‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در حلقه ثانیه، بحث دلیل شرعی را دنبال میکنیم و در این بخش، همانطور که قبلاً عرض شد، مباحث مختلفی داریم. سه بحث کلی در دلیل شرعی مطرح است: اول تعیین دلالتهای دلیل شرعی، دوم اثبات صغرای دلیل شرعی و سوم اثبات حجیت دلالت در دلیل شرعی.
بحث اول که میخواهیم دلالات دلیل شرعی را تعیین بکنیم، شامل دلیل شرعی لفظی است. اینجا مقدمهای داریم و مباحثی پیرامون وضع، حقیقت و مجاز، به شکلی که در حلقه اول، خیلی شستهرفته به آن پرداخته شد.
«تمهیدٌ لما کان الدلیلُ الشرعیُّ اللفظیُّ یتمثّلُ فی الفاظٍ یحکمُها نظامُ اللغه؛ ناسبَ ذلک أن نبحثَ فی مستهلّ الکلام عن العلاقات اللغویه بین الألفاظ والمعانی، و نصنّفَ اللغهَ بصورتها التی تساعدُ علی ممارسهِ الدلیل اللفظی، و تمییزَ بین درجاتٍ من الظهور اللفظی.»
وقتی دلیل شرعی لفظی تمثل پیدا میکند در الفاظ، یعنی ما با لفظ مواجهیم. وقتی میگوییم "لفظ دلیل"، منظورمان دلیل شرعی لفظی است، مثل همین آیات و روایات و مواردی که در قرآن، نهجالبلاغه، وسائل الشیعه و کافی داریم. در تمام این کتابها، ما با «دلیل شرعی لفظی» مواجه هستیم. از این جهت که دلیل شرعی لفظی در الفاظ تمثل پیدا میکند، حکم آن با نظام لغت همراه است؛ باید بررسی شود که در ادبیات و عرف عرب و نظام لغت عرب، این الفاظ چه معانیای دارند و چگونه فهمیده یا برداشت میشوند.
از این رو، مناسب است که آن دلیل شرعی لفظی با چه چیزی مناسبت دارد؟ با اینکه در مستهلّ کلام (در آغاز کلام، همانگونه که هلال ماه در ابتدا ظاهر میشود) از علاقات لغوی بین الفاظ و معانی بحث کنیم. اینکه بین لفظ و معنا چه رابطهای از نوع علاقه لغوی وجود دارد؟ نسبت اینها با هم چیست؟ چگونه لفظ، معنا را میرساند؟ نظریهای که اینجا مطرح است و در حلقه ثانیه مطرح خواهیم کرد این است که چگونه ما وقتی لفظی را میشنویم، معنایی را میفهمیم؟ چه اتفاقی افتاده که وقتی شما میگویی «آب»، معنای آب به ذهنتان میآید؟ یا وقتی میگویی «خاک»، معنای خاک به ذهنتان میآید؟ چه اتفاقی افتاده که «خ»، «الف» و «کاف»، آن معنا را به ذهن شما میرساند؟ و ما لغت را به صورتی تصنیف میکنیم که کمک کند بر "ممارسه دلیل لفظی" و "تمیز بین درجات ظهور لفظی".
خوب، اینجا میخواهیم بررسی کنیم که لغت چگونه به ما کمک میکند تا ظهور را بفهمیم، ظهور لفظی را بفهمیم و با دلیل لفظی ممارست داشته باشیم. اینها چند درجه از ظهور دارند؛ مثلاً چه لغتی (نص، ظهور، اجمال) و چه خبری، با قواعدی که در عرف و نظام لغت عرب هست، میخواهیم متوجه شویم.
بحث اول ما در "ظهور تصوّری" و "ظهور تصدیقی" است. این مباحث را در حلقه اول گذراندیم و اینجا میخواهیم عمیقتر وارد بحث شویم:
«إذا سمعنا کلمهً مفردهً کلما من آلهٍ، انتقلَ ذهنُنا إلی تصوّرِ معناها. و کذلک إذا سمعناها من إنسانٍ ملتفتٍ. و لاکنّنا فی هذه الحال لا نتصوّرُ المعنی فحسب، بل نستکشِفُ من اللفظِ أنَّ الإنسانَ قصدَ بتلفّظه أن یُخطرَ ذلک المعنی فی أذهاننا، بینما لا معنی لهذا الاستکشاف حینما تصدرُ الکلمهُ من آلهٍ؛ فَهناک إذًا دلالتان لکلّ کلمهٍ: إحداهما الدلالهُ الثابتهُ حتی فی حاله صدورها من آلهٍ، و تُسمّی بـ «دلالهٍ تصوّریه». و الاخری الدلالهُ التی توجدُ عند صدور الکلمه من المتلفّظ الملتفت، و تُسمّی بـ «دلالهٍ تصدیقیه».»
وقتی ما یک کلمه مفرده را میشنویم (کلمه مفرده در برابر یک جمله مرکبه قرار میگیرد؛ گاهی کلمه مفرد است و گاهی جمله مرکب است)، مثلاً کلمهی «ما» را از یک آلتی یا ابزاری میشنویم، فرض کنید دوتا سنگ به هم میخورد و صدایی ایجاد میشود، یا از این عروسکهایی که برای حرف زدن طراحی شدهاند، صدایی میآید، یا طوطی حرف میزند، یا خوانندهی گوشی موبایل، یا آسانسور، یا ماشینهای سمند که وقتی مینشینید، میگویند: «درِ سمت راست باز است.» طرف میگفت: «بیست ساله سوار ماشین میشم، آخر نفهمیدم خانم کجاست! دنبال خانم میگشت!» یا در آسانسور، مثلاً. خب، اینها را انسان از یک غیرانسان میشنود؛ از یک آلتی، یک ابزاری. مثلاً از دیوار صدا درمیآید، از توی آسانسور صدا درمیآید، هرچند صدای یک انسان بوده.
