تعریف و کارکرد مغالطه مناقشه در مثال
نمونههای رسانهای از بازی با مثالهای جزئی
ماجرای مناظره شیخ بهایی و علمای اهل سنت
استفاده قرآن از مصادیق بهجای مفاهیم کلی
نقد جزئیگرایی افراطی در سیاست و رسانه
مغالطه تخصیص اکثر و پیامدهای آن
سؤال مرکب؛ ابزار انحراف در مناظره و رسانه
پاسخ درست به سؤال مرکب و راهکارهای مقابله
نمونههای سیاسی از سؤال مرکب (احمدینژاد و هولوکاست)
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد. صل علی محمد و آل طیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الان الی قیام یوم الدین.
امروز، انشاءالله، دو سه مغالطه را بحث بکنیم؛ جلسه آخر پخش مغالطاتمان. البته مغالطات دیگری هم بود که ما بحث نکردیم، ولی برای بحث مغالطات، آن مقداری که ضروری و لازم بود و مباحث اصلی در مغالطات را شامل میشد، گفتیم. انشاءالله در این جلسه هم میگوییم. البته عزیزان میتوانند خودشان [این] مغالطات را مطالعه و بررسی کنند. کتاب خندان، کتاب خوبی است در مورد مغالطه.
بعد از مغالطه «مناقشه در مثال»، معمولاً بعد از استدلال و اثبات یک عقیده و نظر، مثالهایی به عنوان شاهد و مؤید اضافه میشود. مثلاً من یک چیزی را استدلال میآورم برایتان، بعدش دو سه تا مثال میزنم، درست است؟ حالا اگر کسی در مقام مخالفت با آن عقیده و نظریه، به جای نقد دلایل و یا نقد اصل عقیده، ذهن خود را متوجه مثالها کند و به نقد و بررسی و رد آنها بپردازد، اینجا مرتکب «مناقشه در مثال» شده است. اینکه میگویند: «در مثال مناقشه نیست»، مال اینجاست.
یعنی من به شما میگویم که آقا مثلاً نرخ بهرهوری در دانشگاهها ضعیف است. آن میزانی که هزینه میشود، مثلاً ما خروجی نداریم، تولید علم نداریم. مثالش همین دانشگاه فردوسی خودمان که اینطوری است و فلان. بعد شما میآیی و میگویی که دانشگاه فردوسی رشد امسالش نسبت به پارسال اینقدر بوده، آمار فلانقدر بوده. مثال من را خدشهدار میکنی، ولی کبرای من هنوز آسیب ندیده، قاعده من را نتوانستی نفی بکنی، دلیل نتوانستی بیاوری. من استدلال هم داشتم، ادعا نکردما. اگر ادعا کرده بودم، هفته پیش هم اشاره کردم به این: یک استدلال میآید، بعد برایش یک نمونه ذکر میکند؛ نمونه میشود مثال. به جای رد این، این را رد میکند. [این] محکمه استدلال، محکمه [است].
«تحقیقات جامعهشناسی نشان میدهد که نسبت به نسل گذشته، نوجوانان این دوره و زمانه خیلی بیادب شدهاند. اتفاقاً دیروز پسر همین همسایه بغلی در خیابان به من تنه زد و حتی نایستاد تا عذرخواهی کند.» همسایه که پسر ندارد! حرفش رفت رو هوا. بله، چه اتفاقی افتاد؟ مثالش که رد شد، در حالی که مثال یک نمونه بود برای آن استدلال. جامعه آماری چیست؟ برای این [ادعا] چند درصد؟ کجا؟ کی؟
نه، ببینید! اگر ادعایی شد، این ادعا یک استدلال دارد، یک نمونه که به این نمونه میگوییم «مثال». اگر ادعای طرف با استدلالش یکی بود و فقط نمونه آورد، اینجا زدن نمونه به معنای زدن استدلال و از بین رفتن ادعاست. ولی اگر ادعا یک چیز بود، استدلال یک چیز بود، این عرض کنم که مثالش یک چیز دیگر بود، از بین رفتنی به معنای از بین رفتن استدلال نیست اینجا؛ بلکه در استدلالش از او دلیل بخواهیم، توجیه بخواهیم. وقتی که مثال برای استشهاد و نمونه آوردن در تأیید و تقویت یک استدلال آورده میشود، رد و ابطال مثال، رد و ابطال اصل مدعا و دلایل آن نیست. [استدلال شده] و ثانیاً مثالهای بسیار زیاد دیگری وجود دارد که میشود به آنها استشهاد کرد.
«مأمورها من را به عنوان شکارچی حرفهای و به جرم تیراندازی و کشتن یک روباه در منطقه حفاظتشده دستگیر کردند، اما من مجرم نیستم؛ چون دلایل قاطعی وجود دارد که آن روباه قبل از تیراندازی من مرده بود.» خب این الان شما مثال را، نمونه را زدی. نمونه را زدی. بحث فقط سر نمونه است. این یک نمونهاش بوده؛ مجرم. گرفتن [دیدند] داشتی شکار میکردی توی منطقه حفاظتشده، یک دانه روباه مرده پیدا کردهای که قبل از این مرده بوده، با همان میخواهد حقانیت خود را اثبات کند.
