*مروری بر دسته بندی چهارگانه آیات جهاد توسط علامه طباطبایی در تفسیر المیزان.
*تعبیر قرآنی از بازدارندگی در برابر صهیون؛ تا وقتی غاصب ایستاده، قتال هم پابرجاست!
*تأکید بر اتحاد امنیتی ایران و عراق، و هشدار نسبت به بیتفاوتی عراق در برابر تهدیدات مشترک.
*نفی کشورگشایی، و دفاع از حمایت جمهوری اسلامی از محور مقاومت، بر اساس منطق قرآنی جهاد.
*انتقام خون حاج قاسم، تنها با ریشهکن کردن حضور ظالمانه آمریکا از منطقه، نه در پاسخ موشکی.
*قرائت قرآنی از جهاد با دشمن، با محوریت بازدارندگی، خطر ارتداد در ترک قتال، و وعده الهی به جایگزینی مؤمنان حقیقی.
*تبیین مفاهیم، جهاد تا بازدارندگی کامل، ارتداد در پذیرش صلحِ تحمیلی و لزوم موضع قدرت در توافق.
*لزوم تبعیت از منطق امام حسین علیهالسلام در تقابل ایمان با منطق حسابگرانه تسلیم.
‼ توجه: متن زير توسط هوش مصنوعي تايپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد، و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.
بحث جهاد در جلد دوم المیزان را مرور کردیم. مرحوم علامه فرمودند که در ابتدا وضعیت ابتدایی این بود که با مشرکین و کفار باید مدارا کرد و آزارها را در راه خدا باید تحمل کرد. بعدش آیات قتال نازل شد که یک بخشی از این آیات، (چند دسته از آیات قتال) تقدم و تأخری (به آن معنا) نیاوردهاند. علامه فقط دستهبندی کردهاند، ولی شاید از آن بشود تقدم و تأخری هم فهمید.
**دسته اول:** آیات قتال با مشرکین مکه بود که اولش آیه ۳۹ و ۴۰ حج بود. این آیه را یک بخشش را نخواندم، میخوانم: "أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ. الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ".
اینها بدون حق از خانههایشان بیرون شدهاند، فقط به خاطر یک چیز، آن هم اینکه میگفتند: "ربِ ما الله". به خاطر این، اذن دارند که از این به بعد بجنگند و خدا هم قدرت دارد که اینها را کمک کند.
بعد علامه فرمودند: آیه دیگری که اینجا میشود این آیه را در دفاع محسوب کرد –تو همین بحث دفاع و قتال- آیهای است که امر کرده به دفاع در قضیه بدر و غیر از این آیه هم آیاتی با این مضمون داریم. آیه ۴۰ انفال اشاره میفرمایند و آیه ۱۹۰ سوره مبارکه بقره. این دسته دوم بود.
بریم سراغ **دسته سوم:** دسته سوم، آیات قتال با اهل کتاب است. اهل کتاب، خب، به حسب ظاهر یک ایمانکی دارند، یک چیزهایی را قبول دارند، ولی خیلیهایشان قلدرند، زورگو هستند، متجاوز هستند و لذا خدای متعال دستور داده که با اینها برخورد بشود. در واقع، اینها میگویند اهل کتاباند، ولی باوری خیلی به چیزی ندارند کنایه از اینکه پایبند نیستند.
آیه ۲۹ سوره مبارکه توبه: "قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ" مقاتله کنید با آنهایی که ایمان به خدا ندارند، ایمان به قیامت هم ندارند، "وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ" آن چیزهایی را هم که خدا و پیغمبر حرام میداند، اینها حرام نمیدانند، پایبندی به حرام الهی هم ندارند و به دین حق هم تدین ندارند. اینها کیان؟ از بین چه کسانی هستند؟ "مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ"؛ کسانیاند که بهشان کتاب داده شده، اهل کتاباند، ولی نه ایمان به خدا دارند، نه ایمان به قیامت دارند، نه آنی را که خدا و پیغمبر حرام کرده حرام میدانند و نه متدین به دین حقاند. (مجموعه ضوابط الهی و دستور الهی را به آن هیچ باور و اعتقاد و پایبندی ندارند.)
تا کی با اینها بجنگید؟ "حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ". خیلی جالب است، بحث این نیست که فقط دیگر به ما موشک نزدند، بچههایمان را نکشند، بمباران نکنند. با اینها میجنگید. حرفی هم حتی از کشتار و اینها نبوده که چون شما را کشتهاند با اینها بجنگید؛ نه! چون ایمان به خدا و قیامت ندارند، با اینکه اهل کتاباند، چون ایمان به خدا و قیامت ندارند، آنی را که خدا و پیغمبر حرام دانسته حرام نمیدانند و تسلیم هم نمیشوند نسبت به دین حق. با اینها میجنگید. آنی که سرش شروع شد، دعوا سر اینها بود تو این آیه.
تا کی؟ تا اینکه دیگر موشک نزنند؟ "حَتَّىٰ يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ". باید با گردن کج بیایند مالیات بدهند به شماها. تا آن وقت باید جزیه بدهند؛ جزیه جزای زنده ماندن است. مالیات این است که نکشیمشان؛ باید پول بدهند، باید شیتیل بدهند، باید سبیل ما را چرب کنند که ما نکشیمشان. جزیه تازه معمولی هم نه ها، از سر قلدری هم حق ندارند این پول را بدهند. "وَهُمْ صَاغِرُونَ"؛ تحقیر شدن، با کوچک شدن.
