‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
سابق بر این عرض شد که دلیل شرعی دو نوع است: یکی دلیل شرعی لفظی و یکی دلیل شرعی غیر لفظی. چرا دلیل شرعی را به دو دسته تقسیم کردیم؟ چون قول معصوم، فعل معصوم و تقریر معصوم را حجت میدانیم. قول معصوم، دلیل لفظی است و فعل و تقریر معصوم، دلیل شرعی غیر لفظی محسوب میشود.
ما در مباحث لغت و مباحث الفاظ بحثهایمان تمام شد. این مباحث بسیار مهم بودند و معمولاً دو، سه سالی طول میکشد. عرض میکنم که در مباحث ظهور تصوری و تصدیقی، امروبهی نهی، اطلاق، عموم، مفاهیم و اینها را داشتیم و آخرش هم اثبات ملاک بهواسطه دلیل و مباحث دلیل، حکم و موضوع. اینجور مباحث و ملاکات را خیلی شسته و رفته و خلاصه بحث کردیم.
از الان وارد بحث دلیل شرعی غیر لفظی میشویم. دلیل شرعی غیر لفظی یعنی موضعی که معصوم اتخاذ میکند، واکنش معصوم که دلالت بر حکم شرعی دارد. این بخش، به نظر ما، خیلی غریب واقع شده در مباحث فقهی، بهخصوص در مباحث اجتماعی و سیاسی. آنچه بسیار مهم است، سیره معصوم است.
خب، چون ما سروکارمان بیشتر با کلام معصوم بوده در فضای حوزه، در فضای فقه، در فضای تشریع، سیره معصومین تا حد زیادی فاصله دارد. در «وسائل» و اینها، سیره معصومین کمتر است و اگر هم باشد، در حوزه عبادیات است. درحالیکه آنچه از معصومین بیشتر نمود داشته، واکنشهای به تعبیر استاد ممدوحی، «واکنشهای معصومانه در برابر مواضع سیاسی» بوده است؛ کجا سکوت میکردند و کجا اقدام میکردند. خود همین سیره سیاسی امیرالمومنین در این ۲۵ سال سکوت، ۲۵ سال شوخی نیست که! ۲۵ سال زندگی یک امام معصوم که از امامت بسیاری از ائمه ما بیشتر است. بسیاری از ائمه ما ۱۰ سال، ۱۵ سال امام بودند؛ امام حسین (ع) ۱۰ سال امام بودند، برخی ۱۵ سال، برخی ۲۰ سال. امیرالمومنین ۲۵ سال سکوت کرد، به اندازه امامت برخی ائمه. خب این ۲۵ سال چه واکنشهایی در آن بوده؟ واکنشهای سیاسی حضرت چه بود؟ کجا مشاوره میدادند؟ کجا سکوت میکردند؟ کجا دخالت میکردند؟ کجا تهدید میکردند؟ کجا اغماض میکردند؟
یکی از دوستان دیروز یکچیزی گفت و فصلی برای من در ذهنم باز شد. گفتم یک کتابی مینویسیم با این موضوع؛ شما بیا کمک کن! مطلبی را بدونِ اینکه کامل بگوید، گفت که مثلاً اهلبیت با گناهکار چه برخوردی میکردند؟ اگر طرف اصرار بر گناه داشته و گناهش را علنی میکرده، حضرات با او برخورد بد و محکمی میکردند. همینجوری گفت. گفتم خب این که الان گفتی، خودش یک بحث مفصلی است. این الان یک موضوعی شد در ذهن من که با این نگاه بروم و بنشینم. علنی گناه میکرده، اصرار بر گناه هم داشته، ولی حضرت چرا آنجا ماله میکشیدند که علنی بود؟ تو راه مینشستند. حضرت تبرّی نکردند از آنها؟ یا نه، اینها مال من نیستند، اینها شیعه نیستند، کور بشه رغم عنفک شیعۀ امام حسنتو میاندازیم جهنم؟ درعینحال، گاهی طرف یک شرابخواریِ مخفیانه داشت. امیرالمومنین آمدند در وسط ماه رمضان، در شهر گشتزنی کردند. گاهی مخفیانه بوده، حضرات موضع شدید گرفتند. به نظرم نمیآید که آشکار آنجوری شده بوده، در مورد حداقل عثمان بن حنیف که دیگر روشن است که مخفیانه بود که رفتی مجلس شبانه دعوتش کردند و اینها. یعنی حالا در صورت نه حرام بود و نه مکروه بود فینفسه. حالا در حد یعنی برخورد با مسئولین باز خودش یک موضوع دیگر است.
سختگیریهای یکی از شعارهایی که ما گفتیم دوستان به حاج آقای رئیسی منتقل کنند – که منتقل کردند، ولی هنوز نشنیدهایم، چون این جمله را ایشان زیاد بگوید که: «من بر مسئولین سخت میگیرم، بر مردم آسان میگیرم.» این سیره امیرالمؤمنین بود و خیلی هم برای مردم جذاب است. مردم این را میخواهند که نباید سخت گرفت، به مردم آسان گرفت. سختگیریهای شما باید برای مسئولین باشد. چیزی که الان دقیقاً برعکس است. به مسئولین که میرسند، بعد به اسم اینکه «با مردم سخت نگیریم» خیلی عجیب است. خلاصه، اینها سیرههای سیاسی اهلبیت است و خب غافله غافلی ما ازش. و گفتمان نمیشود اینها در فضای مردم نمیآید.
