‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث بعدی که پیش رو داریم، بحث وضع تعیینی و تعیّنی است. خب، سه مسلک یا چهار مسلک را خاطرتان هست: مسلک ذاتیت، اعتبار، تعهد و قرن اکید مرحوم صدر (رضوان الله علیه). ایشان سه بحث را اینجا مطرح میفرمایند:
اول اینکه بین لفظ و معنا چطور ربط محقق میشود؟ این وضع چه شکلی است؟ ما گفتیم این تابع وضع ذاتی نیست. در بحث وضع، سه مکتب پیش آمد: یکی «اعتبار» بود، یکی «تعهد» و یکی هم «قرن اکید». این سه تا قالب وضع بودند. ذاتی هم که اصلاً بحث دیگری است. اینهایی که قالب وضع بودند، در بحث وضع تعیینی و تعیّنی، حرف آنها در واقع به دو تای دیگر سر نمیرسد؛ به نظر مرحوم صدر. و ایشان میفرماید که بر مبنای آنها، آنها به مشکل برمیخورند در بحث وضع تعیّنی. خب، این یک بحث اول ایشان است.
مبحث بعدی که مطرح میفرمایند این است که چطور معنا تصور میشود. بحث بعدی، و بحث سومشان این است که چطور لفظ تصور میشود. پس «توقف الوضع الا تصور المعنا» کیفیت تصور معنا را میرساند. «توقف الوضع علی تصور اللفظ» کیفیت تصور لفظ را میرساند. این سه بحث را ما اینجا داریم تا سر بحث مجاز.
وضع تعیینی و وضع تعیّنی. تعریفش چی بود؟ وضع تعیّنی آنجور بود که وضعی بود که بین لفظ و معنا نسبت هست؛ ولی نسبت را از کثرت استعمال گرفت. واضع مشخصی نداشته؛ یکدفعه همه همینجوری این را در این معنا استعمال کردند و کمکم در این معنا وضع شد. واضع مشخصی نیست که بگوید من این لفظ را در این معنا وضع کردم. «کلیدساز» این وضع تعیّنی است. کسی مثلاً کلیدی، یک حرکت تبلیغاتی میکند، بعداً معروف میشود به کلید. اینکه حالا بگویند «کلیدساز»، مردم یاد فلانی میافتند، وضعش وضع تعیّنی است. کسی نیامد بگوید که: «وضعتُ لفظ کلیدساز برای فُلان». و از این قبیل: «صدام، یزید کافر». مثلاً واضع مشخص ندارد؛ طرز استفادهاش میافتد روی افواه مردم. و یکدفعهای «سرباز گمنام امام زمان»؛ بگوید من وضع کردم این لفظ را برای نیروی اطلاعاتی. میافتد به زبان مردم. شهدای مدافع حرم، همهاش وضعش تعیّنی است، واضع مشخصی ندارد.
ولی وقت هستش که وضع مشخصی داریم. فرهنگستان ادب میآید میگوید: «من برای هلیکوپتر اسم بالگرد را وضع کردم». واقعاً هم اولین بار است؛ ولی معلوم نیست مشخص حتماً هست. نمیشود که یک چیزی از پنج نفر با همدیگر باشد. معلول واحد، علت واحد دارد، واحد فلسفی، و «الواحد لا یصدر الا عن الواحد»؛ ولی خب معلوم نیست. لذا یکدفعه افتاده روی زبانها. حالا از کجا و اینها، ملاک نیست، مهم نیست. ولی در وضع تعیینی یک اعتبار معتبری دارد، معتبر مشخصی است، و آمده این لفظ را بر آن معنا اعتبار کرده، وضع کرده.
«الوضع التعیینی و التعیّنی، و قد قُسّمَ الوضعُ من ناحیه سببهِ الی تعیینی و تعیّنی». وضع تقسیم شده از ناحیه سببش به تعیینی و تعیّنی. از ناحیه سببش یعنی چه؟ یعنی سبب تحقق. و نه به لحاظ معنایی که واضع بهش اشاره دارد، نه به لحاظ لفظی که بهش اشاره میشود، نه لفظ، نه معنا. وضع ما سه تا چیز داریم: وضع، لفظ، معنا. اینها در کفایه پدر آدم را در میآورد! وضع، لفظ، معنا. الان ما نه با معنا کار داریم نه با لفظ؛ با وضع کار داریم. لفظ این، معنا این. این کاری که من انجام میدهم، این را روی این میگذارم، این میشود وضع. سه تا شد: لفظ، معنا، این کار من. این چه وضعی؟ وضع دو نوع است: یا من میآیم، من مشخص، این را میگذارم روی این، یا کثرت استعمال این را میگذارد روی این؛ تعیینی، تعیّنی.
