‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در مورد اجماع یک نکته را عرض کردیم: تفاوت اجماع و تواتر، و اینکه چرا در اجماع سرعت کار کندتر پیش میرود. نکتۀ دوم این است که در مفردات اجماع، احتمال خطا نیز بیشتر از احتمالی است که در مفردات تواتر وجود دارد. بالاخره عادتاً در اخبار حسی همه از یک جا دارند میگویند. یک مرکز واحد به هم نزدیک است و نقلها به هم نزدیکاند. اخبار از یک جاست و حسی هم هست. در این حال، در اخبار حدسی به هر حال احتمال خطا بیشتر است و کار دیرتر پیش میرود. حالا مثلاً اگر ده نفر باشند که به ما خبر بدهند «زید مرده»، انسان سریعتر به نتیجه میرسد تا اینکه ده نفر باشند که خبر بدهند «ده نفر مردهاند»، یکی میگوید «زید»، یکی میگوید «بِکر»، یکی میگوید «عمرو». خلاصه اینجا مسلماً کار گره میخورد، کُند میشود، و مسیر را مسدود میکند. یک جاهایی به جای مسدود کردن، مسیر را کند میکند. لذا در تواتر زودتر به نتیجه میرسیم.
مثالی که مرحوم شهید صدر زدند، این است که چند فقیه فتوا دهند که شستن موی سر در غسل جنابت واجب است. خب شاید اینها همه اشتباه کرده باشند. اشتباهشان هم این است که به یک روایتی استناد کردهاند که سندش یکی استناد کرده به روایتی که دلالتش یکی دیگری استناد کرده به اصالت الاحتیاط شرعی، اصالت الاحتیاط عقلی، و مانند آن. چون مبانی و آن چیزی که اینها را به فتوا رسانده، را که نمیدانیم. از این ده فتوا، ده تحلیل باید کشف کنیم که یک چیزی بوده است که اینها به این نتیجه رسیدند که خب این مسیر را کُند میکند، کار را سخت میکند.
خب اگر توانستیم صغرا را اینجا درست بکنیم در اجماع و تواتر، کبرا را هم میشود تطبیق داد که چیست. آن هم این است که هر چه اخبار بر یک محور باشد یا نزدیک به یک محور باشد، خطر اشتباهها در آن ضعیفتر میشود؛ به حساب احتمال و تا جایی میرسد که دیگر اصلاً ملاحظه نمیشود آن درصد خطایی که ممکن است داشته باشد، دو درصد، سه درصد و مانند آن. خب هر چقدر هم که مختلف باشد، محورهای مختلف داشته باشد، نسبت خطا بیشتر است. یک وقت یکی میگوید: «من از فلان جا شنیدم، تحلیل من این است که از این ماجرا زیاد پیش میآید»، دیگر از این اجماعاتی که داریم. «یکی میگوید: تحلیل من این است که مثلاً فلان کس فلان کار را میخواهد بکند به خاطر گفتوگویی که با فلان مرکز کردم». آن یکی میگوید: «تحلیل من این است که فلان کس این کار را میخواهد بکند، اگر مثلاً رد صلاحیت بشود، سکوت میکند، بعد فلان جا فلان کار را میکند.» میگوید: «نه، اگر رد صلاحیت بشود از فلانی حمایت میکند.» یک نیروی دیگر گذاشته که اگر رد صلاحیت شد، آن تأیید صلاحیت بشود، خیلی چراغخاموش بیاید. خب اینها تحلیلهای مختلف است، بعد تازه بر ده مبنا. یکی تحلیلش مال نمیدانم فلان ارگان است، یکی مال فلان ارگان است، یکی مال فلان مجموعه است، یکی از فلان آقا گرفته. خب این خیلی مسیر رسیدن به نتیجه را سخت میکند. این فرق میکند با اخبار. ده نفر میآیند میگویند: «از فلانی این را شنیدیم. خودش گفت میخواهم فلان کار را بکنم.» این میشود تواتر. ولی ده نفر دارند تحلیل میدهند؛ تحلیلهایی که مبانیاش با هم فرق میکند. تازه خیلیهایش ممکن است ظنی هم باشد. استحصال شخصی باشد. لذا مسیر در روند رسیدن به نتیجه در اجماع کُند میشود.
