‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث تقریر و سکوت. اصولیون میگویند که سکوت دلالت بر امضا دارد. وقتی که معصوم سکوت میکنند از این امضا، وجهش نیز این است که معصوم با یک سلوکی، سلوک معینی مواجه میشوند که شیوع دارد بین مردم، یا بالاخره یک فردی، افرادی دارند آن را انجام میدهند؛ واضح و روشن است، مردم منتظرند که حضرت در واقع موضعی بگیرند و نظرشان را ابراز کنند. خب اینجا سکوت دلالت بر امضا دارد، به شرط اینکه سنخ ماجرای برجام و سکوت آقا و اینها نباشد. آن وقت از آقا همه دیدارها را کنسل کردند، دو سه ماهی برجام کامل سکوت کرده بودند، من ۵۰ روز چقدر بود را فراموش کردهام که سکوت مطلق کردند که بعد خورد خورد اعلام موضع کردند. اینها اول از سکوت، امضا فهمیدند؛ بعد از تصریح و نثر، به روی مبارک نمیآوردند که ایشان چه فرمودند. به هر حال عرض کنم که وقتی که معصوم سکوت میکند نسبت به چیزی، بله، آن آقا که خودش جزو ساکتین فتنه است، گفت: "این ساکتین فتنه از کدام کره نازل شده؟" عکس ساکتین فتنه از کدام کره نازل شد؟ از همین کره قرآن و عترت و اصول و اینها. سکوت دلالت بر امضا دارد. وقتی انسان مواجهه میکند، میتواند موضع بگیرد و نمیگیرد، و کسی باشد که موضع نگرفتنش امضا باشد. یعنی گاهی یکی هستش که خب، از او توقعی نمیرود و اصلاً چه بسا خوب هم نباشد که بخواهد موضع بگیرد. یک شخص نظامی مثلاً بخواهد در یک فتنه فرهنگی موضع بگیرد، این بد است از آن شخصیتهایی که سکوتشان همان «ابن ملبون بودن»، «بار دادن به کولی»، «دادن به دشمن و مخالفین» و اینهاست. آنها وقتی میخواهند یارکشی کنند میگویند اینها ساکتانند.
با اینها دلالت بر امضا و تأیید. در این مسئله باید دو چیز باشد: یکی اینکه حضرت مواجه شوند با این مسئله، وقتی که مواجه شدند یک موضعی بگیرند و بگویند حرام است، مکروه است، انجام ندهید، اینطورش را انجام ندهید، آنطورش بهتر است. طرف آمد خدمت امام صادق(علیه السلام) گفت: "آقا، ابوذر اینجور میفرمود؛ میفرمود که من مرگ را بیشتر از حیات دوست دارم، ذلت را بیشتر از عزت دوست دارم، مرض را بیشتر از صحت دوست دارم." یک موضع بگیرند. هدف این است که «رحم الله أباذر»؛ خدا ابوذر را رحمت کند، ما اهل بیت اینطور نیستیم، ما میگوییم که: «پسندم آنچه را جانان خواهد هرچه بادا باد». او ابوذر، خدا رحمتش کند. میشود موضع، او این میشود دلیل شرعی لفظی؛ ولی اگر حضرت اینجا سکوت کردند چه؟ و چطور بشود موضع نگیرند؟ میشود حرف. سکوت حضرت، همان که در ماجرای حضرت زهرا(سلام الله علیها) پیش آمد. پیامبر اکرم به حضرت صدیقه کبری فرمودند که: "علی آمده به خواستگاریت، قبول میکنی؟" سکوت کرد. فرمودند: "الله اکبر! سکوتها اقرارها." خیلی وقتها این سکوتها، اقرارهاست. وقتی انسان سکوت میکند، یعنی دارد جواب ابلهان خاموشی میدهد. این هم هست. وضعیت خالیه نیست. خیلی بله، حالا باید دید که سکوت در کجا بوده. یک وقتی انسان سکوت میکند. خود حضرات برخوردهایشان مختلف بوده. گاهی یک نفر یک حرف خیلی تند میزده، اهل بیت سکوت میکردند و به او محبت میکردند. ماجرای مرد شامی که آمد به امام حسن مجتبی توهین کردند. حرف معمولی میزند طرف. گفتش که آقا، این امام سجاد(علیه السلام) که دیروز میلادشان بود. حضرت فرمودند که: "ما ماندهایم و شما مردم چه کنیم؟ اگر حرف بزنیم قبول نمیکنید، اگر سکوت کنیم میگویند که اینها چرا سکوت کردند؟" بعد جمعی نشسته بودند گفتند: "آقا، شما بگویید ما که قبول داریم." حضرت فرمودند که: "وقتی که میت را به سمت قبر میبرند، روح میت توی جسد مینشیند و خطاب میکند به این اطرافیان: «مرا دارند به سمت خانه میبرند که چیزی ندارم و اینها»" بعد فرمودند که: "این به اطرافیانش میگوید که: «من مال جمع کردم برای شماها، عمل را بهش بیرغبت بودم، خودم گیرم آمد مال، بهش رغبت داشتم»" شما گیرتان آمده. گله میکند، گریه، اظهار پشیمانی و اینها. یکی از اینها برگشت گفتش که حالا اسمش هم در تاریخ آمده، الان اسم «نحس»ش هم یادم نیست. برگشت گفتش که: "آقا، این میت میتواند حرف بزند؟" یک وقت چیست؟ تعبیر خاصی است. یک وقتی نپره به سمت این مشیّعین. لبخندزد. "خدایا، اگر این لغزشی از رسول الله نبود" (فرمودند: "اگر این آقا روایت پیغمبر را مسخره کرد، «خُذ أخذَ عزیزٍ مقتدر»") به بدترین وجه او را بگیرش. ۴۰ روز بعد، مرگ بدی از دنیا رفت. دوستانش «زمرد» بود (اسمش «زمرد» با ز). زمرد بن جندب، اگر اشتباه نکنم. آمد پیش امام سجاد(علیه السلام)، تنش میلرزد، گفت: "الان از تشییع جنازه زمرد آمدم. رفتم توی قبر، تلقینش را خواندم. با همین گوشهای خودم شنیدم که همان کلامی که شما میفرمودید که میت بعد از مرگش میشود، میگوید." گفت: "با همین گوشهای خودم شنیدم. وای بر من! وای بر من! چرا انکار کردم؟ چرا مسخره کردم؟" خب گاهی طرف خیلی برخورد معمولی میکند، حضرات نفرینش میکنند. گاهی توهین میکند، حضرات تحویلش میگیرند. البته بستگی هم دارد: طرف حق را میداند یا نمیداند؟ شنیده یا نشنیده؟ غریبه است یا آشناست؟ جا دارد تا جا. مردم شام، مردم کوفه. مردم شام هلهله کردند، حضرات معصومین اینها را نفرین نکردند، بلکه با محبت و استدلال اینها را جذب کردند. مردم کوفه گریه کردند. حضرت زینب(سلام الله علیها) نفرینشان کرد: «أَتَبْکُونَ؟! وَ مَنْ ذَا الَّذِی قَتَلَنَا»؟ شما گریه میکنید؟ چه کسی ما را کشت؟ فرق میکند. ملاک سکوت در کجا؟ در برابر کی؟ در برابر چه صحنهای؟ در برابر چی؟ پیغمبر با انحرافات اعتقادی برخورد میکرد، با انحرافات عملی بیشتر سکوت میکرد. چه نکات مهمی است! اگر جای انحراف اعتقادی میدیدند، خرافهای داشت، نگاه باطلی، ولی حالا اگر انحراف عملی داشتی، حتی مثلاً شراب میخورد، به روی خودشون نمیآوردند، تغافل. «تغافل»، دو سوم معاشرت، دو سوم دینداری است. نمیآوردند. "من خبر ندارم." میدانستند، یک چیزی میگویند. حالا ایشان یک چیزی میفهمد. فرق میکند. پس اینجا سکوت و تقریر و امضا و اینها به نظر میآید که خیلی باید به قرائن و مسائل دیگر اشراف داشت.
