* واپسگرا یا شاکر؟ جایی که مسیرها جدا میشود [01:20]
* انگار نه انگار؛ کفران خاموش نعمتهای آشکار [03:05]
* مراتب کفر: از "انگار نه انگار" تا "پشت کردن به خدا" [05:15]
* جذابیت قانون جذب؛ فقط برای فروشندگان دورهها! [07:20]
* شکر، بهرهبرداری درست از نعمت است؛ کفر، استفاده در مسیر نادرست [10:55]
* اوج شکر: وقتی زبان و قلب، هر دو در ستایش منعم یکی میشوند [14:45]
* شاکرین، همان مخلصیناند؛ دلهای بیدار در برابر نعمت [15:30]
* الحمدلله الذی احیانی؛ پیامبر اکرم و درس شکر در هر بیداری [18:30]
* حقیقت شکر: درک عجز از شکر [20:30]
* قلابِ شیطان، در "من" ما جا میگیرد! [22:30]
* ایمان مستودع؛ امانتی که شکر، آن را مستقر میکند [27:30]
* وقتی که حقیقت نمایان میشود؛ ابلیس در لباس اسرائیل، در تقابل با جمهوری اسلامی [35:30]
* ولایت؛ تاج نعمات الهی و شکری که هرگز تمام نمیشود [41:30]
* شکر واقعی؛ مصرف وجودت در جایی که خدا خواسته است [45:42]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. اللهم صل علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی جمیع الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقه.
در آیهای که در سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۴۴، خطر بازگشت بعد از رحلت پیامبر را گوشزد کرد که اگر پیغمبر از دنیا برود یا به شهادت برسد، شما به عقب برمیگردید. آخر آیه فرمود: «وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»؛ خدا به شاکرین جزا خواهد داد.
عرض کردیم مرحوم علامه طباطبایی (رحمت الله علیه) میفرمایند که اینجا نشان میدهد که دو گروه هستند: یک گروه مستعد بازگشت روبهعقب دارد، گروه واپسگرا؛ یک گروه هم گروه شاکر که اینها در مسیر حرکتند و اینها ثابتقدمند، میمانند و از پیغمبر جدا نمیشوند. آن کلمه کلیدی که قرآن کریم رویش دست میگذارد، این عنوان شاکرین است. خیلی این کلمه، کلمه کلیدی و کاربردی است.
حالا ما در جلسات دیگری [در] تهران، جریان ارتداد و استبداد را ذکر کردیم. اینجا در واقع، آن جریان استبداد، عنوان دیگری که برایش هست، جریان شاکرین است؛ آن گروهی که اهل شکر است.
خوب، در مورد شکر نکاتی هست. کمی بیشتر به آن بپردازیم؛ مطالب خیلی خوبی دارد. مرحوم علامه طباطبایی هم غوغا کرده، ذیل این آیه به مناسبت این کلمه «شاکرین»، نکات خیلی خوبی را مطرح میفرمایند که: حقیقت شکر، اظهار نعمت است و حقیقت کفر هم اخفای نعمت است. آن نکتهای که عرض کردیم، این بود: آن حالتِ «انگار نه انگار»، کفر است. کفران نعمت، حالتی است که «انگار نه انگار»!
وقتی به یک کسی یک چیزی داده شده، «انگار نه انگار». من ماشین به من بدهند، دوباره همانجوری که هر روز میرفتم اداره – یا پیاده، یا با موتور، یا با دوچرخه، یا با اتوبوس – هیچ استفادهای از این نمیکنم؛ «انگار نه انگار». یک وقت هستش که روی مصالحی، روی نکاتی تشخیص میدهم که حالا مثلاً از این ماشین جای دیگری استفاده بکنم؛ حالا تا اداره نروم، حیف [آن] کفران نیست. ولی اینکه «انگار نه انگار»!
در روایت هم دارد: خدای متعال وقتی به کسی نعمت میدهد، دوست دارد که نعمت [در] زندگی او ظهور پیدا کند. مثلاً در روایت هم داریم: مثلاً اگر کسی به کسی لباسی هدیه میدهد، هدیهای به او میدهد؛ [شما] دوست دارید که [اگر] شما برای کسی انگشتر میخرید، دوست دارید که در دستش ببینید؛ عینک بخرید، دوست دارید [که] در صورتش ببینیم. وقتی که استفاده نمیکند، معنایش چیست؟ «انگار نه انگار»؟ یا مثلاً معنایش این است که من خوشم نیامده، مثلاً حال نمیکنم. آن کسی که بخشیده، خوشحال میشود وقتی که این نمایان میشود. اظهار نعمت میشود شکر، اخفای نعمت میشود کفر.
ما اول یک «انگار نه انگار» در برابر نعمت داریم که کفر است. که از این معمولاً تعبیر میکنیم به کفران در فارسی خودمان. «کافر» که میگوییم یکی، «کفران» یک چیز دیگر است. یعنی یک کفر داریم، یک کفران داریم؛ کفران نعمت میکند مثلاً. در حالی که در قرآن، اینطور نیست؛ جفتش یکی است. یک کفر است. کفر مراتب دارد. بعضی از مراتب کفر، حالتِ «انگار نه انگار» در برابر نعمت است. این وقتی که شدید میشود، میرسد به اینجا که آن حالتِ «انگار نه انگار» در برابر خدا میشود و به آن کفر حقیقی گرفتار میشود. اینها مراتب کفر و همینطور مراتب شکر است. مراتب شکر، در واقع مراتب کفر و ایمان که میگوییم، آن مراتب ایمان به یک معنا همان مراتب شکر است.
