‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث بعدی که داریم در حلقه ثانیه از آن مباحث بسیار کاربردی، بسیار لذتبخش، بسیار خوب و از آنهایی که در کتابهای دیگر هم، حتی در این رنج کتابها معمولاً اشارهای به آن نشده؛ در کتاب مرحوم مظفر اشاره به این بحث نشده است. در بحث قرآنی، سهم روایت به شدت مرحوم مظفر شبیه به این را دارد. در بحث مفهوم شرط یک اشارههایی میکند، ولی اینجور که بخواهد جدا کند و مرتب و منظم «سیر مرحوم صدر» را دنبال کند؛ خیلی مرتب این کلمه به کلمه که میگوید، هی دارد رویش بنا میکند و جلو میآید.
قدم به قدم، بحث ما درباره «احترازی بودن قیود» است. قید احترازی و قید توضیحی. ما یک قید احترازی داریم و یک قید توضیحی داریم، یا «قالبی» هم به آن توضیحی میگویند، هم «قالبی». ما قیدهایی که در کلاممان میآوریم، این دو حالت را دارد: یا این قید دارد کلام را «مقید» میکند، یک جورهایی دارد مفهوم میدهد بهش؛ یا نه، قید دارد توضیح میدهد. یک وقت من میگویم که آقا «ماژیکی که قرمز است»، اگر قید احترازی باشد، یعنی ماژیکی که سیاه است را نمیخواهم. اگر قید توضیحی باشد، قید قالبی باشد، یعنی ماژیک معمولاً قرمز است. حالا اگر ماژیک سیاه آوردم چه میشود؟ میگوید: نه، از آن باب که بالاخره ۹۵ درصد ماژیکها قرمز است، گفتم: «ماژیک قرمز». ولی اگر قرمز بیاورم، سیاه نیاورم، نه. یعنی من اینجا قیدم احترازی نبود، توضیحیِ قالبی بود؛ چون غالباً قرمز است. اینکه من گفتم ماژیک قرمز، به خاطر اینکه غالباً قرمز است، وگرنه سیاه هم پیدا میشود، سیاه هم اگر پیدا شد، اشکالی ندارد.
مثال دیگر یک مقاله، شاید گفتم تا مثال «یک مقاله کسی نوشته بود طلبه عصر انقلاب»، قید توضیحی است، نه قید احترازی. یعنی اینجوری نیستش که ما چند نوع طلبه داریم. یک طلبه عصر انقلاب داریم، یک طلبه ضد انقلاب داریم، طلبه ماقبل انقلاب. هر طلبهای که الان هست، «طلبه عصر انقلاب» است و باید شئون خودش و وظایف خودش را نسبت به انقلاب رعایت کند. علیایحال، این قید احترازی و قید توضیحی بسیار کاربردی است در مباحث، خصوصاً مباحث قرآنی. هر جوری که شما قرآن را باز بکنید، میتوانید یک بحث قید احترازی و قید توضیحی را ببینید.
مثلاً سوره اعراف، آیه ۱۳۲ میفرماید که: «قالُوا مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آیَهٍ لِتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ»؛ یعنی نگفتند که هر وقت تو یک آیهای بیاوری که با آن آیه ما را سحر کنی، ما به تو ایمان نمیآوریم. باز کردم قرآن را، چیزی نداشت، بس که زیاد است. همهجای قرآن شما میتوانید این را با هر مثالی تطبیق دهید. خب، الان این آیه ۱۳۲: این «لِتَسْحَرَنَا بِهَا»، قید احترازی است یا قید توضیحی؟ تفاوتش چیست؟ یعنی «آیهای بیاوری که ما را سحر کنی با آن سحرکننده». در نگاه اینها کفار بودند. اگر که توضیحی باشد، هر آیهای سحرکننده است. یعنی توضیح، یعنی گفتند که: اگر یک آیهای بیاوری که سحر نکنی، قبول میکنی؟ هر آیهای بیاوری برای سحر است. ما هم قبول نمیکنیم که «تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آیَهٍ لِتَسْحَرَنَا بِهَا»؛ که این هم وصف همهاش است که: هر آیهای هم بیاوری برای این است که ما را سحر بکنی، ما قبول نمیکنیم. نه اینکه: اگر یک آیهای آوردی، ما را سحر نکردی، قبول میکنیم. «تَسْحَرَنَا بِهَا» قید توضیحی است؛ «مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ» آیه ۱۳۲، هر وقت که آیهای بیاوری، دیگر حالا «تَأْتِنَا بِهِ مِنْ آیَهٍ»، «مِنْ آیَهٍ» دارد همان چیز را توضیح میدهد، به «هی» آن و بسیار قبلش هم بحث معجزه. در هر صورت، خب این یک مثال.
