این جلسات یک روایت پرکشش از تاریخ و آینده را ترسیم میکنند؛ از ورود اهلبیت(ع) به شام و فتنههای بنیامیه تا نقشههای صهیونیسم و آرماگدون . در ادامه، جایگاه شام و بیتالمقدس در روایات آخرالزمانی و پیوند آن با مقاومت امروز ملتها تحلیل میشود . نقش ایرانیان بهعنوان «قوم سلمان» و فرماندهان سپاه امام زمان(عج) به تصویر کشیده شده و فرهنگ مقاومت بهعنوان رمز بقا معرفی میگردد . پیام پایانی روشن است: تاریخ به پیچ بزرگ خود نزدیک میشود و این امت باید با ایمان، ولایت و جهاد، مسیر ظهور را هموار کند
* اهمیت آثار باستانی در منطقه شام؛ توجه قرآن به نشانههای باستانی [2:45]
* صفا و مروه؛ محل نزول حضرت آدم و حوا از بهشت [5:12]
* کوه قاسیون در شهر دمشق؛ مهد تمدن و محل زندگی حضرت آدم و حوا [6:54]
* سفر امام زمان (علیهالسلام) از مکه به کوفه به قصد تشکیل حکومت؛ پیروی از اقدام جدشان، امام حسین (علیهالسلام) [8:25]
* منطقه شام؛ محل وقوع اولین جنایت و ریخته شدن خون حضرت هابیل [11:14]
* ماجرای خلافت و قربانی حضرت هابیل و قابیل؛ آتش گرفتن قربانی حضرت هابیل [14:56]
* تکبر؛ صفت مشترک و علت تمرد شیطان و قابیل در بیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) [19:28]
* تجسم شیطان و آموزش روش قتل به قابیل [27:58]
* قیام امام زمان (علیهالسلام)؛ انتقام هابیلیان از قابیلیان [34:30]
* صبر، تقوا و حکمت حضرت هابیل؛ ویژگیهای خلیفه واقعی حضرت آدم (علیهالسلام) [39:02]
* به گردن کشیدن تمام گناهان مقتول؛ تذکر قاعده قتل در عالم توسط حضرت هابیل [42:20]
* خواری و پشیمانی به خاطر رفتارهای اشتباه؛ عاقبت همیشگی قابیلیان در تاریخ [47:48]
* علامه طباطبایی (ره): ظلم و جنایت مانند سمّی است که مزاج عالم آن را قبول نمیکند [50:03]
* قدم برأس الحسين محفز بن ثعلبة العائذي (لعنهالله) ... [56:09]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آل محمد، الفال الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
در این ایام که اهلبیت عصمت، خاندان پیامبر اکرم، در شام وارد شدند و قضایایی که در شام رخ داد، به همین مناسبت بنا شد که مطالبی را در این دهه بررسی بکنیم؛ در مورد شهر شام، موقعیت شهر شام از اول تا آخر، از اول خلقت. یک مرور اجمالی؛ اگر بخواهیم مفصل بحث بکنیم شاید سالها طول بکشد؛ ولی یک مرور اجمالی بعضی از قطعات تاریخی مهم و دقیق را میخواهیم بررسی بکنیم و بعد هم برسیم انشاءالله به بحث آخرالزمانش که قبل از ظهور باشد.
موقعیت شام، موقعیت خیلی ویژهای است و اصلیترین قضایای قبل از ظهور در شام رقم میخورد. منطقه شام، در واقع گفتیم، شام شهر نیست. حالا [که] ما میگوییم شهر شام؛ شام یک منطقه است. شهر شام که گفته میشود بیشتر دمشق منظور است، چون مهمترین بخش شام دمشق بوده، پایتختش دمشق بوده. از جهت تاریخی هم موقعیت خیلی ویژهای است. در دمشق خیلی قضایا رخ داده و وضعیت تاریخی، تاریخ چیزهای مفصل مهمی [را] نقل کرده. ما آنجا آثار باستانی مهمی داریم. خود آثار باستانی هم باز مسئله مهمی است. قرآن به آثار باستانی توجه داشته، نفی ذالک لآیات للمتوسمین، ارجاع داده. قرآن کریم فرموده است برای بعضی از این مسائلی که من به صورت تاریخی برایتان نقل میکنم، بروید به باستانشناسها، متوسمین، (با سین) یعنی باستانشناسان، به باستانشناسان رجوع کنید، بیایند برایتان نشانههای باستانی اینها را پیدا کنند. این نشانههای باستانی مهم است. مرحوم علامه طباطبایی هم در بعضی از مباحث، به شاهد آثار باستانی نظر دارد؛ یعنی میفرماید که فلان مسئله مثلاً دو تا قول است سه تا قول است ولی این یکی قولش شاهد دارد در آثار باستانی، چون این یک شاهدی در آثار باستانی دارد این را قبول میکند. مسئله مهمی است.
ما در دمشق یک کوهی داریم به نام کوه قاسیون. الان هم این کوه هست. اسرائیل اتفاقاً چند وقت پیش یک حملهای به این کوه کرد. ظاهراً الان حکومت سوریه در این منطقه، بخش نظامی و پایگاه سلاح را آنجا قرار داده. این کوه قاسیون، کوه خیلی مهمی است از جهت تاریخی. یک جورهایی مهد تمدن حساب میشود. برخی حتی گفتهاند که این تین که در قرآن و تین و زیتون که خدا قسم خورده، این تینش همین کوه قاسیون بوده و گفتهاند که حضرت آدم علیه السلام آنجا ساکن بوده. ممکن است شما بگویید که آقا نشانههای تاریخی که حکایت میکند که حضرت آدم مکه بوده، پس سوریه چهکار میکردند؟ علامه طباطبایی قائلند که هبوط حضرت آدم (ع) به دنیا، وقتی که [ایشان] رو [ی] خاک زمین قرار گرفتند، نقطهای که قرار گرفت حضرت آدم (ع) در دنیا، در کوه صفا بود. صفا و مروه شنیدید دیگر. این روایت را نقل میکند علامه طباطبایی و قبول هم دارد که کوه صفا را که صفا بهش میگویند چون آدم صفی الله، السلام علی آدم صفوة الله. در زیارتنامهها دیدید دیگر. آدم صفوة الله، آدم صفی الله، روی این کوه فرود آمد. به خاطر همین اسم این کوه شد کوه صفا. و جناب حوا مادرمان روی کوه مروه فرود آمد که چون مرعة بود (زن بود) اسم این کوه شد مروه. صفا و مروه، شما هم که بین این دو تا کوه ۷ بار میروید و میآیید، در واقع بین محل نزول پدر و مادرتان، هفت بار. حج اسرار عجیب و غریبی دارد که اگر واردش بشویم، عجایبی در آن است. البته خود سعی و صفا و مروه یک جاییش، یک منطقیش هست که آنجا هروله میکنند، میدانید دیگر؟ آنجا نقطهای است که هاجر هروله کرد.