پس، یکی یک وقت حضرت موضع میگیرند، یک وقت موضع نمیگیرند و سکوت میکنند. اینجا ما میتوانیم از سکوت حضرت، امضایشان را بفهمیم. از همینجا فهمیده میشود که دلیل بر حکم شرعی، خود آن سلوک نیست، سکوت معصوم هم نیست؛ امضایی است که از سکوت استفاده میشود. پس چه شد؟ ما الان میخواهیم بگوییم حکم شرعی، حکم شرعی کدام است؟ آن کاری که جلوی حضرت انجام دادند؟ سکوتی که حضرت کردند؟ نه، امضایی که حضرت کردند. امضا را شما از کجا کشف کردید؟ از سکوتی که در برابر آن کار بود. پس ما امضا میخواهیم، سکوت نمیخواهیم. آنی که ملاک است، امضاست؛ هر سکوتی لزوماً امضا نیست. خوب، لذا اصولیون بحث کردهاند دراینکه دلالت سکوت معصوم در برابر یک سلوک معین چه وجهی دارد. یک عده گفتند که اساس عقلی دارد، یک عده گفتند اساس استظهاری دارد. حالا در کاشفیتش و در امضایش عرض کردیم که این دو وجه براساس عقل یا اساس استظهار است. یعنی منات عقلی است. یک وقتی میگوید نه، ما استظهار میکنیم. حالا دو تا تقریب ما اینجا داریم دراینکه ظهور حال معصوم این است. یکی میگوید عقلاً این است، هر وقت سکوت کردند، هر اینجور در این همچین سکوتی، عقلاً حکایت بر آن دارد. یکی میگوید نه، استظهار حکایت بر امضا دارد. میگوید عقلاً حکایت بر امضا دارد، استظهار میکنیم امضای حضرت را. در هر صورت اینجا در کاشفیتش و امضایش دو تا تقریب داریم. تقریب اول این است که معصوم مکلف است. خب اینجا هم وجه مشترک داریم هم وجه مختص. وجه مشترکش همان تکلیف است همهی مکلفین دارند. ما و معصوم فرقی نداریم. وجه مختصش این است که عصمت است که خب، این دیگر مختص به معصوم است. حضرت مواجه میشوند و معصوم هم هستند. "مکلفش حق ندارد سکوت کند، چه رسد به معصوم." سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن. خب اینجا الان سکوت امام دیگر چیست؟ چیزی دیگر از دین نمیماند. خب اینجا آن وقت میگوییم که وقتی که معصوم مواجه میشود با سلوکی، اگر خلاف شرع باشد، عقلاً برای چی واجب است نهی از منکر؟ چرا؟ یکی به خاطر اینکه یعنی یا طرف یا نمیداند. اگر نمیداند، معصوم باید چهکارش کند؟ بهش یاد بدهد، تعلیم جاهل واجبی است. اگر هم میداند، امر به معروف و نهی از منکر. فقط با فعل نیست. ترک فعل. خیلی با کسی برخورد میکند. با کسی همسفرند، از اذان صبح تا نزدیک طلوع آفتاب ببینند که طرف نماز نمیخواند، نماز بلد نیستی؟ یا بلدی نمیخوانی؟ آیا باید غذا سکوت کنم؟ میشود کسی عامداً، عالماً نمازش را نخواند؟ نماز صبح. حالا یک وقتی ممکن است بگوییم که آقا، ما مکلفات زیاد پیش میآید، منکر میبینیم، نهی نمیکنیم. اینکه نهی نمیکنیم معلوم نمیشود که ازش کشف نمیشود که این منکر باشد، محرم باشد شرعاً. جواب اینکه ما اینجا بحث عصمت را داریم. ما خودمان را با معصوم نباید در مقایسه کنیم. «کار پاکان را قیاس از خود مگیر». اینجا خیلی غلطها میکنیم. این هم یکیاش. معصوم این کارها را نمیکند. مواجه بشود، چیزی نگوید. تازه خوبهایش از این کارها نمیکردند. این خوبهایش هم موضع میگیرند. خود حضرت آقا. یکی از مداحان میگفت که من در جلسهای خدمت حضرت امام خمینی (ره)، دستها را بیاورید بالا، صدا بزنید یا حسین. آمدم خدمت اصحاب. از جلسه بعد من گفتم: "این را در روایات ندیدهام، گفته باشم که دستهایتان را بیاورید بالا، صدا بزنید یا حسین. از کجا درآوردید؟" دلیل خاص؟ دلیل خاصی دیدی؟ گفتم نه. "گفتم پس نگویید." چه نیاز؟ "دستهایتان را بیاورید بالا، بگویید یا حسین." از کجا درآمده؟ حساسیت چیست؟ همین است دیگر. یعنی شما با یک امری مواجه میشوید، موضع بگیرید. اینها که خیلی لطیفند معمولاً این شکلی است. ما دیدیم بعضی از این افراد، خدا روزیمان کرد، بعضی از انسانهای لطیف که از برگ گل نازکتر، لطیفتر، پاکتر هستند. نسبت به یک جزئیاتی حساسند. درختی نمیدانم چیست. برای یکی از اساتید که خیلی لطیف، خیلی لطیف، ملائکه لطیفتر هستند. تأییدیه امضایی میخواستیم بگیریم برای اینکه ما در درس ایشان شرکت کنیم. من یک کاغذی را آوردم خدمت ایشان. "یک دو خط بیزحمت بنویسید که ما در درس شما شرکت میکنیم، امضا بفرمایید فلانجا لازم است." ایشان نگاه کردند، زیرش المیزان گذاشتند، گفتند که: "بریم داخل کلاس، من روی میز مینویسم." رفتم داخل کلاس. روی میز آمدند بنویسند. پشت برگه نوشته شده است، پشتش نوشته شده است، پشت. "من برگه دو رو سفید برایت بنویسم؟ ایشان این توهین است به آن کسان. کاغذی که پشتش نوشته شده، این خوب نیست. انگار شما آنها را دست کم گرفتید." چقدر نسبت به این مسائل حساسیت دارند. که چیزی به دستت باشد و چه کاغذی باشد و چطور باشد. رفتم خدمت مرحوم آیت الله مشکینی بودیم. ایشان در منزل یکی از رفقا، کاغذی که نصیحتی بنویسد. "حدیث روی همچین کاغذی که نمینویسند، کاغذش یک جوری است، مثلاً یک کنده بود از زیر یک جایی." گفتند: "کاغذ قشنگ مرتب، حدیث اهل بیت، یک کاغذ قشنگ کن. معناست. «و لا تکون مع»." بعد گفتند که: "این روایت یعنی چه؟" بچه بودیم آن موقع. سرمان هم باد داشت. از ما بزرگتر بوده ۱۵، ۱۶ سالمان بود. گفتم که: "هرگز حدیث حاضر و غایب شنیدهای، «من در میان جمع و دلم این نیست»." یعنی: "مردم وقتی گناه میکنند باهاشان نباش. وقتی کار خوب نباشد نباش." پس ایشان هم خیلی روحیهی لطیف و نازنینی دارد. حالا معصوم با اینهمهی امور مواجه بشود موضع نگیرند؟ خیلی بعید است. روحیه زمختی میخواهد، اینها را ببیند، یا همچین مسائلی را، کارهایی را سکوت بکند. بله، حالا مگر اینکه موقعیتی باشد که صبرت به «ید جزاء» دستی که کنده شده امیرالمؤمنین(صلوات الله علیه) فرمود: "من با دست بریده صبر کردم." دست بریده است. دست مقطوع داریم، یک «جذّاء» داریم. «ید جزاء»: دستی که کندند را میگویند. دستی که بریدند را میگویند «ید مقطوع». فرمود: "به «ید جزاء»، دستهای من را کندند." بتمن؟ یا با من؟ مواجه شدم با این مسئله. چی بگویم؟ چه کار بکنم؟ چه موضعی بگیرم؟ چه موضوعی؟ اینطور یا فرمود که: «اُریدُ اَن اَداویکُم و اَنتُم داءُو کَلاءِ اَشُّوَکَ بِشوکا»؟ "من میخواهم با شما مداوا کنم، شما خودتان درد منید." مثل کسی که بخواهد خار را با خار بکشد بیرون. خار را که با خار از پای کسی در نمیآورند که. خلاصه گاهی اینجوری است. خب امام مجبور است که سکوت کند. حالا بعضی دوست دارند همیشه امام را در این موقعیت ببینند که از پیغمبر و امیرالمؤمنین همیشه این صحنهها را درس میگیرند که باید رهبر اینجور باشد. خب معلوم میشود که اینها خودشان جزء خوارج و منافقین اینان که آنها همیشه دوست داشتند امیرالمؤمنین و پیغمبر را در این موقعیت ببینند. سکوتهای اینچنینی، سکوتهای مصلحتیاند. نه، این سکوتهای مصلحتی ملاک نیست. ولی اگر مبسوطالید باشد، امام بتواند موضع بگیرد و بر موضع او فسادی مترتب نشود، خب در همان ماجرای امام جواد(علیه السلام) چقدر فشار آوردند؟ حضرت حکمشان را بفرمایند در مجلس. اگر حضرت چیزی گفتند، برداشت کنیم. بحث این بود که چند تا انگشت باید قطع بشود. خب حالا ببینید این بحث حدود را امیرالمؤمنین جاری کرده. این همه حد سرقت جاری شده. این همه سال گذشته، قریب به ۲۰۰ سال گذشته است تاریخ اسلام. تازه اینها گیرند که حد سارق چقدر است؟ بعد آمده، هرکی یک فتوایی میدهد. میگوید دست را از کجا؟ کل دست؟ یکی میگوید آرنج. یکی میگوید از کجاست؟ به امام جواد(علیه السلام) اصرار، که شما بگویند دیگر. فتوا را دادند. خیلی اصرار. اصرار سازنده که «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ»؛ مساجد باید حفظ بشود، مواضع سجود را باید نگه داشت. چهار انگشت تقصیر نمونه ذیل این آیه. اشکالاتی به ما. اما بغض حضرت امام جواد(علیه السلام) را به دل گرفت و طرح قتل امام را همانجا صادر کرد. یعنی تازه اینجا یکی به ظاهر مفسدهای ندارد، هم مفسده دارد. رضا ظاهراً چه بسا بچربد اینکه مواقع خطر و مواضع خطر بر غیر مواضع خطر در مورد معصوم. ولی خب خیلی وقتها هم نه، حالا مثل زراره که خدمت امام صادق علیه السلام باشد. جمع هم خصوصی باشد. او یک موضعی داشته باشد. غذا آیا سکوت بکنند؟ تازه گاهی حضرات از علم غیب مایه میگذاشتند. در روایتی داریم که زراره در خانهاش را باز کرد. جماعتی پشت در خانه امام صادق علیه السلام بودند. "ما غریبهایم، آمدیم حضرت را ببینیم." اینها هم خوب، دنبال بهانهای پیدا بشود، برم خدمت حضرات دیگر، بهانه مینارند. شام که نمیتوانستند بروند. امیرالمؤمنین فرمود که: "ما عاشق این بودیم که یک اعرابی پیدا بشود از پیغمبر سؤال بکند." اینها که میآمدند، پیغمبر دهنشان را باز میکردند. غریبهها که میآمدند، یک حرفی میشود، گفتگو میشود، سخنرانی میشد. ما که بودیم که خب دیگر معمولی بود دیگر. "اجناس را آوردی؟ سنگها را آوردی؟ دیوار چی شد؟ اونجا رو چهکار کردین؟" همه همین حرفهای معمولی که آدم یک خرده با اساتیدش هم غریبهها یک سالی یکبار تماس میگیرند، در آن یک ساعت کلی مطلب گیرشان میآید، ولی آدم وقتی نزدیک میشود دیگر هیچی کم میشود. همه این مسائل. زراره میگوید من خودم را انداختم توی آنها. رفتم منزل حضرت. جنوبم بوده. تا نشستم، امام صادق علیه السلام یک نگاهی به من کردند. فرمودند که: "آدم توی بیوت انبیا با جنابت وارد میشود؟" تشری به من زدند. اینجا حتی نسبت به این مسئله هم ازت سکوت نمیکنند. یعنی اگر مقتضیاش باشد، از علم غیب هم استفاده میکنند. یا ابوبصیر رفته بود در کوفه. پیرمرد بود، نابینا بود، کلاس قرآنی داشت به خانمی قرآن یاد میداد. چقدر اینها پاک بودند که یک فقیه تربیت شده امام صادق(علیه السلام) رفته برای زن کلاس گذاشته! کدام یکی از ماها، اصغر طلاب از این کارها میکنیم؟ بله، برای یک زن کلاس گذاشتیم، کلاس قرآن. میگوید که «ما مزَحَتُها بِشَیءٍ». یک مزه. آمدم خدمت امام صادق(علیه السلام). حضرت فرمودند که: "فکر کردی که اگر تو فلان مجلس باشی و با فلان زن شوخی کنی، کسی باخبر نمیشود؟" حالا کوفه کجا، مدینه کجا. میگوید: "عرق را کشیدم روی صورت، «استحیاء»، حیا کردم. «استغفرتُ فی نفسی» در دلم شروع کردم. «بنده خدا بخشیده، دفعه آخرت باشه، دیگه تکرار نکن. «لا تَعُودُ لا تَعُدیّ». همچین تعابیر دیگر تکرار نکن." خب اگر مقتضیاش باشد، اینجور چیزها را هم میگویند. نسبت به همینها هم سکوت نمیکنند. بستگی دارد که طرف کی باشد، شاگرد باشد، شاگرد تربیتی باشد، شاگرد سلوکی باشد، شاگرد علمی باشد، سائل باشد، عوام باشد، مسئله چی باشد. خیلی دخالت دارد در سکوت. اگر کسی در موقعیت تربیتی و سلوکی باشد، این برود خدمت امام معصوم، چه بسا با سکوت حضرت کشفش میشود که تا حالا همین کارش درست بوده. بعید نیست. اگر نقطه سیاهی باشد، حتماً یک تذکری چیزی بهش میدهند. ملاکاتش. خیلی مباحث مهمی را تویش میشود پیدا کرد.