از آن نکات بسیار کلیدی قرآن که حالا نکاتی هست در مورد شیطان که اینجا علامه بهش میپردازد. اظهار نعمت یعنی چی؟ میفرماید که اظهار نعمت یعنی اینکه آن منعمی که به شما نعمت را داده، کجا میخواسته این نعمت دیده بشود؟ برای کجا داده؟ اگر آنجا استفاده کردی، میشود شکر نعمت. مثل اینکه من به شما خودکار میدهم. خودکار را میدهم که وقتی که میخواهی یادداشت کنی، خودکار داشته باشی. [اگر] ببینم باز دوباره مثل هر روز، موقع یادداشت گرفتن، «انگار نه انگار» من بهت خودکار دادم؛ یا همیشه از این و آن درخواست میکردی، من بهت خودکار دادم، باز هم از این و آن درخواست [میکنی]؛ «انگار نه انگار»! از این نعمت استفاده نمیکنی. جایش اینجاست دیگر. جایش وقتی است که به شما خودکاری که دادم، جایش وقتی است که میخواهی از این خودکار استفاده کنی. همین که از این خودکار استفاده میکنی، شکر است.
شکر به این نیست که برگردی بگویی: «آقا ممنونم، آقا مخلصیم، آقا چاکریم.» داستانهایی داریم با یک سری از این آدمهای احمق و کاسب معجزه شکرگزاری و این شر و ورهایی که راه میاندازند، دمودستگاه دکون دستگاه قانون جذب، پول میآید، چند صد کاووم فالوور! البته برای اینها که واقعاً نان دارد؛ یعنی برای هر کسی آب ندارد، برای اینها نان دارد. اینها که رسیدهاند، واقعاً از این شکرگزاری معجزه واسشان [رخ داده است]. طرف مثقال، چهار مثقال سواد ندارد، ولی با همین شر و ورهایی که سرهم میکند، کلی فالوور واسه خودش جمع میکند. ساعت ۹ شب بنشینیم با همدیگر برویم در فکر اینکه شکر کنیم نعمتهایمان را، بعد مثلاً خدا بهمان پول میدهد. این شکرِ اینها نیست. اصلاً داستان شکر این مدلی نیست. اینی که من هی لفظ، هی لفظ بیایم بگویم لفظ، بیایی واسه ما هی لفظ بیایم برای خدا که خدا خیلی چاکر، به به چه خدای خوبی، به به چقدر خدایا! نعمتهایی که دادی خیلی خوب بود! اینها دیگر میدانی که من قدر نعمتها را میدانم، آن چیزه را هم بیزحمت مازراتی را هم بفرست بیاید دیگر. من خیلی چاکرم و خیلی چاکرم بفرست. این نیست داستانش.
داستان شکر، استفاده از نعمت، آنجایی که منعم اراده کرده. این داستان شکر است. این حقیقت شکر است. اظهار نعمت آنجایی که او میخواهد. یک توانی به من داده، یک استعدادی به من داده. مختلف هم هست. هر کسی یک امتیازات ویژهای دارد. هر چیزی هم یک زکاتی دارد: «لکل شیء زکاة». هر چیزی زکاتی دارد. یعنی یک بخشی از داستان این است که استفاده کنی، یک بخشی از داستان این است که استفاده نکنی. این چیزی که بهت دادم، هرجایی ازش استفاده نکنی. مثلاً در روایت دارد: «زکاة الکمال العفاف»؛ زکات زیبایی چیست؟ عفت. بروزش ندهی. نه اینکه با هفت قلم آرایش و هفتاد تا عمل جراحی! الان که دِینِ همه شبیه هم شده. نگاه میکنیم، پلنگهای اینستا همه شبیه هم [شدهاند]. پنجاه سال بعد، ایران میشود کره شمالی! خانم تو را گم کنی تو حرم، دیگر نمیتوانی پیدا کنی: قلمبه دماغ و لبها، لپها، جراحی! عملهای زیبایی، هفتاد قلم آرایش و عمل جراحی و زیبایی و اینها. بعد میآید در مورد معجزه شکرگزاری صحبت میکند. شکر همان زیباییای که داری، همین است که بپوشانی. آن خودش مصداق شکر است. شکر واقعی آن است.
«خدا جونم! وای، من چقدر خدایا، تو چقدر مهربانی، چقدر خوبی، چقدر به ما نعمت دادی.» خدا که در رودربایستی این سرایشهای ما قرار نمیگیرد که میسراییم. الفاظ خدا که شرمنده اینها نمیشود که. خدا شکر واقعی از ما میخواهد. شکر واقعی [اونی است که] ببینی که آنجایی دارد استفاده میشود که جایش است، آنجایی که گفتم، آنجایی که دستور دادم. همین که در غیر جای خودش دارد استفاده میشود، میشود کفر، میشود کفران. این زیباییای که دادم، برای کجا دادن؟ این جمالی که به تو خانم دادم، برای کجا دادن؟ برای گرم کردن خانه خودت است، خانواده خودت است، برای پرورش نسل است، برای آن جاذبههاست. نه برای گرم کردن تنور تبلیغات فروش شامپو. کنار ماشین وایسا، جلو در وایسی، «الحمدلله، تسبیح در دست، الحمدلله ما چقدر نعمت داریم، معجزه شکرگزاری...» خودِ نفسِ این کاری که داری میکنی، کفر است، کفران نعمت است. نعمت آنجایی که باید استفاده بشود، استفاده نمیشود. صدای خوب بهت دادم، قلم خوب بهت دادم، هنر بهت دادم، فهم بهت دادم، نعمت جوانی بهت دادم، نعمت سلامتی بهت دادم، نعمت امنیت دادم، نعمت هدایت دادم.
