ضرورت اتصال دائم قلبی و عملی به امام زمان علیهالسلام
• نقش نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه در تقویت ایمان و بصیرت
• هشدار نسبت به دلبستگی به دنیا و اشخاص بیصلاحیت
• ماجرای علامه مجلسی و گسترش انس با صحیفه سجادیه
• مناجات شاکرین و شکر پیوسته در برابر نعمت ولایت
• بلا بهعنوان لطف الهی و راه رشد مؤمن در امتحان
• درس شکر و تسلیم از امام حسین علیهالسلام در اوج مصیبت
‼ توجه: متن زیر توسط هوش مصنوعی تایپ شده است ‼
بسماللهالرحمنالرحیم
اگر تشخیص دهیم که باید در زندگانی با مطالب و علوم و ادعیه و فرمایشات اهلبیت علیهمالسلام باشیم، کارمان تمام و کامل است؛ ولی چه کنیم که گاهی میل به این و گاهی میل به آن. انسان باید متصل باشد به اهلبیت. آنها در دارالقرار خودشاناند، در دارالفنای همه چیز ما در معرض از دست رفتن و نابودی است.
یک راه داریم برای اینکه نجات پیدا کنیم، خودمان را نگه داریم، آسیب نبینیم، اینهایی که داریم از دست ندهیم. شما در اتوبوس وقتی قرار میگیری، در اتوبوس افرادی که ایستادهاند، این ماشین در حال حرکت است. ماشین در حال حرکت ترمز میکند، گاز میدهد. برای اینکه ایستادگان نیفتند، چه کار میکنند؟ دست را به میلهای که آن وسط است، میگیرند. چرا؟ چون او دیگر لرزش ندارد، او نمیافتد، او نمیریزد، او تکان نمیخورد؛ او دارالقرار است. انگار آن میله دارالقرار است. ما هم در این دنیا در معرض طوفانیم: «باد این فتنهها یکی بعد از دیگری، کشتیشِکستگانیم. ای باد شرور!»
این باد شرور دائماً در حال وزیدن است. این امواج هی میآیند. چند ثانیه برای زندگی را درست میکند، میبیند یک موج دیگر است. یک جای دیگر دلش به یک طرف قرص میشود. از آن ور یکم دارد اوضاعش روبهراه میشود. قلب دارد توجه پیدا میکند. دل دارد سمت خدا میآید. زیر پایش یک ابتلا در زندگیاش. به بچهاش آسیب، سلامتش به خطر، مالش آسیب میبیند. وضعیت ما.
حافظ:
«از دست مده دولت این کشتی نوح
ورنه طوفان حوادث ببرد بنیان»
طوفان حوادث آدم را میبرد. راه این است که انسان دست بندازد به دولت کشتی نوح، که همین اهل بیتاند. آیتالله بهجت: مطالب اینها، علوم اینها، ادعیه اینها، فرمایشات اینها. اتصال به اینها. آدم صبح که چشم باز میکند، در بغل ولیعصر ارواحنا فداه چشم باز کند؛ شب هم که میخواهد بخوابد، در آغوش امام زمان بخوابد. تمام این لحظات او متصل به وجود نازنین اهل بیت باشد. تمام این ساعات و فکر و ذکر و هوش و همه چیزش، صبح تا شب، یک اتصالی به اهل بیت داشته باشد. درسی که میخواند از معارف اهل بیت باشد. حرفی که میزند از معارف اهل بیت باشد. جایی که میرود، محل معارف اهل بیت باشد.
این اتصال به کشتی اهل بیت. طوفانها میآید و میرود. این فتنهها میآید و میرود. ماجرای بنزین و این حرفها که البته خائنین و جاسوسها پدر این مردم را درآوردند. خدا لعنتشان بکند در این ماجرا. چقدر از همین آدمهای معلومالحال، باورش سخت است، طلبهها علیه رهبری! صحبت از انقلاب! «خوب. ایمان ما که به دو قرون پول بنده.» حمایت از فلان شیاد طاغوت. مثلاً در مملکت اسلامی قطعاً بدتر است.
کجا پهلوی همچین خیانتهایی در حق اسلام کرده؟ کجا همچین اسم و رسمی؟ هوسباز، عرقخور، زنباز! کی اعتباری برایش قائل است؟ فتنه و فساد او کجا؟ فتنه و فسادی که زیر عمامه و زیر ریش است. پشیزی ارزش قائل نیستیم برای این جور آدمها که بخواهیم ازشان حمایت بکنیم. نه! حوزه ما در برابر اینها روشنفکر است. این حرفها که میزنیم، سر سوزنی ربطی به آنها ندارد، ربطی به خودمان دارد.
