‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسملهالرحمن الرحیم.
بحث بعدی ما در حلقهی ثانیه مبحث مجاز است؛ از مباحث بسیار مهم و خیلی پرکاربرد؛ هم در قرآن و هم در روایات و خصوصاً تشخیص اینها از همدیگه؛ حقیقت و مجاز. بحث مبسوط خود مجاز را که خوب، قبلاً در حلقهی اُولا عرض شد، «استعمال لفظ در غیر ما وضع له»، لفظی را بگوییم و موضوعلهش را اراده کنیم و موضوعله را که خوب، هم این جلسات قبلتر در موردش بحث شد و هم سابق بحث کرده بودیم.
من لفظ «ماژیک» را میآورم، وصل میکنم برای این؛ یک شیء دیگری هم مناسبت با این دارد، شباهت با این دارد، یک تناسبی با این دارد، لذا به آن هم میگوییم ماژیک. لفظ «چسب» را میآیم، لفظ میکنم برای این؛ به یک آدمی هم که لفظ «سیریش» را میآیم، وصل میکنم برای فلان چیز، یک آدمی که خیلی میچسبد به همه؛ ولیکن مجاز نیست، به آن هم میگویند سیریش. این حقیقت، آن مجاز. «کامپیوتر» که خوب، تشبیه. وقتی آن طرف کامپیوتر است، مستقیم به خودش اسناد؛ این میشود مجاز. «فلانی ماشاءالله ماشینحساب»، «ماشینحساب» طرف. «عابربانک»، «عابربانک تیم ملی». «طلا». «عابربانک آمد، عابربانک آمد.» دستگاه عابربانک از بانک میفرستند! آقایی آمد و خیلی کتوشلواری و باکلاس، از ماشین شاسیبلند آمد پایین. «جناب عابربانک!» «جناب اتاقفکر!» «حاج آقای اتاقفکر!» «فلانی اتاقفکر ماست.» «اتاقفکر»، اتاق مثلاً مخفف (حالا کسی نداند فکر میکند مثلاً چیکار؟ از مثلاً ویلا دارد شمال مثلاً اجاره میدهد، اتاق دارد؛ حسین). تناسبات باعث مجاز میشود که حالا بحث حقیقت و مجاز، بحث مفصلی است در بلاغت؛ به جایش هم همانجاست. از مواردی است که انصافاً سر جایش مطرح شده. حالا اینجا چون یک رویکرد فلسفی دارد، فلسفهی ادبیات تقریباً و جنبههای عقلیتر دارد، اینجا بحث کردند، وگرنه اینها واقعاً یک بحث ادبیاتیست.
«المجاز یکتسب اللفظ بسبب وضعه للمعنى الحقیقی، صلاحیة الدلالة على المعنى الحقیقی من أجل الاقتران الخاص بین اللفظ بسبب وضعش برای معنای حقیقی.» یعنی چون وضع شده، اینجا وضعش، وضع مصدر مجهول است. به سبب وضع شدنش، بله، به سبب وصل کردنش، به سبب وصل شدنش برای معنای حقیقی، کسب میکند صلاحیت دلالت را بر معنای حقیقی. خوب، تو حقیقت که مشخص است، وصل شده برای معنای حقیقی، صلاحیت هم دارد که تو معنای حقیقی به کار برود. اینکه روشن است. چرا؟ چون اقتران خاصی است بین آن دو تا.
روی مبنای اقتران، یک تفاوتهایی است که اشاره میشود که روی مبنای تعهد، بعضی از مباحث اصلاً پیاده نمیشود. بله، تقریری که مرحوم شهید داشتند، به این معنا مجاز تو مسلک تعهد معنا ندارد. بله، همیشه باید در حقیقت به کار برود؛ چون تعهد کرده که معنا را معنای خودش به کار ببرد. لفظ اقتران خاصی است بین لفظ و معنای حقیقی، لذا وقتی که لفظ را میگوید حتماً معنای حقیقی مدنظر است.
