‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث بعدی که در حلقه ثانیه داریم، اثبات صغرای دلیل شرعی است. خب، عرض کردیم که در دلیل شرعی، ما سه بحث داریم: یکی اینکه دلالات دلیل شرعی را و محدودهاش را مشخص کنیم؛ یکی اینکه صغرای دلیل شرعی را باید اثبات کنیم؛ و یکی هم حجیت دلالت را در دلیل شرعی باید اثبات کنیم. آن بحث سوم را در مباحث بعدی خواهیم داشت. بحث اول را هم که گذراندیم، در مباحث وضع و دلالت تصوری، تصدیقیه، حقیقت، مجاز، عام و خاص، اطلاق، مفهوم، عموم و اینها. خب، الان وارد بحث صغرا یا دلیل شرعی میشویم.
نکته اولی که باید عرض بکنیم، این است که دلیل شرعی یعنی چه؟ یعنی چیزی که از شارع صادر میشود و دلالت بر حکم شرعی دارد. میتوان گفت: چیزی از شارع صادر شود و دلالت بر حکم شرعی داشته باشد. این میشود دلیل شرعی. حالا بحث این است که ما چطور ثابت کنیم که این از شارع صادر شده و از شارع صادر نشده؟ الان ما قرآن را چطور میخواهیم اثبات کنیم که این از پیغمبر، از خداست؟ نهجالبلاغه را چطور میخواهیم اثبات کنیم که از امیرالمؤمنین است؟ روایات را چطور میخواهیم اثبات کنیم که از معصوم است؟ یکی از شبهات جدی مردم این است که اینها چطور اثبات میشود؟ این همه سال فاصله افتاده؟ یک نفری یه گوشهای از امام صادق شنیده، و شما بچهها رو حساب اون دارید میآیید و جان مردم را هم حتی گاهی میگویید که به خاطر حکم خداست که به مخاطره بیفتد، و حکم خداست و اشکال ندارد. این چطور میشود؟ یا زیارت کربلا، جانات در خطر باشد، برو! بعد تهاش میگویند یک روایت، یک گوشه، یک کسی از امام صادق شنیده. ۱۴۰۰ سال پیش! چطور شما اثبات میکنی که امام صادق از امام صادق شنیده، و این روایت از امام صادق است؟ این صدور چطور اثبات میشود؟
پاسخ این است که وسایلی داریم برای اثبات. به واسطهی اینها اثبات میکنیم. ضوابطی است که میشود با آن اثبات کرد که دلیلی از معصوم صادر شده. اینها دو نوع است: یکیاش وسایل اثبات وجدانی است، یکی وسایل اثبات تعبدی. وسایل اثبات وجدانی همانهایی است که علم و یقین میآورد که یک حکم شرعی از شارع صادر شده. مثل چی؟ مثل تواتر، اجماع، سیرهی متشرعه. اینها یقینی است. وقتی سیرهی متشرعه بر چیزی بود، اجماع بر چیزی بود، تواتر بر چیزی بود، ما کشف میکنیم که این را معصوم فرمودهاند، این دلیل از معصوم است.
امّا وسایل اثبات تعبدی زن = گمان آور است و یقین نمیآورد، ولی شارع این ظن را پذیرفته. به آن میگویند ظن معتبر. پس گاهی ما یک چیزهایی داریم که برایمان یقین میآورد که این را شارع گفته، مثل سیرهی متشرعه و اینها. یک وقتی یک چیزهایی داریم که ظن میآورد، مثل خبر واحد. قطع نیست، ولی ظن میآورد. ولی این ظن را هم شارع پذیرفته. یعنی با ادله دیگر، ادله قطعی دیگر، اثبات میکنیم که این مثلاً با سیرهی متشرعه اثبات میکنیم که خبر واحد مقبول در نظر شارع است. حالا با خبر واحد اثبات میکنیم ادله را.
خب، پس شارع به این ظن حجّیت داده است. مثل اینکه عرض کردیم الان خبر زراره، همین روایتی که یک گوشه یک کسی از امام صادق شنیده، زراره میگوید: «من بودم، از حضرت شنیدم.» ابوبصیر میگوید: «من شنیدم.» این شخصی که شنیده است، خودش که برای ما قطعآور نیست، ولی شارع این خبر واحد را به منزلهی یقین قرار داده است. میگوید: «ظن عسکری» = ظن قوّی گفته: «به منزلهی یقین.» شما با آن معاملهی یقین کن. هم با آن قول معصوم اثبات میشود، هم فعل معصوم، هم تقریر معصوم. شارع ما را متعبّد کرده به اینکه اینها را در صدور بپذیریم. اینها میشود اثبات تعبدی. تو = در قبلی وجدانی بود، هر کسی خودش برایش روشن میشود، ولی اینجا تعبدی است. اگر شما کسی آمد و گفت که آدم ثقهای آمد و گفت: «من الان از آقای بهجت شنیدم.» این دقیقاً میشود مثل اینکه خودش بهجت به شخصی شنیده باشد. نازل منزله است. اگر خود آقای بهجت فرموده باشند که حرف من را یا از طریق خودم بشنوی یا از طریق دفتر، در مورد دفتر باید بگوییم حالا امام صادق فرموده باشند که حرف من را یا از من بشنوید یا از زراره یا از ابوبصیر؛ اینها افراد ثقه اند، برو بنشین تو مسجد فتوا بده. برو برای مردم. مردم هر چه او گفت قبول کنید. حرف او، حرف من است. چیزی است که امیرالمؤمنین در مورد مالک فرمودند به مردم مصر.
پس در خبر ثقه هم همین طور است. و مستحق عقوبت و ثواب خواهد بود، اگر انجام بدهد و ترتیب اثر بدهد به این کلام. مستوجب میشود. اگر ترتیب اثر ندهد، مستوجب عقاب میشود. چه فرقی نمیکند که زراره بگوید یا خودم از معصوم بشنوم؟ پس این به معنای همین است که ما برای خبر ثقه جعل حجّیت کردیم، یعنی حجت است و حجیت دارد.
