‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
«الاصلُ عند الشَک فی الحجیه».
بحث حلقهٔ ثانیه در ادلهٔ مُحرز مباحثی را داشتیم، عرض کردیم که بحث تقسیمبندی میشود به دلیل شرعی، دلیل لفظی و دلیل عقلی. دلیل شرعی هم یا لفظی است یا غیرلفظی. با توجه به بحثهایی که قبلاً داشتیم، روشن شد که امارات و ظنون، دخالت شارع میتواند باشد؛ و شارع جعل حجیت میکند، بهخلاف ادلهٔ قطعیه. در ادلهٔ ظنیه حجیت را داریم. حالا بحث بعدی این است که اگر این حجیت اثبات نشد، چه کار کنیم؟ خب، دلیل قطعی که روشن بود. دلیل ظنی میآمدیم عرضه میکردیم ببینیم شارع تأیید میکند یا نمیکند. حالا بر فرض که شارع هم تأیید نکرد، و یا شک داریم در تأیید شارع. وقتی که مشکوک باشد، باید چه بکنیم؟ شک در حجیت وقتی داشته باشیم، چه باید؟
«عرفنا ان للشارع دخلًا فی جعل الحجیه للادله المحرزه غیر القطعیه».
فهمیدیم که شارع دخالتی دارد در جعل حجیت برای ادلهٔ مُحرزهای که قطعی نیست؛ که چیست؟ «فان احرزنا جعل الشارع الحجیه لاماره»؛ اگر احراز کردیم که شارع حجیت داده برای امارهای، خب همان را. «و اذا شککنا فی ذلک لم یکن بالامکان التعویل علی تلک الاماره»؛ وقتی شک کردیم در آن، یعنی در آن جعل حجیت برای اماره، اینجا دیگر نمیتوانیم تکیه بکنیم بر آن اماره. «لمجرد احتمال جعل الشارع الحجیه لها»؛ صرف اینکه احتمال میدهیم حجیت داده، دیگر کفایت نمیکند بگوییم: «آقا این اماره که معلوم نیست تأیید شده باشد. خب شک داریم، بریم جلو همین را بگیریم». احتمال، باز هم محتمل است که شارع تأیید کرده باشد. شهرت فتواییه، حالا بعضی امارات مثل خبر ثقه، خبر ثقه مورد تأیید شارع است؛ ولی شهرت فتواییه چی؟ شهرت فتوایی مورد اختلاف است و مشکوک است؛ جعل حجیتش مشکوک است. حالا چه کار کنیم در مورد شهرت فتوایی؟ بگوییم: «آقا ۵۰ درصد احتمال داریم جلو». نمیشود تکیه کرد. چرا؟
«لانها ان کانت نافیه لتکلیف»؛ چون این بالاخره یا دارد نفی تکلیف میکند یا دارد اثبات تکلیف میکند.
**اثبات تکلیف:**
این اماره اگر نافی تکلیف باشد، مثلاً یک خبر ثقهای میآید میگوید: «آقا شما این تکلیف را نداری». من احتمال میدادم غسل جمعه واجب باشد، فتوایی دادند. حالا یک خبر ثقهای میآید میگوید که: «آقا غسل جمعه واجب نیست، مستحب است». این خبر ثقه چی شد؟ نافی تکلیف شد این امارهٔ مُحرزهٔ حجیتدار، نافی تکلیف شد؛ «و نرید ان نثبت بها المعذریه»؛ میخواهیم بهوسیلهٔ آن اماره، معذریت را اثبات کنیم. یعنی چه؟ یعنی من، یعنی اگر تکلیف را انجام ندادم، عذر دارم در عدم تکلیف.
«فمن الواضح بناً علی ما اعتقده»؛ آن چیزی که قبلاً گفتیم، واضح است؛ «عدم امکان ذلک»؛ این ممکن نیست.
