دل نیل خارجش کرد. "فِی صُنْدُوقٍ مِنْ مَرْمَرٍ" توی صندوق مرمری گذاشت. همینکه جسد حضرت یوسف از تو آب درآوردند، "طَلَعَ الْقَمَرُ" ماه طلوع کرد. "فَحَمَلَهُ إِلَى الشَّامِ" حالا کجا برده این یوسف را؟ برد شام. دفنش کرد. نکته. "فَلِذَلِکَ" عبارت آخرش. "فَلِذَلِکَ یَمَلُ أَهْلُ الْکِتَابِ مَوْتَاهُمْ إِلَى الشَّامِ" برای همین اهل کتاب از آنجا به بعد مردههایشان را میبردند شام دفن میکردند. امیرالمؤمنین، اهل کتاب هم قبرستان مقدسشان کجاست؟ شام است. یک نکته.
نکته بعدی این روایت، از آن زاویه، از یک زاویه دیگر هم این قضیه نقل شده است. در دعوات راوندی از امیرالمؤمنین- علیه السلام- فرمود که وقتی که حضرت موسی میخواست حرکت بکند، برود به سمت دریا، دریای نیل. خیلی عجیب است این نقل دوم، نکات عجیبی دارد که خودتان اگر بروید تو دلش، از خود این روایت به روضه منتقل میشوید. ما منتقل میشویم انشاءالله به روضه با همین روایت. دستور داد که حرکت کن به سمت دریا. حرکت که خواست بکند به سمت دریا. "فَأَنْتَهَى الَیْهِ"، حرکت کرد. "ضَرَبَتْ وُجُوهُ الدَّوَابِّ وَ رَجَعَتْ". از یک جایی اسبها که رسیدند، جلوتر نرفتند، همه برگشتند. موسی عرض کرد: "یَا رَبِّ! مَا لِیَ؟" چی شد خدایا؟ فرمود: "يَا مُوسَى! إِنَّکَ عِنْدَ قَبْرِ یُوسُفَ" رسیدی به قبر یوسف. برای همین اسبها روی آن رد نشدند. "فَهَمُّوا الْإِزَامَ اسْتَخْوَنَهُ" استخوانهایش را بیرون بیاور و "وَ قَدِ اسْتَوَلَى الْقَبْرُ بِالْاَرْضِ" این خاک هی بالا آمده، قبر مساوی زمین شده، قبر گُم شده. احترام قبر یوسف حفظ نشده. برای همین هم ماه مخفی شد. این قبر مشخص کن. خود این اسبها هم از روی آن نمیروند، از کنار رد میشوند. میتوانی حرکت کنی. اینجا بود که از کسی خواست که بیاید آدرس بهش بدهد که قبر یوسف کجاست. زمین مساوی شده بود همش. پرسید که "کسی هست؟" و گفتند "فلان پیرزن شاید بلد باشد." و آمد و همان شرطها را گذاشت و و خدای متعال هم فرمود که "بهش بده! من بیکم و کاست میپذیرم این چیزهایی که خواسته را." و این هم آدرس قبر را داد و قبر حالا اینجا دارد که قبر را مشخص کرد. تو آن یکی نقل بود که قبر جابهجا کرد. هر دو هم ممکن بوده باشد دیگر. یعنی اول قبر از یوسف مثلاً معلوم شده، شاید باز بعد مدتی مخفی شده. حالا به هر حال دو تا نقل است. تو این روایت تو یکیاش بود که قبر اینجا معلوم شد، تو یکیاش هم بود که منتقلش کرد به شام. خب، آن چیزی که حتماً ذهن شما از این مسئله به منتقل شد، همین بود.
اسبها وقتی به قبر حضرت یوسف رسیدند حرکت... احترام ولی خدا. حیوان هم بالاخره یک شعور غریزی دارد دیگر. خدای متعال بعضی چیزها را برای این حیوان محسوس کرده، ملموس کرده، میفهمد. حاضر نشدند روی قبر یوسف پا بگذارند. روی قبر یوسف پا بگذارند. یوسفی که دفن شده. با احترام دفن شده. عزیز مصری که ... دفع شده. یوسفی که دفن نشده، نه! یوسفی که عریان، نه! یوسفی که قطعهقطعه شده. یوسفی که دفن شده. شما ممکن است بگویی خب پس چرا کربلا اینطور نشد؟ آن دیگر حالا خواست خدا بود. از این مظلومیت خدا اراده کرد. این حیوانات آنجا از آن قبر رد نشدند. اینجا به اذن خدا در این صحنه عشقبازی، همانطور که آن آتشی که ابراهیم را نسوخت، خیمههای حسین را سوزاند. آن چاقویی که گلوی اسماعیل را نبُرید، گلوی علی اصغر را اینجا، همان اسبی که از روی قبر یوسف رد نشده، از روی پیکر حسین رد شد. جانم فدای این خانواده!