خیلی جالب است قرآن، خیلی جالب است. نه، خیلی چیزهایی که میگوید برای اولین بار است که ما میشنویم و خیلی فرق میکند با آن چیزهایی که ما فکر میکنیم. این هم شد دسته سوم از آیات، که در واقع دسته دوم از آیات قتال بود.
**دسته چهارم (یا دسته سوم) از آیات قتال:** آیات قتال با همه مشرکین است. "مَعَ الْمُشْرِكِينَ عَامَّةً"؛ به نحو عمومی با مشرکین. البته هیچ کدام از اینها ظاهراً ابتدا به ساکن و در همان ابتدای امر، دستور حمله در آنها داده نشده و همه یک جنبه تدافعی دارد. و آنها پایشان را روی دم ما گذاشتند، وارد حریم ما شدند، پایشان را از گلیمشان بیشتر دراز کردند که ما حالا واکنش نشان میدهیم. البته این واکنش هم دیگر یک ذره دو ذره نیست. واکنش است تا تحقیرشان، تا جمع شدنشان.
خب، اینها دیگر آقا مشرکیناند، لزوماً دیگر اهل کتاب هم نیستند. چه اهل کتاب باشند، چه حالا ایتیایستها (آتئیستها) و بیخداها. اینها حالا الان ما با یهود و نصارا و اینها طرفیم که به حسب ظاهر کتابی قبول دارند، ولی تو دایره وسیعترش دیگر اهل کتاب هم مطرح نیست. تازه این (دسته) اهل کتاب، خود مسلمانان تعدی کننده را هم شامل میشوند؛ مثل این داعشیها و اینها.
سوره مبارکه توبه، آیه ۵: "فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ". هرجا مشرکین را پیدا کردید، بکشیدشان. یعنی آقا، وقتی که دیگر ساختار، ساختار جنگی شد، اینهایی که به شما تعدی کردهاند. نه اینکه حالا -یعنی آقا- مثلاً آلمان به شما حمله کرده، هر آلمانی هر جای دنیا دیدید بکشید؛ نه! یعنی اینها، که تو میدان جنگ بودند، این دیگر از میدان جنگ هم گذاشت رفت. نگویید که اینجا دیگر میدان جنگ نیست؛ نه! این تو شهرش، تو مغازه یک شهر دیگر رفته بود، پناهنده به یک کشور دیگر شده بود؛ فرقی نمیکند. این وقتی آمد تو میدان جنگ، رفت، دیگر امانی ندارد. هرجا پیدا کردی میتوانی بزنیش، بکشیدش.
آیه ۳۶ سوره توبه: "قَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً". این "کافه" است، "کافه" coffee shop نیست. اولاً که این کافهای که شما میگویید که نیست، آنجا میروند قهوه میخورند و اسپرسو و این حرفها. (اینکه نیست!) یعنی مشرکین را در کافه قهوهخانه بکشید؟ خب، نه، بیرون کافه هم میشود کشت.
این، "کَافَّةً" است. برخی به معنای همگی میگیرند؛ یعنی همهشان، همه مشرکین را بکشید، همانجور که آنها همهتان را دارند میکشند. ممکن است این معنا بشود. ولی علامه طباطبایی در المیزان ذیل این آیه، "کَافَّةً" را اسم فاعل از "کفّ" (کفّ نفس شنیدهاید مگر؟ طرف کفّ نفس میکند)، کف، کفاف (کفاف زندگیمان را میدهد)، کفّ نفس یعنی خودداری. "کَافَّةً" یعنی بازدارنده، همین کلمه بازدارنده خودمان که کلمه قشنگی هم هست.
مشرکین را آنطور بکشید که بازدارنده باشد؛ یعنی دیگر دست بردارند از این جنایتها و از این کارها. دست بردارند نسبت به کی؟ اینها مهم است آقا. این آیات نسبت به چی و نسبت به کی؟ نسبت به ظلم، نسبت به آدمکشی، نسبت به جنایت، نسبت به توطئه، نسبت به نفوذ امنیتی، آسیب اعتقادی، آسیب فرهنگی. باید باهاش بجنگید تا آن روزی که دست بردارد از این فتنهگریهایش، آدم بشود، دیگر از این غلطها نکند، دیگر فتنه نکند، دیگر تهاجم نکند؛ به هر نحو امکان، چه تهاجم نظامی، چه تهاجم فرهنگی، چه تهاجم اعتقادی. باید احترام قائل باشد برای عقاید شما. حالا اعتقاد هم نداشت، باید احترام قائل بشود برای مقدسات شما، مکانهای مقدس شما، زمانهای مقدس شما، شخصیتهای مقدس شما. بعد احترام بگذارد، باید به این تقدسی که شما قائلید احترام بگذارد و دست بردارد از این کثافتکاریها.
باید دست برداریم نسبت به همۀ مؤمنین، همۀ مسلمین. خب، حالا که جنگ را شروع کرده رژیم صهیونیستی احمق و رذل و جنایتکار، بازدارندگیاش به چیست؟ این نکته مهمی است، این سؤال مهمی است. ما چقدر باید تو سر اسرائیل بزنیم؟ تا کی؟ تا وقتی که بازدارندگی داشته باشد. یعنی دیگر چهکار نکند؟ الان ما تا کی باید تو سر اسرائیل بزنیم؟ تا دست بردارد از چی؟ از اینکه دیگر به ما موشک بزند؟ نخیر. از اینکه دیگر به ما حمله نظامی نکند؟ از مرزهای ما خارج بشود؟ نخیر.