حالا اینجا پس باید روی این دو مبحث بحث بکنیم: یکی اثبات وجدانی و یکی هم، بفرمایید، احراز تعبدی، اثبات تعبدی. یک بحث مفصلی اینجا، چندین صفحه، خواهیم داشت. تکتک اینها را – آن وجدانیها را – که سه تاست: تواتر، اجماع، سیره متشرعه، بحث بکنیم. بعد بیاییم به تعبدیها برسیم. و در تعبدیها هم بحث مفصلی خواهیم داشت. هم در مورد خبر واحد، استدلالهایی که شده به آیه، به روایات، آیات فراوان، و ادلهای که برای آن آوردند، کسانی که ادله آوردند و نفی کردند حجیت خبر واحد را، و محدودهاش چقدر است؟ و آخر هم یک بحث کوتاه خیلی شیرین در مورد قاعدهی تسامح در ادله سن را خواهیم داشت، انشاءالله. بعد دیگر میرویم به بحث سوم: اثبات حجیت دلالت در دلیل شرعی، که آنجا بحث ظواهر و اینها را داریم. و این بخش تمام میشود، دلیل شرعی تمام میشود.
دلیل شرعی، یا لفظی است یا غیرلفظی، که قبلاً گفتیم. حالا این در دلیل بودنش مطرح است. حالا میخواهیم اثبات بکنیم حجیت اینها را که این حجت هست یا نیست. الان بحثمان اینجا این است، صغرای دلیل شرعی است. خب، چطور میتوانیم اثبات بکنیم؟ یکی با وجدانی میتوانیم اثبات بکنیم که اینها دلیلاند یا نه، یعنی شارع اینها را پذیرفته یا نه؟ یکی با اثبات یا وجدانی یا تعبدی باید اثبات بکنیم. وجدانی هم عرض کردیم: تواتر، اجماع، سیره متشرعه. مقصودمان از اثبات وجدانی، آن طرقی است که موجب علم و یقین میشود. به چه؟ به اینکه این دلیل از معصوم صادر شده، از شارع صادر شده. خب، این طرق هم بسیارند، نمیشود اینها را احصا آورد. مردم در مسیری که دارند برای اینکه به قطع برسند، متفاوتند. اسباب قطع متفاوت است. هر کسی از یک راهی به قطع میرسد. بعد مردم یکی ممکن است که زودباور باشد، یکی دیرباور باشد. یکی از پریدن کلاغ به قطع برسد، یکی از دیدن حق هم به قطع نرسد. آدمها متفاوتند. ما نمیخواهیم بگوییم هر کسی چطور است، رو افراد مثلاً کسی اینطور به یقین میرسد. اینها همه را بیاییم احصا بکنیم. نه، ما آنی که نوعاً قطعآور است و طریق برای قطع است و طرق رئیسی است، اینها را میخواهیم مطرح بکنیم. مگر نه ممکن است یک کسی با خواندن یک خبری در فلان سایت به قطع، از فاسق هم که میشنود، به قطع میرسد. از بچه هم که میشنود، به قطع میرسد. بعضی نمیدانم من عدد ۵۹ را هر وقت با آن مواجه میشوم، یک اتفاق نمیدانم چیچی برای من میافتد. ۵۹ مثلاً رو ساعت ببینم، روی چیز کفشم باشد، عدد نمیدانم چیچی باشد، شماره کارتم باشد، نمیدانم فلان جا باشد. هر جا میروم، ۵۹ بهم میافتد. بعدش هم فلان میشود. به قطع رسیده. حالا توجیه کن، ربطی ندارد، خرافه است، فلانه. به هر حال ما اینجا با طرق رئیسی کار داریم.
طرق رئیسی، یکیش اولیش تواتر است. تواتر یعنی چه؟ همان بحثهایی که در منطق داشتیم، یعنی اخبار حسی متعدد، تا آن حدی که دیگر به درجه یقین برسد و موجب یقین بشود. یعنی چندین نفر اخبار کنند و اخبارشان هم حسی باشد. بگوید: «من دیدم. فلانی، فلانی را زد.» اینها هم بنای بر اینکه تبانی با همدیگر نکرده باشند. تبانی علیالکذب = بر دروغ. ندیدهاند همدیگر را و نمیشناسند. یکی مال این ور است، یکی مال آن ور است، یکی مال آن ور است. هیچ شناختی از همدیگر ندارند. او کیست؟ اصلاً نمیداند. بعد هر کدام تو خلوت، سر یک وقتی، جدا بیایند، این همه را دارم با همان جزئیات نقل میکند. این میشود تواتر. با تواتر برای انسان، با اخبار حسی متعدد، اثبات میشود یک چیز و محرز میشود. مسئله، تواتر است. ما در ماجرای غدیر تواتر داریم و همه اخبار کردهاند از این واقعه، «حسیا عن حسیا» = با تکیه بر حس. نباید طرف تحلیل بکند، باید اخبار بکند. و نباید هم بر اساس حدسش باشد یا بر اساس شنیدنش باشد. خودش باید لمس کرده باشد، دیده باشد، در واقع بوده باشد، و بیاید نقل میکند. آن هم به حدی که دیگر به قطع برسد. گاهی حالا این تواتر با ۱۰ نفر حاصل میشود، گاهی با ۵۰ نفر، گاهی با ۱۰۰ نفر. بستگی دارد به این که برخی گفتهاند اقلش ۵۰ نفر و ۴۰ نفر و اینها را خیلی نمیشود. شاید تو بحث منطق اشاره کرد. یک عدد زیادی راوی بیایند و بگویند که ما شنیدیم امیر پیغمبر به امیرالمؤمنین روز غدیر فرمود: «من کنت مولا فعلی مولا.» = هر کس من مولای او هستم، پس علی مولای اوست. توضیحش در مباحث بعدی، انشاءالله خواهد آمد. بحث دیگری که همه را توضیح میدهیم در مورد خبر متواتر و اینها. الان فعلاً داریم اشاره اجمالی میکنیم.