امام حسین (علیه السلام) در دعای عرفه، خدا را شکر میکنند که در زمان حاکمیت اسلام به دنیا آمدند؛ بعد از بعثت به دنیا آمدند، بعد از تازه هجرت هم به دنیا آمدند؛ در حکومت اسلامی در مدینه به دنیا آمدند. [تو] مجرد [یک] سرِ گاو [باشی] در سوئیس، البته نصفش هست! همین تصور، همین انگاره، خودش مصداق [چیست؟] «ناشی»! «الحمدلله بگو که معجزه شکرگزاری.» اینها بازی است، اینها تخیلات است. ممکن است آثاری هم داشته باشی. به هر حال تلقین هم آثاری دارد، هم در جان تو، هم در بیرون. ممکن است در رزق تلقین اثر داشته باشد. این شکر نیستش که آدم تربیت میکند، هدایت میکند. آن شکل اصلی بالا میبرد. آن شکر اصلی این است.
علامه میفرماید که: استفاده از نعمت در آن محلی که منعم دستور داده. اینی که داده، برای کجاست؟ کاربردش چیست؟ تضییعش نکند! دارد سر جایش استفاده میشود یا دارد هدر میرود؟ این خیلی مهم است. استعدادهای ما دارد هدر میرود. امکانات ممکن است به هر حال چهار تا کار خوب هم در آدم هست. ممکن است آدم گاهی کارهای خوبی هم دارد انجام میدهد. ولی مسئله این است که این را از تو خواستم. هواپیمایی که مثلاً سیصد نفر گنجایش دارد را باهاش ده نفر را سوار کنی ببری؛ [بعد بگویی:] «خوشحالم، ده نفر را جابجا کردیم.» بابا! این هواپیما مال سیصد نفر است. امکانات، این ظرفیت برای چه کاری است؟ خیلی مهمها! خیلی مهم! مصداق کفر، مصداق کفران، مصداق شکر از چیست؟ آنجایی که دستور است استفاده کنی. این میشود شکر. این حقیقت شکر.
بعد میفرماید که: یک بخشش این است که با زبانش یاد منعم [کند]. خود این هم البته شکر است. خود همین هم اثر دارد، همین هم مهم است. یک بخشش این است. و یک بخشش هم این است که با قلبش ثنا کند، بدون خاموشی. این خیلی مهم است و این خیلی سخت است. این خیلی سخت است. دائماً متوجه باشد نعمت را و کسی که بهش نعمت را داده و وظیفه که در قبال این نعمت دارد، بدون یک لحظه فراموشی. آنهایی که در مقام اوج شکرند، حالشان این شکلی است. قرآن گاهی از این تعبیر میکند به شاکرین، گاهی تعبیر میکند به مخلصین. مخلصین هم همین مقام شاکرین [هستند].
شیطان گفت: «من برنامه این است.» وقتی میخواست بیاید پایین، گفت: «من یک کاری میکنم.» «ثُمَّ لَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ». یک کاری میکنم که دیگر اکثر اینها را شاکر پیدا نکنی. از این ور گفت: «یک کاری میکنم شاکر پیدا نکنی.» از آن ور گفت: «همه را منحرف [میکنم]، إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ». علامه طباطبایی میفرماید: ترکیب این دو تا آیه کنار هم گذاشتنش این را میرساند که شاکرین همان مخلصین هستند. چه مقامی است! مقامی که آنبهآن حواسش به خدا هست، با قلبش. و حواسش هست به اینکه دارد نعمت دریافت میکند؛ همین نعمت وجود، همین نعمت بودن لحظهبهلحظه، حتی وقتی که خواب [است]. مخلصین حتی وقتی که خوابند، حواسشان [جمع است]. برای امثال بنده قابل تصور نیست. چه جور میشود کسی که خواب است، حواسش جمع است؟ قلبش متوجه [خداست] در آن حالتی که میخوابد؟
حالا بعضی بزرگان که مقید بودند یک جوری بخوابند که آقای بهجت نشسته میخوابیدند؛ [برای اینکه] خواب غلبه نکند. اینکه خواب غلبه بکند، خودش باعث غفلت میشود. در آن فضا بودن که [خواب] نتایجی [ندهد]؛ [اینکه] نخواب. اینکه خواب سنگین بشود، آن یک عالم دیگر است. باز هم در همان حال، قلب متوجه [خداست]. مراتب ضعیفترش برای ماها پیش میآید. این خودش حکایت میکند از اینکه وضع ما چه مدلی است. گاهی آدم خواب است، در خواب با یک صحنه حرامی مواجه میشود، حواسش جمع است، نگاه نمیکند. علامت اینکه من اهل مراقبهام، ملکه شده برایم توجه. اگر نگاه میکنم، این حکایت از یک ضعفی دارد؛ اجرای کار میلنگد.
بزرگان فرمودند: بعد آدم یک طوری درک گناه بکند که در خواب هم گناه نکند، در خواب هم نامحرم نبیند، در خواب هم غیبت نکند، در خواب هم به ناحق عصبانی نشود، در خواب هم توهین نکند. اولیای خدا ملکاتشان در خواب هم [همراهشان است]. با آن مقوله مفصلی است. این خودش مراتب دارد. مرتبه اوجش به این است که از خواب هم که بیدار [میشود]، متوجه به این است که خدا به من نعمت حیات مجدد [داده است]. پیامبر اکرم از خواب که بیدار میشدند، سجده شکر به جا میآوردند. «الحمدلله احیانی بعد اماتنی». این ذکر را میفرمودند. پیامبر ده بار اگر شب بیدار میشدند، ده بار سر سجده شکر میکردند. چرا؟ چون حواسش جمع [است]. خدا یک کاری کرد، الان یک چیز جدیدی داد. من هم باید یک واکنش جدید نشان بدهم. او یک واکنش جدید، عنایت جدید بکند، من واکنش جدید نشان ندهم، میشود «انگار نه انگار». «انگار نه انگار» هم معنایش چی بود؟ کفر.
