چگونه انسان بر خدا دیکته میکند؟!
گر تو نمیپسندی، تغییر دِه قضا را…
استقامت در مسیر خدا
پرهیز از دیکته کردن و اصرار در دعا
ماجرای طلبهای که همسر سیّده میخواست!
جایگاه توکّل، در تصمیمگیری
در چه مواردی، میتوان پافشاری و اصرار داشت؟
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
عن ابی عبدالله علیه السلام فی وصیته الا اصحابه انه قال: «و ایاکم وتجبر علی الله وعلموا ان عبداً لم یبتل باتجبر علی الله الا تجبر علی دین الله فستقیم لله ولا تردوا علی ادبارکم فتنقلبوا خاسرین».
امام صادق (علیه السلام) در توصیهای که به اصحاب کردند، فرمودند: «از تجمّل بر خدا پرهیز کنید. از اینکه چیزی را به خدا جبر کنید، از اینکه چیزی را به خدا دیکته کنید، پرهیز کنید و بدانید که هیچ بندهای مبتلا به دیکته کردن بر خدا نشد، مگر اینکه بر دین خدا دیکته کرد.»
یعنی اثرش کجا ظاهر میشود؟ آنجایی که انسان در دین دیکته میکند: «نه، این اینطور نیست. نه، این باید اینطور باشد. نظر من این است. من نمیتوانم قبول کنم. با عقل من جور در نمیآید.» اینها همش دیکتهکردن به خداست. انگار انسان میخواهد به خدا بگوید: «تو باید این کار را بکنی! این درست است، این غلط است، تغییر بده. انگار خدا به واسطه اینکه این بنده خوشش نمیآید، تغییرگر میشود. "تو نمیپسندی؟ تغییر ده غذا را!"»
دیکته کردن به خدا و دیکته کردن به دین خدا... میبینیم چقدر در مسائل مختلف چیزهای مندرآوردی زیاد داریم. مناسک جعلی زیاد داریم. خودمان دست میبریم، خودمان کم میکنیم، خودمان اضافه میکنیم. الهام شد؟ دیکته کردن به دین خدا.
«فستقیم لله»؛ پس برای خدا استقامت کنید و مرتد نشوید. به پشت خودتان یعنی رو برنگردانید. مسیر را معکوس نروید. در مسیر انحطاط قرار نگیرید. که اگر اینطور شدید، خسارتزده میشوید.
خداوند ما و شما را از دیکته کردن بر خدا پناه دهد. «تجمّل علی الله». گاهی در دعا، انسان به خدا دیکته میکند. «همین بشود. الا و لابد من همینو میخواهم. این قضیه اینطور بشود، آن قضیه آنطور بشود. من فلان جا بروم. من با فلان کس ازدواج کنم. فلان تور بشوم. الا و لابد فلان شرایط برایم جور بشود.» کارم ندارد به اینکه مصلحت هست یا مصلحت نیست.
خدا رحمت کند، مرحوم استاد علامه آیت الله مصباح یزدی... وقتی که در شرف ازدواج بودیم، دنبال مورد برای ازدواج میگشتیم. خیلی مصر بودیم به اینکه همسرمان باید سیده باشد، البته، و مصر بودیم که عالمزاده باشد. آقا مصباح (رحمة الله علیه)، یکی از نزدیکانشان که همسایه بودیم و رفت و آمد داشتیم (خدا بهشان طول عمر بدهد)، ایشان نقل کرد از حاج آقا و خیلی اثر داشت در اینکه ذهنیت ما عوض بشود. گفتند که در اقوامشان، کسی ازدواجی کرده بود و طلبهای بود. مصر بود برای اینکه همسرش سیده باشد و گشت و پیدا کرد و حال و روز ازدواج هم نزدیک است. شاید این ربطی به آنجا نداشته باشد. گشت و پیدا کرد و بعد چند سال، با دو تا بچه، طلاق.
آن هتلمصر با برخی نزدیکان فرموده بودند که «اینی که زندگیش به هم خورد، اثر این بود که دیکته کرده بود به خدا. دیکته کرده بود که الا و لابد باید سیده باشد. به خدا واگذار میکردی. تو از کجا میدانی مصلحت در این است که زنت سیده باشد؟»
دیکته کردن به خداست: «حتماً باید آنطور باشد. عروس حتماً باید اینطور باشد. خونشان حتماً باید آنجا باشد. شغلش باید این باشد.» و اساساً توکّل، هیچ جایگاهی ندارد. دیکته کردن به خداست. نباید به خدا دیکته کرد. واگذار به خدا کن. چه بسا غیر سیده، غیر عالمزادهای که صدها و هزاران برابر بسیاری از سیدهها و عالمزادهها بهتر باشد.
پافشاری بر این اموری که حتی نمیدانی، چه برسد به اینکه وقتی هم که بدانی، فشار کنیم. چه برسد به اینجا که نمیدانیم، نمیدانیم برایمان خیر است یا نه، نمیدانیم مصلحت است یا نه، به خدا دیکته میکنیم در حاجت خواستن و معمولاً هم به مشکل میخوریم. بیشتر مشکلاتی که ما بهش میخوریم، به خاطر همینهایی است که به خدا دیکته میکنیم. تشخیص خودم، درک خودم: «من اینطور فهمیدم. من اینجور فکر میکنم. من اینجور میفهمم.» این «من»ها انسان را بیچاره میکند، بدبخت میکند. خیلی چیزها را ما نمیفهمیم، از خیلی چیزها سر در نمیآوریم. نباید پافشاری کرد.
یک وقت یک چیزی هست که حکم الهی است و از واضحات. انسان پافشاری میکند که کاری را، تکلیف الهی را، مثلاً نماز اول وقت، انسان پافشاری میکند به هر کیفیتی که شد، نمازش را اول وقت بخواند. پافشاری میکند برای اینکه غیبت نکند. اینجا پافشاری... ولی در امور مربوط به دنیا، اینجا جای پافشاری نیست. گیر داده به اینکه «باید فلان طور بشود، فلان شهر زندگی کند، فلان اتفاق برایش بیفتد.» اینها را نباید با اصرار و فشار به خدا دیکته کرد.
این دیکته به خدا، کمکم کارش میرسد به دیکته کردن به دین خدا. آن وقت دیگر بسیار خطرناک میشود و آثار جبرانناپذیری را خواهد داشت. انسان باید استقامت بکند. پشت نکند. به خدا بسپارد. این «سپرده کردن» به خدا، همین به خدا سپردن است. در اختیار خدا قرار دادن. او چه میخواهد؟ او چه مصلحت میبیند؟ او به چه کیفیتی پیش میبرد؟ انسان خودش را در این برنامه قرار بدهد.
انشالله که خدای متعال ما را از این صفات نکوهیده نجات دهد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.
در حال بارگذاری نظرات...