بله، این دوطرفه هم هست ها؛ مناقشه در مثال هم برای رد و هم برای اثبات. مثلاً یک توییت فیک از یک اکانت فیک، عکس یک آخوند مظلوم ننه مرده در یک شهری که اصلاً بیخبر از توییتر است، با یک اسم جعلی. بعد بیشرف، اتفاقاً توی آن توییت اولش نیست، توی توییت دومش است که کار رسانهایاش را کرده. کیا دیدند؟ چقدر کم! اولش این بود که گفته که من از خواهرها درخواست میکنم که نمیدانم «هشت شعبی» و چی و فلان. نوشته: «فقط به اکانتهایی که فیک نیستند، جواب میدهم.» احتمال فیک بودن خود را میخواهد کم کند تو ذهن مخاطب. شرکت رسانه، امکانات نداریم. بیندازیم روی «مشکل از ماست»، از فاعلیت فاعل، از قابلیت قابل نیست پیدا کنیم، سرچش کنیم. خب، باید اینجا بین دو تا چیز —حالا بحثم چی بود؟ سر این توییتر دوطرفه است که این یک نفر یک دانه مثال پیدا میکند برای حرفِ یک جریانی—
پس اینجا باید بین دو مسئله تفکیک و تمایز قائل بشویم: یکی ایراد شک و شبهه در اصل مدعا، دیگری تمرکز بر مثالی که به عنوان شاهد بر این ادعا ذکر میشود. اگر کسی بر بطلان یک عقیده یا یک ادعا اصرار بورزد به این دلیل که مثال غلطی شاهدش قرار گرفته، مرتکب مغالطه «رد مثال» شده است. مثال کی؟ مثال چیست؟ این مثال درست بوده یا غلط بوده؟ دقیقاً همین جمله را گفته؟ نگفته؟
میگویند شیخ بهایی -این را نمیدانم اینجا آوردهاند ماجرایش را یا نه- احسنت، سرچش کنید. شیخ بهایی با یکی از این علمای اهل سنت مناظره کرده بود. ایشان فرموده بود که کتاب، به نظرم «صحیح بخاری» را گفته بوده، مثلاً صفحه «بخاری» توی صفحه چهارصد، جلد فلان، گفته که پیغمبر فرمودند: «اگر فاطمه نسبت به کسی غضب داشته باشد، آن غضب خداست و آن کسی که مغضوب فاطمه واقع بشود، جهنمی است.» دقیقاً دو صفحه بعد نقل کرده که حضرت زهرا در حالی از دنیا رفتند که نسبت به فلانی و فلانی غضب داشتند.
شیخ بهایی فرموده بودند، این علمای اهل سنت دیگر گیرپاچ میکنند و اینها که بودند تو آن جلسه بودند: «آقا چی شده؟ چه کار کنم؟» اینها میروند هفته بعد قرار میشود که جلسه بگذارند که مناظره ادامه پیدا کند. جواب بده! طرف میآید شروع میکند به سروصدا: «من چقدر به شما گفتم این رافضیها دروغ میگویند؟ چقدر گفتم اینها پدرمادرمسوختهاند و فلاناند؟» شروع میکند توهین کردن. توهین کردن، توهین کردن. گفت: «این دو صفحه نبوده، بیست و پنج صفحه بعدش بوده که این مطلب نقل شده!» مناقشه در مثال، اصل مطلب طرف واضح و روشن است. بازی میدهد. خیلی هم این شگرد، شگرد رایجی است در فضای رسانه و کامل میشوید، میبرد حرف طرف را. در همانجا تعریف میکند به عنوان یک دروغگو. با همین «دو صفحه، بیست و پنج صفحه» دروغگو معرفی میکند. دیگر به هیچی طرف نمیشود اعتماد کرد.
در مثال، مثال زیاد دارد که مثلاً یک جایی یک موردی محقق نشده، همین را میآیند به عنوان شاهد [یا: رمان شاهد]. چرا تکلفظی روی یک واژهای مانور میدهد؟ اینجا به خود مثلاً عدد «دو» اینها کار نداریم. میخواهد تمام استدلال طرف را آنجا بیاید یک بازی درآورد که حرف را منحرف کند، یک چیز دیگر، یک پیام دیگری تولید کند، از حرف طرف تولید کند. میخواهد اصلاً استدلال طرف که محکم است را بیاورد روی مثال، تمام استدلال را به باد دهد. طرف را تعریف کند به عنوان یک دزد، به عنوان یک قاتل، یک دروغگو. یک طلبهای را پیدا [میکند]، یک مأمور نیروی انتظامی پیدا بشود که سر یکی داد زده، در گشت ارشاد یک کسی کتک زده و از این قبیل ماجراها. اِلی ماشاءالله از اینها زیاد است.
خب، گاهی ارتکاب مغالطه تأثیر بیشتری به جا میگذارد. به این ترتیب که وقتی کسی برای مدعای خودش استدلالی که از آن نمونه و مثال به عنوان شاهد ذکر میکند. وقتی که آن شخص به بیان مثال و شاهد خودش میپردازد، مثال یا مثالها دلیل بر مدعا نیستند. در این موقعیت، اگر کسی مرتکب مغالطه شود، تأثیر بیشتری در خدشه وارد کردن بر استدلال و مدعاهای شخص مقابل میگذارد.
مثال: امروز فضام ذهنیتره. اشکال هم ندارد، جلسه آخر است. مناقشه باز هم آنجا در جزوه نیامده. «سؤال مرکب» داریم که خیلی مهم است. در سوره شعرا آمده که موسی به دربار فرعون آمد. در یک گفتوگوی مفصل، او را به سمت خدا دعوت کرد. برایش استدلال زیادی آورد، به سؤالهایش پاسخ داد. اینجا موسی برای تأیید بیشتر، برای اینکه او فرستاده خداست، چند معجزه را به فرعون نشان داد. فرعون که نمیخواست این دعوت را بپذیرد، سخنان و استدلال موسی را فراموش کرد، به انکار معجزهاش پرداخت. انگار همه ماجرای موسی را خلاصه کرد توی عصا، بعد عصا را هم آورد، گفت: «این سحر است.» تمام استدلال و حرف و ادعا همه رفت کنار. بحث سر این شد که اثبات کن ساحر نیست. از یک پَک خیلی وسیع، یک فریمَش را میگیرد. همانجا دعوا را [راه میاندازد]. مناظره، وقتی دو نفر بحث میکنند، یک کلمهات را میگیرد، همانجا باید دو ساعت بحث کنی: «دروغ گفتی!» خیلی باید مراقب بود توی این مناظرهها.
