«دلسوز» سفری است از آیات قرآن تا عمق دل انسان؛ از سوره «بلد» تا «حدید» و «ماعون»، از رحمت نبوی تا اشک عاشورایی امام حسین (علیهالسلام).
در این جلسات، رحمت الهی نه در کلمات، بلکه در زندگی معنا میشود؛ از زکات و صبر تا دلسوزی، انصاف و مهربانی اجتماعی.
هر گفتار آمیزهای از تفسیر ناب، روایتهای اهل بیت (علیهمالسلام) و تجربه زیستهی ایمان است؛ ایمانی که عمل میکند، میفهمد، میبخشد و میگرید.
«دلسوز» روایتی است از دینِ زنده و انسانِ دلسوز؛ برای آنان که میخواهند ایمان را در زندگی لمس کنند، نه فقط بشنوند
*سوره بلد و تبیین فلسفه آفرینش انسان و رشد و تربیت در مسیر رنج.[1:30]
*تواصی واقعی از دیدگاه قرآن، همراهی عملی در سختیهاست، نه صرفاً توصیه زبانی.[3:15]
*ایثار در اوج نیاز و عبور از خودپرستی، شاه کلید صعود به بالاترین قله ایمان.[8:00]
*محافظهکاری دینی و توجیه تراشی برای ترک امر به معروف، عامل گسترش گناه و سقوط اجتماعی در آخرالزمان.[16:00]
*دینداری گزینشی و منفعت طلبانه بدون تضاد با منافع شخصی ، آزمون سخت ایمان است در آخرالزمان![20:00]
*اعطای زکات در عین نماز؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام مصداق رحمتمحوری در سیره اهلبیت علیهمالسلام.[33:10]
*روضه، اعطای کریمانه اهلبیت علیهمالسلام، از انگشتری رکوع تا انگشت بریده در کربلا...[39:00]
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین. (رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی)
در سوره مبارکه بلد، خدای متعال فرمود: (لقد خلقنا الانسان فی کبد). ما انسان را در کبد و در سختی آفریدیم. عرض محتوای این سوره بنا به فرمایش علامه طباطبایی این است که انسان به واسطه سختیها شکوفا میشود، به نتیجه میرسد و به رشد میرسد. لابلای این مطالب، یهو میفرماید که چرا شما از این گردنهها با شتاب عبور نمیکنید؟ بعد فرمود میدانید این گردنههایی که میگویم چیست؟ (و ما ادراک ما العقبه؟) این عقبهها، این گردنهها چیست؟ (فک رقبه) اینکه انسانهای دربند را آزاد کنی؛ یا (او اطعام فی یوم ذی مسغبه) آن روزی که گرسنهای اطعام کنی، همان لقمه دهانت را، همانی که بهش محتاجی، تقسیم کنی یا ایثار کنی و به دیگران بدهی.
اگر این طور شدی، به محتاج اطعام کردی که آن محتاج یک وقتی (یتیم ذا مقربه) یتیمی است که به تو نزدیک است، یک وقتی هم (مسکین ذا متربه) مسکینی است که به خاک نشسته -که مسکین را هم دیشب کمی در موردش صحبت کردیم- اگر این کار را کردی، حالا جزو کسانی میشوی که میشود به تو گفت مومنی و (تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمه) اهل تواصی به صبر و تواصی به مرحمت.
این تواصی، معمولاً ماها این جوری ترجمه میکنیم. سوره عصر را هم که میخوانیم: (و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر) میگوییم سفارش میکنند. ولی این تعبیر سفارش، خیلی کلمه دقیقی نیست. چرا؟ چون در فرهنگ قرآن، هیچ وقت گفتاری که پشتش رفتار نباشه مورد تایید خدای متعال نبوده. گفتار خالی به درد نمیخورد. (تواصوا بالحق، تواصوا بالصبر) منظور نیستش که به همدیگه برسیم، یک کسی گرفتار و مشکلی دارد بهش سفارش کنیم در زبان، سفارش کنیم که صبر کن. نه، اتفاقاً فرمود: (کبر مقتاً عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون) اگر یک چیزی بگویید و انجام ندهید، کاری که خودتان اهلش نیستید را به بقیه بگویید، اتفاقاً خدا خیلی بدش میاید. پس این تواصی، به معنای این نیست که فقط بگوییم. پس معنایش چیست؟ معنایش این است که هم بگوییم، هم در رفتار نشان دهیم.
خب، حالا معنای آن آیات سوره مبارکه بلد چی میشود؟ میفرماید که آن آدمی که روز سختی خودش صبر میکند، آن لقمه کمی را که در حد نیاز خودش است، این را به دیگران هم میدهد؛ به یتیم میدهد، به مسکین میدهد. این آدمی است که هم از این گردنهها عبور میکند، هم با این کارش بقیه را سفارش به صبر و مرحمت میکند. خب، پس دو تا جمله شد: یکی اینکه از گردنهها عبور میکند، یکی اینکه سفارش میکند به صبر و مرحمت. میخواهم در مورد این دو تا کمی نکاتی را عرض بکنم.
اول گفتیم این گردنهها چیست؟ چرا ازش تعبیر به گردنه میشود؟ گردنه آنجایی است که دیگر دارد سخت میشود، باریک میشود، نفسگیر میشود. در عین حال، آدم دارد به قله نزدیک میشود. گردنه همچین جایی است دیگر. در مسیری که آدم دارد حرکت میکند، آنجایی که راه دیگر دارد به آدم تنگ میاید، آدم را دارد اذیت میکند، از نفس میاندازد. در عین حال هم انرژی کم شده، مسیر سخت شده، هم به آن هدفم نزدیک شدم، خیلی دیگر نمانده، این را که عبور کنم دیگر رسیدهام. گردنه، این را بهش میگویند عقبه.
