* مرتبه اول شناخت و قبول اهل بیت علیه السلام
* سند اثبات محبت به اهل بیت
* سطح آشنایی مردم با اهل بیت
* غربت خانواده اهل بیت در چیست؟
* باور قلبی داشتن اهل بیت
* افکار خرافی
* سپردن عقل به معصوم علیه السلام
* بلا اثر گناه است یا چشم شور؟
* استغفار، درمان دردها
* مرجع در زندگی، معصوم است.
* خرافات انگلیسی ها
* جنبه خیر حادثه را ببینیم
* ندرت اتفاق چشم زخم
* کفران نعمت امام
* مرحله دوم: التزام و باور قلبی و عملی به ائمه
* پذیرش واجبات در پرتو ولایت پذیری
* علت عناد ورزی با اهل بیت
* داستان مرحوم آقا سید جواد حیدری
* شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
* در هر مشکلی به امام زمان علیه السلام متوسل شویم
* جعفر کٓذاب
* اوج غربت امام زمان
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنت الله علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری.
جلسات قبلی که برنامه داشتیم، بزرگواران بودیم، کتاب «رحمت واسعه» مرحوم آیتاللهالعظمی بهجت را برخی از بخشهایش را میخواندیم. عباراتی بسیار پرمغز و بسیار دقیقی را ایشان فرمودند در باب محبت اهلبیت و ولایت اهلبیت. مطالبی که ایشان دارند، خیلی مطالب خوبی است. حالا مقداری امروز میخوانم. به مناسبت امام عسکری (علیه السلام)، انشاءالله باز مطالبی را عرض میکنم.
ایشان میفرمایند مرتبهی اول در اعتقاد به امامت ائمه (علیهم السلام) التزام قلبی به وصایت و خلافت ائمه اطهار و سفارش رسول خدا به آنها و تصریح به نامهایشان و نام پدران بزرگوارشان و مرجعیت ایشان است.
از کجا میشود فهمید کسی ائمه را قبول دارد؟ چون خیلی از ماها، به هر حال، مسلمان و شیعه شناسنامهای هستیم؛ همانجور که در مورد شخصیتهای تاریخی فقط یک چیزی شنیدهایم. در مورد فردوسی، در مورد اسکندر، در مورد کوروش حس خاصی نداریم. در ذهنمان هست اینجور آدمهایی. وقتی میگویند خیلی هم مثلاً بین چنگیز مغول و چه میدانم مثلاً فردوسی، شاه عباس صفوی، بین اینها تفاوت خیلی نمیبینیم. همه را میشناسیم. میشناسیم، یعنی در ذهنمان هست، اسمشان آشناست. خب، خیلیها شناختشان نسبت به اهلبیت هم همین شکلی است. تازه بعضیها که حتی به اسم و اینها نمیشناسند.
یک وقتی ما عتبات مشرف شده بودیم، یک بنده خدایی بود، سرهنگ بازنشستهی ارتش بود. البته آدم باصفایی بود. حالا نمیخواهم بگویم که این بنده خدا مثلاً آدم بدی بود. در کربلا نشسته بودیم و میخواستیم برویم سمت کاظمین و سامرا. «حاج آقا، بیا!» رفتم کنارش. «یک سوال دارم. امام جواد امام چندم بود؟» گفتم: «امام نهم.» «امام دهم کی بود؟ امام یازدهم کی بود؟» گفتم: «امام نهم، امام دهم.» خیلی خوشحال شد بنده خدا؛ یعنی فهمید که الان میخواهد برود زیارت امام جواد (علیه السلام)، امام نهم. یعنی ائمه را قبول داشت، علاقه قلبی هم داشت، ولی حتی به اسم هم مثلاً نمیشناخت. گاهی ماها شناختمان دربارهی اهلبیت اینجوری است.
در مورد امام حسن عسکری (علیه السلام)، خیلی از ما در حد یک عالم هم حتی شناخت نداریم، آشنایی نداریم. یعنی مثلاً برخی از علمای مشهد، بعضی از شخصیتهای ایران برایمان شناختهشدهترند. بعضیها مثلاً ممکن است شیخ بهایی را بیشتر بشناسند تا امام حسن عسکری (علیه السلام). معروفتر باشد. الان اینجوری شده که در مسجد کوفه قدیم، آن قبر مختار که آن پشت بود (حالا آنهایی که رفتند میدانند)، قبر مختار، پشت قبر حضرت مسلم هم برای خانمها راه دارد، جا دارد، هم برای آقایان. چند سال پیش که میرفتی، میدیدی اصلاً کسی آن پشت که یک ضریح بود، اصلاً نمیآمد. اگر میآمد، همه سوال میکردند: «میگفتند این قبر کیه؟» «مختار». میگفتند: «مختار کیه؟»
از وقتی که این فیلم را ساختند، همین که وارد مسجد کوفه میشوند، میگویند: «قبر مختار کجاست؟» «قبر مختار!» «میگویند که قبر مسلم بن عقیل هم اینجاست!» حالا خیلی مسلم را نمیآید. «میگوییم قبر هانی بن عروه هم روبروست.» باز میگویند: «هانی بن عروه کیه؟» خب، این نشان میدهد که خیلیها شناختشان در حد همینهایی است که از تلویزیون و رادیو و همین فضاهای عمومی و کلیمان، چیزهایی که هست، همین قدر شناخت.
