روایت امام باقر علیه السلام
کبر رداء خداست.
روایت امام صادق علیه السلام
وادی تکبر در جهنم
انواع عبادت
عبادت جهنم برای خدا!!
اسماء جلالیه خداوند
وادی سقر
در خواست تنفس جهنم از خدا
برون دادهای تفکر در وجود انسان چیست؟!
رذائلی که از تکبر نشات میگیرد؟!
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
**بسم الله الرحمن الرحیم**
عن ابیجعفر علیهالسلام قال: «الکبرُ رداءُ اللهِ والمتکبرُ ینازع اللهَ ردائه.»
امام باقر علیهالسلام فرمودند که کبر ردای خداست و متکبر با ردای خدا تنازع دارد که این را قبلاً - مضمون این روایت را - بحث کردیم.
روایت بعد از امام صادق علیهالسلام:
عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: «ان فی جهنم لوادین للمتکبرین.»
فرمود: در جهنم وادیای است برای متکبرین. تعبیر "وادی" هم تعبیر جالبی است و در آن کتاب هم قشنگ از این تعبیر استفاده شده. وادی حقالناس، کأنه همینطور است. واقعاً فضاهای متفاوتی است در جهنم؛ هر کدام اقتضائات خودش را دارد و جلوهگریهای خودش را دارد. واقعاً یک جایی را میشود به عنوان وادی حقالناس نامید. خود کلمه "وادی" هم کلمهای است که در روایات اشاره شده و فضایی را به عنوان وادی تکبر و همینطور وادیهای دیگری: عرصههایی که آنجا جلوهگریهایی است و اقتضائات.
همانجور که قبلاً عرض شد، مثلاً توییتر یک بستری است، یک اقتضائاتی دارد. شما یک جلوهای در توییتر دارید، یک جلوه در اینستا دارید، یک جلوهای در تلگرام دارید، یک جلوهای در یک اکانت. یک نفر صاحب این اکانتها است، ولی آن نحوه بروزی که در مثلاً توییتر دارد، با آن نحوه بروزی که در اینستاگرام دارد، فرق میکند. همه عالم همینطور است و همهاش تجلیات خدای سبحان است. بهشت همینطور است و همهاش جلوهگریهای مختلف اسماء جمالیه خدای سبحان است. جهنم همینطور است و همهاش جلوهگریهای اسماء جلالیه خدای سبحان است.
یک جایی حقگیری و حسابرسی خدای متعال بروز پیدا میکند. حالا خود قیامت هم ظرف تجلیات مختلف است. جهنم هم همینطور. یک جایی موقف حساب است، یک جایی موقف حشر است، یک جایی موقف کتاب است، یک جایی موقف صراط است، یک جایی موقف شفاعت است، یک جایی موقف میزان. تفاوت دارند با همدیگر. در این حال، همهاش حقیقتاً و معنواً یکی است؛ بروزها و جلوههای مختلفی از یک حقیقت انسانی که به جهنم گرفتار آمده است.
حفظنا الله و ایاکم.
این بدیهایی دارد. این بدیها هر جایی به نحوی جلوهای میکند؛ به حسب آن جلوه، بیچارهگیهایی برایش بروز پیدا میکند: محرومیتها و فقدان و تاریکیها و دوریها و غضبهایی از جانب خدای سبحان برایش بروز پیدا میکند. یکی از اینها تکبر است، وادی متکبرین و تکبر که محرومیت دیگری برای او بروز پیدا میکند؛ غضب دیگری از جانب خدای سبحان برایش بروز پیدا میکند و همینطور. این میشود وادی متکبرین که حالا اینجا تعابیر در مورد وادی متکبرین، تعابیر عجیبی است.
