‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم.
در ادامه بحث استصحاب، بخش جدیدی را شروع میکنیم: بخش «ادله استصحاب».
در مورد ادله، اصولیون برای استصحاب چند دلیل مطرح کردهاند:
دلیل اول: دلیل عقلی. دلیل عقل این است که استصحاب مفید ظن است؛ ظن به چه چیزی؟ ظن به اینکه آن حالت سابقه در اکثر اوقات و در اغلب موارد باقی است. حالت سابقه باقی است و چیزی هم که این شکلی باشد، حجت است. پس اینجا در واقع دلیل ما شکل قیاس شکل اول میشود و نتیجهاش هم این میشود که ما قائلیم به حجیت استصحاب.
* شکل اول ما هم این شکلی است: صغرا آن این است که میگوییم استصحاب محتوایش این است که ما به حدوث یقین داریم. عقل هم، به حسب ادعای اصحاب این دلیل، اینجا درک میکند که غالباً آنچه حادث میشود و از حدوثش خبر داریم، بقا هم دارد. این ادراک، ادراک ظنی است. فرض بر این است که شک حاصل شده؛ از این جهت که آنچه حادث میشود، غالباً باقی میماند. عقل ادراک میکند با ظن، به نحو ظنی اینکه متیقن باقی است. میگوید: به نحو ظنی هنوز ما میگوییم متیقن باقی است و مطلق ظن هم که حجت است. این میشود استدلال اول که دلیل عقلی است.
* استدلال دوم: سیره عقلائیه، با این ادعا که عقلا در زندگیشان به استصحاب عمل میکنند و سیرهشان بر این جاری است که همیشه به حالت سابقه عمل میکنند و انگار اصلا به شک توجه نمیکنند، اصلاً انگار شکی نیست.
* و سومی هم که روایات شریفه است که عمده ادله، همین دلیل سوم است. چون دلیل اول و دوم خیلی مورد مناقشه قرار گرفته است.
خب، دلیل اول مورد مناقشه قرار گرفته است؛ چرا؟ چون هم صغرایش ممنوع است و هم کبرایش ممنوع. مناقشه شده و ممنوع است. چطور؟ اینطور میگوییم که آقا! اینکه حالت سابقه مفید ظن به بقا است، معنای محصلی ندارد. یک قاعده قطعی به حساب نمیآید. یک قاعده کلی نیست که بگوییم هر چیزی که حادث میشود، باقی است. در واقع برمیگردد. این که میگوییم حالت سابقه مفید ظن به بقا است، در واقع برمیگردد به طبیعت آن چیزی که به آن یقین داریم. بعضی از اشیا وقتی به آن نگاه میشود و نظر میشود، میبینیم که اینها قابلیت استمرار و بقا دارند، مثل یک انسان در دوران زندگیاش، در دوران عمرش که خب وقتی کوچک باشد، این گمانه این میرود که باقی باشد حالا حالاها تا جوانی تا پیری و اینها. لذا اگر ما سابقاً یقین داشتیم به حیاتش و الان شک میکنیم در بقایش، اینجا میتوانیم قائل به این باشیم که حالت سابقه ظن به بقا را برای ما میآورد. اما اگر مثلاً طرف صد سالش باشد و ما یقین به حیاتش داشتیم، ولی حالا شک در بقای حیاتش کنیم بعد بیست سال، اگر دو سالش بود بعد بیست سال چک میکردیم و بنا را میگذاشتیم بر اینکه هنوز هست، ولی آدم صد ساله را بعد بیست سال، اصلاً آدم بنا به حیات این نمیگذارد. خیلی بعید است که اینجا قائل به این بشویم که آن حالت سابقه باز هم دارد برای ما ظن به بقا میآورد.