این عقبه چیست آقایان، عزیزان، برادران، خواهران؟ در فرهنگ قرآن، فرهنگ اهل بیت، این گردنه چیست؟ آنجایی که نفسگیر است، پدر آدم را درمیآورد و جای سخت ماجراست کجاست؟ که اگر ازش عبور بکنیم، دیگر رسیدهایم، دیگر واصل شدهایم، دیگر حل شده مشکلمان، اهل بهشت شدهایم، اهل سعادت شدهایم. آن گردنه، گردنه خودپرستی است. آنجایی که آدم، اتفاقاً حالا یک وقتی هست که اصلاً اهل عبادت و طاعت نیست، آنکه هیچی. یک وقتی اهل عبادت و طاعت هست، ولی آن قدری عبادت و طاعت دارد که با این خودپرستی مشکلی پیدا نمیکند.
یک روایتی میخوانم برایتان، این نکته را عرض بکنم. در مورد آخرالزمان، روایت خیلی عجیبی است که اینها اتفاقاً همین شکلاند. نماز میخوانند، روزه میگیرند تا وقتی که جایی به ایشان آسیب نزند. ترجمه سادهاش این است که به جیبشان آسیب نزند، به آبروشان آسیب نزند. از خودش نمیتواند بگذرد.
گفت یک چوپانی، یک کشاورزی یا هرچه، یک پیرمرد روستایی بود. سوار مرکبش شده بود. یک الاغی داشت. آمد رد بشود و رسیدند به یک رودخانهای. داستان معروفی است، داستان خیلی زیبایی هم هست. رسیدند به یک رودخانهای. تا اینجا آمده بود به این رودخانه که رسید، این سوارش دید که این یک نگاهی به آب کرد و کشید عقب. هرچه این پیاده شد و افسار این را کشید، این نیامد. رویش نشست، «هِی هِی» کرد، این حیوان را با لگد کوبید، دید نمیرود. پیرمرد حکیمی، روشندلی، دنیا دیدهای نشسته بود آنجا. گفت برو از آن یکم عقبتر، آب را گل آلود کن و گفت حالا بیا سوار الاغت شو، رد میشود. میگوید آمد و یک نگاهی کرد الاغ به آب و رد شد. گفت آقا چی شد؟ این داستانش چی بود که با این گِلِ ما رد شدیم؟ گفت این الاغ وقتی که رسید به آب، عکس خودش را تو آب دید. دید نمیتواند روی خودش پا بگذارد. حالا این داستان به نظرم حکمتآمیز است، بعید میدانم واقعیت داشته باشد. به نظرم حکمتآمیز است. عکس خودش را توی این آب دید، نمیتواند روی خودش پا بگذارد. وقتی گل آلود کردی، دیگر خودش نبود، رد شد.
آن عقبهای که ماها را اسیر میکند و (ما ادراک ما العقبه)، همان جایی که قرار است روی خودمان پا بگذاریم. آنجا کجاست؟ آن وقتی است که من خودم هم محتاجم، ولی قرار است به احتیاج یکی دیگر هم توجه داشته باشم. خودم مشکل دارم، خودم دارم سختیها را تحمل میکنم. باید هم در رفتارم به بقیه نشان دهم که باید تحمل کرد، هم مرحمت بهش بکنم و با دستگیری بکنم، به فکرش باشم، توجه داشته باشم.
چرا این قدر سفارش شده به آزاد کردن، به قول ماها انسان دربند؟ این آدمی که دربند است، برده است. هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. بنده خدا گرفتار است دیگر. هیچ زندگی ندارد، هیچ استقلال اقتصادی ندارد، هیچی، هیچ اختیاری از خودش ندارد. شما وقتی به این آدم توجه میکنی، کمک میکنی، یا خودت پول خرج میکنی، یا با کمک کسی پول خرج میکنی، این را آزاد میکنی. اینجا به یک آدم توجه کردی، به نیاز یک آدم توجه کردی، مرحمت کردی. اینجا دو تا چیز اتفاق میافتد: یکی اینکه از آن عقبه خودپرستی عبور میکنی و (ما ادراک ما العقبه). یکی هم این است که تواصی به صبر و مرحمت کردی. چقدر قشنگ این آیات قرآن کنار هم آمده است: هم از گردنه عبور میکنی و نشان میدهد که میتوانی روی خودت پا بگذاری، هم با این رفتارت بقیه را سفارش میکنی به صبر و مرحمت.
معنایش این است که آقا، من هم به سختی افتادهام، دیدی تحمل کردم، تو هم تحمل کن. این سفارش ارزش دارد. نه اینکه من شکمم سیر است، جان، زندگیام روبهراه است، بعد به شمایی که گرسنه، محتاجی، احتیاج داری بگویم که صبر کن. بعد بگویم قرآن گفته (و تواصوا بالصبر). این چه تواصی به صبر است؟ به چه دردی میخورد؟ این سفارش به قرآن گفته (کبر مقتاً عند الله ما لا تفعلون). این را قرآن گفته. آنی باید بقیه را سفارش به صبر کند که خودش صبر کند. خودم تحمل کنم، خودم تابآوری داشته باشم، مشکل را بپذیرم. آنی بقیه را سفارش به مرحمت میکند که در رفتار خودش این مرحمت دیده میشود. توجه دارد به بقیه، کار دارد به بقیه. نه کار داشتنی که سرک بکشد، عیب و ایرادهای زندگی بقیه را کشف بکند برای یک روزی که بزند تو سرشان. سرک کشیدن به معنای فضولی و تجسس نیست. اجمالاً سر درمیآورد، میفهمد حال و روز آدم را.
