ادامهی روایات نسبتها در عالم برزخ
واسطهگری نسبتها در برزخ با کیست؟
بهشت برای اطاعتکنندگان
زمینههای رشد انسان چگونه مهیا میشود؟
آیا خانوادهی شهدا از شهیدشان در قیامت متنعم میشوند؟
نسبتهای ایمانی در عالم ذر
نسبتها در عالم پس از ظهور
گفتگوی ملتمسانه والدین مهربان با فرزندشان در قیامت
کفار در جهنم دنبال چه هستند؟
نسبت مؤمنین با یکدیگر در قیامت
دعاهای قرآنی برای والدین
الحاق ذریه
روایت زیبای احتجاج در مورد بهشت
عذاب خانوادگی در جهنم!
الحاق خانوادگی در بهشت
صالح، کلید واژه تربیت فرزند
ترس مومن از چیست؟
بشارتهای موقع مرگ به مومن
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی القوم الظالمین من الآن الی قیام یوم الدین.
بحثِ نسبتهای خانوادگی در عالم برزخ و قیامت. جلسه قبل نکاتی از آیات خوانده شد و این جلسه روایاتی را بخوانیم در این زمینه باز، و نکات دیگری که نکات مهمی در روایتی از امام رضا (علیه السلام) داریم، فرمود که: این روایت را با هم خواندیم قبلاً. فرمود: هرکس عصیانگری را دوست داشته باشد، خودش عصیانگر است؛ مطیعی را دوست داشته باشد، مطیع. ظالمی را کمک کند، ظالم است. عادلی را رها کند، خودش رها گذاشته میشود و بین خدا و کسی فامیلی نیست و کسی به ولایت الهی نمیرسد مگر به وسیلۀ طاعت. پیغمبر به فرزندان عبدالمطلب فرمود که: «با اعمالتان بیایم پیش من، نه با انساب و احساب.» تو با حسب و نسب نیا آنور. حسب و نسب به کار نمیآید. خب این اشاره قبلاً به آن شد.
روایتی از امام صادق (علیه السلام) داریم که این روایت مهمی است و مطلب زیاد دارد. میفرماید که: «اَلاِقتِدَا نِسْبهُ اَلْأَرْوَاحِ فِي اَلْأَزَلِ»، اقتدا همان ارتباط ارواح در ازل است که به هم اقتدا میکنند. تزاج نور الوقت به نور الازل. نور آن به نور ازل که بحثهایی است مربوط به عالم ذر و اینها که بحثهای در برزخ روی آن کار شده است. و فرمود که: «وَ لَیْسَ الْأِقْتِدَاءُ بِتَوَسُّمِ بِحَرَکاتِ الظَاهِرِ.» اقتدا کردن به کسی به این نیست که فقط تو حرکات ظاهری شکل او باشی و تناسبی داشته باشی یا به اولیای دین و حکما منسوب باشی. نه، اینطور نیست. فرمود که: «یَا مَنْ نَدْعْ کُلَّ اَنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ.» هرکس آنجا روز قیامت با امامش محشور میشود.
ببینید، نسبتهای فامیلی چیست؟ همه از فلان پدر. این شکلی است دیگر؛ یعنی شما و برادر و خواهرتان و اینها، نسبتتان از کِی ایجاد شده؟ از پدر. با پسرعمو و دخترعمو، تو نسبت از کِی ایجاد شده؟ از پدربزرگت. باز فامیل دیگرت از پدر پدر بزرگ. پدر، نقش واسطهگری را دارد در نسب. این پدرِ مادی است. در ملکوت، پدر ملکوتی نقش واسطهگری را دارد در نسب. پدر ملکوتی امام است، که او مجسمۀ وجود امیرالمؤمنین است -عرض کردیم- پیامبر اکرم. «انا و علی...» نسبتها به واسطه امیرالمؤمنین تعریف میشود. آن طرف البته پدر و مادر ظاهری که هم اینجا نسبت خونی و مادی با ما داشتند، نسبت ایمانی با هم داشتیم و تربیت معنوی کردهاند و محبت امیرالمؤمنین و اهلبیت را گذاشتهاند در دل ما. هم از این جهتش آن طرف رابطه برقرار است، هم از جهت ایمانیاش برقرار است. نکته مهمی است، و اگر آن نباشد، این دیگر به کاری نمیآید و این نسبتها قطع میشود. اگر پدری، مادری، کسی فاصله داشته باشد از این جهت و تو این فضا نباشد، منقطع باشد از ولایت اهلبیت، دیگر رابطه با او برقرار نمیشود در عالم برزخ و قیامت. ما با اهلبیت ارتباط برقرار میکنیم، با خود اهلبیت برقرار نمیکنیم. اگر فرزند پیغمبر هم باشد با پیغمبر ارتباط برقرار نمیکند. فرزند امیرالمؤمنین همیشه با امیرالمؤمنین ارتباط برقرار نمیکند. بعضی از این تروریستهای بزرگ، سید بودند، نسل پیغمبر بودند، نسل ائمه بودند. قاتل، جانی و اوضاع بسیار آشفتهای داشتند. اینجا بسیار ظالم، ستمگر. خب آن طرف، نسبت به کارشان نمیآید، فایدهای برایشان ندارد، بلکه بدتر. به خاطر انتصابی که دارد، دو برابر هم عذاب دارد؛ چون او در دنیا به اسم اهلبیت و به اسم این اتصال و ارتباط و انتصاب خیانت میکرد و جنایت میکرد و ظلم میکرد. خب آن طرف چوب بیشتری خواهد خورد. «مَنْ کَانَ اِقْتَدَاءً بِمُحِقٍّ قَبْلَهُ.» اگر به کسی اقتدا کرده که اهل حق بوده و پاک شده، خب.
یه روایت جالب دیگری داریم که در مورد امام سجاد (علیه السلام)، راوی میگوید که: دیدیم امام سجاد (علیه السلام) از شب تا صبح در حال مناجات و طواف خانه خدا بودند. راوی که طاووس فقیه بوده، میگوید به حضرت عرض کردم که: «یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ، مَا هَذَا اَلْجَزَاءِ وَ اَلْفَزَعِ؟» پسر پیغمبر، آقا جان، این جزا و فزع چیست؟ «وَ نَحْنُ یَلْزَمُنَا أَنْ نَفْعَلَ مِثْلَهَا.» ما باید این کارها را بکنیم. «وَ نَحْنُ عَاصُونَ جَانُونَ.» ما عصیانگریم، ما جنایتکاریم. «أَبُوکَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ، و أُمُّکَ فَاطِمَةُ اَلزَّهْرَاءُ، وَ جَدُّکَ رَسُولُ اَللَّهِ.» تو پدرت حسین بن علی است، مادرت فاطمه زهرا است، جدت پیغمبر است. «هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ.» نه، اینجوری نیست. «یَا طَاوُوسُ! نَحْنُ حَدِیثُ أَبِی وَ أُمِّی وَ جَدِّی.» آقا، ول کن این حرفها را. حرف پدر و مادر و پدربزرگ را بگذار کنار. «خَلَقَ اَللَّهُ اَلْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ.» خدا بهشت را آفریده برای کسی که مطیع باشد. به این نسبتها نیست که چون از رحم فلانی بوده، چون از صلب فلانی بوده. نه، اینها آنور معنا ندارد. عمل، عمل مهم است. اینها زمینههای عمل است و زمینههای خوبی است. مقتضیات خوبی است. یه عنایتی است، یه رزقی است. بالاخره آدم اگر تو بیتی بزرگ شده باشد که پدرش ولی خدا بوده، بدون وضو شیر نداده، یک آن بدون وضو زندگی نکرده، لقمه حلال، طیّب، پاکیزه آنچنانی داده به آدم، زمینه رشد بسیار فراهم است. اگر اینجا اتفاقاً یک دانه گناه این را صد تا به حساب بیاورد، شاید بسیار سختگیرانهتر با او برخورد میشود نسبت به کسی که پدر و مادر و محیطش اصلاً این شکلی نبود و «أَحْسَنَ وَ لَوْ کَانَ عَبْداً حَبَشِیّاً.» خدا بهشت را آفریده برای کسی که مطیع و محسن است، اهل احسان است، ولو یک عبد حبشی باشد. «وَ خَلَقَ اَلنَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ.» آتش را آفریده برای عصیانگر،« وَ لَوْ کَانَ وُلْداً قُرَشِیّاً.» حتی اگر پسر پیغمبر باشد، حتی اگر قریشی باشد. سورۀ «فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لَا یَتَسَاءَلُونَ.» که این نکته بسیار طلایی اینجاست که حضرت فرمود: «وَ اَللَّهِ لا یَنْفَعُکَ غَدًا الا تَقْدِمُ تَقَدُّمَهَا مِنْ عَمَلٍ صَالِحٍ.» به خدا فردا هیچی سود نمیرساند مگر آن که از عمل صالح فرستادهای. من بچۀ کیام و داداش کیام و پدر شهیدم و برادر شهیدم و فرزند شهیدم، مگر ایمان بوده، تربیت کردی. پسر شهید تربیت کردی. برادر شهید بودی، با افتخار تو مسیر حرکت کردی، راه او را ادامه دادی، عزت او را حفظ کردی، از جنس او بودی، امتداد فعالیتهای او بودی، به او ملحق میشوی و آنجا واست پُوئِن به حساب میآید. برادر شهید بودن و با او محشور میشوی، انشاءالله. فرزند شهید تربیت کردی. پدرش شهید شده. تو آن مسیر بودی، سختیهای یتیمی را با افتخار پذیرفتی. این فرزند شهید تهرانی مقدم را نشان میدهم، چقدر آدم لذت میبرد این عزیزان را وقتی میبیند. خیلی واقعاً بهجتآفرین است. این فرزند عزیز این شهید، دختر کم سن و سالی هم بود، گفت که: «من بابت اینکه یتیمم، غصه دارم و اینکه بالاخره من پدر از دست دادم. ولی وقتی میبینم پدرم در راه امنیت این مردم شهید شد، خوشحالم از اینکه پدرم تو این مسیر حرکت کرده، به شهادت رسید که مردم من دارند در آرامش زندگی میکنند.» چقدر این جمله، چقدر صفا تو این وجود این بچه است. نور آن پدر در این بچه دیده میشود. اتصال، انشاءالله که نورانیت این بچه حفظ بکند تا آخر. این همان امتداد آن پدر است و قطعاً خب همچین مَلَکهای قاعدتاً باید به پدر ملحق بشود و این همان مسیر آن پدر است. او با خونش کاری را کرد، این بچه دارد با امکانات دیگری که دارد، همان مسیر را ادامه میدهد. این پدر پسری، این پدر فرزندی، این پدر دختری، این رابطههای خویشاوندی آنور به درد میخورد. ولی اینکه بابای ما شهید شد و ما افتادیم داریم میغلتیم تو یه بهرهبرداریها و پُز دادنها، تو انتخابات رژه میرویم با این عنوان، پدرمان، ویژه خالیهای مختلف و اینها که حالا انشاءالله نداریم در خاندان شهدا، ولی به هر حال ممکن است اینطور باشد دیگر، اینجا استفاده آدم نمیبرد. این شهادت آن پدر شهید و اینها برایش کارایی ندارد. مطیع و محسن مهم است. فرمود: «عمل صالحی که میفرستی آنور لایَنْفَعُکَ إِلَّا بِه.» به خدا، امام سجاد: «قسم به خدا، هیچی آن طرف به درد نمیخورد غیر از این عمل صالحی که فرستادی.» من خوشحالم از اینکه پسر همچین شهیدی هستم، فرزند همچین شهیدی هستم.