حالا باز جاهای دیگر هم هست. مثلاً آیه شماره ۷۱ سوره انعام: «وَنُرَدُّ عَلَىٰ أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى اتَّوْجِلْ». اص ل؟ بله، «لَهُ أَصْحَابٌ»؛ که آن اصحاب دعوت میکنند او را به خدا که هدایت، یعنی توضیح «أَصْحَابَهُ» یا قید احترازی است؟ قید احترازی یعنی اصحاب دعوت به ضلالت نمیکنند، بلکه دعوت به هدایت میکنند. توضیح یعنی اصحاب «بما هو اصحاب» معمولاً اینطورند؟ خیلی توضیحی این است که «القید احترازی». میگوییم: اصحاب دو نوع است. «یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى» و «یَهْدُونَهُ إِلَى الضَّلَالَ». اینجا الان دعوت به کدام میکند؟ پس میشود قید احترازی. شیطان برمیگردد، ملائکه از چین و نعل به آن بابا برنمیگردد؛ به آن «الَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ» برمیگردد.
حالا مثال قید احترازی؛ مثل آن «وَرَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ» کجاست؟ «رَبَائِبُکُمْ» شما که آن هم توی سوره احزاب به نظرم شاید باشد، آن «ورَوَائِبُکُمُ» که در «حُجُورِکُمْ» شما هستند، نسا ۲۳، بله. «وَرَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ». حالا اینجا قشنگ جفتش را داریم. یکیش توضیحی است، یکی احترازی. «رَبَائِبُ» که در حجرههای شما هستند، یا در دامنهای شما هستند، هر کدام. خب «رَبَائِبُ» معمولاً توی خانه هستند، که «رَبَائِبُ» بیرون که نیست؟ «ربیبه» کسی که همان زنی که شما باهاش ازدواج میکنی، بچه دارد از شوهر مردهاش یا طلاق گرفته. آن زن که میآید تو خانه شما، بچهاش را هم میآورد، این میشود «ربیبه» شما. حالا «رَبَائِبُ» دو گونه است: گاهی در خانه من است، گاهی در بیرون است. غالباً کدامش است؟ غالباً تا وقتی که بچهها ازدواج نکردهاند، وقتی تو خانه شما بزرگ شد، مادرش که طلاق گرفته بود یا شوهرش مرده، آمد تو خانه شما، این تو خانه من بزرگ شده. بازم ربیبه است؟ دختر ازدواج کرده بود، بازم ربیبه است؟ فرقی نمیکند. حالا «حُجُورِکُمْ» اینجا منظور خانه نیست، منظور توی دامن شما است. بالاخره آن حمایت اقتصادی و عاطفی و اینهایش دیگر میشود شما، دیگر پدرش که حالا یا از دست داده یا طلاق گرفته، هرچه که هست. شما الان شوهر ننه اش است. میشود توضیحی. چرا؟ چون «رَبَائِبُ» غالباً اینطورند. حالا دو مورد هم داریم که اینطوری نیست؛ از اول رفته خارج برای تحصیلات، که عاطفی دارد ولی هیچی، اصلا هیچ کاری به همدیگر ندارید. الان میشود قید احترازی. ولی خب این سیاق، که سیاق قید توضیحی است، قشنگ کاملا روشن است.
خب این حالا یکی. بعدیش چی؟ «مِنْ نِسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ»، از آن همسرانتان که بهشان دخول کردید. «رَبَائِبُ» محرمند، «رَبَائِبُ»ی که در حضور شما به شما محرمند و ام (امّ؟) اصحاب؟ کجاست؟ توضیحی برای همان قبلی است. پس کدام «مِنْ نِسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ»؟ میگوید: یکی از کسانی که به شما محرم است، «رَبَائِبُ»ی شما هستند. درست؟ ربیبه شما محرم است. ربیبههایی که تو خانهتاناند به شما محرماند، به معنای حجره باشد، به معنای دامن باشد، هرچی. اینجا «حُجُور» تو این کتاب، «حُجُور» جمع «حِجر» گرفته؛ دامنها، تو دامن شما بزرگ شدهاند، بالاخره تو حمایت اقتصادی و عاطفی شما بودند. خب، آها، «رَبَائِبُ» همسرانتان که آن همسرانی که مواقع (مباغت؟) صورت گرفته؟ صورت گرفته دیگر میشود قید احترازی. صورت نگرفته، ربیبه هم به شما محرم نیست. آها، احسنتم. پس روشن شد احترازی و توضیحی تفاوتش با همدیگر. نه، کدام به معنای اینکه دو قسمت باشند ؟.