چی ممکن نیست؟ اثبات معذریت با امارهای که حجیتش مشکوک است. اگر امارهای حجیتش قطعی باشد، مثل... حجیتش قطعی است. این عبارت مهمی است. خود اماره که مظنونه، حجیتش قطعی است. خبر ثقه، حجیتش قطعی است. چرا؟ با سیرهٔ عقلا اثبات شده، با تواتر اثبات شده، با سیرهٔ متشرعه اثبات شده، اینها همه قطعی است، یقینی است. خب، اونی که حجیتش قطعی است، میآید معذریت میآورد؛ ولی اونی که حجیتش مشکوک است، معذریت نمیتواند بیاورد. «ما لم نحرز جعل الحجیه لها»؛ تا وقتی که حجیت را برایش احراز نکردیم، نمیتوانیم معذریت را ازش بگیریم. معذریت داشته باشد برای ما.
«الذی یعنی اذن الشارع فی ترک التحفظ تجاه التکلیف المشکوک حکمیه».
یعنی چه؟ حجیت این اماره یعنی چه؟ یعنی شارع اذن بدهد در ترک تحفظ در برابر تکلیف مشکوک. بگوید: «آقا دربارهٔ غسل جمعه شک داری. بهوسیلهٔ این اماره، شک برداشتم. اماره را بگیر، شکت را بزن کنار». حالا اگر امارهٔ ما قطعی بود، حجت بود، این اتفاق میافتد. من در مورد غسل جمعه شک دارم. خبر ثقه میآید، شارع چی میگوید؟ میگوید: «خبر ثقه را بگیر». خب، خبر را بگیر یعنی چه؟ یعنی این تکلیفت را نفی میکند. ولی وقتی یک امارهٔ مشکوک آمد، چی میشود؟ من نسبت به غسل جمعه شک دارم، میتوانم با یک امارهٔ مشکوک دست بردارم از این تکلیف؟
نه، روی مبنای حق الطاعه، اتفاقاً اینور باید بگیری، هنوز اجازهای، هنوز ترخصی، ترخیصی به شما داده نشده، هنوز اجازه ندادند گاردت را ول کنی، آزاد باشی، خودت را نگه داری. چرا؟ چون مشکوک بود حجیتش.
«بدون احراز هذا الاذن تکون منجزيه احتمال التکلیف القائم بحکم العقل»؛ چون بدون احراز این اذن -اذن چی؟ اذن کی؟ اذن شارع- منجزیت احتمالی تکلیف واقعی قائم است به حکم عقل. یعنی هنوز وقتی تا این اسم نیامده، این احتمالی که نسبت به تکلیف دادم، بنا بر کدام مسلک؟ حق الطاعه. هنوز من چون احتمال ۵۰ درصد احتمال دادم که واجب باشد، روی مبنای حق الطاعه، شما باید جمعه را بهجا بیاوری. هنوزم اجازهای برای اینکه غسل جمعه نمیخواهد، نیامده.
«و لایرفع هذه المنجزیه»؛ کی منجزیت؟ چه منجزیتی بود؟ منجزیت بنا بر مسلک حق الطاعه برای امر مشکوک عقلی؛ «الا باحراز الاذن فی ترک التحفظ»؛ کی دست برمیدارم از منجزیت؟ وقتی که اذن احراز بشود در اینکه تحفظ لازم نیست. «و مع الشک فی الحجیه لا احراز للاذن المذکور»؛ وقتی هم که شک در حجیت داشته باشیم، این اذن مذکور دیگر محرز نمیشود. پس نمیتوانیم بهوسیلهٔ این اماره، معذریت را اثبات بکنیم. کدام اماره؟ مشکوک.
حالا این در مورد کجا بود؟ امارهای که میخواهد نافی تکلیف باشد که نمیتوانست نافی تکلیف بکند. حالا امارهای که میخواهد مثبت تکلیف باشد: «و ان کانت الاماره مثبته لتکلیف»؛ مثل چی؟ آقا مثلاً من احتمال میدهم که خوردن پنیر حرام باشد، دقت بفرمایید. احتمال میدهم خوردن پنیر. روی مبنای حق الطاعه باید چه کار بکنم؟ حالا یک امارهای آمد که حجیت دارد، یک ثقهای گفتش که: «آقا جایز است، بخور». مثبت تکلیف، دیگر جواز را ازش میگیریم. حالا امارهٔ مشکوک اگر آمد، چه کار میکنیم؟ نمیشود.