جمله مشهوری وجود دارد؛ معمولاً مفید است. اگر شما عقیده و نظری را همراه با استدلال ثابت کردید و سپس برایش به ذکر مثال پرداختید، ولی کسی به جای توجه به اصل آن عقیده و نظر یا به جای نقد و بررسی دلایل آن، به نقد مثالهای شما پرداخت، کافی است که بگویید: «در مثال مناقشه نیست.»
جوانهای ما الان خیلی جوانهای خوباند؛ مثلاً مؤمناند، فعالاند. نمونهاش همین فلانی [که] افتاده، بابایش ازش ناراضی است، فلان. یک زاویه میآورد، بولد میکند، میزند، همه استدلال میرود رو هوا. ما تحریمها را دور میزنیم. بعد در دور زدن تحریمها یک «بابک زنجانی» پیدا شده. همه دور زدن تحریمها را میآورند روی بابک زنجانی، همه میشوند کاسب تحریم، بعد خودشان دکترای تحریم! دور زدن بامزه است، تازه: «لهو سبعت ابواب حسنک». یک در را بستی، حسن [شد] جهنم [با] کفتار. دور زدن تحریم این است. بشناسید مغالطهگر را، ضمانت را بشناس. اینجا در مثال مناقشه نکنید.
[مغالطهگر] میآید برای اینکه بگوید که دور زدن تحریم از جیب ملت است. دیدید که چقدر این خیلی در دوره [گذشته] رویش مانور رفتند و مثلاً ده تا تحریم شدیم، یکیاش به خاطر یک مسئله کوچکی بوده که آن یک دانه هم کوچک بوده، یعنی به خاطر اشتباه یک فرد بوده، واقعاً نهادی نبوده. همان یک دانه را تأمین میدهد، به همه میگوید: «همه تحریمها به خاطر مواضع انقلابی بوده که مثلاً فلان نهاد به خاطر فعالیت فلان نهاد بوده.» همه را [در قالب] مناقشه در مثال [جای میدهد]. همه بحث را میآورد روی مثال. طرف ده تا حرف زده، یک کلمه هم مثلاً در مورد حجاب، مثلاً یک چیزی گفته، در مورد «خورند این کاره». میآورد، قشنگ در تمام سخنرانی یک کلمه را پیدا میکند: «اشکنه بخوریم ملت! ملت ما ملت اشکنه است!» همه حرفها میرود رو هوا.
یا: «به جهنم که تحریممان میکنند!» بعد یکی از اساتید نامحترم و ناعزیز ما که من هیچ ارادتی به ایشان ندارم ولی خب محضرشان درس گرفتیم، دیدم بعد این ماجرا یک مقالهای نوشت. خیلی خودم را کنترل کردم؛ چون من احترام اساتید را با همه مسائل نگه میدارم. یک مقالهای نوشته بود همین یک جمله آقای صدیقی که همین هم تحریف شده بود، دست گرفته بودند: «به جهنم و فلان و اینها». بعد نوشته بود: «کلاً اصلاً ائمه جمعه از هیچی خبر ندارند، سر در نمیآورند، اینها سوار تاکسی نشدند.» [در] صفحه [بعد]: «به جهنم ما را تحریم کند.» مثال، رسیدن به کل. این دیگر خیلی جالب است. آنجا یک کُل را با یک مثال زدن است، اینجا یک مثال یک کُل درست کردن و یک کُل را زدن است. از اینور به آن میگویم: «دو». اینجا بهش تذکر میدهید که به جای توجه به مثال، نظر خود را اگر میتواند، دلایل آن را نقد کند.
یک منتقدی از دولت [میگوید]: «چی چی بوده، اِن.پی.تی را اِم.پی.تی نوشته.» تمام شد. اینها منتقدین دولتاند. فرق اِن.پی.تی و اِم.پی.تی را نمیدانم. در رسانه شما قبلاً گفتم. دیگر باید سعی کنیم جزئی و عینی و محسوس نشان بدهیم یک چیزی را. بحث، بحث بسیار مهمی است توی این کتاب اینستاگرام که الان یک دور رفت و برگشت، یک دور از نو دوره ساختیمش، کوبیدیم و به شدت درگیرشیم، برکات داشت. وقتی دوباره برگشت، یک کتاب دیگری شد کلاً. بحثی در مورد چی داشتیم؟ حاشیه رفتیم. در مورد همین جزئی بودن و محسوس بودن، یک سری نکات، سرفصلش یک لحظه تو ذهنم آمد، یادم رفت. یک سرفصلی را آنجا داشتیم تو کتاب، چه باید محسوس باشد، الان یادم [نیست].
شما چیزی را که میخواهید بزنید، هم برای اثبات، هم برای رد، قرآن این بحث مال کتاب قرآن [است]. میفرماید که مفهوم نشان نمیدهد، مصداق نشان میدهد. «إِن تُوَلُّوا وُجُوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ لٰكِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِاللهِ وَ فلان...» که حالا چند خط ادامه دارد. میگوید: «نیکو بودن و نیکوکاری به این نیست که صورتت را اینور و آنور کنی.» بحث سر قبله و اینها که جهتش عوض شد، دعوا شد که آقا تا حالا اینوری میخواندیم، یک دعوایی بود دیگر که آقا چی شد؟ با این چپ و راست شدن، عوض نمیشود چیزی که بودیم. دینمان به باد رفت، آنوری بودیم؟ نیکوکاری به اینور و آنور رو کردن نیست. نیکوکاری را توضیح بده دیگر! مفهوم بوده. میگوید: «نیکوکاری چیست؟» نه، «نیکوکاری کیست؟» نیکوکاری کسی است که ایمان به خدا دارد. شگرد رسانه قرآن این است: آدم نشان میدهد، مفهوم را.
