‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در ادامه بحث تواتر، مبحث بعدی که داریم، اقسام تواتر است. خب، اقسام تواتر هم بسیار بحث مهمی است و بسیار کاربردی. تواتر سه قسم است: تواتر لفظی، معنوی، و اجمالی.
**تواتر لفظی:** یعنی همه کسانی که خبر میدهند، خبرشان دقیقاً در الفاظ یکی باشد. با یک لفظ! حدیث غدیر که همه همین عبارت را نقل کردهاند: "من کنت مولا فهذا علی مولا". در این حدیث شریف غدیر، همه از این واقعه با یک لفظ حکایت کردهاند. این میشود تواتر لفظی.
**تواتر معنوی:** این است که همه کسانی که خبر دادند، شاید حالا یکخورده الفاظشان متعدد باشد؛ ولی یک جامع را دارند میرسانند. یک پیام، یک محتوا. محتوا چیست؟ حالا فعلش پسوپیش است، این فعلش جابهجا شده، کلمهاش یکخورده جابهجا شده.
شجاعت امیرالمؤمنین در بقایای مختلف، خصوصاً در بدر، نقلها مختلف است؛ ولی آنی که از همه اینها گرفته میشود و صددرصد و واضح میشود، این است که همه دارند، بدون اینکه تبانی داشته باشند و با اتفاق، همه دارند از شجاعت امیرالمؤمنین حکایت میکنند. این میشود تواتر معنوی، نه لزوماً برداشت. او دارد میگوید علی اینجور شمشیر زد، او میگوید علی اینجور دفاع کرد، آن میگوید علی اینجا تنها بود. هر کدام یک نقل است. الفاظ متعدد است؛ ولی جامعگیری که از همه اینها میشود، برداشتی که از اینها میشود، بله که حالا یکیش تو... حالا باز بالاتر، چندتا نقل در مورد بدر است، چندتا در مورد احد است، چندتا در مورد خندق است. از مجموعه اینها کشف میشود. اینجا علت مطابقی نداریم بین همه اخبار. آن علت مطابقی که در تواتر لفظی، یک قضیه معنوی داریم، یک جامعی داریم که متفقعلیه اخبار مخبرین همه در آن اتفاق دارد. شجاعت در این مثال ما، شجاعت امیرالمؤمنین. به این میگویند تواتر معنوی.
**تواتر اجمالی:** و آخریش تواتر اجمالی. در تواتر اجمالی، نه در متن مطابقی، نه در جامع، ما تواتر نداریم. تو یک لازمی چه انتزاع میشود، در آن تواتر داریم. یعنی نه مدلول مطابقی اینها همه یکیست، نه جامع اینها همه یکیست؛ بلکه مدلول التزامی اینها، آن لازمی که از اینها انتزاع میشود، در همه… همه را که کنار هم بگذاریم، یک لازم از اینها انتزاع میشود که تبات ایجاد میکند.
مثلاً در بحارالانوار، شما اگر این مجموعه ۱۱۰ جلدی که چند ده هزار حدیث درش هست، این را ملاحظه بفرمایید، قطع پیدا میکنید که بالاخره یکی از اینها از معصوم است، لااقل. ولو نتوانیم معینش بکنیم. بالاخره بین ۱۰ هزار تا، یکیاش از معصوم نیست، یکیاش درست نیست. تواتر اجمالی بین این همه نقل، بین این صد تا نقل، لازمه این صد تا این است که بالاخره یکیاش از معصوم باشد. این تواتر اجمالی است. نه جامعش است، نه متن مطابقیش است. کل این ۱۱۰ جلد بحار، یک روایتش بالاخره از معصوم. چی از تقاط این تواتر؟ یعنی اجمالاً ما اینجا کشف میکنیم که، یعنی لازمه این همه نقل این است که بالاخره یکی از اینها از معصوم است. تواتر صورت گرفته. اینجا تقاطع موضوعش حدیث احادیث است. این احادیث بالاخره یکیاش درست است. حالا همان یکی هم یهو میتواند کاذب باشد، اشکال ندارد. بالاخره میخواهیم ببینیم که بین این همه ۱۰ هزار تا حدیث، یکیاش درست است. اجمالاً تواتر.
حالا توی موضوع، شما بگیرید توی موضوعی که ۱۰۰ تا روایت داریم، توی صد تا روایتی که توی موضوع داریم، اجمالاً یکیاش که بالاخره درست است. آن یکیاش که درست باشد، بالاخره فلان موضوع را اثبات میکند. بین مثلاً صدتا نقل تاریخی در مورد اینکه مثلاً آن زنی که پاپیش حضرت یوسف شده بود، پابند از یوسف شده، اسمش زلیخا بوده. از این صدتا نقل تاریخی، اجمالاً اثبات میشود که یک همچین شخصیتی در تاریخ بوده است.
حالا اگر بگوییم تواتر معنوی و لفظی و اینها نباشد، که حتی تواتر معنوی هم چهبسا بشود ازش گرفت؛ ولی همه اینها بالاخره یک قدر متقینی دارد. لازمه همه اینها این است که شخصیتی... اینهمه در مورد حاتم طایی وقتی اینهمه نقل داریم، لازمش این است که همچین کسی بالاخره بوده است. که میشود تواتر اجمالی.
پس اینجا اگر یک لفظ واحد باشد، همه همان را تکرار کرده باشند، تواتر لفظی. یک جامع مشترک باشد، الفاظ مختلف باشد، میشود تواتر معنوی. اگر یک لازمی باشد که انتزاع میشود، تواتر اجمالی.
در این سه تا، ما به محور اخبار تکیه داریم. آن محور اخبار در خبر متواتر، هر چقدر دقیقتر باشد، محدودش دقیقتر باشد، دقت بیشتر، محدوده بیشتر توش لحاظ شده باشد، تواتری که یقین میآورد، زودتر حاصل میشود. این محور، محور را ما با آن کار داریم.