«نرید ان نثبت بها المنجزیه خروجاً عن اصل المعذر»؛ اونور معذریت را میخواستیم اثبات بکنیم با اماره نافی تکلیف. اینور با مثبت تکلیف میخواهیم منجزیت را اثبات بکنیم. روشن است دیگر. «خروجاً و فعلاً» برای اینکه خارج بشویم از اصل معذر، که اصالت الحل المقرر شرعاً. از اصلی که معذر است، یعنی میخواهد منجز بشود یک چیزی برای ما. تا قبلش ما اگر این نباشد، اصل عملی داریم. اصل عملی هم مثلاً اصالت الحل است: «همه چیز حلال است». تقدیر شده. «انا ما لم نقطع بحجیتها»؛ تا وقتی که ما قطع به حجیت آن اماره نداریم؛ «لا یمکن رفع الید بها»؛ نمیتوانیم با این امارهٔ مشکوک دست برداریم از چی؟ دلیل اصالت الحل مثلاً.
خب، من دارم اصل عملی پیاده میکنم. به من گفته: «کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام». حالا یک شهرت فتوایی آمد که: «آقا مثلاً گوشت کلاغ، بر فرض، گوشت کلاغ خوردنش حرام است». خب حرام هم هست. غیر از کلاغ بگوییم شهرت فتوایی آمد که: «گوشت بلدرچین خوردنش حرام است، گوشت گنجشک خوردنش حرام است». الان من از اصالت الحل ازش دست برمیدارم یا برنمیدارم؟ چرا؟ فتوایی چیز ندارد و حجیت هم ندارد. خب حجیت ندارد یعنی چه؟ یعنی اونی که قبل بود، هنوز سر جایش هست. توی این دو تا، اونی که ملاک است، این است: اگر یک چیزی میخواست تکلیف را اثبات بکند یا تکلیف را نفی بکند، مشکوک الحجیه بود، کاری انجام نمیدهد. کاری انجام نمیدهد، چه کار میکنیم؟ همان قبلی که داشتیم، عمل میکنیم.
الان توی حالت قبلی، نافی تکلیف ما چی داشتیم؟ غسل جمعه را داشتیم که واجب نبود، احتمال آن را میدادیم. حالا یک چیزی هم آمد در که حجیتش مشکوک بود. آن گفتش که: «آقا نمیخواهد انجام بدهی». حالا اونی که حجیتش مشکوک بود، ما اعتنا بهش نکردیم. همان احتمال خودمان را رفتیم انجام دادیم. حالا اینور ماجرا در منجزیت میخواست تکلیف را اثبات بکند. از آن طرف ما اصالت الحل را داشتیم، برائت شرعیه را داشتیم. شارع گفته بود: «آقا حلال است». این آمده بگوید که: «حرام است». از آن طرف حجیتش هم سفت و سخت نبود، رفت کنار. همانی که میگفت: «اصل بر این است حلال است»، همان اصل عملی را پیاده کردیم.
«فدلیل الاصل الجاری للتکلیف المشکوک هو المرجع ما لم یقطع بحجیه الاماره المثبته لتکلیف».
دلیل اصل جاری در واقع، اصل جاری که اینجا جاری کردیم، چی بوده؟ اصالت الحلیه، برائت شرعیه و مؤمنه از تکلیف مشکوک، همان مرجع است تا وقتی که قطع به حجیت امارهٔ مثبته برای تکلیف نداشته باشیم. یعنی روایتی که به شما گفت: «اصل عملی پیاده کن: کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام». الان ما به همین روایت تکیه میکنیم. به همین دلیل، چون این یکی حجیت نداشت. یک امارهای آمد که حجیت نداشت، نگرفتیم. چه کار کردیم؟ همانی که حجیت داشت را گرفتیم. حجتی که اینجا داشت، چی بود؟ اونی که فرمود: «کل شیء لک حلال الا حرام». با دو تا دلیل مواجه بودیم. یکیش مشکوک بود، یکیش اماره بود: «عنیک حلال». خود این دلیل، اماره است. معنایش اصل عملی است، دقت بفرمایید. خود این دلیل، خبر ثقه است: «کل شیء لک حلال حتی تعلم انه حرام». این خبر، با خبر ثقهٔ واحد ؟ بله، حالا شاید در حد استفاده هم باشد، با این خبر ثقهٔ معنای ما که اصل عملی بود، اثبات شد اصالت الحل. توجه داشته باشید به این وسیله.
