‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
**اشتراک و ترادف**
بحث بعدی که در حلقه ثانیه داریم، «اشتراک و ترادف» است. اصل امکان اشتراک، خوب روشن و بدیهی است. هم در زبان عربی اشتراک داریم و هم ترادف. نکته این است که رو مسلک «قرن اکید» و مسلک «تعهد» به چه تحلیلی میرسد اشتراک و ترادف؟ و آیا از پس این بحث برمیآیند یا نه؟ میتوانند این بحث را به انجام برسانند و بگویند که ما اشتراک و ترادف داریم یا نه؟ با مشکلاتی مواجه میشوند که خب، مسلک قرن اکید با این مشکلات مواجه نیست؛ ولی مسلک تعهد مشکلاتی دارد و باید پاسخهایی بدهد تا بهصورت خلاصه از این بحث عبور کند و قائل به اشتراک و ترادف در زبان عرب یا در مطلق زبان شود. نکات مربوط به مطلق زبان است، اختصاص به زبان عرب ندارد. الفاظ عبور، اطلاق عرض کنم که اصالت و عدم تقدیر، اصالت الظهور... نمیدانم، همۀ اینها نکاتی است که مربوط به مطلق زبانهاست و کاری به زبان عربی ندارد. مثلاً خود بحث مفهوم داشتن اینها. البته خب، بعضی چیزها در عربی خیلی نمودش بیشتر است؛ وگرنه در هر زبانی حصر مفهوم و حصر فون، ادامه بحثهای لفظی است که در همۀ زبانها رایج است.
خب، اشتراک و ترادف هم در تمام زبانها هست، الیماشاءالله. ما در فارسی چقدر مشترک داریم؟ چقدر مترادف داریم؟ مشترک و مترادف که خاطرتان هست چی بود؟ مشترک: یک واژه، چند معنا دارد. ترادف: یک معنا، چند واژه داریم. مثلاً وقتی شما میگویید لفظ «عین» را به کار میبرید، این مشترک است. یا مترادف؟ حالا «انسان» و «بشر» چی؟ مترادف. یعنی یک واژه چندین معنا دارد. چرا اشتراک لفظی داریم؟ اشتراک معنوی هم داریم، مثل «درخت» که به همه درختان میگویند «درخت». یکی درخت سیب، یکی درخت توت. نه، مشترک معنوی است. مشترک لفظی نیست.
اصل اشتراک و ترادف که روشن است. «لا شک فی امکان الاشتراک»؛ شکی در امکان اشتراک نیست. اشتراک چیست؟ اینجا منظورمان از اشتراک، اشتراک لفظی است. ممکن است، ممکن بودن اشتراک، «و هو وجود معنیین للفظ واحد». نه، این خود اشتراک است، نه امکانش. خود اشتراک چیست؟ وجود دو تا معنی برای لفظ واحد. حالا این وجود دو معنی، وجودی است که وجود امکانی است. ممکن است بشود همچین چیزی باشد؛ دو تا معنی حقیقی برای یک لفظ واحد، دو تا معنی در طول هم یا در عرض هم.
**ترادف**
دوباره شکی نیست در امکان ترادف. ترادف ممکن است. مترادف چیست؟ «و هو وجود لفظین لمعنی واحد». مترادف این است که دو تا لفظ برای یک معنا بیاید. مثلاً در زبان عربی واژۀ «أسد»، «لیث»، «ورغام»، دیگر بفرمایید مثلاً. اینها همه، «لیث» و «أسد» و «رغام» (یادم است)، اینها همه معنی «شیر» میدهد. گفتند که «قصوره»، «قصوره». احسنت. باز هم هست یکی دو تا دیگر هم که همه معنای «شیر» میدهند. اینها میشود ترادف. در زبان فارسی هم مترادف زیاد داریم. «این یکی شیر است اندر بادیه، آن یکی شیر است اندر باد». این مشترک است. «این یکی شیر است که آدم میخورد و آن یکی شیر است که آدم میخورَد». خب، این مشترک است. حالا ترادف چی؟ آن شیر بادیه و آدم میخورد و آدم میخوردم واژه مشترک نیست، ولی در مجموع این هیئت هم این را میرساند، هم آن را میرساند که آدم آن را میخورد یا او آدم را میخورَد. «مص»، بله. میخورد از خوردن یا خورده شدن.