«قیل ان العلاقه بین اللفظ والمعنا انشائت من جعل خاص فالوظع تعیینی و ان نشئت من کثره الاستعمال بدرجت توجب الاُلفه الکامله بین اللفظ والمعنا فالوزع تعینی».گفته شده: رابطه بین لفظ و معنا اگر نشئت بگیرد از جعل خاصی، وضع تعیینی است. اگر نشئت بگیرد از کثرت استعمال به درجهای که موجب الفت کامله بین لفظ و معنا بشود، وضع تعیّنی است؛ یعنی آنقدر استعمال بکنند که الفت ایجاد شود. بهواسطه این، احتمال الفت ایجاد شود بین لفظ و معنا.
ملاحظهای بر این تقسیم میشود: «ثم قُسّمَ بانَ الوضع َ اذا کانَ هو الاعتبارَ التَعهُدَ فلایُمکنُ اَن یَنشاَ عن کَثرهِ الاستعمالِ مُباشَرَتاً». ملاحظه میشود بر این تقسیم به اینکه وضع وقتی که اعتبار یا تعهد باشد (آن مسلک اعتبار، مسلک تعهد در مورد چی بود؟ در مورد خود وضع بود). مسلک تعهد میگفت: وضع یعنی واضع تعهد کند. مسلک اعتبار میگفت: یعنی شما لفظی را برای معنایی در نظر بگیری، لفظی برای معنا در نظر بگیری، در بیرون اینها با همدیگر شرطی بشوند، جفت بشوند، در بیرون منشأش تکوینی است، در خارج. در خارج هی آدم این لفظ با آن معنا برایش انس پیدا میکند، الفت پیدا میکند. حالا بر مبنای اعتبار و تعهد، دیگر ممکن نیست که نشئت بگیرد وضع از کثرت استعمال مستقیماً. بر مبنای اعتبار و تعهد ما نمیتوانیم وضع تعیّنی داشته باشیم. واضعی، واضع مشخصی باشد. یک تعهد. کی تعهد میشود که این لفظ را در آن معنا بهکار ببرد؟ کثرت استعمال دارد تعهد میشود؟ اعتبار و تعهد امر ارادی است، از آدم مرید صادر میشود. کثرت استعمال ارادی نیست. من میگویم شما بگویید اول یک تعهد و اعتباری بوده، بر پایه آن استعمال شکل گرفته، که این هم حالا رویش بحث. کثرت استعمال ارادی نیست، تعهد و اعتبار ارادی است. اینها با همدیگر جور درنمیآید. پس بر مبنای اعتبار و تعهد ما نمیتوانیم وضع تعیّنی داشته باشیم، اشکال مرحوم صدر. ایشان از این مسلکها کوتاه نمیآید؛ دعوایش با این دو مسلک تمامشدنی نیست.
