‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. بحث بعدی در حلقه ثانیه که مرتبط با مباحث قبلمان هم هست، البته بحث "زمان وجوب" و "زمان واجب" است. ما در زمان وجوب و زمان واجب چند حالت داریم:
۱. یک وقت زمان وجوب و زمان واجب، ابتدا و انتهای آنها جفتش یکی است؛ مثل صلات فجر. از همان لحظهای که وجوب میآید، واجب را باید انجام داد تا آن وقتی که وجوب میرود؛ یعنی از سر طلوع فجر تا طلوع شمس. این زمان، هم زمان وجوب است و هم زمان واجب؛ ابتدا و انتهایشان یکی است.
۲. یک وقت هست که ابتدا و انتهاشان با هم فرق میکند؛ یعنی ابتداشان یکی نیست، انتهاشان یکی است یا زمان وجوب متقدم باشد بر زمان واجب. حالا، فرض دارد یا ندارد، بحث دیگری است که توضیح میدهد: زمان وجوب متقدم باشد بر زمان واجب. هر وقت زمان وجوب تمام شد، زمان واجب شروع بشود؛ این قطعاً فرض ندارد.
۳. نکته سوم این است که یک وقتی زمان وجوب در زمان واجب مقدم میشود، بعد هردو مطابق میشوند و استمرار و بقا تا انتهاشان با هم است.
پس سه تا حالت شد. نکته اول این شد: زمان وجوب و زمان واجب که وجوب شد «جعل»، واجب شد «مجعود». در عالم ثبوت و عالم اثبات، در مقام وجوب، وجوب یک زمانی دارد و واجب هم یک زمانی. حالا زمان وجوب و زمان واجب، یا اول و آخر جفتشان با هم یکی است که گفتیم مثال نماز صبح. همان وقتی که وجوب میآید، واجب هم انجام میشود؛ ابتدا و انتهای جفتش هم یکی است. چرا در مورد این حالت گفتند «آقا معقول هست یا نه؟» میگویند بله، معقول و هیچ بحثی تو این نیست که میشود اینها از جهت زمان با هم مقارن باشند. عادتاً هم همینطور است، عادتاً زمان وجوب و زمان واجب یکی است.
حالت دوم این بود که زمان وجوب بیاید و تمام بشود، بعد زمان واجب تازه شروع بشود. این هم گفتند که بحثی در آن نیست که این قطعاً عقلانی نیست؛ نمیشود همچین چیزی. یعنی چه که وجوب بیاید و برود، وقتی وجوب تمام شد، تازه الان وقت انجام واجب بشود؟!
و سومی. سومی که معنا پیدا میکند و میخواهیم بحث بکنیم در موردش، سوم اینکه زمان وجوب بیاید، یکم بگذرد، سپس زمان واجب بیاید. ولی نه اینکه زمان وجوب تمام بشود و زمان واجب شروع بشود که بشود فرض دوم. زمان وجوب و زمان واجب از یک جایی با هم تداخل میکنند، ولی زمان وجوب یکم زودتر شروع شد. این است که محل بحث ماست که میشود یا نمیشود؟ حالا مثالهایی دارد که مثال آن را شاید روی متن میخوانیم. مثال عرفه را دارند، عرفات. یک مثال هم بیرون از متن داریم که مثال صیام ماه رمضان است که حالا اینها را عرض میکنیم. به کل بحث، میشود بحث «شرط متأخر».
«زمان الوجود و الوجب لکل من الوجوب ایالحکم المجعول و الواجب اتیانه». چرا همهاش مجرور است؟ به خاطر «مِن»! زمان از هر کدام از وجوب و واجب زمانی دارد. وجوب یعنی حکمی که جعل شده و واجب هم همین چیزی که باید اتیانش انجام شود.
«و زمانان متطابقان عاده، فوجوب صلات الفجر مثلاً زمانُ فترتّه الممتده بین الطلوعین و هذه الفتره هی بنفسها زمان الوجب. و یستحیل ان یکون زمان الوجوب بکاملّه متقدمًا علی زمان الواجب، فرض دوم».