در این ایامیم که انشاءالله قرار است متصل بشویم به دوران امام زمان. اینها باید فتنه را به اوج برسانند. زمین باید مملو از ظلم و فساد بشود. از همه طرف. یک بخشش همین بحثهاست. به این ور ماجرا کار ندارم؛ به آن ور ماجرا کار دارم که چرا یکم فشار بیشتر میشود، آدم احساس میکند دستش رها شد؟ این ضعف است. فشار بیشتر میشود. بچه وقتی میبیند دارد مادر را گم میکند، مادر را سفتتر میگیرد، دست مادر را محکمتر میگیرد. اینجا وقتی آدم میبیند طوفانی دارد میآید، محکمتر دست میاندازد به دامن اهل بیت. قرصتر میگیرد. این حرف مقبول نیست کسی بگوید آقا طوفان شدید شد، باد برد من را. یعنی چه؟ طوفان شدید میشود، تضرع آدم بیشتر میشود، انسان باید محکمتر بگیرد.
رهبر معظم انقلاب فرموده بودند: «در این فتنهها پناه ببرید به این کسانی که پناهگاه هستند.» در این فتنهها. بعد برخی پرسیده بودند: «آقا مثل کی؟» ایشان فرمودند: «مثل آیتالله خوشبخت، خدا رحمتشان کند.» به اینها دست بندازید. اینها دارالقرارند، اینها متصلند به ملکوت، متصلند به حقیقت. در این فتنهها باید دست به دامن اینها انداخت. امثال آقای بهجت، علامه طباطبایی، این بزرگان. این شکلی که هستند، الحمدلله بحمدالله هستند. هنوز داریم از اینها. زمین خالی نیست از حجت خدا. دست انداختن به اینها، باید چسبید به اینها که این حقایق را این جور میبینند، میفهمند که چه کار است. اول نگاه میکند، میبیند، میفهمد.
یکی هم صد تا شلاق کتک میخورد، نمیفهمد. ولی چه کنیم؟ آن آقا دیروز آمده گفته که اینی که این بابا در آن جلسه داشتم در مورد بنزین صحبت میکرد، میخندید، این خندهاش از سوز دل بود. خندهاش از سوز دل! «اگر فلانی رئیسجمهور میشد، این مشکلات ۱۰ برابر میشد.» خب دروغ که کنتور نمیاندازد، حناق هم که ندارد، دروغ بگوید که در گلویش گیر کند.
این وضعیت ماست. اینجا فعلاً وطن خواهد شد. شک نکن. وضعیت معیشتی، اقتصادی، زندگیمان بدتر از این خواهد شد. راه چاره چیست؟ اتصال به امام زمان. اتصال به کسانی که وصلند به ملکوت، وصلند به حقیقت. بهجت باید دست بندازیم، اتصال پیدا کنیم. ولی چه کنیم گاهی میل به این و گاهی میل به این. اینها بدبختاند. اینها بدبختاند. میبینیم بعضیها هیچ رنگی از معصوم و هیچ جنسی از معصوم ندارند. ادعا هم داریم که معصوم را دوست داریم، ولی اینها را هم نمیتوانیم ازشان دل بکنیم. هنرپیشهها و بازیگرها و چه میدانم فوتبالیستها و تو که میخوره او رفت کانادا، آن رفت آلمان، آن رفت آمریکا، آن یکی رفته نمیدانم دامن سعودیها. باز هم ما نمیتوانیم دل بکنیم از اینها. عجیب این است. اینها بدبختی است. دلبستن به کسانی است که ذرهای صلاحیت ندارند.
شیطان هم از همین جا ایمان ما را میدزدد. چگونه؟ از همین جا ما آسیب میبینیم. اگر چشممان را به نهجالبلاغه و صحیفه و خطب و بیانات ائمه علیهمالسلام دوخته بودیم، کاروان علم و محبت و ایمان ما را بالا میبرد. اتصال به این حقایق، این صحیفه سجادیه. خوب! کسی اگر مؤنس با این صحیفه سجادیه بود، آن وقت دروغ این دروغگوها را باور میکند؟ یک نگاه میکند، بو میکشد، همان اول میفهمد اینها چوب گندیدهاند! باورش دیگر نمیآید. هر حرفی! علم انسان بالا میرود، محبت انسان بالا میرود، ایمان انسان بالا میرود.