تا وقتی که اولاً، اولاً به ما دیگر تعدی نمیکند؛ بعد به لبنان دیگر تعدی نمیکند؛ بعد به غزه دیگر تعدی نمیکند. از اینجایی که الان هست، غاصبانه حضور دارد، باید گم بشود برود بیرون. این بازدارندگیاش است. خب، جالب شد. الان فعلاً توی گرماگرم زد و خوردیم، خیلی به این حرفها هنوز فعلاً نرسیدیم که خب تا کی شما قرار است با اسرائیل بجنگید؟ فعلاً چون دارد میزند، ما هم داریم میزنیم. فعلاً خیلی کسی به "تا کی"اش فکر نمیکند.
چند روز دیگر که این قضیه "تا کی" جدی بشود، این خود این "تا کی" محل فتنه است. این خودش اتفاقاً فتنههای جدی اینجاست. فتنهای ندارد، ابهامی تویش نیست. خیلی معلوم، خیلی واضح است که او دارد میزند، قاتل، جنایتکار. ما هم داریم میزنیم، از خودمان دفاع میکنیم. نزنیم هم او میزند. این خیلی واضح است. جایی که خیلی واضح است، که فتنهای ندارد. آنی که همین قدر نمیفهمد، که او باید قشنگ بگیری بزنی به پایش، ازش استفاده کنیم، باهاش کار ببریم، جوّ بیاوریم، او دیگر کارکردش این است. آنی که همین قدرش هم نفهمد، که دیگر اصلا داخل آدمیزاد حسابش نمیکنند. این خیلی الان فتنهخیز نیست.
اینکه "تا کی"؟ اینجا ما افرادی را داریم بین خودمان (به حسب بین خودمان) که میگویند که شما جمهوری اسلامی شعارهایی میدهید که خود ملت فلسطین اینها را نمیگویند. مثلاً آنها نمیگویند؛ مثلاً چی؟ مثلاً شما میگویید که نابودی خود فلسطینیها قبول کردهاند دو دولتی را.
ما اینجا توی این حوزه فخیمه قم، مجموعههای مشنگی داریم با عمامههای قشنگ که اینها میگویند: "دو دولت!". یعنی رسماً پذیرفتهاند که آن غاصب بیاید اینجا باشد و قصد بکند (یعنی قصد بکند این سرزمین را). خانههای مسلمانها را تصرف کرده. نخیر، باید خروج کند از این تصرفی که کرده، زمین مال اینها صهیونیستها نیست. با جرم و جنایت و قتل و آواره کردن و اینها این سرزمینها را تصرف کردهاند. مال اینها هم نیست، باید گورشان را از اینجا گم کنند.
اولاً دولتش، دولتی ندارند. حالا ساکنانی دارند، افرادی دارند، خیلی خب. دولت ندارند؛ چون دولت فرع بر این است که افرادی که در این سرزمین حقی دارند، دولت تشکیل میدهند؛ یا اکثریت افرادی که توی این کشور، تو این منطقه جغرافیایی حضور دارند، اینها میآیند با همدیگر تصمیمگیری میکنند برای اینکه چه شکلی سرزمینشان مدیریت بشود. خب، این سرزمینی که حالا ما به اسم کشور فلسطین میشناسیم (فعلاً به اسم فلسطین میشناسیم، حالا در مورد این بعداً صحبت میکنم که بعداً ممکن است چه اسمهایی پیدا بکند.) فعلاً به نام فلسطین میشناسیم.
البته جمهوری اسلامی اهل کشورگشایی نیست که بگوید: "من زدم، آخرش به نام من". نه، اگر هم آزاد بکند، تحویل خود فلسطینیها میدهد. کمااینکه سوریه را آزاد کرد، تحویل مردم سوریه داد. عراق را آزاد کرد، تحویل عراق داد و قشنگ این است که بعضی از اینها وقتی هم که باید کارهایی بکنند، خیلی کاری هم نکردند. در لفافه همچین زیرپوستی دارم به عراقیها تذکراتی را عرض میکنم که اگر الان کمک نکنید، روزهای سختی در انتظار شما خواهد بود. برای شما طرحهای بسیار پیچیده و خطرناکی دارند. نگویید تازه دو روزه روی آرامش دیدهایم. برای چی باید وارد جنگ یکی دیگر بشویم؟
برای چی جمهوری اسلامی وارد جنگ یکی دیگر شد؟ از شما حمایت کرد. به همان دلیل شما باید وارد جنگ یکی دیگر بشوید. یکی دیگر نیست. ایران و عراق از هم جدا نیستند. امنیت ایران امنیت شماست. این تعبیر بود که آقا به نخست وزیر عراق فرمودند: "امنیت ایران، امنیت شماست." امنیت شما امنیت یکی دیگر نیست که بگویید تازه ما بعد چند ده سال یک نفسی داریم میکشیم، یک کم داریم آباد میشویم. این فتنه "تا کی" است؟ ما را با فقر و گرسنگی و تحریم خدا امتحان کرد، مردم عراق را دارد با آبادانی امتحان میکند. الان امتحانشان به این است. باید برندارند بگویند که برای چی باید وارد جنگ بشویم؟
نه! شما باید وارد جنگ شوید. نباید آسمان شما در اختیار اینها باشد. از آن مبدأ باید بخورد. برای چی باید بیاید اینجا ما بزنیم؟ برای چی حریم هوایی شما اینقدر ول و باز است؟ آن هم برای اینکه بیاید این دشمن غدّار عبور کند، برود مسلمان بکشد. پس شما آنجا چهکارهاید؟ چهکار میکنید؟ آن وقتی که جمهوری اسلامی آنجا را آزاد کرد، اضافه نکرد به مملکت خودش. "من آزاد کردم". سوریه را اضافه نکرد، برای مردم آنجا آزادش کرد. فلسطین را هم برای مردم آنجا آزادش میکند. با اینکه قاعده جنگیاش هم بینالمللیاش و هم شرعیاش این است که اگر ما زدیم، دولت و استیت را ساقط کردیم و در تصرف آوردیم، مال ما میشود دیگر. کشوری که آنجا را دولتش را نابود کرده، ماییم. ولی جمهوری اسلامی همچین طرحی ندارد. آنجا را آزاد بکند، تحویل مردم آنجا.