«لأن معناه انه فی هذا اللحظه الذی یترقب فیه صدور الوجب، لا وجوب». این «صدور الوجب لاش» نباید لای عاطفه باشد که «صدور واجب، لا وجود». اینطور نفی جن اشتباه است. «فلا محرّک للمکلّف الی الاتیان بالوجب. هذا واضحٌ. و لکن وقع البحث فی انه هل بإمکان ان تتقدم بدايه زمان الوجوب علی زمان امتداده و تعاصره بقاءً مع الواجب؟»
که حالا بحث مثالی دارد، پایینتر توضیحش را میگویم. وجوب و واجب هر کدام زمانی دارد. این دو تا زمان عادتاً مطابق است که عرض کردم. عادتاً همان حالت اول، فرض اول میشود که مطابق است؛ یعنی ابتدا و انتهاش با هم یکی است. وجوب صلات فجر که مثال زدیم، مثلاً زمانش یک تایم است. «فطرت» فارسیاش میشود همین تایم خودمان. البته تو فضای علم کلام «فطرت» معنایش فرق میکند. «فطرتی» که در علم کلام میگویند دورهای است که پیغمبر صاحب شریعت و صاحب کتاب نیامده. عربی رایج، عربی قمی نیست، عربی ادبیات دانشگاهی، ادبیات حوزوی نیست. مثل این کتاب غنای آقا که امروز آوردم. این هم ادبیاتش با ادبیات خیلی کتاب فوقالعادهای است. خیلی مطلب دارد. ۷۵ جلسه درس خارج آقا، خیلی آقا کلاً فتواش با همه، با امام، با سید استاد به شدت یک جاهایی درگیری دارد، با امام اختلافنظر دارند و چقدر مبانی! حالا من یک چیزی که به خودم چسبید، اینکه ما بعد از ماه مبارک، یک بحثی داشتیم، یک دهجلسهای بود. حالا اگر فرصت کردید، گوش بدهید، شاید بد نباشد؛ «نظام حل مسئله در قرآن». یک بحث این شکلی داشتیم. سؤال هم که سؤالی که طراحی کردیم، به چه مناسبت؟ به مناسبت مورد دبیرستان که رقصیده بودند و اینها، آقا درباره «جنتلمن و اینها». به همان مناسبت، مسئله رقص را مطرح کرد و به من هم گفتند که شما این مسئله را با قرآن چهشکلی حل میکنید؟ بدون هیچ روایتی. یک نظامی را طراحی کردیم که چهشکلی میشود با قرآن سؤال گرفت و جواب گرفت. دقیقاً مسیری رفتیم که من خیلی برایم جالب بود که دقیقاً همین مسیر آقا تو درس خارج است؛ یعنی اول طرح اینکه اصلاً این خود مسئله چیست؟ بعد عرضه به قرآن. کلاس است. بحث فقهیونش را هم آقا میکند، روایات و ادله و کلام فقها و استدلالها روی لهو اینجور مسائل. بعد یک بحثی کردیم در مورد اینکه هر لهوی حرام نیست. «لهو حرام شنیدم». در متن آقا دقیقاً همه اینها را آقا وصل کرده که هر لهوی حرام نیست و لهو حرام داریم. و آن ده جلسه ما انگار عصاره همین بحث غنای حضرت آقا بود. خستگیام در رفت. تو مسیری که ما رفته بودیم، حرام نیست. عرض کنم که حالا از اینجا وارد بحث شدیم که ادبیات آقا هم ادبیات حوزوی و چیز نیست. چقدر تکیه بر مباحث قرآنی، چقدر استدلالهای قرآنی ایشان قشنگ است. یعنی تفاوت خیلی محسوس است. کسی که فقهش، فقه قرآن نیست با کسی که هست. به دوستان میگفتم: میگفتم آقا، فقهش قرآنی است، سعی کنید این مدلی باشید. حالا با رفقای یزدمان که بحث داشتیم، این مدلی فقط در اینجا ما را... نه نه شما دارید دیگر ... ما یک عصارهای از یک فضای خوب شد. مخصوصاً بعد ماه مبارک، بعد ماهواره. روزی ۴-۵ ساعت نشستیم با رفقا مقایسه کردیم و خیلی نکاتی که مدتها دنبال فرصتی بودیم که مطرح بشود، آنجا گفتیم: از بحث اخلاق، درس اخلاق، استاد اخلاق، عرفان، مراقبه اینجور بحثها تا روش تحصیل، درس خواندن، بعد بحث قرآن، عرض کنم که بحث خانوادگی، بحث اشتغال و اقتصاد و اینجور مباحث، خیلی از مسائل طلبگی. شاید حول و حوش ۱۰۰ تا سؤال بود، مکتوب کرده بودند، ۴۰-۵۰ سؤال لابلای بحث مطرح میشد. یک بحث مبسوط و مفصلی علماً پیاده کردیم و روی صِرف پیاده کردیم و یک ساعت و دو ساعتی صِرف قرآنی. چیست اسمش؟ خیلی قشنگ «فصل نفس». خلاصه خیلی برایم جالب است. آقا بحثهایشان کاملاً قرآنی است. اول بحث را میبرد تو فضای قرآن، تو قرآنش چیست؟ ندیدم فقیهی اینجوری بحث قرآن را آنقدر جدی بگیرد. از مزایای آیتالله خامنهای این است که اول مفسر است. آقا اول مفسر است، ثمه فقیه است. غیر از آیتالله جوادی آملی، من کس خاصی الان تو ذهنم نیست که اینطوری باشد. همون طرح کلی و تفسیر سوره برائتشان، و تفسیر سوره مجادلهشان هست. سوره، سه چهار تا سوره آقا درآورده. یک بحث قرآنی دیگر هم داشتند غیر از طرح کلی و تسلط آقا بر مباحث قرآنی. نشان میدهد چقدر آقا اصل استدلال فقهیاش مبتنی بر مبانی قرآن است. میگوید مثلاً تحویل و تنزیل باید با هم جور دربیاید. چون جور درنیامده، این روایت اینجوری نمیشود معنا بشود، باید آنجوری معنا بشود. کلاً از حرف همه فقها عدول میکند چون قرآن اصل است. حالا شیخ هم فرمود، امام هم فرمود، همه اینها گفتند. قرآن را نگاه میکند. من نگاه به آقا عوض شده. عکس آقا را به عنوان یک فقیه دارم نگاه میکنم، نه رهبر و فلان و اینها. ورودش، ورود مبنایی در مباحث است. حالا یک حاشیه این شکلی هم رفت به مناسبت فطرت. تا اینجاها هم پستفطرت کیست؟ آن کسی که بعد عید فطر به دنیا آمده.
«زمانه و الفطره الممتده» زمانش آن تایمی است که امتداد دارد «بین الطلوعین»، بین طلوع فجر و طلوع شمس. و این فطرت خودش به تنهایی زمان واجب است؛ خودش همان زمان واجب است. زمان وجوب با زمان واجب یکی شده.
«و محال است که زمان وجوب» در شق دوم، «محال است که زمان وجوب بکاملّه» همه زمان وجوب «متقدم باشد بر زمان واجب». هیچش مقارنت نداشته باشد. چون این معنایش این است که در این ظرف، یعنی زمان واجب که ترقب میرود در این ظرف صدور واجب، وجود میآید که واجب صادر بشود دیگر. «لا وجوبه» به معنی هجومی نباشد. و هر وقت وجوب تمام شد، تازه باید واجب انجام بدهی. وقتی حکم نبود، ملاک نداشت. ملاک از ساعت ۱۰ بود تا ۱۲. زمان وجوب بود و آنجا ۱۲ که تمام شد، «از الان باید انجام دهی». «فلا محرکه» پس ما اصلاً محرّکی نیست برای مکلف به سمت اتیان به واجب. محرّک وجوب است دیگر. «پاشو بیا وسط، مکلف هم که کاری ندارد». واضح است.
«و لکن وقع البحث فی انه هل بإمکان ان یتّقدم بدايه زمان الوجوب علی زمان امتداده و تعاصره بقاءً مع الواجب؟»
که حالا بحث مثالی دارد. پایینتر توضیحش را میگویم. «وجوب و واجب هر کدام زمانی دارد. این دو تا زمان عادتاً متّفقان»، که عرض کردم عادتاً همان حالت اول، فرض اول میشود که متفقاند؛ یعنی ابتدا و انتهاش با هم یکی است. «و جوب صلاه الفجر» که مثال زدیم، مثلاً «زمانش فتره یوم الطلوعین». این فتره خودش بهتنهایی زمان واجب است. یعنی زمان وجوب و زمان واجب یکی شده. و محال است که زمان وجوب بکاملّه متقدم باشد بر زمان واجب. فرض دوم را محال شمردیم. چون معنایش این است که در این ظرفی که در آن، «یترقب صدور الواجب لا وجود». در این ظرفی که انتظار میرود واجب صادر بشود، وجوب وجود ندارد. «فلا مُحَرِّک للمکلف الی الاطیان بالواجب». این واضح است.