«کما یکتسب صلاحیت الدلالة على کل معنى مقترن أو مقترن بالمعنى الحقیقی.» همانجور که لفظ صلاحیت دلالت را کسب میکند بر هر معنایی که اقتران دارد به معنای حقیقی، «اقتران خاصاً»، چه نوع اقترانی؟ اقتران خاصی، یک نوع اقتران خاص میخواهد نه هر اقترانی و ربط داشته باشد. میگوید طرف هلیکوپتر است بس که دور خودش میچرخد. تو فوتبال خیلی اسم میگذارند. طرف آچار فرانسه است، آن یکی جت است، پیستون، آن یکی نمیدانم چی چی است، ایرباس، آن یکی نمیدانم موشک است، آن یکی توپ است، آن یکی مار است. میگوید مار است، میچرخد، میپیچد به خودش. خیلی از این اسمها میگذارند. عکسش را میکشم؛ بهصورت مار. یا فلانی شیر. روایت داریم تو زیارتنامهی اهل بیت داریم: «السلام علیکم یا لَبَوَة القابات» سلام بر شما ای شیران بیشهها! تنها حیوانی که اهل بیت در تشبیه به اهل بیت آمده، آمده. حالا طاووس هم هست. «المهدی طاووس اهل الجنة.» بیشتر از آن دیگر یادم نمیآید. برخی تشبیهات امیرالمؤمنین، بس تشبیهات و استعارات که بحث بسیار مفصل و زیبایی است تو نهجالبلاغه. حضرت گاهی هم تشبیه به عقاب و ایهام کردند؛ یک پرندهای که میفهمند که افق، اینکه من پرواز میکنم، افقی است که کسی تو این بالاتر از افق نمیتواند پرواز کند. من اشراف بر همه دارم. چون من به خلیفهی اول میفرمایند که مثل من و مثل تو مثل پرهای بزرگ عقاب با پرهای کوچک عقاب است. شاپرهای بزرگ را کندین، با پرهای کوچک میخواهید پرواز کنید. عقاب پرواز بزرگی که پرواز. اینجور تشبیهاتی داریم ولی آنی که تشبیه شده اسدالله است. اسد و رسوله. همدم امیرالمؤمنین، دل هم در مورد حمزه جناب حمزهی سیدالشهدا. «اسدالله و اسد رسوله.» شیر خدا و شیر رسول. اینها مجاز است دیگر. خب، شما شیر را به کار میبرید در انسان شجاع. قمر را به کار میبرید، در قمر بنیهاشم، حضرت عباس علیهالسلام. از اینجور مجازات به کار میبرید و صلاحیت هم دارد لفظ تو این معنا به کار برود. چرا؟ چون یک اقتران خاصی است بین این معنا با معنای حقیقی. اقتران خاصش چیست؟ یک وجه شباهتی دارد، یک وجهی دارد. حالا آن تناسبات مجاز را بحثش را در بلاغت انجام داد که حالا علاقهی حال و محل، علاقهی سبب و مسبب، چه چه چه چه علاقههایی است.
علاقهای است بین معنای حقیقی و معنای مجازی. در صورت یک اقتران خاصی است که باعث میشود که صلاحیت بدهد به لفظ کلاس تو معنای مجازی به کار برود. «کالمعانی المجازیة المشابهة.» مثل معانی مجازی که مشابهت دارد. شبیه فلانی با فلانی، شبیه این فلانیهای. میگویند این مثلاً ابوبکر بغدادی، فلان مثلاً رأس فتنه را میگویند ابوبکر بغدادی است. آن دایی جان ناپلئون است. آن یکی مثلاً چی چی است. اینها را تشبیه میکنند. پدرخوانده است. آن یکی، عرض کنم که چی است؟ پسر پدرخوانده اسمش چی بود؟ کلان زندان. تشبیهات مشابهت دارد دیگر. اخلاقش، عملکردش.