شما ملاحظه بفرمایید مثلاً چند نفر میآیند خبر میدهند. اینها با تفاصیل خبر میدهند، با جزئیات خبر. حتی مثلاً همه در جمله اسمیه بودنش یکسان. در تقدیم و تأخیر مبتدا و خبر یکساناند. یعنی همه میآیند میگویند فلانی اینطور گفت. هر صد نفر هم دارند به نحو جمله اسمی از او نقل میکنند. همه هم دارند مبتدا خبر را جابجا میگویند. یعنی دقیقاً دیگر انسان برایش نفسش اطمینان پیدا میکند که این همینجوری گفته، با جزئیات. خب، این خیلی روی منطق حساب احتمالات، زودتر انسان هی آن کسر، در واقع مخرجش میرود بالا. اول اگر یکدوم احتمال میداد که مطابق باشد یا مخالف باشد، با این جزئیات، وقتی دو نفر، سه نفر اینجور نقل کردند با این جزئیات و ریزهکاریها، این کسر هی میرود بالا. میشود یکدهم، یکپنجم، یکصدم. دو، سه نفر که شدند، آنوقت میشود سه تا یکصدم. یکصدم ضربدر یکصدم گفتیم که ضرب باید بشود، جمع نمیشود با هم. سه صدم نمیشود. یکصدم ضربدر یکصدم میشود ده هزار، ضربدر صد میلیونیوم، درست است؟ صدهزار ضربدر صد میشود یک... همینجوری دیگر میآید کامل کالمعدوم میشود این.
پس هر چقدر در جزئیات، ریزهکاریها، مثلاً در مورد واقعه غدیر، اینکه پیغمبر رو چندتا شتر رفتند؟ اسب رو چندتا رفتند؟ اصلاً همه با هم گفتند مثلاً هفت تا رو رفتند بالا. با جزئیات. مثلاً دست راست علی را برد بالا. سمت راست علی ایستاده بود، بر فرض میگویم. علی سمت چپش بود. دقیقاً مثلاً همه نقل کردند بغل برکه بود. این جزئیات وقتی نقل میشود، حساب احتمال میرود بالا و تواتر را دقیقتر میکند. زودتر انسان یقین پیدا میکند. در مورد شخصیتهای تاریخی هم همینطور است. یک شخصیتی هستش که فقط میگویند بوده. یک عده میگویند فقط از علمای شیعه بوده. یک عده میگویند فقط اینها در بحثهای رجال ملاحظه داشته باشید که خیلی این مباحث به درد ما میخورد. حالا ما انشاءالله اگر خدا توفیق بده، شاید سال دیگر بحث رجال را شروع کنیم. بسیار مهم است مباحثش.
آنی که همه نقل کردند فلانی بوده، با این جزئیات بوده. حتی یک واقعه تاریخی را در مورد او همه با جزئیات دقیق نقل کردهاند. این میرود روی تواتر. و اگر حساب احتمالاتش البته خیلی ممکن است که بگویند در رجال ما اصلاً تواتر تکوتوک داریم، اینها همهاش خبر واحد است؛ ولی شاید ما روی حساب احتمالات بتوانیم تواتر هم درست بکنیم. بالاخره ۱۰ تا نقل مختلف از ۱۰ جا دارند به ما میگویند که فلانی بود. اینطوری هم دشمنش هم دارد تأیید میکند.
در مورد حلم امام حسن مجتبی، مثلاً نقلهای فراوانی انسان میبیند که هم دشمن او حلم او را تأیید میکند، هم دوست او حلم او را تأیید میکند. هم اینوری، هم آنوری. تا مخالفین جدی، تا قاتلین او، حلم او را تأیید میکنند. این دیگر با این جزئیات، تواتر لفظی اول را نداشته باشد، در تواتر معنوی، روی حساب احتمالات میبرد بالا و زودتر انسان را به یقین میرساند.
هر چقدر که اینها، خبرها شبیه هم باشد، در جزئیات هم قشنگ همه رعایت کرده باشند. حالا اگر مثلاً یکی جمله فعلی آورد، یکی ماضی آورد، یکی مضارع آورد، یکی اسمیه آورد. میگویند فلانی اینجور گفته. این هی حساب را پایین میآورد یا کند میکند اینکه انسان بخواهد به یقین برسد.
در زبان خود ما هم همینطور است. بیایند بگویند آقا رهبری اینجوری فرمود. ماجرای اینکه مثل حضرت آقا به فلانکسوسوگفته بودند که شما صلاح نیست اینبار دیگر در انتخابات بشوید. تواتر رسید. همه باخبر شدند؛ ولی نقلها چطور بود؟ آنقدر نقلها تشکت بود که آخر خود رهبری علنیاش کردند. گفته بودند که فعلاً مصلحت... فعلاً که آورده در برای کسی که میخواهد با اینها یقین حاصل بکند، با تواتر، هی کند میکند او را. یا فلانی که اینجا اضافه شد، اگر که اضافه شد، شایدی که اضافه شد، کامل بحث را عوض... خب بعضیها خیلی تقوای سیاسی، تقوای اخباری، تقوای تحلیلی... تحلیل هم تقوا میخواهد. تقوا تحلیل ندارد. این اگر و شاید و اما و فعلاً و اینها را اصلاً لحاظ نمیکند. سریع میچسبانند به طرف. دو تا سه تا نقل همینجوری کنار هم درست میکنند یا تواتری درست میکنند، اگر وقتی که به نفع خودشان است. اصلاً نیست. عوام هم که زود گول میخورند دیگر. این چیزها را ملاحظه نمیکنند. سریع متأسفانه میشود کلاه گذاشت بعضی وقتها سرشان.
جان؟ اغلب. پس اینجا عرض کردیم تواتر توش چی شرط بود؟ این بود که یک جماعتی اخبار بکنند. عادتاً هم ممنوع باشد، ممتنع باشد که اینها همه تباطعی بر کذب کرده باشند. یعنی نشود گفت اینها تبانی کردهاند که بخواهند همه یک دروغی را بگویند. نمیشود. یکی اینور، یکی آنور، یکی این طیف، یکی آن طیف. نمیشود همه با همدیگر تبانی داشته باشند که دروغ بگویند.