«و لکن وقع البحث فی انه هل بإمکان ان یتّقدم بدايه زمان الوجوب علی زمان امتداده و تعاصره بقاءً مع الواجب؟»
و وقت هم داشته باشیم امروز دیر شروع کردیم، وقتمان هم بسیار کم. پس واقع شد بحث در اینکه آیا ممکن است که زمان وجوب مقدم بشود بر زمان واجب؟ همراه استمرار زمان وجوب. ضمیرها همه به زمان وجوب برمیگردند. امتدادش و همعصر بودنش بقاءً مع الواجب. یعنی با واجب اینها معاصرت داشته باشد، مقارنت.
مثالش چیست؟ مثال «ذلک» یعنی واجب معلق. معلق و توضیحاتش را پایین میدهیم. صفحه بعد... کتاب من، صفحه بعد، اول خط، صفحه بعد. وقتی برج معلق را توضیح داد. مثال این بحث که آخر عنوانش میشود واجب معلق این است: «الوقوف بعرفات». در عرفات وقوف میکنیم، «واجب علی المستطیع». اینی که باید ظهر روز عرفه وقوف بکند در عرفات بر مستطیع. اصلاً مستطیع وقتی اولین چیزی که به گردنش میآید چیست؟ ظهر روز عرفه، عرفات. «و زمان الوجب هو یوم عرفه»، از ظهر روز عرفه تا غروب عرفات. «و اما زمان الوجود من حین حدوث الاستطاعه». زمان وجوب زودتر افتاده. زمان واجب چه شد؟ زمان واجب شد ظهر روز عرفه در عرفات. زمان وجوب، که همان معامله بَرده، بَرد شیرینی که کردی، ۲۰۰ میلیون سود کردی، از همان جا مستطیع شد. از همان جا وجوب آمد. واجب چی؟ حالا مثال شعبان و اینها را مثلاً زدند. گفتند که شما در ماه شعبان بودی، معامله کردی، یک سود تپل گیرت آمد. کی عمل را باید انجام دهی؟ ۹ ذیالحجه. زمان واجب از کی است؟ از الان که پول گیرت آمد باید بروی کاروان ثبت نام بکنی، فیش بگیری، لباس احرام بخری، مقدماتی فراهم کنی. چی بهت میگوید مقدمات فراهم کن؟ «زمان الوجود». مسئله «مقدمه موفّه» را حل بکنید ها. همه این بحث واجب معلق و اینها برای حل همان مسئله مقدمه موفّه است. خب.
«و اما زمان الوجوب» از کی بود؟ «من حین حدوث الاستطاعه لد المکلف». از وقتی که استطاعت میآید پیش مکلف، از آنجا واجب میشود. «التی» کدام استطاعت؟ «التی قد تسبق یوم عرفه به فتره طویله». آنی است که خیلی وقت پیش جلوتر از روز عرفه آمده بود. «و یستمر الوجوب من ذالک الحین الی یوم عرفه الذی هو زمان الوجب». از آن روزی که مستطیع شد، وجوب استمرار داشت تا ظهر عرفهای که خودش را رساند به عرفات. الان هم هنوز وجوب هست ها. اگر وجوب تمام شده بود که محال بود. نه، وجوب هست. واجب هم آمد. این دو تا زمانش با هم یکی شد. فقط زمان وجوب یکم جلوتر افتاد.
مثال دیگر هم مثال صیام ماه رمضان است که گفتیم. جلسه که از اول ماه رمضان وجوب بیاید. از شب اول ماه مبارک. حله دیگر. از همان شب اول کل ماه روزهاش واجب شد. هر روزی واجب شدنش به طلوع فجر صیام، هر کدامش فعلیتش به طلوع فجر است. زمان واجب طلوع فجر. زمان وجوب رؤیت هلال.