حالا فرض بفرمایید که صدای انسان هم نباشد، مثلاً طوطی. انسان وقتی این کلمه را میشنود (بعضی طوطیها بامزهاند و بهشان فحش یاد میدهند، مهمان که میآید، شروع میکنند به فحش دادن!). خب، این طرف وقتی فحشی را از طوطی میشنود، جا میخورد، ولی نه میتواند طوطی را توبیخ کند و نه صاحب طوطی را. این فقط «دلالت تصوّری» دارد؛ برایش معنا را در ذهن شنونده اخطار میکند. به محض اینکه آدم میشنود، معنا به ذهنش میآید، ولی معنای خالی. انتقال صورت پیدا میکند؛ ذهنش منتقل میشود به تصور معنا.
از انسان ملتفت هم که بشنود، ذهنش منتقل میشود. انسانی یک فحش را از طوطی میشنود، در خانه. یک وقت انسان یک فحش را از کاسهای میشنود در مغازه، یا رانندهای که تصادف کرده. یکی «تصوری» است، یکی «تصدیقی». یکی فقط صرف تصور است، یکی فقط معنا به ذهن منتقل میشود.
ولی در این حالت، ما میبینیم که معنای خالی را تصور نمیکنیم، بلکه کشف میکنیم که آن شخص، لفظ را تلفظ کرده است؛ اینکه انسان قصد کرده است که با تلفظ آن، این معنا را در ذهن ما اخطار کند. یک وقت هست یک طوطی است، او قصد ندارد که معنایی را در ذهن شما بیاورد، اصلاً معنایش را نمیداند. یک بچه، یک کلمه را اشتباهی گفته، بچهای که در دورهای افتاده و کلمهای را جایی شنیده. خودش هم اصلاً نمیداند چیست. «فلان» لفظ!
«بچه بودم در مغازهای دیدم نوشته "الکتریکی". اول دوم ابتدایی بودم. بعد برادر کوچکتری داشتم، آن مدرسه نمیرفت. آمدیم تو خانه بود. نمیدانم چهکار کردیم و دعوامان شد. بهش گفتم: "برو بشین سر جات الکتریکی!" این زد زیر گریه و رفت بغل مامانش. گفت: "مامان، این به من فحش میده، به من میگه الکتریکی!"»
معنا را نمیداند. او از این لحن فکر کرده که این جوری که گفته، صفر، گفته «پدرسگ»، خلاصه!
یک وقت هستش که آن شخصی که دارد میگوید، اصلاً معنا را نمیداند، معنایی را نمیخواهد منتقل کند.
یک وقت هستش که معنا را میداند، قصدش هم این است که معنا به ذهن شما منتقل شود؛ یعنی اخطار ایجاد شود، معنا به ذهن شما بیاید.
تصوری و تصدیقی این است:
در تصوری، قصد اخطار به معنا نیست.
در تصدیقی، قصد اخطار به معنا هست.
در تصوری، بنا بر این نیست که من حرفی بزنم که شما معنا را... یعنی اصلاً یا توجه ندارم یا معنایش را نمیدانم. من چیزی به ذهن شما منتقل نمیکنم. درست است که ذهن شما منتقل میشود، من دخالتی در این انتقال ندارم، ولی در تصدیقی، من ذهن شما را منتقل میکنم.
معنایی ندارد برای این استکشاف، وقتی که کلمه از آلت صادر میشود. وقتی طوطی دارد کلمهای را میگوید، میخواهد ذهن شما را به معنایی منتقل کند؟ اصلاً نمیداند، اصلاً درکی ندارد، اصلاً تصوری نسبت به این لفظ ندارد. آدم خواب، در خواب دارد فحش میدهد. از این جور است که ملکه میشود برای آدم. در خواب دارد فحش میدهد، در خواب داری دعوا میکنی.
«ما اول طلبگی، یکی از اقوام آمده بود منزل ما. میگفت "سیوطی میخونی؟!" آن موقع خوابیده و کنار ما. صبح پا شده، گفت: "تا صبح داشتی بحث میکردی. میگفتی: 'نه استاد، من این حرفو قبول ندارم به این دلیل، به این دلیل.'"»
خلاصه این هم که میشنود، هیچ حمله بر چیزی نمیشود؛ یعنی فقط دلالت تصوری است. از انسان خواب، انطباق ندارد. لافظ قصدی ندارد، نمیخواهد معنایی را به ذهن بیاورد. «آب خواستم.» طرف میپرسد «مگه من آب خواستم؟» اینها هیچکدام. کسی توبیخش نمیکند که «فلانفلانشده، تو مثلاً اینو گفتی! تو خجالت نکشیدی، برگشتی به پدر خانمت فلان حرفو زدی؟» میگوید «بابا من خواب بودم، من توجهی نداشتم.»
باشد، ما بالاخره اینو فهمیدیم. این دلالت تصوری است. شما فهمیدی، به من چه؟
یا بعضی کلماتی را میگویند. آن طرف مقابل، متناسب با فرهنگ خودش، با عقیده خودش معنا میکند. در هندوستان میگویند که کلمهی «صحبت» معنای بدی دارد. مثلاً این که ما میگوییم «جماع»، آن ها میگویند «صحبت».
«طلبهای رفته بود، گفته بودی که: 'عزیزان، یک ساعتی بنده میخوام اونجا با شما صحبت بکنم.' نگاه کرده بودند، چپ چپ و عصبانی و ای و لب گزیده بودن. 'هیچکی پاشه، میخوام با تکتکتون صحبت کنم!'» بله، خلاصه این میشود دلالت تصوری. و وقتی بنده خدا میگوید، میگوید: «من اصلاً معناشو نمیدونستم.»
بعضی شهرهای مثلاً من دیدم سمت خراسان رضوی، جنوب خراسان رضوی، اصطلاحات فوقالعاده زشتی جزء کلمات رایجشان است. بعد یکی از دوستانم بود، روحانی معمم خیلی با فضیلت، هی این واژه را به کار میبرد. سرخ و سفید میشدیم، چند تا از دوستان بودیم. گفتش که: «آقا، من یه توضیح بدم. این واژه و معنایی که شما تو ذهنتون دارید رو نداره اینجا. تو این منطقه این وصل شده برای اون یکی.» من اینا که میگم فلان معنا رو میفهمم. بالاخره هر سری شما میگی، ما یه دور فشار قبر بهمون میآد با این معنا. دلالت تصوری است، در حد... یعنی او قصد نکرده این معنای توهینآمیزی که تو ذهن شماست را اخطار بکند. او یه معنای دیگری در ذهنش داشته، شما منتقل شدی به این معنا. خاطراتی بیفتد از یه واژه که به شدت کراهت دارد. مثلاً «فلان سال راحته»، «سال فلان».