خب، حالا اگر همه آمدند با یک محور، با تفاصیلش، با دقایقش یک چیزی را نقل کردند. تازه مصلحت اینها هم در کذب است. یعنی این جمله در به ضرر خودشان است. این دیگر باز همان را روی حساب احتمالات میبرد بالا. مثل فضائلی که از دشمنان نقل میشود. این سریع حساب احتمالات را میبرد بالا، چون انگیزه بر این بوده که اینها بپوشانند این فضائل را. بهمحض اینکه انسان میبیند یک کتاب اهل سنتی دارد فضیلتی را از یکی از شیخین مثلاً نقل میکند، درباره اهل بیت، این دیگر خیلی آن حساب احتمالاتش جلو میافتد. یعنی کسرش میآید پایین، همان یکدهم، یکصدم اینها میشود. چون انگیزهها بر این بوده که اینها مخفی بشود، پنهان بشود. یک وقت انگیزهبر این است که یک چیزی افشا بشود، به نفعش است طرف. یک سودی این وسط دارد. اینها همه در حساب احتمالات رعایت میشود و مسئله را دقیق... بعد تازه ببینیم که اوضاع و احوال اینها با همدیگر اختلاف دارد. هر کدام تو یک موقعیتیاند، یک جایی. خب، پس محور اخبار هر چقدر که دقیقتر باشد، زودتر در تواتر به نتیجه.
حالا ببینیم که اینهایی که میخواهند خبر بدهند، چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟ این بحثمان عرض کردیم بحث بسیار مهمی است. یک مبناست برای علوم مختلف. کسی میخواهد در مباحث تاریخی وارد بشود، باید اشراف داشته باشد. در بحث رجال میخواهد وارد بشود، باید اشراف داشته باشد. در مباحث تفسیری، بسیاری از اوقات، برای اینکه برخی انسان بتواند با دقت شأن نزولش را یا تطبیقش را دربیاورد، احتیاج دارد به همین مباحث تواتر که خوب پیش برود و با این حساب احتمالات کار را پیش ببرد. مباحث بسیار دقیقی است و خیلی عرض کردم حتی در مباحث کلامی هم بحث تواتر خاصیت دارد و مشکلگشاست.
خود حاج آقای مصباح هم (حفظهالله) در این دو جلد کتاب ایشان که به نظر من اوجب واجبات است خواندن این کتاب ایشان. آذرخش کربلا، این دو کتاب واجب عینی است خواندنش. در پرتو آذرخش کربلا. آذرخشی دیگر در آسمان کربلا. این دو جلد کتاب را که ما الحمدلله توفیق در نوجوانی خواندیم، این دو کتاب را و خیلی روی ما اثر مثبت گذاشت. احساس میکنیم که یک جفتوبستی کرد این عقاید ما را، شبهات کلامی جدید و مبانی کلامی جدید که اصل شبهات از اینجاست. ایشان با یک زبان ساده و منبری که حضرت آقا فرمودند که من کتاب را خواندم، فوقالعاده بود و خیلی آقا از این کتاب تعریف کردند. در این کتاب بحث تواتر را ایشان به عنوان یکی از مبانی جدی برای پاسخ دادن به مسائل کلامی، شبهات کلامی جدیدی که وارد میشود، روش سفت وامیایستد بحث تواتر را و خیلی مسائل را با تواترشون حل کردهاند.
خدا باید توفیق بدهد که از این وقتمان استفاده بکنیم. کار زیاد است. خیلی کار است. از مطالعه گرفته، حالا اصلش که خودسازی و رسیدن به خودمان است، که من بدبخت بیچاره خیلی عقبم از این مسئله. کار مطالعاتی تا کار تبلیغی، تا کار سیاسی اجتماعی. یکی دوتا نیست. یک جبهه کوچک و محدودیم در برابر یک جبهه وسیع و پر امکانات. هر چه هم داریم، من مایه بگذار. کوچکم. خیلی از رفقا به وظایف عمل کردند. یعنی همجبههایها که خود منم به وظیفه عمل نمیکنم. لذا به آنها که اهل وظیفهاند، بهشان بیشتر فشار میآید. من هم طلبه و خوب درس بخوانم، خوب تبلیغ کنم، خوب تحلیل کنم، مشغول کار خودم. بله، این هم حالا یک تیزری بود، اصطلاحاً امروز رفتیم. درد دلی بود که باز مطرح شد.
خب، مخبرین چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟ خود این احوال این مخبرین در حساب احتمالات فرق میکند. یکی از ناحیه کمی، یکی از ناحیه نوعی.
از ناحیه کمی عرض کردیم که خب، هر چی تعداد بالاتر برود، قطعاً اثر دارد. یک نفر و دو نفر و سه نفر و پنج نفر و ۱۰ نفر، خیلی با هم فرق دارند. اخبار اینها هر چی که جلوتر میآید، هی احتمال صدق را بالا میبرد و مالکذب را پایین. خب، در ناحیه کمی باید به جایی برسد که دیگر انسان به تواتر... یعنی در نفس خودش. یعنی دو نفر و سه نفر به تواتر نمیشود گفت. بدانید قبل از ما یک خبر واحد داریم. خبر واحد نه یعنی لزوماً یک نفر گفته. خبر واحد یعنی تعداد کمی. یک نفر، دو نفر، سه نفر. بعد اینها اخبار، اصطلاحاً میگویند استواژه (استفاضه). اخبار مستفیضه داریم که استفاضه بین تواتر و... یعنی اول خبر واحد بعد میآید به استفاضه میرسد. سه نفر تا ۷ نفر، تا ۸ نفر، تا ۱۰ نفر. از آن هفت هشت ده نفر، دیگر میشود تواتر. دیگر به بالا هر چقدر برود، تواتر است. این را دستهبندی را لحاظ داشته باشید. استفاضه. استفاضه، فیض جاری شدن است دیگر. بله. این انگار دارد کمکم میرود به سمت اینکه زیاد بشود، دارد جاری میشود، دارد زیاد میشود. میشود استفاضه، دالان تواتر. برخی بهش میگفتند در دالان تواتر دارد میرود به سمت تواتر. اخبار مستفیضه را در کتابهای فقهی زیاد میبینیم.
خب، پس باید اینها بالاخره به تعدادی باشد که به تواتر برسد؛ ولی ما محدودش را نمیتوانیم روشن کنیم. تعداد نمیتوانیم بگوییم. آن مسئله که عرض کردیم باید حاصل بشود، آن حساب احتمالات، آنورش، احتمال مخالفتش با واقع باید یک جوری بشود که کالمعدوم بشود. اصلاً به حساب...