حکایت میکنند: شاگردش آمده در، دمق است. بنده وقتی به دوستان طلبه میگفتم، میگفتم که آقا بندهای که مثلاً معلمم، حالا مثلاً به قولی استاد، حالا میگویند و اینها، که میروم سر کلاس تدریس میکنم، نمیشود بگویم آقا من درسم را میدهم، پا میشوم میروم. این طلبه فهمید، فهمید. نفهمید، نفهمید. گوش داد. وقتی میبینم یک طلبهای دمق است، تو فکر، پریشان است، نمیشود بیتفاوت باشم. متاسفانه این زندگی فردگرایی که از جاهای دیگری هم آمده، مال ما نیست. بهش میگویند: “individualist”. زندگی فردگرایی میگوید: سرت به زندگی خودت باشد. به بقیه چه کار داری؟ به درک که حالش بد است. به درک که دمق است. تو چه کار مگه ضرری به تو رسانده؟ برای چی خودت را اذیت میکنی، درگیر یک آدم دیگر میکنی؟
آن قدر این حال گاهی شدید میشود در ارتباط دو نفر، در جایگاه زن و شوهر با همدیگر، که حالا خیلی وقتها عقد رسمی و اینها ندارند؛ در جایگاه زن و شوهر با همدیگر. این مثلاً همسر آن است. حالا به تعابیر خودشان کلمات دیگر استفاده میکنند. گاهی به قول ما همسرش است. طرف میگوید: مهم حال خوب من است. به درک که تو مثلاً لباس نداری، به درک که این جوری است، به درک که حالت بد است. جالب نیست برای شما؟ میگوید: من مثلاً وظیفه ندارم تو حالت بد است، تو را دکتر ببرم یا پول ویزیت دکترت را بدهم، پول داروهایت را بدهم. تو خرج عمل جراحی داری، من بدهم؟ مریضی، حالت خوب نیست، میروم با یکی دیگر. به من چه که تو حالت بد است؟ من چرا باید پاسوز تو بشوم که تو حالت بد است، تو مریضی؟
ببینید این فرهنگ، چه فرهنگی است؟ این فرهنگ بیرحمی است. تو کرونا میدیدید چه اوضاعی بود. بعد آنجا تربیتشدگان قرآن و اهل بیت خودشان را نشان میدادند. ایام کرونا خیلی اتفاقات جالبی رخ میداد. سر دستمال کاغذی گاهی همدیگر را در حد کُشت میزدند. پیام کرونا که دستمال کاغذی کمتر بود، توی فروشگاهها که میرفت. چنگ میانداختند به این دستمال کاغذیها. آن میکشید، این میکشید. گاهی میگرفتند همدیگر را در حد کُشت میزدند. سر نان، سر آب، سر هزار تا چیز دیگر. بعد یهو میگفت: پشت در خانهام... نمیدانم یادتان هست اینها را یا نه، آن ایام رسانهای شد این اتفاق. میگفت: یهو مثلاً دیدم که پشت در خانهام یک پرس غذا گذاشتند. بعد رویش میبینم مثلاً به انگلیسی نوشته که: پیامبر اسلام فرمودند که اگر کسی شب سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد، مسلمان نیست. میفهمیدی همسایهاش مسلمان است. به این جمله پیغمبرش عمل کرده، غذا درست کرده، گفته کرونا، شاید این گرسنه باشد، نیاز داشته باشد. یک پرس هم برای من فرستاده. اینجا عظمت اسلام خودش را نشان میدهد. تفاوت اسلام با بقیه خودش را نشان میدهد.
(تواصوا بالمرحمه). اسلام همهاش این است، همهاش مرحمت است، همهاش توجه به دیگران است. هم خودت مشکلاتی داری که تو این مسیر که داری حرکت میکنی، صبر میکنی. هم دیگران مشکلاتی دارند، تو با رفتارت، تو با همدردی کردن، تو با توجه کردن به دیگران، هم صبر را بهشان یاد میدهی، هم مرحمت میکنی و مرحمت را بهشان یاد میدهی. تو به او مرحمت میکنی، او هم از تو یاد میگیرد و به یکی دیگر مرحمت میکند. چقدر قشنگ است این پیادهروی اربعین؟ ببینید چقدر صحنههای باشکوهی است. فرودگاه نجف. آن سالهای اولی که پیادهروی اربعین میرفتیم و راهافتاده بود و اینها. خب خیلی هم واقعاً اتفاقات با شکوهی است، تکراری نمیشود هرچه آدم میرود، عادی بشود برای آدم. خیلی صحنههای عجیب است.
تو فرودگاه یادم است یکی از دانشجوهای قدیم را دیدیم که مثلاً خیلی سال پیش جایی با هم بودیم، یک دانشگاه. حالا نمیخواهم اسم بیاورم. تو دانشگاه تهران. سلامعلیک و احوالپرسی و اینها. تو فرودگاه اوضاع طوری بود که هم جنسها گران بود و پولمان کفاف نمیداد و جیبها خالی بود و دیگر هرکی هرچی داشت، تَه بار تو فرودگاه استفاده میکرد. بعضی وقتها هم طولانی میشد تو فرودگاه ماندن. هفت هشت ساعت باید میماندیم. و دیگر یک دانه قند هم اگر آدم داشت، غنیمت بود، همان را میخورد، قندش نیفتد. این دوستی که ما دیدیم، دیدم یک دانه سیب درآورد آنجا به ما داد. گفتم که: باشد برای خودت. گفت: نه، مگر ندیدی این عراقیها هرچی دارند میدهند؟ من هم دوست داشتم الان هرچی دارم بدهم. این اثر مرحمت است. وقتی این جور رحمت دریافت میکند، این هم به بقیه این جور رحمت بازتاب میدهد. این فرهنگ میشود فرهنگ رحمت، میشود مرحمت. همه به همدیگر توجه دارند، همه برای همدیگر دل میسوزانند، همه به همدیگر محبت نشان میدهند. این چیزی که اهل بیت...
ولی آخرالزمان که مردم یک طیف وسیعی از اهل بیت دور میشوند، چه شکلی میشود؟ بگذارید این روایت را برایتان بخوانم. روایت از امام باقر (علیه السلام) در کتاب شریف کافی، جلد ۵، صفحه ۵۵. فرمود: (یکون فی آخر الزمان) تو آخرالزمان مردمانی میآیند. اوصافی فرمود. یکیش این است: خیلی جالب است، (لا یوجبون امراً بمعروف و لا نهیاً عن منکر). اینها نه امر به معروف میکنند، نه نهی از منکر میکنند. امر به معروف و نهی از منکر، فضولی تو زندگی بقیه نیست. دلسوزی برای بقیه است. بین این دو تا، خیلی اتفاقاً کسانی گفتند اینها فضولی است که خودشان اهل دلسوزی برای بقیه نبودند. امر به معروف و نهی از منکر فقط هم بحث چه میدانم حجاب و فلان و اینها هم نیست، خیلی دایره وسیعی دارد. اصل معنایش هم این است که من دلم میسوزد.