ولی اینها کجا همدیگر را شناختند؟ آدم و حوا در عرفه، در عرفات همدیگر را شناختند، پیدا کردند. خواستگاری آنجا بود، ازدواج آنجا، معرفت آنجا پیدا کردند به همدیگر. ولی محل زندگیشان کجا بود؟ پای کوه قاسیون؛ گفتهاند که آنجا زندگی میکردند حضرت آدم و [این منطقه] مهد تمدن میشود همین منطقه شام، سوریه، دمشق.
اتفاق خیلی مهمی که امشب روی این نکته میخواهم تأکید بکنم و [میخواهیم] یک شب [تمام] در موردش صحبت بکنیم، اتفاق خیلی مهمی که آنجا رقم میخورد، چی بوده؟ کی میتونه بگه؟ آفرین! ماشاءالله! طیب الله! داستان هابیل و قابیل است. چرا مهم است؟ خیلی نکات مهم در آن زیاد است ولی یکی از چیزهایی که باعث اهمیت قضیه میشود این است: ما حالا امشب میخواهم [که] شبهای بعد انشاءالله بحثهای آخرالزمانی بکنیم. امشب میخواهم بحثهای اول زمانی بکنیم تا [وقتی که] برسیم به آخرالزمان. چون مهم است که قبلاً چی بوده که بعداً چی خواهد شد. همانطور که مثلاً امام زمان (عج) برای کربلا، برای مسجد کوفه برنامه دارند. خوب قبلاً مسجد کوفه چی بوده؟ مرکز حکومت امام زمان (عج) مسجد کوفه است. صلوات بفرستید. [اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.] مرکز حکومت امام زمان (عج) مسجد کوفه است. منزل امام زمان مسجد سهله است. خوب چرا مسجد کوفه؟ کی میداند؟ آفرین! دیگر تقلب از بحثهای قبلی ما بوده دیگر. ماشاءالله! چون حکومت امیرالمؤمنین (ع) آنجا بود. مرکز حکومت جهانی، مرکز ولایت، اصلاً شهر کوفه شهر ولایت امیرالمؤمنین (ع) است. مکه شهر ولایت حضرت ابراهیم، مدینه شهر ولایت پیغمبر، کوفه شهر ولایت امیرالمؤمنین. مرکز حاکمیت دنیا کوفه است. چون مرکز حکومت امیرالمؤمنین (ع).
خوب، امیرالمؤمنین (ع) را به شهادت رساندند. امام حسین (ع) حرکت کردند که بروند مسجد کوفه، حکومت پدرشان را زنده کنند، تجدید کنند. امام حسین (ع) را هم به شهادت رساندند. حضرت [از] مکه حرکت کردند به سمت کوفه. سفرش ناتمام ماند. این سفر را کی تکمیل میکند؟ امام زمان (عج) از مکه حرکت میکند به سمت کوفه. کوفه را میکنند مرکز حکومت. شما وقتی مواجه میشوید با اینکه آینده اینجا این است، باید بدانید که قبلش چی بوده که آیندهاش این است. مسجد کوفه قبلاً چی بوده که قرار است بعداً اینطور بشود؟ در مورد شام هم همینطور است. باید بدانید که قبلاً چی بوده که بعداً اینطور میشود.
خوب، قاسیون، این کوه قاسیون چند تا ویژگی دارد. چیزهایی که از آن نقل شده، یکیش همین قضیه سکونت حضرت آدم (ع) بوده. یکیش آن بوده که گفتهاند که حضرت ابراهیم (ع) آنجا به دنیا آمد، (به دنیا آمد) سمت غرب این کوه. حضرت مسیح (ع) و مادرش زندگی میکردند و [حضرت] مریم هم در همان منطقه ساکن بوده و حضرت ابراهیم، حضرت لوط، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت ایوب، همهشان روی این کوه نماز خواندهاند. و خدای متعال به این کوه قاسیون وحی کرد که مراقبت کن از بیتالمقدس؛ یعنی این کوه در واقع محافظ بیتالمقدس بود. کلاً این کوه، کوه مهمی است. گفتهاند که چهل تا پیغمبر آنجا، به غار آنجا پناه بردهاند. برای همین بهش میگویند غارالاربعین.
ولی اتفاق مهمی که امشب در موردش میخواهیم صحبت بکنیم این است که اساساً اولین جنایت و اولین قتل و اولین خون روی کره زمین در شام ریخته شد. در شام انجام شد. نکته مهمی است. در تمام کره زمین اولین جنایت و اولین قتل در شام بود. پای همین کوه قاسیون بود که توسط قابیل بود که هابیل، خدمت شما عرض کنم که، برای همین (یه غاری که در این کوه قاسیون است) اسمش را گذاشتند مقارتالدم! همین الان هم هست. مقاره یعنی غار. دم یعنی چی؟ خون. فارسیش میشود غار خون. قبر حضرت هابیل هم آقا همانجاست. سوریه رفتن... ما که هنوز توفیق نشده. حالا انشاءالله همچین جمعی با همدیگه، همچین ایامی، شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها، چله سوریه بریم حرم حضرت رقیه (س)، انشاءالله عزاداری بکنیم. این کوه قاسیون، کلاً سوریه منطقه دیدنی زیاد دارد. اماکن مذهبی و تاریخی زیاد دارد. یکیش همین کوه قاسیون است. آنجا مزار جناب هابیل هم هست. قبر ایشان، قبر بلند (۷ متر)، قبر ایشان، قبر خیلی بلند. حضرت هابیل آنجا به شهادت رسید. نکته مهمی. اولاً حضرت هابیل. ثانیاً به شهادت رسید. ایشان مقامات بلندی دارد. دیال ماهه هابیل و قابیل میکنیم، یادمان میرود که بابا هابیل از اولیای خداست! جز شخصیتهای درجه یک تاریخ. از ایشان هم در بعضی روایات به هابیل شهید یاد کردهاند.
چهل شب حضرت آدم (ع) در فراق او گریه کرد، عزاداری کرد برایش. خیلی مصیبتش سخت بود و چون تحمل کرد، خدا فرزند دیگری بهش داد که اسم او را گذاشت هبةالله؛ هدیه خدا به خاطر صبری بود که حضرت آدم (ع) کرد در فراق هابیل. و یک سنگی هم ظاهرا آنجا هستش که میگویند که این مرتبط با همان داستان حضرت هابیل. خدمت شما عرض بکنم که روایاتی داریم در مورد هابیل و قابیل، روایات مفصلی. من حالا امشب آوردهام که وقت بشود یک مقدار صحبت بکنم ولی میخواهم بیشتر خود آیات هابیل و قابیل را امشب بخوانم. [این آیات] خیلی نکته دارد. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نکات بسیار فوقالعادهای فرموده در جلد ۵ المیزان که حالا انشاءالله برایتان میخوانم. ولی به هر حال میدانید داستان اینها را که حسادت کرد قابیل به هابیل. هابیل... علامه طباطبایی میفرمایند که از این آیات قرآن مشخص است که [هابیل] شخصیت دانشمندی بوده، عارف بوده، آدم با حقیقتی بوده، علم به احکام الهی داشته، علم به اسرار الهی داشته. حالا آیاتش را میخوانیم معلوم میشود. سن و سالی هم نداشته، کم سن و سال، جوان بود جناب هابیل که کشتش.
