تعریف و اقسام مغالطه مرجع کاذب
نقش سلبریتیها در ایجاد مرجعیت جعلی
تفاوت استناد معتبر به کارشناس با مغالطه
سوءاستفاده سیاسی از نام امام خمینی (رحمةاللهعلیه)
نمونههای تاریخی از مشروعیتسازی غلط برای خلفا
هشدار امام صادق (علیهالسلام) درباره تبلیغ و جدل رسانهای
نقد تبلیغات تجاری مبتنی بر چهرههای مشهور
تقوای فردی و جمعی بهعنوان راه نجات از انحراف
جایگزینی نقد گوینده بهجای نقد سخن
خطر فریب جوانان با نقلقولهای جعلی و بیاساس
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی حامد ظالم من الان الی قیام قیامت.
خب، تا مغالطه عوامفریبی آمدیم که میشود مغالطه "سودو". درست است؟ میآییم مغالطه بعدی. شیوه مستقیم و غیرمستقیمش را گفتم؛ توسل به تفاخر، افاده، توسل به مرجع کاذب. مغالطهای که در آن، دلیل درست بودن یک گزاره، این دانسته میشود که کسان دیگری آن را درست میدانند. سلبریتیها خیلی اینجا [نقش دارند].
الان امروز یک بزرگوار گفته که صد و چهل کشوری که FATF را تصویب کردهاند، عقلشان کم بوده. چرا صد و چهل تا تصویب کردهاند؟ کدام بزرگوار؟ همان بزرگوار که برند [مغالطه است]. خود یک مرجع، یک دلیل منطقی برای اثبات گزاره نیست؛ اما دلیلهایی که مرجع برای اثبات آن گزاره آورده است، ممکن است [منطقی باشند]. صد و چهل کشور به این دلیل تصویب کردهاند، نه اینکه عقلشان کم بوده باشد. صد و چهل کشور چه ربطی دارد؟ ممکن است دلیلهای منطقی باشند و در صورت ارائه دلیلها، باید بررسی شوند.
مثال: ببینم، تو چرا تازگی اینقدر میخوابی؟ [جواب:] چون در مقاله پروفسور ایزابل نوشته که خواب برای سلامتی مفید است. [این] چه بود؟ روحالله زم بهش گفته بود: «چی؟ اسم طرف روسیه وجود ندارد؟» آره، چرا [که] نگفته بود! گفته بود: «ایران میخواهد سرورهای تلگرام، ایران طلایی، تلگرامی که میخواهد روسیه یک چیزی بزند به نام تلگرام، [نامش] تلگرام [است].» خلاصه، آن اسمی که ساخته بودند: «احمد کوروش دوم»، «احمد سوم».
توضیح این امر کاملاً طبیعی و معقول است که هنگام سخن گفتن از یک مسئله علمی و یک موضوع پیچیده، از نظر و داوری افراد خبره و کارشناس در آن زمینه مخصوص استفاده شود. همین توسل به همین که کوروش گفته و جملات امیرالمؤمنین را به اسم کوروش زدهاند؛ دیگر عرض کنم که حسین پناهی و علی شریعتی و نیچه. الان نیچه خیلی باب شده است. اینها خودش [مغالطه است].
بعد اصلاً صلاحیت این یارو چیست؟ فرستاده تو تلگرام. یک متنی بوده؛ بعد یک جایش استناد کرده به حرف استیو جابز. بعد استیو جابز گفته که هر که به دنیا میآید، برای یک مأموریت ویژه به دنیا میآید؛ زندگی با مأموریت ویژه. گفتم که آره، خواستی آن را گوش کن. جالبش این بود که آنی هم که استناد کرده بود به حرف استیو جابز، خودش یک دانشجویی است که حالا در آمریکاست و آدم مؤمنی [هم هست]. شأنیت استیو جابز برای اینکه بخواهد در این موضوع نظر بدهد چیست؟ یک بحث تئولوژیک و بحث هستیشناسانه و انسانشناسانه و عرض کنم فلسفی است. استیو جابز چه ربطی دارد به این مباحث؟ آفرین! این مرجع کاذب خیلی وقتها این است: آدم معتبر و محترمی است، هزینه کرد، فیزیکدان... باریکالله!
مرجع کاذب یعنی برای تأیید یا رد یک مطلب، اگرچه دلیل و برهان کافی در اختیار خودمان نیست؛ اما میتوانیم به جای استدلال بر آن مطلب، به سخن صاحبنظران در آن زمینه استناد کنیم و مثلاً بگوییم: «نوشیدن مایعات بسیار داغ برای سلامت بدن مضر است؛ چون همه پزشکان متخصص امراض داخلی چنین [گفتهاند].» یا «اسلام یک دین اجتماعی است که توجه خاصی به عبادت جمعی مثل نماز جمعه و جماعت و حج دارد. همه فقها در رسالههای عملی خود ثواب بسیار زیادی برای نماز جماعت قائل شدهاند.»
خب، اینجا ما داریم استناد میکنیم به حرف کارشناس. هیچ مشکلی هم ندارد؛ به خاطر اینکه کارشناسی است که صلاحیت دارد در حوزه [خودش] نظر بدهد، به خدا هم استدلال دارد برای حرفش. پس مراجعه به مقام کارشناس و خبره در حوزه صلاحیت و تخصصش، امری کاملاً معقول و منطقی است. یعنی نقل قول از یک متخصص و کارشناس، اگرچه نمیتواند جایگزین استدلال و برهان برای مطلبی بشود؛ اما مسلّم است که کاملاً معتبر است و میتواند مؤید خوبی برای [آن باشد]. بالاخره من یا باید خودم کارشناس بشوم، یا باید استدلالی که کارشناس دارد را بدانم که خود همانم، اصطلاحی که کارشناس دارد، نیاز به این دارد که استدلالش را بفهمم. وگرنه اگر کارشناس بودم و نتوانستم استدلال کارشناس را بفهمم، دیگر احترام میکنم و تکیه میکنم به آن کارشناسی و خبرگی طرف.