ولی وقتی هم عرض کردم حتی در مورد خود قرآن اینکه نقل قول، چون مهم است دوباره یادآوری میکنم، نقل قولهای قرآن چه حکمی دارد؟ خب اگر قرآن دارد نقل قولی میکند و ممکن است آن نقل قول ذهنیت خرابی نسبت به چیزی ایجاد بکند، کی میآید یک همچین کاری بکند؟ من طلبه میآیم یک نقل قولی بکنم توی کانال تلگرامی خودم، بدانم که غلط است و هیچ موضعی بابت آن نقل قول نگیرم؟ من نقل قول کرده ام. مفاصل حق و باطل، چهار انگشتی چیست؟ «انتقال کل ما تسمع»؟ هرچی میشنوی بگو؟ این میشود باطل. یک تبیین، یک بررسی. حالا اگر فاسق باشد، عادل باشد، گاهی خبر عادل است، آن که حالا فرق میکند، تبیین نمیخواهد. تازه الان با این وضعیت ما، یک خبر عادلی را منتشر کردیم چند روز قبل، بعداً چقدر خبر عادل هم باید توی فضای مجازی. خبر اعدل هم باید تبیین کرد. عدل هم اگر یک چیزی برایت آورد، «فتبین». خلاصه این نقل قولها. حالا قرآن مثلاً از عزیز مصر یک نقل قولی بکند: «إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمُ». «انکیدکن عظیم». من خدای متعال موضع نگیرم؟ با این ملاکات و مناطها نمیشود پذیرفت. او دیگر در نهایت عصمت است. خود عصمت است. خدای متعال خوب نقل قولی بکند. غلط هم باشد. یک ذهنیت غلط هم در ذهن مردم جا بیفتد. موضع نگیرم؟ «قُلُوبُنَا غُلْفٌ...» ظاهراً اشاره به آیه قرآن دارد که کافران گفتند «کلُ کلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا»؟ من یک حرفی که این آقا دارد میزند، حرف ما نیست. این حالا به نظر آمد که نکتهی مهمی است و گرم این نیست. باید تعلیم جاهل باشد. سلام که ازت ؟ مواجه بشوند با این کارها و دوباره عصمتشان اقتضا دارد که خوب یاد بدهند به طرف. بگویند که مثل ماجرای وضویی که آن پیرمرد داشت میگرفت. با لطافت، با داد و تشر و فحش دو تا کودک بودند.
خب تقریب دوم هم این است که معصوم خودش شارع است. حیثیاتی دارد: یکیش این است که مکلف است، یکیش این است که حافظ اغراض شریعت است. او خودش شارع است. حالا شریعت اغراض متعددی دارد که با چی حاصل میشود؟ با احکام. کی باید اینها را حفظ بکند؟ معصوم. از این جهت وقتی معصوم نگاه بکنیم، حالا ببینیم که او با یک مسئلهای مواجه بشود، نهی هم نکند، کار هم خلاف شرع باشد. یعنی چی؟ یعنی آن غرض دارد فوت میشود و او هیچ موضعی نمیگیرد. ماجرای عزل آن وزیر اطلاعات، فرمودند: "من تا وقتی که زندهام، تا وقتی مسئولیت دارم، نمیگذارم مصلحتی فوت بشود از این نظام." جهتگیریهای کلان، کار رهبر این است دیگر. کار رهبری که دخالت در امور جزئی و اجراییات و اینها نیست. پاسبانی بکند از اینکه این ماشین برود به سمت آن هدف و مقصود. "توی حیطه ی مسئولیت من است. تا وقتی عمر دارم از این نمیگذارم تخفیفی صورت بگیرد." خب اگر معصوم مواجه شد با سلوک معین غلط و موضع نگرفت، که همان میشود تفریط در مصلحت. میشود لذا تقریر او، امضای اوست. یعنی سکوت او، امضای آن کار است. غلط و تفریط در مصلحت میشود. لذا نمیشود که حضرت سکوت بکند. اگر سکوت کردند پس مشکل ندارد.