از ناحیه نوعی هم بالاخره خود وثاقت مخبرین، عدالتشان، دقتشان، تنبهشان، امانتداریشان در نقل، هر کدام حساب و کتابش فرق میکند. یک وقت ۱۰ نفر از اصحاب کبار امام صادق(ع) دارند یک چیزی را میفرمایند. یک وقت است ده تا از اراذل و اوباش دارند، از اراذل و اوباش مدینه دارند یک چیزی را میگویند. ۱۰ نفر گفتند، اگر اصحاب کبار حضرت باشند، چهار پنج نفرش هم، شش هفت نفرش هم با آن تواتر حاصل بشود، اینها بالاخره اثر دارد در اینکه حصول تواتر سریعتر بشود یا کندتر. به هر حال، هر چقدر که اینها، این خصائص ممتازتر باشد، چه کمی چه نوعی، سرعت رسیدن به تواتر بیشتر و آن حساب احتمالات سریعتر حاصل میشود به سمت صدقش.
حالا بیایم سراغ مخبرعنه، مفاد خبر، که این هم دخالت دارد در اینکه ما در حساب احتمال پیش برویم یا کند باشیم. و اینکه خب، درباره چی دارند خبر میدهند؟ همین که عرض کردم، گاهی انگیزهها بر این است که امری مخفی باشد. خب، یک دشمن دارد در فضائل اهل بیت. این قطعاً روی حساب احتمالات برای ما کسر و انکسارش، مخرجش پایینتر است. مخرجش، مخرج کذب او پایینتر است، چون با این حرف دارد... خب، مثلاً عطاالله مهاجرانی میآید میگوید که من در سیره رهبر انقلاب، نقطه سیاه که هیچی، نقطه خاکستری هم نمیبینم، ندیدم. آقای خامنهای در طول تاریخ زندگیش نقطه خاکستری هم... خب، این اگر دو نفر دیگر مثل عطاالله مهاجرانی، میشود تواتر. چرا؟ بهحسب مخبرعنه. چون این نه تنها هیچ سودی به نفع اینها ندارد این نقلقول، بلکه کاملاً به ضرر... خب، ما وقتی با کسی که انقلاب را قبول ندارد، یا مثلاً رهبری برای او در معرض اتهام است، متهم، رهبری را اتهام بهش میزند. سه تا چهار تا آدم اینجوری که داشته باشد، میتوانیم ایجاد تواتر کنیم برای او. بعد تازه آدمهایی باشند که وثاقت برای همان طیف هم داشته باشند. یعنی از حیث مخبری هم آن ویژگیها، دقتشان، ملاحظاتشان، اینها همه آدمهایی باشند که به دقت شناخته شدهاند در بین خود آنها. تواتر بکند، وسایل دقیقی است. از این ترفندها، ترفند که نیست، در واقع مسیر، یعنی استدلال. از اینها باید استفاده کرد برای زمان حال. معنی دارد. بله، بله. الان شما خبر دارید که در منا 500 نفر ایرانی از دنیا رفتند. فیزیک... یک امری برایش پوشیده باشد یا انسان خودش در ماجراست و یا برایش نقل میکند. وقتی که نقل کردند، منقول که شد، یا متواتر است یا واحد. هر کدام حساب و کتاب خودش.
به نظر مرحوم علامه است در المیزان میفرماید که هیچکدام از ماها واشنگتن نرفتیم؛ ولی در مورد وجود واشنگتن یقین داریم. چرا؟ لتواتر. لتواتر. آنی که باعث شده که با یقین داشته باشیم. کربلا را همین را مثال میزند. چند نفر از شما مکه رفتید؟ چند نفر دیدید؟ چند نفر؟ خب، مثلاً واقعه کربلا را چطور ما میگوییم افسانه نیست؟ خیال نیست؟ یک دلیل اصلیش تواتر است. متواتر داریم. حداقل تواتر معنوی داریم. حداقل تواتر معنوی درباره اینکه امام حسین علیهالسلام را با مظلومیت به شهادت رساندند، حضرت مظلوم واقع شد، بدون اینکه ظلمی کرده باشد. خب، حالا در نقلهای جزئی ممکن است تو یکی دوتا هم به تواتر لفظی، تو بعضی مسائلش برسیم. عمده همان تواتر معنوی را لااقل داریم.
خب، با تواتر خیلی مسائل حل میشود. الان هم که همینطور. بسیاری از مسائل با تواتر اینکه مثلاً فلانکس توی استخر کوشک، استخر فرح مثلاً از دنیا... شک دارید یا یقین دارید؟ بله. چرا؟ لتواتر. چرا؟ چون هم طرفدارانش گفتند، هم مخالفینش. چرا؟ چون طرفدارانش وقتی گفتند، او مخبر است، به نفعشان نبود، به ضررشان بود که بخواهند بیایند بگویند که آقای... تو استخر مرد. بله. به هر حال همانطور که مخالف تعریف بکند، موافق هم بد بگوید، همانقدر روی حساب احتمالات. مگر اینکه انسان بداند یک انگیزه خاصی دارد که میخواهد دشمنی بکند. پولش را ندادهاند. طرف مستند ساخته، پولش را نداده، الان افتاده حراجی برای ضد او. اینها خیلی روی حساب احتمالات بالا نمیبرد. الان هم با همدیگر به قول مشهدیها، یوغلان رفیق؛ ولی در عین حال این آقا دارد از آن مثلاً بد میگوید.
خب، این خصایصی که میخواهیم عرض بکنیم، یک سری خصایص عامه است، یک سری نسبی است.
**خصایص عامه:** خصایص عامه، خصایصی است که به حساب احتمال، یک عامل مساعدی را تشکیل میدهد بر صدق قضیه یا کذب قضیه. ما به نوعیت مخبر هم کاری نداریم. خب، این خصایص توی قضایای مختلف خیلی فرقی نمیکند. مثلاً غرابت قضیه مخبرعنه. خب، وقتی که آن چیزی که دارد تعریف میکند، خیلی غریب است، یک عامل مساعدی است برای اینکه ببرد قضیه را به سمت کذب. ما الان با برخی نقلهای تاریخی مواجهیم در مورد فضائل و کرامات اهل بیت که عمده اینها هم در غرابت است.