آن کفری که من را جهنمی میکند، یک سطحی است. آن کفری که پیغمبر را جهنم میکند (حضرت یونس)، آن هم کفر است. یک لحظه حواسش مثل که نبود که چی شد؟ مثل که حواست نبود چیکار کردم؟ «انگار نه انگار». این اولیای خدا که استغفار میکنند، میگویند: «ما [بیهمتا هستیم]، ما فلانیم.» حتی گاهی تعبیر کفر: «انا الذی کفرت» در دعای عرفه امام [حسین (علیه السلام)]: «انا الذی کفرتُ»؛ من آنیام که کفر کردم، کفر ورزیدم. خودمان اگر باشد، به این شأن انسانیمان اگر باشد، از ما همیشه غافل [است]! بعد ما که اصلاً نمیتوانیم شکر به جا بیاوریم. اگر هم حواسمان به نعمت خدا هست و داریم واکنش درست را انجام میدهیم، این خودش باز چیست؟ این خودش باز نعمتی است که باز خودش شکر میخواهد.
حضرت موسی (علیه السلام) فرمود: «خدای متعال که شکر من را به جا بیار.» به حقیقت شکر عرض کرد که: «عاجزم.» عرض کرد که: «مگر من میتوانم؟ من عاجزم از اینکه شکر تو را به جا [بیاورم].» فرمود: «الان شکرتنی.» آها! همین که گفتی نمیتوانم، همین حقیقت شکر است. همین که بفهمی نمیتوانی. ما نشستیم بعد با کاسبی اسمش را گذاشتیم شکر. پنج تا «الحمدلله» گفتم، هنوز اساماسش نیامده، چی شد؟ معجزه شکرگزاری! حقیقت شکر این است که اصلاً من که نمیتوانم دائماً آن توجه را داشته باشم. دائماً. اگر تازه این توجه را دائمی هم داشته باشم، خودِ این «نمیتوانم، من نمیتوانم»، میرسد به حقیقت عجز. خودش این [نشان] مقام مخلصین است. و چون این عجز را دارد، شیطان دیگر چیزی ندارد که بخواهد حربه کند برای این. خیلی نکته [مهمی] گفتی! خدا کند بفهمم! خود بنده، من آرزویم این است که میگویم خودم بفهمم. مخصوصاً این مطلب، مطالب بلند جزء مطالب ناب اصلی [ماست].
صحبتهای ما را مثل که میخواهند بدهند [به] هوش مصنوعی، نمیدانم چه جور حساب [کنند]! این چند سال اخیر مسلماً من شش میلیون صفحه، پنج میلیون، شش میلیون صفحه شده. مثل که یکی از آن مطالب مهم این شش میلیون صفحه، همین یک صفحه است؛ حقیقت شکر و حقیقت مقام مخلصین. رسیدن به این حقیقت است که انسان عاجز است. من نمیتوانم، من کارهای نیستم، من هیچی نیستم. کسی که به این رسید، دیگر شیطون چیزی ندارد برای اینکه این را قلاب بیندازد. قلاب، قلابدوزِ شیطان از بین میرود. جاگیر ندارد شیطان. جاگیر ندارد. چرا قلاب ندارد؟ چون جاگیر شیطان چیست آقا؟ منِ من! شیطان در این «من»های ما قلاب میکند. آنی که «من» ندارد، جا برای قلاب شیطان هم ندارد. کی «من» ندارد؟ آنی که به حقیقت عجز خودش رسیده است. این حقیقت عجز رسیدن هم مقام مخلصین است، هم مقام شاکر. راه رسیدن بهش هم شکر است.
درود و رحمت و رضوان بیکران خدای متعال بر اساتیدمان، بر بزرگان. امروز سالگرد علامه جعفری است، بر این مرد بزرگ. دیروز سالگرد علامه طباطبایی بود. اینها مطالبی است که این بزرگان به ما یاد دادند، از این خوبان به ما رسیده است. این میشود شکر. آنی که شاکر است، دیگر در فتنهها شیطان جا برای قلاب [برای] این ندارد. در فتنهها شیطان جا ندارد. ما در فتنهها از ناشکریهایمان سقوط میکنیم. شیطان از اینجاها نفوذ میکند؛ چه شیاطین جن، چه شیاطین انس. از طمعمان، از حرصمان وسوسه میکند. آنی که واقعاً به حقیقت شکر رسیده، حرص و طمع ندارد. چون حرص و طمع مال کیست؟ مال آنی است که خودش را مالک میداند. [میگوید:] «مال من است دیگر، میخواهم نگهش دارم، مال من است، میخواهم بیشترش کنم.» وقتی مال من نبود، اگر دارم مراقبت به خرج میدهم، به خاطر چیست؟ به خاطر اینکه دستور او گفته: «نگهش دار.» همان کسی که دستور داده: «نگهش دار»، من سعیم را میکنم. اگر این ماند که ماند، اگر نماند، معلوم میشود که او نخواسته بماند. خب دیگر، من مال یکی دیگر [را] بخورم؟!