**اشتراک و ترادف در مسلک تعهد**
«بناءً على غير مسلك التعهد» اینکه ما گفتیم شکی نیست، بنابر چیست؟ مسلک غیر تعهد. چون مسلک تعهد شکی هست، هم در اشتراکش یک خورده گیر دارند، هم در ترادفش. خود مسلک اعتبار و مسلک قرن اکید روی این دو تا مسلک نه، ما گیری نداریم. «فی تفسیر الوضع» در تفسیر وضع، در مسلک تعهد تفسیری که از وضع میشد یک خورده با بحث اشتراک و ترادف گیر دارد که حالا عرض میکنم. «و مجرد كون الاشتراک معدياً إلى الإجمال و تردد السامع فی المعنی المقصود لا يوجب فقدان الوضع، بغدان الوضع المتعدد لحكمته». در مسلک تعهد ما باید متعهد میشدیم که واژه را وقتی به کار میبریم، در معنای خودش باشد. خب، اگر شما دارید میگویید که یک واژه چند تا معنا دارد، یک معنا چند تا واژه دارد، روی هر دو تایش گیر برای شما پیش میآید. متعهد بشوم، واژه و معنا با همدیگر یکی است. پس یعنی یا باید متعهد بشوم آن وقتی که دارم لفظ مشترک را به کار میبرم، همۀ الفاظ مشترک را یکجا اراده کنم، یا وقتی دارم معنا را به کار میبرم، همۀ الفاظی که، یعنی وقتی لفظ مشترک را به کار میبرم، همۀ معانی که برای او هست را یکجا بیاورم توی ذهنم و متعهد باشم نسبت به همهاش. اگر میگویم «عین»، هفتاد تا را با هم اراده کنم. یا اگر دارم معنایی را میگویم که از لفظی سایر الفاظیم که این را میرسانم، در این حال همه را به هم اراده کنم. چرا؟ چون این لفظ و این معنا، این معنا مقصود از این لفظ است و توی مسلک تعهد ما میگفتیم که من متعهد میشوم لفظ از این لفظ آن معنا را به ذهن شما خطور بدهم که آن معنا وابستگی دارد به این لفظ و این لفظ به تنها آن را نمیرساند. یعنی آن معنا به همه وابسته است، به ده تا لفظ وابسته است، به بیست تا لفظ وابسته است. وقتی معنا را میخواهم منتقل بکنم، هر آنچه لفظ که به این معنا آویزان است، باید همه را با هم بیاورم، بنابر مسلک تعهد. حالا آن جنبه اولش واضحتر است که بالاخره وقتی شما میخواهی اراده بکنی، باید همه را با هم اراده بکنی، متعهدی. حالا نه همه را با هم اراده بکنی تا مقصود کلام باشد و متعهدی که به اینکه این لفظ در این معناست. متعهد شدی که لفظ در این معناست. بحث اشتراک، ترادف، اعتبار شخص، باید یکی از اینها.
ایشان میگوید که نسبت به معنای واحد اشاره میکند، جفت لفظ را بیاور. مجرد اینکه مشترک بودن، مجرد اینکه اشتراک، «معدی است إلى الإجمال» یعنی اشتراک به اجمال کشیده میشود، به اجمال میاندازد. بین چند تا معنا مردد میکند و سامع را مردد میکند در معنای مقصود. موجب نمیشود فقدان وضع متعدد را برای حکمتش، یعنی موجب فقدان حکمت وضع نمیشود. وضع شده، اشکال ندارد اینکه حالا یک لفظی مردد بین این و آن است، در عرض هم هم هست، این خللی وارد نمیکند به کار ما. حالا هم این را برساند، هم آن را برساند. نمیشود که بگوییم وضعش حکمتی نداشته است. «لعله حكمته إنما هی إیجاد ما یصلح للتفهیم فی مقام الاستعمال و لو بضم القرینة». حکمت وضع این بوده که ما آمدیم یک لفظی را ایجاد کردیم که این لفظ صلاحیت دارد معنایی را تفهیم کند. یک لفظی ایجاد شده، این لفظ میخواهد معنایی را تفهیم بکند. کی میخواهد معنا را تفهیم بکند؟ در مقام استعمال. وقتی که استعمال شد میخواهد معنایی برساند. این حکمت وضع است. خب، در اشتراک و ترادف این حکمت وضع نیست که بگوییم آقا اصلاً خلاف حکمت است اگر شما قائل به اشتراک باشید، خلاف حکمت نیست. حکمت دارد پشتش، ولو فقط.