حالا این، بین پرانتز بود. ما آنجا را به نام کشور فلسطین میشناسیم. خب طرحمان چیست؟ یعنی آن چیزی که منطقی و عقلانی است. مردم فلسطین با مردم (حالا بر فرض یهودی، حالا به هر دلیل) این افراد پا شدند آمدند، دولتی که حق ندارند تشکیل بدهند. دولت معنا ندارد. این مردم، مجموعه مردم، مجموعه ساکنان فلسطین، آن کسانی که آنجا حالا متولد شدند، بزرگ شدند، زندگی کردند. مجموعه این افراد در یک انتخابات آزاد با گزینههایی که از دل مردم بیرون آمده، مردم آزادانه، آگاهانه انتخاب بکنند هم کیفیت حکومت را. البته اینها طرحهای قدیمی ماست، تا قبل از اینکه اسرائیل به ما تعرض بکند، الان داستان یک کم عوض شده.
طرح قدیمی که سازمان ملل هم این را تصویب کرده و تأیید شده این است که باید رفراندوم بشود. عموم مردم رأی بدهند. هر دولتی بود. یهودیها را هم فعلاً تو طرح قدیم بنا نبوده توی دریا بریزند و قتل عام بکنند؛ نه! بنا بوده که مجموعه فلسطینیها، خصوصاً آنهایی که رفتند از این کشور، این را برگردند بیایند و همه با همدیگر نظر بدهند، انتخاب بکنند مدل حکومت را، حاکمانشان را، افراد را با انتخاب آنها. البته الان چون وضعیت جنگی شده یک کم قضیه عوض شده و دولتش که حتماً باید برود. هرکی هم که پشت دولت واساده و محارب محسوب میشود و دارد تأیید میکند، حمایت میکند، میجنگد. دیگر الان اوضاع فرق میکند. دیگر خیلی حق رأی و اینها دیگر برای اینها الان فعلاً ما میتوانیم قائل باشیم که بگوییم: "باشد، تو هم بیا انتخاب بکن؟" نه! تو انتخابهای دیگری، این افراد را قرار میدهیم که حالا بعداً سر وقتش بهشان میگوییم بین چی و چی باید انتخاب بکنند.
پس این بازدارندگی این بود: "قَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً". با مشرکین. مشرکین هم دایرهاش وسیع شد، هم شامل اهل کتاب شد، هم کفار شد. فرقی هم نمیکند کفار قریش باشند، جای دیگر باشند. این مشرکین که با شما سر جنگ دارند و دارند تعرض میکنند به شما، باهاشان میجنگید. تا کی؟ تا وقتی که بازدارندگی ایجاد بشود. "قَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً". باهاشان میجنگی تا دست بردارند، درست شد؟ "كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً". همانجور که آنها هم برای همین دارند با شما میجنگند. آنها برای چی با شما میجنگند؟ آنها هم دارند میجنگند تا شما دست بردارید.
برای چی با شما درگیر شده؟ درگیری اسرائیل با ما برای این است که ما دست برداریم از حمایت از مردم فلسطین، حماس، غزه، لبنان، یمن. هم حمایت اقتصادی، هم حمایت نظامی، هم حمایت مستشاری، هم حضور در صحنه و میدان. از اینها دست برداریم. همانطور که آنها دارند با شما میجنگند که شما دست بردارید، شما هم باید با آنها بجنگید که آنها دست بردارند.