مثال بارز امر به معروف و نهی از منکر که قطعاً هیچ کدام از ما درش خدشه نمیکنیم که این خیلی مصداق بارزی است در امر به معروف و نهی از منکر، چیست؟ شما ببینید بغل خیابان یک جوانی نشسته دارد تزریق میکند، دارد شیشه میکشد، دارد کراک مصرف میکند. آدم چه کار میکند؟ تذکر میدهد: عزیز من، جوان، پسرم، رحم کن به خودت. نکن این کارها را. برفرض هم از این کارها میخواهی بکنی، اینجا انجام نده. چهار نفر دیگر میبینند، یاد میگیرند. سلام، آقا، این الان خوب است یا بد است؟ شما بفرمایید. میشود گفت: آقا تو زندگی من فضولی نکن. حریم شخصیام است، به تو چه؟ سرت تو زندگی خودت باشد. قبول؟ بقیه گناهها هم همین است. این گناهی است که ضررش واضح است، همه میفهمند آسیبش را. و گناه هم هست. گناه است دیگر، دارد آسیب میزند. به بقیهاش هم همین است. حالا بعضیش واضحتر است، بعضیش کمتر واضح. هر معصیتی که تو دین به ما گفتند همین است. هر وقت هم کسی دارد علنی معصیتی انجام میدهد، وظیفه داریم، همان وظیفه را داریم. هم دلمان برای همین آدمه میسوزد، هم دلمان برای بقیه میسوزد که دارند از این یاد میگیرند.
ولی توی زمانهای هستیم که آمدند چی گفتند؟ گفتند اینها فضولی است، به بقیه کار نداشته باش. سرت تو زندگی خودت باشد. همین اتفاقاً باعث میشود که بدبختی و آسیبهای این معصیتها دامنگیر میشود. همین جور سرایت پیدا میکند. خانواده، اول خانه، اول آسیب میبیند، شعلهور میشود رابطه زن و شوهر به آتش کشیده میشود. چون نهی از منکر نداریم، امر به معروف نداریم. سرایت میکند خانه بغلی، به همسایهها، به محیط کار، به کوچه، به خیابان. همه هم سکوت میکنیم، میگوییم به ما چه؟ به بقیه کار نداشته باش. فرمود آخرالزمان مردمانی میآیند، امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند (الا اذا امن الضرر)، مگر وقتی که خاطرشان جمع باشد ضرری بهشان نمیرسد. مثل همین مثالی که به کراکیه میگوید. چون میداند که این که الان تذکر میدهد، اگر کراکی با کله بخواهد بیاید تو صورتش، ۱۰ نفر پشت این در میآیند. ولی جاهای دیگر میخواهم تذکر بدهم، ۱۰ نفر پشت گناهکار در میآیند. خیلی جالب است.
فرمود: امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند مگر وقتی که خاطرشان جمع باشد ضرری بهشان نمیرسد. (یطلبون لانفسهم الرخص و المعاذیر). هی برای خودشان توجیه درست میکنند، عذر میتراشند. اینکه اینجوری است، آنکه اشکال ندارد، اینکه فلان است. برو جلو اختلاس را بگیر و از این قبیل. یک چیز دیگر پیدا میکنیم که از اینها بدتر است. (یتبعون ذلات العلماء و فساد اعمالهم). خیلی روایت جالبی. دنبال علما اگر بروند، دنبال لغزشهای علما میگردند. این دو تا معنا میتواند داشته باشد. یک معنایش این است که از علما دنبال سوتی میگردد، دنبال آتو میگردد. یکیش این است.
یکی دیگر این است که اصلاً از علما آن چیزهایشان را دوست دارند که از جنس همین هواهای نفس خودشان است. هر آخوندی که حرف از جنس همین هوای نفس اینها بزند، دنبالش را میافتند، فالو میکنند، میگویند این آخوند تراز من است، آفرین، به این میگویند. دنبال این نیست که آخوند حرف دین بزند، عالم منطق اهل بیت را تبیین بکند، دنبال این است که ببیند او چی میگوید که کیف کنم. حرف خودش، این میشود لغزشهای علما. دنبال لغزشهای علما میرود، دنبال عمل فاسد اینها میرود.