خدای متعال فرموده بود به اینها که شما قربانی بکنید. قربانی هر کدامتان قبول بشود، وارث آدم میشوید. بهار آدم علم آدم الاسماء کلها خدا همه اسماء را به آدم یاد داده. همچین علمی! ملائکه بهش سجده کردند. حالا وارث میخواهد برایش معین بشود. خلیفه میخواهد. همه نکته داردها! چی شد از بحث شام یکهو رفتیم در هابیل و قابیل؟ خلافت آدم! وقتی قرار است که کسی جانشین آدم بشود روی زمین ... بعد حسادت ... بعد قتل ... داستان همیشه تاریخ و داستان همیشه شام! همیشه در این نقطه درگیری بوده برای خلافت خدا. همیشهام جنگ و خونریزی بوده. همیشهام درگیری بوده. امشب مدعی داشته [اند] کسانی میآمدند که ادعا میکردند ما جانشین خدا [ایم]. ما خداییم. فرعون میگفت انا ربکم الاعلی. این داستان همیشه تاریخ، داستان حسادت، داستان جهل، داستان جنایت، داستان خیانت، داستان کشی! از شام در این زمین باب شد. ملائکه هم که از اول گفتند خدایا میخواهی کسانی بفرستی روی زمین که یسفک الدماء؟ خون میریزند، آدم میکشند. میدانم چیزهای دیگر هم هست. خونریزی هم شروع شد از همان اول، هم شروع شد از شام، هم شروع شد از سوریه، هم شروع شد از دمشق.
حالا این قضیه هم که این محل زندگی هابیل و قابیل بوده، من اسناد تاریخیش را آوردهام اینجا که حالا چون وقت گرفته نشود دیگر نمیخوانم. اسناد تاریخی دارد که مورخین گفتهاند که محل سکونت هابیل و قابیل اینجا بود. اینها [قرار] شد قربانی بکنند. هابیل دامدار بود. قابیل کشاورز بود. قرار شد بگذارند یک چیزی را برای قربانی در پیشگاه خدا. سر همین کوهم بوده ظاهراً، سر همین کوه قاسیون بوده. هر کدامش که بهش آتش رسید، آتش گرفت این علامت قبول قربانیش. خیلی قشنگ در المیزان با خود قرآن اثبات میکند، میگوید در خود این آیات داستان هابیل و قابیل نگفته آتش [را] ولی آیه دیگر جای دیگر داریم که تأکله النار. علامت قبولی قربانی این است که آتش میخوردش. معلوم میشود در امت آنها قربانی که آتش میگرفت، علامت این بود که خدا قبولش کرده. قابیل که کشاورز بود، رفت از بین گندمهایش، یک مقداری از آن بیبهترین گندمها را برداشت آورد قربانی کرد. همهاش نکته است. هابیل که دامدار بود، چهکار کرد؟ (رب) بهترین گوسفندش را برداشت آورد. آن بدترین گندمش، چیزهایی که میخواست بریزد دور. این بهترین گوسفندش [را] گذاشتند. آتش آمد خورد به چی؟ به گوسفنده. این دید که این قربانی این قبول شد. الآن این میشود وارث بابامان. جانشین این. این رئیس میشود. بعد بابامان. دنیا میافتد در دست این. زمین میافتد زیر پای این. ما باید به این بگوییم بله قربان! چشم آقا جان! این دیگر الان با این وضعیت نمیتواند زیر بار برود. ببین این داستان همیشه است. همیشه همین بوده. یک بار بالا ملائکه سجده کردند، ابلیس سجده نکرد. یک بارم پایین قابیل زیر بار نرفت. اینها شدند دو تا شیاطین جن و انس. روایاتی دارد، خیلی قشنگ میخواهم برایتان بخوانم روایتش را. شیاطین جن به کی برمیگردد؟ ابلیس. شیاطین انس به کی برمیگردد؟ پدر جد همه انحرافها و منحرفین، قابیل است. جفتشان هم تکبر داشتند. امیرالمؤمنین (ع) در خطبه قاصعه تعبیر قشنگی دارد. میفرمایند که این کاری که قابیل کرد در برابر هابیل، لاتکونو خطبة ۱۹۲ نهج البلاغة. لاتکونو کلمتکبر علی ابن امه، مثل آن کسی نباشید که نسبت به فرزند مادرش تکبر به خرج داد. فرزند مادر یعنی داداشش. تکبر به خرج داد یعنی چی؟ حسادت هم از تکبر نشأت گرفته. [گفت:] من با این خوبی، داداش بزرگترم بود... اینها را داشته باشید. خیلی نکته دارد. هابیل داداش کوچکه بود، قابیل داداش بزرگه بود. [گفت:] من که داداش بزرگترتم، زودتر به دنیا آمدهام از تو، بزرگترم، زورم از تو بیشتر است. قربانی من قبول نشود، قربانی تو قبول بشود؟ من جانشین بابا نباشم، تو جانشین بابا [باشی؟] نمیشود. مهسا بهتر! داستان تکبر آنجا. ابلیس سجده نکرد، گفتش که من از این بهترم. انا خیر منه. اینجام این زیر بار نرفت. گفت انا خیر منه. من که بهترم. این داستان همیشه تو انا خیر منه [خلاصه میشود]. همه همین یک جمله بیچارهشان کرد. همه درگیری با انبیا و اولیا در طول تاریخ سر همین یک جمله بوده. من بهترم. من بالاتررم. بیشتر بلدم. من صلاحیتم بیشتر است. امیرالمؤمنین (ع) فرمود که این تکبر داشت، بد گرفتار دشمنی، حسادت شد. در دلش آتش غضب جوشید. شیطان هم آمد در این تکبر او دمید. دست زد به همچین جنایتی.
حالا در مورد اینکه شیطان هم تحریکش کرد، روایت جالبی داریم که شیطان آمد به این گفتش که: این قربانیش قبول شد. تو قربانیت قبول نشد. بعدها نسل شما هر کی که بیاید تا ابد نسل آن یکی افتخار میکند، میگوید ما بچه اونی هستیم که قربانیش قبول شد. بچههای تو هم میگویند قربانیش قبول نشد. این در نسل تو تا ابد میماند. نگذاری از این نسلی بماندها! بعداً بیآبرو میشوی. کشت. خودش هم خدا بچه برایش قرار نداد. نسل حضرت آدم از هبةالله ادامه پیدا کرد. ولی آن چیزی بود که شیطان وسوسهاش کرد.
