«دلسوز» سفری است از آیات قرآن تا عمق دل انسان؛ از سوره «بلد» تا «حدید» و «ماعون»، از رحمت نبوی تا اشک عاشورایی امام حسین (علیهالسلام).
در این جلسات، رحمت الهی نه در کلمات، بلکه در زندگی معنا میشود؛ از زکات و صبر تا دلسوزی، انصاف و مهربانی اجتماعی.
هر گفتار آمیزهای از تفسیر ناب، روایتهای اهل بیت (علیهمالسلام) و تجربه زیستهی ایمان است؛ ایمانی که عمل میکند، میفهمد، میبخشد و میگرید.
«دلسوز» روایتی است از دینِ زنده و انسانِ دلسوز؛ برای آنان که میخواهند ایمان را در زندگی لمس کنند، نه فقط بشنوند
*زکات؛ سنگینترین واجب الهی از نگاه امام صادق علیه السلام.[2:10]
*علم، زیبایی، قدرت، بدن، شهرت؛ مصادیقی که باید زکات آنها داده شود و فراتر از مال هستند ![4:20]
*بدنباوری، منطق رایج فسادزا، از قوم لوط تا غرب امروز![7:05]
*پیوند نظم تکوینی با نظم تشریعی در نظام آفرینش، و هم راستایی زکات با این نظم الهی.[12:15]
*تمثیلهای روایی و تاریخی از حضرت شعیب و مطالبه زکات از قومش، و مسئله مالکیت بدنی قوم منحرف حضرت لوط!
*تقوا و اجرای احکام الهی، راهحل بحرانهای اقتصادی -فرهنگی و کلید حل مشکلات جامعه.[33:30]
*روضه: عبرت عاشورایی ...غارت لباسهای امام حسین علیه السلام و بلای نازل شده بر سر غارتگران...[34:30]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد. و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری ولل عقدة من لسانی یفقه.
شبهای گذشته مروری داشتیم بر سوره مبارکه بلد که خدای متعال عقبهای را به ما معرفی کرد؛ گردنهای را معرفی کرد در مسیر حرکت به سمت خدا، فرمود: «چرا این را با شتاب نمیآیی؟ پرگاز حرکت کن! این عقبه را گازش را بگیر و بیا و رد شو! اینقدر مسمس نکنید! آرامآرام نیایید! این عقبه را که رد شوید به بهشت میرسید، جزء اصحاب میمنه میشوید.» این عقبه چه بود که از آن تعبیر کردیم به عقبه خودبینی و خودپرستی؟ راه عبور از این عقبه را فرمود: «فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ»؛ برده و بنده دربندی را آزاد کند یا آن روزی که خودش گرسنه است اطعام کند به که؟ به یتیم یا مسکین که عرض کردیم این ادبیات در قرآن معمولاً با کلمه زکات از آن تعبیر میشود. آن نقطه اوج و سختی که توی این داستان، آدم وقتی به آن میرسد به چالش میخورد همین زکات است.
روایتی هم خواندیم با همدیگر، فرمود: «آخرالزمان نماز میخوانند، ولی نمازی که کاری به خرج و مخارج و پول و اینها نداشته باشد، نه به بدنشان زحمتی بدهد نه به جیبشان بخواهد خرجی بدهد.» که اینها را در واقع یک جورهایی محروم دان پیغمبر از اینکه آن امت واقعی پیغمبر باشند. یک روایتی داریم از امام صادق (علیه السلام)؛ دو تا روایت برایتان بخوانم. این روایتها روایتهای مهمی است و روایتهای جالبی است. مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالیشان نقل میکنند، صفحه ۶۹۳: «مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ ذِکْرُهُ عَلَی هَذِهِ الْأُمَّةِ أَشَدَّ عَلَیْهِمْ مِنَ الزَّکَاةِ»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «سنگینترین و سختترین چیزی که خدا به این امت واجب کرده چیه؟» فرمود: «از این سختتر و سنگینتر نداریم. آن هم زکات.» «وَمَا تَهْلِکُ أُمَّةٌ إِلَّا فِیهَا»؛ عموم امت پیغمبر هم به واسطه همین هلاک میشوند. گرفتاریهای دنیایی و آخرتی غالباً به خاطر همین است، به خاطر زکات. زکات یعنی اینکه یک جایی من از یک بهرهای چشمپوشی کنم؛ نگویم مال خودم است، دوست دارم، پول خودم است، ماشین خودم است، خانه خودم است، موی خودم است. «موی خودم است، چرا من باید موی خودم را بپوشانم که یکی دیگر خوشش نمیآید؟» آن «یکی دیگر» کیست؟ آن «یکی دیگر» خداست، مالک است، مال اوست.
