‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
بحث بعدی که در حلقه ثانیه داریم، مبحث اجماع است، بحثی بسیار مهم و کاربردی. خب، اجماع راه دومی است که در طرق اثبات وجدانی طی میکردیم تا دلیل شرعی را کشف بکنیم. راه اول، خبر متواتر و تواتر؛ راه دوم، اجماع؛ و راه سوم، سیره متشرعه. درباره اجماع، ما اجماع را میگوییم کتاب، سنت، عقل، اجماع؛ ولی منظورمان این نیست که اجماع یک چیزی است در عرض کتاب و سنت. نه، اجماع در طول کتاب و سنت است. ما با اجماع کتاب و سنت را میخواهیم کشف بکنیم. حالا خصوصاً سنت را. کتاب را که نه، سنت را میخواهیم کشف بکنیم. پس از این حیث که کاشفیت برای سنت دارد، جزو منابع ماست. وگرنه این نیست که حالا کتاب نه، سنت نه، عقل نه، اجماع. اجماع جای آنها... نه، خیر! اجماع که خودش چیزی ندارد. سه تا بنشینه! اجماع از راه اجماع کشف میکنیم؛ حتماً یک سنتی بوده که اجماع است، بهنحو کشف انّی از معلول به علّت. اینجا همانطور که در مورد خبر متواتر و خبر واحد گفتیم که اینها کاشفیت دارد، طریقی است برای اینکه میشود سنت را کشف کرد، روایات را کشف کرد؛ اجماع هم در واقع همین است.
خب، چهار تا بحث را داریم:
یکی اینکه، بر حسب منطق حساب احتمالات، اجماع چیست؟ بحث اولمان است.
بحث دوم اینکه، هر چقدر احتمال بالا برود و رشد بکند در اجماع، احتمالات را به چه نحوی باید محاسبه کرد؟
بحث سوم اینکه، حساب احتمال چه تأثیری دارد در اجماع؟
و بحث چهارم اینکه، موضوعیت عنوان خوب...
در بحث اول که حالا امروز احتمالاً، انشاءالله، این را بخوانیم با بحث دومش، در بحث اول وقتی سخن از اجماع است، خیلی شبیه به بحث خبر متواتر است. چرا؟ چون هر دو مبنایشان حساب احتمالات است. خب، آنجا مُخبری بود خبر میداد، مخبر بعدی خبر میداد، مخبر بعدی خبر میداد، هی حساب احتمال را ضرب میکرد؛ یعنی مخرجها در هم ضرب میشدند و حساب احتمال در مخالفتش با واقع میآمد پایین. در اجماع هم همینطور؛ ولی یک فرق اساسی داریم بین تواتر و اجماع. فرق اینها در افاده یقینی است که این دو تا (تواتر...) آن مفرداتی که کنار هم جمع میشود، همه حسی است. او میگوید: من دیدم. نفر دوم میگوید: من دیدم. نفر سوم میگوید: من دیدم. همه از حس دارند اِخبار میکنند؛ ولی در اجماع، فقیه اول میگوید: فتوای من است. فقیه دوم میگوید: فتوای من است. فقیه سوم میگوید: فتوای من است. ده تا فقیه فتوا میدهند، این از حس نیست که معصوم این را فرموده، معصوم این را دانسته؛ یعنی خودش از معصوم نشنیده، بیواسطه نقل نمیکند و ما روی مبانی حدسیه داریم به اجماع میرسیم. حالا این حدسی که میگوییم، آن حدسی که در منطق میگفتیم نیست، (طرف حدس میزند خودش جزو بدیهیات بود) حدسی که در فارسی میگوییم نیست؛ یک حدس میزنم اینطور باشد یعنی خیال میکنم، گمان دارم. نه، یکوقت هستش که من مقدماتی دارم و با مقدمات دارم میرسم، مقدمات متصل؛ یکوقت است دارم از این مقدمات پَرش میکنم. حدس اینجا در واقع همین است: خودش مستقیم نشنیده. مدار فتوا خب...