ما به این کتابها باید نگاهمون را عوض بکنیم. نگاهمون را باید عوض بکنیم. انسمون را باید عوض بکنیم. و به پناه بیاریم به این کتابها. در این فتنهها اگر کسی میخواهد نجات پیدا کند، باید به نهجالبلاغه پناه بیاورد. رهبر معظم انقلاب شعری را خواندند. مجموعش این بود. فرمودند که من حسم نسبت به صحیفه سجادیه این است. یک شعری بخوانم. حالا من شعرش یادم نیست؛ خلاصهاش این بود که من به این کتاب پناه میآورم. در مشکلات زندگی به این کتاب پناه میآورم. خیلی تعبیر عجیبی است.
اگر کسی واقعاً خواست در این زندگی راه نجات را پیدا بکند، تشخیص بدهد چه کار کند، پناه ببرد. مطالعه بکند. مثل چه میدانم بعضی از اینها که در مسجد نشستند، همین جور مفاتیح را باز کردهاند. باید پناه برد. طبق نقل کار سلمان رحمتاللهعلیه، در اثر متابعت و پیروی، از لحاظ علم و دانایی به آن جا رسید که سالها پیش از واقعه کربلا فرمود: «إذا أدرکتم سید شباب أهل الجنه فکونوا أشد فرحاً بقتالکم.»
خیلی ماجرا جالب است. در پاورقی روایتش را آورده. میگوید که ظهیر بن قین بعد از اینکه تصمیم گرفت که امام حسین را کمک کند، به یاران خودش گفتش که: «من أحب منکم أن یتبعنی و إلا فهو آخر.» هر کی میخواهد دنبال من راه بیاید وگرنه دیگر آخرین دیداری که ما داریم. سپس گفت: «أحدثکم حدیثاً. أنا قد کنت بالبحر ففتح الله علینا.» ما در منطقهی بلنج، در منطقهی داغستان بودیم. جنگی داشتیم، خدا به ما فتح داد. «و عصبنا غنائم.» به غنائمی رسیدیم. آن جا که به غنائم رسیدیم، سلمان به ما گفتش که: «أفرحتم بما فتح الله علیکم؟» حالا مثلاً چهل سال شاید بشود قبل از واقعه. سلمان گفت: «خوشحال شدید که اینجا غنیمت دستتان آمد؟ پیروز شدید؟» گفتیم: «آره.» سلمان به ما گفت: «إذا أدرکتم سید شباب أهل الجنه فکونوا أشد فرحاً بقتالکم.» اینجا خوشحال نشوید. آن وقتی که کمک کردید سید جوانان اهل بهشت را، در رکاب او بودید، آنجا خوشحال باشید. «ما أعصبتهم الیوم.» شما امروز خوشحالتر از آن روزی باشید که این غنائم نصیبتان شد. آن روزی که پای رکاب او بودید، خوشحالتر باشید.
این جمله را سلمان کی گفته؟ ۳۰، ۴۰ سال شاید قبل واقعه. سالهای سال گذشت تا این مطلب محقق شد. از کجا آورد؟ در اثر متابعت و پیروی. این اتصال به معارف امیرالمؤمنین، نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه، این جور چشم آدم را باز میکند. چقدر آدم دور اباعبدالله بود، حق و زبان او را میشنید، نمیفهمید! ولی سلمان ۴۰ سال قبل واقعه دارد میگوید.
تفاوت به چه چیز است؟ ذات اینها. سلمان در پیری آمده دنبال پیغمبر. در پیری وارد این مسیر شده. سالهاست که مثلاً سالکی بوده که شاید ۹۰ سالگی اینها مثلاً تازه راه سلمان است. آن طلب، آن شدت، آن جدیت، آن همت، این جور بصیرت میآورد. آدم میبیند. از همان اول یک نگاه میکند میگوید: «آقا اینها تا ۵۰ سال بعد اینهاست. این طور میشود.» از کجا میآورد؟ این علمش را از این کتاب و آن کتاب هم نگرفته. به حرف این و آن هم کار ندارد. تحلیل سیاسیاش هم از تو روزنامهها نیست. عرض کردیم. آیتالله بهجت به آقازادهشان فرموده بودند که بعضیها هستند روزنامه میخوانند، خبر ندارند یک ماه پیش چه شد. روزنامه نمیخوانند. یک ماه بعد بهت میگویند چه میشود. این آن بصیرت و نور است. آن قلب پاک.