یک روایت از امیرالمؤمنین (ع) داریم. میفرماید که یک آیه در قرآن قال الذین کفروا ربنا انا الذین اضّلانا. خوب دقت کنید. اللهم من الجن و الانس اذال لانا. صیغه تثنیه است. میگوید که کفار میگویند خدایا آن دو تایی که از جن و انس ما را از راه به در کردند، به ما نشان بده. دو نفرند؛ سرمنشأ فتنه. آن دو تا را به ما نشان بده. کی بودند آن دو تا؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: ابلیس (العیاذ بالله) و قابیل ابنآدم. از جن ابلیس، از انس قابیل. اینها سرمنشأ ضلالت. اول من عبدالکفر و الضلال و المعصیة. اولین کسانی که بدعت گذاشتند، کفر به خرج دادند، گناه کردند، اینها بودند. تا ابد هم هر کی گناه کند برای قابیل مینویسند. هر کی آدم بکشد برای قابیل مینویسند. هر کی بدعت بگذارد قابیل مینویسند. در تمام کثافتها و جرمها و جنایتهای عالم تا ابد شریک است. چون بنیانگذار جرم است در این عالم و از کجا شروع شد این جرم؟ این آدمکشی؟ یادمان نرود بحثمان چی بود. از کجا شروع شد؟ از شام. نقطه مرکز فتنه در این دنیا اینجا بود، شام بود. اولین جنایت کره زمین، اولین خون مظلوم اینجا ریخته شد و بعضی چیزهایش را چون نشنیدید میخواهم بگویم. حیفم میآید. ما فکر میکنیم که فقط جنایت کرد؛ نه! روایتهای خیلی جالبی دارد.
امام باقر (ع) فرمودند که شیطان... امام صادق (ع) فرمود شیطان آمد به قابیل اینطور گفت: خوب دل بدهید. خیلی نکات جالب زیاد دارد. شیطان آمد به قابیل گفتش که: میدانی چرا قربانی هابیل قبول شد؟ این آتشی که خورد به قربانیش که قبول شد به خاطر اینکه هابیل همین آتش را میپرستید. تو هم اگر آتش بپرستی قربانی تو هم قبول میشود. قابیل برگشت گفتش که: لا اعبد النار التی عبدها هابیل ولاکن اعبد نار اخری. من آن آتشی که هابیل میپرستید را نمیپرستم. من یک آتش دیگر میپرستم و میروم برایش قربانی میکنم تا قربانی من هم قبول بشود. فبنا بیوت النار. آتشکده را قابیل راه انداخت. شروع کرد آتشکده راه انداختن. فقرب. بعد فرمود که تنها چیزی که این موجود خبیث، قابیل، به جا گذاشت (حالا جدا از آن جنایت و آدمکشیش) یک چیز ازش به جا ماند برای نسلهای بعد: آن هم همین آتشپرستی بود! [قابیل کی را] ملعون باب کرد؟ جز سردمداران جهنم هم هست قابیل. آن تابوت ۶ نفره که ته جهنم است، از آنجا آتش جهنم جهنمیها را میسوزاند. مرکز آتش جهنم یکیش قابیل است. از آن ور سه نفر اصلی که ضلّت من الاوّلین و قلّت من الآخرین. سه نفرند. یکیش هابیل. آن شد از سابقون السابقون، نفر اول بهشتیها. سردمدار بهشتیها، جلودار بهشتیها. این هم شد سردمدار جهنمیها و آتشزن جهنم.
این یک نکته. یک نکته دیگر این است که فرمود که روز قیامت خدا اولین چیزی که پیغمبر فرمود: اولین چیزی که خدا [در] قیامت حساب و کتاب میکند، از دماء، خون است، آدمکشی. اولین جنایتی هم که در زمین شد آدمکشی بود. بعد خدا میآید فیقف ابن آدم. اولین کسانی که خدا شروع میکند محاکمه و بررسی، اولین پرونده در قیامت کیست؟ اولین جرم چیست؟ قتل. اولین پرونده مال کیست؟ هابیل و قابیل. این دو تا میآیند. بعد [از] اینها، همه آنهایی که خونشان ریخته شد و قتل صورت گرفته، بعد اینها میآیند و ثم الناس بعد ذالک حتی یأتی المقتول بقاتله. هر کی هم که میآید، مقتول با قاتلش میآید. دو تایی با هم فیتشخص فی دمه وجهه (خیلی صحنه عجیبیها!). روز قیامت مقتول میآید با همان وضعی که به شهادت رسیده. هر کسی با همان وضعیت شهادت خودش میآید. در مورد امام حسین (ع) هم داریم که حضرت با همان کیفیتی که به شهادت رسیدند وارد محشر میشوند. هر کسی با آن وضعی که به شهادت رسیده، میآید. میگوید هذا قتلنی. قاتلش را نشان میدهد. بهش میگویند که انت قتلته. تو کشتی. فلا یستطیع ان یکتم الله حدیثه. دیگر نمیتواند کتمان کند. بررسی و شاهد و اثر انگشت و تار مو و اینها دیگر نمیخواهد. مقتول میآید نشان میدهد قاتلش را. وضعیت شهادتش هم هست. با همان وضعیت حکم مشخص میشود و از هم جدا میشوند.
یک روایت عجیبتر برایتان بخوانم. مرحوم صدوق میگوید اینها را (چون نشنیدید میگویم که نکات جالبی در آن است). وقتی میخواست داغ دلش را خالی بکند، قابیل سر هابیل را میخواست بکشد. بلد نبود بکشد. نمیدانست چهکار باید بکند. اطلاعات نداشت. امکانات نبود. بنده خدا بخواهد سرچ بکند، نمیدانست چهکار کرد. به جای اینکه از اینترنشنال و اینها بخواهد... اینترنشنال و اینها نبود آن موقع ولی پدر جدشان بود. پدر جدشان کیست؟ الذی سمیه فی السماء بالابلیس و فی الارض بالانگلیس. حالا اینجا انگلیس نبود بهش بگوید چهکار کند ولی ابلیس بود بهش بگوید چهکار کند. روایت فرمود: لما اراد قابیل ان یقتل اخاه و لم یدر کیف یصنع، احمد ابلیس الی طائر فرضخ رأسه بحجر. شیطان ظاهر شد. خیلی داشتیم در طول تاریخ که شیطان در چهرهای که بشر ببینتش ظاهر میشود. بهش میگویند تجسم شیطان. شیطان در قالب بدن دنیایی. خوب جن هم است دیگر. ظاهر شد. زد یک پرنده را با سنگ کشت جلوی چشم کی؟ قابیل. فتعلم قابیل. پس اینجوری میکشند. سنگ باید بکوبانی در سرش. آدمکشی را از کی یاد گرفت؟ از ابلیس. دفن را از کی یاد گرفت؟ قرآن گفته از کلاغ یاد گرفت. غراب که وقتی زد کشت، فساعة قتله قرعه جسده به لرزه افتاد. چهکار کنم؟ و لم یعلم ما یصنع. همینجوری یک مدتی مبهوت که حالا با این جنازه چهکار باید کرد؟ لو میرویم. کس دیگری هم که اینجا نیست بگویم آن یکی کشت. کلاً دو نفرند. کس دیگری هم نیست. معلوم است که کار من بوده. نمیدانست چهکار کند که اینجا یک کلاغی آمد و خلاصه در این روایت توضیح داده که به چه نحوی یک کلاغ دیگری را که کشته بودند با نوکش چاله کند و این را آنجا دفن کرد و که فهمید که عجب! باید پس جنازه را این شکلی دفن کرد.