نکتهاش این است که این باید قرینه بهش ضمیمه بشود که قرینه معینه میگویند. اینجا را آنجا قرینه صارفه میگفتند بین حقیقت و مجاز. در مشترک، قرینه معینه، تفاوت داشته باشید. پس وقتی دو تا لفظ در طول هم باشد، قرینه صارفه میآید. وقتی دو تا لفظ در عرض هم باشد، قرینه معینه.
**مسلک تعهد و اشکال به اشتراک و ترادف**
«و أما علی مسلک التعهد» پس در اصل حکمت بین حقیقت و بین مشترک و مترادف و غیر مشترک و اینها تفاوتی پیش نمیآمد. همهشان حکمت وضع را دارد. اما رو مبنای مسلک تعهد یک مشکل دیگری پیش میآید. «فلا يخلو تصوير الاشتراک و الترادف من إشكال»؛ رو مسلک تعهد تصویر اشتراک و ترادف خالی از اشکال نیست. یک خورده همچین سخت میشود تصورش کرد مسلک تعهد هم مشترک را، هم مترادف را. چرا خالی از اشکال نیست؟ «لأن التعهد إذا کان بمعنی الالتزام بعدم الإتیان باللفظ إلا إذا قصد تفهیم المعني الذي وضع له اللفظ، امتنع الاشتراک المتضمن لتعهدين من هذا القبیل بالنسبة إلی لفظ واحد» به خاطر اینکه تعهد یا باید به معنای التزام باشد به اینکه من وقتی لفظ را آوردم، غیر از تفهیم معنایی که این لفظ برای او معنا وضع شده، چیز دیگری را اراده نکنم، چیز دیگری را نیاورم. دو تا حالت دارد اینی که من یک خورده دقت میطلبد. رو مسلک تعهد امتناع اشتراک و امتناع بفرمایید ترادف. امتناع اشتراک برای چی؟ چون تعهد هست نسبت به اینکه من اگر لفظ آوردم در معنایی که برایش وضع شده به کارش ببرم. درست است؟ تعهد به اینکه لفظ را جز در معنایی که برای آن وضع شده به کار نبرم. «بعدم الاتیان باللفظ»؛ لفظ نیاورم مگر وقتی که قصد کنم تفهیم معنایی که لفظ برایش وضع شده، جز به قصد تفهیم معنایی که لفظ برای آن وضع شده به کار نبرم. خب، الان این لفظ که هفتاد تا معنا دارد. مرحوم مصطفوی عربی قبول ندارد، در قرآن قبول ندارد. جالب است که همه در قرآن هم این دقیقاً به معانی مختلفش آمده دیگر. هم چشمه آمده، هم چشم آمده، حداقل دو سه تا معنایش آمده در قرآن. اشتراک نداریم، ترادف هم نداریم. میگوید: «انسان» و «بشر» یکی نیست، فرق میکند، دقیقاً یک چیز نیست. بله، مصداقاً یک چیزی است. ایشان میگوید که اشتراک و ترادف «انسان» و «بشر» هم در قرآن با هم متفاوت است. حالا جالب است که یک عده چیزهای دیگر را هم مترادف هم میدانند، خیلی چیزهایی را.