«یکی از اقوام ما بود، خرمالو که میشنید، خرمالو! صورتش درهم میشد، حالش بد میشد. و بعضیها دست گرفته بودند، تا میخواستند اذیتش بکنند، به مناسبت خرمالو تو جیبش میذاشتن. ماجراها داشت.»
خلاصه این بنده خدا این جوریه. حالا خود واژهی خرمالو که در دلالت تصدیقی برای ایجاد کراهت که نیست، برای جادهی اعزاز که نیست. این در دلالت تصوری این مشکل را دارد.
خب، نکته مهمی است فرق دلالت تصوری و دلالت تصدیقی. نکات مهمی را آدم میدهد. یک خرده از این مغالطات، یک خردهاش که چه بسا یک خرده بیشتر از یک خرده، از این مغالطات رایج برمیگردد به دلالتهای تصوری و دلالتهای تصدیقی. خصوصاً اینهایی که زیرآب فلسفه و عرفان و اینها رو معمولاً میزنند، خیلی مبتلا میشوند به مغالطه دلالت تصوری و دلالت تصدیقی. باید چرا سر جای خودش در موردش صحبت کرد.
خوب، پس دلالت تصدیقی: متکلم قصد کرده معنا را در ذهن شنونده منتقل بکند. تصور، خود شنونده منتقل میشود. یکیش منتقل کردن است، یکی منتقل شدن است. در دلالت تصوری، منتقل میشود و یکیش در دلالت تصدیقی منتقل کردن است. من خواستم که شما منتقل بشوید، ذهن شما بیاید که حالا خود همین هم دو تا حالت دارد. من میخوام هم معنا به ذهن شما بیاید، هم تصدیق بکنید.
پس اینجا دو تا دلالت داریم برای کلمه «آب»:
یکیش دلالت ثابت است که در همه حالات ثابت است، حتی در حالت صدور از آلتی. حتی شما وقتی از طوطی بشنوید، این هست. درخت به صدا در بیاید چه میدانم! ماجراهایی داریم. حالا یک سری بحثهای سنگین قرآنی مطرح میشود که مثلاً گفتگوی مورچه و هدهد و اینها چی بوده؟ تصوری بوده؟ دلالت تصدیقی بوده؟ خدا سخن گفته با حضرت سلیمان. صدا از دهان مورچه مثلاً این بوده یا نه؟ مورچه حرف زده. وقتی حرف زده این علم به وضع الفاظ داشته؟ میدانسته این واژه برای چه معنایی وضع شده؟ اراده کرده که از این واژه، آن معنا به ذهن حضرت سلیمان بیاید؟ دلالت تصدیقی باشد که دیگر معرکهای میشود. وضع بین... یعنی این همان وضعی که بین ما بوده را علم داشته یا نه؟ حالا بحث وضع میرسیم. بله، سیستم، لفظ را به معنا منتقل کرد بدون لفظ، انتقال شاید با لفظ خودشون. تسلط به این موضوع، خودشون به حضرت انتقال پیدا کرده. خدا در لفظ ما، آن معنا را لفظ دارند، معانی را به طرز دیگری به هم منتقل میکنند. «علّمنا منطق الطیر»، با منطق طیر یعنی معنا و گفتگوی حیوانات، پرندهها، اینها را خدا به ما یاد داد. خب، منطق طیر، نطقشان، نطقشان حتماً با الفاظ است یا نه؟ بالاخره هست. بله، حرف میزنند با هم، تکلم دارند. در هر صورت، این جوری اگه باشه، اون طوطی هم باز حسابش فرق میکند. بله، بله، اون سوسماری که سوسماری که شهادت داد به حقانیت پیغمبر، فصیحترین شعر عرب رو این سوسماره خونده. شیخ عباس در متلآباد لغو کرد. پس یکی میشه دلالت... بله.
حالت دومش را عرض میکنم. پس کلیتش این شد که وقتی انسان، یک دلالتی است که از هر چیزی میخواهد باشد، میخواهد آن یک حالتی باشد، شعور داشته باشد، نداشته باشد، هر چه! وقتی که ما به معنا منتقل بشویم، دلالتی است که وجود پیدا میکند هنگام صدور کلمه از מתکلם ملتفت. کسی که دارد لفظ را به کار میبرد، ملتفت است، میخواهد ما را منتقل بکند. این میشود دلالت... «إذالمتلفّظِ إذالمتفّظِ ملتفتٌ کلمهٌ اخری فقال: «الماء بارد.»»
تا حالا بحث سر چی بود؟ کلمه مفرده، سر یک کلمه. حالا میخواهیم بریم سر جمله. اگه این آقا، آقای گوینده، آمد یک کلمه دیگر هم اضافه کرد، تا حالا میگفت: «الماء» (آب). خب! یا تصوری یا تصدیقی. حالا گفت: «آب خنک است.» «الماءُ باردٌ.»
«استکشَشفنا أنّه یُرید أن یُخطرَ فی أذهانِنا معنیَ الماءِ، و معنیَ باردٍ، و واردٌ ککلّ.»
اینجا باز ما را به تکتکش (سه تا چیز) استکشاف میکنیم، دلالت تصدیقی را. یکی میگوییم آقا هم خواست معنای «الماء» را به ذهنمان منتقل بکند، هم خاص خواست معنای «بارد» را به ذهن ما منتقل بکند، هم خواست معنای «الماء» را به ذهن ما منتقل بکند، تکتک الفاظ و ترکیب الفاظ. اینجا ما کشف میکنیم دلالت تصدیقی او اراده کرده بود که این را به ذهن ما بیاورد. ملتفت بود، متلفظ بود و ملتفت.