خوب البته یک روایتی از امام حسین (ع) دارد (اینها را میگویم چون حیفم میآید مطالب نابی است که حیفم است چون میدانم جای دیگر فرصت دیگری پیش نمیآید که این بحثها مطرح بشود.) پادشاه روم چند تا سؤال کرد از امام حسین (ع) در تحفالعقول. این روایت یکی از سؤالاتش این بود. گفتش که هفت تا چیز است که خدا اینها را خلق کرده ولی در رحم نبودند. بیرحم به دنیا آمدند. بگو ببینم اینها چی بودند؟ فضحک الحسین علیه السلام. حضرت خندیدند. آن هم برگشت گفت: ما اضحک؟ میخند. سؤال کردم چرا میخندی؟ حضرت فرمودند که قشنگ است. لکسلتنی عن اشیا ماهیه من منته العلم الا کل قضا فی ارض البحر. خندهام میگیرد که فکر کردی رفتی از عالیترین مسائل علمی داری سؤال میکنی در حالی که اینها به اندازه یک خار در دریاست! اینها که داری میپرسی، هیچی نیست! اینهایی که داری میپرسی، از این خندهام میگیرد که تو فکر کردی چی داری میپرسی. علمی که ما داریم، کلقوا فی ارض البحر، یک خار در دریا. فرمودند که هفت تا چیزی که در رحم خلق نشدند: اولش آدم است. دومش حوا. سومش همین کلاغی است که دفن به قابیل یاد داد. خدا همانجا خلقش کرد. چهارمش گوسفندی که برای ابراهیم (ع) آمد جای اسماعیل (ع) سر ببرد. پنجمیش شتر بود که برای صالح بود و چند تا شد؟ یک، دو، سه، چهار، پنج. ششمیش عصای حضرت موسی بود. هفتمیش همان پرندهای بود که حضرت عیسی اول مجسمهاش را کشید بعد فوت کرد. این هفت تا چیزهاییاند که بدون رحم، بدون پدر و مادر به دنیا آمدهاند. یکی از اینها این کلاغ بود. کلاغ هم داستانش این است.
خوب، این از این. آیاتش را بخوانم و کمکم بحث را تمام بکنیم. خیلی نکات دارد. آیاتش خیلی نکات قشنگی دارد. پس داستان قتل و جنایت از شام شروع شده. تا حالا هم هر چی گذشته مرکز جنایت در عالم تا زمان ظهور هم مرکز جنایت همینجاست. قبل از ظهور هم هر چی جنایت میخواهد در عالم رخ بدهد، پایگاه شام [است]. جنایتهای عجیب و غریب، عجیب و غریب. تن آدم به لرزه میافتد از بعضی جنایتهایی که در شام قبل از ظهور رخ میدهد که انشاءالله شبهای آخر این دهه، دو سه شب آخرش بحث سفیانی را انشاءالله داریم توفیقی باشد آنجا عرض میکنم که روایاتی که در مورد سفیانی داریم خیلی ترسناک است. شام همیشه آقا مرکز جنایت بوده. جنایتش هم داستانش این است: قابیلصفتها زیر بار کمالات هابیلصفتها نمیروند. این قابیلصفتها از همان اول که میگیری میآید قوم عاد و قوم ثمود و فرعون و بنیاسرائیلاند تا میرسد به معاویه و یزید و تا میآید همین امروز، این استرالیا که شام است دیگر. فلسطین، فلسطین اشغالی جزو شام است. ما کشور اسرائیل که نداریم، فلسطین اشغالی. این فلسطین اشغالی هم در شام است. الان شام را کی به آتش کشیده؟ این جنایتهای عجیب و غریبی که تاریخ به خودش ندیده. چهل هزار نفر را در این مدت کوتاه اینطور قتل عام کردند. بمب فسفری بزن بسوزان. این بیمارستانها... جنایتهایی که کردند اینها هم در شام دارد رقم میخورد. این قوم پست نژادپرست اسرائیلی، همان قابیلصفتهای زمانه ما هستند. زیر بار این نمیروند: [که] ما اینجا باشیم، فلسطینیها حکومت بکنند، عرب حکومت بکند. عربها را حقیر میدانند، پست میدانند، خوار میدانند. نژاد خودشان را برتر میدانند. ادامه همان قبیله تا زمان ظهور این دعوا ادامه دارد تا وقتی که هابیلیان به انتقام بربیایند برای هابیل علیه قابیل و قابیلیان.
لذا امام زمان هم که میآیند شعارشان چیست؟ یا لثارات الحسین. انتقام میخواهم بگیرم. انتقام هابیلیها را میخواهند از قابیلیها بگیرند. گرفتی چی شد؟ حالا روایتی هم دارد در مورد نسبت امام حسین (ع) با هابیل و یزید با قابیل که انشاءالله در روضه عرض میکنم برایت. سوره مبارکه مائده آیات۲۷ تا ۳۲. یکم قرآن بخوانیم کیف کنید. و اتلُ علیهم نبأ ابنی آدم بالحق. برای اینها داستان دو تا بچه آدم را حکایت کن، حکایت به حقی. اذ قربا قربانا. این دو تا قربانی کردند. یک سری چیزهایش را توضیح دادم دیگر. مسئله ساده است. فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر. از یکیشان قبول شد و از آن یکی قبول نشد. قال لأقتلنک. یکیشان به آن یکی (اینی که قبول نشده بود به اونی که قبول شده بود) گفت میکشمت. هم حسادت در آن بود. برتریطلبی بود. هم دعوای ایدئولوژیک بود. چون تو با این... اصلاً قربان را چرا بهش میگویند قربان؟ قربانی چون باهاش مقرب میشوی، نزدیک میشوی. من نمیتوانم تحمل کنم تو از من به خدا نزدیکتر باشی. گرفتی چی؟ دعوای ایدئولوژیک بود. از اول. همانطور که ابلیس نمیتواند تحمل کند که آدم از ابلیس به خدا نزدیکتر باشد. قابیل هم نتوانست تحمل کند که هابیل ازش به خدا نزدیکتر باشد. الان هم اسرائیلیها چی میگویند؟ نحن ابناء الله و نحن اولیاء الله. میگویند ما بچههای خداییم. ما رفیق جونجونیهای خداییم. کدام [آیه] چی بهشان جواب داده؟ کی بلد است؟ آفرین! ماشاءالله! ده فاز قرآن یکیش این است که اگر شما اینقدر جونجونی خداییم پس چرا این همه طول تاریخ کتک خوردی؟ این همه چک خوردی؟ یکی دیگرش این است که فتمنواالموت ان کنتم صادقین. مگر نمیگویی رفیق جونجونی خدایی؟ خوب بعد ملاقات خدا را دوست. عاشق مرگ باید باشیم که یکی بیاید شما را بکشد، برویم ملاقات خدا، برویم در بهشت. مگر نمیخواهیم برویم بهشت؟ مال ماست. خالصم من دون الناس. به کسی هم بخواهند بدهند باید ما تأیید بکنیم. اینها حرفهای یهودیهاست. حرفهای اسرائیلیهاست. بهشت دیگر! ولی اینها نه تنها آرزوی مرگ نمیکنند، یود احدهم لو یعمر الف سنة. هر کدام هزار سال عمر کند. خیلی جاندوست و ملکدوست و اینهایند اسرائیلیها، یهودیها. عملیات سروصدا میشود و اینها جیغ کشیدن و گریههایشان... اینها بعضی صوتهایش منتشر شد. برعکس نیروی حماس از [توی] چاله در میآید. بوم بوم میچسباند به تانک میرود در چاله. هیچ ترسی از اینکه... مثل چی میترسند؟ مثل چی فرار میکنند؟ مگر این دشمن خدا نیست؟ [تو] دوست خدا! پس چرا اینقدر دوست داری شهید بشوی؟ دوست داری بمانی؟ یک استدلال. ولی دعوا باز دوباره سر چیست؟ سر اینکه ما به خدا نزدیکتریم. خدا [مال] ماست. حرفشان این است.