**تناقض در مسلک تعهد**
پس چرا قائل به اشتراک شدن در مسلک تعهد سخت است؟ برای هفتاد تا چیز وصل شده. یعنی من این را به کار ببرم در هفتاد تا معنایش. کدام عاقل اینطوری این کار را میکند؟ پهلو پنبه دو تا کلمه را. دیروز هم باز صحبتش بود. من چی میخواهم بگویم؟ موضوع هست که حالا سیاقش اگر باز جفتش را با هم برساند، چی؟ رأیت عیون جمع سیاق و حالت متکلم. شما در نظر بگیری متکلم معنای واحد از این ۷۰ تا را ذهن آورده. تعهد کرده با همه آن چیزها. شما را پاسخ چهار تا پاسخ میدهد که با این چهار تا هم حل میکند. مسئله مسلک تعهد هم، آخر هم اشتراک هست، هم ترادف. اصل اشکال اول فعلاً کار داریم. چرا؟ نه، اشکال که جدی است. اشکال همین است. اشکال این است که بالاخره من متعهد به چیم؟ تعهد بود حرفشان تمام. قیدی بزنی یا آنجا را باید درست کنیم یا آنجا به اینجا نمیخورد یا اینجا باید توجیه کنی یا آنجا را از ریشه درست کنیم. آنجا را از ریشه درست میکند اشتراک. اشتراک توی لفظ شخص میآید. حالا در صورت واضحه یا تعهد میکند که تعهد سلبی دارد یا تعهد ایجابی دارد. که حالا آن تعهد ایجابیش را عرض میکنم، تعهد ایجابیش مانع ترادف است، تعهد سلبیش مانع اشتراک. الان اینجا مانع تعهد سلبیاش است که جز این نیاورم، به کار نبرم. جز در آن معنا به کار نبرم نمیشود تعهد سلبیش. خب، «امتناع الاشتراک المتضمن لتعهدین». اشتراکی که متضمن دو تا تعهد است، ممتنع است. یعنی من متعهد به هر دو تا مشترک باشم. «من هذا القبیل بالنسبة إلى نفس». هم متعهدم به اینکه «عین» را در چشم به کار ببرم، هم متعهدم به اینکه در معنا به کار ببرم. «أن یکون عند الإتیان باللفظ قاصداً لکل المعنیین». «وفاءً بعهدين». حالا هفتاد تا را نگوییم، دو تا را بگوییم. یک چیز لفظی که مشترک بین دو تا معنا باشد. وقتی که من این را به کار بردم، مثلاً ما میگوییم «سیما». «سیما» هم اسم دختری است، چی هست؟ هم به معنای مثلاً چهره است. این الان توی کدامش؟ یعنی در کدام دارد استعمال میشود؟ این واژه رو مبنای تعهد. رو مبنای تعهد شما وقتی که میگویی «سیما»، متعهدی «سیما» برای چی وضع شده؟ جفتش وضع شده. «سیما» بگویی، جفتش را اراده بکنی، جور در نمیآید با عقل در کلام. وقتی دارد میآید، روشن پاسخ است. اصل اشکال بهش وارد است؛ با آن تعریفی که شما از مسلک تعهد کردید. آن تعریف به این این اشکال بهش وارد است. گفتیم اینها را هم میگوییم، بعدش بحث دیگری شد. ولی با آنی که به ما دادید از تعریف، اشکال اشتراک چیست؟ وجود، که توی تعریف در نظرش نمیگیریم. توی ل، توی کلام در صورتی که در واقع این است که این اشتراک لفظ به تنهایی که نیست. توی لفظ در کلام در نظر بگیریم. خود به خود اگر یک معنا باشد که جفت کلام جفتش را بربتابد، چی؟ شما خیلی این همه آیه قرآن که محل بحث میگوید این واژه مشترک است. معلوم نیست روی این یکی جفتش را هم دارد با هم میرساند. شما قائل به چی بشوی؟ استعمال لفظ مشترک در اکثر از معنا. درست. «ما اکفره». «ما» نافیه باشد یا «ما»ی «ما» مگر برای جفتش وضع نشده؟ بعد آن «أکفَر» که میآید دوباره هیئت «أفعَل» هم برای تفصیل وضع شده، هم برای باب افعال. قشنگ دارد جفت اینها را با هم میرساند. مشترک، دو تا لفظ مشترک، دو تا معنا را با هم دارد میرساند. دو تا معنای کاملاً متضاد با هم. «ما أکفره!» چقدر کافر است. «ما أکْفَرَهُ»، چه چیزی او را کافر کرد.
