محبوبترین و نزدیکترین افراد به پیامبر اکرم در قیامت
پیامبر چه کسی را دوست دارد؟
بندگی، عامل محبوبیت انسان
اهتمام به خالی شدن از غیر خدا و پُر شدن از کمالات الهی
حُسن خلق و تواضع، از ویژگیهای اصلی پیامبر
ارتباط متقابل حُسن خلق و تواضع
رهآوردهای بندگی؟
مستکبرین، دورترین افراد از پیامبر اکرم
"صلصالون" چه کسانی هستند؟
تکبر چیست؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. جعفر بن محمد علیهم السلام عن ابیه عن آبائه علیهم السلام قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «ان احبکم الیه و عقربکم منی یوم القیامة مجلسا احسنکم خلق و اشدکم تواضع و ان ابعدکم من یوم القیامة از سرسا و هم المستکبرون».
امام صادق علیه السلام از امام باقر و از آباءشان حدیث سلسلهالذهب را نقل کردند که پیامبر اکرم فرمودند: «محبوبترین شما برای من و نزدیکترین شما به من از جهت مجلس در روز قیامت کسی است که از همه شما خلقش زیباتر باشد و تواضعش شدیدتر باشد». محبوب بودن و نزدیک بودن به پیغمبر اکرم... خوب، پیغمبر چه کسی را دوست دارد؟ طبعاً در قلب نازنین رسول ختمی، چیزی جز خدا نیست، محبت به غیر خدا نیست؛ و محبت مظاهر خدا، جلوههای خدا... قرب به پیامبر اکرم هم به واسطه شباهت به پیغمبر اکرم است.
آن چیزی که انسان را محبوب میکند، بندگی است. به میزانی که انسان بنده باشد، از غیر خدا خالی میشود؛ و به میزانی هم که از غیر خدا خالی شود، از کمالات الهی پر میشود. چیزی که انسان را محبوب میکند، همین از خود درآمدن و خود نبودن، بنده بودن و خدایی بودن است؛ که پیغمبر اکرم خودشان کاملاً همینطور بودند. ذات مقدسشان سراسر برای همین ویژگی خودشان بود؛ ویژگیهای اصلی که در خودشان بود که حسن خلق و تواضع بود. بیش از همه چیز باعث میشود که انسان به پیغمبر اکرم نزدیک شود. دستور ما هم این است. مرتبط هم هست با همدیگر، حسن خلق و تواضع.
ما جاهایی کجخلقی داریم، خودمان را صاحب امتیاز، ویژگی و فضیلتی قائلیم؛ ولی اگر خودمان را پایین دیدیم و پایینتر دیدیم، به خودمان حق نمیدهیم که بخواهیم کجخلقی داشته باشیم. وقتی بالاتر میبینیم، به خودمان اجازه میدهیم برخورد دیگری داشته باشیم. عمدتاً هم در منزل این قضیه رخ میدهد با فرزندانمان و همسرمان؛ خصوصاً که عمده تکبر اینجاست، عمده سوءخلق هم اینجاست. کمکمون میکنه خودمون رو از بچههامون بالاتر میدونیم، هیچوقت از بچههامون عذرخواهی نمیکنیم. چقدر از بچههامون انتقال شنوی نداریم. هیچوقت از بچههامون مشورت نمیگیریم. رسماً به ما گفتن هفت سال سوم سن مشورتگیری بچههاست. همیشه تو هفت سال دوم، حتی تو هفت سال اول… تو هفت سال دوم. هفت سال دومشم بعد تو سرشون زدیم، هیچی حالشون نمیشه. هفت سال اول که اونا باید رئیس باشند باز تکبر او نمیذاره. هفت سال دومم که باید تربیت بکنیم، متکبرانه تربیت میکنیم. هفت سال سومم که باید مشورت بگیریم، باز تکبر... بچه پانزده ساله! خودش مشورت بگیره! کجای دنیا سراغ دارید؟ از بچه سی ساله، چهل سالهش مشورت نمیگیره.
چقدر ما آدما بیخودیم واقعاً! هرچی آدم فکر میکنه بیشتر پی میبره که ما چقدر بیخودیم. چقدر خدا با ما تا میکنه. هیچیمون صادق نیست، هیچیمون درست نیست، هیچیمون بهدردبخور نیست، هیچیمون اونی که باید باشه نیست. همش عنانیت و همش سروصدا و همش هارت و پورت و همش ادعا! بندگی خبری نیست. بندگی اگر بود، تواضع میآید، لطافت میآید، حسن خلق میآید، نرمی میآید. «قل هو اذنا خیر لکم». این پیغمبری است که گوشش برای منافقین شنوا بود. هرکی میآمد حرف میزد، این نبی ختمی تو ذوقش نمیزد، حرفشو میشنید. نه اینکه فقط صدایی به گوش برسه؛ یه جوری میشنید که طرف احساس میکرد که پیغمبر رو قانع کرده. پیغمبر گفتنی: «بابا! ساده است، هرکی هرچی میگه قبول.» ولی حسن خلقش یه جوری بود که همه جریانها احساس میکردند با تعامل برخورد میکند. این روح بزرگه. این اون خلق عظیمه. این اون تواضعه.