استاد ما میفرمود که: من تو این بحث که رسیدیم به مرحوم آیتالله وجدانی فخر، که استادشان بود، گفتم که آقا این «حُجُور» نمیتواند از حجره باشد که این قید هم احترازی بشود، آنهایی که تو خانههایتاناند، «حُجُور» شما، تو «حجره»تان. اگه تو حجره نبودند، طرف ربیبه شماست، رفته با باباش دارد زندگی میکند، تو قرارداد دختر دادن، آن دیگر محرم شما نباشد. گفتند که: مرحوم آیتالله وجدانی فخر رضوانالله علیه، خیلی انسان است، ایشان انسان باصفایی بودند. آن ماجرای علامه طباطبایی که ظهر عاشورا سنگ را شکستند، خون از توش جاری بود، برای ایشان بود دیگر. علامه به ایشان نشان دادند، «فخر» (آیتالله وجدانی فخر)؟ نشان دادند، در آن صنم عالم، امروز گریان خون گریه میکند. بهشان سکتهای کرد، مرحوم آیتالله وجدانی تا مشرف به موت شد. آنجا نذر کرد، عهد کرد که اگر خدا به من حیات دوباره بدهد، تا آخر عمر عمرم را وقف لمعه میکنم. تا آخر عمرم لمعه گفت، شد شرحشان «بهترین و کاملترین شرح لمعه، الجواهر الفخریَّة».
استاد میفرمود که بهشان گفتم: آقا این «رَبَائِبُ فِی حُجُورِکُمْ»، «حُجُورِکُمْ» نمیتواند جمع «حجر» باشد ؟. پشت پاکت سیگارش، «میرم مطالعه میکنم، فردا میآیم جواب میدهم». که رفت که رفت، از دنیا رفت. شبش از دنیا رفت. رفته آنور جوابش را بگیریم. خلاصه «رَبَائِبُ» خیلی مهم است. قید احترازی و غیر توضیحی تو مفهومگیری قشنگ میشود مفهوم گرفت. اگر توضیحی باشد، مفهومی ازش درنمیآید. احترازی چی شد؟ «اللاتی» اول توضیحی، دوم. حالا توضیح و قالبی را ما معمولاً یکی میگیریم، ولی یک تفاوت کوچولویی هم باز دو تا با همدیگر دارد که حالا بعد بحثش جای دیگری است. هیچ بحثی از اینها نشدهها، اینها که گفتم توضیحی، احترازی، توضیح، اشانتیونی بود که اینجا همه.
«هَل کل خطاب یشتمل علی حکم و قید له»؟ وقتی که مشتمل بر یک حکم و قیدی باشد، «فقط یکون هذا القید متعلقاً للحکم». گاهی این قید متعلق برای حکم است. «کل اکرام فی اکرم الفقیر». من اول متن را بخوانم بعد توضیحش را عرض بکنم که ما پنج نوع قید داریم. «کل اکرام فی اکرم الفقیر». فقط یکون موضوعا له. گاهی این قید موضوع برای حکم است. «کل فقیر فی الامثال». فقط یکون شرطاً کما فی الجمله الشرطیه. گاهی شرط است، همانجوری که در جمله شرطیه میآید. مثل «اذا زالت الشمس فصلّ»؛ فقط یکون غایتاً کما فی «صم الی اللیل». گاهی غایت است. مثل «صم الی اللیل». گاهی هم وصف است. «فقط موضوع کل عادل فی «اکرم الفقیر العادل»» و هکذا بقیه قیود و اینها هم همین طور، همینطور است.
خب، ما پنج نوع قید داریم. قید اول: متعلق حکم. خاطر شریف هست، ما یک حکم داشتیم، یک موضوع داشتیم، یک متعلق داشتیم. الان حاج آقای کریمی هر سه تا را برایمان تو یک مثال میفرماید. از حلقه اوّلی: موضوع متعلق، موضع میشد صدّ ؟ حساب معلول. خب حالا مثالش، متعلق میشد معلول، حکم خود آن YouTube. حکم رفتن حج. میشود خدا خیرتان دهد.
وجوب اکرام فقیر. الان حکممان چیست؟ وجوب. موضوع چیست؟ فقیر. متعلق چیست؟ اکرام. فعلی من. درست شد؟ خب، حالا اصلاً ما تو عالم فقیری نداریم. موضوع این منتفی است. چرا؟ چون سبب فقیر ایجاد کند، فقیرش بکنیم که من بتوانم صدقه بهش بدهم. مثلاً یک زمان ظهور امام زمان، کدام یکی از غصههایشان این است، گریه میکنند، میگویند: فقیر پیدا نمیکنیم صدقه بدهیم دفع بلا بشود، زکات بدهیم.