نمیدانم بحث فلسفی دارد یا بحث فقهی دارد. خب، من تسلط نسبت به بحث فقهی ندارم. او نمیتواند من را توجیه کند؛ ولی لااقل میفهمم که این نظر یک خبره در این مسئله است. خب، حالا اگر یک کسی در یک حوزه کارشناس بود – تازه همانم باید اثبات بشود – در یک حوزه شناخته شده بود، بعد در حوزه دیگری آمد از آن اعتبار خرج کرد، این چه میشود؟ کارگردان معروفش آمده گالری نقاشی زده، همه هم کپی! همه هم کپی! اعتبار کارگردانیاش را دارد، بعد میخواهد اینور هم برایش آورده داشته باشد و به عنوان یک نقاش معروف هم بشناسندش. ترکیب مفصل و تفصیل مرکب، سرجمع کند یک جا که اعتبار شهرت دارد، میخواهد جاهای دیگر هم از قبلش بخورد.
اقسام این مغالطه در دو صورت "توسل به مرجع" و "استناد به قول کارشناس و متخصص" مغالطه است: اول، استناد به قول کارشناس در زمینهای غیر از حوزه تخصصش باشد. خب، حالا یک بزرگوار فقیهی است، در مسئله فلسفی میتواند نظر بدهد؟ یک فیلسوف است، در مسئله فقهی میتواند نظر بدهد؟ الزامی ندارد. یک نفر جامعهشناس درباره انرژی هستهای میتواند نظر بدهد؟ یک پروفسور هستهای در مورد اقتصاد باز میتواند نظر بدهد؟ خیلیها در خیلی حوزهها، مثلاً مردم ایران، حالت نوع اکثراً میگفتند که در چند تا چیز متخصصاند: سینما، فوتبال و تعمیر ماشین. به سیاست و پزشکی هم تا حد زیادی بله، خوددرمانی میکنند. و جالبش این است که دکتر بهش میگوید و او میگوید: «تو من را خوب درس نخواندهای!» این [حرف] خیلی جالب است. یعنی میآید از حاجآقایی میپرسد: «حاجآقا! رفتم از یک آخوندی پرسیدم نمازت باطل است، درست است؟ مشکل ندارد؟» و اگر یکی بهش گفت که نمازت مشکل دارد، مرجع تقلید بزرگ شیعیان [دیگر] کشف نشده است! و اگر طرف مثلاً مرجع اعلم باشد و گفته باشد نمازت اشکال دارد، [او] صلاحیت [او را] خارج [از مرجعیت] یکجوری میگیرد، طرف را یک جایی یک سوراخی پیدا میکند که بزند نابودش کند تا از حوزه صلاحیت و مرجعیت در حوزه خارج بشود.
یک آدم در و داغونِ درپیت، به خاطر یک وجههای [که آن مرجع دارد]، او بشود. میگویم پیدا میکنم دیگر. مثلاً در مورد فلانی، فلانی چه گفته؟ فلانکس در مورد این، این جمله را گفته، فلان تعریف را کرده. یا طرف در رزومهاش فلان کار بوده. فلانی اولین کسی است که...
در رادیو مناظره میکردیم، سال ۹۲، ما نماینده کاندیدایی بودیم. یکی هم نماینده کاندیدایی بود. بعد نماینده آن کاندیداهایی که بعداً مملکت را فلج کردند، با هم برگشت، گفت که شمایی که... من گفتم: «فلانی حرفهایش با حرفهای امام جور درنمیآید.» گفت: «فلانی اولین کسی بوده که عنوان امام خمینی را امام گذاشته! یعنی تو بچه، بیشتر حالیت میشود از امام؟ این حالیاش نمیشود؟ اینکه اولین کسی بوده که به امام [گفته]... تو الان میگویی امام خمینی، امام خمینی! کی بهت یاد داد بگویی امام خمینی؟»
عوامفهم و عوامفریبانه، خیلی تمیز مخاطبها را حالیاش کنی. عکس مار و اسم مار است دیگر؛ کدامش مار است؟ مردم! [میگویند:] «مار که نوشتی این مار است، نقاشی این هم همین است.» فلانی فلان جمله را گفته، واسه [همین] صلاحیت دارد؟ مگر فلانی در مورد فلان مسئله عظمت دارد؟ ادیسون مثلاً چه گفته؟ حالا در فارسی انیشتین میگوییم، ما انیشتین. انیشتین میگویند. فارسی انیشتین. مثلاً در فلان مسئله فلسفی چه گفتی؟ حالا فلسفه شاید بالاخره ربطی به فیزیک داشته باشد؛ ولی دیگر در بحث سیاسی که دیگر ربط ندارد دیگر، خداییش. دکتر مصدق مثلاً در مورد فضای مجازی. کوروش! من ماندهام یک سنگ ازش مانده، این همه جمله کجا در سنگ جا شده است؟ جمله جدیدی است: «اثبات وجود خدا از نظر فیزیکدانان بزرگ معاصر، عرفان دینامیک». کتاب جالبی باشد دیگر. عرفان دینامیک حل تمرین هم دارد یا ندارد؟ بعد استاتیک پیشزمینه و پیشنیاز استناد...
خب، استناد به قول کارشناس و خبره چطور [است]؟ میدانی؟ نه، من در بحث دینامیکش [نظر]، عرفانش [نظر]، تلفیقی است. یعنی مکانیکیاش را ایشان طرح کرده، بعد آمده گفته: «من این برداشتهای عرفانی و فلسفی را دارم. شما ببین درست است؟» با هم یک تلفیقی کردهایم. تشخیص داده شود که اینی که واقعاً این برداشت دارد میشود، واقعاً آن ماده فیزیکی و ماده مثلاً مکانیکی، واقعاً این برداشت ازش میشود یا نمیشود. یعنی راستیآزمایی اینجوری [لازم است].