نقطۀ سوم که تفاوت بین تواتر و اجماع است، خب در اخبار حدسی یک احتمالی هست. احتمال اینکه خبر بر خبر تأثیر داشته باشد، ولی در اخبار حسی این طور نیست. شما در اخبار حسی کسی تحت تأثیر دیگری واقع نمیشود، خودش آنچه را که دیده، نقل میکند. در اخبار حدسی ممکن است که همین که عرض کردم، ممکن است این تحلیل خودش وابسته به تحلیل فلان آقا باشد که آن هم تازه تحلیل آن آقاست، خبر آن آقا نیست. اینکه میگوید: «فلان کس فلان کار را میکند.» میگوید: «از کجا میگویی؟» میگوید: «از فلانی شنیدم. فلانی تحلیلش بود یا خبرش بود؟» بله، آدم معتبری است، ولی خبرش معتبر است، تحلیلش نه. خود حضرت آقا حفظه الله خیلی در این مسائل دقیقاً، ماجرای فتنه، خیلی واقعاً برای من عجیب بود چقدر انسان باید تقوا داشته باشد، ظریف باشد، لطیف باشد، دقیق باشد. ایشان فرمودند که: «میبینیم که این از بیرون دارد فتنه هدایت میشود و یک برنامۀ بلندمدت داشتند برای این فتنه.» «البته این خبر نیست، تحلیل ماست که مؤیداتی دارد.» چقدر دقیق! یعنی مثلاً دو تا سه تا مؤید امنیتی مثلاً ایشان که از آنها ما سریع به این میرسیم که خب این که واضح و قطعی و تمام است. آن هم تازه نسبت دادن به دشمن است، نسبت به دوست نیستش که. دشمن «نسبت تحلیل ماست، خبر ما نیست. اگر خواستید نقل کنید نگویید که آقا گفته.» تحلیل، در تحلیل بالاخره قطعی که حاصل میشود کمتر است، دیرتر است نسبت به خبر.
اشخاص برجامی صحبت هم یک بار کردم. بعضی از حرکتهایی که دارد صورت میگیرد، یک چیزهایی به ذهن آدم میآید. ما مدرک نداریم که حالا کسی به جایی وابسته هست یا نیست. مدرکی راجع به این قضیه نداریم، ولی بعضی از حرکتها خیلی همسو با بعضی از سرویسهای خارجی است. «این از بیرون هدایت شد.» ماجرای «بیست و یکمی» بیرون میآوریم. اینها میگویند که: «پای این بیرون کشید این وسط.» خب شما درست کنید غلطی بکند. «اینها نفوذ کردند.» تعبیر نفوذ دوباره به کار آمد. به هر حال، غرض اینکه در اخبار حسی اینی که یک کسی اخبارش تحت تأثیر دیگری باشد، خیلی احتمالش کم است. ولی در اخبار حدسی نه، «تحلیل ممکن من تحلیلم را از فلانی گرفتم.» گاهی این طور آدم میبیند، صد نفر دارند یک تحلیل را ارائه میدهند، بعد همه برمیگردد به «فلان کانال»، «از فلان جا دارم میگویم.» «فلان بولتون»، «بُلتِن»، بُلتِن درست است. «بُلتِنِ فلان مجموعه.» آدم میبیند فلان طیف تحلیلهایشان این شکلی است و آتش برمیگردد به آن بُلتنهای محرمانۀ فلان ارگان که خب آن تهش به کجا برمیگردد؟ به قلم آقای دکتر فلانی که او تحلیل که میکند، مینویسد در این بُلتنها و این مجموعه میخوانند و همه بر اساس تحلیل آن آقا دارند نظر میدهند. بعد یک تواتری هم که «اَنَّهُ» دارد، یعنی برای من فرد سوم تواتر حاصل میشود. میگوید: «آقا، صد نفر از فلان ارگان دارند همینو میگویند.» بله، در اخبار حسی بالاخره افراد مختلفاند، جاهاشان مختلف است، ارتباطشان با همدیگر کمتر است. ولی در اخبار ممکن است فقیه دومی که آمده فتوا بدهد، تحت تأثیر فقیه اول واقع شده باشد. هیبت فقیه اول او را گرفته. جایگاه. زیاد پیش میآید دیگر. شاگردها معمولاً تحت تأثیر اساتید اند. استاد در نظر بزرگ میآید، حرف استاد بزرگ میآید، تحلیل استاد بزرگ میآید. سخت کسی میتواند از استادش عبور کند. نظاماً معمولاً شما میبینید که همین توی فقهای خودمان هم، یک فقیه درجۀ یکی که میآید، شاگردها معمولاً متبع و مانند آن. معمولاً یک تمایلی تو ممشا و سَبراً سلوک و