ولی یه وقت است ملتفت نیست. بچهاست، زبان دیگه داره صحبت میکنه. زیاد پیش میاد. مثلاً طرف ایتالیایی، لابلای دو سه تا واژه داره میگه، بقیه به هم نگاه میکنن، میخندن. کلمه این جوری هم داریم. ولی کسی نمیگه چقدر بیادبه این آقا، فلان واژه رو داره میگه. نه. چرا؟ چون ملتفت نیست. اصلاً نمیدونه معنا رو. ولی اگه ملتفت باشه، فارسی بلده. تو عراق طرف داره فلان کلمه رو میگه، فارسی حرف میزنه. به محض اینکه بفهمم فارسی، فلانفلانشده، حرف دهنتو بفهم! عراقی مثلاً فارسی بلد نیست. یا بچه، میگن بچه از کسی شنیده، یاد گرفته، همینجوری از دهنش پریده. اصلاً نمیدونه. فرق میکنه اگه ملتفت متنفذ باشه و ملتفت باشه. این همینقدر که ما التفات رو در آن پیدا کنیم، کاشف از دلالت تصدیقی است نسبت به هم تک مفردات هم.
«ولاکن لماذا یُریدُ أن یَتصوّرَ ذلک کلّه؟ و الجوابُ: أنّ تلفُّظَهُ بهذا الجُمله یَدلُّ عادهً علی أنّ المتکلّمَ یُریدُ أن یُخبِرَنا ببرودهِ الماءِ، و یَقصِدُ الحکایهَ عن ذلک.»
حالا «لایَکونُ قاصداً ذلک کما فی حالات الهزل، فإنّ الهازِلَ لا یَقصِدُ إلاّ إخطارَ صورهِ المعنی فی ذهنِ السامعِ فقط، علی خلافِ المتکلّمِ الجادّ. فالمتکلّمُ الجادُّ حینَ یَقولُ: «الماءُ باردٌ»، دلالتهُ تصوّریهٌ متقدّمهٌ، و دلالهٌ متقدّمهٌ و دلالتهُ تصدیقیهٌ اولی، و دلالهٌ ثالثهٌ هی الدلاله علی قصدِ الحکایهِ و الإخبارِ عن بروده الماء؛ و تُسمّی بـ «دلالهٍ علی المرادِ الجدّی» کما تُسمّی بـ «دلالهٍ تصدیقیهٍ ثانیه». و أمّا الهازِلُ حینَ یَقولُ: «الماءُ باردٌ»، تُلهی کلامه دلالهً تصوّریهً و دلالهً تصدیقیهً اولی دونَ دلالتهِ تصدیقیهٍ ثانیهٍ؛ لأنّهُ لیسَ جادّاً و لا یُریدُ الإخبارَ حقیقتاً.»
اینها توضیحاتش رو تقریباً گفتیم. ساده است، مطلب خاصی ندارد.
«و أما الآلهُ حینَ تُردِّدُ الجُملهَ ذاتَها، فلیسَ له دلالهٌ تصوّریهٌ فقط. و کذا أمکنَ التمییزُ بینَ ثلاثهِ أقسامٍ.»
خوب، پس برای چی این آقا اراده کرده بود ما همه رو تصور بکنیم؟ جوابش اینه که وقتی کسی این جمله رو تلفظ میکنه، عادتاً، عادتاً یعنی به حسب عادت، عادتاً وقتی که یک نفر حرف میزند جدی است دیگه. قصد اِخبار دارد، معنایی را میخواهد برساند. ما الان ۹۰ درصد مردم وقتی حرف میزنند، جدی حرف میزنند یا شوخی حرف میزنند؟
اگر کلمهای را که میگوید، واقعاً اراده کرده باشد بیاید بگوید: «آقا پنج تا نون به من بده.» بعد بگوید «شوخی کردم.» بله! لطیفه هم بگیم. گفتش که: «طرف، داشتیم یه جمعی میرفتیم کوه. کوه هم خیلی راه بود، دو سه ساعتی تا اون بالا راه. اولی که حرکت کردن، یکی از اینا که جزو کوهنوردا نبود، بنده خدا مثلاً خیلی چیز شمرده شمرده اینا مثلاً صحبت میکرد و اینا. آمد گفت: 'آقا یه چیزی میخوام بگم و اینا.'»
تا شروع کرد، گفتم: «بابا ول کن، تو حوصله ندارم.» رفتن بالاتر. بعد باز رفتن بالاتر، نزدیکای قله که بودن، گفت: «یه چیزی...» گفتم: «بگو دیگه، کشتی مارو.» گفتش که: «چادر نیاوردیم!» الان داری میگی؟ دوباره برگشتن و اینا.
باز هم گفت: «یه چیزی بگم؟» وقتی نزدیک بودند که برسن، گفتن: «بگو، کشتی مارو!» گفتش که: «شوخی کردم! برگردونین!» «شوخی کردم!» خلاصه، کسی احتمال شوخی کردن اینجا نمیده که آقا «شوخی کردم».
«شوخی کرد؟!» گفته بود که از سیاستمدارها میبینید دیگه. «سیاستمدار قلدر، موشک میخوایم چهکار؟! قدرت داشته باشیم که موشک مثلاً این منظورم بود!» «شوخی کردم!» اون که چی بود؟ اون که معناشو صرف از پشت بلندگوی مجلس، فحش خار و خاشاک کشیده. بعد بهش گفتن که: «آقا، این چه حرفی؟» گفت: «معنیشو نمیدونستم.» «معنیشو نمیدونم.» تلطّف مثلاً، «محبت»، «گوگولی». معنای گوگولی میده. اینی که میگی یعنی خیلی چقدر دوست دارم! بله، به هر حال اکثر مردم وقتی حرف میزنند، جدی است. کلمهای که میگن، پیامی که به هم میدن، کسی به کسی پیام میده. حالا من یکی از این استیکرهای خنده و شوخی و اینا بغلش بیاد، عوض بکنه فضا رو. قرینه بشه بر شوخی بودن. شوخی قرینه میخواد. جدی که قرینه نمیخواد. اسب جدی. برای شوخی انسان قرینه میآره. «نفهمیدی که من اونجا شوخی کردم؟» نه، نبایدم بفهمم. آدم وقتی حرف میزنه، جدی حرف میزنه. «یه چیزی گفتی مامان، اونجا چیزی گفتیم حالا جدی نگیر.» ملائکه هم جدی میگیرند. جالبش به اینه. بهادینی فرموده بود که: «نوجوانی هرچی میگفتیم، خدا جدی میگرفت. به شوخی میگفتیم 'بُمیر'، جدی جدی میمرد.» آقا رضا بهاءالدینی، رضوان الله علیه. بله، خلاصه اونا شوخی موخی خیلی ملائکه ندارن که بنویسن. «شوخی، جدیه!»