متکبر که خودش با خودش هم مشکل داره. خودش با خودش هم سر سازش نداره. خودش برای خودش هم جا نداره. خودش با خودش هم تناقض داره. فضلاً از بقیه، زن و بچه و همسایه و استاد و اینا که هیچی! نقش جایگاهی ندارم، نقشی ندارم، نفوذی... چرا، افرادی که خوشش بیاد. افرادی که من و او رو باد بده، منو فوت بکنن، باد بکنن. قبول داره در حد همون. اونام اگه بخوان جایی بادبادک نفس اینو سوراخ بکنن، دستشونو قطع میکنه، چشمشونو درمیاره. باباشم باشه، استادشم باشه، گردنشونو میزنه. هرکی که مرید من باشه، هرکی که باد بده به این نفس من خوبه. حسن خلق نمیشه که من مریدهای خودمو بهشون برسم؛ بلکه اونی که داره خرد میکنه منو، من با او با استخوان جنگ بکنم؟ حق و حقوق او را ادا بکنم. در قبال او هم خودم رو موظف ببینم. خودم رو کوچک ببینم، ولو داره به من ظلم میکنه. ولو داره تجاوز میکنه. نمیشه.
نزدیکترین به پیغمبر... خیلی این کلمه، کلمه افتخارآمیزیست. نزدیکی به پیغمبر اکرم، محبوب پیغمبر اکرم بودن. فرض کنید یه کسی محبوب مثلاً امام خمینی باشه، شهید چمران. عظمت شهید چمرانی بود که امام میفرمود: «دلم برای او تنگ شده». چمران! فضیلت بوده کسی که پیغمبر اکرم دلشون براش تنگ باشه. الان قاسم سلیمانی، رضوان الله علیه، محبوب رهبر انقلاب بود. غبطه میخوره انسان به محبوبیت. حالا کسی محبوب رسول الله باشه، مقرب به رسول الله باشه، با چی؟ با همین! تو همین خونه، با همین حسن خلق و نداشتن تکبر. که سخته. امثال بنده، فقط حرف میزنیم، در عمل هیچ خبری نیست.
فرمود دورترینتون از من در روز قیامت، «فِرسارون»؛ که بعد خود حضرت توضیح دادند که مستکبرینند. فرسارون؛ حالا به تعبیر یاوهگویان، افرادی که مدعی... حالا به تعبیر مدعیان، افراد پرافاده، پر ادعا، آدمای با اعتمادبهنفسهای کاذب. تکبر همین بلندپروازیها و خیالات، خوابهای گَل و گنده. همش خود را فرض میکنه. از پس چهار تا تست معمولی برنمیاد، ولی باورش اینه که رتبه یک کنکور میشه. خیالاته دیگه! توهمات! در قبال بقیه احساس میکنه که از همه بهتر میفهمه، از همه جلوتر، بیشتر از همه لیاقت داره. همیشه هم سهمشو خوردن! همیشه هم جورابشو زدن! همیشه حسادت کردن! همیشه بقیه چشم دیدنش را ندارند. کپسول کمالات! همیشه، همیشه، خدا همون عقب و طاقچه! هیچی جز ادعا نداره. از همه چی ادعا. شده دو خط مطالعه نداره، ولی ادعای فضیلت و سواد و کمالات. درس که نخونده، اما تعادل داره که بهتر از همه فهمیده و حتی بهتر از همه میتونه تدریس بکنه. یک روز طلبگی نکرده، چهار تا چیز از اینور اونور شنیده، چهار تا سخنرانی شنیده، خودشو از همه طلبهها باسوادتر میدونه، باهوشتر میدونه. حتی به اون اساتید سخنرانی که سخنرانی شنیده، از اونا باسوادتر میدونه، به پشتوانه همین چهار تا سخنرانی که از شخص شنیده. خود همینم نقد میکنه.
فرسارون؛ پیامبر اکرم دورند برای اینکه بهرهای از حقیقت ندارند. تو توهمات چند سال بنده... انشاءالله به حق اعیاد شعبانیه و موالید این ماه، صاحبان این ایام دست ما رو بگیرند، ما رو تربیت بکنند، از این اوصاف، از این رذائل و از این آلودگیها و از این خباثتها نجاتمون بده. از بنده و امثال بنده از این وراجیها، از این یاوهگوییها و از پرحرفیهایی که پشتش عمل نیست، فقط حرف، نجات بده. مقرب بشیم به پیغمبر اکرم و محبوب بشیم برای اون ذات مقدس انشاءالله.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...