این بحث هم که میرسیم، سریع رد میشویم؛ درحالیکه خیلی بحث مفصلی است. خود کشف سیره معصوم خیلی ذهنیت قوی و بازی میخواهد، خیلی احاطه بر مسائل میخواهد تا بتواند انسان کشف بکند. شما ببینید آن یک سخنرانی حضرت آقا سال ۸۸ داشتند، در نماز جمعه، سیره سیاسی امیرالمؤمنین چقدر دقیق، چقدر شبهات را برطرف کرد. فرمودند که امیرالمؤمنین با دشمن چهجوری برخورد میکرد؟ تا وقتی دشمن دست به سلاح نبرده بود، حضرت تحمل میکرد. بهمحض اینکه دست به سلاح برد، آن هم حالا در دو سه مرحله: اول چه، بعد چه، بعد گفتمان بشود در فضای ما. مردم بدانند که فلان مسئول وقتی فلان خطا را کرد، الان باید مردم چه واکنشی نسبت به او داشته باشند. خب نمیشود دیگر! ماها بعد مثلاً حصر فلانکس، این میشود یکچیز عجیبوغریبی. نمیدانیم که این سیره سیاسی امیرالمؤمنین بوده. بسیاری از مخالفین – مخالفین یعنی معارضین – امیرالمؤمنین را حصر کردند. حصر، همین حصری که الان ما داریم، اصلاً خود بحث حصر، سیره سیاسی اهلبیت این بوده که ما چیزی به اسم زندانهای فعلی که نداشتیم. بسیاری در خانههایشان حصر میکردند. اصل زندان، همین حصر است. حالا با دادگاه، بدون دادگاه... بدون دادگاه گاهی حصر کردند. چند تا از اینها که اعدام شدند، با دادگاه بودند. امیرالمؤمنین در دادگاه بود، بعد اعدام کرد. وقتیکه چیزی علنی باشد، دیگر دادگاه نمیخواهد. وقتی من آمدهام علناً موضع گرفتهام، تقابلی کردهام، روشن، هرچه نصیحت میشوم، دست بر نمیدارم، مسائل اطراف قضیه برای من روشن است. دادگاه ببرندش. بین ماها، بین بچههای خوب ما، بین بچههای نخبه ما، وقتی این فهم از سیره اهلبیت نیست، اینها موضع نمیگیرند. بعد آنها هی داد میزنند، میگویند که این چه حکمی است که صادر کردیم بدون دادگاه؟ شما بردین سیره اهلبیت بین ما متأسفانه خیلی غریب است.
یکی از دوستان یک وقتی به من گفتش که یک کتاب خوب در سیره چهارده معصوم معرفی کن. من خیلی رویش فکر کردم. گفتم چیزی به ذهنم نمیآید. گفت: «آقای جوادی چیزی ننوشتهاند؟» گفتم: «نه.» گفت: «شهید مطهری؟» گفتم: «شهید مطهری چهارده معصوم ندارد، پیغمبر را دارد.» چهارده معصوم خیلی جمعوجور است. کلی حضرت آقا انسان ۲۵۰ ساله را بیشتر. مثلاً آن ائمه آخر که میرسند، همه با همدیگر یکی میشوند. سه چهار تا امام آخر، یک بخش میشوند، بخش کوتاه. خیلی دقیق آنچنانی سخنرانی بنا به این نداشته که سیره. دیدم که ما چقدر خلأ داریم در این زمینه. یک کتاب جامع سیاسی، حالا هم سیاسی و هم همهچیز. عباس! فقط سیره معصومی کارکردی. بحث سیره بسیار مهم است.
حالا نکتهای که امروز اینجا در بحث اصول داریم، هم بسیار بحث مهمی است که ما وقتی به سیره مراجعه میکنیم، چه قواعد و ضوابطی داریم؟ این هم خیلی مهم است. خیلی از دوستان ما منبر میروند، از سیره اهلبیت میگویند، این ضوابط فقهی و اصولی را رعایت نمیکنند که در سیره چه ضوابطی است که شما بتوانید ازش حکم صادر کنید؟ لسان سیره چه لسانی است؟
پس عرض کردیم معصوم گاهی یک موقف معینی را اتخاذ میکند و دلالت بر حکم شرعی دارد. چرا؟ چون گاهی دلالت بر حکم شرعی ندارد. یک موضع اتخاذ میکند، دلالت بر حکم شرعی ندارد. آن وقتی که دلالت بر حکم شرعی داشت، مثلاً اگر در مقام تقیه بود، این را که دیگر نمیشود گفت موضع حضرت. طرف آمده میگوید که حالا من چون درد دل زیاد دارم، هی مطلب یادم میآید در این زمینه، چون مباحث غریب هم هست. وقتیکه آن بابا موضع گرفت که: «کربلا درس مذاکره گرفتیم»، یک عده آمدند یک نَقل از آقای بهجت نقل کردند؛ از جایی وحشت! فرموده بودند که من خودم مثلاً حالا میدانم که چه کنم با اینها. حالا یا تن میدهم یا به جنگ ادامه میدهم. میآمد که حضرت، حاضر شدند پای میز مذاکره بیایند. حالا یک نَقل ضعیفی است که از اهل سنت بوده و دلالتش هم اصلاً معلوم نیست. این اثر تقیه بوده؟ اثر اتمام حجت بوده؟ اثر چی بوده؟ بعد در مذاکره قرار بوده حضرت چهکار بکنند؟ این را دست گرفتند. گفتند که آقای بهجت هم گفتند که امام حسین کربلا مذاکره... تن به مذاکرات... مشکلات داریم دیگر! وقتی مباحث دقیق رویش تحمل نمیشود در مباحث سیره و اینها. بله، بعدش هم حضرت آقا جواب اصلی را دادند دیگر: «مذاکره، مشترک لفظی است.» این مذاکره با مذاکره. هر حرف زدن دوطرفه مذاکره نیست. مذاکرات عرف دیپلماسی الان یعنی اینکه شما تبادل بکنی. امام حسین چی دارند؟ چی گرفتند؟ اصلاً مگر تبادلی داشتند؟ پس مثل تقیهای در آن نمیشود بیان حکم شرعی باشد و دلالت بر حکم شرعی داشته باشد.