صحیح است اینجور گفته بشود: «ان الاصل عند الشک فی الحجیه عدم الحجیه».
وقتی که آقا ما شک در حجیت داریم، اصل چیست؟ عدم حجیت در امارات. هر وقت حجیت چیزی مشکوک شد، میگذاریم کنار. باید قطعی باشد یا مظنون الحجیه باشد، تأیید بشود. حالا بالاخره به این معنا.
«ان الاصل نفوذ الحاله المفترضه لولا تلک الاماره من منجزیه او معذریه».
قاعدهٔ کلی اصل این است که حالت مفترضه نفوذ دارد. اون اصل عملی، اون دلیل اصل، اینجا نافذ است. شما فرض بر این میگیری که این اماره اصلاً وجود، عدمش یکی میشود. امارهٔ مشکوک اصلاً انگار نیست. حالا اگر نبود، چه کار میکردی؟ همان کار را بکن. «آقا بالاخره یک چیزی آمده است». نه، مشکوک است. یعنی انگار هیچی نیامده. معذریتی که قبلاً داشتی، چیا بوده؟ همان را بگیر، برو جلو. اصلاً اعتنا نکن به اونی که حجیتش مشکوک است.
**مقدار و ما یثبت بالادله المحرزه**
حالا با ادلهٔ محرزه چقدر اثبات میشود؟ مقدار اون چیزی که باهاش اثبات میشود را میخواهیم بحث بکنیم.
«الدلیل المحرز له مدلول مطابقی».
دلیل مُحرز یک مدلول مطابقی دارد، یک مدلول التزامی دارد. آقا جان من. حالا زمانی خیلی مدلول مطابقی و التزامی میفهمیدند.
«له مدلول مطابقی و مدلول التزامی».
«فکلما کان الدلیل المحرز حجهً بمدلوله المطابقی».
وقتی که یک دلیل مُحرز حجت بود، مثل چی؟ آقا جان خبر استقلال است. مدلول مطابقی. «اینم چیه؟» حجت گفته که: «خوردن شراب حرام است». بر فرض گفته که: «چه میدانم، ماهی فلسدار حلال است». درست؟ حالا این مدلول مطابقی است.
«و اما مدلوله الالتزامی ففیه بحث».
حالا روی التزامیاش چطور؟ اون محل بحث در مدلول التزامی ما بحث داریم.
«و حاصله ان الدلیل المحرز اذا کان قطعیاً فلا شک فی ثبوت مدلولاته الالتزامیه».
حاصلش این است که حاصل اون بحث دلیل مُحرز وقتی که قطعی باشد، حتماً مدلول التزامیاش هم چیست؟ دلیل قطعی، نه دلیل ظنی. وقتی قطعی باشد، اون دلیل مُحرز، مدلول التزامیاش هم ثابت میشود.
«لانها تکون قطعیه ایضاً».
چون مدلول التزامیاش هم قطعی است. دیگر، خود این دلیل قطعی است، مدلول التزامی هم قطعی است.
«فتثبت بالقط کما یثبت المدلول المطابقی بذلک».
چطور مدلول مطابقی بهوسیلهٔ اون دلیل مُحرز قطعی ثابت شد، مدلول التزامی هم بهوسیلهٔ اون دلیل قطعی ثابت میشود.
«و اذا کان الدلیل ظنیاً و قد ثبتت حجیته بجعل الشارع».