دومیش اجماع است. اجماع چیست؟ اخبار حدسیه است. تواتر اخبار حسی است، ولی اجماع اخبار حدسی. یعنی چند اخبار، اخبار متعدد حدسی که یقین بیاورد که از این جهت شبیه تواتر میشود. این هم توضیحش مفصل، انشاءالله خواهد آمد. یک تفاوتی اینجا دارد این است که در اینجا اونی که دارد خبر میدهد، تکیهاش بر حدس است. در تواتر، اونی که دارد خبر میدهد، تکیهاش بر حس است. در اجماع اعمال نظر، تحلیلش را دارد میگوید. ۱۰۰ نفر تحلیلشان این است، ۱۰۰۰ نفر تحلیلشان این است که فلانی دروغگو است. حالا ۱۰۰ نفر تحلیلشان این است که فلانی فلان حرف را زد. اخبارشان این است که فلانی فلان حرف را زد. این اخبار عن حس بود. حالا ۱۰۰ نفر تحلیلشان این است که فلانی فلان جا دروغ گفته. این میشود اجماع. حالا بحث اجماع مفصل، باید در موردش بحث کرد. خلاصهی اینی که هست، فتوایشان این است. ۱۰۰۰ نفر فتوایشان این است، نظرشان این است. تحلیل میکنند که فلان چیز واجب است، از مجموعهی ادله. حالا یا دارند یا ندارند. حالا این هم بحث مفصل. مستقیم دارند از روایت تحلیل میکنند و میگویند یا خودشان تحلیلشان باز دارد از تحلیل دیگری گرفته میشود. اجماعات حالاتش فرق میکند و در موردش باید صحبت کرد که اونی که حجت است، کدام است؟ اونی که مستقیماً از روایاتش بگیرند و به ما نرسد. روایت دست آنها بوده. آنها از روایت این تحلیل را پیدا کردهاند. همه با هم گفتند که ازش حرمت فهمیده میشود. بعداً دلیل ما از تحلیل آنها، از اجماع آنها، خلاصه کشف میکنیم که حکم چیست.
پس تفاوت تواتر و اجماع چی شد؟ در تواتر تکیه بر حس است، در اجماع تکیه بر حدس. که این فرق اساسی این دو تاست.
و سومین یکی از طرق سیرهی متشرعه است. سیرهی متشرعه چیست؟ آثار محسوسهای که کشف از دلیل شرعی میکند. به چه کشفی؟ کشف به دو نوع است. یک کشف لمی داشتیم، یک کشف انی. کشف انی چی بود؟ از معلول به علت میرسیدیم. اینکه هست، این معلول چیست؟ این میشود علم لمی. از علت به معلول میرسیم. حالا من میبینم که اینی که این لیوان اینجا هست و درش هستهی خرما انداخته شده، کشف میکنم کسی اینجا بوده، اینجا کسی رفتوآمد داشته. کسی هم که بوده، انسان بوده، چایخور بوده. اگر مثلاً این هستهی خرما هنوز خشک نشده باشد، تازه اینجا بوده. آن کاری که آن چیزی از پِهِن شتر کشف کرد که از اینجا رد شده است، کشف انی است. حالا ما از اینی که متشرعه، متشرعهی معاصر با معصوم، همه اینطور عمل میکردند، کشف میکنیم که اینها این معلول است برای اینکه اینها تحت تأثیر فرهنگ دین بودند، فرهنگ شارع بودند، تحت تأثیر تربیت شارع بودند که همه اینطور عمل میکردند. مثالهایی دارد و عرض خواهیم کرد. در سیرهی متشرعه این با ارتکاز باز فرق میکند. ارتکاز متشرعه یک چیز است، سیرهی متشرعه یک چیز دیگر است، شبیه همان دلیل عقلی و عقلی و عقلایی است. خب، پس ما اینجا میبینیم که مثلاً اصحاب ائمه وقتی که صورتهایشان را میخواستند در وضو بشویند، از بالا به پایین میشستند. همه از این جایی که مو روییده است – رستنگاه – اصطلاحات هم همان جایی که رستم است. از این رستنگاه به پایین میآوردند. همه با هم. همه اصحاب اینطور بودند. خب، این کشف نمیکند از چی؟ از اینکه اینها از معصوم یاد گرفتهاند دیگر. تحت تأثیر فرهنگ شریعت بودند، تحت تأثیر تربیت شریعت بودند که همه اینطور عمل میکردند. کشف علمی برای ما است. اینجا دیگر امضا از جانب شارع را هم حتی عرض کردیم که نمیخواهد. به خلاف سیرهی عقلایی. در سیرهی عقلایی ما چون کشف انی نداریم، یک چیزی داریم، باید امضا صورت بگیرد رویش. اینجا کشف داریم. اصلاً این کاشف از این است که معصوم اینطور عمل میکرده، تحت تأثیر فرهنگ. ولی خب این را شناختش سخت است. «ارتد الناس بعد النبی» = مردم بعد از پیامبر به جاهلیت برگشتند هم داریم. همه با هم ول میکنند یک چیزی هم نبوده. همه از علی فرار میکنند. گاهی اینجوری است. در عمل بروز ندادهاند. از این سیره نمیشود کشف کرد که خب آقا از این سیره ما کشف میکنیم که خود معصوم اینها را هل داده سمت شیخین!
بله، حالا این را که شناخت محدود و ضوابطش، چه باید کرد؟ بحث رویش مفصل صحبت کرد است. حاشیههایی باز بکنیم. یک جاهایی خلأی تو ذهن باشد که متشرعه چیزی روشنی است و حجت، بله. و معمولاً هم در جزئیات، بله. پس از اینجا ما کشف میکنیم که یک دلیلی از شارع بوده که اینها را الزام به این میکرده که صورتشان را در وضو اینطور بشویند. و ضمن اینکه طبع عقلا هم اینطور نیست، یعنی انگیزهی عقلی توش نیست که بگوییم از لحاظ انگیزهی عقلیشان که دارند همه این کار را میکنند و حافظ غیر شرعی دارد. یک انگیزهی غیر شرعی است. عقلا چه برنامهای بعد بالا را میشوید؟ هر سری یک جور میشوید صورتش را. اینکه همه بنا دارند به اینکه صورت اینجوری بشویند، معلوم میشود که انگیزهی غیر، انگیزهی شرعی توش است. انگیزهی غیر عقلی توش است در واقع، یعنی از سر طبع عقلیشان و طبع عقلاییشان نیست که دارند این کار را میکنند. اثر آن روحیهی شریعتمداریشان است که دارند این کار را میکنند. این مهم است برای ما. سیرهی متشرعه میشود انگیزهی دیگری غیر از انگیزهی شرعی در آنها نیست. پس ما اینجا میتوانیم از طریق اینها حکم کنیم به صدور دلیل شرعی که اسمش را میگذاریم سیرهی متشرعه. مطلوب بخوانیم: «تمهید الدلیل الشرعی» = تمهید دلیل شرعی. دومش: «اثبات صغرای دلیل شرعی». «الاول: وسائل الاثبات الوجدانی. الثانی: وسائل الاثبات التعبدی.»