حالا یک وقت خود این قید متعلق، «اکرم». «اکرم» عامه. «اکرم کلا اکرم». نه، «اکرم الفقیر» ؟. نه، فقیر. پس خود این متعلق میشود قید. حالا این قیدهاست که باید ببینیم احترازی یا توضیحی است. بله، اکرام. ببخشید، نسبت به فقیر چکار کن؟ اکرامش کن. آن حالا موضوع بود. مثالی که زد: اکرامش کن. یعنی با فقیر دیگر چهکار نکن؟ مثلاً هرچی دیگر. حالا تو مفهومگیریش، «اکرم الفقیر»، این قید است. قید چه هست؟ احترازی. سالها بعداً عرض میکنیم اصل در قیود احترازی بودن است. قید توضیحی و قالبی دلیل یا قرینه میخواهد، سیاق قرینه و سیاق. اصل در قید، احترازی بودن است. حالا «اکرم الفقیر» قید است دیگر ؟. با لحنی که میخوانیم «اکرم الفقیر»، یعنی «لاتهن». ؟ «اکرم» خودش قید.
یک وقتی قید آن موضوع حکم است، مثل همین فقیر تو این مثال «اکرم الفقیر». یعنی «لا تکرم الغنی». «اکرم الفقیر» قید احترازی است. یعنی نمیخواهم بگویم غنی را. دارم میگویم فقیر. اعتراض دارم میکنم از آن ضدش، از دیگری احتراز میکنم. از غنی دارم فقیر را جدا میکنم. یک وقتی قیدمان نفس حکم است، خود حکم است. مثل شرط «اذا زالت الشمس فصلّ.» «اذا زالت الشمس فصلّ» نماز بخوان. حکم وجوب نماز. خود این چیست؟ ها؟ این وجوب، خودش قید است. یا مثال دیگر، «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا». «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ» واجبش، حکمش حکمش خودش قید است. واجبه، مستحب نیست. واجبه. «لِلَّهِ».
یک وقتی قید متعلق است. قید متعلق میگوییم آقا «صُومُوا إِلَى اللَّيْلِ». این سیام که فعل من است، قیدی دارد. بله، قید زمانی دارد، تا شب. یا میگوید: «تجب الصلاة ان طهر». ؟ یک مقدمه، یک قیدی دارد این فعل. فعل صلاة که متعلق حکم، فعل است. چه قیدی دارد؟ قید طهارت. قید طهارت مال وجوبش است. طهارت، یعنی تا طهارت نباشد، نماز واجب نیست. بفرمایید. بدیهی است دیگر اینها. اگر چیز نباشد طهارت، من الان وضو ندارم، نماز بهم واجب نیست. موضوعش محقق نیست. متعلقش بله. وجوب نماز بنده به طهارت. موضوع نماز بنده به تو. متعلق نماز بنده به طهارت. طهارت، قید متعلق صلاة، که قیدش هم احترازی است. یعنی طهارت میخواهم. طهارت، قید توضیحی قالبی نیست. این طهارت، قید وجوب صلاة. طهارت نباشد، نماز واجب نیست. قید موضوع صلاة است که مکلف، مکلف عاقل بالغ، قید برای این است. نباشد عاقل بالغ نیستی. قید برای متعلق. بله. چرا شک دارید؟ خیلی ساده است. قید برای متعلق است. یعنی برای آن فعل صلاةی که میخواهید انجام بدهید، قید است. حالا من میخواهم نماز انجام بدهم. اگر طهارت نداشته باشم، نماز متعلق صورت نمیگیرد. این طهارت میشود قید احترازی. قید توضیحی نیست. قید قالبی نیست. خیلی احترازی است. طهارت میخواهم. همان طهارت دیگر. این که نمیشود طهارت یعنی خبث نه، حدس. نه.
قید موضوع؛ «اکرم الفقیر العادل». موضوع که بود؟ فقیر. این عادل قید اکرام است ؟. حکم نه، قید موضوع نه، قید متعلق. قید موضوع. بقیه قیود هم همینطور استثناء و ظرف و اینها. «اکرم فقیر مثلاً فلان». این شد «اکرم الفقیر اذا جاءک فقیر اکرم». وجوبش مال کیست؟ وقتی آمد پیشت آن وقت واجب است. «اذا جاءک فقیر عادل فاکرمه». این هم قید برای حکم دارد، هم قید بر موضوع. «اذا جاءک فقیر عادل فاکرمه». مباشرت، خودت پول را بهش بده. «انفق و مباشرتاً». هم قید است برای حکم متعلق فعلی که میخواهی انجام بدهی. به کسی ندهی ها، خودت.