ولی وقتی دلیل ظنی باشد و حجیتش با جعل شارع باشد، مثل چی؟ مثل اماره. امارات، امارات معتبره، ظنون معتبره، شارع معتبر دانسته، مثل خبر ثقه، مثل ظهور. بله، ظهور، ظهور کلام. این دو تایی که حالا مرحوم شیخ میفرمایند که: «ما این دو تا را فقط قبول داریم». این دو تا را الان با مدلول مطابقی، با جعل شارع حجیت پیدا کرد در مدلول مطابقیش که حتماً حجت است. در مدلول التزامیاش چطور؟
«کما فی الاماره و خبر الثقه و ظهور الکلام».
اینجا دو تا حالت داریم.
«الاول ان یکون موضوع الحجیه –ای ما حکمه شارع انه حجه صادقاً علی الدلاله الالتزامیه کما صدقه علی الدلاله المطابقیه».
حالت اول این است که موضوع حجیت، موضوع حجیت یعنی اونی که شارع بهش حجیت داده، اونی که شارع گفته: «این حجت باشد». چیست؟ اگر اونی که شارع گفته حجت است، بر دلالت التزامی هم صادق باشد، مثل اینکه مثل صدقش میماند بر دلالت مطابقی. شارع چطور گفته؟ چی را گفته؟ حجت است. مطابقی این را بگیر. یک مدلول التزامیاش هم میشود. من به شما میگویم که: «آقا روی این کاغذ ننوشید». یعنی به دلالت التزامی، هیچ استفادهای ازش نکنید. یعنی به دلالت التزامی، دماغت هم باهاش پاک نکن. به دلالت التزامی، یعنی به دلالت التزامی، باهاش چه میدانم، موشک هم درست نکن.
روی کاغذ ننویس، متن مطابقش این است که ننویس. چیست؟ نوشتن، التزام با مصرف دارد. این یک نوع مصرف. مصرف کاغذ. وقتی یک نوع مصرفش را دارد میگوید، یعنی مصرف دیگر هم. مدلولات التزامی هر جایی به شکل خودشان است، قالب خودشان است. نه، یعنی حتماً همان قند و چایی. یعنی چی؟ چرا دلالت التزامی دارد؟ اینها با هم، بیشتر با هم بودند. به دنیا آمدند مصرف میشوند. یعنی در مصرف، یکی مصرف دیگری دخیل نمیشود. یک نوع دیگر. یعنی شما وقتی میخواهی از یکی استعمال بکنی، استعمال دیگری هم ناخودآگاه باهاش میآید این انس عادی. وقتی من میگویم: «ننوشید»، یعنی استعمال این را اجازه ندادم. خب، استعمالش را اجازه ندادم. یعنی موشک باهاش درست کنم، اجازه ندادم. به دلالت التزامی.
حالا وقتی شارع میگوید: «حرف این آقا را گوش بدهید». این ثقه میگوید: «آقا نوشتن روی کاغذ مشکل دارد». مدلول مطابقی چیست؟ نوشتن مشکل است. شارع میگوید: «حرف این آقا حجت است». فقط متن مطابقی حجت. شارع گفت: «حرفش حجت است». یعنی چه؟ یعنی حرفش چطور حجیت داد به حرفش؟
ببینید، مثال ذلک: «ان یرد دلیل علی حجیه خبر الثقه».
مثل اینکه دلیلی بیاید بر حجیت خبر ثقه: «و یقال به: ان الااخبار عن شی ا اخبار عن لوازمه».
یک جوری بیاید بگوید که: «آقا وقتی از چیزی اخبار داده میشود، یعنی این اخبار از لوازمش دارد میکند».
«و فی هذه الحاله یثبت المدلول الالتزامی».