رهبر انقلاب فرمودند: "انتقام خون حاج قاسم به این چهار تا توپ و تفنگی که زدیم نیست. انتقام حاج قاسم به این است که آمریکا از این منطقه شرّش کنده بشود." تازه بحث اسرائیل هم دیگر نیست. ما هنوز انتقام حاج قاسم را نگرفتیم. نابودی اسرائیل انتقام حاج قاسم نیست. انتقام حاج قاسم، ریشهکن شدن حضور غاصبانه و ظالمانه آمریکا تو این منطقه است، تو کل این منطقه. برای چی اینجا چهکار میکنی؟ او برای چی حاج قاسم را زد؟ برای اینکه شما از این منطقه دست برداری. "کَافَّةً يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً". جمع کنی بری عقب. او دارد به شما میگوید شما تو این منطقه چهکار میکنی؟
سؤال این است که شما توی منطقه چهکار میکنی؟ اینجا منطقه ماست. زیستبوم این منطقه، فرهنگ این منطقه، دین این منطقه، همهاش آن چیزی است که با ما همخوانی دارد، نه با شماها. شما اینجا چهکار میکنید؟ چند هزار کیلومتر فاصله. به تو چه اینجا نفت؟ اینجا به تو چه ذخایر؟ اینجا به تو چه؟ سرباز آوردنت اینجا برای چیست؟ تو اینجا چهکار میکنی؟ مرز خاکی داری با اینجا؟ مرز آبی داری با اینجا؟ پنجاه سال پیش اینجا زندگی میکردی، بیرونت کردند، داری برمیگردی؟ به تو چه اینجا؟ از کشور دیگری که حالا آنجا را هم تازه شماها غصب کردید، سرخپوستهای بدبخت را گرفتید کشتید و آواره کردید، مزه کرده بهتان غصب کردنها و تجاوز به زور؟ یک جا خودتان را جا کردید. اینجا دیگر "آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت". (خیال ضربالمثل معادل فارسی هم دارد که چون حالا خیلی چیز نیست، آن را دیگر به کار نمیبرم. مؤدبانهاش این است: "آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.")
تمام شد دیگر این دورهها، وقتش گذشت. و دیگر آن زمانی که اینجا تعیین میکردید و رئیس جمهور میگذاشتید و نخست وزیر میگذاشتید. شاه مجبور بود فلان کس را به عنوان نخست وزیر بپذیرد چون این رفیق جان اف کندی بوده مثلاً تو فلان دانشگاه. یک قران هم از آن بابا خوشش نمیآمد. شاه مملکت از این نخست وزیر یک ذره خوشش نمیآید چون آمریکاییها گفتند این وِر نخست وزیر باشد. شاه مملکت تحمیل میشود بهش. نخست وزیر خودش چه وضعی بوده؟ میآمدند اینجا مینشستن جلسه میگرفتند، شاه بعد دو سه روز با خبر میشد که روسیه و چهمیدانم آلمان و کی و کجا، این ور و آن ور و اینها همه مثلاً آمدن شوروی و اینها آمدند اینجا دور هم جمع شدند جلسه برگزار کردند. گاهی جلسهشان هم موضوعش خود ایران بود، امنیت ایران بود. اینها تمام شد.
اینجا صاحب دارد، صاحبش هم ملت است، مردماند. مردم تصمیم میگیرند، مردم انتخاب میکنند. این بازدارندگی این است. بازدارندگی آن وقتی است که دیگر به خودت اجازه نمیدهی با زبان زور با اینها صحبت کنی، تحمیل کنی، تعیین تکلیف کنی: " اینطور بشود، آنطور نشود." "اینقدر باید داشته باشید." به شما چه ربطی دارد؟ "شما انرژی هستهای نباید داشته باشید." به شما چه؟ چهکارهاید؟ "اگر هم میخواهید داشته باشید، اینطور باید داشته باشید." باز هم به شما چه؟
بعد خندهدار این است که ما عضو انپیتی هستیم، تمام تأسیساتمان دارد رصد میشود، به مقررات پایبندیم، بمب اتم هم نداریم و خودمان هم گفتیم نمیخواهیم داشته باشیم. اسرائیل عضو انپیتی نیست، هیچکدام از تأسیساتش هم بازرس ندارد و کسی اصلاً حق بازرسی ندارد، بمب اتم هم دارد، بقیه را هم با بمب اتم تهدید هم میکند! هیچکس هم حق ندارد بهش بگوید. رسماً تو جنگل داریم زندگی میکنیم، دیوانهخانه است. میگوید: "نه، آن فرق میکند." "شما نباید داشته باشی." تو غلط کردی که فرق گذاشتی! اندازه دهنت بخور! نجاست! به تو چه شکرهای اضافی چیست میخوری؟ (شکر قهوهای دیدید؟ که شکر قهوهای داریم.) اندازه دهنت بخور! کی به تو این حق را داد که بنشینی تعیین تکلیف بکنی، بگویی: "آن نژاد میتواند این را داشته باشد، آن جغرافیا میتواند اینطور باشد. این جغرافیا، این نژاد حق ندارد داشته باشد و من تعیین تکلیف برایت میکنم، اگر هم گوش ندهی بهت حمله میکنم." باز دوباره شکر قهوهای اضافهتر. هی شکر قهوهایات را اضافهتر میکنی، برای قندت هم ضرر دارد، آخر از پا میافتی اینقدر میخوری.