شما ببینید حضرت امام رضواناللهعلیه هر آنچه که فرمود، شد. هر آنچه که در این صحیفه امام، هر چی که امام در مورد آینده گفت، محقق شد. در مورد پهلوی گفت، در مورد آمریکا گفت، در مورد صدام گفت، هرچی گفت محقق شد. از کجا آورده؟ منبعی که نهجالبلاغه است.
من بگویم و برویم سراغ مناجات.
علامه مجلسی. این ماجرا خیلی ماجرای جالبی است. مجلسی پدر. این ماجرا مال ایشان است. علامه مجلسی پسر نقل میکند در «بهار»؛ ماجراهایی است که ایشان در مورد امام زمان مطرح میکنند. پدر ایشان فضای عرفان و سلوک و معنویت، توسلاتی پیدا میکند به امام زمان که یک کتابی را به ایشان نشان بدهند که مایه نجاتش در این فتنهها باشد. امام زمان در عالم رؤیا به ایشان میفهمانند که فردا صبح میروند پیش آقای فلانی، آن کتابی که او دارد را ازش بگیرند. حالا من اگر خاطرم بود از روش بخوانم. خیلی زیبایی است. حالا کامل برایتان میخوانم. خیلی نکته دارد در ماجرا. روایت ماجرا. مجلسی پدر همان صبح میآید پیش آن آقا. آن آقا هم یک کتاب کهنه و مندرسی داشته به ایشان میدهد. ایشان نگاه میکند، صحیفه سجادیه است. اولین صحیفه سجادیه بود که وارد اصفهان شد. و پدر ایشان خیلی فعالیت میکند و این صحیفه سجادیه منتشر میشود. یعنی در هر خانه یک نسخه ازش میرود.
علامه مجلسی پسر میفرماید که به واسطه این صحیفه سجادیه که در خانهها آمد مردم انس پیدا کردند با این ادعیه: «صلح اکثر اینها صالح و کانوا مستجابالدعوه.» اکثر اینها مستجابالدعوه شدند. به واسطه کثرت انس با صحیفه سجادیه مستجابالدعوه شدند. که بنده یک وقت تعبیر کردم، گفتم به خاطر اینکه اینها نفسشان با نفس امام سجاد گره خورده است. شما فرض کن یک نفر سخنران (سخنران که میخواهد بکند) ادای خطیب معروفی را در بیاورد. کم کم دیگر اصلاً همه مدل و کلام و لحن و فکر و اینهایش هم میشود شبیه آن. در دعا همین شکلی است.
اگر کسی آمد دائماً با لحن و ریتم و محتوا و مضمون امام سجاد دعا کرد، اولاً که این صدا آشناست. آن صدا هم صدای حبیب خداست. کدام صدا را خدا دوست دارد؟ بعداً حرف خودش را هم که میزند خدا میگوید بشنویم و اجابت کند. صحیفه سجادیه میخواند. این قدر در درگاه الهی این صوت محبوب است، این دعا محبوب است. بعداً دعای معمولی هم که دارد با زبان خودش میگوید، آن هم مستجاب است. این نفس با نفس امام سجاد گره خورده. آهنگ کلام امام سجاد در کلام اوست. نور کلام امام سجاد در کلام اوست. از این ادعیه نباید غافل شد. این صحیفه سجادیه، مناجاتها، اینها راه نجات است. باید به اینها پناه آورد. به اینها باید پناه برد. چارهای غیر از این نداریم.
در این فتنههای عجیب و غریب که بیچاره شدیم. فرمود در آخرالزمان: «صبح مؤمن، شب کافر. شب مؤمن، صبح کافر.» آن قدر دگرگونی است. یکی دو تا نیست. فرمود به شدت غربال میشوید، همهتان. قبل از ظهور فرمود: «مثل گندمی که چند مرحله هی الک میشود، الک میشود، الک میشود.» یک مقدار کمش میماند و آن محصول اصلی جوهر کشاورز است.
قبل از ظهور این جور است. این شمارش محک. تعداد کمی آخر میمانند که صادقاند. در فتنهها اکثراً آسیب میبینند. البته بعد از ظهور حق برای همه روشن است. ولی تعداد کمیاند که اینها مسیر را گم نمیکنند. میمانند. با اینها امر فرج محقق میشود.
راه نجات چیست؟ انس با این ادعیه است. راه نجات در زیارت، در توسل، در این پناه به اهلبیت است.
این طوفانهایی که میخواهد آدم را ببرد. دست انسان باید به دامن اباعبدالله. شکست انسان در دامن فاطمه. فتنهها آسیب نزند. آدم حق را گم نکند. مسیر اشتباه، حق و ناحق نبیند. ناحق و حق.