کارمند بانک، رئیس شعبه بهش میگوید که: «این پولها را بگذار تو آن کمد.» خیلی مراقب هم هست که یک [ریال] جابجا نشود چون مسئولیت دارد. حالا آن رئیس شعبه، رئیس بانک میآید بهش میگوید که: «این ده میلیارد را بده فلانی ببرد.» غصه میخورد: «وای! ده میلیارد چیکار کنم؟» وقتی آمد مگر مال من بودی؟! این تازه خوشحال هم میشود. میگوید: «آخ جون، خالی شد!» اینجا نفس راحتی میکشی. امیرالمومنین (علیه السلام) بیتالمال وقتی تقسیم میکرد، درش نماز شکر میخواند: «خلاص شدیم، راحت شدیم، یک باری برداشتیم.» نقطه نفوذ شیطان از اینجا شروع میشود. کفر از این کفر در برابر شکر شروع میشود. هی غلیظ میشود، غلیظ میشود، غلیظ میشود، کفر در برابر ایمان میرسد. دیگر کمکم خدا را هم به حساب نمیآورد. تا به حال نعمت را به حساب نمیآورد. یکم که غلیظتر شد، دستور خدا را به حساب نمیآورد. یکم که غلیظتر میشود، خود خدا را به حساب نمیآورد. نقطه سقوط، نقطه عقبگرد، نقطه ارتداد. از ایمان برمیگردد.
خیلی سال پیش اینجا، مشهد، یک بحثی داشتیم. عنوانش شد «پای مهدی بمان». سال ۹۰ بود؟ ۹۱ بود؟ خاطرم نیست، دوازده سال پیش. آنجا چند جلسه در مورد این روایات صحبت کردیم که ایمان اصلش عاریتی است. دو نوع ایمان داریم: ایمان مستقر و ایمان مستودع. اصل ایمان این است که خدا به کسی میدهد، ایمان موقت [است]. به کسی ایمان ثابت [میدهد]. باید زور بزند با تلاش و گریه و زاری و ناله و دعا و چه و چه و چه که آنجا مفصل بحث [کردیم که] این را تبدیل کند به ایمان ثابت. اکثر مومنین، معارین (عاریتی) و تفریحیاند. ایمانهای تفریحی، اشانتیونی. حالا یک مدت خدا میداند چیکار میکند. شناسنامهای، یا به تعبیری، و غالباً هم آقا، آن لیاقت را از خودشان نشان نمیدهند که خدا دائمی کند برایش. یک مدت چیکار میکند با این؟ این هم خودش شکر میخواهد. خود این هم شکر میخواهد. شکر همین ایمانش، همین نعمت. با این نعمت چیکار میکند؟ خیلی این دایره نعمت وسیع است و دایره کفر ما چقدر [وسیع است]!
در همین نعمتی که آقا ما اینجا سوار ماشین میشویم، میاندازیم، میرویم زیرگذر، میرویم تو پارکینگ، پارک میکنیم، میآییم بالا، میرویم کنار ضریح امام رضا (علیه السلام) میایستیم، زیارت میکنیم. معادل صد تا حج و صد تا عمره یا هزار تا حج و هزار تا عمره! روزی یک بار میرویم حرم مثلاً. نعمت! چقدر به چشم نعمت بهش نگاه میکنیم؟ چقدر در برابر این نعمت مقهوریم؟ یک نفر به ما یک گوشی پرومکس [شانزده] تا بیست سال [میدهد] در برابر این [؟]. مثلاً صدایمان یک جوری است، ناز [و اطوار]! «ایشان به من پرومکس شانزده دادند! وای، من اصلاً باورم نمیشود.» خوب، در برابر نعمت حرم امام رضا (علیه السلام) چی؟ در برابر خود امام رضا (علیه السلام) اصلاً به چشم نعمت به این چیزها نگاه نمیکند.
فرمود: «خدای متعال بدش میآید از آن کسی که نعمت را جز در پوشیدنیها نمیبیند.» یعنی از امام رضا [فقط] مگر یک لقمه غذای حضرتی برسد، احساس میکنیم امام رضا توجه ویژهای به ما کرده. آخرش به شکم و برگشت [به شکم برمیگردد]. حرم که میرویم بله، حالا توفیقی هست، حالا بالاخره. ولی غذای حضرتی هنوز به ما ندادند. گله دارد از امام رضا که اصلیها را به ما نداده. اینها آن کفرهاست که اتفاقاً محروم میکند آدم را. آدم وقتی شکر کرد، بیشتر میشود.
طرف آمد ظاهراً محضر امام مجتبی (علیه السلام). گفت: «پول میخواهم ازت.» یک مقداری انگور جلویشان بود. چند تا دانه حضرت انگور دادند. یک نگاهی کرد و گفت که «زبانش!» اینها که من پول میخواستم آخه! با حالتِ [ناراحتی] گرفت، رفت. نفر بعدی آمد: «آقا، پول میخواهم.» [حضرت] چند تا دانه انگور داده. [او گفت:] «الحمدلله.» حضرت یک خوشه دیگر بهش داده. [او گفت:] «الحمدلله.» پس [از] سبد بهش دادند. اینجا تشکر کرد، گفت: «آقا دست شما درد نکند.» حضرت فرمودند: «اگر همینجور بر این چیزی که عطا کردم میافزودی، [در] مراحل بعدی چی میخواستند بدهند؟» حالا لباس میخواستند بدهند، چی میخواستند بدهند. غرفه انگور در میدان سنگ بدهند، باغ انگور مثلاً در خاذر. کجا بود این داستان شکر؟!