پس در اجماع، ما تکیهمان بر اخبارات حدسیهای است که تکیه به نظر و اجتهاد آن فقیه دارد. اجتهاد هم که میگوییم معنایش این نیست که اجتهاد در برابر حسد از پهنای شکم مبارک دارند، اجتهاد بر اساس اسلوب، بر اساس ضوابط شرعی و قواعدی که برای اجتهاد داریم. نفر اول رو ضوابط... مثل اینکه من رو حساب روایتی که دارم فتوا میدهم؛ نفر دوم همینطور، نفر سوم همینطور. خب، روایت به نسل بعدی نمیرسد الیماشاءالله. با اینجور مسائل را داریم. شما میبینید روایت: مرحوم علامه حلی نقل میکند، روایت: مرحوم شهید ثانی نقل میکند. همین کتاب شریف «منیة المرید» که از کتب بینظیر در تاریخ شیعه است، این کتاب را مطالعه بفرمایید، در آداب بین شاگرد و استاد پانصد صفحه است تقریباً که واقعاً این کتاب بینظیر است، واقعاً نظیر ندارد و جایش هم در حوزهها خالی است. آن وقتی که مطلبی شدیم، «منیه» را خلاصهاش را درس میدادند. الان دیگر به نظرم ور افتاده باشد. هر دو ما بخشی از «منیه» را درس گرفتیم از محضر برخی از اساتید.
خدمت شما عرض کنم که توی این کتاب الیماشاءالله روایاتی داریم که کتابهای دیگر نقل نکرده. مرحوم علامه مجلسی وقتی میآیند در بحار از "منیة المرید" نقل میکنند، یعنی سند بحار میشود "منیة المرید". مال چه قرنی است؟ قرن هفت و هشت؛ مثلاً این فاصله چهارصد ساله. این روایت کجا بود؟ چرا در کتب دیگری نیست؟ چرا اولین کسی که برای ما نقل کرد شهید ثانی بود؟ نه، دیگرانی هم نقل کردند. کتب فراوانی به ما نرسیده. خب، حالا این بزرگوار روی حساب این کتاب، کتبی که داشته که از این قبیل ماجراها فراوان داریم. کتبی که در اختیار اینها بوده و چقدرش مفقود شد. آن کتابسوزی که در بغداد شد و کتب مرحوم شیخ طوسی را سوزاندند. همه را. کتابدزدیهایی که شد. حمله مغول، دزدیدن کتابها. در همین عصر خودمان حضرت امام رضوانالله علیه شاید دهها کتابشان مفقود شد. کتبی که نوشته بودند. همین کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» این به نظرم سال شصت کتابش پیدا شد. شصت، شصتودو، شصتوسه، بچههای اطلاعات کتاب را پیدا کردند، از کجا؟ مثلاً دست ساواک بود و آوردند و ... ببخشید، سال هفتاد و پنج به نظرم این کتاب پیدا شد. اولش حالا نگاه کنم. هستی کتابی که امام حسن سال چهل قبلتر نوشتند؟ سال سی و خردهای، چهل سال این کتاب مفقود. همین درس حضرت امام که الان شده مباحث ولایت فقیه، یک طلبهای نوارها را ضبط کرده بود در درس امام. این سالهای اخیر شاید ده، پانزده سال باشد که توی نجف صاحبخانه مثلاً گفته بود که خانه را خواسته بود اجاره بدهد، همچین ماجرایی بوده؛ میگوید: «که یک گونی اینجا هست پر نواره، به دردتان میخورد؟» من که نوارهای درسهای حضرت امام همه را طرف نوار گرفتند، اینها را پیاده کردند و کار کردند. این زبان ماست. با اینهمه تکنولوژی ما نسبت به امامی که قدرت داشته، حکومت تشکیل داد، وضعمان این است. اینقدر کتب ایشان مفقود. خود ساواک گرفت و برد. برخیاش هم هیچوقت پیدا نشد. برخیاش هم پیدا شد. رجایی رحیمیان توی این کتاب «درسهای آفتاب» نقل میکند که فلان کتاب امام پیدا شد. ماجرای جالبی دارد که وقتی مثلاً خبر آوردند که فلان کتاب پیدا شد، امام چه حسوحالی داشتند در صورت کتابهایی که بعضاً وقتی پیدا میشود، جای چکمه ساواکیها روش بود و چهبسا جای قطره خون و هزار و یک ماجرا داشت که این کتاب را کجاها میبردند اینها که دست کسی نریزد. خب، این وضعیت ما بوده. ای چهبسا روایاتی که با همین مصیبتها به ما نرسید. نسل اول از فقها، دستاول از فقها اینها را داشتند، بر اساسش فتوا دادند. وقتی یک نفر، دو نفر، سه نفر، ده نفر اینطور فتوا دادند، ما دیگر روی حساب احتمالات به این نتیجه میرسیم که چیزی بوده که اینجور فتوا دادند. کمااینکه مثلاً یک کتابی از حضرت امام باشد، شاگردان ایشان ارجاع به آن کتاب بدهند، دیده باشند و مطلب را از آن کتاب نقل بکنند و کتاب مفقود شده باشد. خب، وقتی دو نفر، ده نفر بگویند که امام خمینی در کتاب فلان، نظر شریفشان نسبت به فلان مسئله این است و آن کتاب هم اصلاً وجود خارجی ندارد. ما روی حساب این ثقات بزرگواری که بیحساب حرف نمیزنند، به این نتیجه نمیرسیم که یک همچین چیزی هست؟ ما نقل نمیکنیم دیگر از امام وقتی ده نفر اینجور گفتند. حالا تازه اینجا تواتر باز هم که میگویند: «ما شنیدهایم از امام». حالا اگر تحلیلی باشد، نظری باشد، اجتهادی باشد، آنجا میشود.