اینها هست. علیایحال، ممکن است که این جور باشد، تحت تأثیر واقع شدن. مثلاً برخی فقها گفتهاند که اگر سه تا از فقها فلان مسئله را فتوا بدهند، ما دیگر قطع پیدا میکنیم. یعنی آن سه تا فقیه، فلانی و فلانی و فلانی، اگر فتواشان این باشد، ما قد پیدا میکنیم که «اَنَّهُ الحکم الواقع». این حکم واقعی است. آن قدر که اطلاع دارم، به نظر فلان کس که مثلاً شیخ انصاری و میرزای شیرازی و اینها مثلاً باشد. خب اینجا خیلی احتمال این میرود بالا که اینها تحت تأثیر شخصیت آن فقیه قرار گرفتند و بر اساس همان دارند این هم همان فتوا را صادر میکنند. خب اینجا دوباره مفردات اجماع آن ارزش احتمالی خودش را از دست میدهد یا پایین میآید و کار سختتر میشود نسبت به تواتر. هر چه در تواتر زودتر به نتیجه میرسیم، اینجا کار کُند. لذا اینجا باید بیاییم بررسی کنیم که احتمال تأثیر را نفی کنیم که از جایی متأثر بوده باشد، خبری بر خبری تأثیر گذاشته باشد. البته به نحو سالم کلیه نمیشود این کار را کرد، ولی خب بیاییم بالاخره در حدی کشف بکنیم که مشخص بشود که اثر، یعنی واضح و مشخص است. فلانی در بیست تا مسئله یک جور فتوا داده که کاملاً مشخص است نظر استادش را خواسته اعلام بکند. دوباره این جا هم که رسیده، فلانی مشخص است تحت تأثیر استاد است. اینجا احتمال تأثیر زیاد است، ولی وقتی یک کسی همیشه سبک خودش را دارد، استدلال خودش را دارد، اینجا احتمال میدهیم که نکند این هم تحت تأثیر استاد باشد. احتمالش خیلی میآید پایین. این هم نقطۀ سوم.
نقطۀ چهارم، احتمال خطا در قضایای حسی منشأش کجاست؟ عمدتاً منشأش این است که یک مانعی هست، نمیگذارد که مقتضی تأثیر بگذارد. یعنی چی؟ مقتضی «قال من تام». آن هم این است که بالاخره هوا سالم است، ذکات، متکات حسی سالم است. یک شخصی میآید نگاه میکند و به زید نگاه میکند و میگوید که «زید را دیدم.» حالا اگر واقعاً آنی که دیده، عمرو باشد، چقدر احتمال دارد چشم خطا کرده باشد؟ چقدر احتمال دارد به منزل دو برود، بگوید «دیدم»، اعلام کنم «زید را دیدم.» و من بخواهم که نکند او عمرو را دیده، دارد اشتباه میکند. در اخبار حسی احتمال اینکه این مدرَکات حسی اشتباه کرده باشد، خب خیلی کم است. بالاخره طرف تلفنی صحبت کرده. میگویم: «با فلانی صحبت کردم.» احتمال اینکه این فلانی بوده باشد، بیست دقیقه صحبت کرده، احتمالش کم است که به نسبت تحلیل. احتمالش کم است در حس که حس اشتباه کرده باشد. اما عرض کردیم در دلیل غلط است، در قضای حدسی همان جور که مانع داریم، وجود مقتضی هم مشکلاتی دارد. ممکن است من تحلیلم این است، گمان کردم که زید از اینجا رد شده، بر قرائنی، بوی عطر زید میآید اینجا. میگویم که «زید امروز اینجا بود.» از سیستمهای پوارو، خانم مارپل که طرف کشف میکند از روی قرائن و اینها و حدسیات، همیشه هم به نتیجه میرسد. حالا آخرش شرلوک هُلمز و اینها آخرش هم پیدا میکند. هیچ وقت هم اشتباه نمیکند. خیلی جالب است. طرف با چشم خودش دیده، شکی میکند. این روی تحلیلها مو را دیده روی کت فلانی، به آن آخر سریال که همیشه پیدا میکند دزد را. خب اینها روی حدسیات است و گمان اینکه این مو از فلانی باشد. این مثلاً یک تکه، نه، دکمه، چی چی اینجا افتاده، پس این فلان است. نه، حدسیات مسیرش دیرتر است نسبت به تواتر که ده نفر میآیند میگویند: «ما فلانی را با فلانی دیدیم.» به نتیجه میرسانند. احتمال خطا در آنها کمتر است، از حیث اینکه مانع نباشد. این ور هم مانع داریم، هم مقتضی مشکلاتی دارد.