«تمهید: الدلیل الشرعی شیء یصدر من الشارع و له دلاله علی حکم شرعی.» = دلیل شرعی چیزی است که از شارع صادر میشود و دلالت بر حکم شرعی دارد. بعد «علت بر حکم شرعی» هم است. «فقط تقدم فی البحث الاول عدد من الضوابط الکلیه.» = در بحث اول، تعدادی از ضوابط کلی مورد بحث قرار گرفت. در بحث اول ضوابط کلی دلالت: ملابسات = مناسبتات لفظیه، چطور یک چیزی بر چیزی دلالت دارد، و قواعد دلالات را فهمیدیم. «و هنا نتکلم عن کیفیه اثبات کون دلیل» = و اینجا درباره چگونگی اثبات دلیل صحبت میکنیم. حالا این اصلاً دلیل، تا قبلش گفتیم این دلیل هست یا نیست. بحث این بود که چه چیزی دلیل است. چطور دلیل است؟ حالا میخواهیم بگوییم که اینی که ما دلیل حساب کردیم، اصلاً اثبات میشود این دلیل به شارع برسد؟ این دلیل را چطور میخواهیم ربطش بدهیم به شارع؟ اسناد این به شارع چطور است؟ «اثبات کونه دلیلٌ صادرا من الشارع.» = اثبات دلیل بودنِ آن که از شارع صادر شده است. اثبات بکنیم که دلیل شارع صادر شده. «و هذا ما نعبر عنه باثبات صغرای دلیل الشرعی.» = و این چیزی است که ما آن را اثبات صغرای دلیل شرعی مینامیم. همانی که ما ازش تعبیر میکنیم به اثبات صغرای دلیل شرعی. «الا ثابت علی نحو» = جز ثابت بر کیفیت. این اثبات بر دو قسم است. «أحدهما: الاثبات الوجدانی
و ذلک باحراز صدور وجدانا.» = یکی از آنها اثبات وجدانی است و این با احراز وجدانی صدور است. اولیاش این است که اثبات وجدانی، آن هم به این است که صدور را وجداناً احراز کنیم. «و الاخر: اثبات تعبدی.» = و دیگری: اثبات تعبدی. «و ذلک بان یتعبد الشارع به صدور.» = و این با تعبد شارع به صدور است. اینجا شارع تعبد کند، متعبد کند شما را به صدور. یعنی شارع بگوید که شما این را تعبداً صادر شده بدانید. یک وقت است برایت روشن است که این صادر شده. من میگویم تو این را صادر شده بدان. در خبر واحد ۸۰ درصد احتمال میدهی حضرت اینطور گفته باشند، تو فکر کن ۱۰۰ درصد اینطور است. تو صد درصدی حساب کن. مکلف میگوید به مخاطب میگوید: «قول مثلاً اعملوا به»! = مثلاً بگویید به آن عمل کنید! هر چه که ثقات گفتند، هر چه ثقات روایت کردند، شما بهش عمل کنید. میگوید: «و هذا معنی جعل الحجیه.» = و این معنی جعل حجیت است. جعل حجیت اصلاً معنایش همین است. «فالکلام یقع فی قسمین.» = پس کلام در دو بخش قرار میگیرد. خب، کلام در دو قسمت واقع میشود: «وسائل الاثبات الوجدانی»، بحث اول. اولین بحث ما در وسایل اثبات وجدانی است که عرض کردیم یک بحث مبسوط اینجا خواهیم داشت. و دومیش هم که وسایل اثبات تعبدی است که خب، خیلی جلوتر بهش میرسیم.
«وسائل الاثبات الوجدانی لدلیل الشرعی
بالنسبه الی غیر المعاصرین لشارع
کل طرق التی توجب العلم بصدور الدلیل من الشارع.» = وسایل اثبات وجدانی دلیل شرعی
نسبت به غیرمعاصران شارع:
تمام طرقی که موجب علم به صدور دلیل از شارع میشوند.
وسایل اثبات وجدانی بر دلیل شرعی، به نسبت کسانی که معاصر با شارع نیستند. خب، اگر معاصر باشند که از خود معصوم میروند و میشنوند و در جریانند. آنهایی که معاصر نیستند، سه تا راه دارند، یعنی در واقع سه تا راه که طرق رئیسی است. آنهایی که معاصر نیستند، همه آن طرقی که برایشان یقین میآورد، علم میآورد، به اینکه دلیل از شارع صادر شده، اینها برایشان میشود وسایل اثبات وجدانی.
«و لا یمکن حصر هذه الطرق.» = و نمیتوان این طرق را منحصر کرد. این طرق را هم نمیشود محصور کرد. «و لکن یمکن ابراز ثلاث طرق رئیسه.» = ولی میتوان سه طریق اصلی را ارائه داد. ولی میشود سه تا طریق رئیسی، طرق رئیسی را مطرح کرد.
«اولاً: الاخبار الحسی المتعدده الی درجه توجب الیقین.» = اولا: اخبار حسی متعدد تا درجهای که موجب یقین شود. اولیاش این است که اخبار حسی که متعدد باشد، یعنی چندین اخبار حسی تا آنجا که موجب یقین شود. «و هو المسمی بالخبر المتواتر.» = و این همان خبر متواتر نامیده میشود. این همانی است که بهش میگویند خبر متواتر.
«ثانیاً: الاخبار الحدسی المتعدده الی درجه توجب الیقین.» = ثانیاً: اخبار حدسی متعدد تا درجهای که موجب یقین شود. دومیش اخبار حدسی متعدد. خب، این دیگر اخبار متعدد است، ولی همهاش حدسی است. «الی درجه توجب الیقین.» = تا درجهای که موجب یقین شود. که همین هم باز دوباره یقین بشود. «و هو المسمی بالاجماع.» = و این همان اجماع نامیده میشود.
«ثالثاً: آثار محسوسه و تکشف علی سبیل الان عن دلیل الشرعی.» = ثالثاً: آثار محسوس و کشف از دلیل شرعی به نحو انی. سومیش آثاری که حس میشود و «تکشف علی سبیل الـاِنَّ» = از معلول به علت میرسد. کشف انی دارد. بر چی؟ دلیل شرعی، به نحو کشف انی. کاشف از دلیل شرعی. اینها که انجام میدهند، این معلول این است که دلیل شرعی بوده که اینها داشتند همه انجام میدادند. خب، از این کشف میکنیم که دلیل شرعی بوده است در این مسئله.