خیلی بد است ها! یعنی ما شناختمان نسبت به اهلبیت اگر همین قدر باشد، معرفتمان همین قدر باشد، این واقعاً برای ما نقص است. امام حسن عسکری (علیه السلام) را واقعاً خیلیها بین ما نمیشناسند. حتی در حد اینکه ما سن حضرت چقدر بوده است. خیلی همین قدر هم نمیدانند که امام حسن عسکری (علیه السلام) ۲۸ سالشان بوده است.
در مورد همسران اهلبیت که دیگر هیچ! واقعاً غریباند همسران اهلبیت. نرجس خاتون را تک و توک کسی بشناسد. حالا مثلاً مادر امام رضا (علیه السلام) بین ما ایرانیها یکم معروفند. قبرستان بقیع وقتی ایرانیها میروند، به مادر امام رضا (علیه السلام) ابراز علاقه میکنند، ولی شاید حتی اکثر طلبههای ما هم ندانند که مادر امام رضا (علیه السلام) اهل کجا بودند. حالا مادر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم باز یک فیلم سینمایی ساخته شد، «شاهزاده روم»، یکم باز معروف شدند مادر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به اینکه ایشان اروپایی هستند.
سامرا مثلاً مشرف میشوند، نرجس خاتون. چهار تا قبر داخل ضریح عسکریین (علیهما السلام): قبر امام هادی (علیه السلام)، و امام عسکری (علیه السلام)، و نرجس خاتون، و «قبر» که پایین است، حکیمه خاتون. اکثراً نمیشناسند. مادران اهلبیت را هم شهربانو را میشناسند به خاطر اینکه ایرانی بودند. همین قدر فقط. میدانی مادر امام رضا (علیه السلام)... بالاخره مادر امام رضا (علیه السلام) همین قدر. میدانی. مادران بقیع اهلبیت را هم تقریباً نمیشناسیم. یعنی حتی در حد اسم هم نمیدانیم که مادر امام باقر (علیه السلام)، امام صادق (علیه السلام)، امام... باز حتی مادر امام جواد (علیه السلام) را هم نمیشناسیم. که میشوند همسر امام رضا (علیه السلام). فقط مادر امام رضا (علیه السلام) را میشناسیم.
این نشان میدهد که یعنی در حد اسم وقتی نشناسیم، خیلی بد است دیگر. دو شخصیتهای ویژهایاند برای ما. چند وقت پیش من جایی عرض کردم، برای خیلیها جالب بود. گفتم: «شما میدانستید که مادر امام رضا (علیه السلام) اهل کجا بودند؟» اکثراً نمیدانستند. حالا کسی اینجا میداند مادر امام رضا (علیه السلام) کجایی بودند؟ مادر امام رضا (علیه السلام) اهل اسپانیا بودند. کشور اسپانیا اروپایی بود. یعنی امام رضا (علیه السلام) از طریق مادر اسپانیایی میشوند ایشان. و حضرت معصومه (سلام الله علیها) هر دو مادرشان اسپانیایی بودند. منطقهی مرسیه کنار «والنسیا» میشود.
شناخت اجمالی کلی از همینها نکته در میآید در مورد شخصیت مادران اهلبیت. چقدر شخصیتهای ویژهای بودند برای زنهای ما. چقدر میتواند نوع برجسته باشد. برخی عروسهایی که اهلبیت داشتند. مثلاً امام صادق (علیه السلام) یک عروسی داشتند به اسم نفیسه خاتون. ایشان شخصیت بسیار ویژه و برجستهای است که قبر ایشان هم مصر است. شناخت ضعیف ما را نشان میدهد نسبت به اهلبیت.
کمترین مرحلهی شناخت اهلبیت همینهاست؛ یعنی اینکه ما اعتقاد داشته باشیم به امامت اینها. اول بدانیم که اصلاً کهاند؟ یعنی آن فرد را بشناسیم، دوازده امام را لااقل بدانیم که دوازده تا، هر کدام اسمشان چی بوده، ویژگیشان چی بوده، دورهشان چی بوده، کجا بودند، کجا به دنیا آمدند، کجا از دنیا رفتند. با قلبمان هم قبولشان داشته باشیم اینها را. خلیفه پیغمبر بدانیم، جانشین به حق پیغمبر بدانیم. حرفشان را بنا داشته باشیم که گوش بدهیم. قلباً، قلباً کسی بنا دارد حرف اهلبیت را گوش بدهد. میداند که پیغمبر به اینها سفارش کرده. محبت اینها واجب است. پیغمبر اجر رسالتشان را فرمودند که: «مودت فی القربی». «من از شما هیچ چیزی نمیخواهم غیر از اینکه نسبت به خانوادهی من محبت داشته باشید.» نسبت به این ۱۳ نفر از ۱۴ معصوم، نسبت به اینها محبت داشته باشیم. بعد از قبولشان داشته باشیم، حرفی که میزنند را گوش بدهید. آخر هم که پیغمبر فرمودند: «کتاب الله و عترتی»، دو چیز میسپارم، یکی قرآن، یکی عترت.
خب، یکی این باور قلبی را داشته باشد. آقای بهجت میفرماید: «تصریح به نامهایشان»، یعنی اسامی اینها را بداند. بداند امام نهم، دهم، اینها کهاند. اسامی را بداند، تصریح بکند. اسم پدرانشان را بداند و اینها را به عنوان مرجع، یعنی اینکه حرف اینها را سند میداند در زندگی. آنی که برایش ملاک است، اینها.