البته میتواند امتحان کند. میخواهد امتحان کند؟ امتحان کند. یک چند بار شیطنت کرده ما همان بخش تحمل اذیت در راه خدا و اینها را هی بهش نشان دادیم، هی خویشتنداری کردیم، هی سر به سرش نگذاشتیم. "لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ" گفتیم. این دیگر فکر کرده که چی چی آبادم شهر شده واسه خودش (یعنی ملک مطلق شده برای خودش). دیگر حالا ظاهراً باید جدی بیاید یک امتحانی بکند. مثل اینکه خیلی هوای این را برداشته کنایه از مغرور شده که یک امتحانی بکند، یاغی برش داشته که آقا "نیرو میفرستم، بهت حمله میکنم، اینطور میکنم." بسم الله، دوست داری امتحان کنی؟ بیا. میبینی چی میشود؛ چیزهایی که تا به حال ندیدی و نشنیدی. فکر کردی اینجا مثلاً مثل امارات و قطر و اینهاست که مثلاً پاشی بیایی مروارید آنچنانی دور گردنت بندازند و یک هواپیما بهت بدهند و چهار تا جمله هم تحقیرشان کنی، فحششان بدهی، دخترانشان را هم به صف کنند برات تا سر پله پرواز، اینها هی گردن بچرخانند برات، باسنت را هم ببوسند و بروی؟ نه! اینجا باسن تو؛ آره! (خواهران دیگر نباید بیایند جلسه بعدی، دیگر حروف جارّه دارد.) توضیح: این جمله آخر کنایه است و ارتباطی به محتوای اصلی ندارد.
فکر کرده اینها هم بیغیرتاند. نه آقا! جالب است که قرآن به ما گفته: "اگر شما جهاد نکنید و قتال نکنید، مرتدید." "لَايَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ". این نکته را چند بار تو این چند جلسه گفتم. نکته مهمی است آقا! اینها را قرآن گفته. بعضی از این جوانهای ساده ما، کماطلاع ما خبر ندارند، میگویند ببین چقدر اسلام خوب است! جار و جنجال و داد و دعوا هم ندارد، زندگیهایشان هم آباد است! ببین خود قرآن رسماً گفته: یکی اینجا میفرماید: "لَايَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ". اینها دائماً با شما قتال میکنند تا شما را از دینتان مرتد کنند. در سوره مبارکه مائده فرمود: اگر شماها مرتد بشوید، من یک عده دیگر را جای شما میآورم که اینها پنج تا ویژگی دارند. در سوره مبارکه محمد آیه تا آخر فرمود: شماها اگر مرتد بشوید، از دین خارج بشوید، من یک جماعتی را میآورم که مثل شماها نیستند.
این سه تا آیات را که کنار هم میگذاریم، به این میرسیم: وقتی با ما قتال میکنند، اگر ما دست از جنگ برداریم، کدام جنگ؟ جنگی که هنوز به حد بازدارندگی نرسیده. بله، وقتی به حد بازدارندگی رسید، دیگر نمیخواهد بجنگیم. ولی وقتی هنوز به حد بازدارندگی نرسیده، باید بجنگیم. اگر از این جنگ دست برداری، بنا به فرمایش سوره مبارکه مائده، میشوی جزو آن گروهی که یکی از این پنج تا ویژگی را از دست دادی. آنی که این پنج تا ویژگی را نداشته باشد، من "مرتد" به حساب میآورم. "مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ"؛ ۱- خدا را دوست دارند، خدا اینها را دوست دارد. "أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ"؛ ۲- نسبت به مؤمنین ذلیلاند، ۳- نسبت به کافرین عزیزاند. "يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ"؛ ۴- جهاد در راه خدا میکنند، ۵- و از ملامت ملامتگران نمیترسند.
جالب است که اگر شما ملامت دیگران هم رویت اثر بگذارد، این هم جزو آن پنج تاست. فقط آنهایی را خدا مسلمان و متدین به این دین دانسته و گفته اینها را من مرتد نمیدانم که همۀ این پنج تا را با همدیگر داشته باشند. اگر شما از ملامت ملامتگر ترسیدی و دست از آن کنشی که باید انجام میدادی برداشتی، شما هم مرتدی. اگر جهاد نکردی (یجاهدون فی سبیل الله)، اگر جهاد نکردی مرتدّی. همۀ مسلمانهای آس و پاس، همۀ این دولتهای خبیث رذل ذلیل، همۀ اینها در نگاه قرآن مرتدّ اسلام نیستند.
فرمود: با شما میجنگد تا شما را مرتد از دینتان کند. جای دیگر فرمود: مرتدها آنهاییاند که این پنج تا را ندارند. یک وقت میجنگند باهایت دست برمیداری و مرتد میشوی. یک وقتی هنوز نجنگیدند، خودت وارد جنگ نمیشوی و مرتد هستی. و فرمود: من جماعتی را میآورم جای شماها که اینها دیگر مثل شماها نیستند، اینها دیگر این پنج تا ویژگی را دارند.
مسلمانان نشسته بودند، گفتند: "یا رسول الله، اینها کیان که تو این آیه میفرماید که من کسانی را میآورم که اینها دیگر مثل شماها نیستند؟" (یعنی آن پنج تا ویژگی را دارند، آنها را جای شما میآورم.) اینها کیان که خدا اینها را تو سر ما کوبیده؟ روایت ذیل همین کتابهای تفسیری ما، ذیل همین آیات سوره قتال، سوره مبارکه محمد صلی الله علیه و سلم، میگوید: پیغمبر دست گذاشتند رو کتف سلمان (تو بعضی روی پای سلمان) فرمودند: "هذا و قبیله" یا "هذا و قومه". اینها همین هممحلیها و هممیهنان سلماناند. اینها بچهمحلهای سلماناند. که "قبیله قومه" میشود ایرانیها. ساده فارسی امروزیاش میشود ایرانیان. سبحان الله! از اینکه این آیات و این روایت چقدر قشنگ در زمانه ما بروز پیدا کرد. انشاءالله که واقعاً این مصداق تا آخر همینطور نمایان باشد و عوض نشود. تو بعضی روایات دیگر حضرت یمنیها را میگویند. دو تا گروه را گفتند که اینها مصداق این آیاتاند. اینها دیگر مثل شماها نیستند.