«فقد ذهب جماعه منالاصولیین الی ان هذا معقول». یک تعداد اصولیین، مثل صاحب فصول، صاحب کتاب شریف «الفصول الغربیه»؛ قُرَی جنسیتش که میدانید نجف، غریب قروی نجفی، نیشابوریها غریبان. برگردم به بحث. یک تعدادی از اصولیون، مثل صاحب فصول، قائلاند که این معقول است؛ یعنی شرط متأخر ایشان میپذیرند. «و سمّوا کل واجب تقدم بدایه زمان وجوبه علی زمان الواجب، معلق». هر واجبی را که زمان وجوبش بر زمان واجب مقدم بشود، بهش میگویند واجب معلق. یا بفرمایید که زمان خود این واجب از زمان وجوبش متأخر است. فرقی نمیکند. زمان وجوبش از خودش متقدم است یا خودش از زمان وجوبش متأخر.
همه بحث واجب معلق برمیگردد به اینکه شما شرط متأخر را بپذیرید یا نه. اگر شرط متأخر ممکن بود، واجب معلق هم ممکن. اگر محال بود، واجب معلق هم محال.
«و قد حاوروا حول هذه المسئله». محاوره کردند، گفتوگو کردند حول این مسئله. «ان هذا الطریق». از این طریق، طریقی که بخواهیم قائل باشیم به اینکه واجب معلقی باشد، «ان یفسّرو ما سبق». یک بحثی داشتیم مسئولیت قبل از وجوب، ۲-۳ صفحه پیش. «المسئولیه قبل الوجوب». آن بحثی که آنجا گذشت را باید تفسیر کنیم. «مِن مسئولیه المکلّف تجاه المقدمات المفوتّت». مسئولیت مکلف در برابر مقدمات مفوتّت. که آنجا بحث کلی ما این بود که مکلف در برابر مقدمات مفوتّت مسئولیت ندارد. مگر مقدمات مفوتّهای که دائماً فوت میشود. اگر مقدمه مفوتّهای بود که هر وقت شما گفتی من مسئولیت ندارم، دیگر هیچی از عمل نمیماند. من آقا هنوز که حج نشده، من نمیخواهم بروم ثبت نام کنم! هیچی از حج نمیماند! هنوز اذان صبح نشده، من نمیخواهم بروم غسل کنم برای روزه فردا. چیزی که روزه نمیماند. درست است که این مقدمه است و هنوز واجب نشده، ولی شما باید پیش از آن انجام بدهی. مقدمه مفوتّت است، ولی اینجور مقدمات مفوتّت را گفتیم که همه فقها گفتند انجام بدهید. اصولیون به زحمت افتادند که چرا اینگونه است. فقها مبانی مقدمه را که قبل از اینکه ظل مقدمه فعلیت پیدا کند، که مقدمه واجب نمیشود. حرف کلی اصولیون بود.
«و ذلک لان الاشکال فی هذه المسئولیه کان یبتنی علی افتراض ان الوجوب لا یحدث الا فی ظرف ایقاء الواجب». پس برمیگردد به اینکه شما چهشکلی تفسیر بکنید آن بحث را. اشکال در این مسئولیت مبتنی بر اینکه فرض بگیریم، یعنی در نحوه فرض گرفتن ما، که وجوب حادث نمیشود مگر در ظرف ایقاع واجب؛ یعنی زمان وجوب و واجب مطابق باشند. «فلو افترضنا ان الوجوب غیر مشروط بزمان الواجب، بل یحدث قبله و یصبح فعلیاً بالاستطاعه، فمن الطبیعی ان یکون المکلف مسئولاً عن المقدمات المفوتّت قبل مجیئ یوم عرفه». چون وجوب فعلی شده و او یستدعی عقلاً تحییالانتصاء. وقتی فرض بگیریم که وجوب مشروط نباشد به زمان واجب، وجوب مشروط به زمان واجب نباشد یعنی وجوب زودتر از زمان واجب حاصل بشود. حاصل بشود دیگر؛ مشروط بهش نباشد. زودتر حاصل بشود بلکه قبلش حادث بشود، قبلش فعلی بشود به وسیله استطاعت. مثال استطاعت. طبیعی است که مکلف مسئول نسبت به مقدمات میشود. به چه تکلیفی؟ شما رفتی بلیط میگیری، به تکلیف اینکه زمان وجوب آمد با استطاعت، زمان وجوب با آن مقدمه مفوتّت. اصل بر این بود که تکلیفی نسبت بهش نداشتی. ولی چون زمان وجوب جلوتر شد، حالا نسبت به مقدمه مفوتّت هم تکلیف داری. قبل روز عرفه پا میشود، مقدمات همه را طی میکنیم، چون وجوب دیگر فعلی شد و این فعلّیت وجوب استدعا دارد عقلاً به مهیا شدن برای امتثال وجوب.