حالا جمله را ببینید چقدر جالب است. من که خداوکیلی وقتی نگاه میکنم، میبینم واقعاً همه اینها به مثل بنده صادق است. ایشالا دیگر به دعای شماها و این برکت این روضهها و این شب جمعه و اینها خدا به ما رحم بکند و ما را از این ویژگیها نجات بدهد. (یقبلون علی الصلاه و الصیام) اینها به نماز و روزه رو میکنند و مالاً. خیلی تعبیر فوق العادهای است. اینکه در کتاب کافی هم آمده است، اصلاً ادبیاتش ادبیات امروزی است. اینها معجزه است واقعاً. امام یک طوری حرف زده، صد سال پیش، ۱۳۰۰ سال پیش که امروز که شما نگاه میکنی، میبینی ادبیات کوچهبازار ما را دارد میگوید. (یقبلون علی الصلاه و الصیام). اینها به نماز و روزه و کارهایی که زخمشون نکنه اقبال نشان میدهند. (یکلمهم)، (یکلم) یعنی زخمشان نکند. کجا زخمشان نکند؟ (فی نفس و لا مال). هر جایی که با نفسش مقابلهای نداشته باشد، به مالش هم ضربهای نزند، هرچی از دین بگویی که با نفسش مشکل نداشته باشد، با مالش چالش نداشته باشد، قبول است. جالب نیست برایتان؟
روایت تا جایی که قرار نیست من روی خودم پا بگذارم. هرچی قرآن بخوانی، خدا، پیغمبر، اهل بیت، قبول. آفرین، همین. من قرار نیست خودم را عوض کنم. آفرین. هی هرچی میگوید، میگوید بقیه خودشان را درست کنند. من خیلی هم خوبم. اصلاً هرچی صحبتهای حاجآقا را گوش میدهم، بیشتر به این میرسم که من چقدر خوبم، اصلاً خبر نداشتم من این قدر خوبم. خدا خیر بدهد به این حاجآقا. تازه میفهمم هرچی هست تقصیر بقیه است. اینها هم آدمهای آخرالزمانیاند، آنها هم علمای آخرالزمانیاند که میبرند جهنم. خدا انشالله ما را از آنها قرار ندهد، هم ما را از شرشان در امان بدارد. فرمود: تا جایی که به نفسشان و مالشان ضربهای نزند، قبول است. (و لو عَزَّت بِه به تعابیر فوق العاده) و لو عَزَّت صلات به سایِرِ ما یَعمَلون بِاَموالِهِم و اَبدانِهِم. اگر نماز بخواهد به بدنش و پولش و اینها یک چیزی ایجاد بکند، آسیبی. آسیب نه معنای آسیب آنچنانی. چون آسیب آنچنانی داشته باشد که، و اگر من بخواهم روزهای بگیرم که مریض بشوم، خب معلوم است که وظیفه ندارم. نه، روزه بگیرم که مثلاً یک کمی یک طوری بشود دیگر. مثلاً روزه زمستان خوب است که نصفش را بخوابیم و اصلاً پاشیم و دیگر تا بساط افطاری را مهیا کنیم و اینها دیگر شروع میکند ربنا و اینها. روزههای تابستان و کنار تنور و تو تاکسی و پشت فرمان و اینها؟ نه آقا، اذیت میشویم. آقا نماز هم میگذارد کنار. (لَرَفَضوها کما رَفَضوا سائر الفرائض). همان طور که آن واجبات گندهگنده را گذاشته کنار، این را هم میگذارد کنار.
این جملات شما را یاد چه میاندازد؟ شبیه به این جمله از امام حسین (علیه السلام) فرمود: (الناس عبید الدنیا). وقتی مردم کوفه زدند زیر قول و قرارهاشان، فرمود: مردم برده دنیا هستند. تا وقتی دنبال دین راه میافتند که (مادر رد معاعشوا) یا معیشتشان تا وقتی که زندگیشان تأمین بشود، دنبالش راه میافتند. این مثال را زیاد عرض کردم، خیلی مثال جالبی است و مثال حقی است. یعنی هرکی هرکی برده راضی بوده، هرکی این جمله را بشنود محکوم میشود. اینهایی که بازی درمیآورند، یک جای دین را قبول میکنند، مثلاً یک جایی قبول نمیکنند، یک جایی زیر آبشان را میزنند. آقا ما این را قبول نداریم، اصلاً کی گفته؟ مثلاً میگوید آقا کی گفته ارث باید این جوری تقسیم بشود؟ مثلاً به مردها دو برابر میدهند، به زنها اسم خوب باشد. سلام. خب حالا من از شما سؤال میکنم کی گفته دیه را این شکلی پخش بکنیم که مثلاً استخوان شما بشکند این قدر باید به تو دیه بدهم؟ کجای دنیا این جوری دیه میدهند؟ شما که میروی دادگاه میخواهی حقت را بگیری که این استخوان تو را شکسته و دیه بگیری، آنجا سؤال نمیکنی آقا اینها را آخوندها گفتند یا بقیه گفتند؟ چون بقیه نگفتند، اینها فقط آخوندها گفتند. ولی آنجا که میروی ارث بگیری که نصفه میدهند، میگوید آقا اینها را آخوندها گفتند؟ چیست این چرت و پرتها را جمعش کنید. همان آخوندهایی که اینجا گفتند نصفه، آنجا هم گفتند استخوان شکست دیه. ولی صدایت درنمیآید. آخوندها آنجا خیلی هم خوبند. فدای حاجآقا بشوم، چقدر اینها باشعور. همان که گفته مثلاً حجاب، همان گفته مهریه. دیگر تو مهریه صدایش درنمیآید. چه چیز خوبی است واقعاً این اسلام. همان گفته نفقه.
گفتم آقاهه باید خرج خانم را بدهد. یک حدی تعیین کرده، نیاز ضروری این خانم باید پوششش این طور باشد، خوراکش این طور باشد، مسکنش این طور باشد. آقا وظیفه دارد تأمین کند. اینجاها که میرسد، دیگر صدایش درمیآید. آقا ما اسلام را قبول نداریم، این حرفها چیست؟ مال ۱۴۰۰ سال پیش. آقا اینها را مردها نوشتند، آقا همه آخوندها مرد بودند و هرچی نوشتند به نفع مردها نوشتند و این حرفها. سراغ دارید؟ شنیدهاید تا حالا؟ ولی تا مثلاً حجاب و فلان و این حرفها. آقا مرد، مثلاً میگویما، حالا من اصلاً حرفم اینها نیست برای خودم نمیخواهم شهرت درست کنم. مثلاً تو اسلام اجازه دادند آقای چند تا همسر، مثلاً برفرض واجب هم نیست، مثلاً اجازه دادند، حرام نیست. مثلاً اجازه دادند، اجازه ندادند خانم چند تا شوهر داشته باشد. چرا؟ برای اینکه آخوندها همه مرد بودند، به نفع خودشان. اح. چطور سر قضیه مهریه و نفقه و اینها نمیگویند که مردها نوشتند؟ حاجآقای آنجا داشته مینوشته مثلاً سکته مغزی کرده، حواسش نبوده. اینها یک بام و دو هواست. چرا؟ چون هر کجا که این وری میاید، هرجای اسلام که منفعتش به ما میرسد، من عاشقشم، من اصلاً خودم از همه مسلمانها زودتر مسلمانم. هرجایش که یک چیزی از کف ما دارد میرود، به نفع یکی دیگر دارد میشود، مثلاً یک اذیتی، آسیبی، چیزی ظاهری برای ما دارد، میزنیم زیرش، بازی را به هم میزنیم.