وقتی من میگویم: «آقا این اخبار از چیزی، اخبار از لوازمش است؟» همهٔ حرفش را، همش. هر چی میگوید. هر چی از حرفش میفهمی. همونی که گفته، دقیقاً چی گفته؟ عبارتش دقیقاً چیست؟ همان را فقط عمل کن. هر چی میفهمی عمل کن. وقتی میگویم: «هر چی میفهمی عمل کن»، باهاش دلالت التزامی هم اثبات میشود. هر چی. اینش را فقط میفهمی، اون را هم میفهمی. الان یک ثقهای به من میگوید که: «آقا روی کاغذ ننویس». من از حرف او چی میفهمم؟ فقط صرف نوشتن میفهمم یا میفهمم که همهٔ اینها را کنار هم دارد میگوید؟ اخبار از چیزی، اخبار از لوازمش است. لازمهٔ این چیست؟ بله، بله. لازمهٔ اینکه ننویس چیست؟ یعنی مصرف نکن. درست است؟ وقتی کسی به کسی میگوید: «روی کاغذ ننویس»، لازمهٔ اینکه روی کاغذ ننویس چیست؟ یعنی استفاده نکن از این کاغذ. یعنی مصرفش نکن. لازمش چیست؟ خب، حالا اخبار از این.
اگر به معنای این باشد که تأیید حرف او، نه به معنای این باشد که تأیید حرف او و لوازمش است، اون وقت شما باید ملتزم به همه چیز باشی. «با موبایل صحبت نکن». «با موبایل صحبت نکن»، یعنی با هندزفری صحبت بکن؟ اصل قضیهاش این است که شما حواست از رانندگی پرت نشود. حالا شما اگر با هندزفری هم صحبت بکنی، حواست پرت نمیشود؟ پرت میشود دیگر. لوازم اون را هم در بر میگیرد. گوشی دم گوشت نباشد حین رانندگی، به دلالت التزامی، یعنی گوشی را روبرو هم نگذار. مثلاً روی اسپیکر باهاش صحبت کن. اسپیکر، اسپیکر است، اسپیکر. روی اسپیکر باهاش صحبت کن. و باز به این معنا نیستش که یکی دیگر با تلفن صحبت بکند، به تو بگوید تو حرفات را منتقل کن. وقتی که یک چیز را اماره کرد، میگوید: «به این قانونی که گذاشتهاند عمل کنید». «به این قانون عمل کن»، یعنی به خود قانون، به دلالت مطابقیش. دلالت مطابقیش، فقط همین که: «گوشی دم گوشت نباشد». به دلالت التزامیش هم هست. چطور جعل حجیت کرده؟ اگر جعل حجیت به این است که معمولاً التزامی را هم در بر میگیرد. جعل حجیت به این است که هر آنچه که میفهمی. حالا البته خب، تشخیص این هم یک کار سختی است دیگر. فقیه بتواند تشخیص بدهد که اینجا اون ثقه مثلاً چطور گفته، برای چی گفته، میشود لوازم حرف او را ملتزم بود یا نه.
استاد: «بله، از سمت راست مُنات گیری است».
اون باز یک بحث دیگر است. مُنات و ملاک. ملاک احکام را میفهمیم. چرا این را اینجوری؟ اینجا بحث خود حجیت روی مواردی که بیاید، به دلالت التزامی دارد. اون را هم میگوید: «ننویس». اصلش را که ما مُنات بگیریم، به قول شما ملاکش را بگیریم، بعد این ملاک میآید توی یک سری چیزهای پخش میشود، اینها میشوند التزامات. این درس معلم میگوید: «آقا ننویس، نقاشی نکن». یعنی چی؟ خب، نقاشی نمیکنم. یعنی گوش بده. یعنی من بهعنوان یکی از مصادیق موانع گوش کردن، این را التزام میگرفت. هر آنچه که دیگر که بخواهد مانع باشد را نهی کردم، به دلالت التزام، ملاکگیری است دیگر. یعنی ملاک اینکه نهی کرد، چی بود؟ اینکه مانعیت دارد. خب، مانعیت جاهای دیگر هم هست.