مثال واضحترش باز جایی است که انسان در بقای زمان شک بکند؛ که این الان حادث شده ولی در واقع یعنی این زمانی که حادث شده را از آن طرف ظن به بقا، در واقع اینجا موجود نیست. زمان متصرم الوجود است و باقی نمیماند. بقایش مظنون نیست. مورد ظن نیست. لذا مثالهای زمان، مثال خیلی خوبی است. اینجا ما در مورد زمان، چیزی که آنی است و سریع از بین میرود، هیچ وقت بقا را تصور نمیکنیم؛ یعنی اصلاً در باقی ماندنش نمیگذاریم. ولی چیزی که طولانی است، بقا را در آن لحاظ میکنیم. لذا پس این نفس خود آن حادث نیست که دارد میگوید که آقا! من حادث شدن، باقی میمانم. کیفیت و طبیعت آن حادث است که خیلی برایم مهم است؛ که از چه جنسی است؟ از چیزهایی است که نوعاً عمرش طولانی است و میماند، یا از چیزهایی است که عمر قاعده کلی نداریم که بخواهد این را بگوید که هرچیزی که حادث میشود، غالباً باقی میماند. باید نگاه کنیم به خود آن چیزی که نسبت به آن یقین داریم. بعضی از آن هستش که ظن به بقایش میرود؛ چون قابلیت استمرار و بقا را دارد. بعضیش ظن به بقا نمیرود.
اینجا حالا استشهاد شده برای اینکه گفتند آقا! حالت سابقه مفید ظن به بقا با قاعده کلیه چه شکلی است؟ با سیره عقلاییه ادعا کردند که آقا! سیره عقلاییه اینجا قیام دارد برای مسئله؛ یعنی عقلا به بقای حالت سابقه به نحو کلی عمل میکنند. دلیل عقلی را ما کنارش میآییم سیره عقلاییه را میگذاریم و تمامش میکنیم. این فرق میکند با آن استدلال به خود سیره عقلاییه، این استدلال دوم نیستا، این همان استدلال اولمونه که دلیل عقلی بود. دلیل عقلی را در صغرای خودش انضمامش میدهیم. چه چی را انضمامش میدهیم؟ سیره عقلاییه را. و فقط میخواهیم صغرای دلیل عقلی را درستش کنیم.
خب، اینجا ممکن است شما اشکال کنی که آقا! اینجا شاید اصلاً این، کاشف در این سیره عقلاییه که بر آن قائم شده، این سیره عقلاییه بر عمل به ظن به بقا از باب کاشفیت حالت سابقه نیست که میخواهد این ظن به بقا را کاشفیت داشته باشد، از باب تعبد است. پس اینجا نمیشود شما استشهاد به این سیره عقلاییه بکنی بر صغرا که بخواهی صغرا را درستش کنی.
پاسخش که میدهند این است که میگویند: عقلا وقتی میآیند بنا را بر چیزی میگذارند، بنا را بر آن میگذارند به خاطر آن نکتهای که کاشف است، نه به خاطر صرف تعبد. تو خبر ثقه همینطور است. عمل به خبر ثقه میکنند به خاطر اینکه غالباً کاشف از واقع است. اینجا هم همینطور است. اینها عمل به حالت سابقه از باب تعبد نمیکنند، بلکه به خاطر کاشفیت به آن عمل میکنند. به خاطر اینکه مفید ظن به بقا است. خب، این مسئله سر جای خودش است، ولی ما نمیتوانیم قبول بکنیم اینکه استشهاد کنیم به سیره برای اینکه بگوییم حالت سابقه مفید ظن به بقا است. دوتا دلیل هم داریم که نمیتوانیم قبول بکنیم. اولش این است که ما اصلاً نمیتوانیم بپذیریم که این سیره عقلاییه قائم شده باشد بر عمل به حالت سابقه و مفید ظن بقا باشد. زیر بار این نمیرویم.