ما مشکلمان از اینجا نشئت میگیرد؛ فکر میکنیم مال خودمان است. «من چرا نباید تو آن چیزی که مال خودم است تصرف کنم؟» به حضرت شعیب میگفتند که: «به تو چه؟» ببخشید، دیگر اینجوری ترجمهاش میکنم: «به تو چه که ما تو اموالمان چه شکلی تصرف میکنیم؟» «فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ»؛ «ما هر جور دلمان بخواهد تو اموال خودمان هر طوری دلمان بخواهد تصرف میکنیم. به تو چه؟ مال خودم است. تو برای چی باید نظردی؟ تو نسبت به مال خودت نظردی. حرام خودت، مراعات کن. واجب خودت، بده. تو خوب باش! به تو چه که تو به من دیکته بکنی، دستور بدهی این کار را انجام بدهم، آن کار را انجام ندهم؟» مشکل حضرت شعیب با مردمش این بود، قوم مدین. حالا بعدها حضرت موسی (علیه السلام) میآید همینجا وصلت میکند، داماد قوم مدین است. اگر انتخابات شرکت میکرد، قوم مدین دامادشان را ول نمیکردند بروند به یکی دیگر رأی بدهند. حتماً رأی میآورد آنجا حضرت موسی. ولی خب به خود حضرت شعیب که مال آنجا بود رأی ندادند. نمیدانم دیگر، حالا این قاعده یک جور نقل شد، ولی فکر کنم به دامادشان حتماً رأی میدادند (با فیلم «پدرخانم» دامادشان رأی ندادند). مدین. حضرت شعیب (علیه السلام) هرچه به اینها گفت: «بابا تو این اموال کوتاهی نکنید، حق خدا را بدهید.» دیشب یک اشارهای کردم، «بَقِیَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ»؛ انگار نه انگار. «نرود میخ آهنین در سنگ.» استدلالشان هم چه بود؟ میگفتند: «مال خودمان است.» بعد میگفتند که: «ما تا قبلش فکر میکردیم تو آدم حسابی باشی، ما فکر میکردیم تو رشیدی، آدم رشدیافتهای هستی. تعجب از تو! ما فکر میکردیم تو آدم متمدن و باشعور و درسخوانده و باکمالات، با تحصیلات. از تو عجیب است این حرفها! توقع داریم ما آنجوری که تو دوست داری تو اموال خودمان تصرف کنیم. چرا؟ مال خودمان است.»
این منطق از بیخ مشکل دارد. نقطهای که انبیا به چالش میخورند اینجاست که طرف فکر میکند مال خودش است. «پول خودم است، خانه خودم است، بدن خودم است.» «بدن خودم است!» قوم لوط هم استدلالشان این است: «بدن خودمان است. به تو چه؟ ما بدن خودمان را باید آنجوری که تو دلت میخواهد استفاده کنیم از آن؟» ادبیات امروزیها، این ادبیاتی که دنیا را پر کرده، ادبیات اومانیسم است: «بدن خودم است، مال خودم است، موی خودم است، دست خودم است، تن خودم است، اندام خودم است. به تو چه؟ هرجوری که دوست دارم از آن استفاده میکنم.» برای همین الان تو قوانینی که تو دنیا داریم، حالا خیلی باز صحبت نکنم، تو خیلی از مسائلی که مباحث فساد و فحشا و اینهاست این شکلی قانونگذاری میکنند، مخصوصاً غربیها. مثلاً بحث دیگر ما میگویم حلال و حرام و همجنس و ناهمجنس و مرد و زن و فلان و «این طرف راضی بوده یا نبوده؟» آقا مثلاً با یک بچه یک کاری کرده، «بچه راضی بوده یا نبوده؟» «مسئله دوست داشتی یا دوست نداشتی»؛ ملاک این است. چرا؟ چون طعم خودش است. شما اسمش را میگذاری مثلاً عمل منافی عفت با بچه، همجنسبازی. آن هم مثلاً با بچه کوچک. شدیدترین عقوبتها را دین ما برایش تعیین کرده دیگر. برای لواط سنگینترین عقوبتها را خدای متعال لحاظ کرده. آنها چه میگویند؟ «بدن خودش!» خب با این استدلال، اونی که اشتباه کرده کی بود؟ حضرت لوط بود. کی بود تو زندگی مردم دخالت کرد؟ حضرت لوط! یک نفر به چند صد نفر، به چند هزار نفر. «بیا رأیگیری کنیم!» غیر از این است؟ آقا الان، اگر حضرت لوط از قبر مبارک بیایند بیرون که قبرشان اطراف تهران است، یک روستای کنار شهریار قبر حضرت لوط (علیه السلام) آنجاست (برخی گفتند، علامه حسنزاده قائلاند که قبر ایشان، قوم لوط آنجا نبوده، قبر حضرت لوط آنجا همچنانکه امام رضا (علیه السلام) قبرشان اینجاست ولی خودشان اهل مدینه بودند). هرکه هرجا دفن شده، اگر الان حضرت لوط (علیه السلام) از قبر بیاید بیرون، قومش هم از قبر بیایند بیرون، انتخابات برگزار بشود در کره زمین، به نظرتان حضرت لوط رأی میآورد؟ حضرت لوط را تحریم حقوق بشری نمیکنند؟ الان کل سران دنیا، منطق کدامشان الان قابل فهم است، قابل قبول است برای دنیا؟
ها؟ شما بگویید حرف حضرت لوط چه است؟ آقا این کار را انجام ندهید. چرا؟ حرام، حکم خداست. البته هزار و یک استدلال منطقی هم دارد. از جهت بهداشتی، از جهت اینکه نسلتان قطع میشود، جامعه آسیب میبیند، خلاف غریزه است، خلاف فطرت، خلاف وجدان، خلاف عاطفه است. هزار و یک مسئله اینجوری. ولی اصلش این است: حکم خداست. آنها چه جواب میدهند؟ «مال خودم است! به تو چه؟» ببینیم چند نفر حرف تو را قبول دارند. خب تو انتخابات برگزار میشد در قوم لوط، حضرت لوط چند تا رأی داشت؟ خانمش هم به او رأی نداد. خانمش البته اهل آن گناه نبود، ولی گرایش داشت به سمت آنها. این داستان بقیه مسائل هم همین است. اصلیش که مبنای حرف است این است: آقا مال خداست. مال من نیست. مال من نیست. امانت است و زکاتی دارد. هرچیزی که من دارم یک زکاتی بهش تعلق میگیرد. فرمود: «سختترین چیزی که خدا واجب کرده همین است.» گرفتاریها هم از همینجا نشئت میگیرد. روایت دوم را بخوانم، یک چند تا نکته دیگر عرض بکنم.