خب، البته این نکته را توجه داشته باشید. ما سیره معصومین وقتی میگوییم، هم شامل پیغمبر میشود و هم شامل ائمه. یک تفاوتی بین سیره پیغمبر و سیره ائمه هست. در سیره پیغمبر تقیه راه ندارد، درحالیکه در سیره ائمه تقیه راه دارد. این هم یک بحث مهمی است؛ بحث کلامی است. در شرایط استخراج در پیغمبر یا سایرین، بله بله بحثش روشن است. نکتهاش این است که در پیغمبر، حالا آنکه پیغمبر فرمودند: «التقیه دینی و دین آبائی»، آن یک بحث است و اینکه پیغمبر تقیه نکردند، یک بحث دیگر است. اینها را مباحث کلامی خودشان طی بکنند که چرا در سیره پیغمبر تقیه راه ندارد. این بحث بسیار مفصل و مهمی هم هست.
پس ما در مورد پیغمبر نمیتوانیم حکمی به تقیه بکنیم. ولی در مورد سایرین از معصومین، طبعاً تقیه راه دارد. و باید عرض کردیم که بله، انبیا تقیه ندارند. آنجا بحثهایی در مورد حضرت ابراهیم مطرح میشود که خب «إِنِّي سَقِيمٌ» و اینها چه میشود؟ «وَالْفِعْلُ كَبِيرُهُمْ» تقیه بوده یا نبود؟ گفتند توریه بوده، تقیه نبود. بین تقیه و توریه هم تفاوتهای قائلند. با این حساب، در مورد اهلبیت، اما چیزی به اسم تقیه نداریم. در مورد آنها باز میشود طریقه. مباحث کلامی مهمی دارد این مبحث که اولاً تقیه در مورد اهلبیت راه دارد یا ندارد؟ تقیه اصلاً چیست؟ فرقش با توریه چیست؟ فرق امام و پیغمبر چیست در بحث تقیه؟ چرا پیغمبر میفرماید: «دین منه»؟ اگر تقیه را خودشان انجام ندهند، چطور دینشان؟ بحثهای مهمی است که باید در کلام یک فصل مفصلی رویش باز شود.
باید دلالت بر حکم شرعی داشته باشد که عرض کردیم یکی فعل معصوم، یکی سکوت معصوم، تقریر معصوم. در دلالت فعل، اینی که عرض میکنیم فعل، فعل در برابر ترک نیست؛ بلکه فعل اعم از انجام و ترک است. کجا یک کاری را انجام دادن؟ کجا یک کار را انجام ندادند؟ کجا یک کاری که توقع میرفت انجام؟ حضرت قنوت بهجا نیاوردند؟ یک جایی حضرت در نماز یک ذکر اضافه گفتند. پس فعل در برابر ترک نه، فعل اعم از انجام و ترک است؛ خب که هر دو هم حجت میشود. اگر معصوم فعلی را انجام داد، دلالت بر چی دارد؟ وجوب، استحباب، اباحه، جواز به معنای اعم. یعنی هر چهار تا هم واجب است، هم مستحب است، هم اصلش چیست؟ جواز به معنای اعم. یعنی ما اگر با شما فعل معصوم را دیدیم، آنچه اول میفهمیم این است که جواز به معنای اعم. یعنی حرام نیست. ولی اینکه کدام یک از اینها باشد، احتیاج به چی دارد؟ قرینه خاص.
حالا اگر معصوم کاری را ترک کردند، عدم وجوب. مثلاً حضرت در نماز. آن خارجی آمد ایستاد، قرآن خواندند. حضرت سکوت کرد. این سکوت امیرالمؤمنین را باید گفت که سکوت در نماز هنگام شنیدن قرآن واجب است؟ مستحب است؟ مباح است؟ حرام نیست. اولازهمه اصل حرام. در هر صورت، فعل معصوم دلالتش بر حکم شرعی بر سه حالت تصورش ممکن است.
یکی اینکه از معصوم صادر شود، قرائن حالیه یا مقالیه هم داشته باشد که چی؟ که حضرت دارند چیزی را به مردم تعلیم میدهند. مثل اینکه فرمود: «صَلّوا کَما رَأَیتُمونی اُصَلّی؛ همانطور که من نماز میخوانم، نماز بخوانید.» خب وقتی این را فرمودند، یعنی من دارم واجبات نماز را به شما یاد میدهم. یعنی افعال من همه میشود واجبات نماز، یا حداقل واجبات و مستحبات. یعنی حداقل اینجور نماز بخوانید. یعنی جواز به معنای اعم. دیگر نمیفهمیم امر دائر است بین وجوب و استحباب، و وزنۀ وجوبش هم تازه یکخورده بیشتر. خب در اینجا حتماً متناسب با همان قرینه حالیه یا مقالیه برخورد میکنیم. مثل اینکه حضرت وضو را یاد دادند. در روایت دارد که امام باقر علیهالسلام، زراره نقل میکند که حضرت فرمودند: «أَلا أَحْكِي لَكُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ؟ من برای شما وضو پیغمبر را حکایت نکنم؟» گفتند: «چرا.» فدا... «کَعْبِیهِ شَیْءٌ مِنْ کاسٍ؛ کاسهای، ظرفی چیزی آوردند، در آن مقداری آب داشت.» «ثُمَّ اَحضَرَ عَن ذِراعَیْهِ» تا آخر روایت که وضو گرفتن را حضرت یاد دادند به اینها. خب اینجا قرینه حالیه و مقالیه داریم برای اینکه حضرت در مقام تعلیماند و فعلشان، خود فعل دلالت بر وجوب یعنی وجوب دارد وضو گرفتن به این نحو. تازه قرینه لفظیه هم ممکن است درش باشد. گاهی حالا اینجا قرینه لفظیه آمده که دلالت میکند حضرت در صدد بیان حکم، در صدد بیان تعلیم حکم، تعلیم میکنند و حتماً دلالتش بر حکم شرعیه. این کلام دارد. حالا تازه در همینها هم دلالت اینها ساکت است، لسان ندارد.