«و الصحیح ان زمان الواجب یجب ان یکون قیداً للوجوب». صحیح این است که زمان واجب، یعنی در نظر شهید صدر، واجب معلق ممکن نیست. نظر صاحب فصول بود، ما هم قبول نداریم. شهید صدر میگوید: «من حرفهایم را تو حلقات شما حق ندارید بگویید که چون تو حلقات این را گفتم، فتوایم به این است». نه، من تو حلقات مبتنی بر مراتب کلاس حرف زدن گفتم. اگر بخواهد تلمیذ و محصل و مبتدی این درس را بگیرد، مرحله به مرحله باید چهشکلی بیاید بالا. نسبت به بوس و اینها اشراف داشته باشد، میفهمد که حرف شهید چیست و تو حلقات هم اشکالات مشخص میشود که اینجا مثلاً این را قبول ندارد، آنجا نظرش آن است. معلق را قبول ندارد. ما به واجب معلق میگوییم: میگوید زمان واجب، واجب است که قید برای وجوب باشد. یعنی باید زمان وجوب و زمان واجب یکی باشد. نمیشود زمان وجوب جلوتر بیفتد. «و لا یمکن ان یکون قیداً للواجب فقط». نمیشود که زمان واجب قید فقط برای واجب باشد. زمان واجب هم قید برای واجب است، هم قید برای وجوب است. نمیشود ما وجوبی داشته باشیم که زمان واجب باهاش نباشد. وجوبی باشد، وجوب حج آمده، ولی زمان واجب ندارد. همیشه باید زمان وجوب و زمان واجب با هم باشد. «مقدمه مقدمات حج» چه مثل وضو بحث قبلمان بود، اینجا همان مقدمه مفوتّت است؛ فرقی هم نمیکند با بقیه مقدمات. از باب اینکه عرض کنم که بحثش را اینجا نکرده... از باب اینکه پیدایش نکرده، گفتند که شریعت لغو میشود اگر بخواهد مکلف انجام ندهد. از قاعده هم که نمیشود چشمپوشی کرد. گفتند «وجوب فعلی واجب استقلالیه». در حلقه گفتم، توضیحات بیشترش را تو حلقه بعدی من دادم. «فی الحلقات المقبله وجوب فعلی واجب استقلالیه هاله». به این شدم و بحث استقلالی را اینجا گفتم یا سر کلاس دیگر گفتم. امروز فکر کنم سر کلاس گفتم. ماشین داشتیم، گوش میدادیم سخنرانی استاد ارجمند. گفتش که: «کلاً نگاه استقلالی نباید داشته باشی تو این عالم به موجودات». پسر ما خیلی فوتبالی است. حاج آقا استقلالی است، نگاه استقلالی. «استقلالیه پرسپولیسی» چرا اینگونه است؟
ایشان میگوید که باید زمان واجب و زمان وجوب یکی بشود. «لانه امرٌ غیر اختیاری». چونکه زمان واجب امر اختیاری نیست. دست من نیست که بخواهم بیاورمش. بحث ما سر این بود که من نسبت به آنچه که در اختیارم نیست، تکلیف به غیر مقدور تکلیفی نیست. آوردن زمان هم غیر مقدور است. «فقد تقدم ان کلّ القیود التی توخذ فی الواجب، یجب ان تکون اختیاریه». قید وجوب فرق میکرد، کار خدا بود، هیچ مقدمه و واسطه و وسیله و اینها نمیخواست. ولی قید واجب باید محقق بشود، کار ماست. و اگر چیزی بود که من نمیتوانستم محققش کنم، دیگر نمیشد قید واجب هم باشد. یا باید قید واجب باشد یا نباید باشد. کار من است نه کار خداست. مگر من نمیتوانستم محققش کنم؟ پس آن چیز غیر واجب هم نیست. گذشت در آن بحثها که هر قیدی که اخذ میشود در واجب، فقط قید وجوب است، قید واجب است. قید وجوب نیست. «یلزم تکن اختیاریه». باید اختیاری باشد. با همین هم برهان میآوریم که این قید برای وجوب هست «بهینهاش وجوبه». یعنی چی؟ چون غیر اختیاری است، قید وجود زمان. چون دست من نیست، نمیتواند قید واجب باشد. پس قید واجب نیست. قید چیست؟ وجوب است. چرا شما میگویی آقا استطاعت آمد؟ ظهر روز عرفه میشود قید وجوب. قید واجب ظهر روز عرفه چیست؟ زمان. در حوزه کار من اصلاً نیست که بخواهد قید واجب باشد. قید واجب چیزی است که چقدر قشنگ قدم به قدم چید و برداشت میکند بحث تکلیف غیر مقدور و مباحث این شکلی، بحث استنباط و استفاده که میگوید: «وقتی نشد در اختیار من باشد، پس غیر واجب بهینه است».