امام حسین فرمود: داستان کربلا این مدلی بود. تا جایی که دین (علی السنتهم). آیتالله جوادی آملی این عبارت را این شکلی ترجمه میکردند. فرمودند دین (لعق) را ایشون ترجمه میکرد به آدامس. میفرمود: دین مثل یک آدامس است تو دهن اینها. آدامس آدم میاندازد، اولش طعم دارد، مزه دارد، کیف میدهد. یک جاهایش دیگر فکت خسته میشود، دیگر مزهای هم ندارد و دیگر حوصله هم نداری و چه کار میکنی آقا؟ (الدین لَعق علی السنتهم). دین مثل یک آدامس میماند. یک جاهایش مزه میدهد، کیف میدهد، به نفع ماست. مهرش خوب است، نفقه خوب است، دیهاش خوب است. آ باریکلا! چه احکام خوبی داری ما این اسلام. چقدر مترقی است! آنها که میرسد اینها مال ۱۴۰۰ سال پیش است، بابا اینها چه میفهمند دنیای مدرن فلان این حرفها. آخوندها نوشتند، مردها. بازی درمیآورد. (اذا محصوا بالبلا). همین که توی امتحان و بلایی میافتد، (قلت دیانون). دیندار کم میشود.
چقدر این جمله امام حسین قشنگ است و این توصیف مردم کوفه است. این توصیف مردم کوفه را دقیقاً توصیف مردم آخرالزمان دانستند. معلوم میشود مردم آخرالزمان خیلی شبیه مردم... خیلی جهاتشان شبیه اینجوری است. دین آن قدریاش که به ما بماسد قشنگ. همین انفاق و صدقه و اینها هم اگر قرار باشد شما آدم مسلمان متدین بشنوی، عمل زکات و صدقه و اینها را بدهی به من. خیلی احکام خوبی. صله رحم کنیم. یعنی شما که فامیل منی و ادعات میشود بیا به من سر بزنی، هوای جیب من را داشته باشی. خیلی چیز خوبی! همه چی این وری باید به صرف ما باشد، به سمت ما باید بیاید من.
این داستان کربلا و آخرالزمانه. این داستان مرحمت، رحم کردن به دیگران، توجه کردن به دیگران. دین آمده آقا این شکلی رحم کرده. این قوانین همهاش برای آمده. حد و حدود تعیین کرده. ما که سر درنمیآوریم، نه از ساختار عالم سر درمیآوریم، نه از کارهای خدا سر درمیآوریم. خدا خودش میدانسته. خدا خودش میداند حجاب چه رحمی توشه! حالا شبهای بعد انشالله نکاتی در این زمینه عرض میکنم. بحثم خصوص حجاب هم نیست، حالا موضوع وسیعتر انشالله شبهای بعد بهش میپردازیم.
من که نگاه میکنم، میبینم آقا من برای چی باید خودم را تو بند کنم؟ برای چی خودم را اسیر کنم؟ برای چی خودم را اذیت کنم؟ تو این گرما با این فشار. از بالا که میآیی نگاه میکنی، میبینی چقدر همهچی سر جایش. رحم هم رحم به خودش. آن خانمی که اهل حجاب است، تو جامعه هم، اینجا جامعه کفار، بیشتر بهش احترام میگذارد. قرآن هم همین را گفته. (فلا یعذین). گفته آنی که حجاب دارد، اذیتش نمیکند. این خیلی نکته مهمی است. بارها و بارها تجربه این را ثابت کرد. تو خود آمریکایش فیلم گرفتند، آزمایش اجتماعی کردند. موجود آپارات، یوتیوب اینها، اگر فیلترشکن دارید، یوتیوب آنجا هست. فیلم خانمه. میگوید درستش کردند با یک پوشش خیلی براق چسبناک. راه میافتد تو خیابان. یک دوربین هم با فاصله دارد میآید. متلکهای رکیک جنسی که دنبالش مردها بهش میگویند. مثلاً تو یک بازه نیم ساعته، یک ساعته که دارد راه میرود، بر فرض صد جمله رکیک بهش میگویند. همین را یک کم پوشیدهترش میکند. لباس گشاد تنش میکنم، یک کمی سر و سینه و اینها را میپوشانم. میآید. همان یک ساعت راه را میرود. نهایتاً دو یا سه نفر بهش تیکه میاندازند.
بابا خود آمریکاییها به این رسیدند. اینها مصداق رحم خدا به این زن. رحم کرد. ترحم خدا. ما بهمان فشار میآید. اذیت... این مصداق ترحم است. ترحم این خانم به یک خانم دیگر. آقا من زیباترم، من جذابترم، من جوانترم. مگر همه زنها زیبایی من را دارند؟ جوانی من را دارند؟ این هیکل برجسته من را مثلاً دارند؟ همه که ندارند. همه هم نمیتوانند با من رقابت کنند. چه گناهی کردن؟ مردها خودشان را درست کنند. نمیخواهم وارد این حرف بشوم که چه مثالهای نقیضی میشود برایش آورد. میشود هر جایی من هر طوری خواستم رفتار کنم. بعد بگویم آقا شما، من روی شما چاقو بکشم، بگویم خب شما سعی کن دفاع شخصی بلد باشی. دفاع شخصی بلد نیستی، چاقو میزنند میکشند: فال بدبختی نرفته دفاع شخصی. باید بگیری شکمش را سفره. شما سعی کن نگاه نکنی، قالب بدبخت. نمیتواند نگاه نکند. بعدش هم اصلاً این جذابهاش همین است. تو نگاه نکنی چرا این قدر هفت قلم آرایش کردی؟ خیلی منطقی است دیگر. نگاه نکن. نامصداق عدم ترحم. وقتی هم آدم رحم نکند، رحم نمیبیند. این قاعده است. این یک نمونه بودا، هزار نمونه دیگر داریم.