فرزندان شهید حاج قاسم سلیمانی را دیدید؟ بودجهای که در نظر گرفته شد برای بنیاد شهید سلیمانی را برگرداندند و گفتند: «پدرِ ما آن شکلی تربیت کرد!» حفظا و دستمریزاد به این بچهها و دستمریزاد به شما حاج قاسم با همچین بچههایی که تربیت کردی! دمت گرم! و این بچهها نور آن شهید تو وجودشان است. بچهها ادامه آن شهیدند. هم باقیات صالحات شهیدند و هم انشاءالله به پدر ملحق میشوند و این خود این اتصال، عمل صالح برای اینها است. نگاه اینها به شهید، نگاه تولید عمل صالح، نه نگاه بهرهبرداریهای منافع پَست دنیوی.
نکته بسیار مهم، باز روایت دیگری داریم که میفرماید که: روز قیامت «لَا یَتَقَدَّمُ أَحَدٌ إِلَّا بِالْأَعْمَالِ.» هیشکی نمیآید مگر با اعمال. هیچی غیر از عمل کاربرد ندارد. بعد این روایت پیغمبر را، امام صادق خواندند که: «إن العربیة لیست عرباً أنَامَا هُوَ لِسَانُ النَّاطِقِ بِهِ.» عرب بودن به بابا نیست. «وَ إِنَّمَا هُوَ لِسَانُ النَّاطِقُ بِهِ.» آن زبان گویاست. «فَمَنْ تَکَلَّمَ بِهِ فَهُوَ عَرَبِیٌّ.» هر کس زبانش، زبان قرآن بود، او عرب راستین و واقعی است. «فرزندان آدمید، آدم از خاک و قسم به خدا، برده حبشی که اطاعت خدا رو کنه، از سید قرشی که عصیان خدا کنه بالاتر است.» برده حبشی که کشوری بود که کشور بسیار عقب افتاده، همین الانشم آفریقا بالاخره اینجوریه، کشور بسیار ضعیف و نه امکاناتی دارد، نه مثلاً بهرهمندی دارد، و عمدتاً اهل آن کشور بردگی میکنند. خب حالا یک برده مال آنجا، چه مطیع خداست. یکیش مثل همین بلال حبشی. اینها سید قرشی، پسر پیغمبر از امامزاده گناهکار بالاتر و بهتر است، برده سیاه نیکوکار، پاک، خوشاخلاق، باتقوا، این امامزاده گناهکار کجاست؟ بالاتر از اینها است. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اَللَّهِ أَتْقَاکُمْ.» و این آیه «فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ» را خواندند که آن طرف نسبتی برقرار نیست. نسبتها ایمانی است.
حالا این نسبتهای ایمانی را هم بالاخره خدای متعال از عالم ازل و عالم ذر میدانسته و از آنجا مشخص بوده. بحث مفصلی، باید به آن بحث عالم ذر مراجعه بشود. امام زمان هم که میآیند بر اساس برادری در ولادت دیگر ارث نمیدهند. «وَ رِثَهُ إِخْوَةٌ دِینِیَّةٌ.» برادران دینی از هم ارث میبرند. نسبتها را دیگر امام زمان از این نسبتهای مادی و دنیایی درمیآورند. در دوران ظهور، قوانین برزخ، دنیا و همانطور که تو برزخ نسبتها، نسبتهای ایمانی و عمل صالحی است و نسبتهای ظاهری در شعاع آن نسبتها معنا پیدا میکند. دوران حیات امام زمان هم این شکلی است. ارث دادنم اینجوری میشود. وقتی که ارث را نمیدهند به کسی که بچه خانهای کسی باشد که اگر او بنده مثلاً پسر فلان آیتاللهالعظمی باشم، کتابهای این آقا را همه را به من ارث دهند. من نه سواد دارم، نه اصلاً اعتقادی به این حرفها دارم، نه علاقهای دارم. خب این حیفظ است، این اسراف است. کتابخانه این آقا به من به ارث برسد. فرزند ایمانی او را مثلاً، مثلاً فلان شخصیت برجسته، مثلاً شهید مطهری، فرض بفرمایید. فرزند معنوی او کیست؟ شاگرد برجسته او. او نگاه میکند در بین شاگردان او، در بین آنی که قرابت دارد یا برادر ایمانی او، بین دوستان ایشان، مثلاً چه کسی از همه به ایشان سنگینتر بوده، که اینها ارث میبرند. به اینها ارث میرسد. وقتی محملی نمیشود، آقازادگی و اینها دیگر پیش نمیآید که بعد مثلاً تبعاتی پیدا بشود. فرهاد اینجوری است. «فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ.» این آیه قرآن را خواندند.
و این روایت جالب دیگر هم در اینجا داشته باشیم که روایت جالبی است از پیامبر اکرم. فرمود که: «إِنَّ اَلْخَلَائِقَ إِذَا اَینَ اَلْقِیَامَةَ وَ دُقَّتْ اَلْحِسَابُ.» خلایق وقتی که قیامت را میبینند به چشم و دقت حساب را میبینند و علیم عذاب را میبینند. این دوست ما که تجربه کتاب «سه دقیقه در قیامت» را دارد، صحبت میکردیم میگفت که: «خیلی آنور حسابرسی عجیب است.» چند بار این را تعبیر کرد وقتهای مختلف گفتگو میکرد، میگفت که: «آقا، آن طرف فقط آدم مثل بُز وایمیسته نگاه میکند. چه میکند این پرونده ما؟ چی میشود؟ و هیچی از آدم بر نمیآید.» همینجور مات و مبهوت فقط نگاه میکنی که دارند چی مینویسند برایش، یعنی چی نوشتند و دارند چه میکنند، چه جزایی دارد داده میشود، حساب و کتابی که میشود آن طرف. بعد گفت که: خصوصاً نسبت به بیتالمال! گفت: «من خیلی خدا را شکر میکنم. من بیتالمال نداشتم، حقالناس داشتم، بیتالمال نداشتم.» گفت: «مثلاً بیتالمال اینجوری حساب میکنند یک صندلی را که آسیب زدی مال این اتاق، این اداره، میگویند که این صندلی عمرش سی سال بوده و تو این سی سال، همه افرادی که باید میآمدند مینشستند، از این استفاده میکردند و حساب و کتاب میکنیم و به همه اینها حقالناس پیدا میکنیم.» یعنی یک جلسهای بوده تو این اتاق، پنچ نفر آمدهاند، چهار تا صندلی داشتند، این صندلی خراب بوده، از کار انداخته بودند، گذاشته بودند کنار. یک نفر هی وایسا، میرفت میآمد. اذیت بود بابت این صندلی که خراب بود و تو خرابش کرده بودی. خب این آزار و اذیت همش به گردن تو و به عهده توست. این یکیش است. حالا این تو این سی سال، هر روز این آدمها میآیند و صندلی آسیب بیتالمال. اینجوری حساب میکند. خلاصه آقا، قیامت حساب و کتاب دقیق است. مو را از ماست میکشند. خدا کمک کند. «حِسَابٌ دَقِیقٌ، دِقَّةُ الْحِسَابِ وَ عَلِیمٌ الْعَذَابِ، فَإِنَّ الْعَبْدَ یَوْمَئِذٍ یَتَلَقَّى بِوَلَدِهِ.» اینجا بابا میآید به بچهاش میچسبد. از پدر و پسر همدیگر را میشناسند. در ارشاد القلوب نقل شده است، این روایت جلد اول. همدیگر را میشناسند و پدره میآید به پسرش میچسبد، میگوید: «أَیْ بُنَیَّ! کُنْتُ لَکَ فِی دَارِ اَلدُّنْیَا…» پسرم، من تو دنیا برایت چطور بابایی بودم! «عَلَّمْتُکَ وَ رَبَّیْتُکَ وَ أَتْعَمْتُکَ مِنْ کَدِّی.» من تربیتت نکردم، غذایت ندادم، از دسترنج خودم به تو غذا ندادم، طعام ندادم؟ «وَ أَکْسِیکَ» لباس برایت گرفتم، کاپشن گرفتم، شالگردن گرفتم. زمستان، تابستان، تر و خشکت کردم و «وَ عَلَّمْتُ اَلْحِکَمَ وَ اَلْآدَابَ.» بهت حکمت و ادب و اینها یاد دادم؟ دانش و تربیت و «وَ دَرَسْتُکَ آیَاتِ اَلْکِتَابِ.» قرآن بهت یاد دادم؟ تدریس میکردم، خب پدر خوبی هم بوده. «وَ اَلْآنَ زَوَّجْتُکَ کَرِیمَةً مِنْ قَوْمِی.» یک دختر خوبی برایت همسری گرفتم، زنت دادم. «أَنْفَقْتُ عَلَیْکَ.» خرجت کردم و «إِلَیْهِ زَوْجَتُکَ فِی حَیَاتِی.» خرج خودت و زنت کردم، جهیزیه و چی و چی و چی و چی. حالا آنقدر که مثلاً خانه برایت گرفتم، ماشین برایت گرفتم. این وسایل زندگی و اینها. این همه خرجت کردم و «وَ آثَرْتُکَ عَلَى نَفْسِی بِمَالِی.» من تو را به خودم ترجیح دادم در مالم. بعد. «فَیَقُولُ: صَدَقْتَ فِی مَا قُلْتَ.» پسر میگوید به بابایی که راست میگویی. «فَمَا حَاجَتُکَ؟» بچه میگوید که: «بابا جان، چی میخواهی حالا؟» بابا میگوید که: «یَا بُنَیَّ! إِنَّ مِیزَانِی قَدْ خَفَّتْ.» همچین بابای خوبی. ظلم نکرده، حقخوری نکرده. تازه بچه را تربیت کرده، قرآن یادش داده، زنش داده. «زن گرفتنت چیست؟ میخواهی چه کار کنی؟ حالا هنوز زود است. فلان...» هی بچه را تشویق به گناه میکند. نه، مگر چیست؟ برای چی باید برود گناه کند؟ یک دو سال دندون جیگر تو باغ نیستم. یه همچین بابایی هم نبوده. پیغمبر، پدران آخرالزمان را نفرین کردند به خاطر همین مسائل. سوق میدهند بچهها را سمت جهنم با این بیمبالاتیها. هم خودشان جهنمی و بیمبالاتند تو جهنم رفتن، هم بچههایشان اینجوری است. بچه میخواهد پاک باشد، خوب باشد. انگار نه انگار. گاهی اهتمام دارد. بالاخره شرایطی هم میسنجیم، الان وقت بچه نیست برای ازدواج و دغدغهاش هم دارد بابا و همه کارم میکند. باکش نیست؛ عین خیالش نیست. برای شغل و نه برای ازدواج من، نه برای تربیت. تو تلویزیون میآورند بعضی از این بازیگران رسم در مورد تربیت فرزند چیست؟ آزاد گذاشتن. هرجور دوست دارند. خودشان افتخار هم میکنند. افتخار بدبخت! افتخارش دیگر چیست؟ بچه تربیت نکردی! افتخار هم میکند. آدم اسبش را آزاد نمیگذارد. آدم مواد مخدر آزاد نمیگذارد. هرچه خواست بکشد، بعد تو این ملکوت درندشت و چرا آزاد گذاشتی هر عملی خواست انجام بده با هر اثری، تو انسانی. این بابای خوب بوده، دلسوز بوده، زحمت کشیده برای بچه. حالا برمیگردد به بچه میگوید که: «بابا جان، من ترازویم، میزان، بحث مفصلی است، میزان من سَبُک است عزیزم.» «یَا بُنَیَّ! وَ رَجَّحَتْ سَیِّئَاتِی عَلَى حَسَنَاتِی.» سیئاتم به حسناتم میچربد. پس معلوم میشود که به محض اینکه سیئات به حسنات چربید، طرف را نمیاندازند جهنم. هنوز ادامه دارد ماجرا. میفهمد و دارد استرس و درگیری و تکاپو و تلاطم این درون در زدن. اینها همه است. حالا آمده آویزون بچهاش شده، آویزون هرکی که بتواند میشود آنجا. فضا یک شکلی است. تا میآید به یکی میافتد. دست و پایش را میگیرد. میگوید: «تو مؤمنی بودی. یک بار من یک لیوان بهت آبی دادم که باهاش وضو گرفتی. شفاعتم کن.» که حالا دارد که شفاعت هم میشود بابت همین دارد که: «وَ لَوْ بِحِصَّةِ خُرْمَاءِ وَ بَلَذَّةِ عَطَاءٍ.» ولو به یک هسته خرما. آنجا خلاصه بهانه اگر پیدا بشود و کمک کرده باشد به یک مؤمنی، شفاعتش میکند. دستش را میگیرد. او بچه خوبی بوده، جهنمی نبوده اینها. معلوم که چرا او به بچه نمیآمد، به بچه هم فرار میکرد از بابایم. «بابا جان، سیئاتم به حسناتم میچربد.» ملائکه میگویند: «یَحْتَاجُ کَفَّةً حَسَنَاتِکَ حَسَنَةً وَاحِدَةً.» خیلی تعبیر عجیبی! خیلی روایت اینجوری زیاد داریم و حالا فرصتش نیست بخواهیم تک تک بخوانیم.