«غیر أنها صلاحیتها فی الدلالة و فی المعنى المجازی، صلاحیت أضعف.» تو معنای حقیقی شدید است. با شدت. پشه هجوم. جونیور اسمش یادم آمد. جونیور جان. بله بله بله. پس حقیقت وصل شده برای، عرض کنم که ماه قمر. وضعیت زیبایی. به این زیبا هم میگویند ماه. صلاحیتش اضعف است. ضعیفتر است. «لأنها تقوم على أساس مجموع اقترانین.» چون دو تا اقتران دارد. چون روی دو تا اقتران سوار است. یکی اقتران لفظ با معنای حقیقی، یکی اقتران معنای حقیقی است با معنای مجازی. توی حقیقی یکی بود؛ لفظ، من حقیقت. یکی لفظ است با معنای حقیقی. قرن اکیدی دارد. یکی از معنای حقیقی با معنای مجازی قرن اکیدی دارد. «رفیق رفیق» میشود رفیق دیگر. فقط به فکر رفیق است. رفیق مستقیم رفیق است. رفیق رفیقم رفیق است. کدامش بیشتر رفیق است؟ رفیق مستقیم رفیق است ولی آن هم مجازاً رفیق ماست. دوست آقای دکترم دوست بنده است، با درجهی ضعیفتر. کسی که مورد احترام ایشان باشد، مورد احترام ماست، با درجهی ضعیفتر. تو واسطه خورده. حقیقت و مجاز اینطور میشود. یکوقت مستقیم است. یکوقت نه. یعنی یک قرن اکیدش روی خود همین معناست. معنا دارد با یک معنای دیگر دارد. قرینهی صارفه. قرینه باشد، قرینهی صارفه. میگویند قرینهی صارفه. قرینهی صارفه دیگر نمیگذارد شما تو قرن اکید بروی سراغ معنای حقیقی. میگوید برو سراغ معنای مجازی. همین بنیهاشم که میگویی دیگر، میگوید قمر معنای حقیقیش نیست، معنای مجازی است. مؤمن آل فرعون. مؤمن آل فرعون. مثلاً حضرت میفرمایند که تو مؤمن آل ... تو مؤمن آل فرعون مایی. حبیب بن مظاهر میفرماید امام حسین علیهالسلام، قومی هستی که اینها همه بدند، روبروی ما وایستادند. تو یکی فقط بینشان سالمی. مردم کوفه. مؤمن آل فرعون. خب خودش مؤمن آل فرعون است؟ نه، مجازاً. مؤمنان فرعون. از این تعابیر مجازی که الی ماشاءالله در آیات و روایات فراوان داریم. قرینهی صارفه میآید، میبرد روی معنای قرینهی اکید مجازی. «و من اقتران اللفظ بالقرینة على المعنى المجازی، کسب هذه الصلاحیة فعلیة.» تا قبلش لفظ بالقوه معنای مجازی را داشت. لفظ قمر مال ماه است ولی بالقوه دلالت بر چهرهی زیبا هم دارد. حالا وقتی قرینه آمد این بالقوه را میکند بالفعل. وقتی قید بنیهاشم میآید دیگر آن قمر برای چهرهی زیبا که تا قبلش بالفعل شد. «و یکون اللفظ دال فعلاً على المعنى المجازی.» دیگر دلالتش، دلالت فعلی میشود و مستقیم لفظ به معنای مجازی دلالت میکند. تا قبلش بالقوه.
و اما فی حالت عدم ... اتاق فرمان نداریم. بله بله. بالقوه صد تا معنا تویش است. ممکن است اصلاً یک کلمه باشد، تا الان دو تا از جنبههای مجازیش به کار رفته. بعداً بیا صد تا دیگر اضافه بشود. همه را دارد الان. ولی کی بالفعل میشود؟ وقتی که قرینه بیاید. یا از شدت استعمال، کثرت استعمال، یک طوری بشود که دیگر حالت غلام داشتیم دیگر. انقدر استعمال بشود تو معنای مجازی که دیگر وقتی میشنوند تبادلش بشود همین معنا. الان خودکار. معنای اصلی که به ذهن شما میآید چیست؟ آن که خودش کار بکند. کسی که خودش کار میکند را بگویید خودکار. خودکار. بدون قرینه. چرا؟ باقر نمیگویند. در حالی که معنای حقیقی همان است. چون از شدت استعمال روی معنای مجازی که جوهر بوده، به خودکاری که دستمان است. خودکار. قرینش قرینهی حالی است. قرینه ولی بگویند خودکار. یک عدد خودکار. آقا من خودکار میخواهم. یک لحظه بروم تو خیابان، یک افغانی پیدا کنم، وجدان کاریشان خیلی بالاست. خودکارند واقعاً. خودکار. فقط بهش بسپار و برو. کسی نمیرود از بیرون یک برادر اهل افغانستان را بیاورد. خودکار میآورد. چرا؟ چون معنای حقیقی آن بوده. برنامه (معنای) مجازی این است. ولی این بالفعل شد از شدت استعمال. آن دیگر شد بالقوه. حالا پولکی. شاید کدام میافتید؟ مشترک لفظی باشد. یعنی جفت جفتش میآید. یعنی تو وقتی قرینه نیاید جفتش تو ذهن هست. درست است؟