قابیل هم از اول این را میگفت: خدا، خدای، خدای من است. گفت میکشمت. قال انما یتقبل الله من المتقین. چقدر قشنگ جواب داد! اصلاً تحریکش نکرد. فحشش نداد. چه شخصیتی داشته هابیل! گفت ببین من میدانم تو دردت از کجاست. به قول رئیس جمهور: آب را بریز آنجایی که میسوزد. من میدانم از کجا میسوزی. میدانم مشکلت چیست؟ مشکلت این است که مال تو قبول نشد، مال من قبول شد. ببین این دست من نبود که آخه! مال من قبول بشود، مال تو قبول نشود. انما یتقبل الله من المتقین. هر کی تقوا [داشته باشد] خدا ازش قبول میکند. علامه طباطبایی چند تا چیز میرساند. یکی اینکه چقدر این شخصیت شخصیت صبوری است. تحریک نشد. نشان میدهد که پس آدم با تقوایی بوده که مال این قبول شده، مال آن قبول نشده. ۳. آدم حکیمی بوده که از این قاعده عالم ملکوت خبر داشته که مال کی قبول میشود، مال کی قبول نمیشود. این وصی واقعی حضرت آدم (ع) بوده. اسرار باطن و اسرار ملکوت این را میدانسته. شخصیت درجه یکی بوده هابیل.
بعد چی گفت؟ گفت میخواهی من را بکشی. لئن بسطت الی یدک لتقتلنی. ما انا بباسط یدی الیک. چند جزو حفظی سوره مائده. هابیل بهش گفتش که اگر دست دراز کنی من را بکشی، من دست دراز نمیکنم که تو را بکشم. علامه طباطبایی میفرمایند که بعضی گفتهاند که آقا یعنی چی؟ یعنی بفرما بسمالله بیا بیا ما را بکش. فکر کردم این بوده قضیه. علامه طباطبایی میفرماید که گفتش که من دست دراز نمیکنم که بکشمت. نگفت که دست دراز نمیکنم خودم را دفاع کنم. تو میخواهی من را بکشی، بکش. بکشی من دفاع میکنم ولی اقدام نمیکنم برای اینکه تو را بکشم. دفاع میکنم از خودم. من نمیخواهم تو را بکشم. چرا؟ نکته بعدیش: انی اخاف الله رب العالمین. چون از خدا میترسم. هابیلیها ویژگیشان در طول تاریخ این بوده: از خدا میترسیم. الان خیلی کارها میشود کرد در برابر این اسرائیلیها. نمیکنند. نه حزبالله لبنان میکند. نه حماس میکند. نه جمهوری اسلامی میکند. این قتل عامی که اینها میکنند، نسلکشی که اینها میکنند، بچه کوچک... اینها میکنند. چرا؟ چون از خدا میترسند. اسرای که از زندانهای اسرائیل میآیند را نگاه کنیم وضعشان چیست. اسرای که از زندانهای حماس میآیند بیرون وضعشان... این چاق و چله شده. آن قهرمان بوکس بوده اصلاً حرف نمیتواند بزند. در زندان اسرائیلی [ها] بلایی سرش آوردند. راه نمیتواند برود. این داستان همیشه تاریخ بین هابیلیها و قابیلیها. هابیلیها میگویند انی اخاف الله رب العالمین. ما همچنین نامردی و پدرسوختگیای نداریم. چون از خدا میترسیم. انی ارید ان تبوأ باثمی و اثمک. چه چیز عجیبی گفت جناب هابیل! چه قاعده عجیبی برای تاریخ داد! گفتش که تو اگر من را بکشی گناه من و گناه خودت را باید تا قیامت حمل کنی. قاعده عجیبی که اینجا گفت این است که قاتل گناه مقتول را گردن میگیرد. همه گناههای مقتول میرود در پرونده قاتل. یک مقتول. حالا ببین چهل هزار تا چی میشود. چهل هزار تا الانش این نتانیاهو چند ساله دارد آدم میکشد. چهل هزار تا نمایانش. چقدر ترور بیولوژیک؟ چقدر با این تحریمها و با این مشکلات داستانهایی که درست کردند. بله، بله، همین دیگر. این نشان میدهد آن علم باطنی نسبت به معارف حضرت آدم را ایشان داشته. بعد گفت فتکون من اصحاب النار. اینطور که بشود جهنمی میشوی و ذلک جزاء الظالمین. اینها کیهایند؟ آنهایی که ظالماند. بحثی میآورد اینجا که حالا اشاره نمیکنم (اخرا). کسی بار کس دیگر [را] گردن نمیگیرد. پس چرا اینجا میگوید قاتل بار مقتول [را] گردن میگیرد؟ علامه طباطبایی میگوید چون این آسیبی که میزند در اثر حذف این مقتول به جامعه، این دیگر بار او را گردن نمیگیرد. کار من حذف او بوده. حذف او باعث شده که آسیبهایی وارد [بشود]. الان مثلاً این شهید شکر، شهید... شهید هنیه. خوب این شهید فؤاد شکر، سردار حاجی زاده حزبالله، حزبالله لبنان بود. خیلی شهید درجه یک و فوقالعاده. داستان اسماعیل هنیه باعث شد قضیه فالچوک خیلی مطرح نشود بین ما. نفر اول پهپاد موشک حزبالله ایشان بود. خیلی شخصیت فوقالعادهای. چه خسارتی وارد شد به حزبالله لبنان. حالا انشاءالله خدا به سردار حاجی زاده طول عمر بدهد. اگر مثلاً سردار حاجی زاده چیزشان بشود چه خسارتی به ما وارد میشود؟ اینی که شما این را حذف کردی با این کاری که کردی، چقدر خسارت وارد کردی؟ حالا به خانواده او، به چشم، به همکارانش، به مملکتش، به جامعهاش. و اینکه یک نسل. آیات بعدی همین را میگوید: کسی که یک نفر را بکشد، کانما قتل الناس جمیعا. بشریت را کشته. کما اینکه اینجا هم قابیل یک نفر را کشت ولی یک نفر نبود که. آن یک نفر آدم هم یک نفر بود که الان شده ۷ میلیارد ۸ میلیارد. هابیل هم اگر میماند، آن هم میشد ۸ میلیارد. برای همین قابیل یک نفر را نکشت. ۸ میلیارد را کشت. ۸ میلیاردی که الان ما حساب و کتاب داریم. یک کی که یک نفر را میکشد به اندازه تمام آدمهای تاریخ آدم کشته. اوه اوه! نه به اعدام تو هم شریک میشوی در قزلی که این انجام داد. قصاص اعدام نیست که. این قصاص است. احساس هم میکنند که بعدیها بترسند دیگر جنایت نکنند. نه اینکه تو بیایی این هنرمند است، آن بازیگر است، آن کشتیگیر است، آن فلان است. همه [را] سفید میکنی. قتل کرده آقا! قتل عمد کرده. این بچه ندارد؟ این مادر ندارد؟ این کس و کار ندارد؟ قاتل.