یکی از خلأهای جدی کار علمی ما مخصوصاً تو فضای آخوندی، دوستان طلبه هم گفتم، ما طلبهها چون تو فضای منطق و اینها وارد میشویم، ذهنمان به سمت کلی و کبری میرود، انتزاعیاتمان قوی میشود. بعد برای مردم هم که میخواهیم حرف بزنیم، همان کلیهها و کبریها را میآییم بگوییم. مردم نیاز به برهان ندارند، نیاز به برهان دارند ها، ولی با برهان نباید با مردم حرف زد. با مردم باید با خطابه حرف زد. خطابه، نشان دادن مورد جزئی. نمونه کار رسانهای این است. نمونه را میآید نشان میدهد. یک جریان را میزند: «این آخوند این را گفته، ببین اینها نظرشان در مورد دخترهای ایرانی و هشت شعبی اینها چیست؟» بعد یک نفر را میزند، همه آخوندها خوردند. «اصلاحطلبها ایناند، اعتدالیها این، آمریکاییها آناند.» [به] جریان کار ندارم، یک نمونه نشان بده. «ببین اینجا چهکار کردند؟» نمونه ورزشگاه: «دختره آمد نشست بعد آمدند بردندش دوازده ساعت.» توی فضای مجازی تازگی [میگوید]: «دختر چقدر هزینه کردم، گریم کردم، رفتم نشستم توی استادیوم، ریش گذاشته و صورت و تیپ پسرانه و همهچی. اینها مأمور آوردند، من شک کردم، دوازده ساعت من را در بازداشتگاه نگه داشته بودند.»
نمونه چهار سال پیش: «تو همه اقوام اینها یک پیرزن مریضی بود که به خاطر اینکه دارو تحریم بود و به این نمیرسید، داشت میمرد.» چهار سال حالش خوب است! کلاً آن پیرزن [کجاست؟]. همیشه یک مورد جزئی نشان میدهند. مورد نشان میدهند، تو ذهن مردم جزئی میفهمد. قرآن هم همینجوری بحث میکند. نمیگوید «بِرّ چیست»، میگوید «بِرّ کیست». از مفهوم، [میرود] روی مصداق. قرآن با مصادیق نشان میدهد، با انبیا نشان [میدهد]، با فرعون در مورد استکبار میخواهد حرف بزند، فرعون نشان میدهد. ما میشویم کتاب در مورد استکبار مینویسیم. مستکبر را نشان بده، نه استکبار. آن بحث علمی است، اشکال ندارد. پایاننامه میخواهی بنویسی؟ بله، تو پایاننامه کسی قبول نمیکند فرعون ترسیم کنی. فضای آکادمیک اینجوری است. ولی تو فضای خطابه نه. با مردم میخواهی حرف بزنی.
من اشکالی بود که به خود آقای جلیلی گفتم. ایشان هم قبول کرد، گفت: «همین اشکال شما را آقا به من فرمودند.» گفتم شما سال نود و دو، حالا فضا و مسائل و اینها که مختلف بود و گیر زیاد بود، گفتم: «اشکال اصلی این بود: شما کلی با مردم [حرف میزدید]، جزئی باید حرف میزدید، جزئی، تکتک نشان میدادید.» البته الان ایشان خیلی قوی شده در این مسائل. تا چند سال است که کار کرده، تیم خوبی دور و برش است، هرچند که اگر باز هم بیاید، رأی نمیآورد قطعاً. ولی درخواست قبل انتخابات نود و شش بود؛ چون بار جمع کرده بود، نظر بپرسه که من بیایم یا نیایم. من گفتم: «لطفاً نیایید.» خواهش میکنم که شما [میگوید]. خیلی استقبال کرد و «روحانی حاجت اخلاقی». شخصیت فوقالعادهای است ایشان. انسان بسیار متواضع و سلیمالنفس و افتاده و مخلص و باتقوا از جهات مختلف.
بابا یک برگه میآورد تو مناظره نشان میدادی! خود شما یاد گرفتیم که با دروغ و حقه آنها نمیشود تکان [داد]. جزئیتر! دیگر ببین کار رسانه به این میگویند، «عملیات فریب» به این میگویند. کلید آورده، دارد تکان میدهد. «با این همهچی درست میشود.» کلید اتاق خوابشان مال کجا بوده؟ کدام قبرستانی بوده؟ کلید استخر فرح بوده؟ نمیدانم مال کجا بوده؟ «همهچی درست میشود.» نمونه باید نشان داد. مورد جزئی در کار رسانهای. بعد خورد [به] یک مورد: «این فرد، این گوشی، این جلسه، این کلاس، این آدم، این سخنرانی.» فلانها نظرشان بر این است: «به درد مردم نمیخورد.» ببین فلانی چی گفت؟ این کلمه را گفت؟ اینجوری گفت؟
و البته خب از آنورش، اگر آدم بخواهد شارلاتانبازی درآورد، میشود مغالطه دیگر؛ مغالطه «مناقشه در مثال» که از همه حرف طرف یک کلمهاش را درآورد، با همان یک کلمه بخواهی به جان طرف بیفتی، خب نامردی است واقعاً. خب، مدعای ما جنبه قیاسی و عقلی داشته باشد. یعنی ما با برهان و استدلال قیاسی مطلب را اثبات کردیم. در این صورت، بعد از ذکر مثال، رد آن مثال یا مثالها استقرایی دارد. پس اگر استقراء باشد، فرق میکند. این همین شد که اینجا استقرا [بود]. جامعه آماری دانشجوهای مهندسی که حاج آقا فلاناند. کی منظورت است؟ فلانی، فلانی، فلانی؟ نهاد فردوسی که اینها چیزند، چپاند؟ منظور از نهاد کیست؟ فلانی، فلانی، فلانی؟ من هم مثال خوبیها! مغالطه نیست، مگر طرف کلاً شش نفر آنجا دارد؟ اینجا بهش میگویند «تخصیص اکثر». اصطلاح علمیاش این است. «تخصیص اکثر» ادعایی میکند، بعد جامعه آماری این ادعا مثلاً هشتاد نفرند. بعضی از هشتاد نفر، شصت نفر این ادعایی که این بابا کرده را مصداقش نمیشوند. بعد تکتک شروع میکند میگوید: «نه، این منظورم نبود، آن منظورم نبود، آن منظورم نبود.» خب یعنی تو از هشتاد [نفر] در فلان مجموعه، تعداد قلیلی هم هستند که این کار را میکنند، نه اینکه بگویی فلان مجموعه اینطوریاند. بعد از هشتاد نفر، شصت نفر.