«و نتکلم الان عن کل واحد من هذه الطرق طبقا.» = و اکنون به ترتیب در مورد هر یک از این روشها صحبت میکنیم. از هر سه اینها پشت سر هم بحث میکنیم. تا اینجایش که بحثی نیست؟ اگر مسئله یا مطلبی چیزی هست، بفرمایید. «طبقا» یعنی «متابعه»، «مجاهده». «جهاد» مصدری است، ولی به عنوان حال «قتال»، «مقاتله»، «متابعه». خب.
بحثهای سیره و اینها هم تمرینهایی میماند، انشاءالله اگر بشود جلسه بعد سریع تمرینها را حل بکنیم. حالا خبر متواتر را بخوانیم، اینها خیلی تمرین ندارد. خبر متواتر امر روشن است. توضیحش هم شفاهی. در بحث خبر متواتر اصولیون آمدهاند تعریفهای متعددی را گفتهاند برای خبر متواتر. بعضیها گفتهاند که در خبر متواتر آنهایی که خبر میآورند و ۱۰ نفر باشند. بعضیها دیگر گفتهاند مست = باید ۱۱۳ نفر باشند، به عدد اصحاب امام زمان. بعد گفتهاند ۴۰ نفر، ۵۰ نفر، ۱۰۰ نفر و متعدد.
مرحوم شهید صدر، ایشان مبنایش این است که ما مفصل آمدیم در منطق «اسس الاستقراء» خواندیم، مال اینجا گفتیم که بعدها معلوم میشود کجاست. مبنای ایشان همان است که مبنای نظریهی حساب احتمالات است که در کتاب «الاسس المنطقیه للاستقراء» ایشان مطرح فرمودند. با آن مبنا هم تواتر و هم اجماع و هم سیره را قبول دارد. عدد ندارد تا یک جایی که دیگر برای شما محرز بشود، روشن بشود با آن مبانی که خاطرتان است چه قدر مفصل بود و چقدر هم گیج میشدیم گاهی تو مباحث؛ چون تو حوزه نبوده، زبان پیدا نکرده که روشن بشود ایشان چه میخواهد بگوید. شاگردهای ایشان که اول شاگردهای ایشان بودند، باید بیایند توضیح بدهند، جا بیندازند. صورت نگرفته، متأسفانه. و ما با یک متن دست اول مواجهیم و بعد برویم کشف بکنیم اصطلاحاتی که ایشان خودش جعل میکند، بخواهیم ببینیم که نظر شریف ایشان به چه بوده است. علی ای حال اینجا تو این بحث روشن میشود چقدر منطق اهمیت دارد و جایگاه منطق در علم اصول کجاست؟ اینجا تازه روشن میشود. و خیلی هم بحث، بحث دقیق است.
یعنی شما همهی این مباحث فقهی و اینها گیر به همینهاست. چرا؟ چون پای ثابت تمام استدلالات همین است. میز به مکاسب مراجعه میکنیم، میبینیم بحث مفصلش را آورده، آیه، روایت. تحلیل همه را که بحث میکند، نظر شریفش به این است که این مسئله نمیتواند جور باشد. اجماع خلاف این است. من اجماع را ۲۰ صفحه بحث کردهام، اثبات میکند که این مسئله غلط است. اینجور نمیتواند باشد، ولی چون اجماع هست، میپذیرد. ولی اجماع خلاف این است. پذیرفته است. یک کسی مثل شیخ اجماع را چرا قبول میکنید؟ به خاطر این مبانی اصولی. این مبانی اصولی را چرا قبول میکنید؟ به خاطر آن مبانی منطقی. کاربردی باشد، یعنی وقتی که دارد خوانده میشود، فهمیده بشود که بعداً قرار است برای چه داشته باشد. آدم ذهنش را آماده کند کجاها را پررنگتر بفهمد، عمیقتر کار بکند. نه اینکه همه را با یک فرمان برویم تو منطق. مهمترش هم که برسیم، بگوییم اینها که ساده است. رد شویم.
نظریهی حساب احتمالات یک بحث منطقی است. حالا ما خیلی نمیخواهیم به آن مباحثی که در حساب احتمالات داشتیم، بپردازیم و دوباره مراجعه بکنیم. اینجا آنی که میخواهیم بگوییم، یکی این است که مطابق منطق حساب احتمالات، تواتر اصلاً چیست؟ بعد اقسام تواتر را بحث بکنیم. بعد اینکه اینهایی که خبر میدهند در تواتر، ویژگیهایشان باید چی باشد؟ و بحث چهارم این است که آنی که ازش خبر میدهند، «مَخبَرٌ عَنه» = خبری که داده شده است، آن چه ویژگیهایی داشته باشد؟ اینها رو میشود مبنای شهید صدر در حلقهی ثانی دانست. یکی از مباحث بسیار مهم حلقات همین تکه است، بحث که خبری هم کاربردی است. من فقط یک اشارهای بکنم. بسیاری از شبهات، شبهات تاریخی، کلامی، همین امروز ما به بحث تواتر فقط حلش میکنیم. یا اینکه چطور شما میگویید که این قرآن بر پیغمبر نازل شده؟ دلیلتان چیست؟ ما چطور میخواهیم اثبات بکنیم که قرآن بر پیغمبر نازل شده است؟ چطور میخواهیم اثبات بکنیم که فلان امام معصوم بوده است؟ فلان امام معصوم این ویژگیها را داشته است؟ چطور میتوانیم اثبات بکنیم؟ راهی نداریم غیر از تواتر. تواتر، راه عقلی است، ولی مبنای در تواتر بسیار مهم است. عبور خرافاتی، خرافهای وجود ندارد. بعد مباحثی که ممکن است ۱۰۰ تا کتاب تاریخی در موردش چیزی گفته باشد، ولی مبنای تواتری ندارد. اینها را چطور ما بتوانیم پالایش بکنیم که بعدها دچار انحرافات نشویم؟ بعدها چیزهای دیگر به خورد ما ندهند؟ خیلی این بحث، بحث مهمی است و بسیار پرکاربرد. همین امروز من خیلی از مباحث شبهات اعتقادی، کلامی را با همین مباحث تواتر برای مردم، مخاطبین، این را حل میکنیم. یعنی راهی نداریم غیر از اینکه با تواتر بتوانیم اثبات بکنیم.