یک تفاوت دیگر اینجا با ادله لفظیه چیست؟ در ادله لفظی شما میتوانی بگیری عموم بگیری، مفهوم بگیری. در اینجا نه اطلاق داریم، نه عموم داریم، نه مفهوم داریم. هیچی نداریم. ساکت است، صامت است در دلالت خودش. و برای همین اخذ به چی میشود؟ اخذ به قدر متیقن میشود. تازه در همینجا هم قدر متیقن چیست؟ دوباره همان جواز اعم که شامل وجوب و استحباب میشود. نمیشود در همین مورد. مگر اینکه کلام حضرت یک اشارهای باشد که اگر وضو اینجوری نگیرید، مثلاً «لَا یَصِحُّ وُضُوءُکُمْ إِلَّا بِمِثْلِ هَذَا؛ وضو شما صحیح نیست مگر به اینگونه.» اگر اینجوری باشد، دیگر کامل میفهمیم که این واجب است. ولی اگر این نباشد، ما چی میفهمیم؟ جواز بهعنوان قدر مطلق. ما میتوانیم واجب باشد؟ وضو رسولالله. دیگر وضو رسولالله. مگر ما همه موضوعمان شبیه رسولالله باشد واجب است؟ هر ذکری پیغمبر میفرمودند، ما بگوییم واجب است؟ مستحب، مستحب. حضرت به اعتبار بعضی چیزهایش را به اعتبار وجوبش انجام میدهند، به اعتبار استحبابش. ما هم تازه بخواهیم تأسی پیغمبر کنیم، باید چهکار کنیم؟ هر کاری را پیغمبر با هر وجهی که انجام میدادند، همانجوری انجام بدهیم. پیغمبر با وجه وجوبی انجام میدادند، ما وجه وجوبی انجام بدهیم. با وجه استحبابی انجام میدهند، ما وجه استحبابی انجام میدهیم.
برخی مغالطه میکنند اینجا. میگویند که مگر نمیفرماید که پیغمبر، تأسی پیغمبر واجب است؟ «فَتَعَصَّوْا نَبِیکَ الاطهر؛ امیرالمؤمنین، تأسی کن به پیغمبر.» تأسی کنیم یعنی هر کاری که او انجام میداد، ما وجوباً انجام بدهیم؟ یعنی برای پیغمبر مستحب بود، بر ما واجب بشود؟ پاسخ سبحانی را میدهید. اینکه نمیشود که معنا ندارد که. تأسی پیغمبر واجب است، سنت پیغمبر؛ خب سنت با وجه خودش، وجوبش، وجباب، استحبابش، استحباب. انجام میداد و شما مستحب. تازه ممکن است از مختصات او باشد. گاهی چیزی در هر صورت، پس ما اینجا اخذ به قدر متیقن میکنیم. مفهومگیری و اینها نداریم، چون دلیل لفظی نیست.
این یک حالت بود. ما سه تا حالت گفتیم تصور دارد. یک وقت اینکه قرینه حالیه و مقالیه در کلام باشد که دلالت بکند حضرت در صدد بیان و تعلیم.
حالت دوم، از معصوم فعلی صادر میشود ولی قرائن حالیه و مقالیه ندارد. ما اینجا شک میکنیم حضرت دارند تعلیم میدهند یا در مقام تعلیم نیستند؟ درعینحال احتمال هم نمیدهیم که این از مختصات امام باشد. چون اگر از مختصات امام بشود، که اصلاً دیگر ربطی به ما ندارد. برای ما حجت. پیغمبر ۱۵ تا زن، زن دائم. بعد تازه هبهای هم استیفا میکردند. بله. حالا ۱۵، کامل مثلکه موقت، دائم و اینها، ظاهراً ۹ تا دائم. مرحوم علامه مجلسی در همین حقالیقین توضیح داده بودند. مختصات پیغمبر است، ربطی به ما ندارد. حتی ما اهلبیت هم این را انجام... بله. حتی استیفا مثلاً برخی زنها میکردند و همینقدر که خودش را عرضه میکرد، دیگر حلال میشد مال پیغمبر. خب اینها میشود مختصات پیغمبر، ربطی به ما ندارد. اگر از مختصات پیغمبر باشد که اصلاً دیگر از حجیت میافتد.