حالا جلساتمان هم زیاد شده، اشکالی هم ندارد. یعنی خودِ گوینده بیش از همه نیاز دارد به این تذکرها و حیفمان میآید که این بحث تمام بشود. بنشینیم با همدیگر هفته یه باری حدیثی میخوانیم یا تلنگری، تذکری. خدا را چه دیدید شاید من تکان هم خوردم. ملائکه میگویند که: «آقا، کفه حسنات تو یک دانه حسنه!» یعنی این آقا به پسرش میگوید. ملائکه، من اینطور گفتم: «وَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى عَزَّ وَ جَلَّ، قَالَ: لَمْ نَعْدِلْ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ مَلَائِکَتِی وَ إِنَّهُ یُعْطِی بِمِثْلِهَا.» حتی تَرجی بِهَا، یک دانه حسنه دیگر داشته باشی، میچربد حسناتت. صحیح. آنجا آدم قیمت یک دانه حسنه را میفهمد. یه دانه صدقه، یه دانه دعا، یه دانه زیارت، یک کلمه یا الله، یک قطره اشک بر اباعبدالله، یک کلمه حرف خیر، یک کلمه دلسوزی، یک کلمه تلطف، ملاطفت. یک نگاه مهرآمیز به پدر و مادر. یک دانه حسنه، یه دانه. اینقدر که اینها بالا و پایین شد و بردند. او اینجا غیبتم را کردی، آنجا تهمت زدی، اینجا نیش زدی. هرچی بود بردند. صیاد مُرد و من. یه دانه حسنه باشد، کارم راه میافتد ها! بابا به پسره میگوید: «أَنْ یُعِیدَ أَنْ تَهَبَ لِی حَسَنَةً وَاحِدَةً.» ازت درخواست میکند. ببینید شما را به خدا، ببینید این روایت چی ترسیم میکند! پیغمبر از این صحنه! ببینید این رمان واقعی که دارد کُلَک خیال را پرواز میدهد. قشنگ تصویرسازی میکند که چه خبر است تو قیامت. پیامبر اکرم با جزئیات دارد تصویر نشان میدهد. پدره به پسره میگوید: «ازت درخواست میکنم یه حسنه بهم بده. ببخش بهم. یکی از حسنات تو را بده من. یکی از حسنات مال من. این نماز مال من. آن دو رکعت نماز زیارتی که خواندی، آن نماز پنجشنبه که خواندیم، نماز جعفر طیار که خواندی، آن دعای عهد صبحی که خواندی، باشد مال من! بده من! وَ أَسْتَغْفِرُ بِهَا عَلَى مِیزَانِی.» ترازوی من سنگین شود. «فِی هَذَا اَلْیَوْمِ اَلْعَظِیمِ.» «خَطَرَ تُوی» روزی که خیلی خطر، خطر عظیم. قشنگ همه لبه پرتگاهند. میبینم عظمت حق تعالی جلوه کرد. شما ببینید این ایام کرونایی، این ایام اسم قابض جلوه کرده است. هم قبض روح، هم قبض رزق، هم قبض حال. حالا بده. دلها گرفته است، ناامیدی است، بشریت، مُردهها فراوان. البته الان اواخر آذر هستیم که داریم بحث را ضبط میکنیم. بزرگان، علمای ما، آیتالله یزدی به تازگی به رحمت خدا رفتند و همینجور شخصیتهای فراوان علمی، معنوی، سیاسی، شهید فخریزاده، دیگران به طرق مختلف با کرونا و ترور و چه و چه و چه دارند شهید میشوند. قبض، قبض روح. اسم قابض جلوه کرد. ببینید چطور است. حالا «یومَ عَبُوسٍ قَمْطَرِیراً.» همه این اسامی جلالیه در قیامت جلوه کند. «قابض» و «شدید العقاب» و «ذو انتقام» و «عزیز». و این اسامی حق تعالی جلوه کند، اسامی جلالی. اینجا تشنه ای که میمیریم دیگر. اگر مؤمن باشد با این اسم قابض میمیرد، میرود در رحمت خدا، صافی رحمتالله داخل. ولی آنجا دیگر راه در رو، برگشت، اصلاح، رشد اینها ندارد. «خِيَانَةُ هَذَا!» یک پدر است. «فَیَقُولُ اَلْوَلَدُ.» بچه به بابایی میگوید که: «لَا وَ اَللَّهِ یَا أَبَتِ!» نه به خدا بابا جان. «إِنِّی أَخَافُ مِمَّا خِفْتَ أَنْتَ.» منم از اینی که تو میترسی، میترسم. منم کفم خوبی ندارد. کفه من طاقت ندارد. از حسناتم به تو چیزی بدهم. نمیشود.
آنجا عالم انتقال نیست. انتقال مال دنیاست و برزخ عرصه قیامت، دیگر عرصه انتقال به این شکل نیست. منتقل نمیشود. عطان ندارد، طاقتش را هم ندارد. اصلاً نمیتوانم. آنجا فقر شدید نسبت به این. و هر کسی عملش با او یکی شده. میگوید آئورت ما مثلاً تنگ شده. فلان. این آئورت تو را بیزحمت به ما بده. درخواست بکند که آئورت تو را به من بده! لوزالمعده تو را لطف میکنی به ما بدی؟ زخم لوزالمعده دارم. زخم اثنا عشَر دارم. لوزالمعده میگویم. کسی اینجا لوزالمعده به کسی میدهد؟! آنجا درخواست عمل از کسی این شکلی است! مگر اینجا پسر به پدر آئورت میدهد؟ پدر به پسر مگر آئورت میدهد؟ الان مادری حاضر میشود که آئورت خودش را بدهد به بچه؟ مگر میشود! خودت میمیری! مادر شاید نمیدانم، شاید باشد حالا نمیدانم. ولی نمیشود دیگر. کسی خودش که نمیشود نابود بشود، یکی دیگر را آباد کند. میگوید «من خودم میمیرم.» «فَیَذْهَبُ لَا إِلَهَ إِلَّا اَللَّهُ.» فیذهب عنه العباکیا. بابا از این بچه ناامید شده و با اشک راه میافتد، میرود. «نَادِمٌ عَلَى مَا کَانَ اِسْتَهَلَّ إِلَیْهِ فِی دَارِ اَلدُّنْیَا.» پشیمان از این خوبیهایی که تو دنیا به این بچه کرد. دلشکسته میشود. این تقصیرم نداشته بچه، بچه خودش گیر است. اینجا در واقع این دلشکستگی باعث سلب درجات آن بچه نمیشود. واقعیت چیست؟ خدا بهش داده. «یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ.» بچه آنجا به درد نمیخورد، به کارَت نمیآید. کمکی نمیکند. «و کذلک قیل» و اینجور است که گفته شده است: «وَ الْأُمُّ تَلْقَى وَلَدَهَا فِی ذَلِکَ اَلْیَوْمِ.» مادر میآید سراغ بچهاش در قیامت. میگوید: «یَا بُنَیَّ! أَلَمْ یَکُنْ بَطْنِی لَکَ بِـ..». به پسرش میگوید: «پسرم، رحم من مگر نبود که تو درش رشد کردی، بزرگ شدی؟» میگوید: «چرا مادر جان.» «بَلىٰ.» مادر میگوید: «أَلَمْ یَکُنْ صَدْرِی لَکَ سِقَاءً؟» از این سینهها مگر بهش شیر ندادم؟ میگوید: «چرا مادر جان.» «بَلىٰ.» بهش میگوید: «إِنَّ ذُنُوبِی قَدْ أَوْقَفَتْنِی.» گناهان سنگین است تو دوشم پسرم. «أُرِیدُ مِنْکَ أَنْ تَحْمِلَ عَنِّی ذَنْباً وَاحِداً.» حضرت درخواست دارم، یکی از این گناهان را تو روی دوش بکشی. تو متحمل شو. مگر میشود پدر بیاید به بچه بگوید که: «این کرونای من را تو متحمل شو!» قبول میکند بچه به مادره بگوید، مادره قبول میکند؟ ما در این کرونایم میگوییم متقلب، متحمل شو. من خوب بشوم، تو کرونا بگیری! «لَا تَضُرُّ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى.» کسی به دوش نمیگیرد گناه دیگری را. بچه اینجا به مادرش میگوید که: «اِلَیْکِ عَنِّی یَا أُمَّاهُ!» برو مادر جان، ولم کن، دست بردار از سرم. «فَإِنِّی مَشْغُولٌ بِنَفْسِی.» من خودم خودم گیرم. من مشغول خودم هستم. من اوضاع خودم به هم ریخته است. «فَتَرْجِعُ عَنْهُ بَاکِیَةً.» مادره با گریه از او برمیگردد. «وَ ذَلِکَ تَحْوِیلُ قَوْلِهِ تَعَالَى.» که اینجاست که این آیه را این جلوه این آیه است: «فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لَا یَتَسَاءَلُونَ.» که این آیه را با همدیگر خواندیم، آیه ۱۰۱ سوره مبارکه مؤمنون بود که جلسات قبل با هم بحث کردیم. خب این یک بخشی از این روایات است.