خدا کمک کند همه ما را. مناجات شاکرین امام سجاد علیهالسلام. مناجات ششم. با این نیت بخوانیم شکر کنیم این نعمت عظمایی که خدا به ما داده. نعمت ولایت، نعمت محبت امیرالمؤمنین، نعمت محبت اهل بیت. که واقعاً نعمتی از این بالاتر نیست. درست استفاده از آدرس. جایی در زدیم که باید در میزدیم. جلوی خانه خوب. اگر قدر بدانیم، وارد این خانه بشوم و از اهل بیت. وگرنه که خودم خودم خودم.
بسماللهالرحمنالرحیم
«الهی إن أقمت شکری فی کتاب أنام أقر.» این قدر پیوسته به من عنایت کردی، خود این عنایتهای پیوسته باعث غفلتم شد از شکر تو. غافل شدم. اگر چند سال یک بار عنایتت شاملم میشد، از شکر غافل نمیشدم. دوام به من عنایت کردی. کم کم عادتم شد، توقعم شد. یادم رفت. «أعجزنی انحصار فیض و فضل.» این قدر فیض و فضل تو جاری بود، نتوانستم بشمارم عنایتهایت را. «عاجز شدم از ثنای تو.» چقدر نعمت به من دادی! چقدر نعمت نخواستم و بهم دادی! چقدر نعمت خواستم و بهم دادی! چه نعمت گرانبهایی!
من کجا، محبت امیرالمؤمنین کجا! من کجا، زیارت امام رضا کجا! من کجا، پیاده روی اربعین کجا! من کجا، کربلا اباعبدالله کجا! لطف تو در حق من تمام کردی. باز هم طلبکارم. تا یکم دیر میشود. بتندی و تشر، با سر و صدا میآیم. تهدید میکنم. قهر میکنم. ول میکنم، میروم. باز هم پریشان با من رفتار نمیکنی. باز هم محبت میکنی. میدانی طاقت ندارم. یک جور نگه میداری. «و شغلنی عن ذکر» آمده که «ترادف و» این قدر پشت سر هم موهبت فرستاد. از ذکر محامدشان مشغول شدم. هی آمدم یک نعمت را نگاه کنم، نعمت بعدی آمد. از نعمت قبلی غافل شدم.
«و أعیت النشر عوارف توالی ایادی.» بس که هی دست پشت دست به روی من باز کردی. هی دستی پشت دست قبلی به سمتم دراز کردی. عنایتی. دیگر نتوانستم بنشینم آن قبلی را بررسی کنم چه بود بهم دادی. والله به خدا! کدامش را میخواهیم شکر بکنیم؟ این نعمات اصلی حقیقی -حالا این نعمتهایی مثل سلامتی و چه میدانم همسر خوب، بچه خوب، اینها جای خودش- اینها هم عنایت حق تعالی است. در همینها هم از شکر عاجزیم. ولی آن نعمت ایمان، نعمت هدایت، ابدیت ما را رقم میزند. که اگر آنجا آدم گرفتار باشد، الیالابد گرفتار است.
حق را نشان داده. راه را نشان داده. در این مسیر هدایت کرده. قدم به قدم. پشت سر هم. واقعاً! کدامش را آدم میخواهد شکر کند؟ اینها استادان بزرگی هستند. و این کلمات و این عنایات. در مملکتی هستیم هر کتاب مذهبی، و کتاب خوبی را شما اراده بکنی، یک ساعت بعد، در دستت است.
خیلی کشورها قرآن هم پیدا نمیشود؛ حتی نهجالبلاغه هم پیدا نمیشود. جلسات زیاد است. انس مؤمنین. بعضی از اینها میگفتند: «آقا گاهی برای دیدن یک مسلمان باید ۵۰۰ کیلومتر راه برویم.» یک مسلمان را ببینیم. یک ساعت با هم حرف بزنیم. اینجا جلسه، آنجا جلسه. صبح یک جا همدیگر را میبینیم. عصر همدیگر را میبینیم. هر وقت دلمان تنگ بشود، میرویم حرم محضر آقامون. سبک میشویم، برمیگردیم. یک روضه آدم مینشیند گوش میدهد. توسلی به اباعبدالله میکند. یک زیارت عاشورایی میخواند.