در این ایام یک نقلی را امشب بگویم برایتان. انشاءالله شبهای بعد باز روضه شام باید بخوانیم از مصیبت این در شام. یک نقلی را مرحوم جعفر آقای مجتهدی فرموده بود. میشناسید ایشان را؟ در حرم، صحن آزادی مدفون، آدم معنوی بود. انسان عجیبی بود. بزرگان هم به ایشان عنایت داشتند، ارادت داشتند. مسائلی برایش از امور غیبی محسوس شده بود، کشف شده بود. حالا اینکه حالا تو عالیترین مراتب عرفان و اینها ولی به هر حال یک سری از امور مخفی و غیبی برایش محسوس شده بود. یکی از اساتید ما میفرمود که من چیزی را از جعفر آقای مجتهدی شنیدم، گفت خودم شنیدم. ایشان فرمود این را من خبر دارم. حالا ظاهراً خودش دیده بوده به چه نحوی. فرمودند که جعفر آقای مجتهدی فرمود که وقتی که این خانواده خواستند حرکت بکنند از کربلا به سمت کوفه و بعد به سمت شام، یک شتر سفیدی بود، یک شتر سفیدی بود. این شتر سفید سرش را نزدیک کرد به سایر شترها. جعفر آقا مجتهدی فرموده بود که یک چیزی را در گوش این شترها من این برام کشف شد، فهمیدم. از عالم غیب این صحنه را دیدم، فهمیدم. این شتر به این شترهای دیگر سفارش کرد، گفت: "میدانید کیا را داریم با خودتان میبرید؟ خیلی مواظبت! اینها امانتهای پیغمبرند. اینها امانتهای حسین بن علی، حجت خدا، اینها اولیای خدا هستند. خیلی مراقب باشید. خیلی حواستان جمع باشد. یک کاری یک جوری نروید که اینها اذیت شوند. یک جوری نروید. یک وقت خدای نکرده آزاری به اینها وارد شود." خب بر اساس نقلی که دیشب برایتان خواندم، سوار شترانی کردند اینها را که جهاز نداشت، زین نداشت. با کمترین تکان آن سوار سر میخورد، زمین میخورد، پرت میشود. این حیوان انقدر میفهمید که سیری که میخواهد بیاید، حواسش باید باشد به این زن و بچه.
ولی حیواناتی بودند آنجا، نمیفهمیدند اینها زن و بچه حسینند. من این عبارت را برایتان از مقتل بخوانم. عبارات سختی است. ببخشید. "وَ سُبَتْ حَرَمُ الْوَ نِسَاءِ وَ الْقَوْمِ". خانواده حسین را اسیر کردند و "هَمَلْنَاهُ مَعَ الْقَوْمِ الرُّؤُوسُ". ترجمه نمیکنم. با یک ... و این زن و بچه آمدند، سوار بر این شترهای بیجهاز. "حَتَّى دَخَلُوا دِمَشْقَ" اینها وارد شام شدند. وارد دمشق شدند. من عذر میخواهم، این تکههای مقتل سخت است خواندنش. "وَ رَاسُ الْحُسَیْنِ" سر حسین جلو چشم روی نیزه بود. روضه طولانی است. میدانم طاقتش را هم نداری. یک خط و نیم فقط برایت میخوانم. "إِذَا أَهْدَاهَا نِینُ" دستور داد اگه این زن و بچه سر افتاد و گریه کردند، سرباز باید شلاق بزند. "هَرْ کِی بَکَکَ وَ" هرکی گریه کرد، باید شلاق بزند.
خیلی ... زن و بچه. یکیاش را امشب میگویم. صاحب الزمان ... بود که امام سجاد فرمود: "هیچ جا شام نمیشد." "أَهْلُ الذَّمَّةِ" گفتم امشب برایت. یهودیها و مسیحیها که اینجا را سرزمین مقدسشان میدانستند، اینها فکر کردند پیروز شدند. زن و بچه رسول الله ... اومدند انتقام گرفتند از اینها ... اهل ذمه، یهودیها و مسیحیها صف کشیدند دمشق، تو بازار. خاک به دهانم، ببخشید. این زن و بچه رد شدند. یهودیها و مسیحیها تو صورت این آب دهان انداختند. "لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ."
خدایا به غربت و مظلومیت اسرای کربلا، به داغی که امروز اول سفر در ورود به شام به دل این خانواده وارد شد، فرج منتقمشان، امام امام زمان برسان. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات علم، شهدا، فقها، امام راحل، حقوق، ذویالارحام، ملتمسین دعا از سفره با برکت زینب کبری متنعم بفرما. شب اول قبر زینب کبری و اسرای کربلا به فریاد ما برسان. خدایا، به عزت و عظمتت! این سرزمین شام، این سرزمین تاریخی، این "ارْضِ مُبَارَکَة" که امروز شده محل جولان یهود، تاخت و تاز یهود، کشت و کشتار یهود، این خونهای پاک این زن و بچه فلسطینی را آنجا میریزند، به فضل و کرمت به همین زودی به امت اسلام بدون حضور یهودیها و اسرائیلیها برگردان. رزمندگان اسلام توفیق نابودی رژیم صهیونیستی را به همین زودی بهشون عنایت بفرما. اسرائیل و آمریکا را به همین زودی زود نابودشان بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان را به فضل و کرمت حاجت روا بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بمحمد و آله. رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...