خب، خیلی چیزها بین ما، خیلی مسائل خرافی در میآید. معلوم هم نیست از کجاست، سر و تهش هم معلوم نیست. خیلی وقتها حرفهایی که آدم در روضه میشنود. دیشب یکی از دوستان به من میگفت که از اهل همین محل گفت که: «من اسم دخترم را گذاشتم رقیه. انقدر که بقیه بد برخورد کردند، خانم من چند بار نشسته گریه کرد. بس که آمدند بهش گفتند که این چه اسمی بود بچه گذاشتی؟ بچه همش بلا میبینه، توسریخور میشود، اینجور میشود.» خب، اینها نهایت نفهمی است دیگر. این کسی همچین حرفی بزند، گاهی باز آدم میشنود، مثلاً میگویند فلان اسم شأن ندارد. کدام اسم؟ اسم زینب (سلام الله علیها)، اسم فاطمه (سلام الله علیها) عوض میکنند. این را میبینیم ما. عوض یک آدم جاهلتر از خود این بنده خدا گاهی پیدا میشود، میآید میگوید که این اسمها شأن ندارد، بدبیاری دارد. زینب همش بلا دیده، فاطمه چه میدانم مرگ شده، رقیه فلان شده، اینها شأن ندارد. این اسمها را بردار، از این اسمای چرند بگذار، خوشبخت. خب، اینها مال وقتی است که آدم عقلش را میسپارد دست یک بیعقلتر از خودش.
خدا آدم که بیعقل، اهلبیت به معصوم، عقل کل. اعتقاد به امامت معصوم در مورد اسم اهلبیت چی میگوید؟ میگوید: «خانهای که توش فاطمه (سلام الله علیها) باشد، علی (علیه السلام) باشد، اسم پیغمبر باشد، اسم حمزه (علیه السلام) باشد، این اسامی باشد، برکت در آن خانه وارد میشود. شیاطین از آن خانه دور میشوند. ملائکه وارد میشوند. آن خانه روزی چند بار تقدیس میشود. توسط ملائکه تقدیس میشود.» اسامی، اسامی مبارکه.
خب، حالا یک کسی میخواهد بگوید آقا ما آریایی هستیم، از اسمهای ایرانی قدیم میخواهیم بگذاریم. آخه نکته جالبش هم به اینه که وقتی میگوید حسن (علیه السلام) و میگوید که این مال ۱۴۰۰ سال پیشه، بعد میرود اسمای ۶۰۰۰ سال پیش را میگذارد. آریایی! اسمهای ایرانی مال ۶۰۰۰ سال پیش، قدیمی نیست. ولی اسمهای اهلبیت. اینها دیگر قدیمی است و اسم عربی است. این عربی است. ولی اسم یونانی مثلاً را روی بچهاش که میگذارد، هیچ مشکلی ندارد. علامتهای کم عقلی آدمیزاد. آدم وقتی که از معصوم دستش جدا بشود، عقلش را بسپارد دست همان تعبیری که عرض کردم، چهار تا بیعقلتر از خودش، وضعیت این شکلی میشود. گرفتار حرفهایی میشود. گرفتار اعتقادات و مسائلی میشود که هیچ ریشهای ندارد، به هیچ جا بند نیست.
چقدر بین ماها خرافات رایج است. مسائل مختلف عجیب غریب. عطسه میکند، آدمهای مذهبی، بعضی وقتها من این را میبینم بین طلبهها. مثلاً گاهی آدم میبیند یک کاری میخواهد انجام بدهد، یکی عطسه میکند، مینشیند. نعل اسب مثلاً در مغازهها میزدند. میزنند هنوز. اگه دیده باشی، میگویند که این مایهی برکت است. برکت میآورد. دریغ از اینکه اصلش مال انگلیسیهاست. این را انگلیسیها ساختند. نعل گفتند که بین مسلمانان به پیشینهای دارد. بر میگردد به بعد از ماجرای قتل امام حسین (علیه السلام). اینهایی که امام حسین (علیه السلام) را کشتند، از باب اینکه با این اسبها به بدن حضرت تاخته بودند، این نعل اسب برایشان ارزشمند شد و به در و دیوار میزدند از باب اینکه برکت پیدا بشود. بعد حالا طرف میرود سر کار، مغازه، پول در میآورد که خرج روضهی امام حسین (علیه السلام) کند، یک نعل اسب هم زده آن بالا برکت. مثلاً برای اینکه چشم نخورد، میزند به تخته. این هم باز یکی از خرافاتی است که انگلیسیها بین ما ...
خیلی آدمهای خرافاتی از این خرافاتها بینشان زیاد است. در چین هم خرافات. عدد ۱۳ بین ما نحس است. در چینیها عدد ۴ نحس است. پلاک که میزنند ۱۲۳۵، اصلاً عدد ۴ را نمیزنند. خیلی جاها هتل که میزنند، طبقه ۱۳ ندارد، طبقه ۱۲، طبقه ۱۴. خب، اینها همه میشود اینکه آدم دستش را از دست معصوم جدا کرده.