استناد به قول کارشناس و خبره در همان زمینه تخصصی انجام میشود؛ اما این استناد به شکل مبهم و غیرمشخصی صورت [میگیرد]. «یکی از سیاستمداران بزرگ پیشبینی کرده که سوسیالیسم در آینده دوباره احیا خواهد شد.» یا مثلاً سال ۸۸، گفتم این را بهتان، برای میرحسین موسوی پیامک ساخته بودند. سال... خیلی جالب است، واقعاً الان مثل همین نمازی که ازش منتشر شده مضحکه است. سال ۸۸... آره دیگر، کلاً کمکار شده بودیم، بیحال، پیر شدیم. پیامک درست کرده بودند که «امام خمینی خطاب به میرحسین موسوی: آقای موسوی! اینها که در برابر تو ایستادهاند، توان اداره یک نانوایی را ندارند.» [میگفتند] بوده و منافقین که در دولت کار میکردند. امام در جلسه هیئت دولت میگفتند که «نخستوزیر! اینهایی که روبهروی دولت شما اینها ایستادهاند، یک نانوایی دستشان [بدهی، نمیتوانند اداره کنند].» خیلی قشنگ است دیگر. امام فرمودند، یعنی حسن یک صلاحیت اجرایی میآورد و بعد هرکه طرفش [باشی] دیگر نمیشود فکر کرد. الان امام بیست سال است نیست.
خلاصه، اینها نکاتی است دیگر. توسل به مرجع کاذب. الان یک پیام آمده که امروز ظاهراً همان بزرگوار، الان داشتم چه میکردم... یک پیام آمده، تصویر [آن] که گفتهاند من به رهبری گفتم که رهبری گفتند: «یک فرمانده برای جنگ اقتصادی لازم است.» من گفتم: «اینو! فرمانده خودتان باشید!» ایشان فرمودند که: «نه، این هم فرماندهاش رئیسجمهور [است].» صلاحیت من در حوزه اقتصادی... و الان شما نقد اقتصادی به دولت داشته باشی، یعنی حالیت نمیشود که رهبری من را فرمانده [کردهاند]!
توسل به مرجع کاذب است. چرا؟ برای اینکه رهبری به شما گفتند فرمانده... برای اینکه شما میگفتی: «فرمانده جنگ اقتصادی رهبری و همه این گندها مال رهبری است.» هنر و مهارت ایشان بوده که همه گندها را مالیده به خودت. کی گفته؟ هرچه هست با خودت! فرمانده خودت! بعداً نگویی که اینها که برجام بوده، هر غلطی دلتان خواست، هر کاری خواستید خوردید، بعد آخرش آمدید میگویید که همه کار رهبری بود، تصمیم نظام بود، همه مشترک [بود]. فرمانده جنگ اقتصادیتان هم که بشوم، دیگر هیچی دیگر. فرمانده رهبری، ترخیص و واردات و قاچاق، هیچکس هیچکس ندارد و همه دخالت میکنند و فرمانده کیست الان؟ آن است، فلان است. مرجع کاذب است. فرمانده نه، یعنی از این باب که هر کاری کردی، الان مورد تأیید من [است]، هر غلطی کردی مسئولیت خودت [است]. خدا به خیر کند.
این مغالطه، گونه اول، در کتابهای سطحی، به ویژه در مطبوعات، بسیار متداول است. بازیگر میآید در مورد آرایش تیم ملی مثلاً نظر میدهد. تیم ملی نظر دارد، بزرگوار مربی بهتر است، فلانی. بعد طرف در تیم مذاکرهکننده بوده، خودکار پرت میکرده، آمده رفته مذاکره کرده. طارمی به پرسپولیس نرود. نظر جان [نش] برنده جایزه نوبل در مورد فرهنگ شرقی. نظر انیشتین درباره سیاست بینالمللی جهانی. جان! انیشتین میگویند. ایرانی انیشتینش! خیلی جالب است. مثالهایی از این قبیل، نمونههایی از ارتکاب مغالطه توسل به مرجع کاذب است؛ چون سخنان این مراجع و کارشناسان متخصص تنها در حوزه تخصص خود آنها مقبول و مسموع است، نه در جانب دیگری.
طرف میآید مینشیند. دیشب دیدم دوست عزیز و بزرگوارمان عمو پورنگ – دامت برکاته – خیلی لجّم گرفت، خیلی کنترل کردم، نابود نکردم صداوسیما را. یکی از عزیزان (مابین پرانتز بگویم، تا حالا موعظه نگرفته بودم؛ ولی احساس میکنم لازم است) یکی از دوستان پیام دادهاند که خیلی فضای جلسه تهاجمی و [خیلی از] دوستان میترسند. مثلاً شما میگویی مناظره کن و اینها، میترسند به خاطر فضای تهاجمی جلسه. بعد حالا باید نکاتی گفتم. ما گفتیم در تلگرام مناظره کنید و اینها. اولاً که ما آمدیم در تلگرام در گروه و حضور داریم و هر وقت دوستان بحثی داشته باشند استقبال میکنیم، با اینکه اصل حضورمان هم واقعاً منافات با برنامهها و کارها و وقتمان دارد. در این حال حضور پیدا کردهایم. دوستان اگر بحث داشته باشند، استقبال میکنیم. یککمی بیانصافی گاهی میشود؛ وزیر نفتها و بحث تهاجمی.
بله، اینجا جلسه فقه و اصول و فلسفه و اینها نیست. اینجا درس، جلسه رسانه است. نیروی رسانهای، برند رسانهای. ما قبلاً گفتیم برند رسانه ما هشام بن حکم است. امام صادق فرمودند: «مبلّغ اینجوری میخواهم.» اینها باید بروند تبلیغ [کنند]. آدم رسانه، هشام کسی است که میرفته شکم طرف را سفره میکرده. یک آدمی بوده که کل میانداخته، با کله میرفته تو شکم. بله! همدیگر! کدام بزرگوار که به من پیام میدهد تو شکم خود من میرود، پیامهای تندی تو شکم ما میرود. دشمن میدانید اشکال ندارد. خب، همین را یاد بگیریم با دشمن پیاده کنیم.
