‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث بعدیمان در حلقه ثانیه، بحث «تصنیف لغت: اقسام لغت در علم اصول» است. «تنقسم اللغة إلی کلمة بسیطة و کلمة مرکبة و هیئة ترکیبیة تقوم بأکثر من کلمة». لغت از جهت اصولی تقسیم میشود به کلمه بسیط، کلمه مرکّب و هیئت ترکیبیهای که بیش از یک کلمه است. هیئت ترکیبیه بیش از یک هیئت وصفی، هیئت اخباری، هیئت شرط، هیئت ترکیبی است. «فالکلمة البسیطة هی الکلمة الموضوعة لمادة حروفها و ترکیبها الخاص بوضع واحد للمعنى». کلمه بسیطه همان کلمهای است که وضع شده به ماده حروفش؛ یعنی به حروف مادهاش. حروف ماده یعنی چه؟ یعنی یک مادهای دارد که این ماده حروفی دارد و یک هیئتی بخصوص. هیئتش اینجا به چه معناست؟ مثلاً کلمه «زید»: هیئتش به این است که مادهاش اولاً «زا» و «یا» و «دال» است. هیئتش هم یعنی این که اول «زا» بیاید، بعد «یا» بیاید، بر وزن «فعل»؛ مثل اسماء اجناس، اسماء اعلام، حروف. اینها میشود کلمه بسیط.
کلمه مرکب، کلمهای است که «هی الکلمة التی یکون له هیئتها وضع و لمادتها وضع آخر». هیئتش وضعی دارد و مادهاش وضع دیگری. هیئتش وضعی دارد، چه وضعی؟ هیئتش وضع نوعی دارد، مادهاش چه وضعی دارد؟ وضع شخصی دارد. مثلاً هیئت «یضرب»، «أضرب»، «ضرب». این هم ماده «ضرب» را دارد، یکی هم هیئت «أفعل» را دارد، هیئت «یفعل» را دارد، هیئت «فعل» را دارد. آن هیئتش را گفتیم چه نوع وضعی میکنند؟ خاطرتان هست؟ هیئت را گفتیم وضع نوعی میکنند. برای نوع فعلهای ماضی، صیغه یک، مذکر، مفرد، مذکر غایب، هیئت «فعل» میشود. نوع هر آنچه ماده بخواهد در این حالت بیاید، این هیئت بر آن دلالت میکند، میشود وضع نوعی.
«من قبیل الفعل و شبه فعل». از قبیل فعل و شبه فعل. شبه فعل هم که ذکر میکنیم؛ مشتقات: اسم فاعل، اسم مفعول. اسم فاعل که هست، اسم مفعول که هست، صفت مشبهه که هست، مبالغه، حذف، قسمت تفضیل، مکان و زمان. مشکل ندارد، یک هیئتی دارد: هیئت «مفعل»، هیئت «مفعال»، وضع نوعی دارد. «و الهیئة الترکیبیة هی الهیئة التی تحصل بانضمام کلمة إلی کلمة أخری و تکون موضوعة لمعنى خاص». هیئت ترکیبی هیئتی است که حاصل میشود به انضمام کلمهای به دیگری و آن هیئت وضع شده است برای معنایی خاص. هیئت ترکیبی: ترکیب مرکب اسنادی، مرکب وصفی، اضافی، مزجی. اینها هیئت ترکیبی یک کلمه با یک کلمه دیگر است. مثلاً شما میگویید: «السیر إلی مکة المکرمة واجب». حالا شما اینجا «مکة المکرمة»، «مکة المکرمة» دو تا کلمه است. چیست؟ هیئت «مکة المکرمة» چیست؟ هیئت وصفی، وصف و موصوف.