حالا مثلاً در ماجرای رد الشمس، مسئله مهم. میرباقری یک بحثی داشتیم، میرباقری که آنقدر محو در ولایت و اهل بیت و اینها. سال ۸۷. ۸۷ دانشگاهی ماجرای رد الشمس. گفتم دانشگاه ما حمله کردند. شماره برای دنبال منبر نیست. گفتم آقا رد الشمس و ادعیه داریم. ادعیه زیارت، زیارت امیرالمؤمنین اسمش آمده. جدّی میگویند که آیات قرآن بر آن هست. تو خود آیه قرآن ماجرایی که در مورد حضرت سلیمان است. گفتنی "ردوها علیه". ایشان گفتند که نه. اینها چون اصل شبهات آن دانشجویان فیزیکی بود که خب، چطور میشود که در عین حالی که زمین الان برای همه عصر است، غروب است، برای یک نفر ظهر باشد؟ خورشید بالاخره یا برای همه دوباره ظهر شد یا برای امیرالمؤمنین دوباره ظهر شد یا عصر شد؟ بعد اینی که در عین حال دو تا زمان ما داشته باشیم، تو یک ظرف هم مغرب است، هم عصر است، چطور میشود؟ من شبهات فیزیکی فراوانی که در عین حال خب ما چهبسا اگر برویم توی نقلها در حد استفاضه باشد. اگر مخبرینش هم از حیث اخباری حرفشان سند باشد و وثاقت داشته باشند بالاخره نقل زیاد داریم. ۷، ۸، ۱۰ تایی شاید ما روایت داشته باشیم در تواتر اجمالی، مثلاً اثبات بشود که امیرالمؤمنین از اینجور کرامات ازشان صادر میشد.
در هر صورت میخواهم عرض بکنم که این مسائل صرفاً اینجا همان را. اینکه غرابت قضیه احتمال کذبش را میآورد پایین، میآورد بالا. یعنی اینجا اتفاقاً محتمل است که دروغ باشد. غلات درست کرده باشند اینها. طرفداران افراطی این حرفها را درست کرده باشند. هر چقدر یک مسئله غریبتر باشد، این احتمال کذبش را، بفرمایید، میبرد بالا. پس اینجا اگر قضیه غریب بود، احتیاج به تعداد بیشتری خبر داریم و یا حتی مخبرین بیشتری لازم است؛ ولی امر عادی، یک امر بفرمایید معمولی، انس دارند همه. خب، این خودش میبرد به سمت اینکه قضیه صادق است و ما سریعتر به نتیجه میرسیم. این خصایص عام است.
**خصایص نسبی:** یک سری هم خصایص نسبی است. خصایص نسبی، خصایصی است که شما وقتی به نوعیت مخبر نگاه بکنید، بهحسب نوعیت مخبر، میتواند کمک بکند به صدق قضیه یا به احتمال صدق قضیه یا به احتمال کذب. که این تو قضایای مختلف فرق میکند. تو قبلی تو همه قضایا بود. هر چقدر قضیه غریب بود، احتمال کذب بالاتر. هر چقدر قضیه عادی بود، احتمال صدق بالاتر است. اینجا همان که عرض کردم، اگر طرف دشمن یا دوست تو قضیه نسبت به قضیه فرق میکند. مخبری نسبت به مخبری فرق. مثلاً یک غیرشیعی بیاید روایتی را نقل بکند که دلالت بر امامت امیرالمؤمنین دارد، دلالت بر امامت ائمه دارد. خب، این بهحسب خصوصیت مخبر، ولو طرف شیعه نیست؛ ولی یک عامل مساعدی است برای اینکه صدق خبر را ببرد بالا.
ماجرای جناب عمار وقتی که شهید شد، آنها گفتند که "تقتله الفئة الباغیه". نقل شد که "تقتله الفئه الباغیه" اینها چی گفتند؟ اینها نگفتند حدیث دروغ است، حدیث را جعل کردید! گفتند چه کسی کشت عمار را؟ علی کشت! یعنی اینها هم دقیقاً حدیث را تأیید کردند. خود نقل اینها، تأیید اینها، احتمال صدق قضیه را برد بالاتر. یعنی تثبیت کرد. به حد تواتر رسید اینکه "تقتله الفئة الباغیه" تو را میکشد، چهجوری؟ وقتی که یعنی اصل حدیث را پذیرفتند. گفتند پیغمبر گفته، گفتند پیغمبر گفته؛ ولی مصداقش کیست؟ علی مثالش معاویه است. دعوا بر سر مصداق است. پس اصل حدیث را تأیید کردند. مخالفین هم اصل حدیث را تأیید کردند. اینجا همین میشود. یعنی بهحسب احتمال میرود دیگر کاملاً بالا. قشنگ به تواتر میرسد.
وقتی الان مثلاً دشمنان جمهوری اسلامی، مثلاً کسانی که ضدانقلابند، اطرافیان امام بودند، یک نقلی از امام بشود، آنها هم تأیید بکنند، بگویند که این مصداق شمایی. "میزان، حال فعلی افراد است." این در مورد این بوده که کسانی که از قبل انقلاب تو انقلاب... میزان حال فعلیش این است که الان تو انقلاباند، خوباند. مرحوم آقای فلان که در استخر غرق شدند. شریفشان بر این بود... خب، خود همین مصداقیابی کاذب برای یک نقل، خودش دارد تأیید میکند که امام این را فرموده: "میزان، حال فعلی افراد." ما اصل نقل او را میگیریم، مصداقش را کار نداریم؛ و اصل نقل را با نقل او به تواتر میرسانیم. با همان تواتر میزنیم تو سر خودش!
خب، اینجا وقتی که راوی شیعه نیست، دارد فضیلت را از اهل بیت نقل میکند، چون مصلحتی که در او است، میرود به سمت اینکه او سکوت بکند، کتمان بکند یا افترا بزند. اینها ازش توقع میرود یا به امام افترا بزند یا این را کتمان بکند. دقیقاً دارد ضد جفتش عمل میکند. این احتمال صدقش را میبرد بالا.