در هر صورت، توی این حالت، دلالت التزامی اثبات میشود. «لانه مما اخبر عنه الثقه بالدلاله الالتزامیه». چون از اون چیزهایی که ثقه بهش ازش خبر داده به دلالت التزام است. «فیشمله دلیل الحجیه»؛ دلیل حجیت شاملش میشود. چون انگار خبر داده. گفته اصلاً انگار منظورش بوده. اونی که گفت: «صدّق» دلیلی که گفت: «تصدیق کن»، خب، وقتی من ثقه دارم یک حرفی میزنم، در عین حال که این را دارم میگویم، منظورم اون را هم هست. معلم به من پدرم به من امر کرده که: «حرف معلمت را گوش بدهید». درست؟ «اگر حرف معلمت را گوش ندهی، ازت راضی نیستم، عاقبت میکنم». توی این ماجراها داشتیم دیگر. مثلاً مرحوم آیت الله العظمی بهجت. پدرشان فرمودند که: «من راضی نیستم، مستقلاً منطبق در محل التزامی دارد». التزامیاش به این بوده که: «راضی نیستم برو جلسه آقای قاضی». مردم مطابقیاش به این هر مستحبی. مثال خودم را بگویم. پدر به بچه میگوید که: «اگر حرف معلمت را گوش ندهی، ازت راضی نیستم». حالا میآید سر کلاس، معلم میگوید: «ننویس». این «ننویس» او میفهمد منظور معلم چیست؟ به دلالت مطابقی، یعنی ننویس. حاشیه میزند، نقاشی میکشد، میگوید: «نکش». من اگر این را گوش ندهم، مشمول عاقبت پدر میشوم دیگر. خب، حالا نمینویسم، کاغذ را باهاش بازی میکنیم. این هم مشمول عاقبت پدر هست یا نیست؟ پدر که گفت: «هر چی معلم بگوید»، یعنی مدلول مطابقیاش را بگیری. یک متن التزامی هم اگر دارد، بگیر. بفرمایید اینجا. التزامی که «ننویس، نقاشی نکن»، چیست؟ یعنی کاری حواسپرتکن انجام نده. حواست با من باشد. پس اگر حواست با معلم نباشد، نکردی یعنی عاق شدی. شارع که گفت: «هر چی ثقه میگوید، گوش کن»، یعنی عین عبارت مطابقیش را به علاوهٔ لوازمی هم دارد، لوازمش هم بگیر. التزاماتی هم دارد. با چی؟ دلیل دلالت التزامیاش حجیت پیدا کرد. با اصل دلیل. همانی که خبر ثقه حجیت داد، به دلالت التزامی هم حجیت شامل اینم میشد دیگر. همانی که به حرف معلم حجیت داده بود، چی بود؟ حرف پدر. همانی که به حرف معلم حجیت داد، به لوازم حرف معلمم حجیت داد. خوب دقت فرمودید.
«فیشمله دلیل الحجیه المتکفل للامر بالعمل»؛ شامل میشود آن را دلیل حجتی که متکفل است به امر به عمل؛ «بکل ما اخبر عنه الثقه، مثلاً».
به هر آنچه که ثقه به آن خبر داد.
**الثانیه**
«الّا یکون موضوع الحجیه صادقاً علی الدلاله التزامیه».
دومیش این است که موضوع حجیت، صادق بر دلالت نباشد. کدام دلالت؟ خدا خیرتان بدهد. یعنی اونی که بهش حجیت دادند، ازش برنمیآید دلالت التزامی را تأیید کرده باشد.