«السیر إلی فلان واجب». هیئت کل این جمله چیست؟ اسنادی یا اخباری. این میشود هیئت ترکیبی. پس خود یک کلمه یا بسیط است یا مرکب. مرکب اگر باشد وضع دارد؛ یعنی هم وضع نوعی دارد و هم وضع شخصی، هیئتش وضعی دارد، مادهاش. توی چیز بسیط، ماده فقط وضع شده، هیئتش هم به حساب مادهاش است؛ یعنی هیئتش فقط از این جهت است که بگوید تو این حروف بعد به این ترتیب بیاید، نه این که یک هیئت نوعی داشته باشد. «زید» یک هیئت نوعی ندارد. «علی» به معنای اسم علمش، نه به معنای صفت مشبهه و اینها؛ به معنای اسم علم. اینها وصف نوعی نیست، هیئت نوعی نیست.
«و الهیئات و الحروف عموماً لا تستقل معانیها بنفسها». هیئات و حروف به شکل عمومی، عمومش مستقل نیست، معانیش به نفسه مستقل نیست؛ یعنی نه هیئت معنای مستقل دارد و نه حرف معنای مستقل دارد. «لأنها من سنخ النسب والارتباطات». چرا؟ چون جمل و کلمات مرکبه، این معانی هیئات و حروف، اینها همهشان دیگر، همه را میشود دیگر، در بر میگیرد، هیئت جمل معانی مرکب است. حروف هم که سر جای خودش. همه اینها با همدیگر از سنخ نسبت و ارتباط هستند. مثلاً وقتی شما میگویید «السیر إلی مکة المکرمة واجب»، «تدل إلی نسبة خاصة بین السیر و مکة». اینجا «الی» میآید یک نسبت خاصه را میرساند بین سیر و مکه. دارد ربط ایجاد میکند بین سیر و مکه؛ رابط سیر و مکه است. برای همین معنای مستقل ندارد. رابطه خودش معنی ندارد. یعنی چه؟ یعنی شما بیاوری بیرون. خاصیتش مثل چسب میماند، کف دستم چسبیده چیکار بکنم؟ یک تکه چسب دارد. میگویی اصلاً نمیشود! چسب بین چی و چی؟ من یک تکه چسب را هوا گرفتم. نمیشود. این چسب باید بیاید بچسبد، عین ربط است. باید بیاید به یک چیزی بخورد. الان چسب را گرفتی، پس باید سریع برسد به زمین، به یک چیزی بچسبد. ما چیزی به اسم چسب معلق، چسب مستقل نداریم. چسب همیشه بین چیزی و چیزی است؛ چیزی را به چیزی متصل میکند. حروف و هیئات چسب. خودش معنا ندارد؛ یک چیزی را به یک چیز دیگر متصل میکند. به این معنا معنا ندارد ها! حالا عرض میکنیم جلوتر که معنا دارد. حروف معنا دارد. به این معنا، معنای مستقل ندارد.
خوب، اینجا وقتی شما گفتی: «السیر إلی مکة»، «حیث أن السیر ینتهی بمکة». یعنی سیر ما تا کجاست. یعنی اینجا «الی» معنای انتهاییت را میرساند. «و تدل أیضاً هیئة مکة المکرمة علی نسبة وصفیة». مکه مکرمه چه نسبتی دارد با هم؟ چه هیئتی است؟ هیئت وصفی است. «و هی أن المکرمة وصف لمکة». اینجا «المکرمة» وصف چیست؟ وصف مکه. «و تدل هیئة جملة السیر إلی فلان واجب». کل این جمله هم چیست هیئتش؟ هیئت اسنادی. «نسبة خاصة بین السیر و واجب». سیر مبتدا، «السیر» مبتدا، «واجب» خبر. میشود هیئت اخباری یا اسنادی. «و هی أن الوجوب ثابت فعلاً». دارد نسبتی میدهد.