علامه طباطبایی میفرمایند که این بار گناه او را روی دوش این میگیرد چون با این جنایتی که کرده به جامعه آسیب زده. این دیگر بار کس دیگر نیست. این بار گناه خودش است در واقع، اثر کار خودش. این یک نکته. بعد فطوعت له نفسه قتل اخیه. این حرفها را که زد قابیل به هابیل، نفسش آرام آرام در چشمش این را کار خوبی جلوه داد. علامه طباطبایی: آرام آرام بود. اول وسوسه شد. یکهو آدم نکش. گفت به نظرم باید این را بکشمش. نه نکش! یکم گذشت. من نمیتوانم این را تحمل کنم. این کلاً روی مخ است. هی گذشت استفاده کردی که این تدریجی بوده، آرام آرام بوده. یک هو دیگر جوش آورد، گفت دیگر نمیتوانم این را تحمل کنم. و خودش توجیه کرد که کشتن خیلی کار خوبی است. فقتله فاصبح من الخاسرین. کشتش و خسارت کرد. فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوأة اخیه. جنازه را ازش تعبیر کرده به سوأة. لاشه. چیز بد و زشتی که به جا مانده. قال یا ویلتا! اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب؟ یعنی من از این کلاغ کمتر بودم؟ فأواری سوأة اخی. جنازه داداشم را بپوشانم. فأصبح من النادمین. پشیمان شد. من اجل ذالک کتبنا علی بنی اسرائیل. که دیگر قضیه قصاص و فک: انما قتل الناس جمیعا. که یک نکته خیلی قشنگی دارد علامه طباطبایی. بگویم و بحث را تمام کنم. با اینکه کلاً اینجا الی ماشاءالله نکته بود. بنده هم اینها همه را بولد کرده بودم براتان بخوانم ولی دیگر وقتمان کم است، نمیرسیم.
فقط یک نکتهاش را براتان بگویم. خیلی این جمله ایشان جمله فوقالعاده و زیبایی است. اول زمانیش را گفتم، آخرالزمانیش را داشته باشید. قاعدهاش را داشته باشید که: فاصبح من الخاسرین. آخرش همه قابیلها پشیمان میشوند و خوار میشوند، کوچک میشوند، تحقیر میشوند. این داستان تاریخ، داستان عاقبت قابیلهاست. بعد یک توضیحی میدهد علامه سر میفرمایند: و هذا حال الانسان اذا أتی من المظالم ما یکره ان یطلع علیه الناس. خیلی قشنگ. در جلد ۵ المیزان، صفحه ۳۰۷. میگوید این قضیه را دیدی؟ قابیل آدمکش. بد [جسمش] ماند چهکارش کند؟ این داستان همه آدمهایی است که یک کارهایی میکنند که میخواهند بقیه نفهمند. آخرش لو میرود. آخرش رسوا میشود. همانطور که ما در ضربالمثل فارسی میگوییم چیست: ماه پشت [ابر] نمیماند؟ دیگر چی؟ یک بار جستی ملخک. دیگر چی؟ بار کج به مقصد نمیرسد. بار کج به مقصد نمیرسد. چقدر قشنگ است مثال اینها که خیانت میکنند، دروغ میگویند. تا ثریا میرود. الان میفرمایند که هر کسی در این دنیا یک کاری بکند و بخواهد مخفی کند، آخرش لنگ [برملا میشود]. بعد ببین چهمثالی میزند. علامه طباطبایی است دیگر. میگوید که: چرا میگوید عالم باطل را به خودش قبول نمیکند؟ عالم مثل بدن میماند. مزاج دارد. ساختار دارد. مثالش این است. مست میشود. واقعا میگویمها! یعنی من حالی که در خواندن المیزان و مطالب علامه طباطبایی بهم دست میدهد واقعاً لذتی به آدم دست میدهد. میخواهد پرواز کند. ببین چی میگوید! میگوید مثل این میماند که تو سم بخوری. بعد به معدهات بگویی که سم را قبول کن. به رودت بگویی قبول کن. به بدنت بگویی قبول کن. به کبدت بگو قبول کن. مگر با زور قبول میکند؟ پس میدهد. پس میزند برای اینکه این مزاج برای همچین غذایی طراحی نشده. بله، بله، سال دیگرش هم که حالا جای دیگر علامه میفرمایند به نحو دیگری. ما مثالی که میزدیم این بود. میگفتیم که شما تصور کنید در یک جدولی مثلاً این جاکفشیهای مسجد را دیدید. شماره دارد مثلاً ۳۴، ۳۵، ۳۶. یکی به دروغ بیاید بگوید مثلاً جای ۳۶ را با ۷۵ عوض کند. ۷۵ میآید اینجا بین ۳۵ و ۳۷. ۳۶ میرود بین ۷۴ و ۷۶. خوب اولش به ظاهر به چشم نمیآید. به دروغ میگویی. بعد که میآیند بررسی میکنند میگویند که آقا این پس ۳۳ چی میگوید؟ ۳۲ چی میگوید؟ ۳۱ چی میگوید؟ ۳۶ چی میگوید؟ ۳۷؟ یک جا را میخواهی به دروغ درست کنی، همه عالم داد میزند. خیلی این جمله قشنگ است. قابیلها آخر... بله، اسرائیلیها. همه را با دروغ توجیه میکنند. با رسانه توجیه میکنند. یکی [دروغ] را گفتی. دو تا را گفتی. سه تا را گفتی. اسماعیل هنیه را زدند. میگویند که نه این یک بمبی آنجا کارگزاری بوده. کار خود ایران بوده. کار خودشان است. هی کار خودشان است. آن آقا یکی، دو تا، پنج تا، صد تا. همه هستی داد میزند! علامه میگوید نمیشود در این دنیا کسی گناه بکند، لو نرود. جرم بکند، لو نرود. جنایت بکند، لو نرود. چون مزاج عالم پس میزند. مثل سمی است که بدن قبول نمیکند. هر چقدر هم زورش بکنی با قرص و آمپول بخواهی به بدنت زور کنی که قبول کند، قبول نمیکند. میمیرد. یا پس میزند یا میمیرد. نمیسازد با این. کنار نمیآید با این. خدا عالم را جوری آفریده که با دروغ کنار نمیآید. با گناه... که همه عالم مطیع خداست. همه عبد خداست. کنار نمیآید. چقدر این جمله قشنگ بود. این است که آخرش لو میرود و آخرش رسوا میشود. خوب، این از این.