پس یکی اینکه، اولازهمه رکن این است که از مختصات نباشد. یعنی آن شأن کلّی او لحاظ بشود که در آن شأن با من مساوی است. حالا یا در صدد بیان است، با فعلش دارد تعلیم میکند. یا در صدد تعلیم نیست. اگر این حالت بود، در مقام یعنی از خصوصیات او نبود، در مقام بیان هم و تعلیم هم نبود، اینجا چهکار کنیم؟ اینجا دوباره دلالت بر حکم شرعی دارد، ولی چه حکم شرعی؟ جواز به معنای اعم. اگر انجام داد، اگر هم ترک کرد، عدم وجوب. چرا میگوییم عدم جواز به معنای مبانی کلامیاش را دارد؟ چون از معصوم فعل حرام سر نمیزند. قدر مطلقاً داریم حرام سر نمیزند، واجب هم ترک نمیشود. مکروه چی؟ ممکن است سر بزند. مستحب چی؟ ممکن است ترک بشود. مکروه ممکن است سر بزند. حضرت در بینالطلوعین خواب بودند. امام رضا علیهالسلام، بله شب مثلاً حالا آنجا رویش احتمالات دیگری هم هست. ولی چیزهایی که ماها به حسب ظاهر مکروه است که حالا آن هم باز یک وجهی دارد. وجهش این است که میخواهند بگویند که حرام نیست. یعنی گاهی وجهش این است که بفهمند این حرمتی در تو، تو امیرالمؤمنین. نه، به نظر نمیآید. امام نمیخورند، این نهایتاً چی را میرساند؟ اینکه واجب نیست. تهاش این است. ترک معصوم. مگر اینکه قرینه خاصی داشته باشد که بفهمند که مسئول اینطور غذایی نمیخورد. مسئول کی دیدی ر در نهاییه دارد به خودش؟ «منو بکشی، به حضرت زینب سلاماللهعلیها» بله بله. میدانم. میخواهم بگویم که درعینحال خیلی لحن تند است. ولی خب در مورد خودشان است. «فالوده بر من حلال بود، من خودم بر خودم حرام.» فرمود که: «فرق من و آدم چیست؟ آدم گندم برایش حرام بود، خورد. من گندم برایم حلال بود، نخوردم و در تمام عمرم نمیدانم مزه گندم چیست. خیلی این تعبیر عجیب است! من نمیدانم مزه گندم چیست. گندم چه مزهای؟ نمیدانم در تمام عمرم.» جو! آیتالله کوهستانی خدا یک علی داشت، آن هم امام. ماشین خدای متعال دیگر، امیرالمؤمنین. این چیزها مخصوص اوس (آن) است. ما اگر بخواهیم اینجوری عمل کنیم، خود حضرت قادر بر اینها نیستی. «ولا کن عینی» چون کمکم کنید. مگر نه قدرت بر اینجور زندگی کردنی نداری؟
حالا سؤال این است که چرا دلالت بر وجوب ندارد اگر کاری حضرت انجام داد؟ اگر کاری را ترک کردند، دلالت بر حرمت ندارد؟ پاسخ این است که همانجور که عرض کردیم، اینها دلالت صامته دارد. دلالت فعل، دلالت صامت است، لسان ندارد تا بخواهد تمسک بشود به ظهورش. لذا باید همان قدر مطلقه را فقط گرفت که آن هم چیست؟ اگر کاری حضرت انجام داده، میشود عدمالحرمه. اگر کار ترک میشود، عدمالوجود. خب این هم حالت دوم.
برویم سراغ حالت سوم. حالت سوم چیست؟ یک فعلی از معصوم سر بزند، از مختصات شأنش (شخصش) باشد. قرائن هم نداشته باشد. دلالت بر حکم شرعی دارد یا ندارد؟ یک کاری از معصوم سر بزند، بدون قرائن، از مختصات حضرت هم باشد. قطعاً دلالت بر حکم شرعی ندارد که امت بخواهد به آن اقتدا بکند و انجام بدهد و آن که «لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة» اصلاً شامل اینها نمیشود؛ چون از مختصات است. از مختصات من، من خودم به خودم جو سخت میگیرم، شما نمیتوانید. بله، امام سجاد علیهالسلام که امشب شب میلادشان است، خب آن عبادات امام سجاد علیهالسلام که ما در سیره امام سجاد توضیح دادیم، حضرت چطور عبادت میکردند که برخی دشمنانشان آمدند گفتند که شما دارین خودتان را احلاق میکنید؛ با این مقدار عبادت. بله، دارد که حضرت مفصل نماز خواندند، تمام شد. فرمودند که: «آن صحیفه علی را برای من بیاورید.» حالا اِظهراً سیره امیرالمؤمنین چنین صحیفهای نوشته شده بود. آوردند، امام سجاد علیهالسلام نگاهی به صحیفه کردند. در روایت دارد که دست به پیشانی گذاشتند، این برگها از دستشان افتاد. فرمودند: «و مَن یَقدِرُ عَلَی عِباده علی مثل عباده علی بن ابیطالب؛ کی قدرت دارد که عبادت علی را انجام بدهد؟» امام سجاد باید بفرماید که: «کی میتواند مثل علی عبادت کند؟» بههرحال، بعضی چیزها خب از مختصات است، ما میدانیم. ولی بعضی چیزها از مختصات نیست و حضرت انجام میدهند. مثلاً اگر هزار رکعت نماز خواندن در شب را دانستیم که از مختصات حضرت نیست. اینجا دلالت برای چی دارد؟ قدر مطلقاً عدم حرمت، چون فعل ایشان است، حرام نیست که شما شبیه هزار رکعت نماز بخوانی. و حالا شاید بشود با تسامح استحباب هم فهمید. بالاخره حرام نیست یعنی یک وجهی هم دارد دیگر. یک وجه استحبابی هم دارد. قرائن دارد عمدتاً که از بیرون قرائنی داشته باشیم! بله، روی همین اعتبار عرض میکنم. یعنی چون بالاخره یک رجحانی در آن است.