روایت دوم از امام رضا (علیه السلام). ولی نعمت ما حضرت رضا (علیه السلام). نامهای دارند به محمد بن سنان، سؤالاتی پرسیده بود حضرت جواب داد. مرحوم شیخ صدوق در «من لا یحضره الفقیه» نقل میکند. حضرت میفرمایند که: «میدانی چرا زکات واجب شده؟ علت زکات چیست؟» چند تا چیز میگوید. «زکات به این دلایل واجب شد: یک، مِنْ أَجْلِ قُوتِ الْفُقَرَاء» یکی این است که خدا نان فقرا را خدا این شکلی قرار داد، فرمود: «اگر همه زکات میدادند، فقیر پیدا نمیشد.» یک روایت دیگر داریم، فرمود: «تو هر هزار نفر خدا ۲۵ نفر فقیر قرار داد.» این را بهتان نشنیده بودید قطعاً. یعنی خدای متعال دقیق روی طراحی، روی برنامهریزی این را قرار داده. هر هزار نفر ۲۵ نفر، میشود چند درصد؟ ۲.۵ درصد. ۲.۵ درصد خدا فقر مطلق قرار داده. چرا؟ پول این ۲.۵ درصد و سرمایه اینها را، امکانات اینها را گذاشته تو جیب اغنیا. روی حساب. چرا حضرت؟ چون این میزان درصد زکاتی که خدا معین کرده، جابجایش کنید. بگویید: «آقا مثلاً از ۴۰ تا گوسفند یکیش باید زکات داده بشود.» مثلاً. نیاید بگویید: «آقا این کم است، کفاف نمیدهد.» نه! خدا خودش بلد بوده. خدا هم اینور آمار فقرا را داشته، خودش اینها را فقیر قرار داده، هم اینور آمار پولدارها را داشته، هم پولی که به اینها داده، آمارش را داشته، هم تعیین کرده، گفته: «من یک مقدار تغییر گذاشتم، یک مقدار به تو دادم، این درصدش را اگر تو بدهی اینها هم سیر میشوند.»
جالب نیست؟ کدام مهندسی؟ بابا! خدا خودش مهندس است. مهندس عالم است. مهندسی از دست خدا که در نرفته. ولی وقتی شما نمیدهی چه میشود؟ آن فقرا ۲.۵ درصد که فقیر میمانند. خود شماها هم که دارید، آفت میخورد به اموالتان. خیلی از شماها هم فقیر میشوید، آن ۲.۵ درصد بیشتر میشود. اولاً فقر تو جامعه بیشتر میشود. بعد هم این فقر منجر به بزهکاری میشود. دزدی، اعتیاد، قتل، طلاق. کل بازی خدا را میریزیم به هم. جالب نیست برایتان؟ این است که «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» خشکی و زمین همه خراب شد. چرا؟ «بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»؛ ما با دست خودمان خرابش کردیم. خدا عالم را نه خراب آفریده، نه خراب تحویل ما داده، نه خراب میکند. ما خرابش میکنیم. همه خرابیها از ماست. هرجایی که هرچه خراب شده، ما خرابش کردیم. فرمود: «سیل میآید به خاطر اینکه زکات نمیدهند.» بخش عمدهاش. البته فقط سیل میآید زکات نمیدهند؟ زلزله به خاطر اینکه زکات نمیدهند؟ زکات هم عرض کردم فقط این پول و آن مقدار گندم و جو اینها نیست. هرچیزی زکاتی دارد. نمونههایش را شبهای گذشته عرض کردم. مثلاً زکات علم. اونی که سواد دارد، اونی که علم دارد دیگر نباید از روی این علمش بخواهد برای خودش یک کاسبی راه بیندازد. البته یک وقتی هست یک چیزی را میداند که حالا یک علم خاصی است، امر واجبی نیست که جامعه به آن نیاز داشته باشد، یک چیزی رفته مهارتی پیدا کرده، هزینهای کرده، یک چیز، یک مزیتی توش است، خب حالا تدریس میکند یک پولی هم میگیرد. ولی وقتی یک چیزی بلد است که ملت به این نیاز دارند، واجب است. حالا یا باید کاری انجام بدهد بر اساس این علمش، یا باید آن علمش را یاد بدهد. این وقتی میآید این علم را پولکی میکند، این زکات علمش را نداده. این باز از رو علمش هم میخواهد پول در بیاورد. هم علم منتشر نمیشود، هم علم خود این آقا برکت نمیکند، هم جامعه تو جهل میماند. بعد آن جهل دوباره زمینه فساد میشود و اینطور.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «وقتی که عالم ببیند تو جامعه بدعتی گذاشتند، میبینی یک چیز جدیدی دارد میآید جلو، این از خدا و پیغمبر و اهل بیت و اینها نیست، دارد فساد ایجاد میکند، سکوت میکند.» به هر دلیلی؛ موقعیتش به خطر نیفتد، آبرویش نرود، جایگاهش، دمو و دستگاهش. فرمود: «این عالم وقتی که سکوت بکند، عَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.» خدا لعنتش شامل حال او میکند. «فِعْلُ الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ عِلْمَهُ.» اینجا بر عالم واجب است که علمش را اظهار کند. آقا فحشمان میدهند، بد و بیراه میدهند، میزنندمان. شما از اهل بیت بالاتر هستی؟ از امیرالمؤمنین بالاتر هستید؟ از پیغمبر بالاتر هستید؟ پیغمبر اگر سکوت میکرد چه میشد؟ پیغمبر از همه عالمتر بود، از همه هم بیشتر مورد توهین و اذیت و آزار قرار گرفت، غیر از این است؟ آقا عالم قرار است پایش را جای پای آنها بگذارد دیگر. «الْعُلَمَاءُ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ.» نمیشود که. اونی که اصل دین مال او بوده، زحمتهاش را او کشیده، تبعیدش مال او بوده، شلاقش مال او بوده، گرسنگی و شکنجه و فقر و همه اینها مال پیغمبر بوده. من جای پیغمبر آمدم نشستم، روایت او را میخوانم، شکم خودم را سیر کنم، دم و دستگاه راه انداختم، کاسبی راه انداختم. این یک نمونه. بقیهاش هم همینطور. نمونههای دیگر که از زکات شبهای گذشته عرض کردیم.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «علت زکات این است: خدا قوت فقرا را قرار داده. شما تو زکات قوت فقرا را بهشان میدهی.» و دیگر چه؟ «وَتَحْصِينُ أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ.» خوب دل بدهید این را. باید خیلی زیباست. کمی، چند خطی، دو سه خط تقریباً، ولی نکته زیاد دارد. سریع بخوانم، معطلتان نکنم. فرمود: «زکات یک علتش این است که سهم فقرا را میدهی، یک علت دیگرش این است که خود مال آن آدم دارا با زکات حفظ میشود.» ما همش دنبال یک حرز آنچنانی و یک ذکر فلان و حالا بعضیها هم که نعل اسب برمیدارند در مغازه میزنند و اینها که بنده دیدم. این داستان نعل اسب ظاهراً از بعد قضیه شهادت امام حسین (علیه السلام) بود که آنها که بر پیکر امام حسین تاختند اینها آن نعل اسب را بهش تبرک میکردند. نمیدانم جای دیگری همین قضیه بوده یا نه. یک عده ناخواسته عملاً دارند همان کار را میکنند. نعل اسب میزند که مثلاً برکت پیدا کند. چه میدانم. ما چیزهای مختلف. البته نمیخواهم منکرش هم بشوم که بگویم هیچی اثر ندارد. حالا مثلاً آیتالکرسی ننویسیم؟ چرا! سفارش هم شده آیتالکرسی بزنید به دیوار. حرز امام جواد (علیه السلام) دستتان کنید. تربت امام حسین همراه داشته باشید. قرآن داشته باشید، موجب برکت است. ولی آن اصل کاری که مال تو حفظ میکند آن آیتالکرسی خواندن و اینها نیست. اصل کاری زکات است. ما میخواهیم همه این را دور بزنیم، هی با صد تا کار دیگر. مثل ابلیس به خدا گفت: «من فقط این را سجده نکنم. هزار تا کار دیگر انجام میدهم برایت. آن یک دانه را از ما قلم بگیر. من هزار تا کار دیگر انجام میدهم برایت.» خدای متعال همین یک دانه را ازت میخواهد. حالا ما زکات را نمیدهیم. هزار تا کار دیگر میکنی. هزار تا کار دیگر میخواهیم همه چیز را حفظ بکنیم. نمیشود. آن اصل کاری که خدا قرار داده همین است. این حرز اصلی است. این حسن اصلی اموالت را حفظ میکند.
دیگر چه؟ فرمود: «وَتَكْلِيفُ أَهْلِ الصِّحَّةِ الْقِيَامَ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَالْمَرْضَىٰ.» خدای متعال آدمهای سالم را مکلف کرده به اینکه قیام کنند، رسیدگی کنند به امور آدمهای محتاج و گرفتار و بیمار. جالب است. خدا حتی توی نسبت قرار دادن بین سالمها و بیمارها را روی حساب کار کرده. جالب نیست برای شما؟ درصد داشته، حساب و کتاب داشته. عالم را خدای متعال روی حساب آفریده، آن نظم ریاضیش و آن توازن را حفظ میکند. خیلی این نکته جالب است. الان وقت نیست در مورد این بیشتر صحبت بکنم. عالم یک نظمی دارد. یک مثال برایتان بزنم. البته یک مثال خیلی جاها میشود استفاده کرد.
شما یک مقدار خون از بدنتان که میرود میبینید سریع شروع میشود ترمیم میکند، مغز استخوان شروع میکند خودش ترمیم کردن. یک نظمی تو بدن باید باشد، یک درصدی باید باشد. یک کم که تغییر پیدا میکند خود این ساختار شروع میکند خودش را تکمیل میکند، درست میکند، نظمش را حفظ میکند، هندسهاش را حفظ میکند. یک مثال برای شماها بزنم مخصوصاً برای آقایان، این ملموستر است. یک بار این را گفتم آقایان تأیید کردند. خانمها گفتند: «یعنی چه؟» یعنی برای خانمها یک کمی دور از ذهن است، چون خیلی تجربه این قضیه را تجربه نکردهاند. مدل مویی که آقایان میروند گاهی کوتاه میکنند، این بغلها را مثلاً کامل میزند، این بالاتر میزند، این وسط کامل همینجوری پفکرده میماند. مدلش چه است؟ بوکسوری. قبلاً شنیده بودم که به این مدل میگفتند. نمیدانم همین است یا چیز دیگر است. این بغلها را تاس کرده، سفید، این وسطها کمتر، این بالا پرمو. الان اینجا نظم موی این آقا به هم ریخت دیگر، درست است؟ قاعدتاً اگر بخواهد با روال سابق مو دربیاید، این وقتی جوانه بزند آن بالایی یک کم بلندتر است. آن بالا بالایی خیلی بلند رشد بکند تا این مثلاً بخواهد بشود ۵ سانت، آن بالا بالاییه باید بشود ۱۵ سانت. این کله این بزرگوار، سر این آقا باید همیشه یک حالتی داشته باشد که این پایینها همیشه خالی، این بالاها همیشه بلند. قاعده چیزی که ما زدیم این مدلی میشود. خیلی جالب است. شما یک ماه بعد که موهای این آقا را نگاه میکنی میبینی چه شکلی شده. کل سر مو به یک اندازه رسیده. درست است آقا؟ چرا؟ چون یک نظمی حاکم است بر سر این شخص.