و فی کل هذه الحالات. آقا جا افتاد بحث دیگر انشاءلله. «فی کل هذه الحالات یوجد للکلام مدلول تصوری ارید اخطاره فی ذهن السامع». تو هر کدام از این حالتها برای کلام مدلول تصوری یافت میشود که اراده شده اخطارش در ذهن شنونده. «و مدلول تصدیقی جدّی و هو الحکم الشرعی الذی ابرز وکشف عنه ذلک الخطاب». تصدیقی جدی هم دارد. تصدیقیاش چیست؟ همان حکم شرعی که ابراز شده و به وسیله خطاب کشف شده. «اکرم الفقیر»، وقتی دارد میگوید، خطاب دارد میکند به من. با این خطابش دارد حکم شرعی را کشف میکند. با این خطاب مدلول تصدیقیاش این است که حکم شرعی دارد میگوید. شنونده معانی اخطار تو ذهنش پیدا میکند. «بابا هالّیت اک» ؟. دارم بهت میگویم «اکرم الفقیر». دیدید بعضی وقتا طرف حواسش نیست، گرفته، ببخشید. تو دلت تصوری براش اتفاق افتاده بود. تصویری یعنی مراده را حواسش نبود که میگویم یعنی دارم امر میکنم، زندان ؟ تکلیفت میکنم. شنید، اخطار تو ذهن شد، حواسش نبود. حالا متکلم، جاد نیست. گاهی سامع، جاد ؟ نیست. این هم داریم. میشنود، جدی نیست. جدی در صورت تصدیقی اینجا اتفاق افتاد. او که فرمود «اکرم الفقیر»، «اکرم صغیر» ؟، آها، فقیرها، اکرام واجب. یعنی پاشو برو، بده. «اکرم سماع الکلام المذکور هی صورت حکم الانحو من اَنّها الارتباط». شکی نیست در اینکه صورتی که ما تصورش میکنیم در مرحله متن تصوری هنگام شنیدن کلام مذکور، همان صورت حکم است که مرتبط است به آن قید به نحوی از اَنّها الارتباط.
خود این هم برای ما دلالت تصوری دارد. خود این « علیه الکلام به دلالت تصوریه». تصوری میآید معنای قید. پس تو متن تصدیقیام حتماً باید بیاید و میآید، به من « و ان الغیب». پس معلوم میشود که این در آن کلام اخذ شده. منظور این است که اشاره، قصد داشته که الکی که نگفته. تصور یک معنایی دارد ازش تو ذهن من میآید. فقیر عادل. عادل با فاسق، با کوپن فروش، با چی، با اینها فرق میکند. هر کدام یک چیز است. درست شد؟ صد تا معنا با تفاوت دارد. یعنی این عادل، آن یکی نه، آن یکی نه، آن یکی نه. عادل و پشه و مگس و نود و اینها با همدیگر برای من یکی نیست. عادل عادل است. نود نود. پشه پشه. هست، مگس مگس است. چطور تو مرحله تصوری اینها با هم فرق میکند؟ تو محل تصدیقیم تو باید این را لحاظ بکنی که شارع وقتی گفته، جدی بوده نسبت به این معنا. «اکرم الفقیر العادل»؛ عادل را لحاظ کرده. روشن است دیگر.
«فاینما یقول مولی اکرم الفقیر العادل نفهم ان الوجوب الذی اراد کشفه بهذا الجعل علی الفقیر». وقتی مولی میفرماید، اکنون میفهمیم که وجوبی که کشفش را اراده کرده به این خطاب، به این خطاب دارد واجبی را به من میگوید دیگر. وجوبش چیست؟ وجوب اکرام. آن وجوب را، فقیر عادل. این قیدی که زده، من میفهمم که این در نظر او قید داشته. موضوع کشف میکنم که او در هر موضوعی را اراده، اراده نکرده. فقیر عادل اراده کرده. و اخذت العدالة موضوع عدالت در موضوعش اخذ شده به خاطر موافقت با اخذ آن فیلم تصوری کلام. چون تو محل تصوری اخذ شده بود، در محل تصدیقی هم اخذ شده. پس منم باید تصدیقش کنم.