باز روایت دیگری داریم. صافات آیه ۵۰ تا ۶۱ را با هم خواندیم. حالا در این زمینه هم روایاتی هست. آن «إِنِّی کَانَ لِی قَرِینٌ» که با هم جلسه قبل خواندیم که بهشتی میگوید: «من یک قرینی، یک رفیقی، یک همنشینی تو دنیا داشتم، آن اوضاعش چطور است؟» تو روایت هستش که: «یعنی صاحبٌ یختصبی أما من الانس.» یک همنشینی داشتم که از جنس انسان. خب این از این. و آن «اَءِنَّکَ لَمَنَ اَلْمُصَدِّقِینَ». که آن طرف به این میگفته باور میکنید که ما زنده میشویم بعد از مرگ؟ یعنی باور میکنید که وقتی بمیری باز زنده میشوی؟ این جمله را بهش میگوید و خلاصه در وسط جهنم. «فَأَصْوَوْا إِلَى اَلْجَحِیمِ.» یعنی وسط جهنم را میبیند و آن گفتگوها مطرح میشود که حالا دیگر بحثش را جلسه قبل داشتیم. یه بخش دیگر از آیاتی هم که خوانده شد جلسه قبل از سوره مبارکه ص بود، آیه ۶۲ بود تا ۶۹. خب در این زمینه باز روایاتی هست که این جهنمیها برمیگشتند میگفتند که: «مَا لَنَا لاَ نَرَىٰ رِجَالًا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ اَلْأَشْرَارِ.» چرا نمیبینیم اینهایی که از اشرارند اینجا، نمیبینیمشان؟ کی اینها هستند؟ اینجا تو روایت است که امام صادق به ابوبصیر فرمودند که: «ابا محمد، از شما یاد کرده تو قرآن.» میدانستید؟ تو قرآن آیه در مورد شماها داریم که در مورد شما و دشمنانتان که این آیه است. همین که این جهنمیها میگویند که: «چرا این اشراری که ما میدیدیم» یعنی اینجا به شما توهین میکنند: افراطی، تندرو، بیسواد، دلواپس، فلان. انواع و اقسام اَنگ و برچسب و توهین و دریوری و وراجی و اینها دارند، اینها اینجوری بارت میکنند تو این دنیا با کامنت و انواع و اقسام ابزارهای نمیدانم با روزنامه و رسانه و ماهواره و هرچیزی که دم دستشان است. لجنمال میکنند شخصیتت را. بد و بیراه میگویند تو دانشگاه و اینور و آنور و سوت و هورا و فحش و جیغ و زدن و کشتن و اینجور خوار و خفیفن میکنم. آنجا تو جهنم یادت میکنند، به یادت میافتم که اینها کوشن؟ پس شماها است که ما اینها را از اشرار میدانستیم. چرا پیدایشان نمیکنیم؟ «وَ اَللَّهِ مَا أَنَا وَ لَا أَرَدْتُ بِهِمْ بِهَذَا غَیْرُکُمْ.» به خدا این آیه غیر از شما، منظورش نیست. فقط شماها منظورش. فرمود که: «صِرْتُمْ عِنْدَ أَهْلِ هَذَا اَلْعَالَمِ شَرَّارَ اَلنَّاسِ.» شما پیش این مردم بدترین مردم، شَرترین و بدترینها را شماها را به حساب میآورند. «وَ أَنْتُمْ وَ اَللَّهِ فِی اَلْجَنَّةِ تَهْنُونَ وَ فَِنَارُهُ تَتْلُوا.» شما تو بهشت مشغول شادی و کیف و حالتانید. تو جهنم دنبالتان میگردند. این جهنمیها «کُوشَنَ» میگویند. اینجا روایت بسیار فوقالعاده است. اینها غریبهها هستند. بحث نسبتها و اینها که مطرح شد و ببینید که اینطوری است. یعنی این رفاقتها و اینها این نیست که تمام بشود. اینجا یک کلمه اگر با هم همنشین بودند، همکلاسی بودند، توی گروه واتساپی بودند، این به آن متلک انداخته، بارش کرده، سوار کرده بهش. ولو اینجا با اکانت فیک بود و همدیگر را نمیشناختند. آنور میشناسدش، به دنبالش میگردد. آنی که تو گروه واتساپ بود، بهش یه بار دیگه متلک سنگین بارش کرده: «شما افراطی! و فلان! ال و بله!» آن کو؟! میگویند: «شما اینجایید؟ اهلبیت!» جالبی است.
امام صادق به مِیسَر، از مِیسَر از اصحاب حضرت نقل میکند. میگوید: خدمت امام صادق رسیدم که: «کَیْفَ رِفْقَاتُکُمْ؟» چطورند؟ یعنی شیعیان. گفتم که: آقا جان، فدایتان بشوم. «لَعَنَاتُ اَلسَّابِقِینَ أَشْرَارَ اَلْیَهُودَ وَ اَلنَّصَارَىٰ وَ اَلْمَجُوسِ.» آقا، ما را کمتر از یهودیها و مسیحیها و مجوسها و مشرکها به حساب میآورند. مشرکین فرش قرمز جلو پاشان پهن میکنند ولی بسیجیها و حزباللهیها و انقلابیها لجنمال. حضرت تکیه داده بودند، «فَاسْتَوَى جَالِسَاً.» صاف نشستند وقتی این را شنیدند. «کَیْفَ قُلْتَ؟» چی گفتی؟ گفتم که: «وَ اَللَّهِ لَنَحْنُ عِنْدَهُمْ أَشْرَارٌ مِنَ اَلْیَهُودِ وَ اَلنَّصَارَىٰ وَ اَلْمَجُوسِ.» گفتم: «آقا، ما را پستتر از مسیحی، یهودی، مجوس اینها به حساب میآورند.» فرمود: «أَمَا وَ اَللَّهِ لَا تَدْخُلُ اَلنَّارَ مِنْکُمْ أَثْنَانِ.» به خدا دو تا از شما جهنم نمیرود. «لَا وَ اَللَّهِ وَ لَا وَاحِدٌ.» به خدا یکیتان هم جهنم نمیرود. «وَ اَللَّهِ إِنَّکُمْ اَلَّذِینَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.» به خدا شما همونایی هستید که تو جهنم دنبالتان میگردند. کفار میگویند: «چرا اینها را نمیبینیم؟ این اشرار را نمیبینیم؟» گفت: «ما شرتر از یهود و اینها به حساب میروند.» میگویند «ما اشراریم! کوشن پس؟» حضرت فرمود که: «و اللَّهِ إِنَّهُمْ کَذَبُوا عَلَیْکُمْ فِی اَلدُّنْیَا فِی ظُلْمِهِمْ لَکُمْ وَ سَیَطْلُبُونَکُمْ وَ اللَّهِ فِی النَّارِ فَلاَ یَجِدُونَ مِنْکُمْ أَحَداً.» به خدا تو جهنم دنبالتان میگردند ولی آنها را نمیبینند. باز تو این مضمون سماعه بن مهران هم از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده و جابر هم از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده. انبسعه هم از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده. قشنگ مطلب، مطلب واضحی است. و محمد بن سلیمان دیلمی هم از پدرش روایت کرده که: «وَ وَ اللَّهِ إِنَّکُمْ لَتُحْشَرُونَ مَعَنَا یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ وَ لَا یُحَرِّقُ اَلنَّارُ مِنْکُمْ شَعْرَةً.» سماعه بن مهران را گفته که حالا آنجا دارد که ازت عصبانی شدند، چهرهشان سرخ شد. «وَ یَغْضَبُ اللَّهُ لَکُمْ.» شما را میبرند بهشت. جهنم آنجا دنبالت میگردند. «مَنْ عَصَى مِنْکُمْ سَاعَةً مَشَیْنَا إِلَى اَللَّهِ.» خیلی روایت، روایت فوقالعادهای است و خیلی شیرین است. از شماها اگر کسی بدی هم کرده باشد. خودمان. «مَشَیْنَا إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ.» راه میافتیم برایش. به قول فارسی خودمان کفش و کلاه میکنیم برایش، راه میافتیم روز قیامت. «بِأَقْدَامِنَا.» با قدمهایمان. پا میشویم. «فَنُشَفِّعُهُُ.» پا میشویم شفاعتشان میکنیم. «فَلَوْ شُفِّعْ شَفَاعَتُهُ.» شفاعت من قبول میشود. «وَ اَللَّهِ لَا یَدْخُلُ اَلنَّارَ مِنْکُمْ عَشَرَةُ رِجَالٍ.» به خدا ده تاتان هم جهنم نمیروید! یکیتان هم نمیرود! «فَتَنَافَسُوا فِی اَلْدَّرَجَاتِ.» جهنم نمیروید. فکر درجات بهشت باشید. آنجا رقابت کنیم. بالا بروید. «وَ أَکْمَدُوا أَعْدَاءَکُمْ بِالْوَرَعِ.» داغتان را بگذارید روی دل دشمنتان با ورع. دشمنتان را داغدار کنید. اینجا تو اهل ورع شدی. این آقا این جزغاله کردن و چزاندن دشمن به همین است. تو از خدا جدا نشوی. پرده برود کنار میفهمید، میبیند که چه بلایی سرش آورده. بله، خلاصه دارد که روز قیامت اینها، دشمنان خدا از شدت عرق دهانشان بند میآید. «أَلْجَمَهُمُ اَلْعَرَقُ وَ قَطَّعَهُمُ اَلْفَرَقُ.» از ترس بند دلشان پاره میشود و نگاه میکنند به این چیزهایی که خدا داده به بهشتیها و میگویند که: «کُوشَنَ» اشرار پس کجایند. اینجا اولیای خدا به اینها نگاه میکنند. «فَیَضْحَکُونَ مِنْهُمْ.» از اینها میخندند. به آنها میخندد. بعد اینجا دارد که: «فَلْیَوْمَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنَ اَلْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ.» سوره مبارکه مطففین. امروز مؤمنان میخندند به کفار. «عَلَىٰ اَلْأَرَائِکِ.» روی تختشان نشستهاند، میخندند. سوژه خنده اینجا مؤمنین بودند. این یه سوتی داده و نمیدانم نمیگیرم و فلان و تصمیمگیری نمیکنند. حرف! سوژههای اینها، سوتیهای اینها همش اینها سوژه خنده بودند. صبح تا شب هرجا میروی همش یه بسیجی و حزباللهی، فلانی، مذهبی و یه آخوندها. همهشان هی دارند اینها را دست میاندازند. اینها را مسخره میکنند. سوژه خنده اینجا. سوژه خنده بهشت. که دارد حقیقتی را بیان میکند. جهنمیان این وحوش، این حیوانات، این پَستفِطرتها، اینها سوژه خنده هستند. حقارت اینها، نکبت اینها. خنده آنها هم از آن عنایتی است که خدا به اینها کرده که مثل اینها نشدند. شادمانی و خنده بین آنهاست. چون هرکس مسخره میکند زیر دست دیگر است. یعنی مسخره میکند، میبیند دیگری را که دستش میاندازد. دست انداختن، زیر دست دیدن است. آن زیر دست واقعی آنجا جهنمیان که زیر دست واقعیاند و اینها دست میاندازند. اینها. فرمود که: «فَلا یَبْقَى أَحَدٌ مِنْ مَنْ أَعَانَ مؤْمِناً مِنْ أَوْلِیَاءِ بِکَلِمَةٍ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ.» نه به غیر، اگر کسی یکی از اولیای ما، رفقای ما را ولو با یک کلمه کمک کند، روز قیامت بهشت میبرنش بدون حساب. آنجا جهنمیها دنبالش میگردند، پیدایش نمیکنند. که خلاصه اینم از این و بازم روایت دیگری تو این زمینه داریم. لباس خیلی قشنگ است.