«خدا رحمت کنه» بر ماجرای «جبرییل». رحمت الله. ممبری مسجد. مرحوم آیت الله العظمی بهجت. شاید آخرین جلسه بود که سخنرانی کرد. منزل یکی از اساتید. آمد این روایت را خوند و انقدر گریه کرد و میکروفونو گذاشت و بعدش هم رحمت خدا رفت. روایت این بود که وقتی کسی سوت میزند، سوت زده است. ملک سمت چپ به ملک سمت راست میگوید که: «بنویسیم سوتی که زد؟ خوب ما که نمیدونیم چی بود، منظورش چی بود، قصدش چی بود، چی بنویسیم، اینور بنویسیم، اونور بنویسیم؟» ملک سمت راست میگوید که: «بنویسیم "الینا تصویر و علیه تفسیر".» ما باید بنویسیم، روز قیامت خودش تفسیر کنه که برای چی این! چی بود این چی! «علینا تصویر و علیه تفسیر.» حساب بکشند که: «دیگر حکم کنند که مست گیرند، در شهر هر آنچه هست گیریم.» بله.
خوب، عادتاً مردم قصدشون جدی است. متکلم وقتی که میگوید «الماءُ باردٌ»، میخواهد به ما خبر بدهد که آب خنک است.
ما بچه بودیم، یک بنده خدایی جلوی در خونه رو چیز کرده بود، سیمان کرده بود. بعد برای اینکه ما پا نگذاریم روش، خراب بشه، به ما گفتش که این به محض اینکه پاتو بذاری روش، پاتو... چیز میکنه، میکنه قطع کردن. تا چند سال پیش فکر میکردم که واقعاً سیمان این شکلی است. البته قطع میکنه یا توش بره گیر کنه، دیگه قطع میشه دیگه. ولی اینکه به محض اینکه تماس، یعنی انگشتم تماس پیدا کنه مثلاً بریده، ماده خاصی مثلاً میکنه فلان. بچهام بودیم، ذهن ساده. و قصد جدی داره دیگه. میخواد اخبار بکنه ما را به اینکه اینجوری. و قصد حکایت از آن را دارد.
در حالیکه در بعضی حالات، قاصد از آن نیست. مثل وقتی که دارد شوخی میکند. خوب، یه وقت مشخصه، طرف فضاش فضای شوخی. ماجرای پیغمبر که پیرزن آمد گفتش که: «تو رسول الله، دعا کنید بریم بهشت.» فرمودند «پیرزن را که بهش نمیبرن.» پیرزن وسیله گریه. بلال آمد: «آنچه گریه میکنی؟» گفت: «این جوری به رسول الله گفتم. یا رسول الله، شما این جوری گفتی، بنده خدا ناراحت.»
تو چی میگی؟ «سیاهان بهش نمیدن، فارسها جوون میشن، سفید میشن، این جوری میرن بهشت.» حالا اینها. حالا نمیدونم سند روایت چطوره. سفت و قرضی ندیدم روایت. در هر صورت در مقام هزل وقتی هست دیگه. اون معنایی که، یعنی قصد اخبار به اینکه شما نمیری بهشت، نداشتم که نوع پیرزنها. در حالیکه پیرزن بهشت حاضر میشود. اینجا قصد نکرده مگر اخطار صورت معنا رو در ذهن. در ذهن شنونده فقط صورت معنا تو ذهن شنونده بیاد. متکلم جدّی، فقط نمیخواد صورت بیاد، میخواد هم صورت بیاد هم تصدیق بیاد. همین که عرض کردم، همین که الان تو یکیش میخواد فقط صورت بیاد، تو یکی میخواد هم صورت بیاد هم تصدیق. تو یکیش منتقل میشود، تو یکی منتقل میکند.
پس متکلم جادّ، یک متکلم جدی وقتی میگوید «الماءُ باردٌ»، کلام او سه تا دلالت کسب میکند:
یکی دلالت تصوّریهای است که گذشت.
یکی دلالت تصدیقیهای است که گذشت که باید اسمش را بگذاریم «دلالت تصدیقیه اولی».
و یکم دلالت سومی است که همان دلالت بر قصد حکایت و اخبار از برودت آب است. یعنی من هم معنا را به ذهن شما منتقل میکنم، هم دارم خبر میدهم.
توی شوخی هم دلالت تصدیقی هست، ولی نمیخوام که شما تصدیق بکنید. نمیخوام که فکر کنی همینطوره وگرنه من قصد دارم. ببینید، اگر اصلاً قصد ندارم معنا به ذهن شما منتقل بشه، میشه دلالت تصوّر. تو نه میدونم، نه قصد. اصلاً من ارادهای ندارم. من اصلاً معنا را نمیدونم. یک بچه داره میگه. بچه نمیخواد این معنا تو ذهن بزرگتر بیاد. اصلاً قصدی ندارم نسبت به این معنا.