ما مغالطات را داریم میگوییم؛ با هم مغالطات را [یاد بگیریم] برای اینکه یاد بگیریم اولاً چهشکلی، کی مغالطه، چهجوری میکند. بعد مغالطه مثل مقابله به مغالطه است، مثل بزن! یعنی کسی که دارد مغالطه میکند، بر وزن مغالطه، مغالطه به خوردش بده. فضا، فضای رزم است. فضای رسانه، فضای رزم است. زبان لین؟ مگر ما داریم در مورد آداب مسجدداری صحبت میکنیم اینجا که مثلاً زبان [را] احترام کنید؟ [ما داریم] رسانه صحبت میکنیم، بحث رسانه است، بحث توئیت است. توئیتر مثلاً زمان لین توئیتر چیست؟ بله، نسبت به مؤمنین زبان لین داشت [باشد]. برای مؤمنین پیام بدهد که بحث جنگ، جنگ نرم به ما حمله شده، اینها همه باید بفهمند، نیاز به پاتک داریم. جوانهای ما در فضای مجازی با شایعات مقابله کنند؛ با زبان عزیزم، گوگولی نگو دیگر این دروغ است دیگر. روحالله! فکر کن فضای مجازی منتشر کنیم. فضای مجازی جنگ رسانهای این است. جنگ است. تهاجمی صحبت میکنم. با خود شما هم تهاجمی صحبت میکنم. وقتی به فلان عزیز میگویم آقا بیا با هم مناظره کنیم، رگبار را گرفتهام رویش. آماده بشویم میدان تیر. یک دانه مثلاً نارنجک مشقی بندازم، نترسانم ایمان. محترمانه با هم، با احترام، با محبت همدیگر را دوست داشته باشیم تیراندازی کنم بهت! مسابقات چیست؟ پینتبال است چیست؟ گلوله میخوری کبود میشوی. نیرو گفتنی نیست.
اگر کسی مثلاً دنبال این باشد که بخواهد یک آلاف و علوفی برای خودش درست بکند، احساس میکنم در ذهن بعضیها هست. باید جواب داده بشود. تهران بوده، قم بوده، با مجموعه در ارتباط بوده. مجموعههای خیلی فاخر و برند و مثلاً در فضای مجازی رسانه. مجموعههای خیلی معتبر و محترم. خب، طبعاً مثلاً اگر بخواهد بیاید در فضای دانشگاهی کار بکند، برایش آوردهای ندارد؛ چون آورده فلان کارگردان، فلان محصول، با اینها همه جلسه داشته باشم. کسی که آمده اینجا، آمده خودش را وقف کند، همان دو تا چیزی که بلد است را یاد بدهد. نشستیم دیگر. تند! فضای جلسه تهاجمی باید همین باشد. اگر احمد متوسلیان بودم، در گوش میزدم، در گوش نیرویش میزدم. فضا همین است، باید راه بیفتیم. جمعیتمان خیلی ریزشی آنجوری نداشته [باشد]. اتفاقاً رفقایی که آمدهاند، خیلی هم همه محکماند. و من حالا از این جمعی که هستید تعریف بکنم، یک وقت خدای نکرده سوء [تفاهم نشود]. همه اینها که هستند مشتاقاند، جدّیاند. با همه بداخلاقی ما هم تحمل کردهاند، اهل کار و جدّی هم هستند و قطعاً انشاءالله من امید دارم از این مجموعه نیروهای خیلی خوبی انشاءالله درمیآید. ولی بحث سر این است که گاهی تصور و تلقی ما غلط است نسبت به این برنامه که باید چهکار بکنیم.
بله، ما برند حکمت [هستیم]. حضرت فرمودند اینجوری. هشام نماد جدل است، گفتم برایتان. هشام میرود با رئیس خوارج مناظره میکند. گفتم اینجا در دانشکده گفتم گردنش را میزنند. رسانهای میخواهیم. وقتی دارد حرف مفتی میزند، یکجوری رو دستش رکب بزنی، یک جمله شبیه این درست کنی.
یکی از دوستان، یکی از نمایندههای مجلس توئیت کرده بود که: «من هرجایی بین مردم میروم، همش به من میگویند رفع است، رفع است، فقط هست و رفع.» یکی از رفقای خیلی خوبمان که همه میشناسید، سی ثانیه عکس این کارگر معدنی که در گلستان، [در] معدن... این داشت رو ماشین رئیسجمهور با مشت میکوبید. گفتم بله، نمونهاش همین بزرگوار. هی دارد گرفت. در فضای مجازی نابود شد. طرف عزیزم! تقوا، اخلاص، معنویت کجا؟ از خدا روز قیامت نمیترسی؟ رفع... قیامت، صراط، حق جواب میدهد. خود قرآن رفاقتی بود، صمیمی بود. بزرگوار آمده آموزش در مورد بدنش بدهی و نمیدانم آموزش چی بدهی، کسی بهش تعرض نکند. آقا جان خنداندن در حوزه تربیتی و کارشناسی، صاحبنظر چه ربطی دارد؟ کسی که برای بچهها برنامه دارد، یعنی کارشناس تربیتی است؟ [نه] یک ذره [به] روان و شخصیت و سیر رشد و سیر تربیتی بچه! هیچی! مرجع کاذب. که فلانی در سینما بگوید درست است، فلانی در دولت بگوید درست است، فلانی در حوزه آخوندها بگوید درست است، رهبری در بیبیسی مثلاً خواهرزاده...
توسل به مرجع کاذب چه ربطی دارد؟ خیلی آن طرفش خیلی رایج است. خیلی رایج. از مغالطاتی که در فضای رسانهای بیدر و پیکر، آدمهای بیشرف خیلی استفاده میشود. دست و پای ما بسته [است به] تقوا، لکنت، عدلالعرب. پدر سوختهتر از من اگر تقوا نبود پیدا نمیکردی. اگر تقوا نبود، بلد بودم پدر همهتان را در بیاورم. توسل به مرجع کاذب. سر فلان خلیفه گفتند که فلانی را انتخاب کنیم سنش از همه بیشتر است. سر فلان یکی گفتم آن یکی قرابت [دارد]. یکی صحابه. آن فلانی، خلیفه دوم، گفتند که نزدیک پیغمبر بوده. خلیفه سوم را گفتند که داماد پیغمبر بوده. من که هم نزدیک بودم هم داماد بودم، چی رأی داد؟
خلاصه، توسل به مرجع کاذب که آقا پیغمبر که فرمودند در تأیید فلانی این را گفتند. طرف در غار بوده با پیغمبر. «غصه نخور!» همین صلاحیت دارد برای رهبری! پیغمبر اینی که بغل پیغمبر بوده، بهش میگویند غصه نخور، یعنی خیلی جذاب. کلمه صاحب، در شکمش اینها است. کتاب «شرح المنام» از مرحوم شیخ مفید، نمیدانم ترجمه شده یا نشده، سی صفحه خواب میبیند یک شب، خلیفه اول و خلیفه دوم را و در خواب با اینها بحث میکند و روی اینها را کم میکند. بیدار میشود کتابش میکند «شرح المنام». ایشان میگوید که خلیفه دوم ایستاده بودش در مناقب خلیفه اول صحبت میکرد. مردم هم دورش بودند. آمدم گفتم که: «فضیلتی که میگویی چیست؟» گفت: «مگر تو قرآن نخواندی؟ قرآن میگوید که «اِذ قالَ لِصاحِبِهِ اِذ هُما فِی الغارِ لا تَحزَن اِنَّ اللهَ مَعَنا». به همنشینش در غار. قرآن این را همنشین پیغمبر دانسته، گفته غصه [نخور].» شیخ مفید به نظرم هشت تا اشکال میکند آنجا. اینکه یادم است در مورد خود کلمه «صاحب» چهار تا اشکال جدّی میکند. یکی که میگوید آقا عرب به الاغش هم میگوید «صاحب». بعد میگوید که این فلانی دهانش بسته شد و انگار سنگ در دهانش کردند. نگاه کرد، در رفت. در خواب رفته بود تو شکم اینها!