خب مرحوم سید شهید، شهید صدر رضوان الله علیه در یک قانون منطقی که در کتاب «الأسس المنطقیه؛ الاستقراء» فرمودهاند، آنجا میفرمایند که انسان یک وقتی علم دارد به اینکه مقتضی هست، مقتضی برای اصابت هست. حالا شما تصور بفرمایید که ما یک هدفی داریم. چی از اینها؟ تیر پرتاب میکند. «سیبل» و یک تفنگی داریم. این تفنگ بخواهد تیر بزند چی میخواهد؟ مقتضی چیست؟ گلوله درش باشد. مانع چیست؟ ضامن نباشد، روی چی نباشد؟ بفرمایید، اصطلاحاتش هم یادم رفته. ماشه، ماشهاش مثلاً قفل نباشد، سالم باشد، تو مسیر مانعی نباشد. و اینها. اینها همه موانع هستند. مقتضی باید باشد، موانع هم نباشند. شرط هم این است که شما انگشت بگذارید روی ماشه، بزنیم. اینها که اتفاق افتاد، تیر میخورد به خلاصه سیبل. حالا اینجا یک وقتی ما میدانیم که مقتضی هست، مقتضی اصابت است، شک میکنیم که مبتلا شده مانع یا نه. یک وقت دیگر شک میکنیم که مقتضی اصلاً هست یا نیست. احتمال خطا تو کدام بیشتر است؟ وقتی که شک داریم برای اینکه مقتضی هست یا نیست، یا شک داریم مانع بوده یا نبوده. ایشان میفرماید که احتمال خطا توی مقتضی بیشتر است. وقتی شک داریم که اصلاً مقتضی بود یا نبود. «من زدم، اصلاً شک دارم که تیری توش بود یا نبود.» من یک تیری را زدم. یک وقت شک دارم که اصلاً تیر توش بود یا نبود. یک وقت شک دارم که چیزی جلوی این یارو را نبسته باشد، مثلاً برای اینکه تیر رفته باشد به سمت سیبل. اینجا من شک نسبت به این دارم که اصلاً تیر توش بود یا نبود، بیشتر متحیر میشوم یا شک دارم چیزی جلوی یارو بسته بود یا نه؟ یارو چیست؟ اسمش نه، لولۀ تفنگ. مسلماً تو وقتی که مقتضی را شک دارم، احتمال خطا بیشتر است. لذا در تواتر عادتاً مقتضی هست و تام هم هست، چون اخبار حسی است و تکیه به حواس دارد. حواس هم خیلی کم اشتباه میکند. حداقل از حدسیات کمتر اشتباه میکند. اما تو اجماع احتمال خطا همان جور که از وجود مانع است، از مقتضی هم هست. انسانها تو تحلیلهاشان زیاد اشتباه میکنند. در نظر و اجتهاد و اینها بالاخره مسیر، مسیر اشتباهخیز است. لذا دوباره مفردات اجماع ارزشش میآید نسبت به مفردات تواتر پایین.
و نکته آخری که تفاوت اجماع و تواتر نام دارد. مباحث بسیار، مباحث مهمی است. اینها را لااقل میتوانم بگویم که این مباحث را، بله، اگر اینجا خوانده نشود، نه در «الموجز» هست، نه در «اصول مظفّر» هست، نه در «رسائل» هست، نه در «کفایه»، و شاید نه در درس خارج. اولین و آخرین باری است که اینها خوانده میشود. خبری از این مباحث نیست. ای بابا، اینها مال تلاوت، تلاوت مظلوم و غریب.