تفاوت حقیقت و مجاز با اشتراک لفظی چیست؟ آها! احسنت. در واقع به عبارت بهتر تو طول، این در طول، این در عرض. مشترک لفظی الان پولکی که میگوییم، دو تا معنا در عرض هم به ذهن میآید یا دو تا معنا در طول هم؟ در عرض هم. یعنی آدم مردد است کدامش. ولی خودکار که میگوییم چی؟ در طول. اول این، آن را. اگر منظورت که باید قرینه. ماه که میگوییم چی؟ اول این، آن را. اگر منظور. یا باز از شدت استعمال یک طوری بشود که باز بشود. الان هم پولکی هم شاید همینطوری بوده که مثلاً اول آن بوده که به آدم پولکی میگویند پولکی. این هم حالا یک شباهتی با آن داشته به پول. مجازی بوده. آها جالب. بله میخورد که مجازی بوده. از شدت استعمال. شباهتش این بیمار را که تازگی میخواندم، تو دورهی بوعلی شکل گرفته. چه مشکلی برای مردم پیش آمده بوده؟ گفته بوده که مار تو خانهها داشته باشید. ولی گفته بوده گفته که مار داشته باشید. بعد گفته بوده که برای اینکه نیشتان نزند، میآوریم فلان کار را میکنیم. بعد یک مقدار شراب بهش میدهید. مار شراب بخورد میمیرد ظاهراً. این هم تو ماجرا نقل شده. از کدام کتاب؟ علامت این شده بود. هر کی میآمد میگفتش که بیماری مریضی که گرفته بود، میگفت: «بیماری مار؟ ندارید تو خونتون که!» «آمدی اینجا بیمار موش خاصی مثل اینکه آمده بود تو خانهها.» آها. «تا از طریق موشه.» آها همین بوده. «سلام علیکم. از آن موشه نگیرید.» موشه را بخورد. به محض اینکه موش را خورد، شراب بهش بدهید که این مثلاً میمیرد یا مثلاً سمش خنثی میشود. نمیدانم چطور است. بعد کسی میآمد تا آن گرفته بود، میگفتش که این بیماری مار ندارد! تا خب این الان دیگر چی شد؟ بیمار سریع! نه این دیگر وضع تعیینی بوده. وضع تعیینی نبوده. از کثرت استعمال. مردم خودش وصل نکردی که گفته: «مار بیار! بیمار برای کسی که مار ندارد تو خونش.» وضع استعمال باشد. حالا آن هم یک خورده مئونه دارد. در هر صورت حالا مشکلی باهاش نداریم. واضح مشخص داشته باشد برای معنای مجازی. اشکال ندارد. کسی میآید اولین باری که کسی این را تو برنامهی مجازی به کار برد، لفظ بین لفظ و با یک چیز دیگر از معنا. بیمار چیست؟ مار ندارد. خیلی بده. مار ندارد.
واما فیها و اما فی حالت عدم وجود القرینة فالذی ینسبق إلى الذهن من اللفظ موضوع له. اما در حالتی که قرینه نباشد، خب آنی که اول به ذهن میآید چیست؟ معنای موضوعلهیه. معنای حقیقی نیست. انسباق دارد. این واژهی انسباق همان تبادر است. اول از همه به ذهن میآید. سبقت میگیرد. تبادر امالمبادرت. میگوید به فلان کار مبادرت ورزید. با سرعت میرود سمت یک کاری. اینکه با سرعت به ذهن میآید میشود تبادر. انسباق. این کتابهای فقها هم مثلاً توی لمعه گاهی میگوید: «لتتبادر»، گاهی میگوید: «للانسباق». «و من هنا یقال إن ظهور الکلام فی مرحلة المدلول التصوریة، تعلق بالمعنى الموضوع له دائماً.» از اینجاست که گفته میشود ظهور کلام در مرحلهی مدلول تصوری تعلق دارد به معنای موضوع له دائماً. یعنی تو مرحلهی دلالت تصوری همیشه کدام میآید؟ معنای حقیقی میآید. من حقیقی میآید. «بمعنى أنه هو الذی تأتی صورته إلى الذهن بمجرد سماع اللفظ دون المعنى المجازی.» یعنی توی دلالت تصوری معنای حقیقی میآید. شما لفظ که میشود معنای حقیقی به ذهنتان، ولی معنای مجازی مال دلالت تصدیقی است. الان ما چی گفتیم حقیقت؟ الان الان شما یک لفظ از یک طوطی بشنوید، از یک آدم خواب بشنویم، تو مرحلهی دلالت تصوری، از یک کسی که واژه را نمیداند، اول از همه معنای حقیقیش میآید تو ذهنتان یا مجازیش؟ منقول است. از معنای مجازی معنا نقل پیدا کرده. یعنی خود این شده حقیقت. ما با اینها کاری نداریم. این الان خودش حقیقت است. حج که میگوییم الان معنای حقیقی شده همین. قبلاً به معنای قصد بوده. الان شده حج به عنوان یک مناسک، یک مجموعهی افعال. بابا با اینها کار نداریم. اینها همه مثال روی این است که این مجاز حقیقت شده. الان این حقیقت است دیگر. الان این خودکار همین حقیقت است. آن حج همان حقیقت است. مسئله این است که تو محل دلالت تصوری معنای حقیقی به ذهن میآید. معنای مجازی مال تصدیقی است. خوب قرینه را بفهمانیم! من این را اراده کردم. قمر خالی انسان بشنود، یاد ماه میافتد. وقتی که او بنیهاشم را کنارش میآورد، میگوید من از قمر ماه را اراده کردم. میشود دلالت تصدیقی. خب اینها همه روی مبنای، عرض کردیم که قرن اکید است. چون مبنای مسلک تعهد اصلاً مدلول تصوری نداریم. از همان اول صاف متکلم متعهد است به اینکه معنا را اراده کند، معنای اصلی را که میشود دلالت تصدیقی و حسن در دلالت تصدیقی به کار خوب.