اگه قصد دارم، یعنی معنا میخوام تو ذهن شما بیاد، ولی نه اونی که فکر میکنید. معنا بیاد که پیرزن به بهشت نمیره. پیرزن و بهشت، معناش به ذهن شما بیاد. ولی نه اینکه یعنی این پیرزن نمیره؛ یعنی پیرزنها در حالی که پیرزنن، بهش نمیرن. این چه دلالت تصدیقیه اولی. قصد دارم اخطار معنا بکنم، ولی قصد اخبار ندارم. قصد اخطار دارم، قصد اخبار ندارم. در تصدیقه اولی، اخطار هست، ولی اخبار نیست. معنا میاد، ولی میگه اینو تصدیق نکنا! چیز دیگه میخوام بگم. در دلالت تصدیقیه ثانیه، هم اخطاره، هم اخباره. هم این معنا رو به ذهن شما میاره، هم اصلاً میخوام همین به ذهن شما بیاد، بفهمی. قصد حکایت و اخبار داره. میگن دلالت بر مراد جدی. مراد استعماری. مراد جدی، یادتون هست دیگه در حلقه اولی، فقط قصد اخطار داریم؟ بله، هم اخطار هم چی؟ اخبار.
حالا وقتی کسی شوخی میکنه، میگه «الماءُ باردٌ»، کلامش دلالت تصوری و دلالت تصدیقی اولی را دارد. ثانیه را شوخی میکنه. کلام اولی ولی ثانیه را ندارد. چون جادّ نیست. الماء بارد. اگه شوخی باشه چی؟ سیاق قرینه. آب جوش داره قل قل میکنه. «آب خنک بزن!» میگوید «تمام خنک؟ آب خنک نمیخورید؟»
«گفتم منزل ما روضه بود، یکی از آقایون تعریف کردم تو حلقه اولی، یکی از آقایون منزل ما تشریف آورده بود. نشسته بودم، آقای بهجت روحانی، سید معمم، خیلی بافضیلت، خیلی نورانی، با شخصیت که مورد علاقه بهجت هم بودن. مسائل بزرگان، هر کی ما دیدیم، خیلی بهشون ابراز علاقه داشت. جواد حیدری بهشون علاقه داشت. عرض کنم که آمد منزل ما و ایشان رفت. بعد چند دقیقه زنگ میزنه: «ایشان مشغول کارا بودم، روضه بود.» «کیف سامسونتمو من جا گذاشتم. لطف میکنید بیارید؟» آمدیم بالا. هرچی میگردم کیف سامسونت پیدا نکردم. آقا سعید کیف سامسونتشون جا گذاشتن. گونی اون بغل وسایل دوش. تازه فهمیدم ایشان جادّ نبودن، هازل بودن! با کنایه داشتن میگفتن که ولی بالمجاز که به اینم گفته میشه، حالا قرینهاش چیه؟ همین که مجاز همینه دیگه. به شوخی به کنایه میگه «کیف سامسونگ» که منظور «گونی». میگه «بنز سوار بنز ما نمیشید؟» که منظور «دوچرخه است.» علی هذا: «یه ویلایی داریم، تشریف بیارید.» بعد میریم مثلاً زیرزمینی که سقفش داره میریزه! بر فرض. از این قبیل زیاد داریم دیگه، که کنایه است.»
خب، اینها سیاقش، فضای ترقّی وقت، اصلاً خودش شوخ بودنشان. هر چی میگه طرف هیچ، مثل برخی رفقای ما که آقای دکتر بهشان علاقه دارند، اینها هر چی میگه، بنا بر شوخی است. قرینه میخواد برای اینکه جدی گفته. هرچی داره میگه. بله بله. حال متکلم، سیاق کلام، فضا و فضا، فضای شوخی. شما یک کلمه شوخی یه چیزی میگی. ولی یه وقت هستش مثل مرحوم آیت الله مرعشی، شوخیهاشون معروف بوده دیگه. چیزایی که میگفتن، چیزایی که میشنیدن، ورزش غیر قابل پخش. حرفایی که ایشون میزدن. به هر صورت شوخ و هزل در هزل، من قصد اخبار رو ندارم حقیقتاً. پس فقط دلالت از صیغه اولی را دارد.
اما آلت، وقتی که جمله، تردد جمله را تردد کند، ذات جمله را براش دلالت تصوریه است فقط. هیچی غیر از دلالت تصوری. «چی گفت؟ چی میگه؟ منظورش چیه؟» و این به معنای آن است که منظورش چیه؟ یعنی اصلاً میفهمه که این معناش اینه، این میخواد معنا به ذهن من بیاد؟ منتقل میکنه یا نه؟ اگه داره منتقل میکنه که دلالت تصدیقی هم داره. تصوری از فقط نیست. و همچنین میآید، هر دو میآید. ولی او هم قصد داره که اینها بیاد یا نه؟ بچه کوچک قصد نداره که اصلاً معنا نمیدونه چی چی هست. تفاوت او خانم حرفو زده، گذاشتن. حالا این هم عرض میکنم. «در ماشین باز است.» اونجا هم دلالت تصدیقی ثانیه رو نداره. دلالت اخطار داره میکنه، اخبار نمیکنه. اخطار داره. باشه.
حالا نکتهاش همینه که الان کسی که میاد تو تلویزیون اخبار میگه که سلام میده به همه مستمعین، مخاطبین. جواب سلامش واجب یا واجب نیست؟ اگر شماره وصل نکرده، شاید نباشه. اینجا فقها فتوا دادن که جواب سلام این واجب نیست. چرا؟ چون دلالت تصدیقی ثانیه نداره. دلالت تصدیقی اولی فقط داریم. فقط داره معنای اخبار رو تو ذهن شما میاره. معنای سلام رو داره تو ذهن شما میاره. اینجوری نیستش که داره تکتک میگه سلام به شما، سلام به شما، سلام به شما، تکتکتون رو میخوام سلام. اشکال نداره معنایی رو داره منتقل میکنه. بله، نیتش اینه، ولی این اخبار نیست. یعنی طرف مقابل... نه حالا اونش خیلی مهم نیست. مهم اینه که اینی که میگه، اینی که داره میگه، به قصد ایجاد و انشا در نفس طرف مقابله. به قصد اینکه طرف مقابل فقط این لفظ رو با معناش تصور بکنه. در شوخی همینه دیگه. تفاوت شوخی چیه؟ «بفرما، آب خنک.» «آب خنک» یعنی چی؟ یعنی این معنا را تصور کن. معنای آب خنک تصور کن. معنای خوردنم تصور کن. ولی من نمیخوام انشا بکنم نسبت به اینکه حتماً اینو بخور. ولی معنای آب خنک رو دارم. اصلاً شوخی همینه. شوخیش تو ذهنت بیاد از یه جهت یکیه. بله، نگفتن که قشنگ سلام میده، جمیع ملت. بله، سلام بده. نه با هازل از یک.