«لکان هذا یعنی انه اخذ فی المدلول التصوری لکلام قیداً و لم یأخذ ذلک القید فی المراد الجدی». آن به خاطر این است که مولی اگر اخذ کرده، اگر اخذ نکرده بود عدالت را به عنوان قیدی در موضوع آن وجوبی که با «اکرم الفقیر العادل» بیان فرمود، اگر این عادل در این «اکرم الفقیر العادل» اخذ نشده بود و به عنوان قید این نبود، به معنای این بود که اخذ شده، اخذ کرده مولی در مرحله متن تصوری برای کلامش قیدی را که تو مرحله جدی آن کلام این قید را لحاظ نکرده. اصلاً که چی بود؟ مطابقت مدلول تصدیقی با مدلول تصوری. وقتی تو محل مدرسه تصوری این قید دارد، تو ذهن من میخورد، باید قید بخورد. نمیشود بگوییم این آقا فقط تو محل مدرسه تصوری، تو مرحله تصدیق قید نیست. اگر بخواهد این طور باشد، تو مرحله مدرسه تصوری قید باشد، قید نباشد، میشود قید توضیحی که نیاز به قرینه دارد. یعنی من مولی گفتم: تو محل تصورش هم شما یک لحظه نکنه که «فی» یعنی یک چیز دیگری نباشد، یعنی فقط «فِی حُجُورِکُمْ» باشد. میگویم: نه آقا، همان است. اصلاً من نمی دانم خالی آن با قرینه از بیرون است که فهمیده میشود. با سیاق است که فهمیده میشود. با ادله است که فهمیده میشود.
درست شد؟ یک روایتی از بیرون میآید. میفهمیم که بابا ربیبه بما هو، به ماهی عربی ؟، به آن قیده که میخورد، باشد. روایت دارد این را قید میزند. خودم همینجوری یک توضیح دارد. اینجا هم احترازی بگیریم، احترازی میگیریم. ولی بعداً روایتی میآید، میفهمیم که بابا ربیبی آنجا، تو آن آیه که آمده، ربیبی مطلق ربیعه. خدا اضافه آن جنبه عاطفیاش را خواسته برساند. «ربیبت» که محرم، مثل دخترت است. تو خانهات، تو دامن تو بزرگ شده. حس عاطفی بهش داشته باش. فکر نکنی بچه مردم است. بچه خودت. محرم. لطافت کلام قضیه توضیحی. نه، توضیحی. وقت کم آقا. وقت کم است. میترسم آن ماجرای پاکت سیگاره برسد به فردا. نکشد. خب، توضیحش را دادیم دیگر. روشن. مطلبی ندارد. سلامت باشید.
مطلب گفتیم چیز خاصی ندارد. گاهی زیاد توضیح دادنش یعنی القای جهل داری میکنی که انگار مثلاً آقا بحث جا نیفتاده. جا افتاده. چون ساده است. در مرحله مدرسه تصوری در ذهن میآید این قید. تو قید لحاظ بشود. چرا؟ چون اصل تطابق بین محل و تصور و تصدیقی است. تا وقتی قرینهای بیاید که بگوید من آنچه تصوری گفتم، تصدیقی منظورم نیست. تمام شد. «ای انه بین دلاله التصوری الکلام شیئاً و هو الغیر معنا یدخل فی نطاق التصوری». آمد یک چیزی را فرمود و قید هم بود. محل محدوده جدی، مدّ ؟ تصدیقی منظورش نبود. «وهذا خلاف ظهور عرفیه سیاقی مفاده ان کل ما یبین بالکرام فی المرحله التصوری داخل فی المراد الجدی». این آقا، این که شما بگویی تو محل مدرسه تصوری گفت، ولی تو محل تصدیقی اراده نکرد، خلاف این قاعده عرفی سیاقی است که میگوید: هرچی که طرف بگوید، مدلول تصدیقی اسب بر این است که بر این است که تطابق دارد. هر آنچه که تبیین میشود به وسیله کلام در مرحله مدّ تصوری، داخل است در نطاق جدی. اگر تو کلامت این را گفتی، معلوم میشود که لحاظش کردی. اینجوری گفتی. اگر منظورت نبوده، گفتی: ماژیک قرمز. ماژیک ملاک بوده. و چرا قرمز را گفتی؟ همینجوری نداریم. بله، باید یک قرینهای بیاوری، با یک قرینه میآوردی که میفهماندی قرمز موضوعیت ندارد. وگرنه قید است. من تو ذهنم سریع برش خورد ؟. از هر ماژیکی سریع آمدم کنار. فقط رفتم سراغ قرمز. قرمز آوردی. سیاه هم میآوردی، شاید خودت را اذیت کردی. قرمز رفتی خریدی، میرفتی سیاهش را میکردی. مرد حسابی چکار کردی؟ خشک قرمز که گفتی، پدر ما را درآوردی. گفتی خودکار پلیکان بخر، بیک بخر. نون تافتون بگیر. تافتون چیز دیگر است. یعنی منظور نون دیگر است. حالا تافتونش چیز بود، یعنی حالا هرچی گرفتم گرفتی. تافتون را گفتی، من ذهنم برش خورد. ۱۰ تا نانوایی بود. یکی رفتم آنجا بسته بود. رفتم آن سر شهر دوباره رفتم پیدا کردم، خریدم. ذهن من تو محل تصوری برش خورد. گفتم: خب، وقتی ذهن من برش خورده، حتماً این برش را مد نظر داشته. و من اصل در تطابق مرجع تصور مردم با تصدیق را گذاشتم که اصل عرفیه، قاعده عقلی است. رو همین حساب در محل مدلول تصدیقی جدی هم گفتم منظور شما چیست؟ نون تافتون است. واسه همین رفتم. شما توضیحی یا قید قالبی؟ تو نمیدانی بین این نانواییها، از این ده تا نانوایی، ۹ تا چیست؟ تافتون. حالا رفتی هر ۹ تا بسته، لواشی که باز است، لواش میخریدی. من گفتم همهاش تافتون است. گفتم: تاف ؟. این هم قید قالبی. قید قالبی هم دوباره چی میخواهد؟ قرینه میخواهد. وگرنه اصل در قیود احترازی بودن است.