این تا اینجا داریم. این یک پاراگراف هم یک توضیح کوچکی دارد. من سریع عرض بکنم. این است که چطور شما میگویید نقض غرض محال است؟ ما خودمان امکان نقضش را میبینیم. بلزدا ؟ پاسخ این است که از حکیم قوی است. دو طرف گفته بود که: "نمیشود دو تا خواهر را گرفت." گفتم: "ما گرفتیم، شد." «نمیشود» آن «نمیشود» نیست. «نمیشود شرعاً» بر مکلف، بر عاقل، بر آدم دیندار. وگرنه بر آدم هرزه هر غلطی هم میشود. اینجا یک همچین چیزی از یک انسان حکیم نمیشود. در واقع اینجا به لحاظ عقل عملی است نه به لحاظ عقل نظری. و عقل عملی اجازه نمیدهد که یک همچین چیزی صورت بگیرد از یک حکیم. این همان است که میگویند که: محال است وجوب علی الله و وجوب عن الله. بحثی داریم در کلام: وجوب عن الله، وجوب عن المعصوم. از معصوم به حیث عصمتش برمیآید که واجب است اینجا باید موضع بگیرد. این هم از این نکته. خلاصه اش این است که اگر مخالف شرع باشد سلوکی، معصوم سکوت در برابر او نمیکنند. چون نقض غرض از حیث شارعیتش میشود. که ما اتفاقاً در بحث خبر واحد و اینها هم دقیقاً با همین ملاک پیش میرویم. این همه در برابر معصومین همه به خبر واحد عمل میکردند، حضرات سکوت کردند درباره این سلوک معین، و این خود این سکوت دلالت بر امضا و تأیید دارد. یکی از مهمترین ادله همین است. این هم از این نکته.
حالا یک نکتهای فقط داریم بابت آن تقریب دوم. آن هم این است که این تقریب دوم وقتی تمام است که سلوک، سلوک اجتماعی عام باشد و سکوت از آن باعث میشود که یک جریانی شکل بگیرد که تفییت مصلحت بشود. در سلوک فردی آن تفییت مصلحت نیست. در سلوک اجتماعی است که تازه آن هم چه مصلحتی. گاهی حضرات راضی به این شدند که دیگری حاکم باشد و کلی بدعت در بیاورد. آن تعبیری که امیرالمؤمنین فرمودند در خطبه شقشقیه که: "من این پیراهن خلافت را دیدم. اگر بخواهم من یک سرش را بکشم، او یک سرش را بکشد از این پیراهن خلافت، بهتر است پیراهن خلافت صحیح و سالم دست او باشد، ولو به تن او گشاده، ولو اندازهاش نیست، ولی حداقل پیراهن خلافت سالم باشد." گاهی مصلحت این است. ما مصلحت هم خوب نمیدانیم. آقا این دیگر چی شد؟ اینکه همه چیز از دست رفت که شما داری امضا میکنی، داری تأیید هم میدهی! نماز میخوانی! تازه برای جهادشان هم مشورت میدهیم! دیگر چی میماند از ما؟ مصلحت مهمتر ما که نمیفهمیم. جز همین جاهاست. پس ممکن است علی الظاهر اینطور باشد و مصلحت بالاتری هست برای سکوت. این هم از این نکته که حالا فرق بین این دو تا تقریب کدام مبنا بود؟ رد تقریب دوم بود، ولی خب تقریب اول که درست است. اینکه تفییت مصلحت میشود. نه، در سلوک فردی تفییت مصلحت نیست. در سلوک اجتماعی تفییت مصلحت است. تازه آن هم مصلحتی که خود او معصوم بفهمد، نه مصلحتی که ما بفهمیم. حالا فرق بین این دو تا تقریب را ان شاء الله جلسه بعد عرض خواهیم کرد.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...