وقتی درس میدهیم و خوشمان میآید، برای فضاهای عرفانی اخلاقی خیلی نمیخورد به این روحیات تند و تیز. امام چه بوده؟ امام را دیدیم مال پیریاش بوده. جوانیهایش از روی انقلابیاش چیزی خبر نداریم. فیضیه، آقا روحالله نشسته بودیم. امامی که سوسک را نمیکشته، مگر لباس پر میداد، مگس را نمیکشته، سوسک را دستمال میگرفتی برده بیرون، با احترام بیرون خانه میگذاشته. فیضیه. پیرمردی، پیرمرد آمد ایستاد، شروع کرد پهلویها را تعریف کردن. امام همچین در گوشش خواباند، عینکش شیشهاش به چهار تکه مساوی تقسیم شد. امام ادب و احترام و اینها. بله، مجوز المؤمنین [است]. یکی را بزنی. کفار، مهارت حضور در فضای رسانه برای درگیری با این جریان لیبرال، با تمدن غرب. جنگ سریع جنگیم، دعوا داریم. نابود کرده، درگیر شد. اینجا جنگ میخواهد، جنگ جدل میخواهد. جدل یعنی تو باید یک سری چیزها مهارت داشته باشی، از خود طرف نقاط ضعفش را بشناسی و با همان بزنیاش.
زیرا سخنان این مراجع، کارشناسان و متخصصان، [در] مرجع تخصص خود آنها مقبول و مسموع است، نه در حوزه هر زمینه دیگر. مواردی [از] توسل به مرده، اگرچه در زمینه تخصص شخصی است، اما در واقع نبوغ و استعداد یک رشته خاص به مقامات بالایی رسیده [را] شاهد قرار میدهیم. الان مسابقه «برنده باش» کلاً توسل به مرجع کاذب است. بزن! بزرگوار هنرش نوازندگی، آمده در مورد جنگیری، پرش در شب، نمیدانم «برنده باش» چیست؟ «عصر جدید»، «عصر جدید» مجلس شورای اسلامی. وارد صحن علنی که میآید، حالا شورای شهر و اینها که دیگر هیچی. وزنهبرداری قهرمان. بعد آمده در مورد اینکه مثلاً فلان پارک و فلان جا را منتقل کنیم یا نکنیم، رأی میدهد. چه ربطی دارد؟ در مجلس مثلاً طرف فرزند فلان شهید بوده، رأی آورده، در همه زمینهها دارد نظر میدهد. «شهید فلانی پسرش است، آثار ایشان را دارد چاپ میکند.» صرف اینکه فلانی فلان حرف را زده... بله، بله. «فلان مرجع فرمودند.» مرجع! استدلالشان چیست؟ «فلان آقا فرمودند قمهزنی جزو شعائر است.»
ولی اگر این را هم بگویم، این را بگویم که این کلیپ را یککمی آنهایی که ساختند نامردی کردند؛ برای اینکه ایشان دارد نقل قول از یکی میکند، از روی متنی دارد میخواند. تقطیعش کردند، فقط این حرف را زده. بعد دیدم که دوستان حزباللهیام این را در بعضی کانالها گذاشته بودند. یککمی ناراحت. یککمی ناراحت. واقعاً کار خوبی نبود. دقت کرد دیگر، حواسمان باشد. بیشتر تخریب خود ما میشود. یعنی وقتی بیاید فیلم اصل را منتشر کند، وقتی هیچکس... آنهایی که نقد درستی هم به آقای شیرازی دارند، نمیتوانند؛ چون مظلوم واقع [میشود].
طبیعتاً چنین شخصی با توجه به نبوغ بالایش در غیر زمینه تخصص خودش، باید دارای آرا و نظرات صحیح باشد؛ اما ضعف این سخن کاملاً آشکار است؛ چون صرفاً استعداد، نبوغ و تیزهوشی برای صاحبنظر شدن در رشتههای مختلف علمی کافی نیست و در هر رشته، معلومات و مواد خام بسیار زیادی وجود دارد که تنها افراد آگاه و آشنا با معلومات میتوانند نظریه مقبول و صحیح در آن زمینه اظهار کنند. شهید مطهری هم اگر فلان مطلب را فرموده باشند، ما دنبال استدلالیم. نظر کارشناسیشان را فرمودهاند یا صرف اینکه یک چیزی را همینجور شنیدهاند و مثلاً باخبر شدهاند، دارند میگویند: «از فلان فیلم خوشت میآید یا نمیآید؟» شهید مطهری بودنش که دخالت ندارد. [مثلاً] «آبی خوشش میآید.»