زید زرَّات میگوید که به امام صادق (علیه السلام) گفتم که: آقا، ما میترسیم مؤمن نباشیم. نقش مومن، نه. گفتم که: آقا، بین ما کسی نیستش که برادرش را بیشتر از پولش دوست داشته باشد. برادر مؤمنش از درهم و دینارش عزیزتر باشد. «وَ نَجِدُ الدِّینَارَ وَ الدِّرْهَمَ آثِرُ عِنْدَنَا مِنْ أَخِ.» ما پول را بیشتر از رفیقمان دوست داریم. و «قَدْ جَمَعَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ وَلَایَةُ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ.» در حالی که ما را ولایت امیرالمؤمنین جمع کرده، ولی نمیتوانیم آنجور عاشق باشیم، او را ترجیح بدهیم به خودمان تو پول و فلان و این حرف. حضرت فرمودند: «کُلًّا إِنَّکُمْ لَا تُؤْمِنُونَ.» نه! شما مؤمن هستید. «وَ لَکِنْ لَا تُکَمِّلُونَ إِمَانَکُمْ.» ایمانتان کامل نیست. «حَتَّى یَخْرُجَ قَائِمُنَا عَجَّلَ اَللَّهُ تَعَالَى فَرَجَهُ اَلشَّرِیفَ.» تا قائم ما قیام کند. «فَعِنْدَهَا یَجْمَعُ اَللَّهُ أَحْلَامَکُمْ.» عقلهاتان زیاد میشود. اینجا عقل کم است دیگر. در آنجا زیاد میشود. «فَتَکُونُون مُّؤمِنینَ کامِلینَ.» مؤمن کامل میشویم. اگر روی زمین مؤمن کامل نباشد، «إِذَا لَرُفِعَ عِنْدَ اَللَّهِ إِلَیْهِ وَ أَنْکَرْتُمُ اَلْأَرْضَ.» خدا ما را میبرد بالا. شما دیگر دست خالی میمانی، نه زمین را میشناسی، نه آسمان. «قَسَمٌ لِمَنْ جَانِی فِی یَدِهِ.» قسم به کسی که جانم در دست اوست. «إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ فِي اَلْأَرْضِ فِي أَطْرَافِهَا.» مؤمنین گوشه کنارهای زمین مؤمنینی هستند. «مَا قَدَرَ اَلدُّنْیَا بِقَلْبِ الْمُؤْمِنِينَ.» دنیا پیش اینها به اندازه بال مگسی ارزش ندارد. قدرت و شهرت و ثروت و از همین چیزها توجه. «وَ لَوْ أَنَّ اَلدُّنْیا بِجَمِیعِ مَا فِیهَا.» همه دنیا را بیاوری. سید علی قاضیها و علامه طباطبایی این شکلی و «عَلَیْهَا ذَهَبَتْ مَعَ عَلِیٍّ عَنقٍ عَهِدٍ.» اگر همه دنیا طلای سُرخ باشد، گردنبند این بابا باشد، این مؤمن باشد، «مَا شُعِرَ بِهَا أَیُّ شَیْءٍ.» اگر از گردنش بیافتد، گردنش بیفتد، پخش و پلا بشود این گردنبند طلای سرخ، این اصلاً توجه نمیکند که چی از گردنش افتاده. کوچک بودن دنیا و «وَ مَصْغَنُهُمْ فِی أَهْلِ اَلْجَنَّةِ مِثْلُ اَلْفِرْدَوْسِ فِی اَلْجَنَانِ.» اینها تو بهشتیها جایگاهشان جایگاه فردوس در بهشت. «وَ هُمُ الْمَطْلُوبُون فِی النَّارِ» اینها همونایی هستند که تو دنیا اشرار میدانستند. تو جهنم دنبالشان میگردند. میگویند: «اینها کوشن؟» همسایه دیوانه ما کو؟ نه بابا این دیوانه بود. این اصلاً پول ارزش داشت. آمدند بهش میگویند: «میخواهیم رئیس فلان جا کنیم.» برو آقا. همه دست و پا میزند که یه ساعت بروم آنجا تو اتاق رئیس بنشینم. اینها میخواهند رئیس کنند، دارد پس میزند. مگر میشود بابا؟! یه مشکلی دارد. اینکه عقلش کم است. فلان اشرار آنجا دنبالش میگردد. تو جهنم دنبالش. این آیه را حضرت خواندند: «فَهُمْ أَشْرَارُ اَلْخَلْقِ عِنْدَهُمْ.» «فَیَرْفَعُ اَللَّهُ مَنَازِلَهُمْ.» خدا منزل اینها را بالا میبرد. «حَتَّى یُرُونَهُمْ فَتَکُونُ ذَلِکَ حَسْرَةً لَهُمْ.» اینجا حسرت میخورند. اینجا میگویند که: «ای کاش ما برگردیم مثل اینها بشویم.» «فَلِّقُوا کَانُوهُمْ اَلْأَخیَارَ.» اینها بابا، اینها اخیارند. ما اشرار بودیم و این حسرت چند است؟ چی فکر میکردیم؟ چی را خوب میدانستیم؟ چی را بد میدانستیم؟ کی خوب بود؟ کی بد بود؟ کیا بالایند؟ کیا پایینند؟ فکر میکردم اینها بالایند، آن فالوورهایش آنجور است. این مشهور است. این سیمرغ گرفته. آن فلان گرفته. آن را به حساب نمیآورند. اینها را. آن یکی تو سرشان میزدند، مسخرهشان میکردند، دستش میداد، راهپیمایی میرفت، رأی میداد. اینها بسیجیاند و فلان. طرفدار نظام به حساب میآورد. بله، خلاصه اوضاع آن طرف این شکلی است.
اینم از روایات. اینجا یه بحث دیگری باید داشته باشیم در مورد دعای برای پدر و مادر و هدیه به پدر. گفته شده. آیاتش را میخواهیم فقط بخوانیم، ببینیم که به کجا میرسد. این را خیلی سریع فقط رد میشویم. باز برمیگردیم به بحث خانواده در برزخ. اشاره میکنیم انشاءالله. در سوره مبارکه بقره آیه ۲۱۵ میفرماید که: «از تو سؤال میکنند که چی ینفقون؟» از تو سؤال میکنند: «مَاذَا یُنْفِقُونَ؟» چی انفاق کنند؟ قرآن چی انفاق کنند و به که انفاق کنند؟ دو تایی با هم یه جا جواب میدهد. «مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ.» هر خیری که انفاق کنید. هرچی خوب است، خیر است. تو دنیا خیر، تو آخرت خیر. اینجا چی بده؟ آنی که خیر است. به دنیایش خیر بده، به آخرتش خیر بده. انفاق دنیوی، انفاق اخروی. هرچی خیر است انفاق کن ولی به اینها بده. سؤال را این شکلی تصحیح میکند که به که. اولین کسانی که قرآن میگوید به اینها انفاق کن کیانند؟ «فَالْوَالِدَیْنِ اَلْأَقْرَبِینَ وَ اَلْیَتَامَىٰ وَ اَلْمَسَاکِینِ وَ ابْنَ اَلسَّبِیلِ.» اول پدر و مادر. انفاق دنیوی اول پدر و مادر. انفاق اخروی اول پدر و مادر. «وَ اَلْأَقْرَبِینَ.» بعد از پدر و مادر، فامیل. «وَ اَلْیَتَامَىٰ.» بعد یتیمها. «وَ اَلْمَسَاکِینِ.» مسکینها. «وَ اَلسَّبِیلِِ.» سر راه ماندهها. «وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّٰهَ بِهِ عَلِیمٌ.» هر خیری انجام دهید، خدا بهش عالم است.
خلاصه اینکه نکته اصلی این است که هدیه و انفاق اول برای پدر و مادر که این هم شامل، عرض کردم، دنیا میشود، هم شامل آخرت. یه نکته، و دعای برای پدر و مادر که خب سیره اولیای خدا و انبیا رایج بوده. دو تا پیغمبر را در قرآن فرموده که این شکلی بودند. یکی حضرت ابراهیم (علیه السلام) در سوره مبارکه ابراهیم آیه ۴۱: «رَبِّ اِجْعَلْنِی مُقِیمَ اَلصَّلاَةِ وَ مِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءَ رَبَّنا اِغْفِر لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلمُومِنینَ یَوْمَ یَقُومُ اَلحِسابُ.» خدایا، مرا مورد مغفرت قرار بده و والدینم را، پدر و مادرم را مورد مغفرت قرار بده و مؤمنین را. مؤمنین را مورد مغفرت قرار بده «یَوْمَ یَقُومُ اَلحِسابُ.» آن روزی که حساب برپا میشود. دعایی برای پدر و مادر کرده حضرت ابراهیم. حضرت نوح هم دعا میکند برای پدر و مادرش. سوره نوح آیه ۲۸: «رَبِّ اِغْفِر لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتی مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِِنینَ وَ اَلمُومِناتِ وَ لا تَزِدِ الظالِمینَ إِلَّا تَباراً.» خدایا، خودم را ببخش، پدر و مادرم را ببخش. ادب است. چون بحث مغفرت است، کم و کسری، کوتاهیای هست. خدا پدر و مادرم را ببخش، بعد من را ببخش (اول خودش). خدایا، من گناهکارم، قاصرَم، آلودهام، مشکل دارم. من را ببخش، کم و کسری پدرم را پدر و مادرم را ببخشید. «صَغِیراً.» که دعای دیگری است در قرآن. به اینها رحم کن. اینها تو بچگی به من رحم کردند. بله. «وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً.» هرکس هم خانه ما آمد و مؤمن بود، بهش مغفرت شامل حالش کن. که خانه حضرت نوح همین مسجد کوفه است و تو روایت دارد که: «صد بار که برگردی، مشمول این دعا میشوی، مؤمنین و مؤمنات.» هرکس هم مؤمن بود، مرد و زن، اینها را هم ببخش. دعایی برای پدر و مادر را همینجا میبینیم که حضرت نوح دارند.
تو روایات ما هم توضیحاتی در مورد این دو تا دعا هست که نکات جالبی است. در مورد آن دعای حضرت ابراهیم فرمودند که این دعای پدر و مادرش که کرد، دعای حضرت آدم و حوا کرد. پدر و مادرم را ببخشید. پدر و مادر اصلی خود ابراهیم هم بودند، ولی میخواهد بگوید تا آنجا را دعا کرده است، یعنی تا آدم و حوا مد نظرش بودند در پدر و مادر. دعای حضرت نوح را هم تو روایت دارد، روایت جالبی است که ابن عباس نقل کرده، گفته که: حضرت نوح قبر امیرالمؤمنین را تو کشتی گذاشته بود، برداشت با خودش میبرد. «کَانَ قَبْرُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ مَانِفُ سَفِینَةٍ.» آخر هم که میدانید حضرت نوح، یعنی امیرالمؤمنین کجا دفن شده است. حضرت آدم، مزار امیرالمؤمنین را، یعنی قبر امیرالمؤمنین، قبر یعنی محدودهای که تعیین کرده بودند برای اینکه امیرالمؤمنین در آنجا دفن بشود. بعداً اینها حضرت نوح حمل میکرد با خودش که این افتخار را داشته باشد که هر جا که او را دفن کردند، قبر علی را بغل او بگذارند که بعداً امیرالمؤمنین، قبر آماده باشد که بدن حضرت آنجا دفن شود. این سنگچین را حضرت نوح با خودش حمل میکرد و نوح از خدا خواست: «فَسَلَ نُوحٌ رَبَّهُ اَلْمَغْفِرَةَ لِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ.» آنجا دعا برای امیرالمؤمنین و حضرت زهرا. این نکته را داشته باشید. خیلی نکته طلایی است. این دعا برای پدر و مادرش را گفتند کی بوده؟ علی و فاطمه. این همان نکتهای است که عرض کردیم: پدر و مادر حقیقی ما در عالم برزخ امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا. نسبتها آنجا با این دو نفر تعریف میشود. اینجا بله، نسبت از بالا به پایین است. بابای همین که داری، بابای امیرالمؤمنین. ولی وقتی آنجوری باشد، امیرالمؤمنین میشود پدر حضرت نوح. امیرالمؤمنین پدر از آدم. روی حساب دنیاییش آدم پدر امیرالمومنین است. روی حساب معنویش امیرالمومنین پدر است. حضرت آدم. به هر حال، نکته بسیار زیبا و گرانقیمتی است که والدین باز همون آدم و حوا منظور است. و نوح هم همین آدم و حوا. خب بحث دیگری که داریم در مورد این است که این فرزندان را وقتی که میخواهند به کسی ملحق بکنند چه شکلی میشود؟ «الحاق ذریه» که بحث مفصلی است. این دقایق، این جلسه را مقداری که مانده در موردش صحبت بکنیم و باز جلسه بعد در این زمینه هنوز با مطالب دیگری هم داریم. باید بیشتر در موردش صحبت بشود، انشاءالله.