ببینید، از این جهت که اراده جدی نداره، تفاوت داره. ببینید، شما الان مخاطبتون که روبروتون نیست. یه مخاطب فرضی دارید. من الان توی کاغذ وقتی دارم نامه مینویسم برای مثلاً، «بماند برای تاریخ.» مثلاً «ای نسل فلان.» مثلاً «ای فرزندان من.» «ای فرزندان من» رو شما الان واقعاً فرزند میدونی؟ اراده کردی کی، چیچی؟ «آیندگان.» «آیندگان» کین؟ «آیندگان» کی هست؟ «آیندگان» چی هست؟ از این جهت من اراده استعمالی دارم. ولی اراده جدی ندارم. معنا رو دارم منتقل میکنم، ولی چون مخاطبم رو نمیدونم، نمیشناسم، نمیدونم کیه، نمیدونم کی داره میشنوه. اینی که من انشا بکنم در نفس طرف مقابل، لازمش اینه که اصلاً بدونم طرف کیه که بعد انشا بکنم. «ملت ایران» مشخصه یا مبهمه؟ «ملت ایران» چیش مشخصه؟ الان در کی دارم من ایجاد در ملت ایران؟ اسم جنس فرق میکنه. شما نه من نسبت به یک اسم جنس. اسم جنس از اینها مراتب داره. تو همه که یه مرتبه نیست. تو معارف این از نک خارج، اون معرفت رو نداره. ولی بین این دوتاست. دوباره همون بحث دیجیکالا. حد وسطی هم برای این قضیه در نظر بگیریم. بین تصدیقی اولی، تصدیق ثانی. تصوری و هیچ تصوری و هیچ تصدیقی نداره. آنالوگش دیجیتالی. تو این قضیه همه قضیهها رو نمیرسه.
در صورت کسی که سلام داره میده به مخاطب من، وقتی میخوام انشا بکنم در نفس مخاطب، حداقلش مخاطبم کیه؟ الان کی داره میشنوه؟ کی داره میبینه؟ وقتی نمیدونم کی داره میبینه، آقا هیچکی نمیبینه. اصلاً تلویزیونها همه خاموشه. شما یک نفر هم مخاطب نداری. باز من سلام میدم یا نمیدم؟ اصلاً شک نداره که تلویزیونی روشن نخواهد بود و نه. اشکال نداره. من شک ندارم در آینده هیچ کسی نامه منو نمیخونه. بازم نوشتم برای آیندگان. حاضر قسمت. اگه شک ندارید و دارید یه کاری را انجام میدید، اصلاً غایت بیهدف در نظر شماست. غایتش تو همینه. غایتش تو اینه که این معنا رو منتقل بکنم فقط. نه نه نه نه به هیچکس. نه به هیچکس. نه به اینی که الان مخاطب من الان معنای سلام رو دارم منتقل. ببینید، خیلی نکته مهمی. من معنای سلام رو دارم در کلامم میارم. اگر کسی شنید، من کسی نشنید که نشنید. الان من خودم با خودم بلند بلند صحبت بکنم، شوخی هم نکنه. خودم وایسادم روبروی آینه دارم خودم خودمو نصیحت میکنم. من وایسادم دارم با یکی صحبت میکنم که نیست. طرف اومده میگه آقا من صبح تا شب دارم با یکی صحبت میکنم. گفتم: «با کی؟» طلب است! همینو توهم باشه. نه، مشکل نیست. مشکلش کار نداریم اصلاً دیوونه باشه. قصد اخطار معنا را دارد یا ندارد؟ هرکی میخواد معنایی بیاید یا نیاید. همین شما فقط کار داریم. لفظو میگه، کاری نمیخواد که بعد از لفظ معنا بیاد. این میشه تصوری. لفظو میگه، میخواد معناش هم بیاد. بله. چرا لفظ داره میگه، معناش میخواد بیاد. اصلاً ربطی به عقل نداره.
ببینید، نسبت تو بحث لفظ و معناست. لفظ رو دارم میگم. لفظ رو دارم میگم. میخوام لفظ که اومد، معنا هم بیاد. این میشه تصدیقی. حالا لفظ رو دارم میگم، میخوام معنا هم بیاد. قصدم هم این بود که اصلاً معنا بیاد. یعنی قصدم اینه که شما به معنا منتقل بشید. این میشه تصدیقی ثانیه. حالا از این طرف بپرسی که آقا واقعاً داری به همه مردم تکتک سلام میکنی؟ یعنی منتظری که جواب سلامتو بده؟ میگه: «نه.» از هر مجری که شما میپرسی، میگه: «آقا ما تو خونه به جواب سلام میخنده.» جواب سلام نداره. میخوام معنای سلامو تو ذهنت بیارم. نمیخوام که جمعی ملت ایران سلام عرض میکنم. داره سلام عرض میکنم، اشکال نداره. برای تکتک نمیخواد بار بشه. رساندن این خبر رو داره. این خبر رو داره که من بر شما سلامتی دارم. نیت در صورت مخاطبه. من دارم به اون چیزی رو میگم و معنا رو میخوام در او ایجاد بکنم. او نسبت به این معنا منتقل بشه. حالا معنا منتقل بشه، یعنی همین که مثلاً عرض کردم حد خفیفترش را سخنران داره صحبت میکنه.