در مورد اینکه مفهوم تواتر چیست؟ یک کسی برای ما خبری آورد. معصوم هم نیست. فرض بر این است که آن کسی که خبر آورده، معصوم نیست. چون اگر معصوم باشد، دیگر احتمال خلاف روشن است. در این اخباری که او کرده، دو تا احتمال است: یکی اینکه این خبری که آورده، موافق با واقع است. دیگر اینکه خبری که آورده، مخالف با واقع است. احتمال مخالفت خودش باز دو تا اساس دارد، یعنی چرا احتمال دارد که مخالف با واقع باشد؟ به دو مبنا، به دو اساس: یکی اینکه آنی که دارد خبر میدهد، اشتباه کرده. دوم اینکه اصلاً تعمّد دارد برای کذب، یا اشتباه کرده یا دارد دروغ میگوید. دو حالت خارج نیست. اگر مخالفت دارد با واقع، به خاطر این دو تاست. چرا خبرش با واقع مخالف در آمد؟ یا اشتباه کرد یا دروغ گفت. حالا اینجا اشتباه در هر انسان غیر معصوم راه دارد. هر چقدر هم که تقوایش بالا باشد، منزلتش بالا باشد، پاک باشد، صادق باشد، اشتباه در او راه دارد. اینکه توش بحث است. بالاخره احتمال خطا پیش هر کسی هست، به هر درجه هم که معصوم باشد که دیگر واقعاً احتمال خطا هم در آنجا هم باز میشود گفت احتمال خطر به این معنا که میگویند خطا و خُطْئه با هم تفاوت دارد. بله. رو اساس دوم که تعمّد برای کذب است، این فقط در کیاست = در چه کسانی است؟ در کسانی که تقوا ندارند، عدالت ندارند. در مورد مثلاً سلمان و ابوذر دیگر اینها راه ندارد که اگر او خبری داد باشد. تعمّد بر کذب، میشود بگوییم خطا کرد، ولی نمیتوانیم بگوییم دروغ گفت. بین «دروغ گفت» و «خطا کرد» تفاوت است.
منتشر کردیم، چند روز پیش توی تلگرام یک عکسی بود که فرستاده بودند که مثلاً فلانی گفته که طرفدارهای من میخواهند بیایند و بروند رأی و رأی ندهند یا رأی سفید بدهند. بروند به اسلحه رأی بدهند. حرکت عاقلانه نیست. بعد فهمیدیم که این چیز = خبر تکذیب شد و برش داشتیم. در حالیکه جعلی بود! چقدر به ما توهین کردند! چقدر فلان کردند! خب، خیلی آدمهای حکیم و بصیری در اینها دیده نمیشود چندان. به هر حال اینجا طرف نمیگوید اشتباه کردی، میگوید دروغ گفتی. دروغ هم تازه مرحلهی بعدی اول میگوید جعل کردی. برای اینکه فلانی را خراب کنی، برای همین دروغ گفتی. اصلاً احتمال خطا نمیدهد. تنها چیزی که احتمال میدهد، احتمال خطا، اشتباه کردی. اشتباهی فرستادی. نفرستادند. تو از کجا میدانی که این فرستاده؟ پاکش کردیم. به احتمال خطا میرود. حرفی را کسی گفت، اعتماد آدم تو این فضا نباید خیلی اعتماد کند و حتی ثقهاش هم نباید تو این فضا اعتماد کرد. با این همه شیادی و شارلاتانیسمی که داریم. الان تواتراتی که تو این فضای تلگرام اینها شکل میگیرد، همین است. تهاش ۱۰۰ تا کانال زده. ۱۰۰ تا کانال مختلف مطلب منتشر کرده، ولی همه مال یکی است. تهاش برمیگردد به فلان. اینکه تواتر نشد.
پس اینجا ما دو تا احتمال میدادیم: یکی اینکه اشتباه کرده یا اینکه تعمّد کذب داشته باشد. در مورد متقین و صالحین، احتمال خطا هست، ولی احتمال تعمّد کذب نیست. حالا این احتمال را مبنای حساب احتمال داریم پیش خودمان. حالا اگر یک بابایی آمد یک خبری داد، این احتمال آن دو تا احتمال قبلی که چی بود؟ احتمال موافقت و احتمال مخالفت، دوباره در اخبار این! یعنی همان اول، اولین کسی که میآید، فرض کنید یک زیدی آمد به ما یک خبری داد: «یحتمل ان یستق» = احتمال دارد که راست بگوید. حالا بهترش «یحتمل ان یصح و یحتمل ان لا یصح.» = احتمال دارد که خبر صحیح باشد و احتمال دارد که صحیح نباشد. محتمل است که خبرش صحیح باشد و محتمل است که خبر صحیح نباشد. یا «لخطئه او لتعمده الی الکذب.» = به خاطر خطایش یا به خاطر تعمدش بر دروغ. یا اشتباه کرده یا تعمد کذب داشته. این آقا آمد و روی این دو تا احتمال، اخبارش را گذاشت. یک شخص دومی آمد. هیچ نسبتی هم و ربطی هم با این شخص اول ندارد. تبانی بخوان و با هم بکنند، با هم قرار مدار بگذارند، اصلاً این حرفها نیست. اینجا همان اخبار نفر اول را این هم کرد. نسبت احتمال صدق خبر و مطابقتش برای واقع، چی میشود؟ قویتر میشود. ضعیفتر میشود؟ قویتر میشود. نسبت مخالفتش با واقع قویتر میشود. ضعیفتر میشود؟ ضعیفتر میشود. حالا چه بر اساس خطا، چه بر اساس تعمد، بر نفر سوم. اگر آمد چی؟ دوباره نسبت موافقت با واقع رفت بالا. نسبت مخالفت با واقع آمد پایین.