خب، پس در اجماع، یک تعداد زیادی از اهل نظر و فتوا، اینها اتفاق میکنند و اتفاقشان باعث میشود که حکم شرعی احراز بشود، قطع به حکم شرعی پیدا کنیم. یک فقیهی میآید، فقیه بزرگواری فتوا میدهد به یک حکمی در مسئله شرعی. مثل اینکه مثلاً شما در وضو، اوّل دست را از کجا بشور؟ از مرفق و ما آیا روایتی هم پیدا نمیکنیم که اینجور گفته باشد؟ اینجا دو تا حالت و دو تا احتمال برای ما پیش میآید. یکی اینکه بگوییم: «او دلیلی نداشته و فتوا داده». فتوا میشود چی؟ افترا علی الله، اختراع دین از شیخ طوسی، شیخ صدوق، شیخ مفید؟ یک همچین کاری برمیآید که بیایند با این مقام از جلالت، این اجلّا، این فَحول، این عُدول، افترا علی الله کنند؟ هیچ سندی ندارند و فتوا بدهند که فلان مسئله اینطور است؟ یکی این است. یک احتمال، یک احتمال هم این است که بگوییم: «دلیلی داشته این بزرگوار که او را سوق داده به این سمت، ولی دلیل به ما نرسیده». حالا بحثهای خوبی داریم اینجا.
اجماع اگر مدرکی شد چه کنیم؟ اگر ما دیدیم که همه فتوا دادند و کشف میکنیم که بر اساس فلان روایت فتوا دادند، همه اینها که فتوا دادند بهخاطر این روایت است، اینجا اجماع حجت است یا حجت نیست؛ روایتش هم دست ما هست. اینجا دیگر اجماع از حجیت میافتد. چرا؟ چون خود شما دلیل را مستقیماً دارید. اجماع کی به دردمان میخورد؟ وقتی دلیل نداریم، از این اجماع کشف میکنیم چیزی بوده است که اینها اینطور گفتهاند. ولی وقتی خود روایت را داریم، وحشت. به محض اینکه فرق نمیکند، وقتی فهمیدیم همه بر اساس فلان روایت فتوا دادند، روایت اجماع از حجیت میافتد. یعنی چی؟ یعنی دیگر ما تابع نظر این بزرگان نیستیم که بگوییم: «چون ده نفر اینجور فتوا دادند، ما هم اینجور فتوا میدهیم». در اجماع این است. وقتی به دلیل رسیدیم، من حالا خودم از این روایت چی میفهمم؟ آن ده نفر بزرگوار از این ... ما چیز دیگری میفهمیم. نکته بسیار مهم: آیتالله العظمی بهجت میفرمودند که بهمحض اینکه ما میرویم به سمت اینکه اجماع ممکن است فلان فلان روایت دلیل این اجماع باشد، دیگر دست از این اقوال آقایان برمیداریم و روایت ... نکته بسیار مهمی است در بحث اجماع. اینهایی که اینجا عرض میکنیم، ساده و سریع اینها توی بحثهای تطبیقش در فقه پوست آدم را میکند. پوست آدم را میکند! حالا یکوقتی فرصت بشود، برخی مباحث را ببینیم چطور در اجماع، حالا در مکاسب انشاءالله خواهید دید چه میکند این اجماع. اصل درگیری مرحوم شیخ، کار را طول میدهد. بحث اجماع مرحوم شیخ طوسی چی فرموده؟ مرحوم محقق کرکی چی فرموده؟ محقق اول چی فرموده؟ بفرمایید علامه چی فرموده؟ شهیدین چی فرمودند؟ برای اینکه به اجماع برسند، میآیند اینها را یک جاییاش یک خرده جابهجا بشود، اجماع خراب میشود. یک کمی یک خرده همه قالب وجوب، یکی قالب استحباب باشد، اجماع خراب میشود. بحثهای دقیقی است در بحث اجماع.