آن نکتهای که گفتم بگویم و برویم در روضه و دیگر انشاءالله عزیز دلمان فیض بدهند. روایتی دارد از پیغمبر اکرم (ص). این را لهوف نقل کردهاند. لهوف معمولاً بخشهای عاشورا [یش را] شما میخوانیم و میشنویم. بخش اول لهوف کمتر خوانده میشود. این اول لهوف، صفحه ۱۵ و صفحه ۱۶ دارد که یک سال از تولد امام حسین (ع) که گذشت، ۱۲ ملک آمدند خدمت پیغمبر اکرم (ص). یکیشان به شکل شیر بود. و همینطور به شکل حیواناتی بودند بعضی هاشان و ۸ تاشان هم چهرههای دیگری بودند. مهمات وجوههم. تمام این ۱۲ تا چهرههایشان سرخ بود. باکیة العیون. چشمانشان هم خیس اشک بود. ۱۲ تا ملک. یک سال که از تولد امام حسین (ع) گذشت، آمدند خدمت پیغمبر (ص). چشمانشان پر اشک. قد نشروا اجنحتهم. [بالهایشان را] بالا را کرده بودند. و میگفتند: یا محمد! اللهم صل علی محمد و آل محمد. عبارت دقت کنید خیلی جالب است. سیأنزل بولدک الحسین بن فاطمه بلاء ما نزل بهابیل من قابیل. بلایی که قابیل سر هابیل آورد، سر حسین تو هم میآید. این داستان است. امام حسین هم هابیل. هابیلیان تاریخ ایران. و سیأتیک اجر هابیل. آن اجری که به هابیل داده شد، به پسر تو هم داده میشود. و یحمل علی قاتله مثل وزر قابیل. جنایتی که قابیل کرد، بار سنگین و وزر و وبال و جهنمی که او داشت، به قاتل پسر تو هم داده میشود. و لم یبق رقة فی السماوات ملک مقرب إلا و نزل الی النبی. بعد که این ۱۲ تا این را گفتند، تمام ملائکه مقرب آسمان آمدند خدمت پیغمبر (ص). کل یقرأه السلام. همه به پیغمبر سلام کردند. و یعزیه فی الحسین. همه تسلیت گفتند به پیغمبر. هنوز هیچی نشده. و یخبره بثواب ما یأتیه. از ثواب آن چیزی که امام حسین داده میشود، خبر دادند. و یعرض علیه تربته. تربت امام حسین (ع) را امر پیغمبر (ص) دادند. و النبی یقول. پیغمبر همینطور دعا کردند: اللهم أخذ من خذله و وقت من قتله. هر کی که خوار کرد حسین ما را، خدایا خوارش کن. رهایش کن. هر کی کشت بکشش. و لا تمتعه بما طلبه. آن چیزی هم که دنبالش است بهش نرسان.
این داستان هابیل ولی امام حسین (ع) مظلومیتش در طول تاریخ از همه بیشتر است. لا یوم کیومک یا ابا عبدالله. درست است که هابیلگونه بود. هابیلی بود ولی طوری کشته شد که قابیل هم هابیل را این شکلی نکشید. جنایتی که... اینطور. هر چه بود قابیل آخرش دفنش کرد. برادرکشی کرد ولی حاضر نشد جنازهی [او] روی زمین بماند. هر چه بود سر از تن هابیل جدا... خودش فرمود: کل شهید و غریب که یاد کردید و سمعتم به شهید و غریب فانی ذکر. هر شهید و غریبی افتادید برای من گریه کنید. امام رضا (ع) فرمود: ان کنت باکیا لشیء فبک للحسین. برای هابیل هم میخواهی گریه کنی؟ برای حسین گریه کن. هابیل هم گریهکن حسین است. هر چه بود قابیل بدن هابیل را غارت نکرد. اینطور دیگر جسارت نکرد. یک حرمتی نگه داشت. یک حرمتی نگه داشت. فدای آن آقایی که هتک شد حریم و حرمتش کردهاند و سلبیت حرمه. زن و بچهاش را به اسارت بردند... امشب برایتان این روضه را بخوانم. تعابیری در این مقتل هست که من سختم است ترجمه بکنم. حالا میگویم ببینم چطور میشود.
قدم برأس الحسین علیه السلام محافظ بن ثعلبه. خدا لعنت کند محفز بن ثعلبه را. در مجلس یزید سر اباعبدالله را آورد در برابر یزید. لا اله الا الله. گفت عطیتک یا امیرالمؤمنین. من واقعاً خاک میخواهم به دهانم بکوبم. اوین عبارات مقتل چه میشود کرد. قرآن هم حکایت کرده از بعضی توهینهایی که به انبیا شده را. من سختم است ترجمه بکنم. به یزید گفت یا امیرالمؤمنین برایت سری آوردهام. انشاءالله حضرت زهرا ببخشد من را. برأس احمق الناس. ترجمه نمیکنم. اینطور معرفی امام حسین (ع) را برای یزید با این تعبیر... رو گذاشت در برابر یزید. یزید هم بهش جواب تندی داد. گفت: ما ولدت أم محافظ أحمق والعم. [آن] اونی که مادرت تو را زاییده احمقتر است. پستتر... ببخشید دیگر. اینها ادامه روضه است. کاری که یزید کرد: ثم قال بالخیزران. دستور داد چوب خیزران برایش بیاورند. بَینَ شفتی الحسین. این تعبیر در مقاتل دو جور نقل شده. یکیش این است. من عذر میخواهم دیگر چارهای ندارم. متن مقتل باید یکمی توضیح بدهم معلوم بشود. ببخشید که اذیتتان میکنم در این روضهها. اینجا نقل این است که این چوب را بین لبها فرو کرد. نقل بعدی این است که ضربه بالغضیب. با این چوب روی لبها کوبید. بشر خون یفرغنهامن من رجال ائمتی. سر کسایی را شکافتیم که یک روزی سردمدار بودند. عزیز بودند ولی ظلم کردند. طغیان کردند. سرشان را آوردیم پایین. این شعر را خواند کنار این سر. فقال رجل من الانصار. یک مرد انصاری (انصار یاران پیغمبر). یک مرد انصاری بگویم و نالهاش را بزنی عرضم تمام. گفت: ارفع قضیبک هذا یا یزید. گفت میشود لطف کنی این چوب را از روی این لبها بلند کنیم؟ فإنی رأیت رسول الله یقبل الموضع الذی وضعت. خودم دیدم پیغمبر اینجایی که تو با چوب داری میزنی را اینقدر میبو...
در حال بارگذاری نظرات...