حالا اینها هی رفتند بالاتر و بالاتر. چند تا شدند؟ حالا تعدادش را کار نداریم، ۲۰ نفر، ۳۰ نفر، ۴۰ نفر. حالا البته اینجا یک سؤال است که چرا دارد احتمال موافقت میرود بالا، احتمال مخالفت میآید پایین؟ هر نفری که میآید این خبر را میگوید پاسخ این است که: این درجهی احتمال خطا و کذب تو هر کدامش به صورت مستقل چقدر است؟ مثلاً ۵۰ درصد. حالا وقتی که نفر دوم آمد، برای او، برای خود قول او ۵۰ درصد است. برای ترکیب قول نفر اول و قول دوم چی؟ باز هم ۵۰ درصد است؟ اینجا دو تا حرف دقیقاً یکسان داریم. لذا احتمال خطا دارد میآید پایینتر، احتمال کذب هم دارد میآید پایینتر. ۵۰ درصد دروغ بگوید، جفتش را ۵۰ درصد احتمال دروغ بگوید یا اشتباه بکند. حالا نفر دوم که گفت دقیقاً همان را و نسبتی با این نداشت، آن ۵۰ درصد احتمالی که برای اشتباه یا دروغ او میدادیم، کم میشود. حالا ۴۰ درصد، ۳۰ درصد، ۲۰ درصد. هی دارد میآید پایین. و هر چه این میآید پایین، آن طرف هم قاعدتاً میرود بالا. ضرب میکند.
مرحوم شهید صدر اگر خاطرتان باشد تو همان «اسس الاستقراء»، «اسس المنطقیه الاستقراء»، اینها را ضرب میکرد با هم. فنش این بود که اینها را باید در هم ضرب کرد. حساب احتمالات را در هم ضرب کرد. توضیح دادیم آنجا که یادم است چرا جمع نمیکند، کسر نمیکند، تقسیم نمیکند، ضرب میکند؟. به هر حال اینها را احتمالات را با هم ضرب میکنیم. وقتی که ضرب میکند، هی خلاصه میرود. مثلاً یقین را بگذاریم یک. بعد احتمال، آن احتمالی که خبر دارد این را تولید میکند را یک کسری بگیریم از یک. اینجا خبر دومی که میآید، آن احتمال کذب را دارد ضعیف میکند. مثلاً احتمال کذب یک دوم ضربدر یک دوم، یعنی یک دوم در این احتمال کذب بود، احتمال خطا و کذب یک دوم در این احتمال خطا و کذب است. یک دوم شد یک چهارم. یعنی احتمال کم شد، شد یک چهارم. خبر بعدی که میآید، یک چهارم ضربدر یک دوم میشود یک هشتم. یک هشتم ضربدر یک دوم میشود یک شانزدهم. هی دارد احتمال خطا و کذب میآید پایین. رو همین حسابی که ضرب میکند. چون اعشار دارد میگیرد در اعشار باید ضرب بشود که بیاید پایین. ارشاد است. درسته؟ این هی خلاصه احتمال در حاصل این ضرب پایینتر میآید. یک هشتم، یک شانزدهم، تا همین میرود جلو. این هم خوب روشن شد که چطور محاسبه میشود. و هر خبری که جلوتر میآید، هی احتمال کذب و خطا را کم میکند.
عرض کردیم که چطور کسی به این اعشار اعتنا نکند. یک هزار و دویست و پنجاه و ششم احتمال خطا و کذب دارد. روی این مثلاً حساب میکند و اعتباری برایش قائل نیست. خیلی چیزی به حساب نمیآید. از ۱۲۵۶ نقطه، یکیش ممکن است که فلان باشد و پوچ باشد. نمیروم سمت این. تازه باز گاهی از این هم کمتر میشود. در تواتر این دیگر از اعتبار میافتد. حالا یا عملاً از اعتبار میافتد یا واقعاً از اعتبار میافتد. آن قدر که دیگر اصلاً آمده پایین. و این احتمال را اصلاً ذهن بشر نمیتواند بپذیرد. آنی = یک از ۱۰ میلیون را کی بهش اعتنا میکند؟ الان احتمال دارد آن جایی که شما نشستید یک دِه میلیاردم مثلاً مسموم باشد. جایی که شما نشستید و زمینش مسموم میشود از آن طریق سم به بدن شما وارد بشود. این احتمال را من الان میدهم یا نمیدهم؟ هر کسی آن را اعتنا میکند؟ نه. احتمال باید عقلایی باشد. منشأ عقلی داشته باشد. قرائن و امارات داشته باشد. زندگی داریم. هر چیزی احتمال بالاخره تویش هست. همان که مرحوم شهید ما در واقع یقین خالص اصلاً نداریم. خاطرتان هست؟ استقراء، یقین خالص که پیدا نمیشود. یک جایی میرود که کسی دیگر آن احتمال آن طرف را نمیدهد. یقین یعنی همین، یعنی من باز هم یک احتمال دو درصد، سه درصد، ۵ درصدی برای امر دیگرش میدهم. حتی مثلاً آدم دو درصد آدم احتمال اینکه جاسوس انگلیس باشد، با این عینک اگر بخواهد کسی نگاه بکند که همسر من، همسر من یک ۵ درصدی میشود احتمال داد که این جاسوس انگلیس است. آقا ۳۰ سال ۴۰ سال است با هم زندگی کردیم. میگویند که باشد. معلوم نمیکند. ممکن است ۱۰۰ سال بعد معلوم بشود. چه کسی اعتنا میکند؟ ۵ درصدی که اصلاً کأنّه نیست. میخواهد باشد یا نباشد. بالاخره ۵ درصد است. یکی میگوید اصلاً باشد. اصلاً تو بگو ۱۰% است. نیست تو زندگی من نیست. من ۹۰ را میپذیرم. وقتی ۱۰% است، دیگر چه کار دارد؟ و عرض کردیم که احتمال یک، ۱۱ نفر بگویند میشود یک دهم. بله. نیم. ۲۰ نفر اگر بگویند ۱۱ نفر. پس ۱۰ نفر الکی نبوده. اینها که گفتند اقلش ۱۰ نفر است. خب، پس عرض کردیم که یقینی که مرحوم شهید صدر میگوید، از این قسم است. نه یقین ریاضیاتی. یقین ریاضیاتی پیدا نمیشود که بشود صفر. یعنی یک طرف ۱۰۰ باشد، یک طرف صفر بشود. تو زندگی ما اصلاً شاید پیدا نشود. ولی این مسئله یقین اینجوری است. حساب احتمالات فراوان است. آدم تبیین میکند، میرود جلو. هی احتمال یک طرف دارد تقویت میشود و تقویت میشود تا جایی که به آن طرف مقابلش دیگر اصلاً اعتنا نمیکند. در بعضی مسائلی که اصلاً به حد ظن هم میرسد، آدم اعتنا میکند. همین قدر که من برایم روشن میشود، این بابا کلاه خودم را مثلاً ازش میخرم. تبیانی آدم میکند، میبیند که این مثلاً به احتمال همان ۲۴ سالگی. به نظر میآید که آدم سالمی باشد. چه میگویند؟ ظاهرالصلاح. تسبیح دستش است. مسجد و هیئت. حالت عادی اگر جامعه درست باشد، آدم از دو نفر قابل تحمل است، ولی اگر جامعه خراب باشد، باید بروی از هفت هشت نفر بپرسی که احتمال را کمتر کنی. خب حالا ظاهر را دیدیم. بعد دیدیم که کل بدیهایش را نگفتهاند. خیر! خانه میسازد. آدم خوبی است. با آن همبازی بوده. پس اینجا با احتمال ضعیف، عموم مردم چه برخوردی دارند؟ معامله معدوم میکنند. حالا یا در عمل یا در واقع.