کسی امامت اهلبیت را قبول دارد که در همه مسائل، در همه شئون، چشمش به آنهاست. گوشش به آنهاست. فکرش را دست معصوم سپرده. چون معصوم فکر ما را بالا میبرد. رشد میدهد. هر چی بقیه، فکر ما را پایین میآورند. یک چیزی میگویند، میگویند کار نداشته باشیم چیه، تو انجامش. بخت فلانی باز نمیشود، این را بگیر با فلان چیز قاطی کن، بریز در فلان جا. چقدر بازی مسئله باب است و چقدر واقعاً اعصاب آدم خرد میشود. هر کی هر جا به مشکل بر میخورد: «ما را بستند!» «ما ...»، «بله، شما را بستند.» «کی بسته؟» «خود شما، خود شما خودت را بستی.» «با چی بستی؟» «با گناه.» «هر کی هر جایی، «ما اصابکم من مصیبته الا من اموال...» «هر مصیبتی سرت میآید، به خاطر گناه است.» این حرف معصوم (علیه السلام) است. «هر گناهی که به آدم میرسد، حتی الخش...» فرمود: «حتی خراش به دستت بیفتد، به خاطر گناه است.» این قاعده و فرمولی که معصوم میدهد. غیر معصوم چی میگوید؟ میگوید: «تو که خوبی، یک حسودی احتمالاً آمده تو را بسته.» پیش این کفبینها و رمالها هم که الی ماشاءالله بازار همیشه تو بورسه. میرود آنجا میگوید: «یک زن سیاه قد بلندی میبینم در فامیلت. او چشم شور است.» همه هم آخه از اینها در فامیلشان دارند. در همه فامیلها یکی از اینها پیدا میشود. نابود کرده. بعد این باز یک دعا میگوید برای اینکه او را نابود کند. این بازیهایی که در زندگیهای ما هست و شروراتی که باب میشود و همه هم به خاطر این است که ماها اسماً میگوییم دنبال معصومیم ولی رسماً با معصوم کار نداریم. عالم سوال بکنیم که آقا سر ما میآید به خاطر چیه؟ چرا بعضیها دنبال ایناند که یکی با چشم برزخی نگاه بکند، بگوید، نگاه بکند بگوید مثلاً تو در ۵ سالگی فلان جا از کنار فلان رودخانه رد میشدی، پات فلان طناب اینجوری شد. همه دنبال ایناند. ترک گناه کنی، باید بهش بگوید که حقالناس تو باید پی بدهی. باید استغفار کنی که استغفار، درمان همین روایت از پیغمبر است: «الا اخبارکم به دائکم و دوائکم». پیامبر فرمودند: «میخواهید بگویم دردتان چیست و درمانتان چیست؟» «دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار». «دردتان گناه است، دارویتان هم استغفار است.» این کلام پیغمبر است. هر وقت در زندگی، چه میدانم، بخت آدم بسته شده، بچهدار نمیشود، مصیبت سرش میآید، همینجور دیگر. همینجور بگیرید دیگر، هر جایی که میرود برای کاسبی، کار خراب میشود. کار برکت ندارد. هر چه در میآورد، در دستش نمیماند. همه به چی بر میگردد؟ به گناه. البته بعضیها هم هستند از اولیای خدا، آنها مشکلات، آن دیگر جنس مصیبت آنها با جنس ما فرق میکند. بله، امام سجاد (علیه السلام) همین مصیبت بودند. در زندگی جنس مصیبتهایی که سر ما میآید به خاطر گناه است. پس بستیم خودمان را. بله، دنبال این است که ببیند کی این را بسته و کجا و کی بهش حسودی کرده و کی گوشهی خانهاش میگردد. در این لای و لای مرزها یک چیزی پیدا میکند، یک تکه چوبی پیدا میکند، یک تکه کاغذی پیدا میکند. همین بود. اینها خیلی رایج است دیگر. این جور مسائل خرافی. ائمه (علیهم السلام) آمدند ما را از این مسائل در بیاورند. آمدند قاعده بدهند دست ما. آمدند فرمول بدهند دست ما. آمدند عقل ما را رشد بدهند. به این مسائل الکی و خرافی بیسر و ته کسی کار نداشته باشد. به این چیزها حواسش را پرت نکند.
بعد میفرمایند که این پس مرحله اول بود. ما اهلبیت (علیهم السلام) را به عنوان مرجع در زندگیمان قبول داشته باشیم. سند در زندگی معصوم است. وقتی این حرف را میزنند، بگوییم: «آقا، این کدام معصوم فرموده؟» وقتی یکی میگوید که آقا عطسه کنی، صبر آمده. کی فرموده؟ کدام معصوم فرموده؟ بله، چشم زخم داریم. چشم زخم امر حقی است. این را هم بگویم که چشم زخم یک مسئلهای است که به ندرت پیش بیاید. تک و توکی از مسائلی که در زندگیمان. آخه هر کی هر چیش میشود، میگوید: «ما چشم خوردیم.» خدا نکند قبلش هم یکی تعریف کرده باشد. یعنی خانهی نو ساخته، بعد نفر اولی که میآید، میگوید: «ماشاءالله چه خانهای!» و بعد آبگرمکن میترکد. این حواسم باشد که این اصلاً دیگر از این به بعد در خانهی ما نیاید. این چشم شور. به صد تا گناه میافتد. سوءظن، تهمت، غیبت، دروغ، صد تا گناه به خاطر یک توه. قدمش خیر بود. خدا میخواست یک بلای بزرگتری سر ما بیاورد. اینکه وارد خانه شد، چون مهمان حبیب خداست، خدا آن بزرگتر را از ما برداشت، آبگرمکن ترکید.
قدیم آخه طلبهها را سوار ماشین میکردند. قبل از انقلاب خیلی طلبهها را سوار نمیکردند. میگفتند ما اگر به قول خودشان اگر شیخ سوار کنیم، در راه پنچر میشود. بعد میزدند مثلاً طرف هم سوار میکرد و در راه هم پنچر میشد، میگرفتند، میزدند طلبه را. یکی از رفقای طلبه میگفت: «یک مسیری را میرفتیم و ماشین خراب شد. زدیم بغل.» میگفت: «این راننده هی میرفت و میآمد، هی به من چپ چپ نگاه میکرد.» با خانم عصبانی شدم، گفتم: «بنده خدا، برو به خاطر آدم سرزمون داری.» گفتم: «خدا به خاطر وجود من تو را از مرگ نجات داد. برو خدا را شکر کن.» تو قبول چپ کنی. با ما بد صحبت نکند. خیرش را نگاه نمیکند که آقا این برای ما خیر شد یک چیز بدتر.