زبانمان را از ما نگرفتند. «یا حسین» میتوانیم بگوییم. تو هم صدا میزنی جواب میگیریم. «بهار مقام من طرف به شوق بوق نماز.» این مقام کسی است که اعتراف دارد نعمتها را مثل آبشار سمتش سرازیر کردی و «قابلها بالتقصیر.» ولی در برابر همه نعمتها کوتاهی کردم. نشد یک نعمت را درست استفاده کنم. کدام عضوی از من است که باهاش گناه تو نکرده باشم؟ نعمت جوانی را چه کردم؟ نعمت سلامتی را چه کردم؟ استعداد داشتم، سوزاندم. یک عمر گناه. در غفلت. باز هم بیرونم نکردی. وام! اینها. هر وقت صدا زدم جوابم را دادی. تا آمدم در را باز کردی. این همه گناه را به رویم نیاوردی. «و شهد علی نفس.» خودم شاهدم. خیلی کم گذاشتم. خیلی هدر دادم نعمت را.
همیشه رئوف بودی. میشه رحیم. «البر الکریم.» ببین عنایت. آنهایی که دنبال گناه میکند، هر کی هم رفته، خودش رفته. تو بیرون نکردی. تا آخر صدایش زدی. ولایت ارث از در بیرون نمیکند. «ساحره را جی امیدوارم.» بار بسته پشت در خانهات نشسته. آنهایی که دنبال پناهگاه بودند، کسی ازشان پذیرایی کند، آدرس تو را گرفتند. پشت در خانهات آمدند با هزار امید و آرزو. «فلا تغابلنا بطیعتک والعی.» امیدمان را ناامید نکن. خودش فرمود. فرمود وقتی کسی بهت رجوع کرد. آخه امام سجاد در خیلی اینها لطیفه. خیلی حرف توشه. در دعای ابوحمزه فرمود: «من وقتی میآیم گدایی میکنم، میشود تو ردم کنی؟ تو خودت دستور دادی هر وقت گدا دست دراز کرد پیش ما، ما رد نکنیم. بعد میشود تو به ما بگویی ما گدا را رد نکنیم، خودت گدا را رد کنی؟» با این سیاهی. این جور هم میشود دعا کرد.
خودش فرمود: «هر وقت کسی بهت حسن ظن دارد، امیدش را ناامید نکن.» کسی توقع دارد، فکر میکند تو در این مشکل، در این مسئله میتوانی کمکش کنی. امیدش را ناامید نکن. خودش میآید امید کسی را ناامید کند وقتی میبیند ما کسی را جز او نداریم. جای دیگر نداریم. جای دیگر بلد نیستیم. «سربال القلوباس نامه دلیرانه را مکن.» الهی «ساقر عند تعادم آلاء شکری درب» در برابر این عظمت نعمتهای تو شکر من خیلی کوچک است. شکر من چه ارزشی دارد؟ «و توال فی جنب اکرام ثنا.»
پدر و مادر این همه کار میکنند برای بچه. هیچ توقعی هم ندارند. توقع شکر ندارد. توقع صفاست. اونی که فقط بد و بیراه نگوید به من. «اگه من بهت محبتی میکنم، طغیان نکن. سر و صدا نکن. من به همین هم راضیم.» برای اینکه نعمت قطع نشود. حالا یک بچه برمیگردد یک تشکری میکند، چه قندی در دل این پدر مادر آب میشود. با چه شعفی دوباره کار را انجام میدهد. «احساس میکنی حواسش هست به اینکه من دارم برایش خوبی میکنم؟» او هم حواسش نباشد، من خوبی میکنم. من پدرم، من مادر. نمیتوانم بچه را ول کنم. رحمتم اقتضایش به این است. «تخت علوم همینه.» خدا رحمت کند مرحوم آیتالله یعقوبی. فرمود: «عالم را به پایت ریخته. فقط یک تشکر. بفهمد حواست هست.»
همه عالم «فی جنب اکرام کی ثنا.» در برابر این همه عنایت، ثنای من چیزی به حساب نمیآید. «منشری للطن نعمک اجللت.» این همان که من «أنوار الإیمان.» نعمتهای تو زیورهایی از ایمان به سر و روی من ریخته. «و ضربت علیه لطائف برک من العز.» لطایف محبت تو، الطاف تو، تاجهایی را سرم از عزت کرده. واقعاً خدا عزت میدهد. بندگی میکنیم، عزتمان را میدهد. کجای عالم این جوری است؟ کی غیر خدا را بندگی کرده، عزیز بشود؟ کی ماندگار شده؟ کی در دلها ابهت و عظمت پیدا کرده؟ کی اینها را میدهد؟ کجا غیر از درگاه اهل بیت پیدا میشود؟ هر کی بندگی هر کی را کرده، ذلیل شده. آخر هم با ذلت انداختنش. یک روز دو روز عزیز بوده، رسوا شده، بی آبرو شده، بدبخت شده، محتاج شده. این درگاه برعکس است. هرچی بیشتر میآید ناله میزنی، دست دراز میکنی، عزیزتر میشود. عظمتت میدهد. ابهتت میدهد. در دلها عزیزت میکند.