خیلی عجیب است ها! روی این فکر کنید. این موضوع خودش یک جلسه سخنرانی دیگر است که از روی این یک سری مسائل میتوانیم تحلیل بکنیم. حالا الان شاید یک اشارهای بهش بکنم. یک نظمی حاکم است. خدا مدیر است، خدا رب است، خدا رب همه موجودات است. خدا رب انسان هم هست. خدا رب تک تک اعضا و قطعات انسان هم هست. خدا رب موهای سر من هم هست. ربِّ شعری و لحمی و اذاامی و مخی. خدا رب استخوانهای من هم هست. خدا رب عروق من هم هست. وقتی رب اینها است، حساب و کتاب و نظم اینها را دارد. خدا رب موهای سر من است، چهکار میکند؟ میگویم آن موهایی که تازه میخواهید جوانه بزنید، شما سرعتتان را ببرید بالا. آن موهایی که بهتان دست نخورد، شما سرعتتان را بیاورید پایین. اینها بیایند بالا، آنها آرامتر (رشد کنند). نظم این سر حفظ بشود. بعد یک ماه، همه موها یک اندازه. خدا تکویناً دارد عالم را این شکلی اداره میکند.
این همان نماز جماعتی است که شما میخوانید. چون خدا عالم را این شکلی آفریده، به شما گفته نماز جماعتتان هم این شکلی بخوانید. یکی که رفته رو کوه، زودتر رفته بلند شود. یکی سجده رفته بلند شود. نظمتان را حفظ کنید. «عالم دارد این شکلی من را میپرستد. من عالم را این شکلی دارم مدیریت میکنم. شما جمعی با همدیگر اینجوری نماز بخوانید.» همه تو یک خط، تو یک صف. نه جلوتر، نه عقبتر. «جلوتر رفتی برگرد. عقبتر ماندی برسان.» رکعت اولت است، «الله اکبر» گفتی. امام جماعت رفته قنوت، تو هم قنوت به جا بیار. آقا خدایا! رکعت اول قنوت من رکعت دوم است. جماعت است. من همان خدایم که به آن موهای کوتاه گفتم: «بدو بدو.» به موهای بلند گفتم: «آرام آرام.» همان خدا به تو میگوید. به امام جماعت میگوید: «برو قنوت دوم است.» گرفتید نکته را؟ خیلی نکته مهمی بود ها! هرکه گرفت نوش جانش. این یک بحث مفصل علمی است که بهش میگویند «تناسب عالم تکوین و تشریع» که به آن بحث دیگر نپرداختم. خودش تز دکترا، فوق دکترای حوزوی. بحث بسیار سنگین. چند سالی است ما داریم روی موضوع کار میکنیم، هنوز ابتداییات قضیه هم نرسیدیم. آنقدر که پیچیده است. این یکی از آن فرآوردههای علمی ما بود تو این موضوع که تقریباً یک ۵ سالی است که چهار پنج سال است داریم رویش کار میکنیم. عالم را خدا این شکلی آفریده. تو زکات هم همین است. درصدی که برای زکات تعیین کرده، بر اساس آن ساختار تکوینی عالم گفته. آقا حتی تو خمس هم همین است. آقا یک پنجم ممکن است تو یک دورهای کم بیاید؟ خوب دقت کنید. آقا این یک پنجمی که ما خمس میدهیم، یک وقت نشود امسال کم بیاید؟ همان خدایی که بهت گفته یک پنجم خمس بده، خودش هم دارد آمار فقرا را کنترل میکند. یک طوری درصد فقرا را تنظیم میکند که همیشه با آن یک پنجمی که همه بدهند کار همه اینها راه بیفتد. جالب نیست؟ این را میگویند: «تناسب تکوین و تشریع.» هرچی خدا دستور داده، عالم تکوین را هم آن شکلی آفریده. تکوین یعنی عالم وجود، خودش دارد اینور مهندسی میکند، مدیریت میکند. به تو که دستور داده، مطابقت با این دارد. آماری که داده بالا پایین نمیشود، از دستش در نمیرود. اگر گفته این مقدار دیه بده، حساب و کتابش دقیق است. آن میزان خسارتی که وارد شده با این میزان دیه برطرف میشود. اگر گفته ارث فلانی را اینقدر بده، ارث آن یکی آنقدر بده، به مرد آنقدر بده، به زن آنقدر بده، به بچه آنقدر بده، به خواهر آنقدر بده، به پسرخاله آنقدر بده. همه اینها روی حساب و کتاب. عالم را روی طوری آفریده که شما این اندازهها را که رعایت کنی، همه آن خلأها و خللها و چاله چولههای عالم پر میشود. جالب نیست برایتان؟
یک بحثی را خیلی این شبها مطرح کردم، از کنارش هی رد شدم. امشب دیگر میخواهم بگویم هرچه بادا باد. ۲۰ ساله بنده دارم این را میگویم. امسال سال بیستم است که به لطف خدا محرم منبر میرویم. یعنی از ۱۷ سالگی، ۲۰ سال پیش، سال ۸۴ که شروع کردیم اینجور هر شب محرم سخنرانی کردن، امسال سال بیستم است که داریم سخنرانی میکنیم. بیشتر این حرف را میزنم، هر سالم گفتنش سختتر میشود. از کارهای خدا. هر سالی که میخواهیم بگوییم سختتر. آن هم بحث چیست؟ بحث حجاب. هر سالی که میخواهیم بگوییم، ۲۰ ساله دارم میگویم، هر سالم سختتر. آقا این حرفها چه است؟ اصلاً برو سراغ اصل مسئله. اصل مسئله این است که ما اگر به دین خدا عمل کنیم مشکلاتمان حل میشود. فرمود: «زَكَاةُ الْجَمَالِ الْعِفَافُ.» زکات خوشگلی، عفت است. خدا به بعضیها کمتر داده به بعضیها بیشتر داده. بالانس این عالم را خدا بر اساس این زیبایی که بعضی خانمها بیشتر داده، بعضیها کمتر داده، خدای بالانسی مد نظر داشته که آن را حفظ بکند. یک بخشش را خودش تو عالم تکوین ایجاد کرده، یک بخش دیگرش را به شماها دستور داده. اگر شماها دستور خدا را انجام بدهید بالانسش حفظ میشود. بالانس که حفظ بشود منفعت همهتان تأمین میشود. هر وقت دیدید به فساد و گرفتاری و بدبختی خوردید، بدونید شما بالانس را به هم ریختهاید. بالانس ازدواج، بالانس طلاق، بالانس بچهدار شدن، بالانس عاطفهها بین آدمها. خدا هیچی کم نگذاشته. خدا کوتاهی در دادن عاطفهها نکرده. خدا حتی تو سهمیهبندی ازدواج آدمها کوتاهی نکرده. خدا هر زنی را برای یک مردی آفریده، یک مردی را برای یک زنی آفریده. خدا همهچیزش روی حساب بوده، روی قاعده بوده. آقا پس چرا نمیآید آن مردی که باید بیاید ما را بگیرد؟ پس چرا پیدا نمیکنیم آن زنی که باید پیدا کنیم؟ خود ماها بالانس را ریختیم به هم. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ.» خرابیها محصول کار ماست. خرابیها محصول ندادن زکات است. وقتی من دوست دارم خوشگلیهایم را فرو کنم تو چشم و حلقه بقیه، ساختار زندگی جامعه، همهچیز میریزد به هم. حالا هی باز میآیند تو سر ما میزنند که آقا برو سراغ در مورد اختلاس و دزدیها و مدیران و بابا! خدا آنها را هم لعنت کند اگر غلطی میکنند! خدا لعنتشان کند. چه ربطی دارد؟ من مثلاً دکتر میروم، گلویم درد میکند. بروم پیش دکتر، دکتر بگوید: «گلو که مهم نیست، قلب! قلب خیلی مهم است. اگر درد قلب داری...» دکتر! الان من گلویم درد میکند. کمتر اهمیت دارد این را بگویید؟ «همین گلو درده، چرکیش میزند میکشد ما را. همین سم، همین میزند قلب را هم از کار میاندازد.» همهچیز را با همدیگر خلط میکنیم، قاطی میکنیم. جهل است دیگر، اینها جهل است.
بس است دیگر! هی گفتید حجاب؟ یک حرفهای خندهدار و مزخرف این ایام باز دوباره مد. آدم مذهبی هم آدم میشنود واقعاً اعصابش خورد میشود که آقا مثلاً شما اگر تمرکزتان را این سالها به جای اینکه بحث حجاب و اینها، مثلاً گیر بدهید به بحثهای امنیتی، مثلاً پرداختیم ریزپرندهها و فلان و اینها. اینطور نمیشد. که میگویند: «پرندهها، مسائل امنیتی، کوتاهیهایی صورت گرفت.» ولی اتفاقاً اصل داستان این بود که دشمن ما را متمرکز کرد. همه زورشان را زدند که مملکت را از همینجا نابود بکنند. نیروهای امنیتی ما هم زورشان را زدند که آنها نتوانند این کار را از اینور بزنند. قاطی میکنیم که نه، اشتباه رو آن روزی کردیم که چسبیدیم به این قضیه. اگر آن روز نمیچسبیدیم به این قضیه، قبل از اینکه موشک بخوریم با همین قضیه سقوط کرده بودیم. بعد دیگر موشکهایشان همش میخورد، همهچیز رفته بود. «زَكَاةُ الْجَمَالِ الْعِفَافُ.» این هم زکات است. خدا به یکی بیشتر داده، اتفاقاً تکلیفش بیشتر است. وقتی زیباتر است اتفاقاً بیشتر باید مراقبت بکند. لذا قرآن میفرماید اینها عجیب است. بابا! این آیه قرآن است. کی الان دیگر جرأت میکند این آیه قرآن را بخواند؟ «فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» خانم! «من به تو صدای خوشگل دادم، با عشوه صحبت نکن!» کار از حجاب گذشته. قرآن است بابا! ببین چه دارد میگوید. کار از پوشش گذشته. میگوید: «پایت را آهسته حرکت بده اگر خلخال به پایت داری (صدایش بیاید به گوش نامحرم برسد) برای چی؟» خدا دارد میگوید. خدا نمیدانسته اختلاس مهمتر است؟ خدا این همه دزدی، گرگی را ول کرده چسبیده به صدای خلخال پای یک زن؟ خدا دارد بهت میگوید: «ببین من عالم را روی استاندارد آفریدم، بالانس آفریدم. هرکدام از اینها را به هم بزنی، کل عالم به لجن کشیده میشود. نظم عالم را به هم نزن.» این پاکوبیدن، عشوه کاران تو نظم عالم را به هم میزند. ازدواج را به هم میزند. نسل را به هم میزند. عاطفهها را به هم میزند. زندگیها را نابود میکند. سادهنگریم، ظاهر بینیم. چه ربطی دارد؟ چه ربطی دارد بابا؟ حضرت صالح به اینها گفت: «این شتر را اگر بکشید عذاب میآید.» چه ربطی دارد شتر به عذاب با طوفان؟ ربط دارد! همهچیز به هم ربط دارد. همانی که به تو گفته «نکش»، همان میخواهد باد را بفرستد، طوفان را بفرستد. همان دارد نظم عالم را داری به هم میزنی.