مسلک تعهد شما متعهدی به اینکه در معنای خودش به کار ببری. و در هر دو تا استقلال. لفظ مشتری در اکثر از معنا. چه جالبیش به این است که معمولاً حضرات قبول هم ندارند. چطور شما در عرض هم دو تا معنا را با هم اراده میکنی توی یک لفظ توی استعمال؟ مگر قرار نبود که آنی که برایش وضع شده را استعمال کنیم؟ تعهد به من متعهدم لفظی که گفتم، آنی که برایش وضع شده را استعمال کنم. مشکل همین است. چطور شما متعهد میشوی به اینکه دو تا معنایی که اصلاً هیچ بله، ربط ندارد دیگر. یکی یک چیز دارد میگوید که «سیما» اسم یک دختر است، یا «سیما»ست آن چیزی که هست. اصلاً تعهد به چی میکنید؟ تعهد به اینکه در استعمال لفظی که گفتم. معنایی که این لفظ برای چه معنایی وضع شده؟ آن معنا جز در آن معنا به کار نرود. دو تا جز در این دو تا معنا به کار نرود. دو تا معنا یعنی با هم میکنید. یعنی من میگویم که مثلاً بر فرض حالا یک مثال بزنیم که خیلی بخورد چیزش. دو تا معنا به هم نزدیک باشد. مثلاً مشترک بگیریم توی فارسی مشترک «شبان» هم با «شبانه» هم «رمضان». «شعبان مبارک است». «شعبان مبارک است». من هم متعهدم به اینکه «شعبان» را در معنای غیر معنای خودش به کار. حداقل من متعهدم در هر دو تا به کار برده باشم دیگر. متعهدم الان من متعهدم به کار برده. سهیل میخواهیم قرینههای مقامیه را بهش بچپانیم. خب، توی تیتر روزنامه همه آن مفهوم را که روزنامه فراتر از کلام است، توی دلالت تصوری. ما اصلاً کاری به این حرفها نداریم. مخاطب را هم در نظر ما الان داریم میگوییم که این لفظ هر جایی وقتی استعمال شد، من با هر قصدی. با میفهمم، نمیفهمم. برای چی دارم میگویم؟ اطناب چی چی فلان چیز را گفت. گفتم که چه جوری گفت. بله، یعنی شما نمیتوانی اصلاً تصور بکنی یک معنایی را بدون هیچی نمیفهمم. تا لحن را نفهمم. باشد، اشکال ندارد، کفایت میکند صحت حمد پیدا کند. حرف طرف او. حرفش تمام. سکوت علیه. به من چه که تو میخواهی ببینی چه لحنی داشته تا لحن را نفهمی چیزی نمیفهمی. موضوع محمول تمام سکوت علیه. تمام تصدیق، تصور، تصدیق. اصلاً مبنا همین است: تصور، تصدیق، موضوع، محمول، تصور، تصدیق. تمام شد. تصوری دارد، تصدیقی دارد. حالا این دلالتهای بحث همین است. وقتی که شما «قند شیرین است». کجا؟ چطور؟ با چی خوردی؟ یک چایی بغلش بزن. میبینی شیرین نیست. او، آن مجمل است، فرق میکند. مثال مجمل را مثال برای مجمل میآورند. مجمل با مشترک فرق میکند. مشترک مجمل به یک معنا نیست.
جمع توی سیاق کلام، کلام به هم. و خود همانجا ما در اعدام معنایی گیر نداریم، در بخشش هم گیر نداریم. درست شد؟ اعدام را میدانی یعنی چی؟ بخشش را هم میدانیم یعنی چی؟ ولی توی این فضا که میآید لازم نیست. و این را با آن و فلان و اینها. این است که مشکل پیدا میکند. توی سیاق کلام ما را به هم میریزد. عبارت «اعدام لازم نیست». تصور، تصدیق، موضوع، محمول، تصور، تصدیق. منتظر چیز دیگری هم نمینشینیم. حالا اگر این موضوعش تصوراً دو تا چیز با هم آمد، اصلاً گیرمان با مسلک تعهد این بود که شما یک جوری مسلک تعهد پایش را گذاشتید که اصلاً تصور برنمیدارد. صاف باید بیاید توی تصدیق. ما گیرمان الان این است که توی مشترک دو تا تصور میخواهد با هم بیاید. من الان اگر «دیوار» بشنوم، اگر «گربه» بشنوم، از یک طوطی بشنوم، چه تصوری باید پیدا بکنم؟ خیلی خوب. شما میگویی که آن که اصلاً من به آن کاری ندارم. باید کسی باشد که متعهد باشد به اینکه در معنای خودش به کار ببرد. خیلی خوب. «سلمنا». شما توی معنای کسی باشد که متعهد باشد. این آقایی که دارد متعهد میشود. الان میخواهد حرف بزند. هیچ سیاقی هم نداریم، هیچ کلمهای هم نداریم. میخواهد پای تخته به بچه یاد بدهد حرف «عین» را. بچهها، یکی از مثالهای حرف «عین»، کلمه «عین» است. تمام شد. از در آمد یا از دیوار آمد؟ از بالا آمد؟ کلمه «عین» است. آقا، کدام «عین»؟ حالا یک وقت هست من اصلاً منظورم خود کلمه «عین» است. خبر از حرف خبر نمیدهد. «الحرف لا يخبر». بعد میگفتش که این که داری ازش خبر میدهی که مشکل را مرحوم سردار (رضوان الله علیه) حل کرد دیگر. گفتش که اصلاً انقلابی کرد با حمل سنایی که از اختراعات ایشان همینجایی. حمل سنایی. بله، با مصداقش کارت. کدامش را داری میگویی؟ سید کلامی است که حالا اینجا مثال است. اصلاً حمل شایع قبول. با حمل شایعش کنیم، با لفظش کار داریم، با مفهوم، مصداق هم باشد، مصداق هم یعنی سیاق. هم سیاق روشنی باشد. در عین حال فقط عین الفتنه. حالا تعبیر فقط تو باز یک خورده قرینه. مثلاً حضرت فرمود که من «عین فتنه» را «فقر» کردم. حالا فرض کنید شما «فقر» به معنای کور کردن نباشد، مثلاً به معنای بستن باشد. «عین فتنه» حالا با سد هم همین است. یک مثال دیگر بزنیم. مثلاً «قطعته، قطع عین الفتنة». قشنگ هم چشم فتنه، چشمه فتنه، طلای فتنه، نقرۀ فتنه، جاسوس فتنه. جاسوس فتنه را بریدم، از فتنه کندمش آوردم، جداش کردم. گفتم سریع پس زدم. سریع میپرسد: کدام؟ متکلم چی گفته؟ میگویم: متکلم متعهد است به اینکه در معنای موضوع در همۀ معانی به کار، یعنی در اینجا که گفته چهار تا را با هم گفته، پنج تا را با هم گفته. کدام عاقلی قبول میکند؟ میگوید: یعنی اینجا گفته «قطع عین الفتنة» مگر اینکه احتمال لفظ مشترک در اکثر از معنا باشد. محل بحث ما فعلاً نیست. اگر یک لفظی گفته، یک مقصودی مد نظرش بوده. بعد میگوید که خب، این لفظ که به ۱۰ تا آنی که روی اولاً که توی قرن اکید، ثانیاً آن روی حقیقت و مجاز است. برو حقیقت مجاز که بحثی نداریم. قیمت مجاز یک معنای اولی دارد، یک سری چیزهای دیگر بر مبنای چیز قرن اکید است. با چی؟ من متعهد نشدم یا اینکه در همۀ معانی با هم به کار ببرم. هر جا دارم میگویم یک متناسب با قرن اکید متعهدم به اینکه با قرینه به کار ببرم. «القرینة» توی مسلک قرن اکید شما متعهدی لفظ را داری میگویی. این لفظ حتماً باید اگر مد نظر است در آن معنای منظور باید حتماً با قرینهاش بیاید. به درد ما نمیخورد. حتماً کلام و قرینه داشته باشد. اینجا الان اصلاً بحث قرینه نیست. بحث این است که اصلاً اساساً روی مبنای شما چیزی به اسم مشترک معنا ندارد. چون شما میگویید: متعهدم به اینکه تو معنای خودش به کار ببرم. بابا این چهار تا معنا دارد. چطور میخواهی متعهد بشوی تو برنامه خودش به کار ببری؟ اشکال روشن است. منظورم این است که تعدد دال و مدلول فلان. چهار تا جواب میآید. مسئله آخرش حل میشود. این هم میآید. مسلک تعهدی هم میگوید ما مشترک استفاده میکنیم. ولی شما تعریفت را درست کن. اصل دعوا این است. با دو تا تعهد، با دو تا تعهد. یعنی به خاطر وفا به هر دو تا تعهد، هر دو تا معنا را قصد بکنید. «و هو غیر مقصود من المتعهد» جزمن قتل. داریم به اینکه آن آدمی که دارد این لفظ را به کار میبرد، یک همچین تعهدی نسبت به هر دو تا با همدیگر ندارد. هم شیره، هم شیر پاکتی، هم شیر جنگل. من متعهدم در تمام معانی به کار ببرم. ولی آنجا فقط به یکیش میخورد. کدام عاقلی؟ اصلاً نمیشود. آقا من «شیر» دارم میگویم، هر سه تا منظورم است ها. خب، اینکه اصلاً نه، این الان اساساً اشتراک دارد. اصلاً اصل اشتراک آنجا میگوییم لفظ مشترک تو اکثر از معنا یک اشتراکی داریم. این اشتراک روی دو تا چیز میآید. میگوییم حالا جفتش را با هم اراده کنیم. اشتراک نمیتوانیم داشته باشیم برای اینکه شما نمیتوانی در عین، یعنی مقصود نفی میکنی با این صحبتت. بله، کسی که قائل به تعهد بشود دارم استفاده میکنم. بله، بررسی اساسگیری با نظریه شما به آن تعریفی که از تعهد کردی، اصلاً اشتراکی شکل نمیگیرد تا بخواهد معنا استعمال بشود. اصل اشتراک روی هواست. برای اینکه گفتیم مسئله همین است. اصلاً تصور شکل نمیگیرد. من متعهدم این لفظ، لفظ را به کار ببرم توی معنای خودش. دو تا معنا در عین حال با همدیگر دارد. من هم متعهدم هر دو تا معنا را به کار ببرم، ولی یکیش باشد ها. تناقض نمیشود؟ بعدش هم اصلاً مقصود متکلم این نیست قطعاً. او میخواهد برای یکی از اینها به کار ببرد. یک «شیر» منظورش است. اول یک «شیر». بعد بگو آن یکی «شیر»م منظورم است. این را دارم میگویم. قبول آن را هم دارم میرسانم. اگر اول یکیش بنشیند از سه تا در نظر بگیرید. نه، آن هم میگوید. آقا، بستگی به قرینهای که تو کلام برایشان میآورند. آن که حلش است. آنی که شما میفرمایید حلش است. بحث سر این است که از اساسش روی مسلک میتوان تصور کرد یا نه؟ تک خارج از کلام استعمال نیست. مقام وضعیم فعلاً. وضع خالی و استعمال خالی. چیزی توی ذهن شما هست. علتی پشت این خوابیده. همینطوری داریم توی خیابان میروی بعد مثلاً میگویی «خرس». من دارم وضع میکنم چه استعمالی بشود یک بحث است. وضع میکنم با نگاه به استعمالش یک بحث دیگر است. اولی درست است. من لزوماً وقتی دارم وضع میکنم حتماً توی آن فضای استعمالش نیستم. لزومی ندارد. باید ببینم که این وضع توی کجا، چطور برای فلان وقت استعمال بشود. کسی میخواهد بگوید آقا پروندۀ من را بدهد. رفت تو اداره ثبت احوال. وایسا ۱۰ ساعت توضیح نده. من وقتی به دنیا آمدم یک پنج تا برگه به من دادند، به بابام دادند. اینها را از آنجا پر کرد. آن را آقا. آقا. «وضعیت» و لفظ «پرونده» «علی هذه الشئ». حالا «پرونده»م مشترک است بین چند تا چیز است تا قصد استعمال نباشد. وضع حرف، معلوم بشود.
**راهحلهای مسلک تعهد برای اشکال اشتراک و ترادف**
حالا اگر تعهد به معنای التزام به «آتی» به لفظ باشد وقتی که قصد تفهیم معناست. حالا برعکسش. تعهد به اینکه وقتی میخواهم تفهیم معنا بکنم، باید لفظ را بیاورم. برعکس اولی. تعهد به اینکه وقتی میخواهم تفهیم معنا بکنم، لفظ را بیاورم. اینجا دوباره ترادف ممتنع است. ترادفی که متضمن دو تا عهد است از این قبیل به نسبت به یک معنا. تعهد به معنای «التزام بالاتیان باللفظ عنده قصد تفهیم معنا، امتنع الترادف المتضمن واحد من یلزم أن یأتی بکل نفسه». مبنای مسلک تعهد به هر دو تا لفظ را بیاورد برای اینکه بخواهد این معنا را برساند. «عند قصد تفهیم معنا» وقتی میخواهد معنا را برساند، هر لفظی که دلالت برای معنا میکند باید بیاورید دیگر. متعهد به این میشوی. لفظی که دلالت بر معنا. چه اگر معنا چند تا باشد، چند تا معنا، اگر لفظ چند تا باشد، چند تا لفظ فرق نمیکند. «و هو غیر مقصود من المتعهد» جزمن، که قطعاً متعهد یک همچین مقصودی ندارد. «و حل الاشکال». یعنی شما خودتان هم که دارین میکنید، برایتان روشن است که وقتی وضع میکنی همچین قصدی نداریم که اگر من خواستم آن معنای «شیر» را بگویم، هر چی لفظ برای آن «شیر» وضع شده به کار ببرم. اشکال به تعریفی که شما از مسلک تعهد دارید وارد. حالا بیایید حلش بکنید. و حلش کنید. خود مرحوم صدر از چهار راه این را حل میکنند که خب حالا تک تکشان را میشود بحث مفصلی کرد که حالا ما نمیخواهیم وارد بحث مفصلش بشویم. فقط اشاره بهش میکنیم.