و به کلمات اخرا، به یک توضیح دیگر. «انما حقیقةً». هرچیزی که آقا، هرکی هرچی میگوید حقیقتاً اراده کرده. آدمهای دیوانه، مجنون، بیعقل، بیتدبیرند که حرف را میزنند بعد میگویند منظور نداشتم. زبانش فلان است، منظوری ندارد. مجنون است. بفرمایید. دیوانهها اینجوری است. آنی را که میگویند آقا قلبش صاف است، زبانش فلان است، این دیوانه است. مشکل عقلی دارد. اینجوری دارد میگوید، فحش میدهد ولی دوست دارد. خب، اگر عاقل است و دوستم دارد و عاقلانه دوست دارد، یک جوری حرف بزن که منم بفهمم که دوستم دارد. یک جوری حرف میزند که انگار دشمن من است. دوستم نیست. «اِنَّما ما یقوله یریدُه حقیقتاً». این قاعده را داشته باشید. خیلی عبارت مهمی است. «ما یقوله یریدُه حقیقتاً». هرچیزی که میگوید، حقیقتاً اراده کرده. و باز از ظهور نصّی ؟ قاعدتاً، خب با اینهایی که گفتیم، با این ظهور، یک قاعدهای را اثبات میکنیم که آن قاعده چیست؟ قاعده «احترازیه القیود». اصل در قیود چیست آقا جان؟ احترازی بودن است. «معنای این قاعده چیست؟ و مقتضاها ان کل قید یأخذ فی مدلول التصوری الکلام الاصل فیه بحکم ذلک الظهور ان یکون قیداً فی المراد الجدی». هر قیدی که تو مبنای تصوری است، قید در مرحله مربوط به تصویری هم قید است. گفت: «اکرم الانسان الفقیر». اینجا کدام قید است؟ خود «اکرم» که گفتیم میتواند قید باشد. یعنی وجوب اکرام، نه وجوب اطعام، نه وجوب اسقاء، وجوب اکرام. بله. الان فقیر عادل را باید چکارش کرد؟ انسان فقیر را باید چکار کرد؟ اطعامش کرد؟ اکرامش کرد؟ نه اطعام. چون اکرام قید است. فقرش است. انسان فقیر، قید موضوع. تازه خود موضوع هم میتواند قید بشود. انسان، نه حیوان. تعلق میگرفت. سگی که الان گرسنه است، هیچی ندارد، هرچی میگوید، انسان ندارد. دانه اش تمام شده. فقیر است دیگر. بدبختم تو قفسی، نمیتواند. مسکین، مسکین نیست. مسکین ؟.
«الفقر قید فی المراد الجدی». فقر قید است در مراد جدی. «به معنای أنه دخیل فی موضوع وجوب الاکرام الذی صیغ ذلک». به معنای اینکه دخیل است در موضوع وجوب اکرام که این وجوب اکرام در چی صیغ شده؟ آن کلامی است که دارد کشف از حکم میکند. یک کلامی دارد. این کلام دارد کشف از حکم میکند. آن حکم وجوب اکرام است. آن وجوب اکرام یک موضوعی دارد. آن موضوع فقیر است. آن فقیر یک قیدی دارد. آن قید، قید احترازی. انسان فقیر. نتیجه چی میشود آقا جان؟ وقتی یک کسی فقیر نباشد، مشمول این قاعده نمیشود. خمس را بده به فقیر هاشمی. خب، فقیر هاشمی. یا خمس را بده به شیعیان ما. میشود به غیر شیعه هم داد؟ قید احترازی است دیگر. به اهل سنت خمس تعلق نمیگیرد. به غیر سید خمس تعلق نمیگیرد. سهم امام، سهم فقیر و سهم سهم سادات داریم. سهم سادات الان سهم امام چون عامه مصارف عام دارد، از آن سهم امام میشود مصرفیاش را به فقرا، با سهم امام میشود مثلاً برای فقرا مدرسه ساخت، مسجد ساخت، بیمارستان سرخ ؟.