«دلیل علی حجیه ظهور اللفظ»؛ یک دلیلی بیاید بگوید: «آقا ظهور لفظ حجت است». «فان الدلاله الالتزامیه غیر العرفیه»؛ غیر عرفیه. «لیس ال ظهور لفظیاً»؛ ظهور لفظی به شمار نمیآید. «فلا تشکل فرداً من موضوع دلیل الحجیه»؛ حالا اینجا دلالت التزامیه وقتی که عرفی نباشد، ظهور لفظی به شمار میآید. یعنی عرف این را نفهمد، این فردی از موضوع دلیل حجیت نمیشود. از ظهور لفظی نمیشود. یعنی دلالت التزامی که عرف نفهمد، این ظهور لفظی به حساب نمیآید. وقتی من میگویم: «آقا ظهور لفظ حجت است»، همهٔ دلالات التزامیاش را دارم حجت میدانم. التزامی که عرف میفهمد، اون یک بحث مفهومگیریهایی که میشود. ولی اونی که عرف این را از این نمیفهمد، اون را حجت نکردم یا نه؟
این لفظی که من گفتم، این در لغت فلان، در زبان فلان، این کلمه فلان معنا را میدهد. شما باید اون را عمل میکردید. یعنی هم این را گفتم، هم منظورم اون را هم بود. دو تا معنا داشته؟ خب، عرف از این کلمه چی میفهمد؟ «شیر را ببند». حالا مشترک لفظی است. «شیر را ببند»، یعنی برو شیر را بگیر، زنجیرش کن، ببندش به دیوار؟ تطبیق؟ نه، گاهی هم التزامیهایی هست که عرف نمیفهمد. مثل چی؟ یعنی متخصصین میفهمند. میگوید: «آقا شیر را ببند». «شیر را ببند»، یعنی شما اول برو آب را قطع کن. «شیر را ببند»، یعنی شیر را سوار کن. یک شیرگرفته ؟ میگوید: «این را ببر سوار کن». خب، یک آدم عامی چی میفهمد؟ میگوید: «برو باز کن». ولی التزاماتی دارد. التزام شیرفلکه را ببندی. تجربهٔ دیشب را بگویم، جالب است. بنده خدا آمده بود برای لولهها و اینها. پمپاژ آب را باز میکردیم، آب داغ نمیآمد. مشکلی دارد دیگر. تشخیص بنده خدا آمد، اول گفتش که: «آبگرمکن باید عوض کنیم». چه ربطی دارد؟ آبگرمکن چه ربطی دارد؟ بله. آمد باز کرد. بنده خدا گفت که: «پایینی، پایینیش را هم یک تست بکنیم». «جمع کن». پایین را تست؟ ظرفها را اینها را جمع کردیم و از ثانیه را هم فردا میخوانیم. چرا؟ بنده خدا باز کرد و آب فشار میآمد از اون پایین زیر ظرفش. گفتش که: «چیز کن. آب را ببر از فلکه. آب را نبستی». گفتم: «بابا آب بستم». گفت: «نه، آب میآید. برو دوباره ببر». رفتم دوباره باز کردم. میگوید: «خلاصه عرض کنم که همینجور آب میآمد و هی تخلیه میکردیم. لگن به لگن میریختیم آب توی چیز». احتمالاً «لولههاست و توی مسیر دوزاریمون، تازه دوزاریمون افتاده که پمپ وصل بود به برق». ۲۰۰ لیتر آب تویش است. ۳۰۰ لیتر آب تویش است. این دارد همان را میدهد بالا. هیچ. رفتیم از برق کشیدیم. تا کشیدیم، آب قطع شد. خلاصه غرض اینکه اینها همه دلالت التزامی است برای کسی که توجه داشته باشد. یعنی تخصص داشته باشد. وقتی عرف اینها را نفهمد، من حجیت میدهم به یک چیزی. بقیهٔ اونهایی که عرف نمیفهمد را دیگر بهش دلالت التزامیاش حجیت ندادم. یعنی مَخْذه ؟ نمیکنم بهش.
گفتم که به این بچه میگویم که: «بابا برو اون شیر باز کن». «این شیر جایش را ببند». خب، رفته باز کرده، همینجور آب میآید. «تو حالیات نمیشود؟ اول باید بروی شیرفلکه را ببندی.» «اگر بستی و دیدی آب میآید، باید بروی از برق بکشی.» میگوید: «نه، حالیام نمیشود». بنده خدا اونی که متخصص بود، حالیاش نمیشد. التزامی است. وقتی میگوید: «ببند»، یعنی شیرفلکه را هم، یعنی: «از برق هم بکش». متخصصش میفهمد، غیر عرف میفهمد. من اینجا حجیت دادم به این حرف. حرف ناهار را گوش بدهید. چی گفت؟ گفت: «برو ببر». حجیت به این حرف دادم. حجت به این ظهور دادم. یعنی دلالت التزامیاش هم حجیت دادم؟ نه، درست است دلالت التزامی است ولی غیر عرفی است. این تعبیر غیر عرفیه. برای همین، تیکه را دوباره فردا...
در حال بارگذاری نظرات...