به هر حال ما باید برگردیم به آنی که معصومین به ما یاد دادند. معیار در زندگیمان، سند در زندگیمان، حجت در زندگیمان باید کلام امام باشد. کلام معصوم. امام (علیه السلام) کیست؟ کسی که حرفش برای شما سند است. امام عسکری (علیه السلام) برای کیا امامند؟ برای آن کسانی که حرف امام عسکری (علیه السلام) را باور دارند. در زندگی بر مبنای... همه چشم و گوش آدم به همین پیامهایی که در تلگرام میخواند و به همینهایی که در در و همسایه میشنود و به همین حرفهایی که اینور و آنور میگویند. امامش همینهایند. امام آدم. دیدی ما از اینها دیگر: «بابا این مثلاً این خانم با آن آقا اختلاف دارد. موی بز سیاه ساعت فلان و کنده بشود، ساعت فلان با فلان چیز باید قاطی بشود، بعد در خوراک این بابا ریخته بشود.» چیزهایی آدم میشنود، واقعاً عجیب است. «فضله گربه مرده باید بگیری، نمیدانم قاطی چیچی کنی، بریزی در خوراک شوهرت.» هیچکس هم به این نمیگوید: «بابا دو زار اخلاق داشته باشی جذبش میشود.» میگوید: «من که خوبم. از سرشم زیاد است.» میگوید: «من که خوبم. از سرشم زیاد است. این یک کسی بسته این را.» نه، گناه است. یا گناه او است، یا گناه خود شماست.
الان در معرض امتحانیم. این فضای مجازی هم که الان آمده، ماشاءالله. آقایان چیزی که زیاد میبینند، خانم ترگل ورگول است. بعضی وقتها هم که خانمهای مذهبی گاهی خیلی به سر و وضع نمیرسند و فیلم مسائل توجه ندارند. آن هم که در محل کار و اینور و آنور ۱۰۰ تا ترگل ورگول میبیند، طبیعتاً میلش به اینور کم میشود، بیشتر میشود. حالا میخواهد برود با فضله گربهی مرده، با سرای جذبش. این همه قاعده ما دادند اهلبیت (علیهم السلام) برای اینکه ما با هم درست زندگی کنیم. زندگیمان، زندگی شادابی باشد، با نشاط باشد. به هیچ کدام از اینها کار ندارد. اینها کفران نعمت اهلبیت است. کفران نعمت امام. از نعمت امام انگار داریم ما چشم پوشی میکنیم. پشت میکنیم به نعمت.
خب، مرحلهی بعد چیست؟ میفهمند که مرحلهی بعد، التزام عملی به متابعت از آن است. پس اول شد التزام قلبی. ما قلباً اهلبیت (علیهم السلام) را پذیرفته باشیم در این جایگاه. مرحلهی دوم این است که در عمل هم داریم در رفتار همینو نشان میدهیم. در رفتار هم داری اینجوری زندگی میکنیم. من که نماز بخوانیم و آنها و امامت آنان را قبول نداشته باشیم، بلکه باید بدانیم که نماز را به ترتیب دستور آنها باید انجام دهیم. یعنی حتی نمازی را هم که میخوانیم، برای چی میخوانیم؟ چون امام (علیه السلام) به ما گفته، چون پیغمبر به ما. این میشود حرف امام (علیه السلام) گوش دادن.
گفتم بابا یک لطیفه است. شاید هم واقعیت داشته باشد. میگویند که این سر ماجرایی با خدا قهر کرد یک بابایی. بعد موقع نماز شد و دلش نیامد نماز نخواند. عادت داشت. آمد بلند شد و دستش را گرفت، نیت کند، گفت: «چهار رکعت نماز ظهر میخوانم به خاطر خدا» که دیگر ناجور بود دیگر. با خدا قهر کرد. هم میخواست نماز بخواند، هم میخواست با خدا قهر بماند. «چهار رکعت نماز ظهر میخوانم. به هیچکس هم ربط ندارد!» بعضیها اینجوری است. نماز میخواند چون امام رضا (علیه السلام) به ما یاد داده، چون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، میخواهم اهلبیت (علیهم السلام) «اشهد انک قد اقمت الصلاة». وقتی میرویم زیارت، میگوید: «ما شهادت میدهیم که شما نماز را برپا داشتید.» شما اگه نبودید، نمازی نبود. چون شما مایه گذاشتی، زحمت کشیدید، نماز به دست ما رسید. ما نماز میخوانیم. این میشود هم نماز خواندن تبعیت عملی از امام (علیه السلام)، هم حق امام (علیه السلام) را به جا آوردن، هم قدرشناسی از جایگاه.
این التزام قلبی بر اصل نماز مقدم است. اصلاً این مسئله از خود نماز خواندن برای خدا مهمتر است. خیلی جالب است. اینی که شما نماز را به خاطر این بخوانی که پیغمبر گفته و امیرالمومنین (علیه السلام) و ائمه (علیهم السلام) به شما یاد دادند، این را خدا بیشتر برایش ارزش قائل است تا خود نماز خواندن. برای همین هم در روایت دارد که بعضیها هستند کل عمرشان را بین رکن و مقام (رفتید مکه دیگر، بین رکن و مقام) مقام ابراهیم چسبیده به کعبه، کسی تمام عمر ۸۰ سال، ۹۰ سال، هزار سال، بلکه تمام طول تاریخ را به تعبیر روایت از دهر کله، چند میلیارد سال توی چسبیده به کعبه نماز بخواند. فرمود اگر ولایت ما را نداشته باشد، ذرهای ازش قبول نمیشود. خدا نماز خالی نمیخواهد. خدا نمازی را میخواهد که از اهلبیت (علیهم السلام) یاد گرفتی. نمازی را میخواهد که به خاطر اهلبیت (علیهم السلام) میخوانی.