آقای خامنهای گفته بودند که چی؟ بچههای گرافیست رفته بودند پیش آقا. ضد ولایت فقیه! ضد ولایت فقیه! حالا یادم نیست در مورد چی بود. سبک نقاشی. خلاصه اینکه آن سلیقه شخصیاش است. آقا مثلاً از فلان رنگ خوششان میآید، [اما] هرکه دیگر رنگ آبی دوست ندارد، ضد ولایت فقیه [نیست]. خمینی بودن، مبانی عرفانی مثلاً اینجا تبلور پیدا کرده. دلیل چیست؟ استدلال چیست؟ خیلی از این کارها میشود ها. تبلیغات تجاری که در آن از افراد سرشناس و معروف در تهیه کالا استفاده میشود، نمونه رایج دیگری از ارتکاب مغالطه [است]. فلان بازیگر سرشناس فوتبال چرا لباسی میپوشد؟ یا فلان قهرمان شنا از چه صابونی استفاده میکند؟ یا فلان ستاره سینما چه اتومبیلی سوار میشود؟ به هیچ وجه معیاری برای بالا بودن کیفیت این کالاها نیست؛ چون هیچ دلیلی برای پذیرش نظر آنها وجود ندارد و چه بسا آنها از یک شهروند عادی هم در تشخیص کیفیت کالاهای گوناگون ناتوانتر باشند. این مسئله یک اصل اساسی در تبلیغات تجاری کشورهای غربی است. خود این مغالطه هم مبتنی بر این باور است که آن چهره سرشناس واقعاً فلان کالا را میپسندد؛ در حالی که امروزه همه مخاطبان این تبلیغات را میدانند که این افراد در مقابل دریافت پول از کمپانی و شرکت مربوط، کالای آن شرکت را تبلیغ کرده و تظاهر میکنند که آن را میپسندند.
دومش، توسل به قول صاحبنظران بدون ذکر نام آنها. «اساتید دانشگاه به من پیام دادند، گفتند وزیر علوم را جابهجا نکنید.» چنین توسل و استنادهایی چیزی جز یک ادعای مبهم نیست. در این حالات همواره سعی میشود که آن شخصیت بینام و نشان، با ذکر برخی اوصاف بسیار مهم [معرفی شود]. «یکی از مقامات ارشد کشور»، «یکی از مراجع»، «یکی از مراجع بسیار بزرگوار»، «یکی از اساتید حوزه به من گفتند شما در این عرصه ورود کن»، «یکی از شخصیتهای بسیار معنوی»، «یکی از دانشجوهای بسیار نخبه»، «یکی از سیاستمداران بزرگ میگوید»، «اقتصاددانان مشهور جهان بر این اعتقاد...» گفته بود که «یکی از بزرگان اینجور گفتند.» بزرگ! آنقدر بزرگ است که از دهان تو نمیآید. «یک منبع موثق خبر داده که...» در این مورد همواره از صاحبنظران بزرگ، مهم و مشهور سخن گفته میشود و هیچوقت شنیده نمیشود که مثلاً بگویند: «یکی از دانشمندان بسیار بینام و نشان در این رشته چه میگفته است.» «یکی از اساتید بسیار بی [تخصص] فرمود»، «یکی از فضلای بسیار احمق»، «آینده چینی که بنده خدا کارگر چی بوده.» پیشانی زلزله که رفته بودند سد لتیان و اینها.
مغالطه بعدی، این مغالطه خیلی مهم است، بسیار مهم است. جانم؟ پژ؟ بله، این حالا تشخیصش برای خود ما... آنی که صلاحیت دارد که صلاحیتدار را معرفی کند، در بحث مرجع تقلید گفتند، گفتند که دو تا خبره معرفی کند. طرف مرجع تقلید نیست، خودش عوام است. مرجع را کشف کند. صلاحیت این را دارد که بگوید این آقا صلاحیت تقلید دارد. خودش مرجع نیستها، مقلد معمولی هم نیست نظر بدهد. البته سلامت باطنی و صلاحیت علمیاش را هم باید لحاظ کرد. مثال: الان وقتی که قرآن را به نیزه زدند. چرا؟ اگر دقیق بخواهم نگاه بکنیم، قابل تشخیص هست. بله، سخت است؛ ولی خیلی از مواقع حالا من این را به عنوان مغالطه اگر بگویم، مغالطه محسوب میشود. مغالطه توسل به جهل بود. چی بود؟
در روایت داریم که باید بعضیها اینجوریاند که نگاه به طرف میکنند، تشخیص میدهند. متوسّم. به اینها میگویند تبسّم. تبسّم با سین و میم به معنای این است که از وسْمِه، وسْمِه پیشانی، و او وَسم نشانهای. از آنجا تشخیص میدهد که طرف چهکار [است]. این را بهش میگویند فتانت و فراست. «اتقوا فراسه المؤمن فإنه ینظر بنور الله.» از فراست مؤمن بترسید؛ که مؤمن با نور خدا نگاه میکند. نوری است، بهش میفهماند کثیفیها، آلودگیها، تیرگی. نگاهی کرد فرمود: «بد نیست؛ ولی اینجاهایش خیلی خوب است، اینجایش خیلی بد است.» با نور نگاه میکند. خلاصه، نور نداری عزیزم. باطن پاک و نطفه حلال اگر آدم داشته باشد پادشاهی... بله، بله. یک مراتبیاش را هر انسان مؤمن با تقوا تشخیص میدهد. مایه دارد، چقدر اخلاص دارد، چقدر اهل تقوا و سلامت [است]. نباید [چیز دیگری] داشت؛ ولی بالاخره از روی ضوابط و از نوع حرف زدن طرف و طرز فکر طرف و سبک زندگی طرف و معاشرتهای طرف فهمیده میشود. اینهایش بحثی نیست. بحث این است که ما در مقام استدلال اینها را با هم قاطی نکنیم. تشخیص بدهیم فلانی جزو فلانها است.
جان شما! دست به آب، آب نجس میشود. امام به اسرائیل فرمودند: «ذاتتان چون شرارت است و ما این ذات را کشف کردیم. هیچ عمل خیری و اثر خیرخواهی و قصد خیر از شما صادر نمیشود و هر کار خیری که صادر شد، حتماً یک بعد باطل و شری دارد.» خودش در مقام استدلال نیست؛ ولی استدلال دارد پشتش. آمریکا شیطان بزرگ است. استدلال شیطان بزرگ است. شیطنت با ذات او عجین شده است. استدلال فلسفیاش درست است. اصطلاح عرفانیاش درست است. توصیفش! شما را بد میدانیم که حتی «لا اله الا الله» بگویی، نماز جماعت بخوانی، [طواف] کعبه کنی، هم در نگاه [ما] ذرهای از این کثافت شما کم [نمیشود]. عین نجاست. احسنت! نکته خیلی خوب. احسنت!