اینها دیگر میجنگند. غایت جنگ تا کجاست؟ نقطه آخرش چیست؟ "کَافَّةً". تا وقتی که طرف دیگر دست بردارد، جرئت دیگر پیدا نکند از این غلطها بکند. نه اینکه بهش مهلت بدهی برود یک نفسی چاق بکند، برود یک ترمیمی بکند، اشکالاتش را بگیرد، پدافندش را دوباره روبهراه کند، سربازانش را دوباره جایگزین کند، فرماندههایش را دوباره بیاورد، صنایعش را بهروز کند، تحلیلش از میدان و اطلاعاتش را بهروز کند. این چه صلحی است؟ اینکه عین خیانت است، عین حماقت است. اینکه همدستی با اوست. اینکه دوباره خودش دست برداشتن از "یُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ" است. اینکه عین ارتداد شد دوباره! آنهایی که اینجور صلحی را پیشنهاد میکنند که رهبری ازش تعبیر به "صلح تحمیلی" کردند، این صلح مدل دشمن. این صلح پذیرشش خودش ارتداد است، عقبگرد. "ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ". قبلاً خواندیم تو آیات میانی این سوره مبارکه که فرمود: اینهایی که پشت میکنند و مرتدّ میشوند، من چهجور جان اینها را میگیرم. ساده میگیریم، فکر میکنیم که صلح شد و تمام شد و به هر حال آبادی و اینها. نخیر!
آیا تو چون قبلاً خواندیم دیگر حالا کامل باز بهش نمیپردازم. ولی چون مطالبی که قبل جنگ گفتیم، کأنه فاقد ارزش ریالی بوده و دوباره بعد جنگ بگوییم که یک کمی ارزش پیدا کند. در آیه ۲۵ فرمود: "إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَىٰ أَدْبَارِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى". آنهایی که هدایت برایشان معلوم شد ولی دوباره عقب نشستند، پشت کردند. باید میایستادند روبروی دشمن. من سینه سپر میکردم باید میماندند تو میدان. عقب نشستند. گاهی هنوز آن هم پرچم سفیدش بالا نرفته، اینها شروع کردهاند سر و صدا راه انداختند: "بابا بگذار یک کم یک التماسی بکند بعد آغاز حرف مفتش را شروع کن تکرار کردن." هنوز آن هم آن هم نزده، اینجا سر و صدایش بلند شده. "الشَيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَىٰ لَهُمْ". اولاً که اینها حرف از خودشان نیست. شیطان "سول" لهم و "ایمله" لهم. مفصل در مورد "تَسْویل" و "اِملاء" شیطان قبلاً بحث کردیم.
"ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ" چی شد اینها اینطور شدند؟ "ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ". صلح تحمیلی این است. اینها میروند به آن دشمنه میگویند: "تو بعضی چیزها ما حرفتان را گوش میدهیم." تو غلط میکنی! تو بعضی چیزها حرفمان را گوش میدهی؟ میگوید: "خب پس توافق دیگر چیست؟" نمیشود که تو بروی به طرف دیکته کنیم! بله، توافق یعنی اینکه به حسب ظاهر چهار تا چیز را او را میپذیری، ولی این بهش اطاعت نمیگویند. پایاپای باشد. اولم آن ور شروع کند، ما باید راستیآزمایی کنیم نه او. ما باید تأیید کنیم که او پایبند بوده، نه او. این چیزی جز ذلت و حقارت نیست. اینی که آن ور راستیآزمایی کند، او باید تأیید کند، او از نظرش جلب بشود. غلط کرده که میخواهد نظرش جلب بشود یا نشود! یک مفاهیم گُل و گشادی را میگیرد، هی از تویش هم در میآید، میگوید: "آقا، من باید اطمینان پیدا کنم به اینکه شما در قصد خرابکاری، قصد نمیدانم چی چی فلان اینها ندارید." اطمینان! خب اطمینان حاصل نمیشود! این باید زیرزمین خانه تکتک ایرانیها را بگردد تا اطمینان پیدا کند. تمام چالهچولههای کویر لوت را برود هم بزند تا مطمئن بشود. مگر مطمئن میشود؟ این یک مفهوم گُل و گشاد دادی دستش. "اطمینان پیدا کند." ول میکند؟ مگر او غلط کرده میخواهد اطمینان پیدا کند؟ او کیست که بخواهد اطمینان پیدا کند؟ تو باید اطمینان پیدا کنی. تو از موضع قدرت باید باهاش برخورد کنی. "أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ". تو بالایی! تو برتری! از موضع حق صحبت کنی. تو تابع حقی هستی اصلاً یا نیستی؟ معلوم کن! فهمیدی؟ تو موضع حقی، تابع حقی، تو نقطه برتر هستی، ایستادی. بقیه باید به تو حساب پس بدهند. بقیه باید نظر تو را جلب کنند. یا نه، باورت شده جهان سومی. از سینا جهان اولیم. به هر حال ما بدبخت بیچاره گدا گشنه. نان بهمان ندهند میمیریم. آب خوردنمان هم اینها باید به ما بدهند. یک دانه دکمه میزند همه چیزمان نابود میشود.