«و ما ذکرناه من اکتساب اللفظ صلاحیة الدلالة على المعنى المجازی لا یحتاج إلى وضع خاص وراء وضع اللفظ لمعناه الحقیقی.» آنچه که ذکر کردیم از اکتساب لفظ صلاحیت دلالت را بر معنای مجازی، یعنی لفظ میآید صلاحیت کسب میکند که دلالت پیدا کند بر معنای مجاز. این احتیاج به یک وضع جدید ندارد. لازم نیستش که دوباره وضع صورت بگیرد. یعنی ما الان لازم داریم که قمر را دوباره یک وضع جدید بکنیم تو این معنای مجازی؟ نه. صرف آن تشابه و سنخیتی که به معنای حقیقی دارد کفایت میکند. بیش از آن وضعی که برای معنای حقیقی شده، لازم است. دو تا وضع نداریم. یک وضع فقط از باب قرن اکید این با آن است که برای این هم به کار میرود. «و إنما یحصل بسبب وضعه للمعنى الحقیقی.» این اکتساب صلاحیت که برای معنای مجازی است که صلاحیت دارد که دلالت پیدا کند بر معنای مجازی، این به سبب همان وضعش برای معنای ... ما در واقع یک وضع بیشتر نداریم. لفظ را برای معنای حقیقی وصل کردیم، با همین وضع دلالت بر معنای مجازی هم نه. دوباره وصل کردیم. یک بار وصل کردیم برای، چون دو تا وضع باشد میشود اشتراک. این یک وضع. یک بار وصل کردیم برای ماه، به چهرهی زیبا هم از آن جهت. یک بار وصل کردیم اسد را برای شیر، به انسان شجاع هم از جهت شجاعتش میگوییم. از جهت شباهت دارد با شیر. دوباره وصل کردیم. یک بار برای این حیوان مفترض، یک بار آن رجل شجاع، شباهتی که دارد با حیوان مفترض، میآید این هم پر و بال آن حیوان مفترض. این هم میگیرد. این هم تناسب دارد.
در حلقه (بحث) حقیقی و مجازی کلاً اشتراک تو قرآن. اشتراک لفظی قبول ندارد. همهاش یک از این اصل واحد پایین نمیآید. ایشان همیشه میگوید: «بیرون.» چرا؟ در استقلال عرب قائل است. بیرون اشتراک داریم. تو قرآن همهاش با یک رو ماده، رو ماده وضع صورت گرفته. معنایی نظر گرفته شده توی هیئتهای مختلف، اوزان مختلف عربی. شیر داریم. بله. این هفتاد تومان ایشان قبول ندارد. میگوید این یک معنا. آقا این دیگر جزو واضحات است تقریباً. برای عرق به طلا میگویند، به نقره میگویند. عین به چشم میگویند. عین به چشمه میگویند. عین به جاسوس میگویند. عین به پول میگویند. عین به عین میگویند! «اوه چقدر عین!» خیلی استعمال دارد ایشان میگوید: «اصل واحد در اینها تلالو است.» هر کدام یک چشم، یک جور تلالو دارد. چشمه یک جور تلالو، طلا دارد. نقره، جاسوسی. تلوّت دارد. این چیزهایی که لغتشناسی دهنشان وا میماند این اصل ایشان چطور گرفته. خیلی هم عجیب است دیگر. واقعاً قسم خورده اول کتاب که من باید همه را به یک اصل برگردانم. تو دستورات عمل مجاز میگیرد. میگوید اینها همه فرع است. اصل ماجرا همین. بله. چی میگوید؟ میگوید که: «اشکی به آب میزنم از گریه حالیأ / تا کی شود قرینهی حقیقت مجاز من.» تا کی شود قرینهی حقیقت حافظ، قرینهی حقیقت مجاز.