آنی که حواسش هست کی دارد میدهد، حواسش به او هست. جاری میکند نعمت را و بیشتر میکند نعمت را. این توجه، نه کاسبی که اگر بگویم دستت درد نکند، یک خوشه میدهد، پس بگذار بگویم دستت درد نکند، یک خوشه بهم بده. کاسبی این شکر نیست. البته همین هم که میگوید، او آنقدر کریم است که به همین لفظ این را هم عطا میکند ها! ولی اسم این شکر نیست، اسم این کاسبی است. یک چیز دیگر است.
پس آقا، آن چیزی که آدمها را در این فتنهها، در این آزمونها، در این لرزهها نگه میدارد، شکر است. کیا دچار عقبگرد میشوند در فتنهها؟ آنهایی که اهل شکر نیستند، اهل کفرند، «انگار نه انگار»ند. از کجا شروع میشود این «انگار نه انگار»ها؟ از «انگار نه انگار» نسبت به نعمتها. بعد به یک جایی میرسد که اصلاً «انگار نه انگار» خدایی هست. اصلاً «انگار نه انگار» جهنمی هست. «انگار نه انگار» این موجود پلید، خود ابلیس است دیگر.
البته الطاف خدا را ببینید. خدا بر زبان این ابلیس و بلکه شاید از بدتر از ابلیس – چون ابلیس تا حالا آنقدر آدم نکشته، بدتر از ابلیس نتانیاهو [است]! آدم ابلیس که آدم نکشته که. ابلیس فقط وسوسه میکند. نتانیاهو که آدم میکشد – این رحمت خدا این است؛ یک هو به زبان این ابلیس و بدتر از ابلیس جاری میکند: «زن زندگی آزادی». یعنی اگر تا به حال هم نمیفهمیدی چی به چی است، کی به کی است، دیگر الان باید بفهمی دیگر. خود ابلیس دارد بهت میگوید: «آقا، من اینم!» کی به کی است دیگر؟ چه جور باید برسانم این را؟ آن ور کیست؟ این ور کیست؟ همش میشود «کار خودشان است» دیگر. هرچی بود، الان دیگر نتانیاهو هم کار خودش است! گندی که میخورد که میخواستند رسوا بشوند، گفتند: «کار خودشان است.» رسماً نتانیاهو [خودش] گردن گرفت کل داستان را: «نتانیاهو کار خودش است!» آنقدر دیگر حقیقت واضح و نمایان [است].
این دو طرف داستان، همه عالم فهمیدند این دو طرفی که با همدیگر درگیرند، کیست؟ یک ابلیس که در پرچم اسرائیل و حکومت اسرائیل در زمین جلوه کرده. یک نفر هم هست در کره زمین، یک مجموعه است، یک گروه، روبهروی اینها درآمده، آن هم جمهوری اسلامی است. آن هم این رهبر. اهل دنیا فهمیدند: «يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا». دارم میآیم. او! چه جماعتی شیعه شدند در این چند وقت! چقدر نگاهها نسبت به ایران و رهبر ایران عوض شد در این سالها، مخصوصاً در یک سال اخیر. آن ور کیست؟ این ور کیست؟ این وسط چیه داستان؟ نمیفهمد نعمت را، نمیفهمد، درکی ندارد.
اصل داستان اینجاست. آن نقطه اساسی در شکر، فهم این است که خدای متعال داده، کجا باید استفاده بشود و یک آن از او غافل نشود، آن کسی که عنایت کرد. این توجه مداوم. بعد حالا این دایره نعمتها خیلی وسیع است. دایره نعمتها خیلی وسیع [است]: «وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا». آن آدمی که اهل توجه است، به همه این ریزهکاریها توجه دارد که این هم الان کار خدا بود، این هم نعمت بود، این هم شکر میخواهد. شما این ادعیه امام سجاد (علیه السلام) یا خود حالات اهل بیت را کجاها منقلب میشوند؟ نسبت به چیا منقلب میشوند؟ به چه چیزهایی را نعمت میدانند که اصلاً ما در همه عمرمان یک بار اصلاً به ذهنمان خطور نکرده که ما همچین نعمتی داریم! این دعاهای ماه رمضان مثلاً ببینیم. خود دعای عرفه را مثلاً شما ببینید. دعای عرفه از آن دعاهای عجیب و غریب مقام شکرگزاری است. خیلی نعمت و دایرهاش وسیع و عجیب و غریب. وارد این بحث بیشتر از این نشوم.
پس اصل داستان شکر این است که حواسش هست به اینکه آقا خدا دائماً با من یک کاری میکند، یک عنایتی، یک توجهی، یک تفضلی. و من هم دائماً باید از خودم واکنش نشان بدهم و تشکر کنم، چون او دائماً دارد تفضل میکند. یک آن حواسم پرت بشود، یک آن غفلت نشان بدهم، او یک توجه بکند، من واکنش جدید نشان ندهم، باختم. در بازی عشق باختم. فرعون و به ترامپ و به اینها هم نعمتش را میرساند. او که قطع نمیکند نعمت رحمانیه خودش را. من میبازم، من جا میمانم، من محروم میشوم، من اوت میشوم، من شکار میشوم. شکار کی؟ شکار شیطان. در روایت دارد: «هر پرندهای که صید میشود» – خیلی روایت عجیبی است. اولین بار نوجوان بودم روایت را دیدم، به نظرم در یکی از آثار آیتالله جوادی هم دیدم، خیلی تعجب کردم اولین بار – روایت دارد که: «هر پرندهای که به دام شکارچی میافتد، [در] وقتی میافتد که از یاد خدا غافل شد.» تا وقتی به یاد خدا باشد، خدا نمیگذارد شکار بشود. خیلی عجیب! یک لحظه غافل میشود. حالا او غافل میشود، شکارِ شکارچی میشود، تبدیل به احسن میشود. موجود بهتر میخورد، میرود بدن آن میشود دیگر. سیر تکاملیاش را دارد طی میکند. خب ما غافل میشویم، شکار کی میشویم؟ بعد چی میشویم؟ شکار ابلیس میشویم. ما عبد ابلیس میشویم. از کجا به کجا آدم سقوط بکند؟!