ماجرای بورسیه، پولهای کثیف در انتخابات. یک وزیری میآید ادعا میکند پول کثیف [است]. مجلس میگوید: «نه، منظورم این بود که حواسمان باشد یک وقت پول [کثیف] نیاید.» بورسیهها چهار هزار نفر [را] متهم میکنند. مشکل پیش آمد که آقا فرمودند: «حقالناس بزرگی بود.» حالیشان نمیشود، حقالناس اینها حالیشان نمیشود. حاضرم حالا که روزه نیستم، حاضرم سر ظهر ماه رمضان با زبان روزه قسم جلاله بخورم. والله قسم اینها مواد روز [است]. روشن است. داگ! دروغ میگوید. چشم ملت نگاه میکند، دروغ میگوید. تو دیروز یک حرفی زدهای، امروز یک چیز دیگر میگوید. به وضوح، با وقاحت تمام، یک سر سوزن احساس شرم نمیکند. خودش پیش خودش [سؤال میکند]: «سلام و صلوات و خطابه اینها که نباید گول بخوریم.» یک سر آدم باور داشته باشد، خودش از حرف خودش پیش خودش لااقل خجالت میکشد. به درگاه ملت عذرخواهی میکنم بابت بحث تهدید جمعیت. جلسه توضیح دادم مسئولیت متوجه ایشان نبوده؛ چون از اول مخالف بوده، بعضی آقایان فشار آورده بودند و اینها.
تهرانی در کتاب «رساله نکاحیه»اش همین ماجرا را نقل کرده. سال هفتاد و پنج از دنیا رفته. واقعه مال سال هفتاد و سه، هفتاد و دو اینها بوده که ایشان میگوید: «من خبر دارم تو بیت فلانی برای من نقل کرد که آقای فلانی آمد پیش آقا، آقا گفتند که بحث کاهش جمعیت توطئه است.» گفت: «ما چارهای نداریم، این آمار، این ادله، فلان اینها.» آقا سکوت کردند. «اشتباه کردیم، عذرخواهی میکنیم.» اعتقادی به چی داشته باشد؟ «بپذیر تا یک حدیاش را.» فیلم، سایت، دوربین به این نشان میدهم. گفتی: «یک.» من گفتم: «اگه اونطوری بشه، اینطوری چهکار بکنیم باهاشون؟»
مغالطه بعدی. خب، من چون حیفم میآید، یک مغالطه «تخصیص» هم داریم. این هم خوب است. بهانه هم داریم، خوب است. ولی دیگر وقتمان اجازه نمیدهد. پس آن هم تو استقرا گفتم که اگر یک چیزی استقرا [باشد]، بعد رفت تکتک کشف کرد، آنجا میشود باهاش مناقشه، چی بود؟ «مناقشه در مثال» کرد و استدلال طرف هم رد میشود، حرف طرف رد میشود. اگر رسیدیم، قبلش هم میگویم که احتمالاً نمیرسیم.
«مغالطه سؤال مرکب». این خیلی مهم است و خیلی حرفهای است. «سؤال مرکب» وقتی در مورد این صحبت کردم تو همین پردیس اندیشه، ولی توضیح ندادم. «سؤال مرکب»... مرکب برنامهها استفاده کن. سؤال مرکب. سؤال مرکب چیست؟ از آن مغالطههای خورندی است که از زیر مغالطه در رفتن هم خیلی آدم حرفهای میخواهد. خودم را ازش تعبیر میکردم به «جمع مسائل در مسئله واحد». سؤال مرکب در مقابل سؤال ساده یا سؤال واحد مطرح [است]. «این کتاب را خوندهای تا حالا؟ این کلیپ را دیدهای؟» این سؤال ساده است.
سؤال مرکب چه شکلی میشود؟ «آقای قاسمزاده، چرا تو اینقدر بدت میآید برای اینکه بقیه فیلم را ببینند؟» «ناراحتی تحریمها برداشته شده؟» «کاسب تحریم ناراحتی؟» سؤال مرکب یعنی تویش یک ادعا نهفته است، ولی چون قیافهاش قیافه سؤال است، دیگر آن جنبه خبریاش دیده نمیشود، بیشتر جنبه انشاییاش دیده میشود. ادعا کرده: «خوابت میآید؟» «مخالفی؟» «مخالف نیستم.» حساس! فضا، جو برمیگردد. دیگر [میگوید]: «موافق مناند.» یکهو یک فضای [دیگری] برمیگردانم. جو روانی جلسه سنگین میشود، میافتد و نمیتواند اثبات بکند قشنگ که من مخالف نیستم و تمام شد. بازی مافیا از این کارها زیاد میکنند دیگر. بازی مافیا خوراک است خداییش. یعنی بنشین اینجا یک بار مافیا بازی کنیم با هم تحلیل کنیم رسانه را که رسانه چیست و کار رسانهای چیست. سریع معلوم میشود چهکاره است، کیست، چیست، بند را آب میدهد.