«لِوَضوحِ اَنَّ الاِستعمالَ المُتَکَرِّرَ لا یُوَلِّدُ بِمُجَرَّدِهِ اعتِباراً وَلا تَعهُداً». چون واضح است که استعمال مکرر، کثرت استعمال، بهمجرد خودش مولد اعتبار و تعهد نیست. چون کثرت استعمال غیر ارادی است، تعهد و اعتبار ارادی. صرف اینکه کثرت استعمال بشود، اعتبار را میآفریند، تعهد را میآفریند؟ تعیینی، جعل یک جاعل مشخص صورت میگیرد. تعیّنی... نه تعیّنی که ستم باشد، تعیّنی که یک نفر واضع مشخص، بله، بله دیگر، یک واضع مشخص است؛ استعمال هم رو بعدش میآید، اشکال ندارد؛ ولی همه میدانند که این لفظ را فلانی گفتهها. این لفظ وضع فلانی بود. برجام وضع آقای ظریف بوده. بالاخره شوینده اولی داریم. برای ما الآن اعتبار و تعهد از کی بخواهیم؟ نه، از یک شخصی که نمیدانیم؛ ولی میدانیم که بالاخره این اولین بار مثلاً «سرباز گمنام امام زمان» اولین بار بالاخره از زبان یکی آمد بیرون. حالا چون مثلاً خیلی عده و عدهای نداشت در ذهن، کی گفته؟ ولی همین اعتبار را کرد. همین اعتبار را بقیه بهش بها دادند. این میشود همین نکتهای که الآن باهاش بحث داریم که بگوییم کثرت استعمال در چیز بر مبنای همین وضع باشد. رویش بحث میکنیم چه اشکالی؟ پس اعتبار و تعهد فعل قصدی اختیاری بود که از انسان متعهد یا معتبر صادر میشود. «فَلَابدَّ مِن افتراضِ اَنَّ کَثرهَ الاِستعمالِ تَکشِفُ اَن تَکُونَ هذا الاِعتِبارَ تَعهُدَ». پس ناچاریم از اینکه فرض بگیریم کثرت استعمال کشف میکند از اینکه این اعتبار یا تعهد پیدا شده بوده؛ یعنی اول بگوییم که کثرت استعمال اعتبار ایجاد نکرد، کثرت استعمال تعهد ایجاد نکرد؛ بلکه اعتبار و تعهد بود که کثرت استعمال را ایجاد کرد. اینجا کثرت استعمال واسطه در اثبات میشود، نه واسطه در ثبوت. واسطه در اثبات و واسطه در ثبوت، تفاوتش چی بود؟ در اثبات داشتیم، علت بود برای علم به وجود شیء دیگر؛ یعنی الف علت بود برای اینکه علم پیدا کنیم به وجود ب، در حالی که به علت وجودی خود الف بود. الف علت علم به ب بود، به علت وجود الف، مثل دود که علت علم به آتش بود و آتش علت وجود دود بود. این میشود واسطه در علت بود دیگر، بدون اینکه بچرخ متن درست شد. اینجا واسطه در اثبات میشود. با کثرت استعمال پی میبریم به اعتباری که بوده و خود آن اعتبار علت وجودی کثرت استعمال است. «فالفَرقُ بَینَ الوَضعَینِ فَلَابدَّ مِن افتِراضَ اَن» خب، حتماً باید همینو بگیریم؛ یعنی پس ما دیگر اصلاً وضع تعیّنی به این معنا نداریم، همه وضع، تعیینی میشود. «فَالْفَرْقُ بَيْنَ الْوَضْعَيْنِ فِي نَوْعِيَّةِ الْكَاشَفِ عَنِ الْوَضْعِ». پس با این حساب، فرق بین دو تا وضع، یعنی وضع چی و چی؟ تعیینی و تعیّنی. در نوعیت کاشف از وضع. در ذات وضع نیست دیگر. در ذاتش پس ما دیگر دو تا وضع نداریم، یک وضع است. پس تفاوت تعیینی و تعیّنی چیست؟ نوعیت کشفش. این را از زبان این آقا شنیدیم، کشف کردیم. آن از زبان مردم شنیدیم. یک آقای توی وضع تعیینی، آن واضع خودش میآید اعلام میکند، از این طریق کشف میکنیم. و در وضع تعیّنی، کثرت استعمال از این طریق کشف میکنیم. پس تقسیم دیگر از ناحیه سبب وضع نیست، از ناحیه کشف است. از راههای مختلفی وضع را کشف میکنیم، نه اینکه خود وضعمان دو نوع دارد.