خب، اینجا پس ما گفتیم دو تا احتمال را داریم. یکی اینکه: «او دلیل داشته و فتوا داده.» و یکی اینکه: «دلیل نداشته». شما کدام احتمال را ترجیح میدهید؟ اینکه دلیل داشته، فتوا داده. اعتبار عدالتشان، وثاقتشان، امانتشان. باز هم در اینجا ما با یک فتوای یک فقیه نمیتوانیم حکم شرعی را احراز کنیم. حالا اگر اجماع کردند فقها، اینجا همه با هم نظر شریفشان... حالا فقها هم که میگویند منظور کیست؟ آن شاخصین از فقها. خب، الان در زمان ما شاید مثلاً پانصد تا فقیه داریم. در دورههای هزار تا فقیه داشتیم. سههزار تا فقیه داشتیم. در درس مرحوم صاحب کفایه چهار هزار تا فقیه میآمدند شرکت میکردند. خب، اینها که نمیگوییم اجماع. اجماع نسبت به آن مناشیء، آن سر، اوایل دوران غیبت، چند قرن اول لااقل؛ و آن فحول درجهیکهای از فقها، اینجوری نیستش که برویم یک فقیهی پیدا کنیم در آن دوره فلان جا مثلاً یک فتوای خلافی داده از او اجماع خراب میشود. ردهاولهایی که شناخته شده و شاخص بودند در فضای فقه و اصول و روایت، شاخصین حوزه بودند، اینها نظر شریفشان اعتبار دارد به حسب اینکه خب بالاخره کتب دست اینها بود، امکانات بیشتری داشتند، دسترسی بیشتری داشتند، احاطه بیشتری داشتند، مباحث بیشتر کار کرده بودند. حالا برخی هم اسم ده نفر را بهخصوص آوردند: ابوصلاح کافی، شیخ صدوق و شیخ طوسی، شیخ مفید، علامه، شهیدین. یک ده نفری را اسم آوردند که شاگردان شهیدان، ده نفر. اینها ملاکاند در اجماع. در اینکه ملاک اجماع کیست، بحث مفصلی است. نوبت مباحث بعدی انشاءالله کار بکنیم که خب ما باید نظر کدام یک از این فقها را بررسی کنیم تا به اجماع برسیم؟ آن بحث دیگری است. فعلاً همینقدر کشف میکنیم که روی حساب احتمالات ما تزایدی، همینجور هی احتمال قویتر میدهیم نسبت به اینکه چیزی بوده که براساسش فتوا دادند و به یقین میرسیم. یقین به حکم میرسیم. اجماع ما را به یقین میرساند همانجور که در تواتر میرساند، با این تفاوت: تواتر اخبار حسی بود، اجماع اخبار ...
مثلاً ما میبینیم شیخ مفید رحمتالله علیه فتوا دادهاند که شما از مرفق، از مرفق شروع کن دستت را در وضو بشور. خب، این یک اخبار حدسی است. نظر شریف ایشان است. اجتهاد ایشان یک احتمالی دارد، پنجاه پنجاهی که قبلاً میگفتیم، یکدوم یکدوم. احتمال موافقت با واقع یکدوم، احتمال مخالفت. از یک طرف هم قطع داریم که او دروغ و افترا نبسته، ولی خطا را نمیتوانیم از او ... شاید اشتباه کرده باشد. دروغ نبسته، اختراع نبسته، ولی شاید اشتباه. فقیه دوم، شیخ طوسی، میآید همان حکم را در مسئله... اینجا احتمال مطابقت میرود بالا، احتمال مخالفت میآید پایین. میشود یکچهارم؛ تا قبلش یکدوم، حالا میشود یکچهارم احتمال مخالفت. فقیه سوم، چهارم، پنجم که مثلاً سید مرتضی باشند، ابن ادریس باشند، دوباره همان فتوا را میدهند، احتمال موافقت دوباره میرود بالا، احتمال مخالفت میآید پایین. حالا میشود یکدهم، یکصدم. هی میآید پایینتر، به کسری میرسد که دیگر اصلاً احتمال خطا را یا عملاً یا واقعاً بهش اصلاً اعتنا نمیشود. بس که این احتمال ضعیف است. ما یقین پیدا میکنیم به حکم شرعی در این مسئله.