معاویه را دربیاورید. گاهی اینجوری هم هست که خود همان، البته باز بعید نیست بگوییم بالاخره یک چیزی هست که او دارد میگوید. اینجا دارد دروغ جعل میکند یا دارد به یک واقعیتی اقرار میکند. باز فرق میکند. این فضیلتی که دشمن نقل بکند معتبرتر است یا فضیلتی که دوست نقل میکند؟ اگر در مورد فضیلت، که دوست نقل کرده، یکدوم احتمال میدهیم، در مورد فضیلتی که دشمن نقل کرده، یکچهارم بر فرض. حالا گاهی هم خصوصیات عامه و خصوصیت نسبی توی خبر میآید که هر دو مثلاً میبرد به سمت صدق قضیه. همین مثالی که عرض کردم، میبرد به سمت صدق. بحث دلالت ائمه. یک اموی بیاید، عمر بن عبدالعزیز، مثلاً تصدیق بکند امامت اهل بیت در واقع. توقع نمیرود هم از او توقع نمیرود. این دیگر مثلاً درجه را میبرد بالا. این هم از این.
پس ما در مخبرین باید نگاه بکنیم. به مخبرعنه باید نگاه بکنیم. مجموعه اینها را برای تواتر استفاده بکنیم. ببینیم که حساب احتمال ما را به چه نحوی پیش خواهد برد.
متنش را بخوانیم: "الخبر المتواتر کل خبر حسی یحتمل فی شأنه بما هو خبر أن الموافقة للواقع و المخالفة له." هر خبر حسی که در شأنش این احتمال باشد، از آن جهت که خبر است، این احتمال باشد که موافق با واقع باشد یا مخالف واقع. "و احتمال المخالفة یقوم علی أساس احتمال مخبر." چرا شما احتمال مخالفت میدهی؟ به خاطر اینکه احتمال میدهیم که مخبر اشتباه بگوید. پس در غیرمعصوم احتمال مخالفت میدهیم. در معصوم مخالفت او... "و احتمال تعمد الکذب لمصلحة معینة له تدعوه إلی إخفاء الحقیقة." یا احتمال خطر میدهیم یا احتمال میدهیم که او تعمد دارد بر کذب. چرا؟ چون یک مصلحتی خاصی است که او را دعوت میکند به اینکه حقیقت را مخفی کند.
"فإذا تعدد الأخبار عن محور واحد، تضاؤل احتمال المخالفة للواقع." وقتی که چندین خبر از یک محور آمد، "تضاؤل" یعنی لاغر شدن، کوچک شدن، احتمال ضعیف بشود. تضاؤل احتمال المخالفة للواقع. احتمال مخالفت با واقع چی میشود؟ کم میشود، کوچک میشود، آب میرود. "لأن احتمال الخطأ أو تعمد الکذب فی کل مخبر بصورة مستقلة إذا کان فهد مال الخطأة و تعمد الکذب فی مخبرین عن واقعة واحدة مع أقل درجاتها." چون احتمال اشتباه یا تعمد کذب در هر مخبری به صورت مستقل اگر در یک درجه موجود باشد، یعنی هر مخبری به یک اندازهای احتمال بدهیم که او اشتباه بکند؛ ولی وقتی دو تا شدند و از یک واقعه دو تایی با همدیگر دارند خبر میدهند، احتمال بفرمایید کمتر میشود. احتمال خطا یا تعمد کذب کم میشود.
"لأن درجة احتمال ذلک ناتجة عن ضرب قیمة احتمال الکذب فی أحد المخبرین بقیمة احتمال المخبر الآخر." به خاطر اینکه درجه احتمال آن ناتجه است، نتیجهبخش است. ضرب قیمت. قیمت در هم ضرب میکنیم. کسر اینها را، مخرجها را در هم ضرب میکنیم. در احتمال کذب در یکی از دو مخبر به قیمت احتمالش در مخبر دیگر. یکدوم ضربدر یکدوم میشود یکچهارم. یکدوم احتمال کذب اولیه، یکدوم احتمال کذب دومی. مجموع خبر این دوتا میشود چند درصد احتمال کذب؟ یکچهارم، در واقع ۲۵ درصد.
"و کلما ضربنا قیمة احتمال بقیمة احتمال آخر، تضاءل الاحتمال." هر وقت که این قیمت احتمال را به قیمت احتمال دیگر ضرب کردیم، تضاؤل الاحتمال. چرا؟ چون مخرجها دارد کم میشود. احتمال هم میآید. مخرج بزرگ میشود، احتمال هم کم میشود. "لأن قیمة الاحتمال تمثل دائماً کسراً محدداً من رقم الیقین." چون قیمت احتمال دائماً مثال میبخشد، تمثل پیدا میکند در یک کسر معینی از رقم یقین. "فإذا رمزنا إلی رقم الیقین بواحدٍ مثلاً." ما اگر رقم یقین را رمزگذاری کنیم به یک، "و قیمة الاحتمال هی أی کسر آخر من هذا القبیل." اینجا قیمت احتمال میشود همان یکدوم یا یک کسر دیگری از این قبیل. "و کلما ضربنا کسراً بکسرٍ آخر، خرجنا بکسرٍ أشدّ زوالتاً کما هو واضح." خب، روشن است دیگر. ضرب میکنیم به مخرج بزرگتر میرسیم که احتمال کمتر میشود.
"و فی حالة وجود مخبرین کثیرین لابد من تکرار الضرب بعددِ أخبارات مخبرین." در حالت وجود مخبران کثیر، لابد از تکرار ضرب، به تعداد اخبار مخبران. بیشتر شدن. هی اینها را این ضرب را در احتمالات بیشتر میکنیم. "لیصل إلی قیمة احتمال کذبهم جمیعاً." تا برسیم به آن ارزش احتمال کذب اینها. یکدوم ضربدر یکدوم ضربدر یکدوم ضربدر یکدوم ضربدر یکدوم. یعنی یکدوم به توان پنج. یکدوم به توان... این میشود حساب احتمال خبر شش نفر. خبر هفت نفر. خبر ۱۰ نفر. ۱۰ نفر. چقدر احتمال کذب است؟ یکدوم به توان ۱۰. یکدوم به توان ۱۰ میشود احتمال کذب خبر ۱۰ نفر. ۱۰ نفری که با هم تباطُع بر کذب نکردند.