اما به «افتراض تعهد ال تعدد المتعهد» یا بیاییم بگوییم که تعدد المتعهد یا بیاییم بگوییم متعهدان متعددند. چون وضعها متعدد بوده دیگر، واضعهای متعددی داشتیم. وقتی که «شیر» را برای آن «شیر» بیرونی وضع کردند، آنجا تعهدی بود آنجا. وقتی که «شیر» برای «شیر» پاکتی وضع کردند، یا «متعهد». وقتی که «شیر» برای چرا آب وضع شد؟ تعدد متعهد است. آموزش «ل وحدت المتعهد بأن یکون متعهداً بعدم الاتیان باللفظ»؛ بیا بیاییم بگوییم که متعهد یکی است ولی متعهد به چیست؟ متعهد به این است که لفظ را نیاورد. «إلا إذا قصد تفهیم أحد المعنيين بخصوص»؛ مگر اینکه قصد کند یکی از دو تا معنا را به خصوصش. این فرق کرد. جوابی بود که شما میفرمودید. کلامی دارد یک جایی دارد استعمال میکند. خب، یکی دارد میگوید یک «شیر» منظور است. خانم وقتی با آقا میگوید رفتی بیرون «شیر» بخر. حالا بر فرض متعهد هم هست که متعهد هم هست. هر سه تا وضع هم این انجام داده. درست شد؟ هر سه تا وضع هم این خانم انجام داده. هم «شیر» برای جنگل، هم «شیر» برای پاکت، هم «شیر» برای آب. هر سه تا را این خانم متعهد است. یکی بود. ولی اینجا که دارد میگوید به آقا «شیر» بخر، یعنی تو هر سه تا معنا دارد استعمال میکند؟ هر سه تا را لحاظ دارد؟ نه. معلوم است که یکیشان منظور است. یکی از این سه تا منظور است. حتی اگر قرینه هم، سیاق کفایت میکند. همان قصد او کفایت میکند. نمیفهمی.
متعهداً سومیش: «عند قصد تفهیم معنا بالإتیان بأحد اللفظین». آن توی اشتراک بود، این توی ترادف است. یا متعهد باشد هنگام قصد تفهیم معنا به اینکه یکی از دو تا لفظ را بیاورد. یعنی اگر معنا را خواستم برسانم، یکی از دو تایش را میآورم. اگر لفظ را گفتم، یکی از دو تا معنایش را به کار میبرم. متعهد به این بشوم.
و راه چهارم: «أو فرض التعهدين المشروطين إلی نحوٍ یکون المتعهد به فی کل منهما مقیداً بعدم الآخر». یا اصلاً بگوییم که آقا این مشروط بین شما. تعهد مشروط به این است که هر کدام را به کار بردی، مقید به این باشد که این را میگویم، یعنی آن یکی نه. یعنی قضیه به شرط لا باشد. یعنی اگر گفتم «شیر»، «شیر» به شرط اینکه آن دو تا «شیر» نباشد. «شیر» همیشه یک «شیر». متعهد میشوم همیشه در مقام وضع استعمال بکنی، استعمال بکنی، متعهد بشوی به اینکه یک «شیر» اینجوری. حلش میکنیم. مسلک قرن اکید اشکالی بهش وارد نبود. مسلک اعتبار هم هیچ کاری بهش وارد نبود. مسلک بفرمایید تعهد این اشکال را داشت که چهار تا جواب هم بهش دادیم. در مجموع روشن است که ما چیزی به اسم مشترک و مترادف داریم که حالا مثالهایی را (انشاءالله) در بحثهای فقهی عرض خواهیم کرد. جلسۀ بعد و بحث «نظریه مرحوم نائینی» را میخوانم.
در حال بارگذاری نظرات...