این هم از این نکته. بحث بعدی که هست این است که اجماع و تواتر گفتیم توی کشفشان از دلیل شرعی که تکیه به حساب احتمال دارند. در اینجا خب هر چقدر که این اخبارات بیشتر بشود، قطعاً حساب کار فرق میکند. همانجور که در اخبارات حسی در تواتر حساب کار فرق میکرد، در اخبارات حدسی هم حساب کار فرق میکند و احتمال هی میآید. اینجا میگوییم که خب، آن سرعتی که در تواتر بود بیشتر است نسبت به سرعتی که در اجماع. ما با تواتر سریعتر به حکم میرسیدیم، سریعتر به آن مقصود و مطلوب میرسیدیم، در اجماع کندتر. چرا؟ خب اینجا ما پنج تا نقطه را میخواهیم ذکر بکنیم. تیم پنج تا نقطه باعث میشود که سرعت در اجماع کندتر بشود و دیرتر به مطلوب برسد نسبت به تواتر.
نقطه اول این است که آن قیمت احتمالی که مفردات اجماع دارد، از آن قیمت احتمالی که مستندات تواتر دارد، کمتر، کوچکتر. آنجا یکدوم بود، اینجا بلکه مثلاً همان اولش یکچهارم مثلاً باشد، یکپنجم باشد. آنجا پنجاه درصد بود، اینجا شاید سی درصد. آن اولین ماده خامی که ما میگرفتیم: اگر زراره میگفت: «من از امام صادق علیهالسلام شنیدم و دارم به تو میگویم.» احتمال چند درصد بود؟ زراره است. شاید مثلاً هفتاد، هشتاد درصد. یک فرد معمولی میآمد، میگفت. یک آدم ناشناس از توی خیابان میگفت: «من رفتم خدمت امام صادق علیهالسلام، حضرت این را فرمودند. قبلاً به فلانی بگویید بیاید. فلانی اینطور، فلانی آنطور.» پنجاه درصد احتمال میدهیم. نفر دوم میآید، همان پنجاه درصد. حالا دو تا با هم، احتمال مخالفتش با واقع بیست و پنج درصد. نفر سوم میآید، خود او پنجاه درصد. سه تا با هم، احتمال مخالفت با واقع دوازده و نیم، درست است؟ تا همینجور هی... ولی الان ما در اجماع، شیخ مفید فتوا میدهند، ما اوّل کار چقدر احتمال داریم برای مطابقت؟ بر اساس یک فتوا پنجاه درصد. حسی که نیستش، حدسی سی درصد احتمال مطابقت با واقع. روایت داشته؟ بله دیگر، روایت بوده؟ بله بله! اصلاً روایت درست بوده یا نبوده؟ تحلیل ایشان درست است یا نبوده؟ اصلاً روایت بوده یا نبوده؟ کلی مسئله است. ایشان بر اساس روایتی فتوا دادهاند یا نه؟ روایت صحیحالسند بوده یا نه؟ صحیحالسند نزد خودش بوده یا صحیحالسند نزد ما بوده؟ دلالت بر این مطلب داشته یا نداشته؟ اینهمه احتمال است. اینها همه هی کمش میکنند؛ سی درصد. برای همین حصول یقین در اجماع خیلی تعداد بیشتری میخواهد، قرائن بیشتری میخواهد نسبت به تواتر. سیرش، مسیر کندتر، چون مفرداتش ارزشش کمتر. این یک نکته.