فاسق، تارکالصلاة اگر در راه ائمه (علیهم السلام) باشد، در راه نجات است. برعکس کسی که به آنها اعتقاد نداشته باشد و از امامت انحراف داشته باشد، هلاکت. گاهی شل نماز است ولی برای امیرالمومنین (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و اینها ارزش قائل است. ابراز علاقه میکند. این خدا دستش را آخر میگیرد. ولی اینقدر هم آدم داریم که نمازش را میخواند، نسبت به اهلبیت (علیهم السلام) بیارادت است. خانم مومن، مذهبی، زن رشیده و عاقله پیام داده بود که من هر وقت این ایام فاطمیه و محرم و اینها با شوهرم بیرون میروم، این دستهها و این تکها را میبیند، به اهلبیت (علیهم السلام) فحش میدهد، چیکارش کنم؟ واقعاً مصیبت سختی هم هست. رتبهبندی به ایشان گفتم که سعی کنید موقعیتی پیش نیاید. یعنی زمینه را فراهم نکن که ایشان توهین کند. گفت: «ما هم کاری نداریم. در خیابان داریم میرویم.» «نگاه.» تحمل کند دیگر. آسیه (سلام الله علیها) فرعون را تحمل کرد. چارهای اگر به اینها بود، آسیه هم یک چهار تا چیز میریخت برای فرعون، همسر فرعون برای فرعون میریخت. فرعون هم یک شب میخوابید، صبح بلند میشد که اصلاً مسلمان شده و زندگی زیر و رو شد و به این حرفها نیست که توهمات. بالاخره ابتلا آدم. آیا آدم بچهاش جوری است که با بچه امتحان میشود. گاهی همسر آدم جوری است که با همسر امتحان میشود. گاهی همسایهی آدم. یعنی هم بچه خوب است، هم همسر خوب است، همسایه ناجور. گاهی ایران خوب است، همکار ناجور است. خدا میخواهد ما را بسازد. کسی که محبت به اهلبیت (علیهم السلام) داشته باشد، ولو در نماز کم و کسری داشته باشد، این نسبت به کسی که نمازش ترک نمیشود و نسبت به اهلبیت (علیهم السلام) بیارادت است، آن ترجیح دارد. آن آدم ترجیح. اگرچه نماز بخواند، چون اعتقادش خراب است. این نماز میخواند ولی نماز بیاعتقادی است. اعتقادی پشتش نیست. ایمانی پشتش نیست.
این همه آدم الان در عالم داریم که نماز میخوانند، دشمنی امام حسین (علیه السلام) و دشمنی اهلبیت (علیه السلام)، دشمنی امیرالمومنین (علیه السلام) و همه اینها هم حج میروند. انفاق میکند. نمازهای اول وقت. دیدید دیگر، در مکه و مدینه آن مغازههایی که انقدر فاصله دارد. من واقعاً برایم عجیب بود. مثلاً در مدینه ما رفتیم مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز مغرب را خواندیم و ایرانیهایی که میروند نماز مغرب و عشاء را با هم میخوانند دیگر که بیایند به شام برسند. نماز مغرب و عشاء را خواندیم و آنجا ۵۰ دقیقه فاصله است بین نماز مغرب و نماز عشا. نماز مغرب را میخوانند، میروند سر کارشان. دوباره اذان عشا که میگویند بر میگردند. نماز مغرب و عشا را خواندیم. آمدیم بیرون بازار اطراف حرم که مثلاً یک ۲۰ دقیقهای، شاید ۱۰ دقیقهای راه بود تا حرم. یک دوربین میخواستیم بخریم. رفتیم در مغازه. وایستادیم. این فروشنده شروع کرد با ما حرف زدن و قیمتها را گفتن و اینها. صدای اذان از مسجدالنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) بلند شد. چقدر مقید به نماز اول وقت. اصلاً اذان عشا مشتری را هم دارد بیرون میکند. چون محبت امیرالمومنین (علیه السلام) و اهلبیت (علیه السلام) را ندارد، بلکه دشمنی شده. اکثر وهابیاند. اینها را میگویند مسلمان.