خیلی نکته مهمی است. زکات فلسفهاش این است. خدا به همه ما ترحم کرده، رحم کرده. ما باید این رحمت خدا را بالانس کنیم. با چه؟ رحمت خدا بالانس میشود با دین خدا، با زکات. هرکه همان را که دارد زکاتش را بدهد، آن ترحمی که خدا در حق موجودات کرده، در حق بندهها کرده، از کانال من به بقیه میرسد. گرفتی چه شد؟ وقتی هم که زکاتش را ندهی، اینجا متوقف میشود. نه به دیگری خیرش میرسد، نه خودت بهرهاش را میبری. «گناه محروم میکند.» این را داشته باشید. فردا شب که شب آخر است انشاءالله بیشتر عرض میکنم. ادامه روایت امام رضا (علیه السلام) ماند. انشاءالله فردا میخوانم. چهار پنج مورد هم از موارد زکات مانده که انشاءالله فردا شب شب آخر عرض میکنم.
روضه امشب بنده این مطلب باشد، با این مطلب بروم تو روضه. مردمانی که در کربلا این درک را نداشتند. فکر کردند از راه گناه میشود آدم به خیر برسد، به برکت برسد. گناه آدم را به هیچجا نمیرساند. هرچه هست تقواست. «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ» آیه قرآن است. اگر ایمان و تقوا باشد، درهای برکت به روی آدم باز میشود. این است که برکت میآورد. این گشایش میآورد. کلید حل مشکلات اقتصادی ما التماس به اینور و آنور، تملق و چاپلوسی و نوکری این کشور و این کشور و این قدرت و آن قدرت نیست. کلید گشایش مشکلات ما تقوا، عمل به وظایفمان است که یکیش همین زکات است. انجام بدهیم برکت جاری میشود. گناه بدبختمان میکند. آمدند امام حسین (علیه السلام) را کشتند که دنیاشان آباد بشود. چه شد؟ چه شد؟ به خاطر یک لقمه نان، به خاطر دو زار پول سیاه، حجت خدا را کشتند. زندگیشان آباد شد؟ آخرتشان که نابود شد، دنیاشان چه شد؟ بگذار من چند نمونه برایتان بگویم از دنیای اینهایی که امام حسین را کشتند، آخرش چه شد. چندین روایت، چون وقت کم است سه چهار تایش را برایتان میگویم.
«فَوَجَدَ شِمْرَ بْنَ ذِي الْجَوْشَنِ فِي فُقَلِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ذَهَباً.» شمر آمد تو خیمه امام حسین (علیه السلام)، تو باروان امام حسین (علیه السلام) یک مقدار طلا پیدا کرد. برد این را داد به دخترش. دخترش برد داد به زرگر که از این طلا برایش گوشواره گردنبندی چیزی درست کند. «فَلَمَّا أَدْخَلَهُ النَّارَ» خب اول آب میکنند دیگر طلا را که بعد فرمش بدهند. همین که زرگر این طلا را آب کرد، «صَارَ هَوَاءً.» دیدند دود شد، تمام شد. به شمر خبر داد. شمر گفت: «زرگر را بردار بیاور.» «فَدَفَعَ إِلَيْهِ بَاقِيَ مَا بَقِيَ مِنْهُ.» باقیمانده طلا را داد به این زرگر: «جلو چشم خودم درستش کن ببینم.» «فَأَدْخَلَهُ النَّارَ.» آتیش زد به این طلای آبش کند. «فَذَابَ الذَّهَبُ حُفَنَةَ هَوَاءٍ.» دوباره هرچه که طلا بود، همه ذوب شد و پودر شد، خاکستر شد، رفت. به خاطر این دو مثقال طلا چه جنایتها که نکردند! تعرض کردند به دختر پیغمبر، خیمهها را آتش زدند. چه جنایتها کردند! برای این دو مثقال طلای دنیا چه شد؟ به کی چه شد؟ این جهنمی که واسه خودشان به پا کردند، این هم دنیاش. تو گناه، تو ظلم، تو جنایت، هیچی گیر آدم نمیآید.