یک وقت هست یک کسی تعلق به یک جریانی دارد و دارد ابراز میکند این را. اگر تقوای جمعی نباشد، تقوای جمعی را در سایت باز بکند... یک وقت هست یک کسی متعلق به یک جریانی است و خودش را واقعاً از آن جریان میداند. در مقام شناخت با مقام استدلال متفاوت است. شناخت با شناساندن متفاوت است. ما برای شناساندن ابزارهای خودمان را لازم داریم. شناساندن باید جوری باشد که مردم را قانع کند، افکار عمومی را قانع کند. برای شناختن چرا شما [نمیتوانی؟] ذهنم میتواند حساس بشود. شاخکهایم فعال بشود. خلیل است آدم با دین، رفیقش [باشد]. اگر دیدی کسی با آدم ناجور [ارتباط دارد]، نسبت بهش تو ذهنت حسابش را فعلاً بیاور پایین. حساب مثبت و تر و تمیزی بهش نده. اظهار نظر بد بکند ابداً.
یک نکته: پس شناخت با شناساندن فرق میکند. کسی متعلق به یک جریانی است و خودش را و همه آنچه که در آن جریان هست را برای خودش میداند. آقا میفرمایند که ما یک تقوای فردی داریم. سال ۹۹ فرمودند به نمایندههای مجلس که: «هر کسی خود را تحت مراقبت دائم داشته باشد. تقوای کامل این است که انسان به طور دائم خودش را تحت مراقبت داشته باشد؛ مثل کسی که در یک محوطه پوشیده از کارهای دامنگیر دارد حرکت میکند.» این مثال هم در روایات هست هم در کلمات بزرگان هست. حواسش باشد زیر پایش را نگاه کن. اینجا آن بخش تقواست. حواسم را باید جمع کنم. این حواس جمع کردن یک بحث است. اگر غفلت کنید، خار دامن شما را میگیرد، لباس شما را پاره میکند، پای شما را مجروح میکند. تقوا را تشبیه کردهاند [به] حرکت در خارستان. خب، این تقویم فردی است و لازمه راه دستیابی به فوز و فلاح هم فقط همین است. اگر کسی بخواهد به فلاح برسد، به نجات ابدی برسد، بایستی تقوا داشته باشد. هر مقداری حالت بیشتر [باشد]، فوز و فلاح بیشتر است.
یک تقوای جمعی هم داریم. تقوایی از این زمینه است که جمعها مراقب خودشان باشند. جمع به حیثیت جمع مراقب خودشان باشند. بیمراقبتی جمعها نسبت به مجموعه خودشان، موجب میشود که حتی آدمهایی که در بین آن جمعها تقوای فردی دارند، با حرکت عمومی آن جمعها بغلتند و به جایی بروند که نمیخواهند. خیلی مهم است. در طول این سی سال ما از این ناحیه ضربه خوردهایم. یکی از جاهایی که ضعف نشان دادهایم همین بوده. در دهههای قبل یک جریانی در کشور وجود داشت به نام جریان چپ. آنها شعارهای خوبی هم میدادند؛ اما خودشان را مراقبت نکردند و تقوای جمعی به خرج ندادند. در میانشان آدمهایی بودند [که] تقوای فردی هم داشتند. جمعی کار آنها را به جایی رساند که فتنهگر ضد امام حسین و ضد اسلام و ضد امام و ضد انقلاب [توانست به آنها تکیه کند]. آنها نیامدند شعار ضد امام، ضد انقلاب بدهند. ضد امام، ضد انقلاب توانست به آنها تکیه کند. این خیلی خطر بزرگی [است]. آنها غلتیدند. بنابراین تقویت جمعی لازم است.
جریان چپ، اصلاحطلب و اصلاحطلبها بینشان آدمهایی هستند که تقوای فردی هم دارند. اصلاحطلبان اینطورند. اشکالی هم ندارد. فکر سازمانی اینهاست. اصلاً اصلاحات به ما هو اصلاحات یعنی اصلاحات اساسی در قانون اساسی، یعنی محدود کردن اختیارات رهبری. یک لحظه! این رفتار سازمانی اینهاست. این بینش سازمانی اینهاست. خوارج اینطورند. کوفیها اینطورند. شامیها اینطورند. حضرت فرمود که فلان طیف اینجوری است.
یک لحظه! یک بحث دیگر این است که صرف اینکه کسی با یک کسی حشر و نشری داشته، به او نسبت بدیم، چه خوبیهایش چه بدیهایش. حالا اگر مثلاً با صدام حسین همسایه بودیم، چی؟ اینها نباید جای استدلال را بگیرد؛ چه در مقام استدلال خودمان، چه در مقام استدلال دیگری که باید ردش [کنیم]. انگیزه طرف هرچه هست، هدف گوینده سخن هرچه میخواهد باشد، باید به نقد سخن و عملش پرداخت. «به هیچ وجه پیشنهاد آنها را نخواهم پذیرفت؛ زیرا میدانم که متأثر از جناح تندرو به فلانی با فلانی خوب است.» آنها که گفتند آدمهای خوبی [هستند]. متأسفانه ارتکاب مغالطه بسیار متداول است و باید آن را یک آفت عمومی بر مسائل علمی و عقلی در نقد آرای دیگران دانست که افراد بسیاری بهش دچارند. این عده هنگام برخورد با هر عقیده جدیدی، پیشاپیش موضع خود را مشخص کردهاند به علت اینکه عقیده متعلق به یک دوره خاص تاریخی یا از آنِ حزب، گروه و سازمان خاصی است یا اینکه گوینده فلان آیین، مکتب فلسفه است، خط فکری متأثر است و به علل اینچنین که همه آنها را میشود نقد سخنگو به جای نقد سخن نام [برد]. سخن چیست؟ حرفی که زده غلط است یا درست است؟ کی گفته؟
یکی از دوستان یک متنی نوشتم. بعد به یکی از دوستان گفتم ببین آوینی چی گفته. متن را خواند: «روحت شاد سید، دیوانه کردی من را.» بعد آخر جملات آخر گفتم: «و من، فلان کس، فلان کسزاده این را در تاریخ مثلاً ۲۸ اردیبهشت ۹۷ نوشتم.» چقدر متأثر از اسم آوینی [بود]! بیاید دیگر حل [است]. «فلانی باشم دیگر.» گند [است]. «بحث شورای رهبری بحث مردودی است. کسانی که آن را مطرح میکنند، به دنبال ایناند که در صورت تحقق شورای رهبری، خودشان را در آنجا صاحب قبض و بسته [کنند].» شریعت در پی ارائه یک نظر علمی نیست؛ بلکه دین جوانان را هدف قرار داده. فضای نماز جمعه. خیلی از این مغالطات اینها در پی بیدین کردن جوانان، فاسد کردن اعتقاد جوانان [است]. بهترین جواب جدل است. خیلی خوب. این حرف درست است.
