‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث بعدی ما احراز وجدانی دلیل شرعی غیر لفظی است. خب، دلیل لفظی چه بود؟ سیره عقلا بود، سیره متشرعه بود، اجماع، دلایل شرعی بود و غیرلفظی بود. اجماع را هم برگرداندهاند به ارتکاز؛ ارتکاز متشرع.
خب، در این بحث نکته بسیار مهم این است که ما چطور میتوانیم این را احراز کنیم؟ چطور میتوانیم اثبات کنیم؟ خب، این بحث از ابداعات مرحوم شهید در مباحث اصولی است. اینجا خیلی مباحث خوبی ایشان مطرح کردهاند. قبل از ایشان هم این مباحث تنقیح نشده، حساب و کتابش از هم جدا نشده است. تفاوت سیره متشرع با سیره عقلا؛ خیلی جاها آقایان مسئلهای را، یعنی اتکایش را میدهند به سیره عقلا؛ همانجا دیگری میآید میگوید مال این متشرعه است. ضابطش چیست که ما بتوانیم اینها را از هم تشخیص دهیم؟ اینجا این بحث را تنقیح کردهاند، ضوابطش را مشخص کردهاند.
در بحث سیره عقلاییه عرض کردیم که دو تا رکن باید باشد تا بتواند دلالت بر حکم شرعی داشته باشد سیره عقلاً: یکی اینکه معاصر با سیره معصوم باشد که معصوم از آن سکوت بکند که این سکوت معصوم دلالت بر امضا و رضایت معصوم داشته باشد، با آن مباحثی که داشتیم، توضیحاتی که داشتیم. خب، اینجا در زمان ما سیره عقلا چطور میخواهیم سیره عقلا را متصل بدانیم به معصوم؟ معاصر معصوم بدانیم؟ ما این همه فاصله داریم. اینجا مناقشهای داریم. هم در معاصرتش نداریم. ما الان سیره عقلایی که بینمان هست، معاصرتش را نداریم.
بیمه، بیمه چه حکمی دارد؟ میگوییم سیره عقلا بر این است که جایز است. خب، این سیره عقلا بر این است که جایز است، دو تا رکن دارد: سیره عقلا اینکه معاصر با صحنه معصوم باشد، یکی اینکه سکوت معصوم باشد و امضای معصوم باشد. الان در این زمان ما چه اتفاقی برایش میافتد؟ چطور میتوانیم این را اثبات بکنیم؟ نسبت به هر دو رکنش باید بحث بکنیم. نسبت به رکن اول واضح است؛ ما معاصر نیستیم تا بخواهیم ببینیم که سیرهای که در زمان ما هست، در زمان معصوم هم بوده یا نبوده. در دوران معصوم چیزی به اسم این بیمه بوده با هر شکلی که امروز میبینیم که هست؟ یا مثلًا «من حاز ملکه»؟ قاعدهای داریم: هر کسی که چیزی را حیازت کند، مالک آن میشود. کسی از جنگل یک چیزی را بردارد، بیاورد، حیازت بکند، مالک آن میشود. اینجا قاعده الان هست. اینی که بخواهیم بگوییم که عقلای عصر معصوم هم نظرشان بر این بوده، این را به چه شکلی میشود اثبات کرد؟ چه دلیلی داریم؟ خب، مثل این سیره فراوان است. چه بسا سیرهای الان هست که این اصلاً در دوران معصوم مخالفش بوده. معقول نیست. کدام «من حاز ملکه» این عقلایی بخواهی بهش نگاه بکنی؟ خب، این نسبت به رکن اول.
نسبت به رکن دوم اینکه حالا ما اصلاً بر فرض گفتیم که این معاصر معصوم بوده، در زمان معصوم همینطور بود. از کجا میخواهیم بفهمیم که معصوم در آن دوره از این سکوت کرد؟ ردی ازش نبود؟ و صرف اینکه بخواهیم بگوییم ما در نصوص نگاه کردیم دیدیم ردی از جانب معصوم نبود، صرف این برای ما چیزی را کفایت نمیکند. شاید رد کردند و به ما نرسیده. پس اینجا باید هر دو رکن را اثبات بکنیم تا بتوانیم سیره عقلا را به آن تکیه بکنیم. دلیل برای حکم شرعی حساب میشود. پس اینجا دو تا بحث داریم: یکی اینکه باید معاصرت با معصوم را اثبات بکنیم، یکی هم باید سکوت معصوم را اثبات بکنیم. این دو تا بحث مهم که جای دیگر مطرح نشده، خیلی هم کاربردی است.