حالا نوع، مثلاً خود اینها که وثاقت داشته باشند، دقت داشته باشند، این بحث مخبرعن. این بحث همه اینها را با همدیگر باز لحاظ میکنیم. یک کسر با اینها درست میکنیم. اینها همه را. "علی أیّ مبنا یا آقا جان؟ حساب احتمالات." شهید صدر. "الاحتمال واقعاً کم و یضعف و یزداد زوالاً." هی این ضعفش میرود بالا. "کلما ازداد المخبرون حتی یزول عملیاً." آنقدر میرود بالا که دیگر از جهت عملی زائل میشود. "و واقعاً لا یزول." بلکه اصلاً در واقع محو میشود، نابود میشود این احتمال. "و عدم إمکان احتفال الذهن البشری باحتمالات ضعیفة جداً." ذهن بشری اصلاً اعتنایی ندارد، احتفاطی ندارد نسبت به احتمالاتی که به شدت پایین است که دیروز برخی مثالها عرض کردیم. "و یسمی إذن ذلک العدد من الإخبارات التی یزول معها هذا الاحتمال عملیاً أو واقعیاً یسمی بماذا؟" به تواتر. "و یسمی الخبر الخبر المتواتر." این عدد از اخباراتی که دیگر باهاش احتمال عملاً یا واقعاً از بین میرود، این مقدار از تواتر و یُسَمَّی الخبر بالخبر المتواتر. خبر را هم بهش میگویند خبر.
"و لا توجد هناک درجة معینة للعدد الذی یحصل به ذلک." اینجا درجه معینهای نداریم برای آن عددی که باهاش تواتر حاصل بشود. نمیتوانیم بگوییم ۱۰ نفر، صفر، ۵۰ نفر. "لأن هذا یتأثر إلی جانب الکمّ بنوعیة المخبرین." اینها متأثر از چیست؟ یکی اینکه تعداد مخبرین چیست؟ نوعیت مخبرین چیست؟ "و مقدار وثاقت من أباهتهم." چقدر اینها وثیقاند؟ چقدر تنبه دارند؟ "و سائر العوامل الدخیلة فی تکوین الاحتمال." و عوامل دیگری که دخالت دارد در اینکه ما تو احتمال کسر انجام بدهیم.
"خبر متواتر یقوم أساس حساب الاحتمالات." به این وسیله ظاهر میشود که احراز در خبر متواتر قائم است بر اساس حساب احتمالات. "و تواتر تارةً یکون لفظیاً و تارةً معنویاً و تارةً إجمالیاً." تواتر یک وقت لفظی است، یک وقت معنوی است، یک وقت اجمالی است. "مشترک لکل الأخبارات." آن به خاطر این است که محور مشترک برای همه اخبارات "إن کان لفظاً محدداً فهذا من الأول." اگر همه الفاظ یکی باشد، میشود تواتر لفظی. "و إن کان قضیةً معنویةً." اگر قضیه معنویه باشد، یک جامعی باشد، میشود تواتر معنوی. "و إن کان لازماً منتزعاً." لازمی باشد که انتزاع اجمالی است.
"و کلما کان المحور أکثر تحدیداً." هر چقدر آن محور دقت و تحدیدش بیشتر باشد، هی حد بیشتری خورده باشد. جمله اسمیه است. مبتدا خبر جابهجا آمده. دقیقاً این عبارت آمده. دقیقاً این صیغه آمده. یکی مبالغه نگفته، یکی صفت مشبهه. هر دو صفت مشبهه گفتند. "کان حصول التواتر الموجب للَیقین بحساب الاحتمالات أسرع." آن تواتری که باعث میشود که یقین پیدا کنیم بهحسب احتمالات، آن تواتر زودتر حاصل میشود. "إذ افتراض تطابق مصالح المخبرین جمیعاً بتلک الدرجة من الدقة مع اختلاف أحوالهم و أوضاعهم أبعد فی منطق حساب الاحتمالات." چون فرض تطابق مصالح مخبر. همه با هم. به آن درجه از دقت. علیرغم اینهمه اختلافی که در احوال اوضاع دارند. خیلی بعید است اینهمه آدمهای متعدد و متنوع. یکی دکتر، یکی باسواد، یکی بیسواد، یکی کمسواد. یکی اینوری، یکی آنوری. یکی مال این شهرستان، یکی مال آن شهرستان. همه دارند میگویند ما در فلان جلسه بودیم. هیچ توطئهای بر کذب نمیتوانند داشته باشند. همه بخواهند تبانی کرده باشند که اینجور، آنقدر با دقت این عبارت را به کار ببرند، خیلی بعید است در حساب احتمالات.
"تتداخل خصائص المخبر من الناحیة الکمیة و الکیفیة فی تقویم الأحوال." کذلک "تتداخل خصائص المخبر عنه." همانطور که خصائص مخبر داخل میشود از ناحیه کمی و کیفی در تقویم احتمال، خصائص مخبرعنه هم داخل میشود. "و هی علی نحوینی: خصائص عامة و خصائص نسبیة." که عرض کردیم در مورد مخبر. و دو تا خصائص داریم، یکی خصائص عامه که خصایص نسبی است.
"و المراد بالخصائص العامة:" منظور ما از خصائص عامه چیست؟ "کل خصوصیة فی المضمون تشکل بحساب الاحتمال عاملاً مساعداً علی کذب الخبر أو صدقه بقطع النظر عن نوعیة المخبر." هر خصوصیتی در معنا که به حساب احتمال عامل مساعدی بر کذب خبر یا صدقش تشکیل دهد، بقطع نظر از نوعیت مخبر. اصلاً کاری نداریم که مخبر چیست. مخبرعنه چیزی است، یک عامل مساعد به شمار میآید برای صدق یا کذب خبر. "و مثال ذلک غرابَة القضیة المخبر عنها." خب، برای این خصایص عامه چه مثالی میزنیم؟ آن قضیهای که داریم ازش خبر میدهیم غریب باشد. "فإنه عامل مساعد علی الكذب فی نفسه." این خودش یک عاملی است که بر کذبش، یعنی احتمال کذبش را میبرد بالا. "کون موجب لتباطؤ حصول الیقین بالتواتر." این کند میکند مسیر سلام علیکم، رسیدن به یقین در تواتر. "و لا عکس ذلک." کن القضیه اعتیادی و متوقعتن و منسجمتاً. "و عکس ذلک کون القضیة اعتیادیة متوقعه و منسجمه." و عکسش چیست؟ این است که قضیه اعتیادی باشد، عادی باشد، بین مردم باشد، منسجم باشد با بقیه قضایای دیگری که معلوم است. این با بقیه وسایل دینی جور درمیآید. از دین بعید نیست که یک همچین چیزی را حرام کرده باشد. یک همچین چیزی را واجب کرده باشد. یک همچین امری بعید از ذهن به نظر نمیرسد. "فحینئذ یسرع صدقه و یکون حصول الیقین أسرع." اینجا اصول یقین سرعتش میرود بالا.