«کم من ثناء جمیل لست أهلا له.» او نام نیکی از آدم در زبانها میاندازد. امام «غلام» بزرگ فرمود: «یک عمر با همه وجود گناه کردیم.» با همه وجود محبت کرده. (در دعا) «گلام دلاتو حلا متوقتینی.» تو رشتهای به گردنم انداختی با منتها که مایه عظمت و عزتم شد. مثل مدال، مدال بندگی. به گردنم ساعتی محبت ان قدر زیاد است، زبانم قاصر از اینکه بخواهم بشمارمش. «قصور فهمی عن إدراکها.» آن قدر زیاد است، فهمم نمیرسد بفهمم چه چیزهایی بهم دادی. گاهی هم که ابتلا «بلا» به ظاهر دارد میزند، همان هم نعمت است. همان هم نعمت.
شخصی میگوید: «چرا صدایش میزنم جواب نمیدهد؟ حاجت دارم، نمیدهد.» رد میشد. طرف به کسی دراز کشیده زیر درخت. ماری رفت در دهانش. این مار را خورد. الان این سم در بدن منتشر میشود، میمیرد. چه کار کند؟ این هم خواب است. با شلاقش یکی زد. از خواب بیدار کرد. این «تهمت» دیگر. «دردم آمد برای چی میزنی؟» گفت: «پاشو پاشو.» یک دانه سیب گندیده بهش داد. شخص گفت: «اینو بخور.» «از خواب بیدارم میکنی، سیب گندیده بهم میدهی؟» با شلاق زد. گفت: «بدو! هیچی نگو! ناله نکن! گله نکن! سر و صدا نکن! داد و بیداد نکن.»
چند دور دوید. این سیب در معده کار کرد. باعث تهوع شد و استفراغ کرد. دید یک مار بزرگ از دهانش آمد بیرون. گفت: «فهمیدی برای چی این کارها را باهات کردم؟ این مار را خوردهای. این جور زدم بیدارت کردم مار را بیرون بنداز.» تازه فهمید چه محبتی در حقش شده. همه اینها. هر آنچه با ما میکند. «هر چه آن خسرو کند شیرین بود.» بلاها، سختیها، مصیبتها، همش لطف است. همش کرم است. هم یک روزی میفهمیم اینها را. به خدا میفهمیم.
فرمود: «مؤمن در قیامت وقتی میبیند در اثر دعاهایی که به ظاهر اجابت نشده، بهش چی میدهند، میگوید ای کاش یک دانه از دعاهایم در دنیا مستجاب نمیشد!» چه کرده با این دعاهای مستجاب نشده به ظاهر با من! چه غوغایی کرده برای من! چه چیزهایی کنار گذاشته برایم!
بچه میآید میگوید: «بابا برایم دوچرخه بخر.» بابا نمیخرد، نمیخرد. میخواهد این ۱۸ سالش بشود، برایش ماشین بخرد. «دوچرخه بخرم!» گله میکند. قهر میکند. ول میکند، میگذارد، میرود. برایش ماشین خریده! کنار ماشین. از همان روز اول که گفتی دوچرخه میخواهم، ماشین برایت کنار گذاشتم.
چه کنیم؟ فهممان نمیرسد. به اینکه تو با ما چه کردی. «أدرک یا فضلا ان استغصاری فی تحصیل شکر و شکر.» خیلی این جمله زیباست. چطور میتوانم شکرت را به جا بیاورم؟ همین الان که بگویم: «شکرالله.» بابت همین شکرالله که گفتم باید شکر کنم. بابت شکر بعدی باید شکر کنم. تا ابد فقط باید شکر کنم که گذاشتی من تشکر کنم ازت. این یک عمر تشکر بابت تشکر. چه برسد به اینکه تشکر بابت نعمت.
«فکلما قلت لک الحمد وجب علی ذلک لک الحمد.» هر وقت حمدت را گفتم باید یک حمد کنم بابت اینکه اجازه دادی حمد تو را بگویم.