خب، همین که عرض کردیم مثلاً زراره بیاید از امام صادق علیهالسلام روایت کند: «من از حضرت شنیدم.» یا مرحوم شیخ مفید بفهمند که: «من از فلان روایت فهمیدم.» قابل قیاس نیست با هم. یکیاش خبری که تحلیل است، تحلیل افراد را داریم، رو هم جمع میکنیم. اخبار افراد قیاس نیست. حالا یک مسئلهای هست، یکی بگوید: «آقا اینها هر دو صادقاند، امیناند، ثقهاند. چرا خبر زراره ارزشش بیشتر است؟ شیخ طایفه از حیث وثاقت که ما هر دو را عالی میدانیم، چرا یکی نقل ارزشمندتر از دیگری باشد، مثل همین است؟» بله، بر سر امانت و صدق نیست. ممکن است هر دو، بلکه ممکن است شیخ مفید بالاتر از زراره باشند از حیث امانت و صدق و تقوا. کمااینکه عبارتی که امام زمان در مورد شیخ مفید فرمودند، در مورد امام صادق در مورد زراره نفرمودند: «اینکه وقتی تو درس میدهی و به وجد میآییم. تو شیخی، تو مفیدی، حقاً...» اینجور تعابیری که در مورد این بزرگوار رضوانالله علیه دارند: «یوم علی آل الرسول عظیم»، وقتی تو از دنیا رفتی، روزی بود که بر آل پیغمبر سنگین بود. کدام بزرگواری اینجور فرمودند که یک همچین صدمهای وارد بشود با رحلتش به اهل بیت؟ با انگشت مبارک روی قبرش بنویسم. پس بحث سر اینها نیست. بحث سر امانت و صدق و تقوا و اینها نیست. بحث سر این است که یکی دارد اخبار میکند، یکی دارد از حدس اِخبار میکند. تفاوت این دوتاست. نه تفاوت امانت و صدق و تقوا توی بحث مطابقتش. احتمال ذاتی که توی بحث مطابقت با واقع در مورد این دو تا نقل داریم. خب، قطعاً اخبار حسی درجه اعتبارش بالاتر از اخبار حدسی است. در شهادت، تحمل کرده باشد. کسی که شاهد است و تحملش هم عن حس باشد. یعنی شاهد بوده، با چشم خودش دید، با گوش خودش شنید. تحلیل نداریم. اگر مثلاً چهار نفر آمدند، گفتند که: «ما دیدیم فلانی و فلانی رفتند توی اتاق». میگوییم که: «اینها فلان کار را ...» چرا؟ کالمیلِ فیالمُکْحُلَه. اخبار شهادتشان باشد. مکحله فیلم... آنجا مثل این سرمهدانی که این میلش میرود توی سرمه، اینجور باید اِخبار کند که خلاصه آنچه دیده را اینجوری بگوید. به هیچ عنوان این فرد از عدالت ساقط نمیشود. نمیدانم چه جوری است. چطور! بله. حالا جالبش این است که این ورش مشکل ندارد، آن ورش اگر یک خرده بالا پایین شد حرف این چهار تا با هم، اینها فاسق میشوند تا ابد. دیگر شهادتشان هم پذیرفته نیست و طرف یک بار در نوجوانی همچین شهادتی داده، رفته مرجع تقلید شده، کسی نمیتواند ازش تقلید کند: «آنجا شهادتی که دادی، آنی که آن یکی گفت جور نبود. دقیق دیده بودم که عادل بودم. حالا که اینجا ندیدم، دقیق ندیدم، فاسق شدم». اینش عجیبتر است. بله، خلاصه باید اخبار عن حس باشد. عن حدس، تحلیل و گمان و ظن اینها نداریم. مگر اینکه حالا حدسیات برخی بزرگانی که اینها عجیب بودند، دیگر. مثل مرحوم کاشف الغطاء که میگوید: «بین من و لوح محفوظ یک تا فاصله است. من یک تأمل میکنم، دسترسی به لوح محفوظ پیدا میکنم.» که خب اینها در نوع خودشان بینظیر بودند.
در مورد مرحوم کاشف الغطاء، روش فقهیشان بحث زیاد است. آقای وحید خیلی علاقهمند بودند به این مدل فقهی کاشف الغطاء. خیلی محل اعتنای ایشان بود. مرحوم شیخ انصاری در مکاسب، تنها کسی که با تعبیر «بعض الاساطین» ازش یاد میکند، مرحوم کاشف الغطاء است. استوانه. حالا در مورد ایشان امثالهم فرق میکند. ایشان میگوید که: «من خودم میگویم من که اصلاً فقه را از بکارت درآوردم. شهید ثانی و دو تا پسران شهید اول و دو تا پسرها، ما چهار تا. تو حاشیه تمام این کتب را آتش بزن یا توی دریا بریزند. تمام کتب فقه شیعه را از حفظ من، «الباء بسم الله الرحمن الرحیم الی الطاء تمت»، همه را از حفظ مینویسم، روش ادعایی در تاریخ بزرگتر. همه بدون اینکه یک واو جابهجا بشود.» حالا بعضیها عجیب و غریب. به هر صورت اینها همه حدسیات و آن قیمت خودش میآید پایین. این نقطه اولی بود که تفاوت بین تواتر و اجماع. چهار نقطه بعدی انشاءالله در جلسه بعد عرض خواهیم کرد. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...