مباحث چگونه اثبات بکنیم که این سیره معاصر با معصوم است؟ ما یک سری راه داریم برای اینکه بخواهیم اثبات بکنیم که سیره عقلاییه معاصر با معصوم بوده. این هم وجدانی باشد. این نکته هم توجه داشته باشید که این مباحث در حلقه ثالث دیگر از اختصاصات هم حلقه ثانیه است، هم شهید. فقط اینجا پرداخته شده. بحث بسیار مهمی هم هست. ضمن اینکه اینها برای سیره متشرعه هم این مباحث کاربرد دارد و فقط در مورد سیره عقلا نیست.
نکته راه اول: 5 تا راه را ایشان مطرح میکند برای اینکه ما اثبات بکنیم سیرهای معاصر با معصوم بوده. اولیش این است که بیاییم بگوییم که چون در زمان ما هست، در زمان معصوم هم بوده. مثل همین «من حاز ملکه». حالا «من حاز ملکه» در حوزه مسائل جزئی و اینها؛ دیگر کسی برود از در یک لیوان آب از توی جنگل، مثلًا از کوه، برای چیزی پیدا کند، گلی بردارد. الان میروند دیگر. این عطاریها چیکار میکنند؟ در جنگل میروند، در کوه. این داروهای گیاهی را برمیدارند، جمع میکنند، میآورند، میفروشند. مالک هم هست. بهشت هم درست است. مشکلی هم ندارد. خب، بگوییم که این الان جاری است، زمان معصوم هم بود. یک اشکال اینجا داریم: این است که خب حالا اینجا الان هست. شما چگونه میگویی که در زمان معصوم هم بوده؟ این چطور دارد اثبات میشود؟ ملازمهاش از کجا دارد درمیآید؟
پاسخش این است که ملازمه بین این دو تا را دو فرض، یعنی میگوییم چون الان هست، در زمان معصوم هم بوده. لزوماً در زمان معصوم هم بوده. ملازمه بین این دو تا هست. ملازمه را از کجا میگویی؟ روی دو فرض. 1- اینکه بگوییم چرا داریم اثبات میکنیم؟ چرا ملازمه دارد؟ نکته اولش این است که بگوییم در این مدت تغییر سلوک مردم خیلی سخت بوده. یعنی اونی که الان سیره عقلاست، این بالاخره یا زمان پیغمبر و اهل بیت هم بوده، یا نبوده. اگر نبوده، یعنی آن زمان طور دیگری بوده، به مرور عوض شده سیره عقلا؟ اینی که بخواهیم بگوییم این به مرور عوض شده، که عقلا به مرور زمان دست از یک امر عقلایی برداشته باشند، این خیلی سخت است. یا باید بگوییم که در دوران معصوم بوده، با خبر واحد. چون تواتر که نداریم، با خبر واحد الان به ما این رسیده. دو راه داریم: یا باید بگوییم تواتر، یا خبر واحد. اگر تواتر که خبر واحد، خبر واحد هم یا به آن طرف، یا به این طرف. یا به این که آن زمان این قاعده را اجرا میکردند یا اجرا نمیکردند. اگر آن زمان قاعده را اجرا نمیکردند، یعنی با خبر واحد به ما برسد که آن زمانی کار را اجرا نمیکردند. یعنی با خبر واحد بخواهد یک جریانی عوض شده باشد. از آن طرف با خبر واحد بخواهد به ما برسد که آن زمان قاعده را اجرا میکردند. خب، این هم که میشود همان مطلوب ما: اجرا میکردند.