نکتۀ پنجم این است که خطاهایی که محتمل است در مفردات اجماع، اینها ممکن است همهاش از یک نکته، نکتۀ مشترک نشئت گرفته باشد که خب این عادتاً در مفردات تواتر پیدا نمیشود. نکتۀ ثانیهای که داشتیم، نکتۀ دومی که تفاوت اجماع و تواتر بود، خاطرتان هست در نقطۀ ثانیه چی عرض کردیم؟ گفتیم که احتمال خطا در مفردات اجماع از احتمال خطا در مفردات تواتر چیست؟ بیشتر است. چرا؟ همین امروز خواندیم دیگر. از یک مرکز واحد دارد در میآید. بله، ولی اخبار حدسی از محورهای مختلف دارد حاصل میشود. حالا اینجا حرفی که داریم این است که وقتی یک نکته مشترک باشد در مجموعه اخبار، این یک عاملی است که تضعیفکننده است. چرا؟ شما فرض کنید که اگر یک وقتی قرار باشد که مخالفت با واقع بشود، خب با دقت ملاحظه بفرمایید، یک کسی یک حرفی را زده، احتمال مخالفت با واقع وجود دارد. نفر دوم، نفر سوم، چهارم، پنجم، ششم تا نفر دهم. اگر همه انگیزه داشته باشند برای دروغ، این احتمال خطا را بیشتر میکند یا هر کدام یک انگیزه داشته باشند، احتمال خطا را بیشتر میکند؟ این ده نفر همه یک انگیزه داشته باشند از نقل کلام. اینجا احتمال خطا بیشتر است یا هر کدام از این ده نفر، هر کدام غلط است و باید باشد: انگیزه دارند یک انگیزه برای خودش دارد؟ تو اولی بیشتر است. وقتی انگیزه همه مشترک است، ممکن است تبانی کَذِب کرده باشند، همه اشتباه، عمداً اشتباه فهمیدهاند، همه همین مدل میفهمند. حالا میخواهند که نفهمند. من نمیفهمم. مینشیند پای مناظرهها، میبیند کی دارد دروغ میگوید، کی دارد راست میگوید، کی دارد خلاصه اطلاعات غلط میدهد. عمداً نمیفهمد. بعد هر ده نفر هم به یک چیز اشکال دارند. هر ده نفر یک توجیه میکنند. این ده تا تحلیل ارزشش کمتر از این است که نفر اول مینشیند یک چیزی به ذهنش میرسد برای پاسخ ده نفر. ممکن است حرفشان هم یکی باشد، ولی با ده تا مسیر، با ده نوع استدلال، با ده نوع انگیزه. یکی به حمایت، یکی به خاطر دشمنی با فلانی است، یکی به خاطر ضعف اطلاع، یکی از سر بغض، یکی از سر کینه است، یکی از سر حسادت. مثلاً میخواهم بگویم اینجا احتمال کمتر است تا اینکه هر ده نفر از سر مزدوری، مثلاً.
مثالها؛ اینجا وقتی که همه یک انگیزه دارند که فلانی... مثال بهتر بزنم برایتان. تو حرم امیرالمؤمنین صلی الله علیه و سلام علیه نشسته بودم، یک چند تا جوان آمدند که حالا ما نشستیم. بعد دیدم که در مورد انقلاب و اینها، یعنی بحثش را، سؤال مسئله احکام بود، سؤال پرسیدند. بعد دیدم لهجه خاصی دارد. یادم نیست چی گفت، یک کلمه گفت، یک خرده بودار. بهش گفتم که «مال فلان شهر نیستید؟» اسم شهر و خصوصی آورد. حالا مثلاً از آن استان. آن یکی از شصت و هفت شهرش با آن لهجه غلیظ خودش گفت: «حاج آقا، از کجا فهمیدی؟» گفتم: «که از فلانی تقلید نمیکنی؟» گفت: «چرا.» گفتم: «قَلَم غلط است و باید باشد: قمر میزنی؟» گفت: «چرا.» گفتم: «با سیستم مشکل غلط است و باید باشد: مشخص، خودمانی شماها را میدانم، مَشرَبـتان از یک جا آب میخورد، خط میگیرید و همه، هر کدام از شماها بیاید، معمولاً تا ببینم یک خرده زاویه دارد، میفهمم مال کجایی.» امام حسن مجتبی فرموده بودند به طرف اهل شامی که «شامیها با ما همین طور است. همه بالاخره از یک خط دارند میگیرند، از یک جا دارند میگیرند.» خب اینجا صد نفر