یقال له سقر. به وادی متکبرین سقر گفته میشود. «شکت الی الله عزوجل شدتها.» که خودش از شدت حرارت خودش به خدای سبحان شکایت دارد. اینها لبریز از لطافت و معارف است؛ لبریز از لطافت و معارف. همه موجودات عالم شعور و درک دارند. همه موجودات عالم بندگی دارند. همه موجودات عالم خدای سبحان را عاشقانه میپرستند، نه کاسبانه. سه نوع عبادت داریم: عبادت تجار، عبادت احرار. آنجوری که کاسبها عبادت میکنند: یک چیز میدهند که یک چیز بگیرند. عبادت احرار وجود: که بردهها عبادت میکنند؛ یک کار میکنند که کتک نخورند. و یکی هم عبادت اثر عشق و حب، عبادت محبین که اینجا عشقش است، اثر تعلقش است، اثر دلدادگی و وابستگیش است که عبادت میکند. همه عالم خدای متعال را این شکلی عبادت میکند؛ نه عبادت تجار و عبادت احرار. انسان است که اگر عبادت بکند - که صدی نود عبادت نمیکنند - آن ده درصد هم که عبادت بکنند، نودشان دوباره عبادت تجار و احرار و اینهاست.
همه هستی خدا را عاشقانه عبادت میکنند. جهنم هم خدا را عبادت میکند. جهنم هم خدا را عاشقانه عبادت میکند. جهنم هم عاشق خداست. جهنم هم عاشقانه میسوزاند. چون جهنم جلوه اسماء جلالیه خدای سبحان است. اسماء جلالیه میسوزاند. جهنم نیست که میسوزاند؛ جهنم آینهای است برای اسماء جلالیه خدای سبحان.
به خدای سبحانم که این همه گفت و گفت و گفت که خودت را در معرض اسمای جلالیه من نده، در آن ساحت قرار نگیر. این همه تذکر، این همه پیغمبر، این همه کتاب، این همه زحمت، این همه متصلاً به ما گفت و گفت و گفت؛ نفهمیدیم. خودمان را در معرض اسم جلال قرار دادیم. مثل اینکه به این بچه بگویند بابا دست به آتیش نزن. این آتیش اینجاست، دستگاه این سیم برق. دست به سیم برق نزن. سیم برق هست، وجودش ضروری است. ضرورت وجودشم به این است که همین شکلی باشد. این اثر الکتریکی از آن مترتب بشود. نمیتوانم که به خاطر اینکه تو دست میزنی، اثر الکتریکی را از او بگیرم. نوسانات او را منقطع کنم. آثار او را قطع بکنم، از فازونول اثر بگیرم. من به تو تذکر میدهم، مانع هم میگذارم تا جایی که بتوانم سر راه که تو دست نزنی. به تو هم تذکر میدهم، ولی وقتی رفتی و همه موانع را طی کردی و گوش نکردی و دست دادی، خب برق میگیردت. اینجا هم عین عصمت است. این اثرگذاری عین عصمت. جهنم هم معصومه. اثرگذاریاش هم عین عصمت است.
خب حالا چطور معنا پیدا میکند که از شدت حرارتش به خدای سبحان شکایت کند؟ کأنهو از شدت تجلیگری اسم جلال شکایت. به این نحو شکایت هم نه یعنی اعتراض، یعنی شاید خودش به نحوی - حالا بر اساس آن ادراکی که دارد - در تعجب از اینکه چطور من ظرفیت بروز این سطح بالا از بروز اسم جلالیه خدای سبحان شدم. از این تعجب میکنم که چرا من این همه مظهریتم در اسم جلال بالاست. کأنهو میخواهد کمتر اسم جلال را بروز بدهد. بحث دارد و جای بررسی و دقت و تأمل و مطالعه و مباحثه خیلی بیشتر. کأنهو دارد تکویناً سوال میکند که من چرا باید اینقدر مظهریتم در اسم جلال زیاد باشد؟ سقر، وادی سقر، از خدای سبحان کأنه دارد این شکلی سوال میکند. چون «یسئله من فی السماوات و الارض». همه موجودات عالم دائماً در حال سوال از خدای متعال هستند. سوال به معنای گدایی، درخواست که حالا این سوال که علمی هم که گفته میشود، سوال هم درخواست فهم است دیگر. سوال میکند، درخواست فهم هم میکنی. شکایتش به این معناست.