شما من پشت دیوار از بلندگو، خفیفتر. همون اختلاف بین مخاطب گوینده تو تلویزیون. الان طرف بالا منبر نشسته. ۱۰ نفر نشستن دارن صحبت میکنن. میگه: «عزیزان من، فرزندان من، حالا این ۱۰ نفر عزیزان من، عنایت بفرمایید.» بر فرض مخاطب فرضیه، چه اشکال داره؟ هیچکس نیست. مخاطب فرضی. آیات قرآن هم همینطور. واقعیتش بلندگو، صدای من. میگم: «سلام علیکم و رحمه الله.» اینا متوجه میشن که من دارم به جمیع اینهایی که اینجا هستند و اونجا هستند، پیام میدم. من الان پیام میدم. میگم: «سلام علیکم و رحمه الله.» پیام صوتی برای شما میفرستم. بعد بدن میفهمم که اصلاً شما پیام رو نخوندید یا گوشیتون مشکل داشته یا اصلاً اون موقع از دنیا رفتید. زمان فرستادن پیام شما رو فرض کردم. ببینید، همین شما رو فرض کردم. برای سلامم همینقدر کفایت میکنه. شما مفروضید. یعنی الان اینی که دارم حضوری به شما سلام میدم، یه چیزه، یه بخشش اونی که فرض، یه چیز دیگه است. من اون سلامی که دارم میدم به شمای مفروضه، به تکتک آحاد مفروضه. هیچکس نیست. مفروضه. خیلی خوب، خیلی خوب. همین که مفروض شد، میاد در مقام دلالت تصدیقی اولا.
حالا این درجه مخاطب شما پشت این دیواره. همون لحظه نشسته. برای شما یه موقع است تلویزیون، برنامه مستقیم. یه موقع از پیام ضبط شده است. اینها هر کدومش یه درجه. در هر صورت، دلالت تصدیقی ثانیه نداره. مصادرۀ مطلوب اولیه خارج شده. حرکت جایش میرسه که مجتمع پشت دیوار تو همین مجلس هست. دقیقاً میرسه به همون. حالا در هر صورت، بله. در صورت وقتی که بگی: «آقا آقا به من سلام دادی توی تلویزیون.» نشسته و همه آدمهایی رو که بیهوش هستند رو فرض کرده و سلام داده. اون میگه: «آره، من سلام دادم.» «دوست جوانان من بر شما سلام.» قطعاً داره به جوانان ایران سلام میده، حتی به اون ضدانقلابی جوانان ایران، حتی به اونی که الان اعتصاب غذا کرده تو زندان. اون شخصی که میرید باهاش دادگاه، من تصور کردم که سلام بکنیم یا نکنیم. واقعاً دارم میرم که یک قسمتی از بار آخرتی اینو کم بکنم. سلام بدم به اون. سلام میکنم. هیچ مشکلی هم نیست. چون واقعاً میخوام بار آخرتیاش رو کم بکنم. ناحقیاش رو تو این دنیا بگیرم. سلام دادن بله.
دلالت تصدیقی ثانیه ما چهار تا قید داریم:
۱. اینکه الفاظ برای معنای معین وضع شدهاند.
۲. اینکه شنونده نسبت به این وضع معرفت دارد.
۳. اینکه متکلم ملتفت است و اراده کرده که معنا را توی ذهن سامع اخطار بکند.
۴. و چهارمی این است که متکلم اراده کرده که حکایت از واقع بکند، نه اخطارِ معنا را فقط. هم اخبار هم اخطار.
حالا اگه دوتای اول فقط باشه، میشه «تصوری». سه تا، «تصدیقی اولی». چهار تا با هم باشه، «دلالت تصدیقیه ثانیه». لهذا امکن تمیز. اینجوری ممکن است تمیز بر وضع معنا صحبت میکنید. من به اون معرفت نداشتم. بله، اینم تصوری است. معرفت سامع را دوتای اول گفتیم. دلالت تصوری. معرفت سامع نیست. بله، اخطار هست، نه، ارادهاش نیست. وضع هست، اراده اصلاً نیست. اراده تو سومی و چهارمی. اراده من وضع رو خبر دارم یا اصلاً وضع رو خبر ندارم. یا وضع رو خبر دارم، ولی شنونده نسبت به این معرفت نداره. این مورد گفتی تصوریه در صورتی که سامع معرفت به وضع نداره. باعث شد تصوری بشه. بله، اشکال نداره. چرا یک و سه رخ داد و دور نبود. بازم شد تصوری. نه نه اصلاً اراده، یعنی من اراده کرده باشم ولی سامع ندونه. منظور این نیست. منظور اینه که هم لفظ براش وضع شده، هم مخاطب بدونه. اصلاً به ارادهی چیز کار نداریم. یعنی صرف اینکه لفظ وضع شدم، دلالت تصوری حاصل نمیشه. شما از یه خواب وقتی بشنوید، او که اراده نکرده معنا رو. خب! حالا شما معنا ندونید، یه انگلیسی خوابه داره به کلمات انگلیسی حرف میزنه. تصوری داره. اون خوابه اصلاً اراده نکرده. اینم باز دلالت تصوری نداره. یعنی هم باید او لفظ رو بگه، هم منم لفظ رو بدونم چه معنایی داره منی که میشنوم که دلالت تصوّری بشه. اینجا به ارادهاش کاری نداریم.
الان شما صحبت بکنید، من ندونم معنی که شما دارید میگید این چی میشه؟ اراده کردم که معنایی به ذهن شما بیارم، ولی شما نمیدونید. من اراده کردم. باشه. من با خودم فکر میکنم که شما بلدید. فارسی بلدید. دارم با شما فارسی صحبت میکنم. طرف رفته مغازه عراقی، وایساده خیلی جدی داره فارسی صحبت میکنه. من فکر کردم شما فارسی بلدی. رفته توی تبریز مثلاً. وایساده فارسی. بله، من اراده کردم معنا رو از طرف مقابله که نتونسته بگیره. ولی یه وقت از من اراده نکردم، طرف مقابل تونست بگیره. تصوری برای معنا از اول همه را دور بگیم. وضع الفاظ برای معنا، معرفت سامع نسبت به وضع.
خیلی سریع میگم چون وقت گذشته. معرفت سامع نسبت به وضع. متکلم ملتفت باشد و اراده کرده باشد اخطار معنا در ذهن سامع را. چهارمین: متکلم اراده کرده باشد اخبار و حکایت از واقع را، نه اخطار معنا را فقط. دو تای اول تصوری، سه تا تصدیقی، چهار تا تصدیقی ثانیه. تمیز بین این سه قسمت دلالت هم این شکلی فهمیده میشه. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...