دیشب در مورد مساکین نکاتی را عرض کردیم. امشب این شبهای بعد نکات دیگر، ابعاد دیگر. همه دین این است. آقا، هم رحم به خودمان است، هم رحم به دیگران است. هم خودمان فایدش را میبریم، هم بقیه. اهل بیت را ببینید آقا چطور بودن. بریم تو روضه. عرضم، اهل بیت این مدلی بودند.
در توصیف امیرالمومنین این آیه نازل شد. در رکوع بود. مسکین وارد شد. درخواست کرد. حالا تو مسجد پیغامبر. ظاهراً فقط امیرالمومنین هم در رکوع. بقیه در نماز نبودند. این آقا درخواست کرد. گفت: آقا یک نفر پیدا نمیشود چیزی به ما بدهد؟ من محتاجم، نیاز دارم. امیرالمومنین تو رکوع بود. دست مبارکش را دراز کرد. علامت اینکه این انگشتر را دربیار. حتی اجازه نداد نمازش تمام بشود. آقا دو دقیقه صبر کن دیگر. میبیند که من تو نماز، اوج رحمت. دست را دراز کرد. علامت اینکه این انگشتر را بردار، برو. نماز تمام بشود. تشکر بکند. گرفت و آمد بیرون. بیرون پیغمبر آیهای برایشان نازل شده بود. این آیهای که عرض میکنم، آیه ۵۵ سوره مائده: (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه ويؤتون الزكاه و هم راکعون). ولی شما خدا و فرستاده آنهایی که نماز میخوانند، در حالی که در رکوع هستند، زکات میدهند. این آیه نازل شد. پیغمبر در یکی از، تو مسجد دارد میآید بیرون. آیه را پیغمبر برای اصحاب خوانده بوده. حضرت فرمودند که: بگو ببینم تو مسجد اتفاقی افتاد؟ گفت: بله آقا. من رفتم درخواست کردم. امیرالمومنین دستش را وسط رکوع، این را به من داد. همه الله اکبر گفتند که در لحظهای که امیرالمومنین این کار را کرد، این آیه نازل شد در شأن امیرالمومنین. بعضی هم بودند، پول دادند به فقیر، گفتند ما میرویم تو مسجد، میرویم تو نماز، میرویم تو رکوع، بیا از ما یک چیزی بخواه. آن هم میآمد. و اینها دست در... ۷۰ بار این کار را کردند. یک آیه هم نازل است. اسمشان را نمیآورد. ۷۰ بار این کار را کردند. آیه اخلاص میخواهد. آقا زکات واقعی تو به خاطر اسم و رسمش داری این کار را میکنی. این امیرالمومنین است. در رکوع این طور ترحم دارد.
بعضی البته سؤال پرسیدن. این را هم بگویم چون نکته مهمی است. از تو همین بریم تو روضه. گفتند آقا این نمیتواند درست باشد. چرا؟ چون امیرالمومنین گفتند تو نماز تیر از پایش میکشیدند، متوجه نمیشد. چطور اینجا گدا آمده درخواست کرده، حضرت عطا کرده؟ جور درنمیآید. یا این درست است یا آن. مگر میشود؟ بله. چرا؟ برای اینکه تو نماز همه توجه امیرالمومنین به خداست. همه دلش با خداست. خدا این دل امیرالمومنین را متوجه میکند به این مسکین. چنین مسکینی هم که درخواست کرده، رحمت خدا دارد جاری میشود نسبت به این مسکین. دیگر این رحمت خدا که جاری میشود، ترحم امیرالمومنین هم جاری میشود. حواسش هم پرت نمیشود. در عین حالی که حواسش به خداست، خدا بهش میگوید: علی جان، تو که همه وجودت اینجا متوجه من است، این بنده من هم دریاب. در نماز میشود. اینها با همدیگر جمع. ولی آنجا که دارد تیر از پایش میکشد، نه دیگر. آنجا دیگر فارغ از همه این عالم است. حواسش به خودش نیست. این همان عبور از آن گردنه خودپرستی است. به خودش توجه ندارد. ولی آن وقتی که مسکین دارد ناله میزند، به تعبیر استاد ما آیتالله جوادی آملی، میفرمود: این هم تحلیل ایشان است که قشنگ میفرمود: صدای مسکین، صدای مظلوم. روایت داریم ناله مظلوم در عرش خدا میپیچد. امیرالمومنین هم الان در عرش خدا مشغول مناجات. صدای مظلوم هم تو عرش خدا پیچیده. این صدای مظلوم را آنجا شنیده. نه اینجا. جواب قشنگی است. صدای مظلوم را آنجا شنیده، از آنجا جواب داده. ولی تیر پا را وقتی کشیدند، از اینجا کشیدند.
این پاسخ عرض من چیست؟ این شب جمعه، روضه شب جمعهمان باشد. اینها خانوادهای هستند که این طور اهل کرم، این طور توجه. اگر این جماعت کوفی، این جماعت ظالم میآمدند از امام حسین (علیه السلام) درخواست میکردند، به خدا قسم همین دنیایی که به خاطرش امام حسین را کشتند، چندین برابرش را خود امام حسین به اینها میداد. هم به شمر فرمود: دست از این کار بردار، من دنیایت را آباد میکنم. هم به عمر سعد فرمود: این کار را نکن. به جای ملک ری، من باغ مدینه بهت میدهم. قبول نکردند، باور نکردند. ولی واقعش این بود. این خانواده، پدرش امیرالمومنین... فقط هم مال امیرالمومنین نیست ها، این هم نکته قشنگه. این (یطعمون الطعام) که دیشب عرض کردم، این فقط در مورد امیرالمومنین و حضرت زهرا نیست، در مورد امام حسن و امام حسین هم هست. مال همه اینها.