در سوره مبارکه رعد آیات ۲۳ و ۲۴. بند از تفسیر تسنیم استاد آیتالله جوادی آملی جلد ۴۲ مطالب میخواهم عرض بکنم. صفحه ۳۴۲ و ۳۴۲ به بعد دیگر تا ۳۶۰ که مطالب خیلی خوبی است. آیه قرآنش این است: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ.» این بهشتیها وارد این بهشتها میشوند و «وَ مَنْ صَلَحَ.» قبلاً هم خواندیم. آیه است دیگر. کیا وارد میشوند؟ «مِنْ آبائِهِمْ.» از باباهای اینها، آنهایی که صالحند. و «وَ أَزْواجِهِمْ.» همسران اینها. و «وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ.» فرزندان اینها. «وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ.» و ملائکه هم از همه این ابواب بر اینها وارد میشوند. «سَلامٌ عَلَیْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ.» به اینها سلام میدهند بابت صبری که کردند. «فَنِعْمَ عُقْبَىٰ اَلدَّارِ.» آقا اینجا خیلی خوب است. این عاقبت این خانه خیلی خوب است. جزء خانه خوب، خوش عاقبتیه. جایگاه خوبی قرار گرفتیم. خب این همان اولوالالبابند اینها که وارد اینجا میشوند و با خانوادهشان اینها دیدار میکنند تو بهشت. نکاتی که آیتالله جوادی میفرماید، نکات خیلی خوبی است. خرد خرد با همدیگر باید اینها را مطرح بکنیم. نکته اول این است که اینها هم خودشان میروند بهشت و نعمتهای ظاهری تو بهشت بهرهمند میشوند، هم لذت دیدار و با خویشاوندان صالحشان را دارند. اینکه نزدیکان مؤمن میآیند تو بهشت با هم، دور هم جمع میشوند، یه نعمت دیگری است و نعمت برتری در کنار نعمتهای دیگر است. این «مَنْ صَلَحَ»ی که آمده معلوم میشود که این باباها و همسرها و بچههایشان بر اساس اعمال صالح شمرده بهشت میشوند، نه عمل خویشاوندانشان. همان که در موردش صحبت کردم. عمل صالح خودشان. «مَنْ صَلَحَ» خودش صالح باشد. کی صالح است؟ کسی که عمل صالح دارد. بچه یه صالحی بوده. نه این آباء و ازواج و ذریات کیانند. خودشان مؤمنند. آن «فَلَا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ» هم که آنور نشان داد که اینها نسبتهای خویشاوندیشان و به دردشان نمیخورد. این «مَنْ صَلَحَ» نشان میدهد که صرف قرابت و ذریه بودن بزرگان مثل حضرت ابراهیم، مشکل را حل نمیکند. سبب بهشتی شدن یا مقام بالای امامت رسیدن نمیشود و اینجا باید صلاحیتی باشد. آن صلاحیت البته اگر باشد، کف است. آن صلاحیت است بعد اینها به هم ملحق میشوند و لذت دارد، لذت همنشینی و پیوند با هم را. «وَ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ.» که یک آیه دیگری است در سوره طور در مورد این با هم انشاءالله صحبت میکنیم و نکاتی باز آیتالله جوادی دارند ذیل این بحث که البته تفسیر تسنیم هنوز سوره طورش چاپ نشده. دیگر جلد هفتاد، هشتاد آن طرفها باید که برسد اگر چاپ بشود. ولی تو درس تفسیرشان نکاتی فرمودند که انشاءالله ازش ولایت الهی استفاده خواهیم کرد. میفرماید که: مشروط شده به ایمان و عمل صالح. عالم آخرت، عالم ظهور حق. خویشاوندی دنیا آنجا اثری ندارد. خویشاوندی دنیا تو آخرت بیاثر است. ظهور این حقیقت است که قرابت و رحامت یعنی رحم بودن، نسبتهای قومی قبیلهای فقط شناسنامه طبیعی، آمار همگانی و همیشگی یه امر قراردادی است برای اینکه معاملات، تعاملات، کارها اینها تنظیم بشود. تو دنیا معیار ارزش و کرامت نیست. کار را راه بیندازد. دنیا کلاً همه چیزش اعتباراتش کار را راه بیندازد. کار را راه بیندازد برای نتیجه رسیدن، رسیدن به یک نتیجه. آن نتیجه اصلاً تو دنیا نیست. آن نتیجه کجاست؟ تو برزخ، تو قیامت. آن نتیجه همان کرامت است. آن کرامت چیست؟ تقوا. و کیا به هم ملحق میشوند؟ پدر و مادر، بچهها، خانواده، همسر. اینها آنهایی که مؤمنند به مؤمنین ملحق میشوند. حالا خویشاوند. میفرماید: خویشاوندان مشرک و فاسد از مؤمنان بهشتی جدا هستند. اینم یک نکته قشنگی دارد که تو پاورقی اشاره بهش میکنند. روایتش را با هم بخوانیم. روایت جالبی است. توضیحش داده نشد فعلاً تا حالا تو بحثهایی که گفتیم. روایتش این است: یه زندیقی با امام صادق (علیه السلام) گفتگویی دارد. مرحوم طبرسی در جلد ۲ احتجاج صفحه ۳۵۱ نقل میکند. این روایت پاورقیه این بخش تفسیر تسنیم است که میخواهیم بخوانیم و گفتیم تو پاورقی این را بهش اشاره کردم که فامیلهایی که مؤمن نیستند آن طرف با هم رابطه ندارند و به هم کار ندارند و به هم نمیرسند. تا اینجا بحث تفسیر تسلیم که داریم میرویم سراغ این روایت احتجاج برمیگردیم باز به ادامه تسلیم انشاءالله.
روایت احتجاج این است. حالا روایت احتجاج خودش نکته زیاد دارد. سؤالهای جالبی در مورد بهشت میکند طرف. حالا اگر میشد یک وقتی فرصت میشد مفصل این روایت را با هم میخواندیم و خیلی مطلب دارد، نکات فلسفی خیلی خوب و جالبی دارد این روایت. سؤال میکنیم که چه شکلی از بهشتیها از میوههای بهشتی برمیدارند بعد باز سر جایش در میآید؟ همانجور که شما از نور یک چراغ برمیداری، از نور این چراغ کم نمیشود. شما به محض اینکه شمع میآوری، سیگار حالا فارسی ما خودمانی، سیگار از روی سیگار روشن میکنیم. سیگار که دارد روشن میکند آن یکیو، هیچی ازش کم نمیشود. این شمعی که دارم، یکی روشن میکند. شمع هنوز است. هزار تا شمع باهاش روشن کنی، شمع اولی هنوز روشن است، سر جایش ثابت. «إِلَّا قِیَاسُ السَّرَاجِ» مثل چراغ میماند. مثل نور میماند. همه دنیا را ازش پر کنی، نور این کم نمیشود. اگر همه دنیا شمع بشود، بیا از این بگیری، خاموش نمیشود. بعد پرسید: «مگر اینها نمیخورند و یشربون؟» مگر اینها خورد و خوراک ندارند؟ خب چطور اینها غذای حاجت ندارند دفن ندارند؟ فرمود که: «لَأَنَ طَعَامَهُمْ رَقِیقٌ لَا ثَقْلَ لَهُ.» برای اینکه غذای اینها رقیق است، ثقلی ندارد. «کَتَنَفُّسِ اَلْآنَ تَنَفُّسٌ.» الان تنفس که میکنید اینم یه خوراک به حساب میآید دیگر. یه چیزی خوردی، بلعیدی، وارد گلو شد و قورت دادی. دود را قورت میدهید. همین دود سیگار شرب میکنند دیگر. دود سیگار را شرب، توتون شرب، توتون نوشیدن. خب شما سیگارهایی که مینوشی میآید تو مستانه و دفن میشود. خیلی رقیق است. به شما اگر صبح تا شب سیگار بکشی، این مایعاتی برایت ایجاد نمیکند که بخواهد دفع بشود. فقط دود است. حتی سینه را داغون میکند ولی مایعات ندارد. یک مثالی که دنیا دارد این است. البته مثالهای فراوانی میشود برایش آورد که غذاهای بهشت این شکلی است با عرق از بدن اینها خارج میشود. سؤال کرد که: این حوریها چه شکلیاند که هرچی میآیند آخرش همه باکرند و هرچی تماس برقرار بشود اینها آخر باکرهاند و هیچ فرقی نمیکند. «طَیِّبٍ لَا عِتْرِیَهَ فِیهِ.» اینها خلقتشان طیبه است. نقص بهش وارد نمیشود. «وَ لَا یُخَالِطُ جِسْمَهَا آفَةٌ.» با جسم اینها آفتی قاطی نمیشود و «وَ لَا یَجْرِی فِیهَا شَيْءٌ.» چیزی نمیتواند بیاید اینها را سوراخ بکند. در سوراخ کردن نفوذی ندارد. در تن اینها نفوذپذیر نیست. «وَ لَا یُدَنِّسُهَا حَیْضُ.» و اینها حائض نمیشوند و آلودگی این شکلی ندارند. «فَهُنَّ مُلْتَصِقَاتٌ بِرَحْمٍ مُلْتَصِقٍ.» رحم اینها چسبیده و بسته است. «إِذْ لَیْسَ فِیهَا لِلْجَسَدِ إِلَّا مُجَرَّةُ.» و مثل رحمهای دنیایی نیست که یک جایگاهی داشته باشد برای نطفه و نطفه را بگیرد و بعد پرور دهد. اینها قطع است چون قابلیت دیگر نیست. قبول و ماده آنجا نیست. این نکته فلسفی که دارد که حالا بحثش مفصل است. «فَهِیَ تُلبَسُ سَبْعِینَ حُلَّةً.» حوریها هفتاد تا لباس به تن دارند. و این طرف پرسید گفت: «اینها هفتاد تا لباس به تن دارند و یرا زوجها مُخَّ ساقها من ورائها و بدنها.» و میبیند که شوهرش قادر است که یعنی این شوهره میتواند مغز استخوان حوریه را ببیند. چطور این هفتاد تا لباس دارد و مغز استخوانش هم دیده میشود؟ دستگاه فلسفی میشود حل کرد و جواب داد. به سادگی و راحتی انجام میشود. انشاءالله به عنایت الهی. هفتاد تا لباس داشته باشد، مغز استخوانش هم دیده میشود. خیلی روایت، تعابیر جالبی دارد و نکات خیلی قشنگ. با مثالهای ملموس دنیایی شبیه توحید مفضل، فقط فضایش فضای معاد است. رویش کار بشود، خیلی مطلب دارد، نکته دارد.