از آن طرف میبینیم که بخواهد عوض بشود این سیره عقلا، در این مدت یک دفعه باید یک برش تاریخی داشته باشد. اینجور وقتها سریع مشخص میشود. آقا، یک دفعهای مثلًا یک فرهنگی ایجاد شد، مثل بحث حجاب. در بحث حجاب سیره عقلا بر این بوده که پوشش داشتند. یک دفعه در انقلاب صنعتی این عوض شد. همه در تاریخ هم ذکر شده و برای همه روشن است. همه میدانند که این اتفاق از اینجا افتاد. وقتی قرار باشد یک موجی یک دفعه بیاید، یک ورق را در تاریخ برگرداند، یک چیزی که همه رویش اجماع و سیرهشان است، یک دفعه برگردد، موجش میافتد در تاریخ. خیلی مشخص است. اینجوری نیستش که از یک جایی میآید، عوض میشود، هیچکس هم نمیفهمد. همه میدانند که تا مثلًا قرن 19 حجاب اینی بوده که مسلمانها میگویند. اینی که الان یهودیها دارند. از قرن نوزده با انقلاب صنعتی عوض شد. برای همه روشن است. همه میدانند. خود اروپاییها وقتی بخواهند تاریخشان را بگویند، میگویند ما در قرن 18، 17، 16 اینها، در زمان قبل رنسانس ما این همه را داشتیم و این بوده وضع. پس اینی که بخواهد یک دفعه یک چیزی عوض بشود، این یک امر سادهای نیست که بیسر و صدا اتفاقش بیفتد. باید سر و صدا بکند اگر بخواهد عوض بشود. لذا ما فرض را بر این میگیریم که این هم بوده از قبل، به همین نحو بوده که دوره به دوره، نسل به نسل، جیلاً بعد جیل اینها عمل میکردند به این. این نکته مهمی است که یک دفعه باید یک موجی در تاریخ بیفتد که آقا، این یک دفعه از اینجا عوض شد. تا قبلش این اتفاق نمیافتاد.
مثالش هم حالا همان بحث خبر واحد را، روی خود خبر واحد. خبر واحد و اینها را حالا اینجا خیلی روی خود این بحث فعلاً کاریش نداریم. حالا بعداً باز با آن بیشتر کار داریم. اونی که هست این است که این سیره عقلا، اینی که ما در طریق اول گفتیم که میخواهیم اثبات بکنیم، این است که میگوییم الان هست، پس قبلاً بوده. چرا؟ چون تغییر آنچه که بوده به چیز دیگری خیلی دشوار است. اگر بوده، باید خبر میدادند که یک دفعه یک موجی از یک جایی افتاد و وضعیت را عوض کرد. این استدلالمان در طریق اول. البته خب عرض کردم که دو تا امر داریم در طریق اول. دو تا فرض داریم. فرض اولش این است: مثل خبر واحد. اگر اینجور نبوده که عقلا به خبر واحد اعتنا بکنند، الانیا اعتنا میکنند، برش تاریخی بخورد دیگر، که بگویند آقا، تا مثلًا قرن 7، تا قرن 10 هیچکس به خبر واحد اعتنا نمیکرد. یک دفعه از فلان جا فلان موج افتاد. علمی هم همینطور است. از گالیله یک دفعه فلان اتفاق افتاد. تا قبلش هیئت بطلمیوسی بوده. همه قائل به هیئت بطلمیوسی بودند. از گالیله یک دفعهای آمد بحث کروی بودن زمین مطرح شد. اینها اینجوری نیستش که یک حرف جدیدی که دارد جریانساز میشود و تاریخساز میشود، همینجوری بماند. نه، اتفاقاً خیلی جذاب است. تاریخ را به دو قسمت تقسیم میکند. مسائل جزئی باشد، همانطور که در مباحث فقهی، اصولی، علمی هم همینطور است. یک دفعه از یک جایی یک صاحبنظریهای میآید، یک نظریه میدهد، کلاً بحث عوض میشود. مثل ملاصدرا. چهار تا نظریه خاص. یک حرکت جوهری را میآورد. یک وحدت وجود را میآورد. تاریخ را تحتالشعاع قرار میدهد. عوض میکند مباحث علمی را، جهتش را عوض میکند. مباحث فقهی همینطور. مباحث اصولی همینطور. مباحث فیزیک، شیمی و اینها همینطور. جزئیات است. حالا روند فرهنگ عمومی مردم، آنچه که درک دارند نسبت به زندگی، یک دفعه از یک دوره عوض میشود، ولی هیچ آب از آب تکان نمیخورد، هیچکس هم باخبر نمیشود. این خیلی چیز عجیبی است.