بر این مبنا، بر بحث تعهد و اعتبار، پس میشد این را گفت. اصلاً ناچاریم باید همینو بگوییم؛ ولی عملاً دست از دو تا وضع برداشتیم که خب خلاف اجماع، خلاف مشهور در علم اصول است. مشهور قائل به این است که دو تا وضع و سبب وضع را دو تا میداند؛ حال آنکه بر مبنای اعتبار و تعهد دیگر شما اصلاً نمیتوانی سبب را دو تا بدانی، خلاف فرض خودشان میشود. یک وضع بیشتر نداریم، از دو راه کشف میکنیم. بر مبنای مرحوم صدر، بر مبنای قرن اکید، این مشکل پیش نمیآید، دو تا وضع داریم. خلاف مشهور میشود؛ یعنی همه این را گفتند که ما دو تا سبب داریم در وضع. یا کثرت استعمال است یا وضع یک واضع معین. نه دیگر، معین نباشد، دیگر به درد ما نمیخورد. من از کجا به تبادر برسم؟ ببینید، آخر و به چی برگردم؟ تبادر کاشف از وضع است، وضع اندکی، وضع یک واضع معین. من از تبادر پی میبرم که فلانی این لفظ در این معنا را وضع کرده. قبول ندارید؟ در نهایت لفظی را میرسیم به یک نفر. باشد، نه، ببینید برای کشف باشد. باشد. من میخواهم ببینم که این لفظ را درست گفتم یا غلط گفتم. به کی باید این را برگردانم؟ از کی باید بپرسم؟ از کجا؟ از مرجع من چیست؟ برای این لفظ در وضع تعیینی، از خود آنی که وضع کرده بهش میگویم: «آقا من دارم این را اینجا به کار میبرم، درست است؟» میگوید: «بله». نه، بالأخره آنی که او لحاظ کرده گفته: «آقا من برجام را میخواهم برای آن سوراخ دیوار به کار ببرم». مجاز، چه ربطی دارد؟ من وضع کردم برای این معنا. این واضع مشخص وقتی کشف میشود، قصد او، مدلول او، همه این کشف میکنیم. او برای چی؟ قیودی که داشته. چون تا میشنوی، منتقل میشوی. آن قضیه علت اینکه کی بوده مشخص نیست؛ ولی علت اینکه چرا این لفظ به کار رفته. در هر وضعی علت و آن سببیتی که حالا سببیت داخل وضع که این شخص آمده این لفظ را وضع کرده برای این معنا. باید ازش معمولش این است که شما به نتیجه میرسید خودت، چرا این را برای این وضع کرده؟ در اینجایی که یک ولی در طول زمان. الآن شما مثلاً آتش چرا میگویند آتش؟ یکوقت از وضع مشخص است. شما باید بیایید ببینید که آن واضع یعنی در دسترس ماست؟ امام کاملاً بود. اسلام آمریکایی. من الآن اسلام آمریکایی را معنایش را چی میگیرم؟ همان که امام گفته. همیشه در قالب استعمال است، توی عبارتی میآورد، میگوید اسلامی که اسلام رفاه است، اسلام ثروتمندان است، اسلام نمیدانم چپاول است. این اسلام آمریکایی، اسلام آمریکایی، اسلام آمریکایی. کاشف از آن من دیگر اگر بخواهم اسلام آمریکایی را جای دیگری به کار ببرم که این قیود را ندارد، میشود مجاز. روشن است؟ چرا؟ چون واضع اولیش روشن است. واضع اولی این لفظ را برای این معانی بهکار برد. درست شد؟ ولی تفاوتش با کثرت استعمال چیست؟ سرباز گمنام امام زمان، ملاکش عرف. چون از عرف گرفتم، به خود عرف هم برمیگردم. مالش و معاش عرف، یعنیاش نیست. بحث حدود و ثغور آن است. به کی باید این حدود و ثغورش را معین بکند؟ یک واضعی که معلوم نیست. خب، به من، به چه درد من میخورد؟ این موضوع بحث کرده باشد. من از کثرت استعمال گرفتم، من از عرف گرفتم. کشور خارجی که نمیداند اسلام آمریکایی را. امام بهش بگو: آقا اسلام آمریکایی هم داریم. یک لحظه مینشیند تصور میکند، بعد میگوید خب اسلام واقعی اسلام آمریکایی. سریع مختصات اسلام آمریکایی میآید. نمی آید. خب، باشد، اشکال نیست. نمیدانستم واضع کیه؟ اشکال ندارد. ولی همین لفظ را این در مقام استعمال از کسی گرفته که آن مشخص است. آخرش که مشخص است. مال آن که مشخص است.