«ولاکن هذا لا یعنی أن اکرامه لیس واجباً باعتبار آخر». ولی این به معنای این نیست که اکرام او واجب نیست به اعتبار دیگر. «فقط یکون وجوب ثان یخص الانسان العالم». یک انسان فقیر و کان عالم. اینجا منظور این نیست که اگر ببینید مفهومگیری به این معنا نمیشود. مفهوم ندارد. قید احترازی با مفهوم تفاوتش این است: اگر شما گفتید که «اکرم الفقیر»، یعنی «لا تکرم الغیر الفقیر»، نمیشود. مفهوم تفاوت قید احترازی با مفهوم چیست؟ یک وقت میگویم «اکرم الفقیر»، یعنی قید فقیر را، یعنی من الان اکرامم را کیه؟ فقیر، نه غیر فقیر. ولی حالا یعنی اگر طرف عالم بود اکرامش نکن؟ فقط اگر فقیر بود اکرامش کن؟ مفهوم ندارد. «اکرم الفقیر» مفهوم ندارد. اگر بخواهد مفهوم داشته باشد، یعنی چی؟ یعنی «لا تکرم الغنی». تو مفهوم جفتش را برعکس بگیرید دیگر. هم «اکرم» را بکنید «لا تکرم»، هم ضدش که بشود مفهومگیری. حالا ما میخواهیم فقط تو فقیرش قید بخورد. یعنی فقط آقا فقیر، فقیر را دارم میگویم. موضوع حکمم را، موضوع را قید زدم. امشب قید احترازی است. ولی مفهوم. اگر عالم بودم اکرامش نکن؟ چرا گفته «اکرم الفقیه»؟ نه، میگویم مفهوم ندارد. میتوانم اکرام طرف به یک اعتبار دیگری؛ چون عالم است، اکرامش واجب. این حالا فقیر است. به دلیل این «اکرم الفقیر»، احترامش واجب. آن عالم است. مفهوم ندارد که بگوییم اگر گفت «اکرم العلماء»، یعنی دیگر غیر علما هیچکی اکرام نکن. عالم را اکرام، جاهل نه. فقیر را اکرام کن. «فلا تنهر». نهرش نکن. آها، حالا اگر طرف سؤال ندارد، چی؟ نهرش کن ؟. نه، میگوید اگر سؤال دارد، نهرش نکن. یعنی جوابش را بده. یعنی بیاعتنایی نکن. البته قید احترازی تو مفهومگیری بسیار کاربرد دارد. مساوی هم نیستند. خودش مفهوم نیست. ولی تو مفهومگیری حتماً قید احترازی به درد ما میخورد. صد بیبروبرگرد.
«قاعدة الاحترازیه القیود تثبت ان شخص الحکم الذی یشکل المدلول التصدیق الجدی الکلام مشتمل علی القید لا یشمل منتفاها». و این چنین میفهمیم. قاعده احترازیه قیود ثابت میکند شخص حکم. ثابت این را که شخص حکم که تشکیل میدهد مدلول تصدیقی جدی برای کلامی که مشتمل بر قید است؛ یک کلامی داریم. آن کلام قید دارد. این کلامی که قید دارد، مدلول تصدیقی دارد. حالا این قاعده احترازیه قیود میآید چی میگوید؟ میگوید آن کسی که این قید ازش منتفی شده، شامل آن کسی که این حکم شامل منتفی شده نمیشود. الان من، من فاسق، شامل «اکرم الفقیر العادل» میشوم ؟ مشمولش میشوم؟ توش میشوم؟ میآیم؟ «اکرم الفقیر العادل». من هم فاسقم. میآیم تو این؟ نمیآید. یعنی حکم بر منی که قید ازم منتفی است، بر من آن حکم بار نمیشود. «ولا تنفی وجود حکم آخر یشملو» ؟. ولی نفی هم نمیکند که هیچ حکم دیگری بر من بار نمیشود. به من اکرام بار نمیشود. من فاسق هیچ حکم دیگر ندارم. اطعام، مفهوم قید احترازیه دارد، ولی مفهوم ندارد.
و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...