«و إنما الکلام فی أنه هل یصح استعمال اللفظ فی المعنى المجازی مادام أصبح صالحاً لدلالته، أو تتوقف صحته على وضع معین؟» پس کلام اینجا سر چیست؟ در اینکه آیا استعمال لفظ در معنای مجازی صحت دارد، تا وقتی که لفظ صلاحیت دارد برای دلالت بر معنای مجازی؟ یا اینکه صحت استعمال در معنای مجازی متوقف بر وضع معین است؟ همینقدر که نسبت دارد معنای حقیقی با معنای مجازی، همینقدر که معنای مجازی صلاحیت برای دلالت دارد، کفایت میکند؟ یا نه، بیاییم دوباره یک وضع صورت بدهیم. دو تا وضع کنیم؛ یکی برای شیر، حیوان مفترض، یکی برای رجل شجاع. یکی برای طلا، یکی برای نقره. حالا آنی که اشتراک ولی تو حقیقت و مجاز، بله. قمر، قمر و قمر. شیر و زیبا. بله. ماشینحساب، انسان مثلاً ریاضیدان. اینجا دو تا مقام است. مقام اول در صلاحیت دلالتی که خب بحث کردیم. مقام دوم تو صحت استعمال است. الان بحث صحت استعمال. صلاحیت و دلالت را گفتیم. دلالت دارد. حالا استعمالش هم صحیح است.
«تقدیر القول بتوقف قول توقف» چیست؟ توقف صحت استعمال بر وضع جدید. یعنی اگر میخواهی استعمال بکنی. استعمال متوقف بر چیست؟ باید یک وضع تو دلالت باشد. دلالت دارد. اشکال ندارد. تو استعمال باید دوباره وضع کنی. اگر بله، شما از قمر چهرهی زیبا به ذهنت آمده، اشکال ندارد. ما به آن کاری نداریم. اینکه به ذهنت آمده کاری نداریم. الان میخواهی قمر را برای چهرهی زیبا به کار ببریم، دوباره وصل کنیم. توقف دارد. یکی میگوید نه. هم تو دلالت صلاحیت دارد، هم تو استعمال. کنار شهید صدر هم همینجور. اینجا قول دوم چیست؟ میگوید که دلالت دارد، قبول. ما اصلاً با آن کاری نداریم. تو استعمال باید یک وضع جدیدی صورت بگیرد. آنی که غالب است، توقف شده. «لابد من تصویر الوضع المصحح للاستعمال المجازی.» او ناچار است که بردار تصویر کند وضعی را که مصحح استعمال مجازی باشد. باید یک وضعی در نظر بگیری که وضع استعمال مجازی را تصحیح بکند. «بنحو وضع جدید.» باید بتراشد این آقا. وضع باید فرق کند. وضعش با وضع برای معنای مجازی با معنای حقیقی تفاوت کند. «و إلا لانقلب المعنى المجازی إلى حقیقی و هو خلف.» اگر نخواهد وضع فرق بکند که این دوباره برمیگردد همان وضع حقیقی میشود. این هم که خلاف فرض است. خلف یعنی خلاف فرض. شما مگر نگفتی دو تا؟ ولی غیریتی بین این دو تا بیاوری که بشود دو تا. باز همان بشود که دیگر دو تا نشد.