سخنرانی اگر دوستان مشهدی آمده بود [به] یک دبیرستانی، من هم به عنوان سخنران دعوت بودم. این را من سخنرانی کردم. «عصر، عصر ارتباطات.» بعد گفت که: «آره، باید دیگر این حرفها دورش گذشته و میشود ارتباط داشت و جوانها بروید با هرکه دوست دارید دوست باشید.» دختر دکتر فلانی. گفتم که: «دبیرستان؟ راهنمایی؟» گفت: «دبیرستان.» عکس از ارتباطات. هک! با هرکه در ارتباط باشد. من هم بیل به کمرم نخورده.
«ترویج دین توسط روحانی و کشیشان به خاطر چپاول اموال مردم بوده است.» «حکام زور برای مشروعیتبخشی به خود، اندیشه جبرگرایی را ترویج میکردهاند.» «فلسفه هگل جز پاره مهملات بیمعنا چیزی نیست. هگل در یک طبقه مرفه زندگی میکرد و دائماً در عیش و خوشی و در اوهام خود سیر میکرده است. هرگز با متن زندگی و کار ارتباط نداشته. نتیجه این شده که در دفتر کارش نشسته تا فلسفه خیالات موهوم و مهمل را سر هم کند.» «انتقاداتی که به دولت میشود، به خاطر عقدهها [است].» یکی [میگوید] از دولت عمدتاً به خاطر بیعقلی است. من هرچه فکر میکنم درک [نمیکنم].
به تازگی کتابی درباره عوارض سوء استفاده از داروهای شیمیایی نوشته شد و در آن استفاده از انواع قرص و کپسول، مضر تشخیص داده شده است. البته نباید این کتاب را خیلی مهم تلقی کرد؛ چون نویسنده یک عطار است که به طب گیاهی [معتقد است] و طبعاً این کتاب را با اهداف مالی و برای تبلیغ کار خود نوشته است. منشأ... که انشاءالله بهش میرسیم. یککم فیلم ببینیم، دلم تنگ شده. فیلم [در] خانهمان یک چند [روزی است] کم شده است.
این فیلم تبلیغاتی بزرگوار توسط ستاد انتخاباتی آقای حسن روحانی و به مدت ۲۴ دقیقه [ساخته شده است]. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نقشی در تولید و شروع مستند داشته باشد. به این میگویند کار تمیز. شاید بهتر باشد همین اول ماجرا از دغدغههای مردمی بگویم. «انقلاب با من.» «مامان رئیسجمهور، حرف مردم را شنیدم.» «راحتترند.» «نقد هم میکنند.» «جوان مملکت فحش میدهد.» «انتقاد میکند.» «من مظلومم.» «دلسوزم.» «کارشناسم.» «ارتباطم.» «مینشینم، نفت گوش میدهم.» «راحتم.» «دوره امنیتی نیست.» حالا جلوتر داده: «زمانی که دولت کشور را از سقوط حتمی نجات داد.»
اما بخشی از توسل به مرجع کاذب هست که: «کشور از سقوط حتمی نجات [پیدا کرد].» لابلای نقدها دو تا جمله از طرفدارهایش هم میآورد که خود این توسل به مرجع کاذب [است]. «کابینه شما وزیری دارد که حیثیتش را پای سلامت جامعه نوجوانان و جوانان از طوفان سهمگین طلا [گذاشت].» «کشور خارجی که نظام را ماهها و بعد از سالها [و] بحران جهانی [رها کرد].» «برجام خوب یا بد، فتحالفتوح یا ترکمنچای؟» «وقت شما به اتمام رسید.» «ممنون و متشکرم.» «جمهوری اسلامی ایران.» «جناب آقای دکتر روحانی، خاتمی، پاینده!» چقدر قشنگ است! واقعاً اگر بخواهند جایی کار بکنند چقدر قشنگ زدهاند زیر آب انقلاب اسلام! چقدر هنرمند و توانمندند! واقعاً. در هشت سال آرامش. بعد آن مطالب: «ط آرام ریل». چقدر قشنگ شروع میکند با لبخند قشنگ.
ترس. کی دفاع کرد از این سرزمین؟ کی دفاع کرد از خوزستان؟ کی دفاع کرد از کردستان؟ کی دفاع کرد از هر سرزمینی که دشمن قصد طمع داشت؟ در جنگ کیا بودند؟ همه. من شک ندارم آن روزی که صحنههای نوستالژیک توسل به احساسات، توسل به عواطف قرار گرفت، هیچ ایرانی نیست که نگران نباشد. مشکل همه ماست. «سلام آقای دکتر ظریف. در چند قلمرو کم بود قیمت داروها. دولت آمریکا عامل سازنده. ما حقمان را میخواهد.» «تولید ما که نمیخواهیم عزای مجازی میتوانیم زندگی کنیم.» «ما باید خودمان را با شرایط جهانی همگام [کنیم].» «انزوا مفهومی ندارد.» «حالا در این شرایط ما میتوانیم بگوییم فضای مجازی کلاً ممنوع. ما میتوانیم بگوییم تمام شبکههای اجتماعی را روزانه و ساعتی فیلتر میکنیم. حل میشود؟ واقعاً با آموزش دقیق.»
یک تکه هنوز قبل از رغبت [و رقابت] که ما با هم داشتیم، من در این حد آن تکهای که آباد میکند، تمام شده. حالا انشاءالله خلاصه، آنجا میگوید که کدام دوره شما اینقدر راحت میتوانستید بیایید؟ دولت قبل اگر میآمدی اینجا، چی؟ امنیت دارید، کسی بهتان کار ندارد. راحت مینشینید، نقد میکنید.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.
در حال بارگذاری نظرات...