آن امام حسنی که خردسال بود، امام حسینی که خردسال بود، اینها هم روزه گرفتن، اینها هم وقت افطارشان، افطاریشان را دادند به مسکین و یتیم و اسیر. آن وقتی که خردسال بود یک لقمه نان داشت، داد به اسیر. الان که به حسب ظاهر وزنشم خوب است و امکانات دارد، محروم میکند کسی را؟ نه به والله. ولی نفهمها به خاطر دنیا آمدند، افتادند به جان امام حسین (علیه السلام). چه خسارتی کردند؟ دنیا هم گیرشان نیامد. مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد میفرماید که ما روایات متعددی داریم: یک نفر از قاتلین امام حسین به مرگ خوش از دنیا نرفت. همهشان رسوا شدند، خوار شدند و کشته شدند. به اشد و وضعیت هم کشته شدند. هیچ کدامشان هم خیری نصیبشان... وقتش نیست، یعنی روضه مفصلی است. یک وقتی اگر فرصت بشود عرض میکنم.
فقط یک اشارهای میکنم. آن کسی که گردنبندهای این زن و بچه را برد، به غارت برد، گفتند این گردنبند را هر گردنی که انداختند، مشکل پوستی پیدا کردند. آن کسی که لباس امام حسین را به غارت برد، دستش مشکل پیدا کرد، دائم خون میداد. هرکی هرچی از این خانواده به غارت برد، نتوانست استفاده کند. شتر امام حسین را گرفتند، کشتند. شتری که باهاش آب میآورد. چهل تیکهاش کردند. تو چهل تا دیگ انداختند. سید بن طاووس در لهوف میگوید چهل تا دیگ انداختند، عین چهل تا این گوشت تبدیل به سنگ شد. یک نفر هم نتوانست ازش بخورد. هیچ خیری به هیچکی نرسید.
اگر میآمدند از خود امام حسین میخواستند، از آن موقعیتی که داشت پیش خدا استفاده میکرد، از آن ولایتش استفاده میکرد، اگر دنبالش راه میافتادند، حرفش را گوش میدادند، دنیایشان آباد میشد، آخرتشان هم. هم آخرتشان را نابود کردند، هم دنیایشان را نابود کردند. این پسر آن آقایی بود که در رکوع انگشتر بخشید. روضه شب جمعه بخون. یک رسمی دارند عراقیها در کربلا. ایشالا به همین زودی زیارت امام حسین نصیبمان بشود. ایشالا تو همین شبهای جمعهای که در پیش است، خیلی زود یکی از این شبهای جمعه مهمان امام حسین باشیم، کربلا باشیم.
شبهای جمعه کربلا. عراقیها یک رسمی دارند. کنار قتلگاه اگر بنشینید، آن ضریح قتلگاه. میبینید خیلی از این عراقیها میآیند تو این پنجره ضریح قتلگاه انگشتر میاندازند برای امام حسین. یک وقتی از یک دوستی پرسیدم: آقا عراقی. گفتم: چرا اینها این کار را میکنند؟ گفت: این کار به معنای این است که: یا اباعبدالله، ما شرمندهایم. انگشترت را بردند، ما برایت انگشتر آوردیم. این داستان انگشتر داستانی است از این آقایی که در رکوع انگشتر بخشید. پسری آمد در کربلا، ازش انگشتر بردند. البته من شاید تلقیام غلط باشد، ولی تلقی من این است، احساس میکنم امام حسین خواستند این بجدل (بجل بن سلیم) ملعون -بجدل بن سلیم که آمد تو گودی قتلگاه و دید همه چیز را به غارت بردند، عمامه و پیراهن و شمشیر و همه را بردند- احساس من این است امام حسین خواستند این دست خالی رد نشود. از این خاندان کرم، از پیش کریم دست خالی، دست خالی نره.
تعبیر سید بن طاووس در لهوف این است. ببخشید دیگر این روضه، روضه سنگینی است. شب جمعه است. ناله بزنید. ایشالا مادرش ترحمی بکند به این نالهها. (اخذ خاتمه). انگشتر حسین را کی گرفت؟ بجل بن سلیم الکلبی. خدا لعنتش کند. بجل بن سلیم لعنتالله علیه. او انگشتر امام حسین را درآورد. البته یک انگشتر، انگشتر امامت بود که آن را دادند به امام سجاد (علیه السلام). امام صادق توی روایتی دارد، فرمودند: یک انگشتری که دست من است، انگشتر جدم سیدالشهداست. آن یک انگشتر دیگر بود. یک انگشتر دیگری در دست مبارک امام حسین بود که دشمن انگشتر را از دست او درآورد. ولی این همین جوری عادی نبود. این انگشتری که از دست مبارکش درآوردند... ادامه روضه را بگویم؟ ناله بزنید. چطور این انگشتر را از دستش درآوردند؟ (فقط اصبعه علیه السلام مع الخاتم). انگشتش را با انگشتر بریدند. انگشتر را با انگشت بردند. که البته گفتند مختار این بجدل بن سلیم ملعون را گرفت، دستور داد دوتا دستهاش را با دوتا پا قطع کنند. آن قدر در خون خودش غلتید تا به درک واصل شد.
(الا لعنه الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون).
خدایا در فرج آقا امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی بفرما. عمر ما را نوکر حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. اموات، علما، شهدا، فقها، امام راحل، حقوق زوالارحام، ملتمسین الساعه سر سفره با برکت اباعبدالله مهمان بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. آمریکا و اسرائیل جنایتکار را نیست و نابود بفرما. رهبر عزیزمان را حفظ و نصرت عنایت بفرما. رزمندگان اسلام را غلبه و فتح عنایت بفرما. بیماران اسلام را شفای عاجل و کامل عنایت بفرما. حوائج حاجتمندان را از ساعه برآورده بفرما. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت را نصیب ما بفرما. هرچه گفتیم و صلاح ما بود، هرچه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن. بانبی و آله. رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات.
در حال بارگذاری نظرات...