برویم در مورد دلالت فعل دو تا سؤال مطرح کنیم. این حالات ثلاثه خوب روشن شد؟ حالا دو تا سؤال مهم داریم: آیا فعل معصوم دلالت بر استحباب دارد؟ دلالت بر رجحان دارد؟ سؤال. سؤال دوم: وقتی کاری را حضرت انجام دادند، دلالت بر این دارد که مرجعح نیست، مکروه نیست؟ ما حالا میخواهیم خاصتر بشویم. میخواهیم ببینیم که حالا استحباب و عدم کراهت را میتوانیم از فعل معصوم بفهمیم یا نه؟
در مورد استحباب باید بگوییم که صرف اینکه یک کاری از معصوم سر بزند، دلالت بر اینکه مستحب است، ندارد. خب این را هم باید توجه داشت. البته به نظر میآید که خود بحث استمرار و اعتنای دائم، این یک وجهی است. بله، هم استحباب، هم چهبسا میشود برایش وجوب را. یعنی وقتی حضرت مضطرب میشوند نسبت به اینکه میخواهد از ایشان ترک بشود، خیلی اهتمام شدیدی دارند. در مورد غسل جمعه چقدر عنایات و توجه بوده. حالا ما خودمان ضعیفیم. این بحث قرض میکردند. امیرالمؤمنین قرض میکرد، آب تهیه میکرد، غسل میکرد. اینهمه اعتنا. کسی اگر تو از کسی که غسل جمعه عاجزتر است، فحش امیرالمؤمنین، سرزنش که میخواست بکند: «تو انقدر بیعرضهای که از آن کسی که غسل جمعه هم نمیکند بیعرضهتری.» این حرفها. عدم حرمت جدای از اینکه خب روایات نقلی ما هم قشنگ کاشف از استحباب. حتی برخی فقها فتوا دادهاند که با غسل جمعه نماز واجب همیشه خوانده شود. حتی برخی فقهای دیگر فتوا دادهاند که با غسل زیارت هم نماز مکارم با غسل زیارت شما وضو نگرفتی؟ رفتی. تا وقتی که مبتلا نشوی... نه، به نظر مکارم، شهری، عزیز شما.
پس اینجا صرف اینکه یک کاری از معصوم سر بزند، مستحب دلالت دلالت صامت است. شاید صدور فعل از امام بهخاطر این بوده که مباح بود. اخص نمیشود. لزوماً گفت هر جا کاری کردند راجح و مستحب. پس باید دو تا چیز پیدا بشود که تعیین بکند که کار مستحب است. دو تا چیز باید باشد. قرینه باشد، کمک باشد که قشنگ معلوم بکند این کار مستحب. یکی اینکه فعل که از معصوم صادر میشود، عبادت باشد. که عرض کردیم در مورد عبادات دیگر نمیشود گفت حرمت. یک وقتی حضرت کاری را دارند. نماز را دارند. هزار رکعت میخوانند هر شب. حرام نیست. اباحه به معنای اخص. این را که نمیشود. خب وقتی عبادت است دیگر، حداقل حمل بر استحباب میشود. چون خودش فینفسه دلالت بر استحباب دارد. و ما کاری نداریم در دین که هم عبادت باشد، هم مرجوح باشد. ببینید ما کی میگوییم کار معصوم اباحه به معنای اخص؟ وقتی که بگوییم آقا این کار میتواند خوب باشد، میتواند بد باشد. خب حضرت که انجام دادند، آن وسط است. نه خوب، نه بد. ولی وقتی یک کاری فینفسه فقط میتواند خوب باشد، وسط، همینجوری خالی خالی سمت راست است. بعد امام که انجام داده، شما پایین؟ نه. فینفسه مستحب است. حضرت هم که انجام دادند، حتماً حمله بر همان استحباب خودش که دیگر حداقل میشود. حالا اینکه بر همه مستحب باشد که هزار رکعت نماز بخوانند، شاید دلالت نداشته باشد. ولی فینفسه که مستحب است. نمیتوانیم دیگر وقتی کاری ازت استحباب استحباب ندارد. هزار اِن. این استحبابش از باب این است که بالاخره نماز را هر تعداد که خواندید. استحباب این هزار رکعت امیرالمؤمنین. یعنی این دلیلش نیست. خودش هم چقدر؟ «فَمَن شَاءَ کَفُر؛ هر کی، هر کی میخواهد بیشتر بخواند.» چون حضرت هزار رکعت خواندند، مستحب است شبی ۱۰۰۰ رکعت نماز خواندن. بله. حضرت هر شب قدر صد رکعت نماز میخوانده. خب میفهمد که عمل شب قدر. ولی خب اینی که لزوماً مستحب است... این باید لزوماً باید بگوییم: «لزوماً مستحب است که همه بر همه مستحب است.» دیگر بر همه مستحب است که هزار رکعت نماز بخواند. در همه واجب، مستحب. استحباب دارد برای همه. هر شب هزار نماز خواند. نماز خواندید نظم و به این روایت. حالا ممکن است از این هم باشد. لسان، پس اینجا خود فعل بهتنهایی اگر صادر شد، دو وجه داشت. و چرا راجح و مرجوح ما میگوییم وسط را میگیریم؟ جو. اگر خود کار عبادت بود، کفش هست. و نکته دوم هم این است که غرض از این کار باید غرض شرعی باشد، نه غرض عقلا. عقلا همینو انجام میدهند. پس دو تا نکته: یکی اینکه باید عبادت باشد، غرض غیر شرعی هم نداشته باشد. بله، ممکن است که مثلاً الان باب شده، همه اطباء آمدهاند گفتهاند که آقا هر جور شده، شبها نشسته آب بخورید. ما میدانیم، در کل دنیا باب شده، یک غرض عقلایی هم دارد. اگر امام معصوم این کار را انجام داد، ما ازش صرف استحباب میتوانیم بفهمیم. عقلایی هم دارد. عقلا هم ممکن است این کار را انجام بدهند. ما وقتی میتوانیم بگوییم این لسانش، لسان دلالت بر حکم شرعی است و استحباب دارد؟ شر که هم عبادت باشد و هم غرض و غیر عقلایی. یعنی غرض عقلایی نداشته باشد. مسواک. مسواک زدن همه انجام میدهند. یعنی همینقدر که احراز نکردیم که عقلی است، کفایت میکند برای اینکه شرعی است. یعنی لزوماً اینجوری نیست که همه عقلا این کار را انجام بدهند. همینقدر که برایم روشن شد حضرت از باب شرعیتش انجام دادند، به عنوان یک متعبد انجام دادند، نه به عنوان یک عاقل. همه عقلا ماشینشان را میبرند پنچرگیری. ماشینشان روغنش را عوض. استحباب دارد من دیدم آیتالله العظمی فلانی ماشینشان را بردند روغنش را عوض کرد. مستحب است شرعاً. عوام از طلاب هم اگر اینجوری عوام از منبریها اینجوری از این حرفها میزنند که فلان کار مستحب است. حتی در مورد میوهها اینها. فلان میوه خوردنش مستحب است. حضرت فلان میوه را میخورده. فلان غذا مستحب است. حضرت فلان غذا در این طب جدید اسلامی که بعضیها آوردهاند، از این مسائل زیاد است. چون حضرات فلان طیف غذاها را میخوردند. ما ندیدیم فلان طیف غذاها را بخورند. فلان غذا را خورد. اصلاً نباید خورد. و فلان طیف غذا خوردن مستحب است. حالا از کجا دارد در میآید؟ خب حضرت لزوماً از باب متعبد ننشستند فلان میوه و فلان غذا را میخوردند. حالا بله، ممکن است که یک عنایت خاصی. مثلاً فرمود: «هذا طعام علی بن ابیطالب، هذا طعام فاطمه» را گفتند: «طعام حضرت زهرا است.» حضرت خیلی علاقه داشتند. حالا استحباب از تو اینها در میآید. خیلی مباحث مهمی است ها. اینکه عرض میکنم چند تا نکته دارد که در بحث سیره باید لحاظ کرد. خب ما میتوانیم بگوییم سیره حضرت زهرا بر این بوده. ولی اینکه بخواهیم ازش استحباب شرعی در بیاوریم. خرفه خوردن مستحب است شرعاً؟ انار خوردن مستحب است شرعاً؟ بِه مستحب است شرعاً؟ بله. یک وقت حضرت میفرمایند: «مَن اَكَلَ سَفَرجل الاریقن ففولان...» «من اکل الرمان صباح الجمعه فله فلان...» کسی صبح جمعه بعد از عنه، بعد از عنها: «شیاطین اربعین یعقوب.» کسی صبح جمعه انار بخورد، چهل نوع شیطان ازش دور میشود. از این روایت که یک دلیل لفظی است، استحباب میفهمیم. ولی از اینی که امام معصوم میخوردند صبح جمعه، حضرت انار خوردند؟ از این استحباب صبح جمعه انار خوردن نمیفهمیم. چرا؟ چرا استحباب نمیفهمیم؟ چون یکی باید عبادت باشد. یکی باید انگیزه، به قول ایشان، حافظ حافظ، و غیر شرعی انگیزه غیر شرعی درش نباشد. یعنی انگیزه عقلایی درش نباشد. لزوماً فقط یک انگیزه شرعی در آن باشد. خب الان عقلا هم میخورند صبح جمعه. هر کسی ممکن است صبح جمعه بخورد. صبح جمعه، صبح جمعه قید انار را میخورند. یعنی میگویند انار چیز خوبی است، یک خواصی دارد. این را قبول. بیایند انار بخورند. نه. خب حالا مثلاً نمک خوردن قبل غذا، عقلا نمیخورند. الان یکی اصلاً بهسختی پیدا میشود در میانشان. بله صحیح. شیطان احادیث صحیح. مطلب شیاطین دور میشوند. یعنی چی شیاطین دور میشوند؟ شاکله که هنوز هست. مگر علت تامه گناه و شیطان است؟ شیاطین در خیلی وقتها دور میشوند. بیشتر منظور زمینهها است و آن ارتباطات و اتصالات و اینها. غرض اینکه حالا مثلاً در روایت دارد که حضرت انارشان را برداشتند، رفتند یک گوشه نشستند، چیزی پهن کردند. ممنونم که بچهها نخورند، چون یک دانه بهشتی دارد. خب این قشنگ ازش استحباب فهمیده میشود. یعنی حضرت دارند با غیر انگیزه عقلایی، با یک انگیزه متعبدانه که تمام دانههایش خورده بشود که یک دانهای بهشتی است، میخورند. این را ببر که استحباب مستحب است. انار را تنها بخورید. ما حکم شرعی صادر میکنیم.
ولی اگر رفتند یک گوشه خرما خوردند، به کسی هم ندادند؟ مستحب است. که من شنیدم که آب میخواهی بخوری، روایت بود پیغمبر بالاخره راست تعارف کرد. بعد خیلی دقیق میشود گاهی مسائل. حالا تکرار شد. سیره حضرت شد. آها، میشود استحباب فهمید. یعنی این دیگر انگیزه عقلایی لزوماً نبود. مستحب. پس اول به راست تعارف کنی بعد. خب، بعد ما اینجا میتوانیم اطلاقگیری کنیم. بگوییم اصلاً مستحب است از راست برید. مستحب اول نفر راست. که برخی از این اسلامیگیریها میکنند. نه، نهایت چیزی که ازش اثبات بشود استحباب باشد. آن دیگر دلالتش صامته است. دیگر از آن استحبابش که نمیشود. اینی که مستحب است در آب خوردن. تناسب حکم و موضوع. تناسب حکم و موضوع ندارد. اینجا موضوع نداریم. مفهومگیری نمیکنیم. القای خصوصیت نمیکنیم. خیلی مباحث مهم است ها. ببین چقدر خلط میشود مباحث با همدیگر. به صورت خام نمیشود. ولی استقرایی، احتمالی میشود. عنایت جاهایی که چپ و راست ایجاد میشود، خودبهخود ذهن ما یک اولویتی را برای حق و تا. یعنی احتمال میدهیم که در نظر اشاره مطلوبیت دارد، ترخیصی هم نداریم. این هم از این. قابل بیان استحباب، حقوق عقاب بلا بیان. استحباب چی؟ نمیزند. حالا اگر مستحب بود چی؟ تو سود انجام بدهی؟ رَجَاءً. چقدر است؟ چی هاست؟ هر کاری را میشود رَجَاءً انجام داد. این هم از این.