یک انگیزه دارد، این احتمال پذیرش را، احتمال حقانیت، احتمال مطابقت با واقع را هی میآورد پایین. تا اینکه صد نفر میآیند یک حرفی بزنند. من بگویم: «تو مال فلان شهری.» بگوید: «نه، مال آن یکی شهر است.» آن فرهنگ عمومی آن شهر را هم انسان میداند که این جور نیست. یک وقت از شما میدانی فرهنگ عمومی شهر اینها از سر علاقهای که به فلان آقا دارند که مال فلان شهر بوده، بعد آن آقا بعداً چپ کرده، اینها همه باید چپ کنند. هنوز که هنوز است، بعضی از شهرها، شهرهای یکی از دلایلی که این بابا رأیش تو بعضی از این شهرهای شمال غرب زیاد است، مرجعی است که از دنیا رفت و چپ کرد اواخر عمر. هنوز که هنوز است مقلد دارد تو آن آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و اینها. و خیلیها به خاطر او با نظام مشکل پیدا کرده، زاویه پیدا کرده، خنثی. وقتی میداند که اینها به خاطر هم شهری بودن با آن آقا، فلان کس نجفآبادی است، مثلاً. آن یکی خمینی شهری است، مثلاً. آن یکی بفرمایید فریمانی است، مثلاً. وسایل زیاد داریم. یکی تربتی است، مثلاً. از این شهرها تو خود استان یک استان هم زیاد پیش میآید. تو یک استان شما فلان شهرش این جور است. آن هم به خاطر اینکه اینها تربیت شده فلان کس، مثلاً مزینان، مثلاً چطور است در استان خراسان، بر فرض دارم میگویم. یا مثلاً در استان خوزستان، مثلاً فلان شهر چطور است در استان فارس. مثلاً داریم بعضی از شهرها، اصفهان خصوصاً، یزد خصوصاً. یزد واسم غلط است و باید باشد: برایم فلان شهر به خاطر فلان آقا آن وری است. قشنگ، قشنگ هم میشود فهمید تا پنجاه سال بعد رأی را که از این شهر در میآید، به کی است، برای نماینده مجلس. چون انگیزهها واحد است، این اتفاقاً احتمال را چکار میکند؟ احتمال مخالفت را تقویت میکند. ولی اگر انگیزهها مختلف بود، احتمال مخالفت میآید پایین، احتمال مطابقت میرود بالا. پس این دقیقاً خلاف نکتۀ دوم بود. آنجا یک محور میگفتیم از یک محور وقتی بیاید، احتمال میرود بالا. اینجا میگوییم که نکتۀ مشترک و انگیزۀ مشترک اگر باشد، احتمال میآید پایین. تفاوتش هم مشخص است بین دو تا. «احتمال صحت» نه، تو اولی گفتیم اگر همه دارند از یک جا میگویند احتمال اینکه درست است، میرود بالا. نکتۀ دوم، پنج تا نکتۀ غلط است و باید باشد: نقطه. یعنی میدانیم که همه اخبارشان، اخبار حسیشان از یک جاست. نه اخبار حسی. اخبار حسی از یک جا اگر باشد، چون تو حسی، نکتۀ پنجم، تو پنجمی، تو حدسیات یا حتی همان حسیات، انگیزهها هر چی مختلف بشود، احتمال میرود بالا. انگیزهها هر چی یکی باشد، احتمال مطابقت به واقع میآید پایین. آنجا مبدأ و مرکزی که دارند ازش نقل میکنند. پس آن نکتۀ مشترک چیست؟
خب دقت بفرمایید، تفاوت مفردات اجماع و تواتر اولش این است که ارزش احتمالی مفردات اجماع از ارزش احتمالی مفردات تواتر کمتر است. احسنتم. چون این حدسی است، آن حسی. این نکتۀ غلط است و باید باشد: نقطه اول.
نکتۀ دوم: احتمال خطا در مفردات اجماع از احتمال خطا در مفردات تواتر بیشتر است. چرا؟ چون که تو اخبار حسی معمولاً از یک مرکز گرفته میشود. در اخبار حسی معمولاً از یک مرکز گرفته میشود، ولی در اخبار حدسی از جاهای متعدد گرفته میشود. محور واحد دارد. مرکز واحد. اخبار حسی مختلف. بله، بله. محور مختلف در برابر مرکز واحد.