«و النسبة التی یدل علیه الحرف لا تکفی وحده لأن تکون جملة تامة». نسبتی که حرف بر آن دلالت میکند، کفایت نمیکند بهتنهایی برای این که جمله تامی ساخته شود. نسبتی که حرف بر آن دلالت میکند، با آن جمله خالی یک جمله کامل نمیشود ساخت. «و لهذا تسمی نسبة ناقصة». برای همین نسبتی که مثلاً «الی مکة»، الان «الی مکة» جمله است؟ حالا الان البته اسم یک رزمایش است. «الا بیت المقدس» رزمایش سپاه هم حتی داریم. آها احسنتم! آن در واقع مبتدایش را بگوییم محذوف است؛ یعنی «جهاد الا بیت المقدس»، «رزم الا بیت المقدس»، «دفاع» الخ هزار تا کلمه «الا بیت المقدس». خوب، پس حرف خالی با مجرورش نمیشود این یک جمله کافی و کامل باشد. چرا؟ چون نسبت ناقص است. یک کلمهای داشتیم در حلقه اولی: «نسبت اندماجیه»، چی بود؟ ناقص میشود. خدا پدرتون بیامرزد. خوب، پس اینجا نسبت ناقص است. نسبت ناقصه همان نسبت اندماجیه است.
«و أما الهیئات فبعضها یدل على نسبة ناقصة کهیئة الجملة الوصفیة و بعضها یدل على النسبة التی تتکون بها جملة تامة و تسمی نسبة تامة». حروف که همهاش چی بود؟ آقا نسبت ناقصه و اندماجیه. حالا هیئات چی؟ هیئات بعضیهایش دلالت بر نسبت ناقصه دارد مثل هیئت جمله وصفی. وضعیت جمله ناقصه دیگر. جمله ناقص موصوف صفت، صدا و موصول شرط یا مرکب ناقص یا جمله ناقص. حالا جمله ناقص توی منطق و اینها نمیگوید جمله. وقتی میگوید یعنی کامل باشد. بله، اینجا حالا جمله ناقص هم به آن میگوید. حال در صورت همان مرکب ناقص؛ یعنی «یصح السکوت علیها» نیست. و نسبتش هم هیئات، بعضیهایش دلالت بر نسبت ناقصه دارد مثل هیئت جمله وصفی. بعضی نسبتی دارد که بهوسیله آن جمله تامه شکل میگیرد و نسبت تامه میشود که نسبت تامه میشود نسبت غیر اندماجی. «و ذلک کهیئة الجملة الخبریة أو هیئة الجملة الإنشائیة». این هیئتی که با آن نسبت غیر اندماجی شکل میگیرد مثل چیست؟ «زید قائم» یا «صلّ صوم». خوب، «زید عالم» الان نسبتش، ترکیبش، هیئتش غیر اندماجی است. چرا؟ اسنادی. و «صوم» هم همینطور. چرا؟ چون انشائی فعل و فاعل دارد؛ یعنی «صوم أنت».
خیلی خوب. «أصطَلِحَ الأصولیون علی التعبیر بالمعنی الحرفی عن کل نسبة». در اصطلاح علم اصول آقا جان من، عزیزان من، در اصطلاح علم اصول به هر نسبتی میگویند معنای حرفی. هر آنچه که نسبت باشد میگویند معنای حرفی. الان «زید عالم»، میگویند «زید کلمة، عالم کلمة، بینهما نسبة حرفیة». این نسبت حرفی بین دو چیست؟ هیئت اسنادی. میگویند که آقا «مکة»، «مکة المکرمة». «مکة کلمة»، خود «مکة المکرمة» صفت و موصوف. هیئت اینها چیست؟ هیئت وصفی. نسبتش چیست؟ نسبت حرفی. پس معنای حرفی را میگویند معنای حرفی. هر نسبتی معنای حرفی دارد، «سواء أن کانت مدلولا لحرف أو لهیئة الجملة الناقصة أو لهیئة الجملة التامة». فرقی نمیکند این نسبت دلالت داشته باشد برای حرفی، محل حرفی باشد یا برای هیئت جمله ناقصه باشد یا برای هیئت جمله تامه باشد. همه را میگویند معنای حرفی. پس ما در علم اصول دو چیز داریم: حرف، اسم. فعل نداریم در علم اصول. چرا؟ چون فعل ترکیب این دو تاست. آقا خداحافظ. پس ما در اصول حرف و اسم داریم. اگر معنای مستقل دارد، اسم. معنای غیر مستقل دارد، و «بالمعنی الاسمی». «أما ذلک من المدلولات». هرچیزی که معنای حرفی ندارد؛ یعنی نسبت نیست، میشود معنای اسم، معنای مستقل دارد. «و یختلف المعنى الحرفی عن المعنى الاسمی فی أمور منها». تا اینجایش که در حلقه اولی هم بود. حالا این تکهاش مهم است. بله، دیشب یک متنی برای شما فرستادم در مورد جملات. آقا، در مورد حلقات مطالعه فرمودید؟ 25 دی، 25 مرداد. بله. من واقعاً تعجب میکنم چرا حلقات جدی گرفته نمیشود در حوزه. لااقل اگر حلقات را جدی نمیگیریم، محتوایش را جدی بگیریم. ببین الان چقدر قشنگ آمده آخرین نظریات اصولی را توی سادهترین عبارات گنجانده.