«و یحفظ التلویة.» یکی باید چیکار بکند؟ اول باید کاری بکند که اینها بشود دو تا. دو تا وضع. بعدش باید یک کاری بکنی که دو تا وضع شد در عرض هم هم نشود. در طول هم باشد. مشکل کاری که کار کسی که غالب توقف شده هم بگوید دو تا وضع است. هم بگوید دو تا وضع در طول هم، در عرض هم نیست. تولیه را حفظ بکنید. چرا؟ چون اگر در عرض هم بشود، موشک لفظی بین الوضعین. «للآن، نحوه یفسر أصیتب المن الحقیقی إلى الذهن عند السماع.» چطور باید تولیه را حفظ بکند؟ به نحوی که تفسیر کند از بقیهت معنای حقیقی به ذهن را. یعنی بگویید که کدام زودتر به ذهن میرسد از بین این دو تا معنای حقیقی، وقتی که انسان لفظ مجرد از قرینه را بشنود. لفظ مجرد از قرینه را بشنود، اول کدام به ذهنش میآید؟ حقیقی. این بشود تولیه. یکی باید یکی باید کاری بکند که بشود دو تا وضع. یکم باید کاری بکنی که دو تا وضع در پول هم باشد، در طول هم باشد. یعنی اول حقیقی به ذهن بیاید اگر قرینه نداری. «و ذلک کما.» مثلاً چطور میتواند این کار را بکند؟ مثلاً میتواند بیاید ادعا بکند: «وضع اللفظ المن على لقرینه للمن المجازی.» ما دو تا وضع داریم. یکی وضع قمر برای قمر برای ما، یکی وضع قمر با قرینه برای چهرهی زیبا. این قید قرینه را اضافه بکند به معنای مجازی. یک اسد داریم برای حیوان مفترض، یک اسد با قرینه داریم برای رجل شجاع. «لا قرینة تنحصر علاقة اللفظ بالمن الحقیقی و لا یضاحمه المن المجازی.» حالا اگر قرینه نیامد، معنای حقیقی است. چون معنای مجازی میشود حقیقی با قرینه. تولیه را هم حفظ کرد. قدیمی با قرینه. حقیقی با قرینه.
«و الصحیح عدم الاحتیاج إلى وضع فی المجاز لتصحیح الاستعمال.» صحیح چیست؟ آقا جان لازم نیست. نه تو دلالتش لازم است. قرن اکید دارد دیگر. هم تو مصححش لازم نیست ما دوباره یک وضع جدید. دوباره وضع شده؟ نخیر. خود اینکه دلالت دارد، همین کفایت میکند برای صحت استعمال. احتیاج به وضع جدید. استعمال حسن. «فواضح أن کل لفظ له صلاحیة الدلالة على معنى یحسن استعماله فیه و یحسن قصد و تفهیمه تفهیمهی به.» آقا جان دو تا اناورید (چیز اراده شده) داریم. اناورید فلان و اناورید به صحت الاستعمال انتصابه إلى اللغة. دو تا چیز میتواند دلیل بشود که این آقا بیاید تو سطح استعمال قائل به چی بشود؟ وضع جدید. خوب دقت بفرمایید. اینی که میگوید وضع جدید، چرا میگوید وضع جدید؟ یا به خاطر این است که میگوید که: «حسن استعمال باعث صحت استعمال میشود.» یعنی باید استعمال خوب باشد که ما بتوانیم استعمال صحیح باشد. باید استعمال خوب باشد که استعمال صحیح باشد. یا این است. یا میگوید که چی باعث صحت استعمال میشود؟ انتصاب استعمال به لغتی که متکلم میخواهد بیاورد. یا حسن استعمال یا انتصاب استعمال. گیرش تو این دو تاست.
اینی که میگوید استعمال صحیح باشد، برای چی میخواهد وضع بکند؟ وضع جدیدی. میگوید آقا من میخواهم وضع جدید بکنم یا به خاطر اینکه حسن استعمال پیدا کند یا به خاطر اینکه انتصاب. انتصاب استعمال یعنی بگویم تو لغت این هست. من میخواهم وضع بکنم تو لغتنامهها بیاید این واژه. وگرنه روی چه حسابی میخواهی استعمال بکنی؟ واژهای که وضع نشده؟ واژهای که تو لغتنامه نیست. زبانی یاد بگیری، ببینی که آن اهل آن زبان دارند یک واژهای به کار میبرند در یک معنایی. هر چی تو لغتنامهها میگردی پیدا نکنی، بده. لغتمان را اگر داریم استعمال میکنیم، بگوییم آقا این تو لغتنامهمان هست. من دهخدا همین کار را کرده دیگر. یک کار بینظیری است واقعاً. هر واژه هر جا استعمال میشده آورده. اگر این را آن ور آوردند، اینطور میشود. تو این عبارت من اینطور میشود. دیگر من الان اینجا یک معنا، آنجا یک معنا، اینجا فلان شعر فردوسی این است. تو شعر نظامی این است. تو این بیت این است. خیلی زحمت کشیده واقعاً علامه بوده. خیلی زحمت کشیده تو بحث لغت. قشنگ نیست که معنایی که آن سوی معنا وضع نشده، شما میخواهی استعمال بکنی. قشنگ نیست! اشکال. دقت فرمودید چی شد؟ چرا کسی که میخواهد وضع بکند وضع جدید بکند. مگر نمیخواهی استعمال بکنی؟ حسین استعمال داشته باشد. قشنگ باشد. لفظ مجازی را استعمال کردن که قشنگ نیست چون وضع نشده. برای این هم در لغت باشد. انتصابش به لغت. مرحوم سعد میفرماید که: «هر کدامش را شما بگویی، ما مشکلی نداریم. شما میخواهی بگویی حسن استعمال، حسن استعمال داریم.» حسن استعمالم چیست؟ همانقدر که صلاحیت دلالت دارد. مگر وقتی مردم کوچه و خیابان این لفظ را بشنوند، آن معنای مجازی به ذهنشان نمیآید؟ بفرمایید! مگر قمر بشنوند، چهرهی زیبا هم در کنارش به ذهنشان (البته با قرینه) مگر زیبا نیست که آنجا به کار برود؟ مگر صلاحیت دلالت ندارد؟ صلاحیت دلالت دارد یا ندارد؟ حمید صلاحیت دلالت، حسن استعمال میآورد. یک، دو. انتصابش به لغت گیر داری؟ دوباره. مگر صلاحیت دلالت ندارد؟ منتسب به لغت است دیگر، اهل این لغت دارند میفهمند. پس ما مشکلی نداریم. نیاز به وضع جدید.