نکتۀ سوم: احتمال تأثیر خبر بر خبر در اخبار حدسی هست، ولی در اخبار حسی نیست.
نکتۀ چهارم: این است که احتمال خطا در قضایای حدسیه، احتمال خطا به وجود مانع برمیگردد. در اخبار حسیه به وجود مانع برمیگردد. در اخبار حدسی هم به وجود مانع، هم به عدم وجود مقتضی.
خب، پنجم: انگیزههای کذب، انگیزۀ اشتباه خطا یا انگیزه، منشأش را بگوییم، منشأش بهتر. اگر منشأ خطا، حالا اینجا اصلاً اصلش این است که در اجماع، منشأ خطا به یک نقطه برمیگردد. در تواتر به نقاط متعدد. که اگر به یک نکته برگردد، منشأ خطا وقتی به یک نکته، به یک، به یک برمیگردد... خب چون همه دارند نسبت به یک فتوا حدس میزنند دیگر. نسبت به یک روایت، نسبت به یک فتوا، یک متن است غلط است و باید باشد: متن. ولی یعنی یک فتوای اولی بوده، دومی گرفته. نقل اولی بوده، دومی گرفته. حسی که نیستش که خودش که ندیده. همه به یک روایتی بوده که نه حسی بوده دیگر. همه تحلیلشان از یک روایت است. یعنی ده نفر با یک روایت. «من بر میگردم به یک جا.» ولی توی ده نفری که دارند نقل میکنند، این ده نفر منشأشان مختلف است. احتمال، یعنی هر کدام مال یک جا غلط است و باید باشد: جان. هر کدام یک فکری، فرهنگی دارد. آنها همه فقیهند، همه از یک روایت دارند میگویند. خلاصه یعنی به یک جا برمیگردد. یک منشأ. اینجا ده منشأ، ده تا عامل. عوامل مختلف. برای منشأ خطا در اجماع به یک جا بر میگردد، یک نقطه بر میگردد. «حد شکر الله احتمال خطا وجود مانع و عدم مقتضی احتمال...»
خب، پس اینجا هم عرض میکنیم انگیزههای کذب، گاهی همان که عرض کردم، همه مال یک شهرند، یک فرهنگند، تحت تأثیر یک نفرند. ده تا شهر، ده موقعیت، ده فرهنگ. اینی که ده نفر از ده جای غلط است و باید باشد: جای همچین تحلیلی دارند، یک همچین برداشتی دارند، این تحلیلها ارزشش میرود بالا. تا اینکه ده نفر مال یک فرهنگ. مثلاً من میآیم میگویم که آقا فلان حرکت، فلان مناظره توهینآمیز بود یا نبود؟ میروم از ده نوع آدم مختلف ده جای کشور میپرسم، این ارزشش میرود بالا. ولی از ده نفر تو یک شهر، تو یک خانه میپرسم. ده نفر، ده نفر دیگر تو یک نظرسنجی این کار را نمیکنند دیگر. نظرسنجان غلط است و باید باشد: نظرسنجی. تو یک خانه مثلاً میگویند ما هزار نفر از تو یک محل رفتیم پرسیدیم. ممکن است همه هزار نفر تحت تأثیر یک جریان باشند. باید بریم از پایین شهر، بالای شهر، تو کپر بریم کجا. بریم انگیزههای مختلف آن وقت میشود نظرسنجی که بفهمیم عموم مردم به سمت فلانی چقدر اقبال دارند، نسبت به آن یکی چقدر اقبال. اینجا حالا تطبیق بحث عرض کنیم که پس اینجا گفتیم علم را روی اخبار، روی یک فتوا دارند اجماع میکنند و ممکن است که همه منشأ، همه یک جا باشد. روی قاعده باشد، روی یک روایت باشد. عامل تضعیفکننده وقتی یک جاست.