میفرماید که معنای حرفی با معنای اسمی تفاوتهایی دارد. یکی از این تفاوتها را میخواهیم بگوییم: «إن المعنى الحرفی باعتبار نسبة و کل نسبة متقومة بطرفیها، فلا یمکن إدراکها دائماً إلا ضمن لحاظ الطرفین بالنسبة، و أما المعنى الاسمی فیَُمکن إدراکه بصورة مستقلة». تفاوت اصلی معنای حرفی و معنای اسمی: معنای حرفی نمیشود که ملاحظه شود مگر در ضمن جمله؛ یعنی دو طرف نسبت باید حتماً بیاید ولی معنای اسمی بهصورت مستقل هم لحاظ میشود. خوب چرا معنای حرفی اینطور است؟ چون نسبت است. نسبت یعنی چه؟ نسبت یعنی دو طرف متقوم به دو طرف. نسبت یک طرفی که نداریم. بنده با آقای دکتر نسبت دارم. من فقط دایی ایشان میشوم. نسبت میشود نسبت دو طرفی. بعد تازه میگویم من دایی ایشان میشوم. میگویم من داییام. میگویند دایی کی؟ میگوید خود دایی. نسبت است دیگر. درست است؟ دایی نسبت است. نسبت داری؛ یعنی دو طرف. یعنی شمایی هست و منصوبالیه هست. پس حرف را وقتی الان خود این دایی معنایش معنای چیست؟ حرفی است. در علم اصول، ولو در ادبیات اسم است. در علم اصول معنایش معنای حرفی است. چون نسبت است؛ یعنی لحاظ باید بشود طرف دیگری. معنای حرفی میشود. ولی اسم معنای مستقل دارد. و «دایی» بهاعتبار دایی. فردا خود معنای دایی، خود کلمه دایی اسم است. چون برای معنایش این که دایی کسی بودن بر او نسبت میشود، بر پدر بودن، خود کلمه پدر که اسم است، در علم اصول هم اسم است. پدر، پسر. اینها همه از جهت نسبتش معنای حرفی است.