نه، من همان بحثی که عرض کردم، کم عقلی مشکلات تا اینجاها. این هزار سال هم که نماز اول وقت بخواند، همه عمرش کوزه بگیرد، انفاق بکند، سر سوزنی از او قبول نمیشود. در قلبش ارادت و اعتقاد به اهلبیت (علیهم السلام) نیست. وای بر کسانی که مدعی قرب به خدا هستند اما ولیّ او را نمیشناسند. آقای بهجت میفرمایند که وزیر ادعا دارند که به خدا دارند نزدیک میشوند. خب، اگه شما خدا را قبول داری، همان خدا عاشق امیرالمومنین (علیه السلام) است. همان خدا عاشق امام حسین (علیه السلام) است. چه جور میشود من به شما ابراز علاقه کنم بعد شما میگویی: «خیلی خب، این هم بچهی من است. ابراز علاقه کن.» بگویم: «من تو را دوست دارم ولی میزنم در گوش.» این میشود؟ اصلاً معنا دارد؟ یک کسی به خدا ابراز علاقه کند بعد خدا عاشق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است، این نسبت به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بغض در دل. نسبت به امام حسین (علیه السلام). اربعین چقدر بعضیها لجشان میگیرد. میبینم که این جمعیت میروند کربلا. چند متلک میاندازند. میگویند: «اینها باز میروند هرچی ویروس است بر میدارند میآورند. ویروسها را این کربلاییها از کربلا برداشتند با خودشان آوردند. ماشینهای ما را نمیدانم در شهر ما میخواهیم از اینور برویم آنور. ماشین برداشتم بردن لب مرز.» هر جوری شده میخواهد یک جوری نشان بدهد: «بابا من یا نطفهام مشکل دارد یا لقمهام مشکل دارد.» با همین کنایه و متلک میخواهد این را بگوید. چون کسی نسبت به اهلبیت (علیهم السلام) احساس رقابت و لجاجت و عناد و اینها دارد، کیا لقمهاش مشکل دارد؟ یا نطفه، یا جفتش. ایران با این حرفها همینجور است دیگر. این نیش و کنایه و متلکها.
عرض من تمام. روز شهادت پدر آقامان امام زمان (ارواحنا فداه) است و روز یتیمی امام زمان (ارواحنا فداه). یکی از علمای یزد که ما خدمت ایشان رسیده بودیم، مرحوم آیتالله سید جواد حیدری (رضوان الله علیه)، ایشان یک وقتی در مسجد برخوردار یزد که از مساجد معروف یزد است، ایشان هم ماه رمضان که میشد، ماه مبارک میآمدند آنجا منبر میرفتند. یک خانم یک روز آمده بود پای منبر ایشان. این خانم بچهاش داشته میرفته جایی خارج از شهر و اینها. یک وری بچه را گرفته بودند. گروگان برده بودند. برده بودند افغانستان. از آنجا زنگ زده بودند. خانم و بچه با مادرش صحبت کرده بود و گفته بود که: «من را دستگیر کردن، گروگان گرفتن و انقدر پول میخواهند، برایشان بریزید تا من را آزاد کنند.» این مادر رفته بود مسجد آیتالله حیدری. ظهر ماه رمضان آیتالله حیدری داشتند سخنرانی میکردند. این خانم از پشت پرده دویده بود، آمده بود، خودش را انداخته بود روی منبر با گریه و شیون و اینها. «آقا به دادم برسید، به فریادم برسید، بچهام را گرفتن، گروگان گرفتن، آزاد نمیکنند.» آیتالله سید جواد حیدری چشمش باز بود، انسان وارستهای. لهجه شیرین یزدی فرموده بود که: «پسر شما به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاعتقاد بوده، برای همین دارد چوبش را میخورد.» آن خانم رد نکرده بود. دو خانم گفته بود که: «پسر ما بیاعتقاد بوده. شما که اعتقاد داری، شما به داد ما.» حالا پسر بیاعتماد بوده چی بوده. دقت بفرمایید. پسر بیاعتقاد بوده. این بوده. نیمه شعبان که میآمده، در خیابان مسخره میکرده. اینها کلیسا میکشند، شربت میدهند، جشن میگیرند. آدمهای بیعقل. یک آدمی که معلوم نیست اصلاً هست، اصلاً نیست. برایش جشن میگیرند. نمیدانم شادی میکنند. این بازیها را. آیتالله حیدری: «بچه، چشم خورده. این را بستند.» «بچهات را بستند.» فرموده بود که: «بچهات به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاعتقاد بوده. دارد چوبش را میخورد.» خانم گفته بود که: «بچهی ما بیاعتقاد بوده. شما که اعتقاد دارید.» حیدری دست آوردند بالا دعا کردند. گفتند: «خدایا به آبروی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نجاتش بده.»
خانم بر میگردد خانه. میبیند دختر کوچکش میدود، میگوید: «مامان، مامان، تو که نبودی. مسجد بودی. داداش زنگ زد.» میگوید: «خب، چی گفت؟» گفت: «که هیچی، من را گرفتن، دست و پام را از پشت بستند، گفتند که اگه تا فلان موقع پول را نریزید، من را میکشند.» بعد پسره گفته بود که: «مامان کجاست؟ به مامان گوشی را بده. من به مامان این را بگویم.» دختره گفته بود که: «مامان رفته مسجد برخوردار پای منبر آقای حیدری.» حیدری دعا کرده بود. این بچه، این به زبانش آمده بود. «امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)!» امام این است. این بچه که به زبانش آمده بود، به این برادره گفته بود که: «داداش مگه ما امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نداریم؟ مگه ما امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؟» به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توسل کن.
حالا آن بچه، آن پسر هم چون توی وضعیت بدی بود، دلش شکسته بود. تلفن که قطع میکند، به اینها میگوید که: «اگه میخواهید من را بکشید، لااقل من را بزنید زمین، من دو رکعت نماز بخوانم.» زمین. وضو هم نداشته. با همان خاک روی زمین تیمم میکند و جهت قبله را هم نمیدانسته و نماز استغاثه. نماز توسل به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). بچه، این پسره دلش شکسته بود. دختره که گفته بود: «مگه ما امام زمان نداریم؟» دل شکسته. دو رکعت نماز بخواند. میگویند تا شب نشده سپاه پاسداران آمده بود و حمله کرده بود و این را نجات داد از دست گروگان. اینجور در زندگی ما حاضر و ناظرند.