«وسئله عزوجل أن یأذن له أن یتنفس.» از خدا درخواست میکند این وادی سقر که خدای سبحان به او اجازه بدهد تنفس کند. کأنه یک کمی هم درخواست میکند یه تنفسی، یک کمی هم من یک بهرهایم از اسم جمال داشته باشم. تنفس او به این معناست. با دقت بیشتری تحمل کرد. اهل بیت با زبان ساده معارف را فرمودند. به قول حضرت امام - رحمت الله علیه - اگر مخاطب ملاصدرا بودند اهل بیت، کلاً یه جور دیگه حرف میزدند. چون عموم بودند این شکلی گفتند با زبان تمثیل و تنزل مطلب که یه چیزی را بتوانیم انتقال بدهیم. وگرنه مسئله خیلی فراتر از اینهاست. خیلی داغش بود و میخواست تنفس کند و اینها. اینها خیلی بیان سادهای است از آن حقیقت جهنم. گرمش بود، میخواست تنفس کند. وادی سقر همینه؛ از شدت حرارت که این اسم جلال، شدت مظهریت اسم جلال میخواست یک کمی یک اسم جمالی هم بر او بتابد. یک بهرهای هم در مظهریت اسم جمال داشته باشد. یک کمی تنزل بکند از این همه جلال. درخواست تنفس کرد. «فتنفس.» یک نفسی کشید. نفس آن حرارت درونی را بیرون دادن. یک کمی بتواند بیرون بدهد حرارتش را. یک کم از جلال خودش داد بیرون که سهمش از جلال کم بشود. این شد تنفس جهنم و وادی سقر.
«فأحرق جهنم.» این مقدار جلالی که داد بیرون که از جلالش کم بشود، با آن مقدار جلالی که داد بیرون، کل جهنم را سوزاند! سبحان الله! با مقدار جلالی که داد دیگر همه جهنم شعلهور شد از این اسماء جلالیه خدای سبحان. ببینید آن وادی سقر چیست که یک تنفس او از جلالی که او از خودش بروز داد، شد همه جهنم! خب این را میشود فهمید. چون تکبر هم همین شکلی است. تکبر یک بروندادش میشود تمسخر. یک بروندادش میشود غیبت. یک بروندادش میشود حسادت. همه این صفات کثیف و رذلی که از انسان بروز پیدا میکند، یک تنفس تکبر است. چه دینیه و چه معارفیه و چه غوغایی! جهنمیه. پناه میبریم بر خدا. همانجور که تکبر یک تنفس کرد، یعنی ریخت بیرون، بروز داد، شد حسادت، شد تمسخر، شد غیبت، شد تجسس، شد حقالناس و شد این همه رذائلی که ما تو این عالم میبینیم و گناهانی که میبینیم که همه بر بروز تکبر است. آنجا هم همه اینها، همه جهنم شعلهور از وادی سقر که آن وادی سقر وادی متکبرین، وادی خلاصه حسابرسی و جزای متکبرین، جلوهگری اسماء جلالیه خدای سبحان در مقابل متکبرین که آن اسماء جلالی که آنجا بروز پیدا میکند، یک تنفسش میشود بقیه جهنم و اسمای جلالیه که جاهای دیگر بروز پیدا میکند. یعنی وادی حقالناس، با آن سختیهایی که حالا توصیف فوقالعادهای که تو آن کتاب بود، این یک تنفس وادی سقر است که شده وادی حقالناس. یک تنفس وادی سقر است که شده وادی حقالناس.
به خدای متعال پناه میبریم از تکبر، خودبرتربینی، خودحقبینی، از اعتماد به نفس بالا و کاذب و دروغ. خدا انشاءالله به آبروی اولیای این ماه - ماه ولادت و ماه رحلت و شهادتشان بود - خصوصاً آقا و مولامون حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام که ایام شهادتشان را در پیش داریم، انشاءالله دست ما را بگیرد و به حق رنجی که موسی بن جعفر در زندان دیدند، انشاءالله خدای متعال ما را هم از این زندان نفس و از زندان رذائل نجات بدهد. انشاءالله.
**و الحمدلله رب العالمین.**
در حال بارگذاری نظرات...