حالا مثال فقهیاش. فرض کنید که یک کسی داخل مسجد بشود، میخواهد نماز را به جا بیاورد. مثال بگویم و انشاءالله فردا تطبیق متن کنیم. یک نجاستی را روی فرش مسجد میبینیم. حالا ازالۀ نجاست، حکمش چیست؟ واجب است فوراً؟ باید اینجا ازاله کرد. نمازش صحیح است یا مشکل دارد، باطل است؟ تا قبل از سال غلط است و باید باشد: صدر کفایه همه میگفتند اجماع بر این بود که این صلات باطل است. چون طرف مأمور به اینکه ازاله کند گوشۀ فرش باشد. یک گوشی خوب، عمرو هم که آمد دیگر، نمازش. همان بحث نهی از ضد. وقتی نماز واجب است، وقتی ازاله واجب است، نماز اینجا در واقع بهش نهی تعلق گرفته. یک چیزی که امر بهش تعلق گرفته، خب وقتی به ضدش نهی تعلق گرفته، یعنی انگار الان از این نماز نهی شده است. نماز هم که ازش نهی، نهی در عبادات موجب بطلان و فساد است. از زمان میرزای نائینی بحثی شکل گرفت به اسم «تَرَتُّب». بحث ترتب از مباحث بسیار مهم در اصول ماها غلط است و باید باشد: اصول ماست. چون که «رسائل» و «کفایه» میخوانیم، از اینها دیگر خبر نداریم. یک دفعه تو درس چه حرفهایی! از همان حلقۀ ثانیه حرفها هست. بله، بحث ترتب مطرح شد. با ترتب نماز را صحیح میکند. اینجا میگوید که: «اشاره به مکلف گفته که نجاست را ازاله کن. اگر نکردی، نماز بخوان.» ترتب دارد، مرحله به مرحله. نه، «اگر نجاست را ازاله نکردی، نماز» غلط است و باید باشد: نمازت صحیح نیست. مرحله دوم. «هر کدام آنی را که اول ازت میخواهم ازاله است. نشد، دوم صلات میخواهم ازت.» مرحلهبندی میکند. اول این، دوم آن. میآید تو مرتبۀ بعدی قرار میدهد. بابت آن گناه کردی، ولی این جوری نیستش که نهی از ضدش شده باشد که نهی به این خورده باشد. آن بحث نهی از ضد را مطرح میکردند. «گناه ازاله را داری، ولی نمازت هم درست است.» در نظر صاحب کفایه «گناه ازاله و بطلان صلات» غلط است و باید باشد: صلاة، «یقتضی نهی عن الضد».
خب، این هم از این. حالا شما میبینید که یک اجماعی آمد باطل شد به بحث ترتب. «تا حالا همه اجماع بود دیگر. اجماع بر این است که شما نمازت باطل است.» اجماع به کجا برمیگشت؟ به قاعدۀ نهی از ضد برمیگشت. همه یک نکته، یک نقطه بود، قاعده بود. این قاعده وقتی باطل شد، خیلی از این اجماعات این جوری و شیخ اعظم به فلان قاعده «خَلَقَ اجماع» غلط است و باید باشد: خلق اجماع میکند. فراوان اینها که اجماع نیست که. اینها همه آمدهاند بر اساس فلان قاعده، مثلاً «العقود تابع.» غلط است و باید باشد: العقود تبع. همه بر اساس این فتوا دادهاند تو مکاسبشان. این هم قاعدۀ تامی نیست. با غلط است و باید باشد: ما باطلش میکنیم. اینکه باطل شد، اجماع باطل میشود. حالا بیاییم تک تک بنشینیم بحث کنیم. به تک تک غلط است و باید باشد: بفهمیم بانک فتوا دادهاند. تک تک حرفشان، حرفشان را رد میکند. چون اول اجماع خراب شد، میگوید همه برمیگردند به یک نکته. نکته را فرستادیم با همدیگر. بله، یک قاعدهای بوده، یک تحلیلی، یک منشأ داشته. خود اینکه یک منشأ داشته باشد، این را تضعیف میکند. با این پنج تا نکتۀ بسیار مهمی که عرض کردیم و گفتیم تو کتاب دیگری هم نیست، حداقل تو درس خارج با این بحث مواجه نمیشویم. ما در مفردات اجماع و تواتر پنج تا فرق داریم که باعث میشود روند به نتیجه رسیدن در اجماع کندتر از تواتر شود. ما در تواتر زودتر به نتیجه میرسیم. توضیحات را عرض کردیم. متن اجماع را انشاءالله اگر خدا بخواهد، بله سه تا بحث. بله، انشاءالله این هم مطرح میکنیم. فردا انشاءالله حالا ادامه بحث، الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...