«و اما بعد از اینکه فهمیدیم که زمان واجب قید به وجوب هم هست و قید وجوب واجب باید با هم باشد، نه فقط قید واجب».
«قلنا فی استماله شرط متاخر للحکم». حالا شما شرط متأخر میخواهی چهکار؟ بیا راجب قالب استهالش بشوی. نداریم. کی قالب استحاله شدی؟ صبر. «ان الوجوب مادام مشروطه بزمان الواجب فلابد ان یکون حادثاً بحدوثه لا سابقاً علیه». ثابت میشود که وجوب تا وقتی که مشروط است به زمان واجب، وجوب مشروط است به زمان واجب. حتماً باید وجوب حادث بشود با حدوث زمان واجب؛ یعنی تا زمان واجب نیاید، وجوب هم سابق بر آن نمیشود، جلوتر نمیآید. زمان وجوب نمیشود جلوتر از زمان واجب بیاید. «لئلا یلزم شرط المتاخر». لازم نیاید که بگوییم شرط متأخر واقع شده. «یتبرهن ان الواجب المعلّق مستحیل». برهان آورده میشود برای اینکه واجب معلق ممکن نیست
«جاز ان یکون زمان الواجب شرطاً متاخرا للوجوب». میشود که زمان واجب شرط متأخر برای وجوب باشد. «فوجوب الوقوف بعرفات له شرطان». ولی وجوب وقوف به عرفات دو تا شرط دارد. شرط وجوبش کردیم. اگر قائل به شرط متأخر هستی که من نیستم، من شهید صدر اینجا نیستم. اگر شما قائل به شرط متأخر شدی، باید دو تا چیز هم شرط کنی کنارش که بتوانی وقت زمان را قید برای وجوب کنی. «احدهما مغالظٌ». شرط مقارن. «احدها مغالظ یحدث الوجوب بحدوثه و هو الاستطاعه». شرط مقارن باشد، وجوب با حدوث آن، با حدوث آن شرط حادث میشود که آن شرط چیست؟ استطاعت. «و لاخر متاخر». شرط دوم شرط متأخر میشود. «یسبقه الوجوب». که اینجا وجوب برایش سبقت میگیرد. آیا وجوب چیست؟ «و هو مجیء یوم عرفه علی المکلف المستطیع». وجوب چیست؟ این است که روز عرفه بیاید، مکلف روز عرفه را درک کند در حالی که زنده است و مستطیع. «فکل من استطاع فی شهر شعبان مثلاً» اگر ماه شعبان مستطیع شده، «و کان من یجئوا علیه یوم عرفه از کسایی که این حرفه برش داره وارد میشه»، «و هو حیٌ سالمٌ». زنده است. «فوجوب الحج یبداء فی حبه من شعبان». از کی؟ اینجا دیگر زمان واجب و زمان وجوب دیگر نباید بگویید از... آنجا زمان وجوب وقوف در عرفات، نه زمان وجوب ادای حج. زمان وجوب ادای حج این از همین ماه شعبان است که مستطیع شد. اینجوری باید بگویی شرط متأخر اینطوری باید بکنی. تا ما بگوییم زمان، این زمان واجب است و زمان وجوب نیست. شما اگر زمان وجوب را مقارن یا شرط متأخر بدانی، مسئول مقدمات به این وسیله مسئولیت پیدا میکند که مقدمات فراهم کند. «مقدمات موفقه» فعلیت پیدا میکند. بیا بحث تجهیزمان را میخواستیم امروز بخوانیم که میرود انشاءالله برای فردا. و الحمدلله رب العالمین.
در حال بارگذاری نظرات...