خوب، حالا اصل ماجرا را داشته باشید آقایان عزیزان. «و قد ذهب المحقق النائینی رحمه الله، إلی التفرقة بین المعانی الاسمیة و المعانی الحرفیة بأن المعنى الاسمی إخطاری، و المعنى الحرفی إیجادی». مرحوم نایینی که خوب از علمای فاضل بوده ایشان این بزرگوار. ایشان قائل به این شدند که تفاوت معنای اسمی و معنای حرفی این است که معنای اسمی اخطاری است، معنای حرفی ایجادی است. یعنی حرف معنا ندارد اصلاً. تا وقتی در جمله آمد آنجا معنا ایجاد میشود. معنای خودش را ایجاد میکند. یعنی آن نسبت و اینها معنا میدهد به حرف ولی معنای اسمی نه، اخطاری است؛ یعنی یک معنایی هست، شما اسم که میآوری اخطار به آن معنا میکنی. مرحوم نایینی خودشان کتاب اصولی ننوشتند. درس ایشان دو دور ایشان اصول گفتند. خواجه اصول گفتند که تقریر شده. یکیش را مرحوم آقای کاظمی خراسانی نوشتهاند به اسم «فوائد الأصول»، نکات خوبی است، مهم است. یکیش هم مرحوم خویی نوشتهاند به اسم «أجود التحریرات». بعداً مثلاً شما تشریف ببرید درس آقای حیدری فسایی، ایشان اول درس همیشه در درس خارج آدرس میدهند برای درس فردا. میگویند پیش مطالعه درس فردا این است. بعد درس امروز را میگویند. بعد میگویند خوب مطالعه میکنی فردا «أجود» جلد 2 صفحه فلان، «فوائد» جلد 3 صفحه فلان بر فرض. خوب «أجود» مال کیست؟ «فوائد» مال کیست؟ «مصباح» مال کیست؟ «مواهب» مال کیست؟ «أجود» اینها جفتش تقریرات درس اصول خارج اصول مرحوم نایینی است. «أجود» را، «أجود التحریرات» مرحوم خویی نوشتهاند، شاگرد ایشان. و «فوائد الأصول» مرحوم آقای کاظمی، کاظمی خراسانی. کنار هم بحث بودند، با هم. دم اذان مغرب آمدند. کسی از بازاری نجف نقل کرده بود اذان مغرب آمدم در مسجد نشستند. برنامه خوبی. و مرحوم کاظمی به مباحثه اذان صبح رفته ماه رمضان. کامران پاسور باز بودند دیگر. حالا پاسورشان فرق میکرد. بله، رحمة الله علیهم اجمعین. که زحمت میکشیدند دیگر.
رمز این دو تا تقریرات در این است حالا آدرس این بحثش کجاست؟ جلد 1 صفحه 20 «فوائد الأصول»، جلد 1 صفحه 37. بله. این را مرحوم میرزای نایینی کجا گفتند؟ نظرشان را اخطاری و ایجادی را تقریرات جلد 1 صفحه 20 «فوائد الأصول»، جلد 1 صفحه 37. «و إن الأولى إخطاریة و الثانیة إیجادیة». معانی اسمیه اخطاری است، معانی حرفیه ایجادی است. «و المستفاد من ظاهر کلمات مقرِّری بحث». منظور از «مقرِّری بحث» ممکن است اضافه شده باشد به بحث «مقرّرین» یعنی مقرّران بحث او نوشتهاند. این هم ظاهر کلمات مقرّران بحث اوست. یعنی نظر مرحوم آقای نایینی را داریم از کجا میگوییم؟ خودشان فرمودهاند؟ خیر. مقررین ایشان تصریح کردهاند. نه. بلکه ظاهر عبارتشان این است.
«أن مراده بكون المعنى الاسمی إخطارية» حالا این که گفتند ایشان نظرش به این است که معنای اسمی اخطاری است یعنی چیست؟ «أن الاسم يدل على معنى ثابت في ذهن المتكلم في المرتبة السابقة علی الکلام». یعنی آقا جان یک معنای ثابتی در ذهن شنونده هست، ببخشید در ذهن متکلم قبل از این که حرف را بگوید هست. دارد. وقتی میگوید اخطار به همان معنایی که در ذهنشه دارد میکند. من از شیر، از آب، از کتاب، از کلید، از همه اینها معنایی در ذهنم هست. معنای اسمی است. وقتی دارم میگویم کلید، دارم اخطار به همان معنا میکنم که در ذهنم است. پس چی شد؟ ایشان میگوید معنای اسمی اخطاری است؛ یعنی متکلم در ذهنش هست، اخطار. وقتی میگوید اخطار به همان معنا میکند. ولی ایجادی یعنی چه؟ جایگاه اسم فقط از آن معناست. اخطار میکند. از آن معنایی که در ذهن است. دور یعنی جایگاه، جایگاه اسم فقط این است که میآید اخطار میکند از آن معنا. معنایش در ذهن هست. اسم را که، معنای اسمی را که میگویم یعنی چه کار میکنم؟ آن را اخطار کردم.