پس این میشود حقیقت نعمت. شکر بر نعمت میشود اطاعت او و توجه به او در مقام ربوبیت. یکی از نعمتها [، آقای] نارنجیان. ایشان خدا عنایت کرده چند سال این بار سنگین ما را روی دوش میکشد. نارنجیان، نارنجیان! ما از قبل «آنسوی مرگ» و اینها را داشته باشیم، همه را حواله با این نارنجیان [است]. تا امروز هم این بار سنگین به هر حال مراجعات و اینها را ایشان عهدهدار بوده. خدا انشاءالله بهش سلامتی و طول عمر عنایت بکند. برای همه آن کسانی که به هر حال زحمت میکشند و حق به گردن همه ما دارند. حالا از جمله برادر عزیزمان نارنجیان، برای سلامتیشان یک صلوات بفرستید.
«اشكروا لي ولا تكفرون». یعنی یک جوری به یاد من باشید که نسیان قاطیش نشود، فراموشی وسطش [نباشد]. این فقط به این نیست که پرتقال و موز بگیری، بگویی: «آقا ممنونم.» نعمت که فقط پرتقال و موز نیست. اصل نعمت خودت هستی، وجودت است، حیاتت است، درکت، عقلت، ایمانت. این اصل نعمت است. مهمترین نعمت هم در قرآن چیست؟ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي». کدام روز؟ غدیر. کی فرمان نعمت را تمام کردم؟ روز غدیر. با چی تمام کرد؟ با ولایت. با ولایت کی؟ با ولایت امیرالمومنین. اصل نعمت است. حواسمان نیست. اهل بیت خیلی سعی دارند به اینکه اینها را به یاد ما بیاورند.
من خدمت امام صادق (علیه السلام) [رفتم و گفتم]: «خیلی بدبختم، خیلی گرفتارم، خیلی بیچارهام.» [ایشان فرمود:] «اضافه! خیلی دارایی، خیلی وضعت خوب است.» من هم جدی دارم میگویم: «بدهی!» آمدم خدمت شما. «تو یک چیزی داری که همه اهل زمین جمع بشوند و همه روی زمین را بهت بدهند، قبول نمیکنی.» [گفتم:] «کی من؟ مگر میشود؟ چی دارم من؟» حضرت فرمودند: «ولایت ما اهل بیت. همه کره زمین را بهت بدهند، قبول میکنی دست از ولایت برداری؟» گفت: «نه.» [حضرت فرمود:] «یک چیزی داری که از همه اینها مهمتر است.»
بعد این بیتوجهیها که میشود، آن دعای [ما] وقت دیگر هم اثر ندارد. از آداب دعا این است که متوجه نعمتها باشی و بخواهی از خدا. بقیهاش با حمد شروع میشود، با شکر شروع میشود. «خیلی دارم ها! خیلی دارم! خیلی هم حالم خوب است. آمدم از فضل و کرمت بگویم.» به هر حال آن بخش، آن بغل لیوانم ترک برداشته بود، ولی دوست داشت آن را هم خوب کند. چقدر فرق میکند با این حالت که: «یک لیوان به ما دادی، آن هم ترکدار! ملت ببین کارخانه لیوان دارند، بعد من باید لنگِ یک دانه لیوان باشم.» دعاهای ما خیلی عجیب است. همین که چیزی از بالا آداب دعا این است که ملتفت باشی به اینکه چی دارم. خیلی مهم است.
پس حقیقت شکر این است: یک ذکری که نسیان قاطیش نشود، یک اطاعتی که عصیان قاطیش نشود. این میشود حقیقت شکر. بعد شکر مطلق به این است که یک آن از آن منعم حقیقی غافل نشود. حواسش دائم به او باشد. آن شکر حقیقی نمیشود. و در هر چیزی هم آن نعمت را در آن مسیری دارد استفاده میکند که او میخواهد. خاص اوست، دستور اوست. پس چند تا نکته شد: یکی دستور، یکی خواست و یکی توجه. خیلی سربسته و جمع و جور گفتم. این سه تا کلی بحث توش است که البته اهلش نیستم من. نه میفهمم اینها چیستند. بزرگان حقیقتش را در کنار خدا نصب امام بکنند [؟].