ببینید، همه بحث این است: تصور آن معنا برایش هیچ مشکل و شبههای پیش نمیآید. نکتهاش همین است که من اصلاً در همان تصور باید برم چیو تصور کنم؟ چیزی که او قصد کرده تفهیم کند. نکتهاش این است. ببینید، ما در دولت تصور چی میگفتیم؟ توی دل آگاهی من متکلم قصد کردم تفهیم معنایی را. قصد من مدخلیت دارد. این قصد را من باید از کی بپرسم؟ قصدت چی بود؟ در وضع تعیینی باید از واضع مشخص بپرسم قصدت چی بود؟ در وضع تعیّنی باید از کثرت استعمال بپرسم قصدت چی بود؟ از عرف. نه، نسبت بدهید به یک واضعی که مشخص نیست ایجاد بکند تبادر به چی ایجاد بکند؟ که میشناسد سرباز گمنام امام زمان را. شما به یک بچه کوچک بگویی چی میفهمد؟ اسلام آمریکایی. ولی کسی که آمده این کلمات را میتواند کنار هم بگذارد، یک تصوری از جمع کلمات داشته باشد. شما الآن یک بسیجی، بسیجی که سن سال کمی دارد و چیزی از بیرون خیلی نگرفته، سوادی هم ندارد، بهش بگویی: شما سرباز گمنام امام زمانید، دایره معنا را نمیداند. نمیدانی که این را وصل کردند برای نیروی اطلاعاتی. روشن است که اینی که گفتی حقیقی بود یا مجاز بود؟ راستکی، راستکی یعنی حقیقت در معنای حقیقیاش؟ سرباز گمنام سرباز در معنای حقیقت خود. اصلش مجازی است. اصل وضعش. حالا مثال نزنیم، مثال دیگر بزنیم بهتر است. چون اصل سرباز مجازی است. گمنام مجاز اسلام است؛ ولی آمریکایی است. اسلامی که شهادتین میگوید، اسلام مسلمان شهادتین میگوید، کفنش میکنند، غسلش میدهند، معامله صحیح، نکاح صحیح؛ ولی همهچیزش آمریکایی. ولایت و مدیریت آمریکایی. طراحی مشکل ندارد. ولی اینجا سرباز اصلاً به آن معنا نیست. سرباز به معنای تبادر عرفیاش کسی است که دارد میجنگد. تیری، تفنگی چیزی. جنگ است دیگر؟ جنگ نرم. جنگ دیگر جنگ نرم است؟ چیه؟ توسعه میدهد معنا. خود این هم باز دوباره حکومت و ورود و اینها. وقتی حکومت ورود و اینها داریم که واضع مشخصی داشته باشیم. بدون اینکه آن واضع مشخص دارد این لفظ را بهکار میبرد، به قصد اینکه آنجا را توسعه دهد معنا را توی بحث حکومت.
ما قطعاً تعیینی نداریم. نه، با وضع تعیینی حاکم نمیشود، هیچوقت. تعیینی از قبل هست. باشد، اشکال ندارد، آن اشکال ندارد. ولی وضع تعیّنی حاکم نمیشود. مزهترین نیست که حاکم میشود. لفظ کردم این وضع را برای آن معنا که این لفظ برای آن معنا دارد توسعه میدهد یا خب، این باید ما واضع مشخص داشته باشیم. معلوم بشود کیست و آن قصد را بفهمیم. الآن وقتی ما آقا را میشناسیم، آقا دارد این لفظ را وضع میکند. نه، نه، خب. حالا لفظ اولیه ما که برای ما به کثرت استعمال افتاد، چه کار کنیم؟ میتواند حاکم از کثرت استعمال فهمیدیم که یک جنگی را مردم اضافه کردند به جنگها. میگویند جنگ نرم. این هم مثل همان جنگهاست. نمیدانیم کی بوده، قصدش چی بوده، واضع اولیه کی بوده، اصلاً این لفظ از کجا درآمده، کی گفته این را؟ چه کار بکنیم؟ این بیاید اینجا توسعه دهد. اکبرشاه میشن. درست است؟ یک واضع اولیه داشته. بله، مشکل تبادرش نیست. الآن در حکومتش چه کار بکنیم؟ این را ملحق کنیم به سایر چاهها. لگ. مثلاً حضرت امام آمد فرمود که این توواغیت گذشته بودند، لیبرالها مثل طاغوت گذشته بنیصدر. بگوییم ابوالحسن شاه. بر فرض اینجا فرق میکند، توسعه میدهد، نمیدهد. وضع تعیینی باشد. ولی در اصل لفظ اولیهای که الآن دارد استعمال میشود، تبادر شکل ندارد، مشکل نیست. نسبت میدهیم به این تقسیم بعد میگوییم: آقا این تقسیم زیر آبش خورده میشود. خب، نسبت نده. نسبت بیار بگذار روی آن وضع اول. بگو واضع اول مشخص. واضع اول نام در صورت اولاً خلاف نظر خود مشهور است که قائل به دو تایش هستند، از این روش حالا زیاد میبینیم. نه، بالأخره اینی که قائل شدند یعنی مبنا را این گذاشتند. مبنا بر این است که ما واقعاً دو تا وضع در عرض هم داریم. قبول است؟ خب، با این حساب نه، نه. آنها مبنا را این نمیگذارند: واضع مشخصی که قصدش فهمیده میشود. واضع نامشخصی که فقط استعمالش فهمیده میشود. دو تا، دو تا. اینجوری میشود. بر این مبنا باید حتماً قائل به دو تا وضع باشد. قصدش معلوم نیست، مدلولش معلوم است. مدلول معلوم است؛ ولی قصد معلوم نیست. تصدیقش بکنید این لفظ برای این معنا به کار رفته. قشنگی که من میگویم برنامه سرباز گمنام امام زمان، این چیزی که در ذهن طرف بوده گرفته، بر این بار کرده، میخورد بهش قشنگ. حالا این الآن ترکیبی از سه تا کلمه است. و عرض کردم از باب مجاز است. الآن میگوید چی؟ میگوید عالم انگلیسی. حالا اینها ترکیبی است، ترکیبی و مجاز تفاوتی دارد. ببینید، شما عالم میگویید بعد یک قید میزنید، این اصلاً یعنی مجازش را گفتم و با قرینه معنای دیگری را اراده کردم. این خیلی محل بحث ما نیست. چون مجاز باز خودش تابع یک وضعی است. شما فرض کنید من الآن میگویم لفظ «دیز». وضع کثرت استعمال فهمیدم که استعمال اینجا این است که «دیز» را برای فلان معنا به کار ببرم. این «دیز» هیچ سابقهای ندارد. الآن سرباز گمنام امام زمان، مقصود میفهمانم؟ چرا؟ چون سرباز یک وضعی داشته. گمنام دارد معنای مجازیاش را قید میزند برای برنامه مجازیاش. و حالا اگر لفظ «دیز» شنیدیم، این همین بحث ما پیش میآید یا نمیآید؟ «دیز» روی واضع معین بگوید یا با کشف استعمال بهش برسیم؟ مقصود فهمیده میشود. دعوا چرا؟ در اولین تحقیق مصطفوی دعوای مفصلی دارد سر همین وضع تعیینی و تعیّنی. شواله بر این است که یک دور وضع صورت گرفته توی قرآن، همه واژهها دوباره وضع شده. از احتمالات عرب گرفته، قرآن از همان وضع تعیینی و هرچه که بوده دوباره خودش یک وضع جدیدی کرده که این وضع جدید را در سیاق و استعمالات میفهمیم. چرا این حرف را میزند؟
نسبت به خدا اشکال ندارد. متعهد است این لفظ را با آن اصل در نظر مرحوم صفویها میگوید که اشکال ندارد تعهد باشد. تعهد میشوم که این لفظ را گفتم، با این ماده اصل در ماده اصل واحد در نظر بگیرم و همه اینها بشود حقوق به سر میرساند. ایشان دیدهایی اکثراً هم سر میرساند. چرا ایشان این کار را میکند؟ چون میخواهد بگوید که هر جا لفظی بود، آن مقصود را اِشراف کند در لفظ. در وضع تعیّنی نمیشود این کار را کرد. مقصود را لفظ، فصاحت. وقت کار کردیم فلان، جور در نمیآمد. بعضی مواردش اصلاً نمیخورد. باشد، ربطی ندارد. گفتند دیگر کثرت. ولی وقتی برگردانی به یکی، او مقصود داشته. توی ماده اینجا هم که گفته، آن را لحاظ کرده. آنجا هم که گفته این را لحاظ کردم، گفته این را لحاظ کرده. ولی کثرت استعمال باشد برای این گفته، لفظ مشترک، قالب مشترک نمیشود. میگوید ما مشترکی نداریم. بر مبنای وضع تعیّنی، مشترک در میآید. بر مبنای وضع تعیینی، مشترک در نمیآید. چرا؟ چون من که نمیآیم دوباره یک لفظ برای دو تا معنا حذف بکنم. هم به این بگویم شیر، هم به آن بگویم شیر (بحث مجاز و بحث اشتراک کنیم).