«إذا أريد به صحة الاستعمال الحسن الاستعمال، فواضح أن كل لفظ له صلاحية الدلالة على معنى، يحسن استعماله فيه و يحسن قصد و تفهيمه تفهيمه به.» اگر اراده شده به صحت استعمال، حسن استعمال، پس واضح است که هر لفظی صلاحیت دلالت دارد. هر لفظی که صلاحیت دلالت بر معنایی را دارد، استعمالش در او زیباست. وقتی صلاحیت دارد برای این معنا، وقتی میشود واژهی قمر را برای چهرهی زیبا گفت، وقتی میشود گفت، یعنی احتمالش خوب است و قصد تفهیم به آن خوب است. میشود. من اگر میخواهم چهرهی زیبا برسانم، قمر به کار ببرم، همیشه حسن استعمال است. «و اللفظ له هذه الصلاحیة بالنسبة إلى المعنى المجازی کما عرفت.» پس استعمال. شما دیدید صلاحیت را داشت معنای مجازی، لذا استعمالش هم در آن مشکل ندارد.
«استعمال انتصابه إلى اللغة.» اگر منظورش از صحت استعمال، انتصابش به لغت است، «الى اللغة التي یرید المتكلم اتكلم بها.» کدام لغت؟ لغتی که متکلم میخواهد برساند. یعنی زبانش ها. یعنی زبان عربی، زبان فارسی. لغتی که متکلم میخواهد بهش تکلم بکند چه زبانی؟ جدید صورت بگیرد. چرا میگوید تو عربی که وضع نشده این لفظ برای آن معنا استعمال میکنی؟ آقا همینقدر که عربزبان میفهمد، این واژه برایش دلالت دارد. وقتی شنید منتقل میشود. حالا با قرینه. اشکال ندارد. با قرینه. با قرینه دارد منتقل میشود. همینقدر برای حسن استعمال کفایت میکند. «فکفى فى ذلک أن یكون الاستعمال مبنیاً على صلاحية فی اللفظ للدلالة على المعنى ناشئة من أوضاع تلك اللغة.» کفایت میکند در آن انتصاب. فیذالک انتصاب. اینکه استعمال مبنی باشد بر صلاحیت در لفظ برای دلالت بر معنا. یعنی آقا همینقدر که لفظ صلاحیت دارد دلالت بر معنا بکند، برای استعمال کفایت میکند. چطور این صلاحیت نشئت گرفته باشد از اوضاع آن لغت؟ یعنی یک وضعی قبلاً داریم. بدون هیچ وضعی نیست. روی هوا نیست. هیچ وضعی نشده. در زبان عرب چرا؟ قمر وصل شده برای معنایی. این چهرهی زیبا هم چون با آن معنای وضع شده نسبت دارد، دارد به کار میرود. از سر خیابان که نیاوردیم که. از پرورشگاه که نیاوردیم. همینجور که نساختیم شکممان. لفظی است در زبان عرب. شما به این لغت که مراجعه میکنی، میبینی در لغتنامه برایش معنا گفتند. آها، پس این هم بهش میگویم به خاطر شباهتش با آن است. همه تصدیق میکنند صحت استعمال اینجا شکل. نیاز به وضع جدید.
در حال بارگذاری نظرات...