ثانیاً: اصلاً تنزل کنیم و قائل بشویم که هست. این سیره عقلاییه، نکته درونی کاشفیت حالت سابقه ظن، یعنی این نیست که آن حالت سابقه کاشفیت دارد برای ظن به بقا؛ این فقط الفت و عادت است. آدم وقتی به چیزی الفت پیدا میکند، عادت پیدا میکند، اعتیاد به آن پیدا میکند، خیلی چسبندگیاش به او زیاد میشود، احتیاجش به آن زیاد میشود و اینجا کمکم ظن به این پیدا میکند که حالت سابقه نسبت به چیزی الفت نداشت، اعتیاد نداشت، احتیاج نداشت. اینجا ظن به بقایش هم انسان در واقع دوست دارد که باقی باشد، نه اینکه واقعاً فکر میکند باقی است. «مرگ ما حالا حالاها نمیآید.» الان در مورد کرونا هست. خیلیها پرسیدند که آقا! کرونا میگیرید یا نمیگیرید؟ اینها گفته بودند که ما کرونا نمیگیریم. اکثراً گفتهاند نمیگیریم. نه به خاطر اینکه دلایل عقلی و علمی دارد، به خاطر اینکه دوست ندارد کرونا بگیرد. باورش به این است که کرونا نمیگیرد چون دوست ندارد بگیرد. و خیلی از ماها فکر میکنیم چون وقتی چیزی را دوست نداریم، یعنی رخ نمیدهد. دوست ندارم پاشم برم جنوب، خب نمیروم دیگر. دوست ندارم که از دنیا برم، خب نمیروم دیگر. دوست ندارم مریض بشوم، خب نمیشوم دیگر. ظن به بقای حالت سابقه میآورد که میگوییم خب حالا هستیم دیگر. تو کی هستی؟ «حالا حالا هستیم!» دست ماست و این خواستن ما دخالتی در این مسئله دارد. بله!
مردم از خانه که میآیند بیرون، دوباره برمیگردند سر خانه زندگی. صبح که میآیند، عصر برمیگردند سر خانه زندگی. از باب الفت است و از باب اینکه دوست دارند خانهشان هنوز سر جایش باشد، نه به خاطر اینکه کاشفیت دارد برایشان که این هنوز باقی است. پس معلوم میشود که این که عقلا ظن به بقای حالت سابقه دارند، در واقع قوت و ضعفش برمیگردد به همین الفت و عادتشان. نه اینکه این که میآیند عمل میکنند به حالت سابقه و ترتیب اثر بهش میدهند، در واقع برگردد به اینکه چون کاشف است و چون فکر میکنند که این مفید است؛ یعنی خود آن حالت سابقه مفید این است که ظن به بقا بیاورد.
شاهدش هم همینی که در حیوانات ما میبینیم. ترتیب اثر میدهند حیوانات به حالت سابقه. برمیگردد به همان خانهای که صبح ازش رفته. خیلی هم جالب است. وقتی حیوانها را صبح برای چرا میفرستند، از غروب که میشود، این چوپان که میآید تو کوچه، هر کدام اینها را رها میکند، هر کدام خانه خودشان. خب اینجا معلوم است که اینها کاشفیت برایشان ندارد؛ چون اصلاً حیوان قابلیت تصور کاشفیت ندارد. این عادت است برایش، یک الفت، یک انس ذهنی است. در واقع عمل به همان حالت سابقه میکند از باب عادتی که دارد میآید و برمیگردد.
این در مورد صغرای شما.
ما اشکال در مورد کبرای شما میگوییم. دلیلی نداریم برای اینکه بگوییم مطلق ظن حجت است. قبول بکنیم کبرا محل مناقشه است و اصلاً قابلیت پذیرش ندارد. یعنی شما هر ظنی را حجت میدانید تا وقتی که بخواهد دلیل برایش بیاید. خب این اصلاً اینجوری نیست، بلکه ما دلیل برای غیر این قاعده و ضد این قاعده داریم؛ یعنی اصل بر عدم حجیت ظن است. من که اصل بر حجیت ظن است؟ مگر اینکه یک دلیلی آمد و آن را از حجیت درآورد. برعکس است. اصل بر عدم حجیت ظن است، مگر اینکه دلیل بیاید و به آن حجیت بدهد. بسیاری از آیات و روایات ما از عمل به ظن نهی کردهاند، گفتهاند: «لا يغني من الحق شيئاً.» فقط تعدادی از ظنون هستند که اینها خارج شدهاند، مثل خبر ثقه که دلیل خاص داریم بر حجیتش. بقیه را تحت همان عمومی که نهی کرده از تبعیت از ظن، باقی میماند. مگر اینکه باز دوباره متخصصی بیاید و اینها را اینجا.