اینها اثر این است که از قبل ایمان تو دل تو ننشسته، ایمانی تو وجود تو شکل نگرفته. ایمان طبیعتش این است وقتی تو قلبی آمد، اینجور قرصش میکند، اینجور محکمش میکند، اینجور به آن مؤمن میفهماند که تو تو موضع برتری، تو این عالم، تو دستت دست قدرت و برتر است. تو از موضع قدرت باید صحبت کنی. بقیه باید نظر تو را جلب کنند. همینی که هست! نمیخواهی خوشگلی؟ **به درک!** صحبت کنی تهدید میکند و تهدید کنیم؟ "بیا توافق احمقانهای رفتند امضا کردند. فردایش آمد گفت: از فردای برجام دیگر باید نحوه صحبت کردنمان هم عوض بشود. بدانیم هر حرفی را دیگر نمیشود زد." یادتان است اینها را یا نه؟ چهغلطی کردی که دیگر حرفی هم نمیشود زد؟ دیگر تو حرف زدنمان هم باید دقت کنیم که یک وقتی نکند خداوند متعال (پنج جهان، جهان اول و دوم سوم چهارم پنجم) حضرت آمریکا جل جلاله اینجا یک وقتی ناراحت نشود! میگفت: "رضی الله انا."
میگوید: اینهایی که مرتد شدند، چرا مرتد شدند؟ چون رفتند به آن گردن کلفتهایی که زیر بار حرف خدا نمیرفتند. اینها رفتند به آنها گفتند: "ما تو بعضی مسائل طرف شماییم، منفعت شما را تأمین میکنیم، اطاعت میکنیم شما را، در فی بعضالامر." "وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ". خدا میداند چی تو دلشان بود. تو دلشان این بود که چون اینها را مظهر قدرت میدانستند. نکتهای که قبلاً چند بار عرض کردم، تو آن بحث طاغوت هم مفصل اشاره شد بهش. نکتهاش این است که حیات تو دست کیست؟ ببینی. همه داستان ایمان و خداپرستی و موضع سیاسی و جنگ و اینها، همهاش همین است. خدای ما که حیات دستش است. فرمود: تو اگر برای من کشته بشوی، من اصلاً بهت یک حیات بالاتر، اصلاً یک حیاتی میدهم که همه مردند، تو زندهای. "وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ". حیات دست اوست. او زنده میکند، نه آمریکاست که میمیراند و زنده میکند. "اف ۳۵"! "اف ۳۵"؟ حیات دست اف ۳۵؟ بزند میفهمی حیات دست کیست؟ دوباره برمیگردیم به دعوای اول بحثمان؛ **حسگرایی و همگرایی** با منطق و راست میگوید. با جهان او، با سطح فهم او. "ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ". این همین! شما واسه الاغ هرچی بنشینی از قوانین فیزیک و ارشمیدس و جاذبه زمین توضیح دهی، همینجور نگاهت میکند، علفش را میخورد. "أُولَئِكَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ". حالیش میشود این حرفها؟ تهش میگوید: "آقا، علف، جو، کاه!" (میبینید؟ خورد خورد دارد تویتهایشان میآید بیرون دیگر.)
آرام آرام امروز یک توییتی از یکی از این احمقهای درجه یک داخلی میخواندم، میگفت که قائممقام فراهانی به فتحعلی شاه رفته بود، گفته بود که چرت و پرتها ارزش وقت گذاشتن ندارد. که میگفت: وقتی جنگ شوروی که میخواسته بشود، فتحعلی شاه از این نظرش را پرسیده. این گفته که: "شما مالیاتت چقدر است؟" گفته: "شش کرور." گفته: "مالیات شوروی چقدر است؟" گفته: "شصت کرور." گفته: "دخل و خودت را حساب کتاب کن! شش کرور، شصت کرور که نمیشود که!" ته محاسبات اینها همین است! خب، اگر داستان حساب و کتاب این است که اول کسی که با منطق شما متهم میشود، خود امام حسین است. کسی که تو غلط میکنی عاشورا میآیی سینه میزنی. دقیقاً برای کی داری سینه میزنی؟ برای کسی که خودش را به کشتن داده، هشتاد تا مظلوم دیگر را هم به کشتن داده، بچههای کوچک را هم به کشتن داده. خون همه اینها گردنش است. گریه بکن تو. عزاداری تو حسینی هستی. این منطق تو، این تعریف تو، اول ظالم، اول قاتل، خود امام حسین است.
تیراندازی، پدافند، خوب. خب است. الحمدلله! فکر نمیکردم تو عمرمان یک روزی شنیده بودیم از قبلیها که زیر آتش و گلوله و اینها مثلاً بنشینیم این حرفها را بزنیم. خیلی مزه میدهد، خدا را شکر الحمدلله، الله المستعان. میگفت: "حالا ما که نبودیم ایام درس تفسیر آیت الله جوادی، بمباران کرده بودند. وسط درس ایشان، همان جمله معروف زده بود. یک سکوتی..." آیت الله جوادی فرمودند: "والله المستعان" ادامه دادند. بله، زیر شلیک و رگبار و موشک و گلوله و تیر و آتش و اینها، یک مزه دیگری دارد این حرفها. (آسایش شمر هم بلد است این حرف را بزند.)
در حال بارگذاری نظرات...