خلاصه کلام اینکه هر چقدر عدد مخبرین بالا برود، احتمال کذب قضیه میآید تا یک درجهای، که دیگر اصلاً بهش ذهن بشری اعتنا نمیکند. حالا چه از جهت ناحیهی عملی بهش اعتنا نمیکنیم، چون از ناحیهی واقعی، کسانی که در واقع مثلاً کأنّه اگر احتمال خیلی ضعیف باشد؟ میفهمیم که خبر متواتر این است که یقین بیاورد، ولی همان یقینی که عرض کردیم، یقین ریاضیاتی نه، یقینی که طرف مقابلش به شدت ضعیف باشد. نه یقینی که اصلاً نباشد، معدوم بشود طرف مقابل. اینجا حالا بحثی میماند که بگوییم که چه عددی شرط است در اینکه مخبرین خبری بیاورند تا تواتر حاصل بشود؟ میگوییم عدد خاصی شرط نیست. خود آن مخبر هم گاهی، گاهی سه تا مخبر درست و حسابی وقتی یک چیزی بگویند تواتر است. یعنی آن احتمال را کامل از بین میبرد. این یک دوم نیست. این آقا که میگوید یک دهم احتمال دارد حرف او دروغ باشد، مخالف خطا باشد. نفر دوم هم که بگوید، آن هم یک دهم حرفش احتمال دارد. خود شخص هم ملاک است. بله. سه نفر که شدند، یک دهم ضربدر یک دهم میشود یک صدم، ضربدر یک هزارم. این کار ۵۰ تا ۱۰ تا میکند. ۱۰ نفر معمولی انجام میدهند. سه نفر که مثلاً سه تا آدم حسابی و مشتی. همان که امام در مورد شهادت میگوید. یک همچین آدمی وقتی بگوید، حساب احتمالی تواتریاش فرق میکند. ۵۰ نفر دیگر معمولی برداری بیاوری که ازش همان قدر اعتبار فهمیده بشود. این را مبنای شهید صدر درست در میآورد. اینجور احتمالات. وگرنه رو مبنای مشهور، تواتر نمیشود اینجوری جمعش کرد. یک عددی میگوید. میگوید من نمیفهمم. بعد ۱۰ نفر بیایند بگویند. روی مبنا چون حساب احتمالی است، میگوید چند چندم است که ضربدر چند چندم بشود؟ یک دوم، یک سوم، یک دهم، یک پنجم. خیلی مبنای شیرین و قشنگی که الحمدلله بحث شد. درباره آن میدانستیم که اینجا بهش نیاز داریم. حتی ممکن است یادمان نمانده باشد از آن مباحث. چقدرش یعنی مطالب یادمان نمانده باشد، ولی در هر صورت این مباحث، مباحث بسیار مهمی است و خدا را شکر میکنیم که منطقی که خواندیم برای این بود که کاربردی باشد و به نظر میآید که کاربردش را دارد کمکم نشان میدهد. اینکه وقتمان هم گذشت در مورد حصول تواتر است.
زودتر بیاید، دیرتر بیاید. این همه وابسته به این است که مخبر کیست؟ هم کم، هم نوعاً. بعد آن قضیه هم خودش باز گاهی دخالت دارد. یک مسئله، مسئله ساده است در حدی که مثلاً آقا اینجا سوسک آمد. اعتنا بهش نمیشود. محتمل، محتمل جدی است که حالا مثلاً اینجا حرف این بابا نسبت به آن محتمل چند درصد احتمال میآفریند؟ گاهی هستش که یک بچه هم میگوید: «بابا، اینجا سوسک آمده.» به حسب اینکه این بچه است، خیلی اعتنا نمیشود. یعنی همان یک دوم میگویم به حساب اینکه محتمل هم جدی نیست، آن هم هی میآید پایین. من اگر یکی دیگر هم بگوید، اصلاً تواتراً حاصل شد. برایم اثبات وجدانی شد. این بچهام بگوید، آن بچهام بگوید، دو تایی که میگویند تمام است. من دیگر ترتیب اثر میدهم. برایم روشن میشود. مسئله جدی است. این میگوید: «بابا، مثلاً اینجا دزد آمده.» این بچه که بگوید، آن هم بگوید، آن هم بگوید، آن هم بگوید، ۱۰ نفر هم بگویند، تازه آن وقت قبول میکند بر فرض که فلانی را دیدیم که اینجا دزدی کرد. محتملش سنگین است. دورتر از واقع است، دورتر از ذهن. پس میزند حرف اینها آن قدر احتمال ایجاد نمیکند تا بخواهد مثلاً ۱۰۰ نفر بشوند که تواتری بشود برای اینکه فلانی اینجا دزدی کرده بر فرض که مسائل هم باز با همدیگر پس فرق میکند. یعنی قضیه کسر کذب. بله، بله. پس لذا تو برخی قضایا ممکن است با ۱۰ نفر باب تواتر برسیم، توی قضیه هم با صد نفر هم به تواتر اینجور ممکن است باشد که خب، اینها را باید در خصائص مخبرین و آنهایی که خبر میدهند و آنچه ازش خبر داده میشود، در مورد این انشاءالله باید بحث بکنیم. به بحث اقسام تواتر میرسیم که انشاءالله جلسه بعد مطرح خواهیم کرد.
الحمدلله.
در حال بارگذاری نظرات...