پس اگر یک فعلی بود، اقتضایشان طبع عقلا دیگر احتمال میدهد که امام از آن شأن عقلاییاش دارد کار را انجام میدهد، نه شرح شأن مشرعیتش. تشریع کند. لذا در این صورتم استحباب ثابت نمیشود. یک نکته.
نکته دومم اینکه اینجا ما چطور احراز کنیم که حضرت از شأن عقلایی انجام نمیدهند؟ یکی اینکه معصوم فعلی صادر بشود، تکرار بشود. درحالیکه طبع عقلا اقتضایی را ندارد. تکرار بشود. هر صبح جمعه، به قول شما، انار بخورد؟ حضرت هر صبح جمعه انار میخورد. در آن است دیگر. فلان غذا را فلان روز میخورد. مثلاً در سفر که میخواهم بروم فلان جا که میرسند، آنجور که میشود، در فلان دما، تابستان، زمستان، تابستانها همیشه فلان چیز را میخورند. فلان مسافرت که میروند، همیشه پیاز میخورند. مثلاً هر وقت وارد شهر غریبی میشوند، پیاز میخورند. عقلایی ندارند. یک نکته.
یک نکته دیگر هم این است که حضرت مواظبت داشته باشند بر این. یعنی خب خود این تکرارش طبع عقلایی نیست. بعد خود اینهمه مواظبت هم داری (دارند) چیزی را خیلی دارند مراقبت میکنند که این ترک نشود و این مواظبت هم خلاف طبع عقلایی. امام صادق علیهالسلام راه مکه میرفتند. بعد به این ساربان گفتند که: «هر وقت رسیدیم به منطقه فخر، منو بیدار کن.» بعد میگوید که: «رسید منطقه. زدم کنار پرده، دیدم که آقا خواب و تنه (تکانی نخوردند). نهی کردم. چشم باز کردم. گفتم: آقا رسیدیم به فخر؟» گفت: «سراسیمه ازت (از آنجا) پیاده شدم، وضو گرفتن، دو رکعت نماز خوانده.» حالا زمان امام صادق علیهالسلام است. گفتم: «آقا اینجا چیست که بعداً کسی در اینجا شهید خواهد شد که او خون پاک و مطهری است؟» که مثلاً با فاصله ۳۰، ۴۰ سال شاید جناب حسین بن علی شهید فخر در آنجا شهید شد. بله. حسین بن علی، دو تا حسین بن علی داریم. کربلای دوم بود دیگر. و ۷۲ تن هم بود. نه، زید جای دیگر بود. زید فرزند امام باقر علیهالسلام، فرزند امام سجاد علیهالسلام، زید بن علی. زید بالاتر، جلوتر بود. حسین بن علی بعدتر بود. ماجرای فخر و اینها. خب اینهمه مواظبت حضرت بر یک کاری که حالا این دیگر واضح است دیگر. اولاً که عبادت، ثانیاً طبع عقلایی نیست. اینجا رسیدیم منو بیدار کن. مواظبت حضرت قشنگ نشان (میدهد) که نماز خواندن و تازه قبل از اینکه کسی آنجا شهید بشود، از (اینکه) دارند میخوانند به طریق اولی، بعدش هم میتوانیم بگوییم نماز خواندن در منطقه فخر به یاد مستحب شرعی. نزدیک مکه که هرجایی شهیدی قرار شد. نه انگلستان صامت نسبت به... بله. این بحثهای سیره چقدر بحثهای دقیق و جذابی است! نماز که در هر صورت مستحب است، اشکال ندارد. نماز که در هر جایی استحباب برای شهید، استحباب. تازه قبل شهادت امام حسین. ضریحی که هنوز فرزند موسی بن جعفر، نوه موسی بن جعفر به نظر میآید نسبتی با امام کاظم علیهالسلام داشت. خیلی هم غریبانه و مظلومانه ایشان را کشتند. بله. غرض اینکه نه فرزند از اقوام امام کاظم علیهالسلام. مطلب یادم نیست چه نسبتی داشت. بله. با ضریحی که هنوز نرسیده به کربلا. طرف موجه هم هست ها. آدم واقعاً اعصابش به هم میریزد. حوزوی مثلاً درسخوانده است. میگوید: «ضریحی که هنوز به کربلا نرسد یعنی چه؟» مردم جمع میشوند، میروند استقبالش... متن نوشتیم، گفتیم ضریح حرم ندیده، زمین شهید ندیده. گفتیم که اهلبیت به زمینهای شهید ندیده اعتنا داشتند. انبیا. حضرت موسی رفت کربلا گریه کرد. گفت: «من آمدم زیارت اباعبدالله.» ماجرای فخر و اینها. بعد از اینکه ضریح امام حسین، بیشعور، بیمعرفت، بیدرک. ولی آن درک و شعور و فهم و معرفت و لطافت حالیاش نمیشود.
خب، پس این مواظبت هم شرط دوم بود. خلاصه اینکه فعل معصوم در این صورت دلالت بر استحباب دارد. یکی اینکه عبادت باشد و انگیزه غیر شرعی درش پیدا نکنیم. و درباره اینکه حالا فعل معصوم دلالت بر عدم کراهت داشته باشد، انشاءالله جلسه بعد بحث بکنیم که اگر کاری انجام داد، بگوییم که این حداقل فهمیده میشود که کراهت ندارد. این را باید رویش بحث کنیم که سه تا قلعه ذات عبادت، یا عبادت باشد یا آن باشد یا عبادت باشد یا اینکه فعلی باشد حضرت مواظبت داشته باشد. عقلا هم مواظبت به او ندارند از حیث عقلایی. این هم از این.
الحمدلله ربالعالمین.
در حال بارگذاری نظرات...