سؤال مرکب خیلی چیز ویژهای [است]. «کتاب خوندی؟» یا میگوید «آره» یا میگوید «نه». این میشود یک سؤال واحد و ساده. اما اگر پیشاپیش پاسخ آن سؤال را منفی فرض کنیم و سؤال دومی بهش [اضافه کنیم]: «چرا هنوز این کتاب را نخواندهای؟» در واقع با یک پیشداوری سؤال کردیم. به عبارت دیگر، دو سؤال را در یک سؤال گنجاندهایم. جنبه مغالطه سؤال مرکب این است که چنین سؤالاتی در واقع مستلزم یک استدلال ضمنی است. البته من گفتم هر مغالطهای که گفتیم، یک استفادههایی به حقی هم میتواند داشته باشد. چند بار تو این بحث اشاره [کردم].
«مغالطه به مثل» خیلی خوب است وقتی کسی خودش کارش این است. حالا: «چرا شما روحانیون با شادی مردم مخالفید؟» یکی [از] رفقایمان، ماجرای تایلند که میخواستیم فیلم سینماییاش را بسازیم، حالا فعلاً خبری نیست از ماجرا. یکی از صحنههایش این است: وارد هواپیما [میشوی]، یعنی واقعی هم هست و قرار بود تو فیلم بیاید. هواپیما که میشود پاتایا، بغلش نشسته صندلی هواپیما. برمیگردد که: «چرا شما با فضولی میکنی تو زندگی مردم؟ مردم خوشحال باشند، شارژ! مشکلت چیست عزیزم؟ با کیست؟ با چیست؟» میگوید که: «آقا ما میگوییم که آدم باید دلش پاک باشد، با همه خوب باشد، به کار کسی کار نداشته باشد. خیلی بدم میآید شما اینطوری [هستید].» «چرا شما اینطوری؟» «تو گفتی که باید آدم دلش پاک بشود، با همه خوب نیستی مردک؟» مردک! خلاصه گاهی سؤال مرکب یک پاتکی برای طرف [است]. یعنی همان ادعا را دیگر حرفهایگری میخواهد. توی این مصاحبههای مطبوعاتی اصلاً اصل ماجرا سؤال مرکب پرسیدن است.
اصل ماجرا: آقای احمدینژاد خیلی وارد بود تو این بحث. بهش میگفتند که هولوکاستی که طرف آن چی چی بود اسمش، نه آن یکی مرد مسنتره. او میگوید که من اقوام خودم را توی هولوکاست از دست دادم، تو چطور هولوکاست را انکار میکنی؟ گفت: «من یک معلمم، فقط دو تا سؤال کردم. چرا شما اینقدر ناراحت شدید بابت این دو تا سؤال؟ به کجاتان برخورد این دو تا سؤال؟ تحقیق کنم مشکل چیست؟» عصبانی میشود. اینها مدل احمدینژاد تو فضای سیاست: سؤال با سؤال جواب میدهد، سؤال مرکب میپرسند، سؤال مرکب جواب میدهد. خیلی عالی است، خیلی. تو مسیر حق اگر استفاده بشود.
سؤال مرکب بیندازی سر کلاس و اینها، خیلی پیش میآید دیگر برای ماها. تو یک فضایی جلو جمع یکهو یک سؤال مرکب میآید: «چرا امام زمان وقتی ظهور میکند اول گردن شماها را میزنند؟» «نتوانستیم امثال شما را آدم کنیم.» جواب بود ولی سؤال مرکبش میشود. ایثار مرکب در جوابش [میگوید]: «فضای دیالوگ باشد دیگر.» وقتی برگه میآید، دیگر نمیشود به طرف سؤال آنلاین بزنید رو هوا. دیگر ذهن قوی میخواهد دیگر. و البته گفتم اصل ماجرا این است که من خدا الهام کند به آدم.
جشن عروسی رفتیم توی فیروزکوه. برایتان گفتم فیروزکوه. یکی از رفقا دعوت کرد و بعد گفت: «آقا، مجلس را میخواهم تو اداره کنی.» ما خلاصه، تلویزیون [بودند]؛ چون برادر خودش مجری تلویزیون بود، معروف هم هستند. یک کم اشاره کنم، میدانی کیست. باجناق بابای داماد، یعنی شوهرخاله داماد، آخوند بود. یک آخوند سر به زیر، مظلوم، ساکت. این را با ما که روی استیج بودیم، کلی کلکل کردند. هرچه میگفتند یکی میخوردند دیگر. گفتند بعد رسماً گفتند: «ما به این نتیجه رسیدیم شوخی کنیم، خیلی نباید بحث کنیم، روی این بنده خدا خالی کنند.» منم تو دلم [گفتم]: «مدافع حرم بودیم.»