شکر فقط وقتی حاصل میشود که انسان خالص بشود. با اخلاص برای آدم حاصل میشود. اخلاص علمی و عملی. هم در توجهش به غیر خدا توجه ندارد، هم در کارش برای غیر خدا کار نمیکند. آن کاری که میکند، همان چیزی است که متن دستور است، عین آنی است که خدا خواسته و خدا گفته. حقیقت شکر این است. دارد وجودش را آنجایی مصرف میکند که او خواسته. در مشت اوست، در چنگ اوست. و این دیگر در چنگ شیطان نمیافتد. به چنگ شیطان نمیآید، چون در چنگ خداست. [در] بازی، یک آیه دیگر فرمود: «تو نسبت به آن کسانی که توکل دارند، سلطنتی نخواهی داشت: «لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ».» خدای متعال به ابلیس فرمود: «نسبت [به] بندههای من سلطان نداری.» آنهایی که توکل به من دارند، تو نسبت به اینها سلطنت نداری. باز «توکل» هم یک معنای دیگر همین داستان است. توکل یعنی در مشت خدا بودن، در چنگ خدا. آنی که در چنگ خداست، در [امان از] چنگ شیطان است. مگر اینکه خودش، خودش را از چنگ خدا دربیاورد. و مگر آنجایی که خودش را هنوز تسلیم چنگ خدا نکرده، آنجا گرفتار میشود، آنجا به چنگ میآید. خیلی نکته [مهمی] گفتی! ما امشب نمیدانم حواسها هست؟ خدا کند بفهمیم.
«خداوند [فرمود]: «و من شاکرین»» آنهایی هستند که مخلصاند. «الذین لا مطمع للشيطان فیهم» [یا «لیس الشیطان فیه مطمع»]. شیطان نسبت به اینها مطمعی ندارد، جا برای طمع ندارد. شاکرین حقیقی که مخلصاند، جا برای قلاب شیطان ندارند. که بعد آن آیه را میآورد: «إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ». و آن آیه دیگر یکیش در سوره صاد، در سوره حجر «وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ»، آیه ۱۷ سوره مبارکه اعراف. بعد میفرماید که این آیه را میآورد که خیلی آیه مهمی است: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ». آن کسانی که آن روزی که دو تا گروه روبهروی هم قرار گرفتند، یک گروهتان برگشتند، عقبگرد کردید، انصراف دادید، کج رفتید، عقبنشینی کردید. اینها کیا بودند؟ «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ». اینها را شیطون شلشان کرد، عقب برد. کسی آقا با دستور خدا عقب نمیرود. هرکی عقب میرود، کی عقب میبرد؟ شیطان.
عقبگرد را همه از شیطان [میدانند]. این داستان عقبگرد، داستان جدی است. دیشب جلسه دیگر که بودیم، یکم ارشد. عقبگرد فقط عقبگرد سیاسی و اجتماعی نیست. یک زمانی سفت از حجاب کوتاه نمیآمدیم. این حرم امام رضا (علیه السلام)، یک ذره آرایش کسی نمیتوانست بیاید تو. دم در پاک میکردند. الان میروی تو، طرف با پرومکسش، با هفت قلم آرایش دارد فیلم ضبط میکند. این صحنه گوهرشاد، پاتوق من تازگی فهمیدم که یکی عقب مینشیند و یکی آتلیه است آنجا. خلاصه آتلیه [است]. یکی عقب نشسته و بلاگرها و حجاب استایلها و فلان و اینها با آرایشهای غلیظ و اینها میگیرند و بعد تو پیجهایشان میگذارند این دارد وارد حرم میشود و در را میبوسد و نشسته رو به گنبد و بین الحرمین [؟]. آنجا که بازی فاجعهای آنجاست.
یک روزی همه حساس بودند نسبت به اینکه آقا کسی با این آرایش نیاید. پشت [پستِ] بچه بودیم، حرم امام رضا میآمدیم، بچهتر از حالا. پشت این زیارتنامهها نوشته بود که امام رضا فرمودند: «نه بیحجاب! چیست آقا جوراب نازک؟ امام رضا فرمودند: این جورابهای نازک، تیری است بر قلب من.» وحی! تو ده تا زیارت نامه دیگر هم باید بنویسی. مورد داشتیم، ننوشت، شنبه زنده نمانده بود. یادمه: «ایرانی نیستی اگه کپی نکنی.» یک زمانی به این جوراب نازک خانمها در حرم، جوراب نازک در هیئت! یادمه فاطمیه تهران یک هیئتی بود، خدا رحمت کند همسایه ما که این روضه را میگرفت، انسان اهل معنا با فضیلتی هم بود. یادمه باز کمسنوسال بودیم، دهه هفتاد. میکروفون گرفته بود، تنش میلرزید. «چه بعضی خانمها با جورابهای نازک میآیند تو جلسه! آهنگ ک*** به قلب امام زمان!» «جوراب نازک! خدا خیرت بده جوراب نازک بپوش. این دل امام زمان است، دلش شاد میشود.» خوب، از کجا به کجا رسیدیم؟ این اسمش عقبگرد است، اسمش ارتداد است، اسمش ارتجاع است.
شیطان، شیطان جن، شیطان انس. شیاطین انس ما کم نداریم. زمام امور [را] دست بگیرند، شیاطین انس، شیطانند دیگر. تعارف که ندارد که. حالا یکی ذائقه سیاسیاش از اینها خوشش میآید، فکر میکند اینها شیطان نیستند. مسابقه سیاسی، مارک شیطان بودن کسی را عوض نمیکند که. شیطان این کسی است که دنبال پرت کردن حواس مردم است. آن کسی که دنبال این است که [تو را] از بندگی خدا به بندگی آمریکا بکشاند، کمتر از اینها شیطان است. یکم حواس را پرت کند، شیطان است. چه برسد به اینکه رسماً میخواهد تو را از آن بندگی دربیاورد به این بندگی طاغوت. داستانش یک چیز دیگر است. این در ساحت سیاسی و اجتماعیاش است، ساحت فردی هم دارد دیگر. خودمان میبینیم دیگر، حالمون فروکش میکند. بعد محرم عوض میشود، بعد ماه رمضان، بعد شبهای قدر، فیتیله میآید پایین. این هم عقبگرد است دیگر. این هم از کیست آقا؟ از شیطان.