«وهذه الملاحظه لا ترد علی ما ذکرناه فی حقیقه الوضع». این ملاحظهای که گفتیم که آقا شما وضع را دیگر نمیتوانید سبب وضع در نظر بگیرید، شما یکی باید باشد، نوعیت کاشف از وضع دو تا میشود، بر مبنای خودمان که قرن اکید است، نه، سبب وضعم دو تاست. «بانّها القرین الاکید بین تصور المعنی. فانها حالت قرین الاکید تحصل بکثرت الاستعمال ایضاً». اینکه حقیقت وضع، قرن اکید است بین تصور لفظ و تصور معنا. پس همانا حالت قرن اکید حاصل میشود به کثرت استعمال همچنین. یعنی همانجور که با اعتبار وضع حاصل میشد، با کثرت استعمال هم حاصل میشود. «لانها تعدی لا تکرر الاقتران بین تصور اللفظ و تصور المعنی فیکون القرن بینهما اکید». چون این کثرت استعمال میکشد به تکرر اقتران بین تصور لفظ و تصور معنا. پس مقارنت بین این دو تا اکید میشود به حالت تکرر. «الا ان یبلغ الی درجه تجعل احد التصورین صالحاً لتولید تصور الآخر فیتم بذالک الوضع التعیینی». تا اینکه به درجهای برسد که یکی از دو تا تصور را صالح میکند برای تولید تصور دیگری؛ یعنی تصور لفظ صالح میشود برای تصور معنا. پس بهوسیله آن وضع تعیّنی تمام میشود.
دوباره میآید خود همین وضع تعیّنی را شکل میدهد. ببینید، بر مبنای قرن اکید، ما ایجاد ربطمان از دو راه بود: یا واضع مشخص دارد یا کثرت استعمال. جفتش میآید مبنای وضع قرار میگیرد. بر مبنای تعهد و اعتبار نمیشد. ملاحظه فرمودید؟ چون باید متعهد میشود و اصلاً واضع مشخص باید حتماً میداشت. مرحوم صدر نیاز به واضع مشخص نداشت. این باید بین این دو تا مقارنت باشد. میخواهد من شخص قرن اکید را ایجاد بکنم برای شما با یک استارت در استعمال. قرن اکید را ایجاد بکند برای شما. پس یا یک شخص معینی میآید وضع میکند با وضع او و استعمال او، قرن اکید شکل میگیرد، الفت بیرونی لفظ و معنا. این لفظ را میگویند برای آن معنا. به اینها میگویند سران فتنه. کی وضع کرده؟ خود حضرت یعنی رهبر. همانهایی که مردم بهش میگویند سران فتنه، همانهایی که مردم بهشان میگویند سران فتنه. خوب، یعنی چی؟ یعنی استشهاد به وضع تعیّنی. استشهاد وضع تعیّنی. نمیدانیم کی گفته اولین بار؟ حالا حسین شریعتمداری در کیهان گفته یا مثلاً یک کجا گفته، نمیدانیم. روی زبان مردم است، مردم میگویند به اینها سران فتنه. خود همین که مردم میگویند سران فتنه، میگویند چی؟ میفهمیم این بر مبنای قرن اکید خود آن استعمال سبب وضع است. ولی بر مبنای تعهد نه، استعمال خودش مال وضعی است که آن واضع تعهد کرد این لفظ در آن معنا باشد. کثرت استعمال از آنجا شکل گرفت، مردم میشناسند. نه خود کثرت استعمال لفظ را برای معنا نشاند. چون ما قائل به قرن اکیدیم، قرن اکید یا توسط وضع واضع شکل میگیرد یا توسط کثرت استعمال شکل میگیرد. بر مبنای اعتبار و تعهد، یک وضع داریم، کثرت استعمال بعدش میآید. کثرت استعمال کاشف از نوعیت وضع. ولی استعمال نشان میدهد که وضعی صورت گرفته. بر مبنای مرحوم صدر، خود کثرت استعمال میشود و با خودش دارد وضع صورت میگیرد. این لفظ برای آن معنا.
بحث بعدی را بخواهیم وارد بشویم، دیگر احتمالاً نمیرسیم، چون بحث مبسوطی است و احتیاج به تحمل بیشتر. فردا بیشتر بحث خواهیم کرد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...