پس بهتر است که ما قائل به این باشیم که ظن حجتی ندارد و بر فرض هم که اصلاً این عموماتی که آمده و نهی کرده از عمل به ظن نباشد، باز هم ظن حجیت ندارد به خاطر اینکه تو بهترین حال این است که ما شک در حجیتش داریم و شک در حجیت هم مساوی با عدم حجیت است؛ همانجور که در اصول واضح و مشخص و مبرهن است.
این مناقشه در دلیل اول.
مناقشه در دلیل دوم که حجیت، یعنی در واقع استصحاب را حجت میدانست به خاطر سیره عقلاییه، این است که اینها ادعا کردهاند که آقا! سیره عقلاییه قائم بر عمل به حالت سابقه است و این سیره هم معاصر معصوم است و اگر مرضی معصوم نبود، حتماً ازش نهی میکرد و اگر هم نهی میکرد، حتماً به ما میرسید و مشهور میشد چون از مسائلی است که عام البلوا است. به همین که امام نهی نکرده ازش کشف میکنیم که این را شارع حجت دانسته و امضا کرده است.
این مناقشه که ما در سیره داریم این است: عقلا، درست است که سیرهشان بر این دارد که عمل میکنند به حالت سابقه و طبق همین، در واقع به همین طبق حالت سابقه کارشان را پیش میبرند. آدمی که از خانه آمده بیرون، عصر هم برمیگردد همان خانه با اینکه احتمال میرود خانهاش خراب شده، خانهاش عوض شده. یک آدمی که هفته پیش رفته از یک قصابی گوشت خریده، دو ماه پیش رفته گوشت خریده، دوباره بعد دو ماه میرود از همان قصابی گوشت میخرد. احتمال این را میدهد که نباشد، طرف جمع کرده، ولی استصحاب میکند هنوز بقای طرف را. این سیره عقلاییه است. یک جریان عملیه در واقع بر اساس این حالت سابقه و در سلوک مردم هم خیلی رایج است و نمیشود هم گفتش که از باب تعبد است؛ یعنی اینکه مردم حجیت حالت سابقه را اینجا از باب تعبد قبول ندارند.
پاسخ ما این است که اولاً: برای ما ثابت نشده اینکه در واقع حالت سابقهای را که میخواهند حجت بدانند برای اثبات بقا، تعبدی باشد؛ چون مفاد استصحاب این است که از باب تعبد میگیرند، بلکه ما میگوییم که شاید این که حالت سابقه را باقی میدانند، عقلا بر اساسش عمل کنند به یکی از این دو تا برگردد: یکی به همان الفت و عادت برگردد. آدم وقتی الفت پیدا میکند به چیزی، دیگر از احتمال نبودن این را هم از دست میدهد. دیگر نمیتواند فرض بکند که این نیست. این پس میشود معیار برای عمل که عادت دارند بهش.
به یکی دیگر هم اطمینان به بقا؛ یعنی عقلا عمل به حالت سابقه میکنند، ترتیب اثر بهش میدهند، به خاطر اینکه اینها اطمینان دارند به اینکه حالت سابقه باقی است و لذا اینجا سیره دلیل میشود برای حجیت اطمینان، نه برای استصحاب و همان مفاد ظن به بقا. وقتی که ما مراجعه کنیم به عقلا، همین مسئله برایمان واضح میشود. تاجر وقتی میخواهد یک مالی را به تاجر دیگری بفرستد که با هم معامله دارند، کی میفرستد؟ چطور میفرستد؟ برای چی میفرستد؟ میفرستد به خاطر اینکه اطمینان دارد که طرف وجود دارد. حالت سابقه را استصحاب میکند از باب اطمینانش.
حالا ممکن است که شک کند در طرف. الان مثلاً کرونا آمد و در ایتالیا کلی بیمارند و مردهاند و فلان است. من کسی رفیق در ایتالیا دارم، الان دیگر من شک کردم، دیگر ارسال نمیکنم. الان دیگر ارسال نمیشود. چرا حساب نمیکنم؟ اگر استصحاب باشد، الان هم باید بفرستم. پس ما در واقع در سیره عقلا میبینیم که این به خاطر اطمینان است.
در حال بارگذاری نظرات...