پس فرض اول. فرض دوم هم این است که سیره عقلا از چه نتیجه گرفته میشود؟ از چی برخاسته است؟ برخاسته از نکات فطری است. برخاسته از طبع عقلاست. برخاسته از ارتکازات عقلاییه و عقلاست. خب، این عوض میشود؟ مگر یک کسی از یک کتاب خیلی خوبی دارد مرحوم شهید هاشمینژاد که این کتاب از آن کتابهای خواندنی است. اگر به من باشد این را در دبیرستانها کتاب درسی میکنم برای سن و سال مثلًا 15، 16 سال. کتاب فوقالعاده است. کتاب مناظره دکتر و پیر. کتاب 400 صفحه تقریبًا. بعد حتماً خواندهاید. ماجرایش؛ یک پیرمردی کلاهی میآید در قطار مینشیند. یک مسافت طولانی میخواهد برود. بعد از این روشنفکران. این کتاب قبل انقلاب سال 50 نوشته. ایشان هم مغز متفکر بوده، واقعاً از آن بزرگان انقلاب بوده که غریب مانده. متأسفانه شهید هاشمینژاد آثارش خیلی جدی گرفته نشد. در بازار نباشد. آن وقتی که ما در نوجوانی خواندیم، به سختی پیدا کردیم کتاب را. الان خیلی سال است که اصلاً ندیدم کتاب را. توصیه هم کردم. یعنی به هر کسی میتوانستم آن ایام خصوصاً میگفتم این کتاب را حتماً بخوان. هر کسی هم میخواند، اصلاً عوض یک دوره منظومه معارف اسلامی خصوصاً انقلابی دستش میآمد. آنجا بحث میکند پیرمرده. پیرمرد ساده. خیلی قشنگ هم داستانپردازی کرده. یک دفعه در کوپه باز شد، یک سگی پرید در بغل این پیرمرده و آنها بهش خندیدند و گفتند که این نجس است و حاجی چرا نجس است و فلان. نشسته. حالا استدلال میآورد در مورد شراب. استدلال میآورد پیرمرده. نشسته میگوید: آره در کتاب فلان صفحه فلان. قطار نشستی، بله.
خلاصه آنجا میگوید: بحث اولین بحثی که دارند این است که دوره حرفها گذشته. اولین که مینشیند میگوید شما که یک مشت آدمهای متحجر و اینها. میگوید چرا؟ پیرمرده کلاهی میگوید چرا؟ دین این حرفها. اینها دیگر افیون تودههاست. دوره حرفها گذشته. چهار تا دکترند آنها. انگشتر طلا دست، سر انگشتر طلا وصل. خیلی قشنگ داستانپردازی کرده. خیلی قشنگ ذهن رماننویس واقعاً. حالا اونی که میخواستم عرض کنم این است: آنجا میگوید که چرا دین جاودانه است؟ اصلیترین استدلالی که قبول میکند، حالا آنها همه آدمهای ساخت و پرداخته خود شهید هاشمینژاد است؛ میگوید دین روی فطرت کار دارد. فطرت هم دستخوردنی نیست. فطرت تحت تأثیر عوامل تاریخی. فطرت یک امر ثابت و اقتضائات فطرت و نیازهای فطرت ثابت است. همه دورهها همین است. دین هم برای همین است. بعد مثال میزند. میگوید مثلًا شما میتوانی بگویی که آن مال 1400 سال پیش بود که مادر و بچههایشان را دوست داشتند. گذشت این زمونه؟ این هم همان است. فطرت که عوض نمیشود که. عدالت قدیماً بود، مردم عدالت دوست داشتند. الان دیگر همه عاشق ظلم شدند؟ اسلام آمده برای عدالت، محبت. اسلام برای پرستش، که اینها همه حسهای فطریاند.
اینجا همین است. ایشان میفهمد که سیره عقلا، اینی که الان سیره عقلاست، در زمان ما همان است که در زمان معصوم بوده. چرا؟ چون این سیره عقلا برخاسته از امور فطری است و ارتکازات عقلایی است. در مرور زمان آسیبی نمیبیند. بهش دست نمیخورد. البته اینها عرض کردم فقط در این حلقه ثانیه بحث شده. جای بحث بیشتر دارد. کنکاش دارد. ولی اینی که هست این است که زمان و مکان و اینها اثری روی این ندارد و سلوک و سیره عقلا ناشی از همین امور فطری است و در همه دورهها هم این امر جاری است. البته اینجا، اینجا حالا اشکالات را دارند به بحث ما، که خودمان اشکالی که میکردیم همین بود که باید بالاخره یک موج تاریخی بیفتد، برش تاریخی بخورد. ایشان اینجا مناقشهای در بحث وارد میکنند که حالا امروز دیگر فرصت نمیشود و نسبت به امر اول و دومی که عرض کردیم اشکالی وارد میکنند و این طریق اول را ایشان مخدوش میکنند. پس، از طریق اول برای اثبات معاصرت سیره عقلاییه فعلی با سیره عقلاییه زمان معصوم، در طریق اول دو تا فرض داشتیم برای ملازمه. فرض اول چی بود؟ تغییر خیلی سخت است. فرض دوم چی بود؟ مسائل فطری و ارتکازات عقلایی است که در همه دورهها یکی است. نسبت به اولی و دومی اشکالاتی داریم. بر اولی و دومی لعنت. انشاءالله بهش میرسیم. الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...