فرمود: بله! «کَمَا یَرَى أَحَدُکُمُ اَلدَّرَاهِمُ إِذَا أُلْقِیَتْ فِی مَاءِ إِنْصَافٍ قِدْرَ رُمْحٍ.» شما یه درهم داشته باش، بنداز یک درهم سکه نقره، بنداز تو آب صافی که به عمق یک نیزه عمق داشته باشد. یک نیزه عمق دارد. از پس یک نیزه عمق، یک نیزه عمق شما بگو یک متر. الان کف استخر را قشنگ شما نگاه میکنی میبینی. آن بینیبندی که طرف داشته باز شده، آن عینکش باز شده، کلیدی که داشته مال هلش بوده. قشنگ آن بالا نگاه میکنی، کف استخر میبینی. آب خیلی زلال که باشد، صاف صاف باشد و تکان نداشته باشد، تلاطم نداشته باشد، از پس ۶ متر ارتفاع آن را میبینی. مثالهای ملموس دنیای خیلی قشنگ. و آن بدن حوری این شکلی است. اوج لطافت. وقتی یه چیزی لطیف شد، آن اعماق باطنیاش قشنگ پردهها کنار رفته است و همه چی واضح است. «لطیف» این است. لطیف کسی است که اشراف کامل دارد و لطافت آن حالتی است که یه چیزی عمق پیدا میکند و این حجابها کنار میرود. آب از این تکانها و تلاطمها و کدُریتها و اینها در میآید تا ما اعماقش دیده میشود. حوری مظهر لطافت. مثل اسم لطیف. این لباسم که پوشیده شده جلوات اوست. شما بگو: «من به این آب هفتاد تا ماده مغذی زدم ولی آب صاف و زلال.» بگو: «این آب فلان ویتامین، فلان عنصر، فلان ماده معدنی اینها را دارد؟ دارد؟ کلر دارد؟ کلسیم دارد؟ روی دارد؟ منیزیم دارد؟ همه اینها را دارد ولی آب صاف زلال است.» شاید رنگش عوض نشده. در پس همه اینها الان آن کلرش، آن سدیمش مانع میشود از اینکه شما کف مو استخر را ببینید. نه. هفتاد تا لباس هم داشته باشد. این شکلی حجاب نیست برای اینکه مغز استخوان... خیلی اینها تعابیر فوقالعاده است و میشود روی آن خیلی کار کرد. روایت حضرت مطلب زیاد است.
سؤال کرد که: «آقا استفاده بهشتی از نعمات آنجا چطوری است با اینکه اینها اغلبشان بچه نداشتند؟» نکته. ببینید: «کَیْفَ یَنْتَفِعُ أَهْلُ اَلْجَنَّةِ بِمَا فِیهَا مِنَ اَلنَّعِیمِ؟» بهشتیها چه شکلی از نعمتها استفاده میکنند تو بهشت؟ «وَ مَا مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ قَدْ فَقَدَ اِبْنَهُ أَوْ أَبَاهُ.» خب خیلی از اینها بچهشان را از دست دادند. پدر از دست دادند. یا بچه نداشتند، یا پدر نداشتند. «أَوْ حَمِیمٌ أَوْ رَفِیقٌ أَوْ أُمَّتَهُ فَقَدُوهُا فِی اَلْجَنَّةِ لَمْ یَفُوقُوا فِی مَسِیرِهِمْ إِلَى اَلنَّارِ.» رفیق از دست داده بودند. یا مادر از دست داده بودند. بهشتی نشدند. خب این چه شکلی تو بهشت است؟ خب مثلاً بابایش مؤمن بوده تو بهشت است، مادرش کافر بوده، خطاکار بوده، این جهنمیه. مثلاً مادرش را نمیافتد. خاطرات دنیا که گفتیم یادشان نمیرود. مرور هم که میکند تلخ است که رفیقش را یادش میافتد، پدرش را یادش میافتد، مادرش را یادش میافتد، گناهانشان یادشان میافتد. بالاخره این خاطراتی که ازشان محو نشده. حافظه را با خودشان بردند. و آنهایی که رفتند جهنم، اینها چی میشوند؟ خیلی از اینها بالاخره رفتند رفقا، فک و فامیل، بچهاش، بابایش. اینها جهنمی شدند. «فَمَا یُسْنَى بِنِعْمَةٍ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّ حَمِیمَهُ فِی اَلنَّارِ یُعَذَّبُ؟» این زندیق با اینکه کافر بوده ولی فن و خوبیه ذهن طلبگی قوی داشته. «وَ إِذَا أَنْتَ بَلَّغْتَ النُّورَ» وقتی آنجا یاد این جهنم، عذابها میافتد دیگر نعمت کوفتش میشود تو بهشت. «أَهْلُ اَلْعِلْمِ قَالُوا.» اهل علم اینطور گفتند که: «إِنَّهُمْ یَنْسَوَْن ذِکْرَهُمْ.» حالا حضرت جواب اینجوری میدهند: «دِیگَهْ تُنُکِتُّهُ فِی جَوَابِ دَادَ نَتِکْمَةٌ فَنِیَّةٌ.» آن نکته فنیهای که دارند. مطلب بسیار پایین در سطح فکر او. میگویند اهل علم اینطور گفتند، حالا یعنی جواب دقیق را هم انگار دارند میپوشانند. ولی به هر حال جواب است. اینها «یَنْسَوَْنَ ذِکْرَهُمْ.» یادشان میرود. ذکر آنها یادشان میرود دیگر. از مادره یادی اصلاً یادش نمیآید. از آن بچه یادش نمیآید. دو تا بچه مؤمن داشته، دو تا بچه شهید داشته، یکی هم اعدامی بوده جز منافقین بوده. تو بهشت این شکلی میشود. «وَ قَالَ بَعْضُهُمْ بَلْ تَقْدِیرُهُمْ وَ یَرْجُونَ أَنْ یَکُونَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اَلنَّارِ فِی أَصْحَابِ اَلْأَعْرَافِ.» البته بعضیهای دیگر گفتند از علما که اینها چشم به راهیم. از علمای اهل سنت و اینها شاید باشد. حالا معلوم نیست. بعضیهای دیگر هم گفتند که این پدر و مادر چشم به راه میمانند. اینها کشور آنهایند. کشور آن رفقا و فامیلهایشان که جهنم رفتند میمانند امیدواریم که اینها بین بهشت و جهنم تو اصحاب اعراف، وسطا، قاطی پاتی است. حالا میخواهم بیایم. یه امیدی دارم. یعنی کَدِر نمیشود، ناراحت نمیشود. پس بعضی گفتند که یادشان میرود، بعضی دیگر گفتند که اینها امیدوارند. به هر حال، انشاءالله برمیگردد. غصهدارش نمیشود. فراموشی دیگر. یعنی بخواهد یادش هم بیفتد، میگوید که: «حالا این پُشتمُشت اَنَهْ دیگر، احتمالاً میآید.» این شکلی است که بعد باز سؤال کرد که: «أَخْبِرْنِی عَنِ اَلشَّمْسِ أَیْنَ یَعْبُقُ؟» در مورد خورشید و اینها سؤال کرد دیگر. باز هم حضرت: «فَهُنَکَ اَلْعُلَمَاءُ.» بعضیشان اینجا اینجوری جواب دادند که: «خورشید وقتی غروب میکند چطور میشود و فلان و اینها.» که جوابها هم مشخص است که برای اینکه طرف در حد فهمش یه نکتهای بهش گفته میشود. به هر حال این نکتهای که تو این روایت آمده آیتالله جوادی این را ذکر میکند. بعد میفهمیم که مجالی برای امثال این سؤال نیست که مثلاً حضرت نوح از غم سوختن پسر کافرش در جهنم چه میکند؟ چون او حضرت در بهشت به یاد ندارد که چنین پسری داشته باشد. این نکته را به این نحو مطرح میکنند و میفرمایند که کسی ذریه مؤمن بخواهد باشد یا فامیل یکی از اولیای خدا باشد، این اثری ندارد در اینکه بخواهد آن طرف باعث نجاتش بشود. معیار بهشتی بودن ایمان و عمل صالح لذت اجتماع اینها در آخرت به همین فراهم میشود.
نکته دیگر که مطرح میکند میفرمایند که این آبایی که گفته شده، پدرانشان، خب شامل اجدادشان هم میشود. همه فرزندان، برادران، خواهران، عموها، عمهها، داییها، خالهها، از ذریه آباء. لذا اینها را همه را میتواند ببیند. چه نحوه عمه داشتی جز مؤمنین بوده، جلسات اول «سه دقیقه در قیامت» آمد تو جلسه و تجربه نزدیک به مرگ داشت. ما همین را دالان کردم. «پسرعمویم را دیدم. مادرم را دیدم. وقتی داشتم از دنیا میرفتم، میرفتم که مادرم به من نماز گفت.» تو مثلاً مقید باش و اینها. «پسرعمویم را با همان تیپی که میگفت دفنش کردم.» خوبی همین. «شوهرعمهام را دیدم آنجا.» شوهرعمهاش هم دیده بود. این فقط پس محدود نیست به آن فامیلهای این شکلی، نه، آنهایی که تو بحث تلگرام که عرض کردیم جوین تلگرام که وقتی وارد میشویم تو لیست مخاطبین بودیم در تماس و ارتباط هم ازواج که گفته شده، همسران، همزمان خودشان، همسران آباءشان، مادرشان، مادر ناتنی، پدر ناتنی به شرط اینکه ایمان بوده و تناسب و صلاحیت و اینها بوده، آن طرف با همدیگر در ارتباط باشند. آیتالله جوادی مطرح میکنند این «أَلْحَقْنَا» که اینجا آمده که «ملحقشان میکنیم.» میفرماید با هم شدن، وصول و به هم ملحق میشوند، به هم میرسند و یه «سرور زائده»، یک شادمانی. همانطور که وقتی خانوادگی با هم میسوزند، یک عذاب مضاعف. شما چطور مثلاً کلهپاچه بار گذاشتی، بدون بچهات از گلوَت پایین نمیرود. با بچه مینشیند کلهپاچه میخورد، بهش میچسبد. این جوجهکباب است، این چلوگوشت است. مخصوصاً مگر بچه چلوگوشت. این بچه رفته سربازی، چلوگوشت دوست داشته. نشستهاند چلوگوشت میخورند. مادر اصلاً میبینم او هم دارد میخورد. این برای من یه حال دیگری دارد. متنعم بودن او، این لذت بردن است. این انگشتهایشان را مُلُوچ میکند، میک میزند. بچه دارد خوش اشتهایی میکند با این غذا، از گلویش پایین میرود، میخورد. با اشتها میخورد. آن غذا را با اشتها نمیخورد. اعصابم خورد میشود. با اینکه خوشمزه است. ماکارونی دوست ندارد، من خیلی دوست دارم ماکارونی میخورم، نمیخورد. منم کوفتم میشود. اینها خلاصه یه بخشی از عزت این است دیگر. شما مثلاً تو مجلس روضه با رفیقت مینشینی، با هم روضه میخوانی، از اشک او حال میکنی. از حال آن روضهخوان خودت حال میکنی. از حال آن سخنران حال میکنی. ما یک انتقال علم داریم، یه انتقال حس داریم. یه وقت علممان را با هم شیر میکنیم، به اشتراک میگذاریم. یه وقت خوراکمان را با هم اشتراک میگذاریم. حسمان را. این بحث جمع شدنها، آن بحث اشتراک حس، یه بخشیش و اینکه آنهایی که دوستشان داری را وقتی میبینی، آنهایی که بهشان تعلق داری وقتی بهرهمندند و متنعمند و سهم داریم تو لذت همدیگر، این باعث افزایش آن لذت و نعمت میشود. این تو عالم برزخ هست، تو عالم قیامت هم هست. با هم سوختن هم همین است. من خودم اگر تو آسانسور گیر کنم، آنقدری درد ندارد که خودم با بچهام گیر کنم. آن صدای جیغ او، درد او، اعصابخورد کننده و ترس او. این خیلی من را فشار میدهد. به سختی گرسنگی خودم را تحمل میکنم. گرسنگی بچهام یه چیز دیگر است. تو این تصادف استخوان من شکسته، تحمل میکنم. اینکه دست بچهام شکسته، این برایم سختتر از استخوان خودم. خانوادگی وقتی تصادف میکنند، یه عذاب مضاعف. آدم خودش تنهایی تصادف بکند، ولی درد ندارد. خانوادگی وقتی کرونا میگیرند. از اینش میترسم. عذاب آن طرف هم این شکلی است. خانوادگی عذاب دارند. و «أَزْوَاجُهُمْ» که اینم از آن آیات مهم است و باید در موردش با همدیگر انشاءالله صحبت بکنیم. میفرماید که: ظالمین و با ازواجشان محشور کنید. زوج. قبلاً صحبت کردیم. خانوادگی محشور میشوند. زوجی محشور میشوند و اینهایی که با هم یکی بودند، همپیالهها. زوج اینجا فقط همسری نیست. همپیالههای دنیایی، همپیاله عذاباند. اینجا چطور همپیاله عرقخوری بودند، با هم به سلامتی میگفتند، پیک میزدند بودند؟ مشترک است. جلو هم ضایع میشوند، جلو هم رسوا میشوند. تو عذاب هم سهم دارند. شریکند. دردهایشان مشترک است. نکته دیگر هم اینکه تو این آیه دارد تشویق میکند که بچههاتان را صالح بار بیاورید. بچه تو را صالح بار بیاور تا که یک بهشتی آنور داشته باشی که اگر خودت هم بهش نرفتی، بچه صالح تو را بهش ببرد و آن بچه صالح باشد که تو قیامت با هم باشید. معیار این است. تو تربیت رکن صلاحیت کلیدواژه تربیت صلاحیت قرآن. آنی که یک کلمه اگر بگویی، همه آنی که در تربیت لازم است را پوشش میدهد، واژه «صَالح». بچه «صَالِحٌ». گفتم فرزند صالح، صالح و پرورش دهنده. حالا خود صالح یه بحث مفصلی است. یعنی میشود باهاش ۱۰، ۲۰ جلسه بحثهای تربیتی کرد. ولد صالح یعنی چی؟ تو رفتارهای مختلف صالح بودنش چیست؟ جاهای مختلف، کارهای مختلف، این صالح بودن یک بچه به چیست و چه شکلی بچه صالح میشود و چیها باید داشته باشد تا صالح باشد؟
نکته بعدی هم همین است که اینها ملحق میشوند به سلف و خلف و همسران صالح و اینها. سوره طور هم همین را میگوید که: «تَبَّعََتْهُم ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ.» که به مؤمنین ما این بشارت را دادیم و به مؤمنین ملحق میکنیم بچههایشان را. قید همش ایمان. اینم نکته دیگری که اینجا آیتالله جوادی (حفظه الله) مطرح فرمودند و تو بخش روایات هم نکتهای را مطرح میکنند در مورد وقت مرگ مؤمن. این روایت را از پیغمبر اکرم حالا سریع میخوانیم با هم. فرمود: مؤمن دائماً از بدعهدهای میترسد و یقین ندارد که به رضوان الهی میرسد «حَتَّى یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ.» تا وقتی موقع جان دادنش برسد و ملکالموت برایش ظاهر بشود. ملکالموت وارد بر مؤمن میشود و «وَ هُوَ فِی شِدَّةِ عِلَّةٍ وَ عَظِیمَةٍ ضَیْقِ صَدْرِهِ.» این آقا تو شدت درد. این بندگان خدا کروناییها و اینها دارد به خودش میپیچد و درد دارد و سینه تنگ است و تو فشار و گرفتاری و اینها «بِمَا یَخْلُفُهُ مِنْ أَمْوَالِهِ.» آنچه که مؤمن درجه یکی هم نیست و غصه اموالش را دارد که دارد میگذارد و میرود. برایش سخت است. «آقا ماشینم چی میشود؟ خانهام چی؟ ویلایم چی؟ مغازهام چی؟» بله. «وَ مَا هُوَ عَلَیْهِ مِنْ اِضْطِرَابِ أُمُورِهِ مِنْ مُعَامَلَةٍ وَ عِیَالٍ.» از اینها که باهاش معامله میکردند و خانواده و اینهاش. خلاصه نگران وضعیت اینها. چی میشد؟ تعامل داشتند فقط. «وَ بَقِیَ فِی نَفْسِهِ مَرَارَةٌ وَ حَسَرَاتٌ.» آن تلخیها و حسرتها را دارد. «وَ قَدْ فَاتَتْهُ أَمَانِیُّ لَمْ یَنَلْهَا.» خلاصه میبیند که به آرزوهایش هم نرسیده. هنوز کلی آرزو داشت و میخواست انتخابات شرکت بکند و رئیسجمهور بشود و خانه را میخواست بسازد. یه طبقه اینجا را اضافه کند. آنجا را میخواست فلان کند. میخواست برای ماشین بخرد، آن را زنش بدهد، بچه فلانی. نوش را ببینم. آرزوهای این شکلی.
ملکالموت بهش میگوید که: «مَا لَکَ تَتَجَرَّعُ وَ قَصََّتْکَ؟» چیست؟ میبینم داری جرعه جرعه غصه میخوری. اینم میگوید: «اِضْطِرَابُ أُمُورِی.» به ملکالموت میگوید که: «حالم ریخته به هم. وَ لَقَدْ فَارَقْتَنِی دُونَ آمَالِی.» تو آمدی من را داری جدا میکنی از آمالم، آرزوها. ملکالموت بهش میگوید که: «وَ هَلْ یَحْزَنُ عَاقِلٌ مِنْ فَقْدِ دِرْهَمٍ زَائِلٍ؟» آخه آدم عاقل بابت از دست دادن درهم دنیایی مینشیند غصه بخورد، «وَ قَدْ أُعْطِیتَ بِهِ أَلْفَ أَلْفَ دِرْهَمٍ مِنْ دَرَاهِمِ اَلدُّنْیَا؟» وقتی به جایش عوض این یک میلیون برابر دنیا دارد بهت چیزی میدهند آن طرف. استاد الان این است. بنده خدا دارد میبرد آنور بهشت و مؤمن است دیگر. بهشت. تو غصه پولهایت را داری میخوری؟ غصه میخورد این مؤمنان. میگوید: نه! ملکالموت بهش میگوید که: «فَنَظَرَکَ.» خب پس حالا خیلی قشنگ ترسیم کرد دیگر. گفت آن لحظه واسش سخت بود و مؤمن جان دادن. این را بالایش نشان داد. این حل شد. نگاه میکند. بهشت. مراتب بهشتی را میبیند و «وَ قُصُورُهُ اَلَّتِی یَقْصُرُ دُونَ اَلْأَمَانِیِّ.» گنجایش را میبیند که آرزوها ازش قاصر است. خیلی تعبیر قشنگ. من قصر و قصور، قاصر. قصرهایی که هیچ آرزویی به اینها نمیرسد. فوق همه آرزوها است این قصرها. ملکالموت بهش میگوید: «تِلْکَ مَنَازِلُکَ.» اینها خانههایت. «وَ أَمْوَالُکَ.» اینها اموالت. «وَ أَهْلُکَ.» اینها خانوادهات، اهلت. «وَ عائِلَتُکَ» اینها خانواده، اهل و عیالت است. آنجا اهل و عیالت را نگاه کن. تو چرا غصه اهل و عیال اینجا را میخوری؟ «وَ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِکَ هَاهُنَا أَهْلَ اَلْجَنَّةِ فَإِنَّهُ مَعَکَ.» هرچی داری آنجا با تو است. این بشارتی که دم مرگ به مُرده میدهند به این مؤمن. واسه بچهات را نخور. آنی که مؤمن نیست و دوست خدا نیست که آن که برود به درک. آنی که مؤمن است بهش علاقه داری، آنور با همان غصه ندارد. و «ذُرِّیَّتُکَ اَلَّتِی هِی مِنْكَ إِن كَانَتْ صَالِحَةً فَإِنَّهُم هُناكَ مَعَكَ.» بچهها، ذریه صالح تو هستند و نتیجه. هرکسی که میآید و صالح است، خوبند، مؤمنند، آنور با همیم. «أَفَتَرْضَى بِهَذَا بَدَلًا مِمَّا هُنَاکِ؟» راضی شدی به این بهشت به جای دنیا؟ آن هم میگوید: «بَلَا وَ اللَّهِ.» خدا رحمتش کند. اینجوری است دیگر. مؤمن دم جان دادن راضی میکند، میبرد، اذیتش نمیکند. تعلقات دارد و سختش است و اینها. آن روز آخر همین که میآید تو این بخش مراقبتهای ویژه کرونا، اینها فقط آنجا سکته میکند و میمیرد. میبینی ۱۰ تا تخت اطرافش است و دو تا دو تا دارد خالی میشود و یکی آقا، یعنی آن روزها چه فشاری. البته این باعث پاک شدنش هم میشود. چه فشار و چه اعصابخورد کننده و چه وضعیتی تحمل میکند. میروند دیگر. نوبت ماست. عزرائیل اینوری آورد، آنوری برد. عنقری دیگر ما را میبرد و تماس تلفنی که صحبت میکند. قشنگ مطمئن. تماس آخرش یه درد و سوزی دارد. آن لحظه آخر میآید این مَلَک خلاصش میکند، راحتش میکند. میگوید: «غصه نخور.» خلاصه انسان معمولی حتی آرزوی اینها را هم نمیکند. چون مراحل برتر آخرت را نمیفهمد. نمیتواند اینها را ابداع کند. آرزوی هر کسی به مقدار علمش است. اگر علم و ادراک محدود باشد، آرزوهایش هم محدود است. لذا درجاتی که تو بهشت گفتند این طرف نسبت به اینها حتی نسبت به آرزویش آرزویش نمیکرد. همین که میگوید به خواب شبش نمیدید. چیزهایی، دنیا که نه. «آقا، بریم چی میخواهم من اینجا؟ خانوادهات و اینها.» این همان آیه است. آیتالله جوادی میفرماید همین آیه: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ.» این با این فامیل صالح خودت هستی، گذشتههای صالحت آنجا، آیندههای صالحت هم بهت ملحق میشوند و توی خوف و رجا تا آن دم مرگ بودی و الانم که دیگر با وضع خوب با مؤمن ایمان داری، از دنیا میروی. آنور بهت ملحق میکنم. غصه نخور. سبکش میبیند. خب اینم از نکته این آیه و مطالبی که آیتالله جوادی فرمودند تا انشاءالله باز جلسات بعد این بحث را ادامه مطالب را عرض بکنیم و ادامه بدهیم.
و صلیاللهعلاسیدنا...
برای ثبت نظر ابتدا وارد شوید.
جلسات مرتبط
جلسه هشتاد و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و دوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و سوم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و پنجم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
سخنرانیهای مرتبط
محبوب ترین جلسات شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هشت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و هفت
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و هشتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و نهم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نودم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و یکم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه نود و شش
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و ششم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هفتاد و هفتم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
جلسه هشتاد و چهارم
شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت
در حال بارگذاری نظرات...