میگوید که آمدند این شتر امام حسین (علیه السلام) را کشتند. حالا خیلی چیزها نقل شده. چیزهای مختلف. عطر، لوازم آرایشی که تو وسایل این زنها بودند برداشتند بردند. هرکه به سر و صورتش زد بیمار شد. بوی خوشش رو اون عطر از دست داد. یعنی هیچ نفع و هیچ خیری به هیچکی نرسید. اینهایی که اینطور جنایت کردند. شیخ طوسی در «امالی» میگوید: میگوید که آمدند ریختند تو خیمه امام حسین (علیه السلام). زعفران اینها دیگر وسایلی بود که تو خیمه بود دیگر. آقا هرچه بود به غارت بردند دیگر. تو حتی به این چیزها، به این خوراکیهای این خیمه هم رحم نکردند. زعفرانی که این خانواده همراه داشتند، به غارت بردند. شتر امام حسین (علیه السلام) را بردند سر بریدند، نحر کردند، کشتند. میگوید این زعفران را وقتی سابیدند، خواستند استفاده کنند، زعفران آتیش گرفت. هرکه هرچه از این زعفران برمیداشت، به دست هرکی که خورد پیسی گرفت. شتر را کشتند. هر تیکهاش را که با چاقو مثلاً میخواستند بکنند، برش بدهند، تا چاقو را میانداختند میدیدند چاقو وقتی اصابت به گوشت میکند آتیش میگیرد. خواستند بپزندش، هر تیکهاش را که تو دیگ انداختند آتیش گرفت. این شعله از این گوشت بلند میشد، یکهو کل گوشت میسوخت، جزغاله میشد. تمام خوراک هیچکس نشد یک تیکه از گوشت شتر امام حسین (علیه السلام). مال یتیم بود دیگر. این شتر حق بچههای یتیم امام حسین (علیه السلام). مال یتیم را گرفتند بردند. از گلوی هیچکدامشان پایین نرفت. راوی میگوید: «من بچه بودم آن روز، یک تیکه استخوان از این گوشت شتر برداشتم بردم تو گل گذاشتم گفتم شاید یک کم مرطوب بشود، مثلاً آتیش دیگر نگیرد. بعد یک مدتی درآوردم از تو گل، چاقو بهش زدم دیدم دوباره آتیش گرفت. فهمیدم این گوشت قرار نیست سهم کسی بشود، روزی کسی.»
دیگر چه؟ آقا چه جنایتها کردند! دو خط روضه عاشورایی برایتان بخوانم. شب نوزدهم. سید بن طاووس در «لهوف» میفرماید: «أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ.» خدا لعنت کند اخنس بن مرثد را. تو گودال قتلگاه عمامه امام حسین (علیه السلام) را او از سر حضرت درآورد. عمامهاش را هم به غارت بردند. «فَتَمَّ بِهَا رَفِيعٌ.» عمامه را بعداً گذاشت رو سرش، «فَصَارَ مَعْتُوهاً.» عقلش را از دست داد. عمامه امام حسین (علیه السلام) را به سر بست. هیچی نصیب هیچکی نشد.
هیچی دیگر چه؟ «وَأَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ.» ریختند به غارت بردند هرچه بر حسین (علیه السلام) بود. «فَأَخَذَ قَمِيصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حَوَيَّةَ.» پیراهن امام حسین (علیه السلام) را هم اسحاق بن حویه (ملعون) از تن حضرت کَند. «وَخَلَبَ تَنِّيَهُ.» اشتباه تایپی: منظور «وَلَبِسَ تَنْهِيَهُ» یا «وَخَلِبَ تِنهِّيَ» به معنی ربودن و پوشیدن نیست و در متون اصلی معمولا با «وَلَبِسَها» به معنی آن را پوشید آمده است. برهنه تنش کرد. «فَصَارَ أَبْرَصَ.» کل پوستش بیمار شد، پیسی گرفت. «وَمَا تُعَدُّ شُعُورَهُ.» گفتند که موهای بدنش همش ریخت. دیگر نتوانست این پیراهن را تن بکند. نه پیراهن به کار کسی آمد، نه عمامهاش به کار کسی آمد، نه انگشترش. هیچهیچ خیری به هیچکسی نرسید.
روضه را تمام کنم، معطلتان نکنم. تا یک جاییاش را میشد حدس زد که اینها به خاطر ارزش مالی از امام حسین (علیه السلام) غارت کردند. تا یک جاییاش. بعضی چیزها ارزشی داشت. یک قرون دو زار میارزید. شمشیری بود، کلاه خودی بود، زرهی بود. اینها را به هر حال آدم میگوید یک مقداری ارزش دارد، شاید به خاطر ارزش مالیاش غارت کردند. ولی دیگر یک چیزی بود که این دیگر ارزش مالی نداشت. این پیراهن کهنهای بود که زیر همه لباسها پوشیده بود. فرمود: «میخواهم این را تنم کنم. ببینند این چقدر بیارزش است دیگر دست به بدنم نزنند.» «لَعَلَّهُ يُجْرِيَنِي.» من را عریان نکند. گشتند یک لباس پاره و قدیمی و مندرس پیدا کردند به حضرت دادند. سید در «لهوف» میفرماید خودشان شروع کردند هی چاک دادن به این لباس که این دیگر فاقد هرگونه ارزشی بشود. فقط یک مقدار پیکر مطهرشان را بپوشاند. دست نزنند به این پیراهن. سید بن طاووس میفرماید: «فَلَمَّا قَتَلُوهُ وَسَلَبُوا ثِيَابَهُ.» وقتی کشتندش، همان را هم از تنش درآوردند. این دیگر به خاطر پول دنیا نبود. مشخص است. میخواستند خوارش کنند. میخواستند خوار و خفیفش کنند. «عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ.»
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل، ذاکر حقوق الارحام، ملتمسین دعا، اصحاب سفره با برکت اباعبدالله مهمان بفرما. شب اول قبر امام حسین به فریادمان برسان. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت و عنایت بفرما. رزمندگان اسلام را غلبه و فتح و نصرت عنایت بفرما. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان را به فضل و کرم برآورده بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ماست، هرچه نگفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و آله، رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...