لذا در هر مشکلی، در هر مصیبتی باید به او متوسل شد. همین ایشان وقتی ما خدمتشان رسیدیم، یک عرضی داشتیم. ایشان فرمودند که: «من یک چیز بیشتر آقا.» گفتند که: «من یک چیزی بیشتر بلد نیستم. آن هم استغاثه به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.» هر مشکلی دارید، هر گرهای دارید، هر مسئله، توسل به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). شاه کلید.
امروز روز یتیمی امام زمان (ارواحنا فداه) است. امروز دل آقامون امام زمان (ارواحنا فداه) غصه دارد. ما آمدیم به آقا تسلیت بگوییم. یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)! کسی هم نبود در سامرا به شما تسلیت بگوید. غربت عجیبی داشت. امام زمان (ارواحنا فداه) در پرده غیبت بود. آقای ۵ ساله. در بین ائمهی ما، آنی که کوچکتر از همه بودند موقع شهادت پدر، امام زمان (ارواحنا فداه) بودند. حالا ما هی میگوییم امام جواد (علیه السلام) ۷ سالشان. امام زمان (ارواحنا فداه) ۵ سالشان. تک فرزند بودند. نه برادری، نه خواهری، نه دوستی، نه آشنایی. توی منطقه نظامی. وقتی امام عسکری (علیه السلام) به شهادت رسید، مثل امروز گفتند که این خادمهایی که به ظاهر خادم حضرت بودند، ریختند، هر چی صندوق بود به غارت بردند. تازه همه معلوم، همه دزد بودند، جاسوس بودند. در خانهی حضرت کار میکردند. عموی امام زمان (ارواحنا فداه)، جعفر کذاب خودش با حکومت رو هم ریخته بود علیه امام زمان (ارواحنا فداه). یک لحظه فقط حضرت تشریف آوردند و موقع نماز میت بود که بر پدر نماز خواندند. نه کسی آمد به امام زمان (ارواحنا فداه) تسلیت بگوید. نه کسی حضرت را دید. نه کسی دستی با حضرت داد. نه کسی اشکی از حضرت پاک کرد. آقای ما تک و تنها. امام زمان ما امروز پدر را دفن کردند، در نهایت غربت.
یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)! آقا جان! جانها به قربان غربت شما! به قربان مظلومیت شما! ۱۲ قرن شما دارید غریبانه و تنها زندگی میکنید. نه همدمی، نه همنشینی. در کودکی یتیم شدید. شهری که شهر غریبهها بود. در موقعیتی که دور تا دورتان دشمن بود. واقعاً میشود گفت حضرت یک روز خوش در زندگی ندیدند در این ۱۲ قرنی که گذشته. لحظهی آخر هم امام عسکری (علیه السلام) وصیت کردند: «پسرم، به این بیابانها پناه ببر.» بیابانها. لحظات آخر امام عسکری (علیه السلام) و امام زمان (ارواحنا فداه) گفتند: «پسرم، تشنه شدم. عطش دارد سینه من را می...» یک لیوان آبی برای لا اله الا الله.
آمادهاید؟ کیا آمدند اشک بریزند؟ تازه محرم و صفر تمام شده برای آقامون اباعبدالله الحسین (علیه السلام). یا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)! شما درسته که در غربت بودید. کودک بودی. پدر شما را به شهادت رساندند. درسته کسی نبود اشک شما را پاک کند. درسته کسی نبود سر شما را به دامن بگیرد. درسته کسی نبود شما را در آغوش بگیرد. تسلیت به ولی، لااقل کسی به شما تازیانه هم بلند نکرده. لااقل کسی به شما... لااقل کسی شما را به اسارت هم نبرد. ۴۰ منزل با سر بریده بابا. ای بچههای حسین (علیه السلام) با رخت اسیری، بدون معجر، دست بسته، ۴۰ منزل شهر به شهر اینها را چرخاندند. سر بابا، به نیزه، سنگ زدند. اینها را هو کردند. اینها را مسخره. شما به بابا آب دادید. لحظات آخر پدر شما سیراب شد.
بچهای را سراغ دارم، لا اله الا الله. راوی میگوید: «عاشورا، شام عاشورا دیدم یک بچهای سراسیمه پشت خیمهها دارد میچرخد. در تاریکی بود. آمدم سمتش. تا آمدم سمتش، دستش را بالا آورد به این علامت که به من گفت دوستی یا دشمنی؟» گفتم: «دشمن نیستم.» تا گفتم: «دشمن نیستم، این بچه آب به همراه داری؟» قمقمه را درآوردم. دادم به این بچه. با خودم گفتم این بچه تشنه است. امروز روز سختی بوده. محاصره بودند. چند روز تشنه است. الان آب را میگیرد، سر میکشد. تا آب را دادم دستش، به من گفت: «فقط بگو ببینم گودی قتلگاه کدام است؟» گفتم: «برای چی بچه؟» «دارم میروم. میخواهم برم بابام را سیراب کنم.» ای منقلب، ینقلب.
خدایا! فرج آقامون امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را برسان. قلب نازنینش را از ما راضی بفرما. عمر ما را با نوکری حضرتش قرار بده. نسل ما را نوکران حضرتش قرار بده. علما، شهدا، فقها، امام راحل، اصحاب، سر سفره با برکت امام عسکری (علیه السلام) مهمان بفرما. شب اول قبر امام... دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نابود بفرما. رهبر عزیز انقلاب را حفظ و نصرت عنایت بفرما. شر ظالمین را به خودشان برگردان. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهلبیت (علیهم السلام) را نصیب ما بفرما. هر چه گفتیم و صلاح ما بود، هر چه گفتیم و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.
النبی و آله رحمه الله من قرأ الفاتحه.