این هم میکروفون را گرفت. این مجریه برگشت گفتش که: «من میخواهم برای شما ملت اثبات کنم، شمایی که با خودتان میگویید که این روحانیت بخیل است، دست تو جیب نمیکند، به کسی پول نمیدهد، من میخواهم الان جلو چشم شما از این شیخ یک عیدی درست حسابی بگیرم تا این فرضیه غلط از بین برود. ببینید که روحانیت سخاوتمند [است]، دست تو جیب [است].» من گفتم: «هیچی، الان شیخم دست تراول در میآورد. بازی که درآورده، تکمیل میشود دیگر.» خودم خود را میخوردم. بالا آمد که بیاید پیش این حاج آقا، دست میگیرد. حاج آقا [میگوید]: «من خدمتتان هستم، عیدی را بدین.» تا میکروفون را گرفت، گفت: «کارتخوان داری؟» پرواز! خودم نمیدانم جبرئیل به زبانم [میاندازد]. بزنگاه. یک حرفی میاندازند، جواب بدهی نابودی. یکهو یک کلمه به زبان آدم میآید، کلاً ورق برمیگردد. در این سؤال مرکب به نظرم خود سؤال تولید میکند، طراحی میکند که چی بپرسد؟ کلمه جواب بدهد؟ بله یا خیر؟
«آیا شما با آزادی زنان مخالفید؟» «بستگی ندارد، حاج آقا؟» بله یا خیر؟ جبرئیلتان را فعال کنید. فضا تو جلسه گر گرفته نسبت به رقص و نمیدانم چی و چی و چی. «حاج آقا، شما با شادی مخالفید؟» شما بگویی بله، فضا را ساخته. حالا با مغالطه، غیر مغالطه. این دیگر یک تک جمله یک چیزی میخواهد دیگر اینجا. این برهان خواهر مادر همین است دیگر. ننه خودت بود، حاضر بودی؟ سؤال مرکب است دیگر. این خواهر مادر، ننه خودت هم بود، خوب بود؟ یکی از مصیبتها همین است که ما را تو این دام میاندازند. خیلی از این عزیزانی که تو این مصاحبهها گاف [دادند] سر همین [است]. طرف سؤال مرکب پرسیده، این هم جواب داده و چیز میشود، اصلاً خودش هم نمیداند، میگوید: «به خدا من این را نگفتم!» مرکب پرسیده. این گرفته از زبان این، هنری است تو رسانهها. اصل کار رسانهای که حرف تو بتوانی از جبهه رقیب بکشی بیرون، هم آقا تو این کار خیلی واردند و خیلی از این ترفند، ترفند درست، البته استفاده میکنند.
فلان شخص گفته که من صهیونیست گفته: «من به احترام ایرانیها بابت موشک فلان...» از اینها دو تا آقا میگیرد، پیدا میکند. حرفت را از زبان دشمن بتوانی بگیری، خیلی عالی است. اصلاً اصل کار تو رسانه این است. حرفهایاند. یعنی از زبان [ضد انقلاب] یا آخوند. اصلاً نمیرود سراغ ضد انقلاب. از زبان مراجع، علما، فعال فرهنگی، پاسدار، مدافع حرم، خانواده شهدا میخواهد بیاید برجام اعلام کند. بچه شهید هستهای را تو بغلش گرفته. ترفند رسانه این است دیگر. تبریک میگویند. «شما بیشتر دغدغه داری تا آن زن شهید.» آن وایستاده دارد کف دلواپسی. دعوت کردن. آمدیم. سؤال مرکب جا افتاد. وقتش را بیشتر کنیم؟
«آیا از تنبلی خود دست برداشتهای؟» «کسانی را که بهشان نیرنگ زدی چطور راضی میکنی؟» «حاج آقا، به شب اول قبرم فکر میکنی؟» تا اعماق. بله، هیچ کدام! سؤال خالیه، فقط جواب نمیخواهد. سؤال یک جوری طراحی شده، خود سؤال بس است. میگوید که مثلاً برای رفع تنبلیات میخواهی چهکار کنی؟ خواهر مادر است دیگر، برمیگردد رو طرف. اینجا در واقع دو تا سؤال بوده. یعنی: «آیا قبلاً تنبل بودهای؟» «اگر تنبل بودهای، آیا از تنبلی خود دست برداشتهای؟»
«آیا شما هنوز هم با فلان چیز مشکل دارید؟» باهنر، با حضور بانوان چی چی چی. «شما هم جزو کسانی بودی که بچه دبیرستانی یزد رفته بودیم، گفت که شما جزو کسانی بودی که اسمت را من دیدم، جزو کسانی بودی که گفتی لباس بشود؟» «آقا، من نبودم!» یک ادعایی تویش است: «فلان جا که زدند که اینجور و آنطور درست است.» بعد: «چرا لباس بشود؟» دو تا سؤال را یکی میکند. هر کدامش هم یک جواب مفصل میخواهد. بعد میگوید: «بله یا خیر؟» این هم از این که اینجا این پاسخ که عذرخواهی میکنم، اعتراف ضمنی به اینکه شخص قبلاً عدهای را فریب داده [است]. میگوید: «آقا، شما چطوری میخواهی راضی [کنی؟] عذرخواهی میکنم ازش.» رادار ساده دلی باشی، جوابش این است. ولی نمیفهمد چه بازی سرش درآورده است. با سؤال فلانی، آقای دکتر فلانی: «کسانی را که از کسانی که فریبشان دادهام، عذرخواهی میکنم.» چرخ قشنگ است. سؤال طرف را تأیید کرد دیگر، دو تا سؤالش را تأیید کرد. قسم آیه به خدا، به پیر. «به خدا نگفتم، من کی گفتم؟ کار خودش است.» یا مثلاً اگر بگوید که قبلاً هنوز هم تنبلی، «آیا تنبلی خود دست برداشتهای؟» میگوید که این جواب نهش چی میشود؟ اگر بگوید «هیچی.» «کسانی را که بهشان نیرنگ زدی چطور راضی میکنی؟» به این معناست که عدهای را فریب دادهاند و راضی کردن برای من مهم نیست. پس همواره پاسخ به سؤال مرکب، اعتراف به پیشفرض ضمنی سؤال است.