حالا حرفی چیست؟ «و مراده بكون المعنى الحرفی إيجاديا». این که ایشان فرموده معنای حرفی ایجادی است یعنی چه؟ «أن الحرف أداة للربط بين مفردات الکلام». یعنی این آقا یک ابزاری است برای ربط بین مفردات کلام. یعنی شما «زید» و «قائم» را میخواهی به هم ربط بدهی، با معنای حرفی داری به هم ربط میدهی. «سیر» را میخواهی به «مکه مکرمه» ربط بدهی، با «الی» داری ربط میدهی. «فمدلوله هو نفس الربط الواقع في مرحلة الکلام». مدلول معنای حرفی چیست؟ همان ربطی است که در مرحله کلام واقع میشود. یعنی مرحله سابقه ندارد. ببینید آنجا گفت مرتبه سابقه. در اخطاری یک مرتبه سابقه داریم. آقا جان، در اخطاری مرتبه سابقه داریم؛ یعنی اول هست، بعد میگویم اخطار به او میدهم. در حرفی معنای سابق نداریم. همین الان دارم ایجادش میکنم بین این و این دارم ربط میدهم. چیزی مرحله سابق بر این نیست بین مفرداتش، بین مفردات کلام. «و لا یعبر عن معنى أسبق رتبة من هذه المرحله». بله. و حرف تعبیر نمیکند از معنایی که رتبتاً از این مرحله سابق باشد. یعنی چیزی قبل از این حرف دلالت بر چیزی قبل از این نمیکند. چیزی قبل از چی؟ کلام. یعنی قبل از کلام معنایی بوده. همین الان معنا را ایجاد کرد. «الی» همین الان. قبلاً معنایی نداشته. همین الان که در کلمه من معنایش ایجاد شد. ربطی که دارد میدهد ربط خالی است. قبلاً نبود، الان یک دفعه آمد. این شد نظر مرحوم نایینی. شما الان در «رسائل» و «کفایه» و اینها اصلاً این حرفها را نمیبینید. در درس خارج مطرح میشود. یک دفعه طلاب میآید میگوید یا العجب اینها دیگر چیست، کجا میخوانیم؟ در حلقه ثانیه. «و من هنا یکون الحرف موجداً لمعناه». از اینجاست که حرف موجد برای معنایش است. معنایش را خودش ایجاد میکند در مرحله کلام. «الربط الکلامی الذی یحصل به…، به چی؟» باریکلا. معنایش نیست مگر ربط کلامی که بهوسیله حرف حاصل میشود. یعنی معنای حرفی همان حرف، همان رابطهای است که دارد ایجاد میشود، انشاء میشود، همانجا ایجاد میشود.