«الهی فکما غضتنا بمال تو و ربیتنا بسونه فتمم علینا ثواب قن.» تا اینجاش ما را آوردی، رها نکن. نعمت را تمام برو. برسان به آن مقصد حقیقی. لطفاً نام کار نغم. آسیبها را در این مسیر از ما دور کن. «إنا في حدوده أرفعها و أجهلها عاجلاً و آجلاً.» تو در هر دو دار دنیا و آخرت بهترینها را به ما بده. «ولک الحمد علی حسن بلائک.» هر بلایی که به دادهای، شکرت میکنم. «به صبوغ نعمان.» نعمتها را سرازیر کردی. «من همدم یورضا.» جوری حمد کنم که با رضایت تو موافق باشد. «العظیم من برک و ندا.» یک جوری حمد باشد. عنایت خاص تو شامل حالم کند. یا عزیز. یا کریم. به رحمتی که «یا.»
اگر آدم این طور شد: در اوج بلا و ابتلا، شکر نعمت. مثل زیارت عاشورا: «اللهم لک الحمد أی شاکرین الهی.» مثل زینب کبری. مثل اباعبدالله. در اوج مشغول حمد است. یک وقت دیدند صورت را خاک گذاشته. در گودی قتلگاه. «الهی رضا وتسلیم.» آن دعای اباعبدالله در ظهر عاشورا همش حمد است. لحظات آخر. بچهها را یکی یکی ازش گرفتند. در اوج تشنگی، در اوج غربت، مشغول حمد خداست. میداند هر کدام از اینها را که گرفته، خودش را در ازایش داده. «لا اله الا الله.»
در برابر همه این ابتلاها شکر دارد. نمیخواهم بگویم تو در این یک بلا شکر نکردی ولی یک بلا بود خیلی فشار آورد به قلب اباعبدالله. خودش شروع کرد. خودش را آرام کردن. انگار نمیشد، آرام نمیشد. خدا شروع کرد آرامش کرد. بگذار ظهر عاشورا یک بار بود. خدا تسلیت گفت به اباعبدالله.
یک جا بود خیلی سخت گذشت این قلب نازنین در فشار بود. آن وقتی که این قطرات خون گلوی بچه را به آسمان میپاشید. صدا زد: «علی.» آرام میشوم چون میدانم. نگاه میکند. خودش میخواهد خودش را آرام کند. انگار این دل قرار نمیگیرد. آخه این بچه چه گناهی داشت؟ این بچه چقدر آب میخواهد مگر؟ این بچه چقدر خون دارد؟ یک وقت از بین زمین و آسمان صدا شنید: «دعوا یا حسین فی الجنه.» حسین جان، آرام! الان در بهشت دارند بچهات را شیر میدهند.
باز هم انگار نگرفت. آمد پشت خیمه. قبر کوچکی. شروع کرد نماز خواندن. بحث بین علما چی بود؟ این نمازی که اباعبدالله خواند. یک عده نماز میت، یک عده دیگر گفتند بچه زیر ۶ سال میت ندارد. گفتند این نماز میت نبوده. نماز صبر. یعنی: «خدایا! دیگر دارم کم میآورم. خودت کمکم کن.»
«حسین حسین یعلم ای منقلب ینقلبون الا لعنتالله علی القوم الظالمین.»
اللهم و «ندوک بسمک العظمی الاعظم الاعز الاکرم بعظمتک یا الله یا رحمان و یا رحیم یا مقلب القلوب.»
«ثبت قلوبنا علی دینک. إنک علی کل شیء الهی حمید و به حق محمد.»
«یا علی بغنی به حق فاطمه یا محسن به حق الحسن یا قدیم الاحسان.»
اللهم عجل لولیک الفرج.
خدایا در فرج آقامون امام زمان تعجیل بفرما. قلب نازنینش از ما راضی و خشنود بفرما. عمر ما نوکری حضرتش قرار بده. مثل ما نوکران حضرتش قرار بده. اموات ما، شهدا، امام راحل این شب جمعه کربلا مهمان اباعبدالله قرار بده. شب قبر علیاصغر به فریادمان برسان. در دنیا زیارت، در آخرت شفاعت اهل بیت نصیب ما بفرما. الهی مرزهای اسلام شفا و عاجل و کامل عنایت بفرما. حاجات حاجتمندان، حوائج امیرالمؤمنین، از سایه حاجت روا بفرما. شر ظالمین و خائنین به خودشان برگردان. دشمنان دین، قرآن، انقلاب، ولایت اگر قابل هدایت نیستند، نیست و نابودشان بگردان. رهبر عزیز انقلاب حفظ و نصرت عنایت بفرما. (دعا) «بچه گفتم و صلاح ما بود، چه نگفتی و صلاح ما میدانی برای ما رقم بزن.» (دعا) «نبی و آله رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوه.»