تنها راه جلوگیری از مغالطه سؤال مرکب این است که پاسخ به آن سؤال را به سؤالات جزئی تقسیم کنیم. سریع بنشین تو ذهنمان تحلیل کنیم چند تا سؤال است، چه سؤالهایی است، شروع کنیم تکتک به سؤال جواب دادن. این یک راه منطقی عادی است، ولی تو فضای رسانه باشد که باید حرفهای زد دیگر. آمده مثلاً طرف فرض کنم که ریپلای کرده توییت شما را و یک سؤال مرکب پرسیده، [باید] جواب [دهید] بدی و کوتاه و مختصر و موجه. این هم از این.
اما نحوه ترکیب دو سؤال طوری که پاسخ واحدی میطلبد، معمولاً شخص پاسخگو از این ترکیب غفلت میکند و به یک پاسخ، با یک پاسخ به دو سؤال جواب میدهد. مثالی که در کتابهای مغالطه برای این نوع از سؤال ذکر میشود این است: مثلاً والدین به کودکشون میگویند: «آیا میخواهی بچه خوبی باشی و کمتر شیرینی بخوری؟» سؤال مرکب در ذات والدین یک مقداری از این نهفته است. مثالهای جدیتر این نوع سؤال که غالباً پاسخ مثبت یا منفی میطلبد در سوژههای گوناگون: «آیا شما با افزایش کمیت و میزان تولید و کاهش کیفیت موافقید؟» «چرا در این کارخانه امکانات بهداشتی دفاعی وجود ندارد؟» «چرا روحانیت به درد مردم فکر نمیکند؟» یکیاش: «چرا هرکی که مثلاً...» نمونه سؤال خوب زیاد است. توی اقرار گرفتن هم خیلی کمک میکند. «باقیمانده اجناس و پولهای سرقتی را کجا مخفی کردی؟» سؤال مرکب میشود. یک چیزهایی پیدا کرد، طرف یک اقرار [ی] میشود گرفت، یک جاهایی یک چیزهایی لو میدهد.
«آقای وزیر، لطفاً بفرمایید چرا کشور شما هنوز با ورود توریست و جهانگرد مخالفت میکند و بودجه برای گسترش صنعت توریسم اختصاص نمیدهد؟» چهار تا سؤال بود.
توجه در آخر به این نکته. حالا توضیحاتی نکاتی دارد اینجا که دیگر من دارم رد میکنم. فقط نکته آخر: برخی متفکران اعتقاد دارند که همه سؤالها، سؤالهای مرکباند. یعنی سؤال ساده و واحد اصلاً وجود ندارد. هر سؤالی، به تعبیر دیگر، تو هر سؤال چند پیشفرض وجود دارد که پاسخ به آنها تأیید آن پیشفرض هم هست. مثلاً در سؤال «آیا این کتاب را خواندهای؟» که به عنوان یک سؤال ساده گفتیم، سؤال ساده است دیگر. اینجا هم در واقع سؤال ساده نیست. این [سؤال] پیشفرض [های زیر را] تصور کرده که تو سواد داری، تو این کتاب را دیده بودی، این کتاب در اختیار تو بوده، این کتاب برای شما مفید است، احتمال خواندنش از سوی شما وجود دارد. همه اینها پیشفرضها بوده که سؤال پرسید. «چی شد؟ با خودت فکر کردی که من باید این را بخوانم؟ چطور به تو گیر ندادم؟»
با قبول دیدگاه متفکران که میگویند: «هر سؤال دارای پیشفرضهایی است که پاسخ به آن سؤال، تأیید پیشفرض است.» باید در تعریف مغالطه سؤال مرکب بگوییم: «مغالطهای که سؤال مطرح شده در آن مبتنی بر پیشفرضهایی است که مخاطب آنها را قبول ندارد.» پس همه سؤالها درش پیشفرضی هست. کی میشود مغالطه سؤال مرکب؟ وقتی پیشفرضی باشد که میخواهم از زبانت بیرون بکشم و تو قبول نداری.
«سؤال مرکب». بیست جلسه مغالطات ما تمام شد. اگر خدا توفیق بدهد، انشاءالله از ترم بعد، اگر حیاتی باشد، زنده باشیم، از دانشگاه بیرونمان نکنند، وسط مسئله دیگر، همان موضوعی که دوستان هم استقبال کردند، «رسانه در نهج البلاغه» -ترفند علیاصغر خندان دانشگاه تهران تدریس میشود این کتاب رشته فلسفه- ما دو دور تقریباً کتاب درست [کردیم]. عرض کنم که یک دور کامل کامل، یک دور هم بخش عمدهاش. عرض کنم که انشاءالله اگر دوستان موافق باشند برای دوره بعدی همین بحث «رسانه در نهج البلاغه» را و شگردها، ترفندها، مهارتهای رسانهای در کلام امیرالمؤمنین را به حسب مخاطب، به حسب کلام، پیام چه شکلی باید تولید کرد، برای چه کسی تولید کرد، کی گفت، چطور گفت، به کی گفت. همان سؤالهای اصلی پنج تا سؤال اصلی رسانه را بیاییم روی [آنها بحث کنیم]. ما بحث جزئی و محسوس کنیم، تو کلیها بمانیم. نهج البلاغه، این جمله امیرالمؤمنین چیست؟ خطبهها مخصوصاً مخاطب کی بوده؟ با این مخاطب از [او] چه شکلی دارند حرف میزنند؟ چرا در این کلمه را میگویند؟ چه اتفاقی بیفتد؟ این بحثها به نظرم بحث خوبی باشد انشاءالله برای دوره بعدی واردش بشویم. از دوستان هم عذرخواهی میکنیم اگر شوخی کردیم، حرفی زدیم، بد حرف زدیم، خوب حرف نزدیم، وقتتان را گرفتیم، مشکلی پیش آمد و هرچه که بود، حلالمون کنید. انشاءالله که همه موفق باشند. و صلی الله علی سیدنا محمد.
در حال بارگذاری نظرات...