«و هذا المعنى من الإیجادیة للحرف، واضح البطلان». متن شهید میفرمایند که: «این معنا برای حرف که بخواهی شما معنا را چی چی بگیرید؟ ایجادی بگیرید چیست؟ واضح البطلان! معلوم است که غلط است.» چرا؟ «لدلالته علی معنى». به خاطر این که حرف هرچند ربط ایجاد میکند در مرحله کلام، «و لکن فقط إیجادها بسبب دلالتها علی معنى». یعنی فقط ایجاد میکند آن را به سبب دلالتش بر معنا؛ یعنی دلالت دارد بر معنایی. یعنی شما اول «الی» را در ذهن دارید که میگویید. پس چرا الان نمیگویید؟ میگویید «الی»، چرا «من» نمیگویید؟ ایجاد بکنید. اگر قرار است همانجا بدهد شما به جای «من السیر إلی مکة»، «الی مکة» بگو «من السیر من المکة»، «من السیر فی المکة»، «فی المکة». چرا «الی» را میآورید اینجا؟ چرا وقتی میخواهی آها. یک قایتی در ذهن شما هست نسبت به «الی». یک ابتدایتی در ذهن شما هست نسبت به «من». بله، بله، أحسنت. خوب پس این نشان میدهد که اینجوری نیستش که حرف آقا هیچی نیست یک دفعه الان آمد، ایجاد شد. نخیر. یک چیزهایی هست. بله. حالا معنای خودش مستقل نیست، در کلام روشن میشود ولی بیهیچی هم نیست. عرض کردیم معنای مستقل ندارد، نه یعنی که اصلاً مهمل است. یعنی «الی» تا وقتی در کلام نیاید مهمل است. مهمل است، نه. «الی» معنا دارد. از کجا تا کجا؟ بیرون چی؟ نه این که بیرون هیچ معنایی ندارد. معنا دارد. نمیدانیم بیرون چی، بیرون کجا؟
خوب، «فقط ایجادها بسبب دلالتها علی معنی، أی علی الجهة النسبیة والرابطة بصورة ذهنیة». یعنی بر جانب نسبی و ربطی در صورت ذهنیه. «و نسبت و هو إلی الربط القائم فی صورته الذهنیة على حد ربط الاسم إلى المعانی الاسمیه الداخلة فی تلک الصورة». نسبت حرف به معنایش یعنی نسبت حرف به آن ربطی که قائم است در صورت ذهنیه بر حد ربط اسم است به معانی اسمیه که داخل است در آن صورت. پس شما اینجوری نیستش که بگویی آقا هیچ سبقتی ندارد. اصل پاسخ مرحوم شهید این است. مرحله سابقه ندارد. نه. «الی» یک وضعی دارد. «من» یک وضعی دارد. اینجوری نیست که بگویی آقا آن اخطاری است، یک وضعی دارد در ذهن من است، من دارم اخطار به آن میکنم. این هیچ وضع ندارد. همین که عرض کردم شما «من» میگویی، «فی» نمیگویی. «الی» میگویی، حرف دیگر نمیگویی. یک حرفی میآوری، حرف دیگر را نمیآوری. اصلاً غلط میشود. فلانی رفته در فلان جا قایم شده. بگوید فلانی رفته از فلان جا قایم شده. درست است؟ خیلی حرف غلطی است دیگر. غیر از این. آقا چرا غلط است؟ حرف مگر در نظر مرحوم نایینی ایجاد ربط نمیکند؟ ایجاد بشود. نه. یک سابقهای در ذهن دارد. همان قدر که معنای اسمی در ذهن سابقه دارد، معنای حرفی هم سابقه دارد. این فقط نسبت است، او مستقل است. «فالتفرقة بین المعانی الاسمیة و الحرفیة بالإخطاریة و الإیجادیة» پس فرق بین معانی اسم به این که بخواهد اخطاری و ایجادی باشد درست نیست. نه. حرفهای شهید تا مایه خیس است هنوز خشک نشده، دارد بغلش یک سوراخی میگذارد برای بدن. میگوید که آقا اینها را گفتیم یک معنای ایجادیهای داریم، آن میتواند درست بشود. معانی ایجادیه حرفیه که کجا میخوانیم آقای دکتر؟ حلقه ثالثه. «نعم هناک معنى آخر دقیق و لطیف للمعانی الحرفیة، تتمیز به عن المعانی الاسمیة، أُشیر إلیه». یک معنای دقیق و لطیف دیگری داریم برای این که بگوییم معانی حرفیه ایجادی است. «تتمیز به عن المعانی الاسمیة» که حالا آن معانی حرفیه ایجادیه با معانی اسمیه فرق میکند و آن را انشاءالله در حلقه ثالثه فعلاً، فی الجمله گفتیم آقا اخطاری و ایجادی درست نیست. ولی در حلقه ثالثه شاید یک ایجادیهایی را پذیرفتیم. فعلاً کاری به آن نداریم. فعلاً همینجا، همین در حلقه ثالثه انشاءالله.
در حال بارگذاری نظرات...