"و المراد بالخصائص النسبیة:" منظورمان از عامه را گفتیم. حالا خصایص نسبی چیست؟ خصائص نسبی تو هر قضیهای عرض کردیم که فرق میکند. "کل خصوصیة فی المضمون بحسب احتمال عامل علی صدق الخبر." میتوانی یک جایی عامل مساعد برای صدق بشود، یک جایی عامل مساعد برای کذب باشد. "أو کذبه، ملاحظ فیها نوعیة المخبر." در آنجایی که نوعیت شخصی که دارد خبر را میآورد، لحاظ شود. یعنی خود مخبر هم وثاقت داشته باشد. خود مخبر مثلاً عداوت داشته باشد. یعنی مخبر دارد از مخبرعنه خبری میدهد که خودش اعتقادی بهش ندارد. این احتمال این را روی حساب میبرد بالا که واقع بوده. منی که دارم یک چیزی را میگویم که قبول ندارم، انگیزه من برای گفتن اتفاقاً کمتر است. لذا گفتنش حساب احتمالات این را میبرد بالا. تواتر زودتر با این حاصل میشود.
"کالمثال ذلک: غیر الشیعی إذا نقل ما یدل علی إمامة أهل البیت علیهم السلام." غیرشیعی بیاید روایت را نقل بکند که دلالت بر امامت اهل بیت علیهم السلام دارد. "فإن مفاد الخبر نفسه یعتبر بلحاظ خصوص المخبر عاملاً مساعداً لإثبات صدقه بحساب الاحتمال." اینجا خود این نوعیت مَضمون و نوعیت مخبر دوتایی با همدیگر حساب احتمال را میبرد بالا. چهار نفر دیگر اینجوری بگویم، تواتر حاصل میشود. "مثلاً افتراض مصلحة خاصة تدعوه إلی الافتراء بعید." اینکه بخواهد او انگیزهای داشته باشد که بخواهد افترا بزند، بعید. اینجا که نمیآید، یعنی افترا میزنم، میگویم علی ملحد. من دارم افترا میزنم. این چه افترایی است؟ تو که قبول نداری، بهحق میدانی این چه افترایی است؟ تأیید و تصدیق. فقط تشنم.
"و خصوصیة عامة و خصوصیة نسبیة." گاهی یک خصوصیت عامه و خصوصیت نسبی با هم جمع میشوند. "فی محل صادق، صالح صدق الخبر." کم فی المثال که گفتیم هم خصوصیت عامه داشتیم، هم خصوصیات نسبیه. "إذا فرضنا صدور الخبر فی ذله حکم بنی أُمیة." شما فرض کن که یک کسی در دوران بنیامیه یک همچین چیزی را گفته باشد. یادم هست، آیتالله جوادی در مورد تشیع فردوسی، همان یک شعری که فردوسی در فضیلت امیرالمؤمنین گفته، الان یادم نمیآید چیست، اینترنت میشود زد. همان را ایشان استشهاد میفرمودند. "صلوات..." احتمالاً به شعر "مرا بس همین گفتگوی علی..." آره، آن را استشهاد میکردند، میگفتند که این دلالت دارد که فردوسی شیعه بوده. چرا؟ چون در زمان این شعر را گفته که بقیه علمایی که بودند و شیعه بودند، همه تقیه میکردند و کتب شیعی را محو کرده بودند و قایم. همین. حالا غزل بوده، ظاهراً در فضیلت امیرالمؤمنین. همین کفایت میکند برای اینکه میبرد بالا. دیگر گاهی برای اینکه ما بفهمیم کسی تقیه میکرد یا نمیکرد، همینجور چیزهایی کفایت میکند. در چه فضایی بودند؟ در چه دورهای بودند؟ و دیگران در آن دوره چه میکردند؟ آن وقت یک بیت او کفایت یک بیت او کار ۱۰ تا کتاب کلامی که در فضیلت اهل بیت گفته باشد را انجام میدهد. کما اینکه در مورد حافظ ما دو بیت داریم که حافظ در فضیلت امیرالمؤمنین گفته، در فضیلت اهل بیت گفته. همین دو بیت بس است برای اینکه بگوییم حافظ شیعه است. یکیاش این است. میگوید که: "ای دل اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق / بدرقه رهت شود همت شهنه نجف." یکی این است. یکی هم آن است که میگوید: "نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود." این دو تا را که کنار هم میگذاریم با موقعیتی که از او سراغ داریم. حالا برخی ابیات هم منتسب کردهاند که اصلاً کامل در مورد امام زمان گفتهاند، در مورد امام حسین علیهالسلام، در مورد امام رضا علیهالسلام. برخی ابیات، برخی اشعار را به ایشان منتسب کردهاند؛ ولی اینها دیگر از خود دیوان ایشان و قطعی است. همین دو بیت گاهی کار ۱۰ تا کتاب را انجام میدهد. با شرایط را باید بسنجید. در چه وضعیتی بوده و امثال اینها.
"من کانوا یحلون المن من أمثال هذه الأخبار." و "ترغیباً" و "تخویفاً". یک دورههایی بوده که منع میشدند از این اخبار. چه طرحیبند؟ چه ترغیبیبندش چیست؟ "طرحیب"، ترساندن. و ترغیب، تهدید و تطمیع. بله.
"خصوصیة المضمون بقطع النظر عن مذهب المخبر شاهد قوی علی صدقه." اینجا خصوصیت مضمون بهقطعنظر از مذهب مخبر، شاهد قوی بر صدقش است. "و خصوصیة المضمون أخذ مذهب المخبر بعین الاعتبار أقوی شهادة." هم مضمون را قبول... پول ندارد. فضا، فضایی است که او اگر بگوید برایش هزینه دارد. در عین حال دارد میگوید. پس دیگر کامل شاهد میتواند باشد صدق آن محتوا.
الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...